نگاهی به «ویولون‌زن روی پل»/روایتی که مثل نویسنده‌اش زلال نیست

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: کتاب «ویولون‌زن روی پل» نوشته خسرو باباخانی یک اتوبیوگرافی از زندگی نویسنده و درگیری او با اعتیاد است. نویسنده با شهامت و بدون هیچ ترسی، بدون سانسور از سال‌ها دست و پنجه نرم کردن با اعتیاد سخن می‌گوید. این‌کتاب توسط انتشارات جام جم منتشر شده و پیش‌تر در گفتگویی با نویسنده اثر به آن پرداختیم که در این‌پیوند قابل دسترسی و مطالعه است: «سخت‌ترین تصمیم یک‌ نویسنده/ اعتیاد ۳۰ ساله‌ای که ترک شد»

احمد شاکری داستان‌نویس و منتقد یادداشتی درباره این‌رمان نوشته و در اختیار مهر قرار داده است.

مشروح متن این‌یادداشت را در ادامه می‌خوانیم؛

“ویولون زن روی پل، روایت سفری از ظلمت به نور” نوشته اقای خسرو باباخانی در طول زمان اندک پس از انتشار به عنوان یک روایت “متفاوت” و “خلاف معمول” توجه طیفی از نویسندگان و خوانندگان را به خود جلب کرده است. حضور و همراهی جمعی از نویسندگان و کنشگران ادبی در مراسم جشن تولد نویسنده در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که با معرفی این کتاب همراه بود و امکان ویژه ای که به این کتاب از سوی سیمای جمهوری اسلامی تعلق گرفت تا “تایید” و “تبلیغ” شود در جلب نظر نسبی مخاطبان بی تاثیر نبوده است.

کتابها بیش و پیش از ان که نتیجه “تجربه”، “مهارت” و “اراده” نویسندگانشان در روایت ان باشند، از ابشخوری ادبی نشات می گیرند که دوره های ادبی ابستن ان بوده و نویسنده را برای نوشتن یا ننوشتن، روایت یا عدم روایت امری ترغیب می کنند. از نظر این قلم، انتشار “ویولون زن روی پل” نه به جهت ویژگی های ادبی که به واسطه برجسته سازی فضایی که برای ان، پیش و پس از انتشار تدارک دیده شده، حائز اهمیت است. حتی بدون توجه به یادداشتی که خسرو باباخانی در مقدمه کتاب اورده است می توان دوگانه ایجاد شده (ایجاب-نفی) درباره قالب‌های “اعتراف نامه ای” را در باره این اثر جدی انگاشت. تجربه تاریخ ادبی پس از انقلاب اسلامی در برهه ها و موضوعات مختلف حاکی از این است که “اندیشمندی”، “دانشمندی” و “باورمندی” به عنوان پیشران فضای ادبی کمتر دخیل بوده و ادبیات در مقاطعی دچار “التهاب های مقطعی” شده است.

اقبال به اثر یک نویسنده ان در دهه هفتم زندگی، رخدادی کم پیشینه است. گرچه مهارت های ادبی با گذشت زمان در نویسندگی بر خلاف برخی هنرهای دیگر رو به افول نگذاشته و فزونی می گیرد. اما نوعا اثار پر مخاطب و برجسته نویسندگان در دهه های میانی دوران نویسندگی شان خلق می شوند. بنابر این پرسش از اینکه چرا و چگونه “ویولون زن روی پل” به جایگاهی فراتر از دیگر اثار نویسنده ان دست یافته موضوعیت پیدا می کند. فرض هایی در این باره قابل طرح است. اول اینکه، انچه در فرایند تبلیغ و انتشار این کتاب موضوعیت دارد نه “نفس کتاب” که “نویسنده” ان است. بر این اساس نویسنده از کتابی که نوشته بزرگتر است. این چندان مهم نیست که کتاب از چه منظری نوشته شده و دارای چه ویژگیهایی باشد. بلکه جشن انتشار این کتاب در حقیقت جشن بازگشت نویسنده ان به دنیایی تازه و حرکت از ظلمت به نور است. مقصدی که در ان خبری از مواد افیونی و زندگی تاریک متاثر از ان نیست. دوم انکه، کتاب ویولون زن روی پل در قالب “زندگی نامه” و با رویکرد “اعترافی” نوشته شده است.

انتشار این کتاب و آگاهی از انچه بر نویسنده آن گذشته است برای دوستان و اشنایان خسرو باباخانی به عنوان نویسنده کاملا “غافلگیر کننده” بلکه “غیر قابل باور” بود. نویسنده “ویولون زن روی پل” برای بسیاری –بلکه غالب- مرتبطین او برای دهه ها چیزی دیگر می نمود و این افشاگری “تلخ” و “بهت اور”، طیفی از مخاطبان را به صورت خاص برای دانستن سرگذشت پشت پرده فردی شناخته شده ترغیب کرد. سوم انکه در نگاهی کارکرد گرا و با اذعان به “انتحار” شخصیتی نویسنده، اقرار به ناگفته ها و واقعیت های مکتوم توسط او به غرض انتقال “تجربه” درگیری با مواد افیونی و “هشدار باش” به کسانی که به ان مبتلا هستند امری “شجاعانه” و “ایثارگونه” تلقی شد.

نگارنده معتقد است منطق انتشار و تبلیغ این کتاب از ابعاد “فنی-قالبی”، “محتوایی-مضمونی” و “شرعی-اخلاقی” قابل نقض است و جریانی که این دست اثار را تشویق می کند، بدون اشنایی با ظرفیت های ادبیات و اثار و تبعات چنین اثاری به ان دامن زده است.

“ویولون زن روی پل” سرشار از تجربه است. البته تجربه ای “یک سویه”، “گزینش شده” و “نه چندان عمیق”. در این زندگی نامه با تجربیات بسیاری مواجه هستیم که برای مخاطبان این کتاب –یا حداقل کسانی که تجربه اعتیاد به مواد مخدر نداشته اند- نو و جذاب است. با این وجود روایت از این تجربیات”خام فروشانه” و به لحاظ کارکردهای هنری و ادبی “حداقلی” است. در اثبات چنین ادعایی به ابزارهایی بسیار فراتر از “توصیف” و “جزیی نگری” که در گزارش نویسی ها و خاطره نویسی ها معمولا استفاده می شوند نیاز داریم. همچنین به درک بهتری از قالب “زندگی نامه” و تفاوت های ان با “قالب داستان” نیاز خواهیم داشت. تا دریابیم نویسنده این کتاب می توانست با بهای کمتری از جنس بیان مافی الضمیر و افشای زندگی شخصی خود، به اورده های ارزشمند تری برای مخاطب دست یابد.

گرچه نویسنده به قصد نیل به “اجر الهی” این کتاب را نوشته و تصمیم جدی خود را بر لزوم اقرار با تعبیر “من در برابر مردم سرزمین ام نه ابرویی دارم نه اعتباری” اشکار ساخته، اما همچنان در مدار اعتراف و افشاگری دست به عصا حرکت کرده و چارچوبهایی را برای خود یا اطلافیان خود ترسیم کرده است. تجربه واقعی امری چند لایه و ذو ابعاد است که در ارتباط انسان با خود و دیگران پدید می اید. داستان با فراخنای خود دقیقا به اعتبار توجه به این لایه ها غنا می یابد و ادبیات زرد از ادبیات جدی و متاملانه تفکیک می پذیرد. به این دلیل است که خاطرات هم به دلیل ضیق تجربی و هم به واسطه مخفی بودن برخی از انچه در وقوع پدیده‌ها و کنشگری انسانها از راوی مخفی می ماند هم به واسطه ناگفتنی بودن امور دیگر قادر نیستند به بلندای رمان قد کشیده و “انسان داستانی” خلق کنند.

مشخص است که خسرو باباخانی در بیان تجربه خود، به خود بسنده کرده است و افراد دخیل در تجربه خود را که در مجموع اضلاع پنهان تجربه او هستند تا حد قابل توجهی از دایره اعترافات خود بیرون رانده است. این به نظر می رسد بیش از ان که ناشی از عدم علم او به احوالات دیگر شخصیت ها و مرتبطین یا ناتوانی از روایت انها باشد مشخصا ناشی از چارچوبی است که او برای اعترافنامه خود طراحی کرده است.

رمان انرژی و تاثیرش را از چیزی می گیرد که هیچ خاطره یا مستند نگاری توان برابری با ان را ندارد. به همین دلیل است که رمانها بر صدر می نشینند و خاطره نگاری ها در ذیل انها واقع می شوند. واضح است دست نویسنده برای طراحی داستان در این رمان باز نبوده است که اگر بود و تاکیدی بر حفظ واقعیت و شخصیت خود در اثر نمی کرد ظرفیت های بیشتری در اثر ایجاد می شداما طیفی که انتشار این کتاب و احیانا کتابهایی از این دست را نه تنها “نکوهش” نکرده که نویسنده معترف به آن را درخور “تحسین” می دانند، بر وجه کارکردی آن تاکید دارند. به این معنی که اصل اولی عدم اعتراف است مگر انکه چنین اعترافی نتایج و اثار ترجیح بخشی برای ان داشته باشد. فی المثل در کتاب “ویولون زن روی پل” در صورتی که هدایت طیف مخاطبان درگیر با مقوله اعتیاد جز با انتشار چنین اثاری ان هم در قالب اعتراف نویسی ممکن نباشد این ضرورت، مجوز چنان اعترافی خواهد بود. تردیدی در این نیست که بخشی از جذابیت این اثر به واسطه “واقعی” بودن ان است و اینکه مخاطب تقریبا اطمینان دارد انچه می خواند تجربه خیالی نیست بلکه تجربه واقعی است. اما نه تنها این جذابیت منحصر در قالب اعتراف نامه نویسی نیست، بلکه به دلایل متقن داستانی، قالب رمان مخیل به مراتب در کنجکاو ساختن مخاطب، خلق شخصیت و انتقال معنی از قالب زندگی نامه بالاتر و نافذتر است.

خسرو باباخانی به دلایلی که مهمترین ان “رعایت واقع” است از تمامی ظرفیت های داستان نویسانه‌اش در روایت این اثر استفاده نکرده است. اگر نویسنده تجربیات خود را دستمایه طراحی داستان مخیل قرار می داد به مراتب با اثر سخته و پخته تری مواجه می بودیم. اثری که از محدودیت های روایت واقع عبور کرده و دستش در تمامی انچه در واقع رخ نداده یا رخ داده و ارزش روایی نداشته یا ارزش روایی داشته و بنابر محظوراتی توسط نویسنده روایت نشده بازتر می بود. رمان انرژی و تاثیرش را از چیزی می گیرد که هیچ خاطره یا مستند نگاری توان برابری با ان را ندارد. به همین دلیل است که رمانها بر صدر می نشینند و خاطره نگاری ها در ذیل انها واقع می شوند. واضح است دست نویسنده برای طراحی داستان در این رمان باز نبوده است که اگر بود و تاکیدی بر حفظ واقعیت و شخصیت خود در اثر نمی کرد ظرفیت های بیشتری در اثر ایجاد می شد.

نکته دیگری که در ترویج و تبلیغ چنین اثاری نوعا از قلم می افتد، نادیده انگاشته شده یا در نتیجه “اجتهاد” غیر علمی و شخصی واژگونه تلقی می شود مقوله “فقه داستان” و “اخلاق داستان” است. ذهنیت ادبیات با گزاره های شناخته شده ای مانوس است. از جمله انکه به تأسی از ادبیات غرب عده ای از روشنفکران مدعی شدند کسی نمی تواند به نویسنده باید و نباید کند یا اینکه نویسنده در هیچ ظرف و قالبی نمی گنجد. چنین ادعاهایی که منشا ان ادبیات ترجمه ای اومانیستی غربی بود، بدون توجه به مبادی انسان شناسانه، خدا شناسانه و اثار تربیتی و اخلاقی، صدمات جبران ناپذیری به ادبیات داستانی انقلاب اسلامی وارد ساخت. ورود شیوه های اعتراف گونه به تقلید انچه در ادبیات غرب پدید امد نیز از این مجرا قابل تحلیل است. ایا فقه و اخلاق بر داستان حاکم هستند؟ میزان این حکومت و احکام آن چگونه تعیین می شود؟ اینکه نویسنده ای راضی شود تا با دست شستن از آبرو، دست به اعتراف در امور شخصی اش بزند محل تامل است. فرضِ اینکه انسان درباره خود مختار به انتخاب است و می‌تواند درباره مال و ابروی خود، خود تصمیم بگیرد، انها را ضایع کند مبنای شرعی ندارد. بلکه این امور از سوی شارع نهی شده و در منابع فقهی از محرمات شمرده شده است. همانطور که انسان شرعا مجاز به اتش زدن مال خود یا مجروح ساختن عضوی از اعضای بدن خود نیست مجاز به هتک ابروی خود نیز نیست.

نگارنده این نویسنده عزیز و گرامی را سال‌ها می‌شناختم. ایشان برای بنده همواره محترم بوده‌اند. هیچ گاه درباره او انچه را در این کتاب اعتراف کرده، گمان نمی کردم و البته در جستجوی دانستن آن هم نبودم. این وضعیت نه در تلاش نویسنده ای به نام خسروباباخانی که به واسطه ستاریت الهی حاصل شده بود. خداوند اینگونه است که حافظ ابروی بندگانش است. نه تنها اجازه نمی دهد دیگران به ابروی کسی دست درازی کرده و او را رسوا کنند بلکه به خود فرد نیز چنین اجازه ای نمی دهد. سئوال این است که چنین اعتراف نامه ای ایا موافق با ستاریت الهی و خواست الهی در پرده پوشی از گناه یا خطای بندگان است یا مخالف ان است؟ چرا باید کسانی که نسبت به ایشان گمانی نداشته یا گمان حسن و خوبی در طول زندگی داشته اند، مرتبطین ایشان یا شاگردانشان با تصویری دیگر درباره شان مواجه شوند؟ چرا تصویر شفاف خود را به عنوان فردی مهربان و با مرام و درستکار در ذهن کسانی که ایشان را می شناختند یا در اینده با ایشان اشنا می شدند شکستند؟!

ایا تمامی بندگان بدون خطا هستند؟ ایا تمامی کسانی که گرفتار مواد مخدر هستند دچار گناه و ظلم به خود و دیگری نشده اند؟ ایا کسی که زنا کرده، غیبت کرده، دزدی کرده، بد اخلاقی کرده، خیانت در امانت کرده و دهها و صدها گناه دیگر، انها هم در صورت نجات –که فرض داستان ویولون زن روی پل است- باید دست به اقرار بزنند و کرده خود را در میان مردم اعلان کنند؟ در این صورت چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ایا آبرو بری در جامعه رایج نخواهد شد؟ چرا خداوند جز در مواردی که خود فرد به خطای مضاعف، متجاهر به ظلم و گناه خود باشد ابروی او را حفظ می کند؟ به نظر می رسد پاسخ این است که فرد به خود خداوند بازگردد و از کرده خود اظهار پشیمانی کند و خداوند توبه پذیر توبه او را بپذیرد و او سربلند به زندگی خود در نزد مردم ادامه دهد

می‌توانیم فرض کنیم -به فرض محال- در اسلام اعتراف به گناه و جار زدن آن در میان مردم مجاز باشد، آیا بردن آبروی دیگران نیز جایز است؟ پدر خسرو بابا خانی به گمان نگارنده فردی محترم بوده و نزد دیگران اعتبار داشته است. ایا جایز است آبروی آن مرحوم در این کتاب برده شود و به دله دزدی متهم شود؟ ایا جایز است نویسنده، با انتشار این کتاب نسل خود و نوادگان ش را که در اینده متولد می شوند مورد اتهام قرار داده و انها را به واسطه عمل پدر بزرگشان بدنام سازد؟

اما جدای از ابعاد فقهی و اخلاقی این روایت که به نظر نگارنده محل تردید جدی بلکه نهی شرعی است، “ویولون زن روی پل” وجه روایی و کارکرد روایی دقیق و درستی نیز ندارد. ایا تنها راه کارکرد پیدا کردن روایت این است که لزوما بر پیشانی آن “تجربه واقعی” حک شود؟ در این صورت اساسا چرا رمان می نوشته می شود و تجربیات خیالی و شخصیت های ساخته ذهن را روایت می کنیم؟ ایا شخصیت های خیالی می توانند در مخاطب ایجاد انگیزه کنند و به او جهت دهند؟ قطعا جواب مثبت است. بلکه رمان تخیلی به نحو جدی تری این کار را نسبت به خاطرات انجام می دهد. در این صورت چرا این تاثیر را بر عهده رمان گذاشته نشود؟ چه ضرورتی داشته این کتاب را به عنوان خاطرات واقعی و با محوریت شخصیت حقیقی خسرو باباخانی منتشر شود؟ چرا نویسنده نام شخصیت ها را تغییر نداده و ان را به عنوان داستانی خیالی منتشر نکرده است؟ بدیهی است هر کارکردی که در این شیوه از روایت بیان شود، بالاتر و بهتر از ان در رمان قابل اجرا و عمل و تحقق است.

خسرو باباخانی انسانی زلال است. او از ظلمت به نور رسیده و در این تردیدی نیست. اما نمی توان این وصف را برای روایت او نیز صادق دانست. روی سخن نگارنده نه با نویسنده یک اثر بلکه با مجموعه عواملی است که بدون توجه به عقبه و پیشینه و مبانی فکری یک روایت و اثار و تبعات ان در حوزه ادبیات روایی و مخاطبان برای ان اثر و اثار مشابه ریل گذاری می کنند.

برگزاری حضوری نمایشگاه کتاب به نفع همه است

به عقیده احمد شاکری در تجربه جدید برگزاری نمایشگاه کتاب به دو شکل فیزیکی و مجازی، امکان تهیه بی‌دغدغه کتاب برای کتاب دوستان فراهم آمده است و این باعث میشود که باری از دوش کتاب دوستانی برداشته شود که خارج از تهران هستند.

به گزارش قدس آنلاین، احمد شاکری نویسنده ادبیات داستانی گفت: سی‌وسومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در حالی برگزار می شود که ناشران، با دوسال وقفه و عدم فعالیت بخاطر بیماری کرونا، ضرر و زیان زیادی متحمل شدند و حالا خود را برای خدمت به مردم و شرکت در این رویداد بزرگ آماده می کنند، جا دارد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برنامه های هدفمندی را برای حمایت از ناشران در دست اجرا داشته باشد.
وی با بیان اینکه نمایشگاه کتاب دارای ظرفیت های بی شمار فرهنگی است، افزود: با بررسی برگزاری نمایشگاه کتاب در ادوار گذشته به این نتیجه میرسیم که برگزاری حضوری این رویداد مهم فرهنگی به نفع همگان است زیرا ظرفیت‌های نهفته مهم فرهنگی در دل آن وجود دارد. تبلیغات گسترده برای معرفی کتاب‌های تازه انتشار یافته درفضای حضوری نمایشگاه، حضور حداکثری مردم، پدیدآورندگان آثار ناب، برگزاری کرسی‌های هم‌اندیشی، نشست‌های نقد و بررسی کتاب، نشست‌های آموزشی داستان‌نویسی و رمان‌نویسی توسط نویسندگان، ایجاد پل ارتباطی بین مخاطبان و نویسندگان وکتاب، همه این موارد نشان‌دهنده ظرفیت‌های بی شمار فرهنگی نمایشگاه کتاب است.
وی با بیان اینکه بیماری کرونا علیرغم مشکلاتی که برای مردم کشورمان ایجاد کرد نکات خوبی هم داشته است، عنوان کرد: بیماری کرونا با وجود همه محدودیت‌ها، آسیب ها و برخی لطماتی که به حوزه کتاب و صنعت نشر وارد کرد خوبی‌ها هم داشته است، یکی از اتفاقات خوب کرونا آشکار شدن ظرفیت‌های پنهان حوزه نشر کشور بود که در قالب نمایشگاه مجازی کتاب ظهور و بروز پیدا کرد.
این نویسنده ادبیات داستانی کشورمان ادامه داد: درخواست‌های شلوغ و حجم انبوهی از علاقمندان به کتاب، علت برگزاری فیزیکی نمایشگاه کتاب تهران است و به نظر من هر نمایشگاهی کارکرد خاص خود را دارد نمایشگاه فیزیکی کتاب امروزه محلی برای عرضه، آشنایی و تهیه کتاب برای مخاطبان است کتاب‌های جدیدی که مخاطب حتی باوجودی که کتاب های مورد نیازش را خریده است اما نمی تواند به‌راحتی ازکنار آن عبور کند و علاوه بر مازاد نیاز خود کتاب خریداری می‌کند و نمایشگاه مجازی نیز به نفع مخاطبانی است که از راه دور مجبور بودند به نمایشگاه تهران بیایند و هزینه‌های زیادی را متحمل شوند، نمایشگاه مجازی هزینه رفت و برگشت مخاطب کاهش داده است.
شاکری در ادامه بیان کرد:  برگزاری دو دوره نمایشگاه مجازی کتاب ظرفیت پنهانی بود که در دوران کرونا فعال و آشکار شد و نشان داد حتی اگر یک زمانی بیماری کرونا ریشه‌کن شود بازهم می‌توان از این ظرفیت، برای خدمت‌رسانی بیشتر به مردم استفاده کرد.
این نویسنده کشورمان خاطرنشان کرد: شبکه توزیع، تهیه و معرفی کتاب همیشه در کشور ما دچار آسیب هایی بوده است زیرا کسانی که نیازمند تهیه کتاب بودند و دسترسی کافی و به موقع برای حضور فیزیکی نمایشگاه کتاب را نداشتند ناگزیر بودند از جای دوری به تهران بیایند تا کتاب مورد نظرشان را تهیه کنند با توجه به وضعیت موجود، ظرفیت‌های جدیدی در کشور به وجود آمده است تا در کنار نمایشگاه فیزیکی نمایشگاه مجازی هم برگزار شود هین امر باعث می‌شود کسانی که امکان حضور ندارند بتوانند بی‌دغدغه کتاب تهیه کنند و این نکته یکی از برتری‌های نمایشگاه سی‌وسوم است.
وی تاکید کرد: با پیدایش کرونا و برگزاری نمایشگاه کتاب به دو شکل فیزیکی و مجازی، امکان تهیه بی دغدغه کتاب برای کتاب دوستان فراهم آمده است و این یکی از محسنات سی‌وسومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران است. مخاطبان خارج از تهران هم می توانند بدون صرف مسافت طولانی در فضای مجازی حضور پیدا کرده و شناسنامه کتاب را  ورق بزنند و سفارش کتاب بدهند. امید است روزگاری فرا برسد بیماری کرونا از روی کره‌ی زمین محو شود.
این پژوهشگر ادبیات داستانی در پایان خاطرنشان کرد: یکی از نکات اصلی این است که ما نمی‌توانیم هویت و کارکرد نمایشگاه حضوری کتاب را به یکباره تغییر بدهیم و این امر امکان‌پذیر نیست و تحقق این مسئله باید در طول سال‌ها و دوره‌های مختلف به‌صورت آزمون و خطا صورت بگیرد. اما برگزاری ترکیبی نمایشگاه کتاب به شکل حضوری و فیزیکی باعث می‌شود باری از دوش کتاب دوستانی که راهشان دور است و در شهرستان‌ها و خارج از کشور زندگی می‌کنند برداشته شود.
سی‌وسومین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از ۲۱ تا ۳۱ اردیبهشت در محل مصلای امام خمینی(ره) به دو شکل حضوری و مجازی برگزار می‌شود.منبع: خانه کتاب و ادبیات ایران

فرایند کارگاه داستان چندین‌ساحتی است

احمد شاکری از منتقدان سرآمد ادبیات داستانی در ۲دهه اخیر است. درباره اهمیت کارگاه داستان‌نویسی در امر آموزش ادبیات داستانی و تفاوتش با کلاس‌های داستان‌نویسی، با او صحبت کردیم

احمد شاکری

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: شاکری علاوه بر اینکه داستان‌نویس است نگاهی متعهدانه به هنر و ادبیات دارد و با این وصف، بدون پیش‌داوری درباره آثار تولیدشده قضاوت می‌کند. در خواندن این گفت‌وگو با ما همراه باشید.

تفاوت‌های کلاس داستان‌نویسی با کارگاه داستان‌نویسی از نگاه و منظر شما چیست؟

در تاریخچه ادبیات داستانی معاصر هر چه به زمان کنونی نزدیک‌تر می‌شویم، رکن «آموزش» هنر، خاصه در حوزه ادبیات داستانی رونق چشمگیری یافته و جایگاه تعیین‌کننده‌ای را از آن خود ساخته است.

با وجود توجهات میدانی به مقوله آموزش و اهتمام مؤسسات، نهادها، انجمن‌ها و محافل ادبی به این مقوله، تاملات نظری درباره فلسفه آموزش داستان و موضوعاتی ازجمله روش‌های آموزشی، مفاد آموزشی، منابع آموزشی، سطوح و مراتب آموزشی چشمگیر نبوده است؛ بلکه تحقیقات نسب‌شناسانه و تاریخ‌پژوهانه نیز درباره چگونگی، تعداد، کیفیت، مخاطبان، مدرسان و پراکندگی و ترکیب دوره‌های آموزش داستان و جلسات نقد و کارگاه‌های داستان‌نویسی مورد غفلت قرار گرفته است.

آنچه فضای ادبیات داستانی در حوزه آموزش در حال تجربه آن است، از دو ساحت منابع آموزشی و روش‌های وارداتی و ترجمه‌ای و در سوی دیگر، تجربه‌های نوعاً نظام‌نایافته و غیرمکتوب اشراب می‌شود.

ادبیات داستانی امروز ایران بیش از پیش در مسیر آموزش، به چه الزام‌هایی نیازمند است؟

آنچه ادبیات داستانی معاصر ایران اسلامی به آن نیازمند است هاضمه‌ای برای درک تجربه آموزش داستان‌نویسی در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اسلوب‌بندی و ساختاربندی آن به‌عنوان ضلع ضروری ادبیات داستانی مطلوب است.

در مجموع از نگاه هنرمندانه‌تان، کارگاه داستان‌نویسی از چه درجه اهمیتی برخوردار است؟

در ذیل مقسَم کلی آموزش داستان‌نویسی دو قسم «آموزش نظری داستان» و «کارگاه داستان‌نویسی» قابل احصاء است. این دو قسم مهم‌ترین اقسامی است که خود، مقسَم اقسامی دیگر ازجمله «نقد داستان» بوده است.

می‌توان دو رویکرد نظری عقلی و تطبیقی تاریخی به این اقسام داشت. در رویکرد نخست، چیستی این دو روش در آموزش داستان‌نویسی ارزیابی می‌شود و در رویکرد دوم، تجربه محقق این دو شیوه در تاریخچه ادبیات داستانی قابل احصاء و تحلیل است.

گردآوری خصوصیات هر یک از دو کلان‌قسم پیش‌گفته و تاملات نظری درباره آن، ادبیات داستانی را قادر می‌سازد تا جایگاه هر یک را در ساختار آموزشی داستان‌نویسی تعیین کرده، مراتب و درجات و کارکردهای متفاوتی برای هر یک در نظر آورد و با شیوه‌های تلفیقی، روش‌های نوینی را در این حوزه معرفی کند.

اهم تفاوت آموزش نظری و کارگاه داستان‌نویسی در چیست؟

برخی از مهم‌ترین تفاوت‌های «آموزش نظری داستان» و «کارگاه داستان‌نویسی» بدین قرار است: یک- موضوع آموزش نظری «مفاهیم» داستان هستند؛ درحالی‌که موضوع دوره‌های آموزشی، ملکات و مهارت‌ها هستند.

دو- این دو شیوه، رابطه طولی با یکدیگر دارند؛ زیرا هر فرایند کارگاهی نیازمند شناختی – ولو اجمالی- از مفاهیم مطرح در حوزه ادبیات داستانی است.

سه- میان این دو شیوه، رابطه مستمر برقرار است؛ بدین نحو که تثبیت هر مفهومی نیازمند تبدیل آن به مهارت در دوره‌ای کارگاهی و توسعه مهارت، نیازمند انتقال مفاهیم جدید و دوره‌های کارگاهی متناظر و متناسب با آن است. چهار- مدرسان در دوره‌های نظری ضرورتاً خود واجد مهارت (داستان‌نویس) نیستند؛ درحالی‌که در دوره‌های کارگاهی مهارت‌آموز، خود باید واجد مراتب قابل‌قبولی از مهارت باشد.

پنج- آموزش نظری داستان، امری زودیاب است درحالی‌که ایجاد ملکه داستان‌نویسی در کارگاه‌ها امری زمان‌بر و دیریاب است.

شش- آموزش نظری بر «حفظ مفاهیم» تأکید دارد اما کارگاه‌های داستان‌نویسی بر «آزمون و خطا» و «تمرین مستمر» بنا شده است. هفت- در روش کارگاهی تقریب بیشتر ذهنی و روحی میان مهارت‌آموز و مهارت‌جو نیاز است؛ درحالی‌که تلاش دوره‌های آموزش نظری صرفاً بر هم‌افقی ذهنی است. هشت- آموزش نظری بر امر اکتسابی بنا شده است؛ درحالی‌که حداقل در مراتبی از فرایند کارگاهی، استعدادها و ظرفیت‌های موروثی مهارت‌آموز مورد تأکید قرار می‌گیرد.

نه- آموزش نظری از آنجا که بر پایه مفاهیم بنا شده است، تک‌ساحتی است؛ درصورتی که فرایند کارگاهی چندین‌ساحتی است؛ بدین معنی که مشتمل بر نوشتن، تجربه‌کردن و خواندن به ‌صورت توامان است.

ده- دوره‌های آموزش نظری می‌توانند در شرایطی، ضد ‌مهارت، عمل و آن را سرکوب یا تضعیف کنند؛ اما در فرایند کارگاهی، این معضل کمتر دیده می‌شود.

آیا نمی‌توان به تلفیقی از این دو، یعنی کلاس و کارگاه رسید که به نفع هنرجو باشد؟

برقراری توازن میان این دو شیوه برای داستان‌نویسان امری ضروری است. متأسفانه ذهنیت ادبیات داستانی معاصر و توان آموزشی به شکلی است که گمان می‌شود آموزش نظری و کار کارگاهی تنها برای طبقه مبتدی و نوقلم ضروری است.

نتیجه این پندار، توقف فرایند ضروری آموزش و مهارت‌افزایی برای طیف وسیعی از کسانی است که در جامعه یا در محافل به‌عنوان نویسنده پذیرفته می‌شوند. این در حالی است که نویسنده تا پایان عمر حرفه‌ای خود به‌صورت مستمر نیازمند آموزش نظری و تمرین کارگاهی است.

نیازمند اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم

احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی تاکید دارد که یکی از آسیب‌های جدی نقد ادبی کشورمان، گسست میان تولیدات نقد ادبی دانشگاهی و فضای ادبی کشور به شکل‌های موضوعی، زبانی و رویکردی است.

میان تولیدات نقد دانشگاهی و فضای ادبی کشور گسست وجود دارد/ نیازمند اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، به دنبال پیگیری پرونده «تحلیل و آسیب‌شناسی کتاب‌های نقد ادبی» دقایقی را با احمد شاکری، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی به گفت‌وگو پرداختیم؛ نویسنده و منتقدی که در همه این سال‌ها دغدغه ادبیات جدی را دارد. پژوهشگری که بیش از اینکه نگران آثارش باشد، نگران قطار ادبی کشور است، قطاری که به عقیده او گویا از ریل خارج شده است. در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید:

لطفا به عنوان کلام آغازین دیدگاه خود را درباره وضعيت نقد ادبی کشور بیان کنید.
در بررسی هر یک از ساحت‌های هندسه معرفتی ادبیات (خاصه ادبیات داستانی) لازم است علاوه بر بُعد استقلالی هر ساحت، ساحت‌های دیگر نیز لحاظ شوند. به بیانی وضعیت نقد ادبی در کشور و بررسی چیستی آن و چرایی وضع موجود نیازمند توجه به مجموعه عواملی است که با نقد ادبی در ارتباط هستند ایجابی و نفی‌ای که بر آن تاثیر می‌گذارند. به عنوان مثال نمی‌توان بدون توجه به ساحت پژوهش ادبی و فرصت‌ها و تهدیدهای متوجه به آن، درباره نقد ادبی قضاوت دقیقی داشت؛ زیرا فارغ از اینکه نقد ادبی نیز مشترکاتی به لحاظ موضوع و روش و رویکرد با پژوهش ادبی دارد، اصول موضوع نقد ادبی و مبانی فکری آن در ساحت پژوهش ادبی سامان یافته و ساختارمند می‌شود. بنابراین ضعف در پژوهش ادبی، انفعال و عقب‌ماندگی آن، وابستگی آن به تئوری‌های وارداتی و عدم تولید علم ادبی بومی و انشقاق میان پژوهش ادبی و ادبیات روزآمد، آثار خود را بر نقد ادبی نیز بر جای خواهد گذاشت. همچنین مقوله نقد ادبی ارتباط مستقیمی با حوزه‌های آموزشی دارد. علم نقد و تئوری‌‌های آن و در نتیجه تربیت نسل منتقدان ادبی نیازمند کرسی‌های آموزشی فعال در مجامع علمی است. در فضای ادبی کشور، می‌توان مدعی شد عمده جریان نقد ادبی نه در نتیجه آموزش در دوره‌های علمی دانشگاهی که در فضای غیر دانشگاهی شکل گرفته، فعال شده و عمل می‌کند. همچنین نقد ادبی متاثر از ادبیات خلاقه است و ارتباط مستقیمی میان کیفیت آثار تولید شده توسط نویسندگان در حوزه‌ای چون ادبیات داستانی و نقد ادبی وجود دارد. نقد ادبی از سویی وامدار خروجی های علمی پژوهش ادبی است و از سوی دیگر مصالح را برای پژوهش‌های ادبی فراهم می‌آورد. این آثار داستانی خلاقه عمیق هستند که می‌توانند ابزار نقد را کاملا فعال ساخته و به خدمت درآورند. همچنین نقد ادبی ارتباط مستقیمی با مقوله اقتصاد نشر دارد. گرچه نقد ادبی قادر است در فضای رسانه‌ای آزادانه‌تر و چابک‌تر از تولیدات داستانی حضور یابد. با این وجود حضور حداقلی نقد ادبی در میان عناوین کتاب‌های منتشر شده در طول یک سال متاثر از عاملی چون اقتصاد نشر است.

فارغ از این نسبت یافتگی میان نقد ادبی و ساحت‌های دیگر هندسه معرفتی ادبیات داستانی، چه آسیب‌هایی را متوجه نقد ادبی می‌دانید؟
گسست میان تولیدات نقد ادبی دانشگاهی و فضای ادبی کشور که این گسست، موضوعی، زبانی و رویکردی است یکی از آسیب‌های جدی است. همچنین عدم مساله‌مندی فضای ادبی کشور به مقوله نقد ادبی آسیب دیگری است؛ چون فضای عمومی ادبی خاصه در حوزه ادبیات داستانی چنان است که نقد ادبی گویا مساله ضروری احساس نمی‌شود. مروری بر برنامه‌های ادبی، جوایز و جشنواره‌های ادبی، حمایت‌ها و تبلیغ‌ها حاکی از آن است که حوزه نقد ادبی سال‌هاست از اولویت سیاست گذاری‌های ادبی خارج شده است. مساله دیگر، عدم اهتمام به تربیت منتقد ادبی و حمایت از منتقدان است. نقد ادبی کاری پرزحمت و پرحاشیه است و منتقد ادبی در فضای ادبی کشور نه تنها نباید انتظار برخورداری اقتصادی داشته باشد بلکه لازم است خود را برای مواجهه با بددلی‌ها، تخریب شخصیت، بایکوت و هجمه‌ها آماده کند. فقدان جریان نقد ادبی نیز یک آسیب است، با وجود حضور جریان‌های مختلف ادبی در کشور، به واسطه برخی علل، حرکت پویای جمعیِ دارای پایگاه اجتماعی و برخوردار از مبانی اندیشیده شده در حوزه نقد ادبی خاصه نقد ادبی متعهد به مبانی و ارزش‌های انقلاب اسلامی دیده نمی‌شود. غلبه شبه‌نقد‌ها نیز باید مورد توجه قرار گیرد؛ از جمله مقولاتی که در طول چند دهه جایگزین نقد شده اما در ارکان، روش و مبانی با نقد ادبی فاصله بسیاری دارند شبه نقدها هستند که گفته‌ها و نوشته‌هایی را شامل می‌شوند که به مرور و توصیف آثار ادبی و داستانی می‌پردازند و حداکثر می‌‌توان آنها را معرفی اثر ادبی دانست. نقد گریزی و نقدناپذیری نیز مشکل تاثیرگذاری است؛ چراکه تحقق نقد، رواج نقد، اثر گذاری نقد، حمایت از نقد ادبی و تاثیرگذاری آن منوط به رابطه‌ای دوسویه میان منتقد و متن ادبی و نقد ادبی و مخاطب است. این فراتر از اخلاق نقد پذیری نیازمند بصیرتی عالی است تا دانسته شود، نقد چه در موضع بشارت باشد چه در مقام انذار چه له یا علیه متن ادبی کار کند در نهایت به رونق ادبیات منجر می‌شود. با نگاه به همین اصل تغییرناپذیر است که جریان روشنفکری در طول چهل و اندی سال گذشته بنای خود را بر ندیدن آثار جریان ادبی متعهد و نگفتن درباره آنها گذاشته است. نویسنده سالاری نیز مساله مهم دیگری است به گونه‌ای که تلقی رایجی در میان اهالی قلم و متولیان و سیاست‌گذاران امر داستان وجود دارد که بر اساس آن، نویسنده –خاصه نویسنده داستان- مرجع قضاوت و پاسخگویی به پرسش‌های حوزه ادبیات داستانی است. این در حالی است که نویسنده (حتی اگر در کار خود خلاقانه و ماهرانه عمل کند) صرفا آفرینشگر داستانی بوده و لزوما نه بر مسایل حوزه داستان اشراف پژوهشی داشته و نه مجهز به روش‌های نقد و آگاه به رویکردهای نقد و واجد دقت‌های لازم در نقد ادبی است. با این وجود غالب جلسات نقد، داوری‌های ادبی و داستانی به نویسندگانی سپرده می‌‌شود که بعضا حتی یک نقد مکتوب در کارنامه خود ندارند یا یک مقاله یا کتاب پژوهشی در حوزه ادبیات داستانی تولید نکرده‌اند. این تلقی که برای منتقد بودن نویسنده بودن کافی است، آسیب‌های جدی به حوزه نقد ادبی وارد کرده است.

آیا جلسه‌های نقد نیز می‌توانند آسیب‌زا باشند؟
بله میدان‌داری ناشران و ذی‌نفعان ادبیات خود آسیبی دیگر برای نقد ادبی کشورمان است و جلسات نقدی که توسط مجموعه‌ها، موسسات فرهنگی ادبی، ناشران یا دفاتر ادبی برگزار می‌شود و در آنها محصولات این مراکز مورد نقد قرار می‌گیرد، غرض تبلیغی و تهییجی بر کشف واقع و اصالت اثر ادبی پرده می‌افکند و ذی‌نفعان اثری که مورد نقد قرار گرفته تاب نقد واقعی و بی‌تعارف را ندارند.

درباره نقدهای دانشگاهی چه نظری دارید؟
نقدهای دانشگاهی چه آنها که در قالب پایان‌نامه‌ها و مقالات علمی پژوهشی منتشر می‌شوند و چه آنها که صورت کتاب پژوهشی به خود می‌گیرند، مساله‌محور و رویکرد‌محور هستند. به این معنی که مشخص است پیش‌فرض‌ها و روش‌ها از کدام نظریه فکری-ادبی استخراج شده است؛ اما فضای عمومی ادبیات خاصه ادبیات داستانی شاهد نقدهایی بدون مساله است که با رویه معهود و سنتی نقد تنها به بررسی عناصر و ارکان داستانی پرداخته می‌شود. از دیگر آسیب‌های مشهود در نقد ادبی کشورمان می‌توان به گم‌بود نقدهای بینا‌رشته‌ای اشاره کرد. از جمله دلایل عدم بالندگی و بلکه عدم کاربردی بودن نقدها، گسست نقد ادبی در کشور با دیگر ساحت‌‌های علوم انسانی است. به نحوی که نقد ادبی مساله ای بینارشته‌ای را مطرح کرده و شاهد اندماج علوم مختلف در نقد ادبی باشد. فقدان شجاعت و صراحت نیز مساله و مشکل محسوب می‌شود. نقد ادبی، ساحتی پرتنش و پرآسیب است و کمتر فردی حاضر می‌شود به صورت تخصصی در این حوزه کار کند و در آن دوام بیاورد؛ چراکه نتایج نقد طبعا به کام عده‌ای خوش نیامده و تبعات و لطماتی از سوی نقد متوجه منتقد می‌شود. این خود موجب خواهد شد منتقدان از بیان آنچه می‌اندیشند پرهیز کنند و کمتر منتقدی حاضر است بدون رعایت مصلحت‌های خود ساخته و غیر ضرورت به ادبیات و مصالح ادبی فکر کرده و این خطرها را به جان بخرد.

چرا نویسندگان ما به سمت نقد ادبی نمی‌روند؟
نقد ادبی لزوما از نویسندگی آغاز نمی‌شود و این تلقی غلط گاه بیان می‌شود که منتقدان نویسندگان شکست خورده‌اند و در نتیجه کسانی که قادر به نوشتن آثار داستانی و خلاقیت نیستند به نقد پناه می‌برند تا بر آثار ادبی خرده گیرند. طبعا در این نگاه، نقد ادبی طفیلی ادبیات خلاقه خواهد بود؛ اما در واقع نقد ادبی کاری سخت و پرزحمت است و منتقد ادبی به مطالعات فراوان در ساحت‌های مختلف علمی و دقت نظر بالا نیاز دارد. علاوه بر این ضرورتی در نویسنده بودن منتقد ادبی نیست، بنابراین ممکن است فردی تنها در ساحت نقد ادبی کار کند و اساسا وارد فضای نویسندگی خلاق نشود؛ اما در یک نگاه کلی، نقد ادبی در فضای عمومی ادبی کشور حوزه جذابی برای فعالیت نیست. نه جذابیت‌‌های مادی لازم را برای فعالیت دارد، چنانکه نوع قراردادهایی که در حوزه داستان‌‌نویسی، خاطره‌نویسی، زندگی‌نامه‌نویسی با نویسندگان بسته می‌شود غالبا در حوزه نقد ادبی برای منتقد لحاظ نمی‌شود و از سوی دیگر، این تلقی وجود دارد که این اثر داستانی و روایی است که می‌ماند در حالی که نقد ادبی در پیچ و خم تاریخ خیلی زودتر از انتظار فراموش می‌شود. علاوه بر این، حوزه نفوذ و تاثیرگذاری نقد ادبی در ادبیات معاصر بسیار کاهش یافته است، به تعبیری منتقد ادبی مرجع قضاوت درباره اثر ادبی نیست و اهرم‌های متعدد دیگری در این حوزه فعال هستند. با مروری اجمالی بر حوزه ادبیات مشخص می‌شود که تا چه میزان جریان نقد ادبی توانسته است کتابی را پرفروش یا آن را از گردونه تاثیر و فروش خارج کند. به نظر می‌رسد عوامل دیگری به مرور جایگزین نقد شده‌اند و افراد ترجیح می‌دهند در حوزه‌ای فعالیت کنند که اثرگذارتر است.

دلیل استقبال کم ناشران از کتاب‌های پژوهش ادبی چیست؟
دلایل متعددی برای این امر قابل شمارش است، از جمله می‌توان به کیفیت پژوهش ادبی در کشور اشاره کرد. یکی از معضلاتی که سال‌هاست در بخش پژوهش ادبی با آن مواجه هستیم غیربومی و غیرتولیدی بودن پژوهش‌هاست. پژوهش‌های ادبی مبنا و حرف تازه‌ای برای بیان ندارند و تنها به تطبیق الگوهای وارداتی می‌پردازند. نکته دیگر اینکه پژوهش‌های ادبی از گردونه ادبیات معاصر خاصه ادبیات داستانی عقب هستند و در انتخاب مصادیق و دوره‌ها به دوره کنونی و مصادیقی که در حال ادبی کشور تولید می‌شوند کمتر توجه دارند. از سوی دیگر مخاطب پژوهش‌های ادبی خاص و محدود است. این البته معضلی است که ریشه آن را در مجامع علمی و دانشگاهی باید جست. اینکه موضوعات و مسایل پژوهشی چگونه و در چه فرایند و بر اساس چه پیش فرض‌هایی انتخاب می‌شوند و اینکه چرا یک دانشجوی دوره دکتری در انتخاب رویکردهای بومی یا انتخاب موضوعاتی در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دچار سرگردانی و دلسردی می‌شود درحالی‌که انتخاب یک موضوع کم‌اهمیت جهت پژوهش در شاهنامه مورد موافقت قرار می‌گیرد. این نشان می‌دهد مجامع دانشگاهی ما در چارچوب‌های تحمیلی و غیرقابل انعطاف و گاه زاویه‌دار با اهداف و مبانی انقلاب اسلامی گرفتار شده‌اند. نکته دیگر این است که محصولات پژوهشی دانشگاهی نه برای حل مشکلی در فضای ادبی کشور که صرفا برای اثبات دانش ادبی پژوهشگر نوشته شده و کارکرد صرفا دانشگاهی دارند. بنابراین دانشجو و استاد دانشگاه نیز برای کسب مدرک علمی یا ارتقای درجه علمی اقدام به پژوهش می‌کند و مشخص است که مخاطب این پژوهش‌ها فضای ادبی نیست. همچنین نکته دیگر آن است که کتاب‌های پژوهشی از مرجعیت ادبی لازم در فضای ادبی برخوردار نیستند. در چه میزان از جلسات نقد ادبی به کتاب‌های پژوهشی استناد می‌شود؟ چقدر فضای ادبی کشور به پژوهش اهمیت قایل می‌شود؟ ما در فضای ادبی زیست می‌کنیم که در آن نویسندگان بدون هیچ مستند علمی و پژوهشی، مشهورات شبه علمی خود را در رسانه‌ها منتشر می‌کنند و مخاطبان این مطالب را به عنوان محصول پژوهشی می‌پذیرند که در این شرایط انگیزه‌ها برای پژوهش تضعیف می‌‌شود.

چقدر نقد‌پذیر بودن یا نبودن ایرانیان در این وضعيت موثر بوده است؟
میان ایرانی بودن و نقد ناپذیری ارتباط مستقیمی برقرار نیست؛ اما واقعیتی که در حوزه ادبیات کاملا قابل اثبات است این است که حوزه نقد ادبی قدرت لازم را برای تاثیرگذاری نداشته و تبدیل به بازیگری شده است که می‌توان نقش آن را نادیده انگاشت یا در معادلات ادبی حذف کرد. این رخداد نتیجه عوامل متعددی از اخلاق نقد و تاریخچه عملکرد نقد ادبی گرفته تا روش‌های نقد و مبانی انتقادی است. برای بازگردادن نقد ادبی به جایگاه واقعی و ممتازش باید هزینه کرد. این در درجه اول به مدیران و سیاست گذارانی نیاز دارد که حقیقتا به نقد ادبی باور داشته و از بصیرت و دوراندیشی کافی ادبی برخوردارند. ضعف جریان نقد ادبی رخدادی نیست که آثارش در آینده مشخص شود. وضعیت فعلی ادبیات داستانی ما نتیجه ضعف جریان نقد ادبی در دهه‌های گذشته است. شاید اگر نقد ادبی به صورت متقن، روش‌مند و شجاعانه‌ای در اوایل دهه ۷۰ همزمان با جریان تازه شکل یافته ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس داشتیم اکنون گفتمان ادبیات سیاه دفاع مقدس به گفتمان رایج بلکه غالب ادبیات داستانی در مجامع علمی تبدیل نمی‌شد. اگر جریان نقد ادبی متعهد کارش را درست انجام می‌داد بسیاری از واقعیت‌ها که ذهن ما نیز به آنها متوجه نیست در فضای کنونی ادبیات تغییر می‌کرد و برخی نویسندگانی که در خلا نقد واقعی آثارشان به شهرت رسیدند وضعیت دیگری داشتند. برخی از آثار داستانی که در کم‌بود نقد ادبی به عنوان اثر شاخص و ممتاز شناخته شدند جایگاه دیگری داشتند و در نقطه مقابل انبوهی از آثار درخور ستایش از گمنامی خارج می‌شدند و طیفی از نویسندگانی که به منابع قدرت ادبی و تبلیغی متصل نبودند، جایگاه ممتازی می‌یافتند. دایره نقد ادبی تنها به متن ادبی اختصاص پیدا نمی‌کند و ما اکنون نیازمند جریان نقدی هستیم که عملکردهای انجام شده در حوزه ادبیات را به شکل منظم و منسجمی دنبال و نقد کند. جوایز ادبی را دنبال کند، عملکرد موسسات و مجموعه‌هایی را که کار ادبی می‌کنند، دنبال کند و نیز حوزه پژوهش و حتی نقد را نقد کند.

جلسات نقد ادبی چقدر توانسته‌اند نقد کارآمد داشته باشند؟
چند رکن برای جلسات نقد قابل بیان است که مرکز یا مجموعه برگزارکننده جلسات نقد، موضوع نقد یا اثری که نقد می‌شود، رویکرد نقد، منتقد یا منتقدان، غرض نقد و روش نقد را شامل می‌شود. تقریبا در ذیل تمام این عناوین می‌توان به صورت مفصل آسیب‌شناسی کرد و آنچه بیش از هر چیزی به جلسات نقد ضربه می‌زند فقدان مبانی اندیشیده شده متناسب با فرهنگ و حکمت ایرانی اسلامی و دیگر معضلات و آسیب‌های روشی نقد است.

چه پیشنهادی برای بهبود وضعيت فعلی دارید؟
نیازمند یک اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم تا گوشی برای شنیدن آسیب‌ها، پیشنهادها و راهکارها وجود داشته باشد. برخی نگاه‌ها باید تغییر کند و روش‌ها و برنامه‌ها باید اصلاح شود. چشم‌اندازهای آینده باید فهمیده و تصویر شوند و به نگاه‌های جامع و همه‌سو‌نگر نیاز داریم که بتوانند برای آینده کار کنند و مدیرانی که تنها در اندیشه دوره مدیریت کنونی خود نباشند.

جهانگیر خسروشاهی هیچ‌گاه از خط انقلاب و ارزش‌های دینی منحرف نشد

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، جهانگیر خسروشاهی، نویسنده و پژوهشگر حوزه هنر و ادبیات پایداری و انقلاب اسلامی، صبح امروز (چهارشنبه ۱۳ بهمن‌ماه) به علت عارضه قلبی چشم از جهان فرو بست.

احمد شاکری؛ نویسنده و منتقد حوزه انقلاب و دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار ایبنا، با تأکید بر اینکه فقدان جهانگیر خسروشاهی را باید به اهالی ادب و هنر و علاقه‌مندان به هنر متعهد و هنر انقلاب تسلیت گفت، ادامه داد: در روایات نکته‌ای وجود دارد که درباره علمای دینی کارکرد دارد با این مضمون که اگر عالمی از دنیا برود، خلأ او راه هیچ‌چیز پر نمی‌کند. در حوزه ادبیات داستانی هم افرادی هستند که حضور پربرکتی دارند و فقدان آن‌ها به سادگی پر نمی‌شود. به‌نظر من این موضوع درباره جهانگیر خسروشاهی صدق می‌کند.

وی گفت: خاستگاه ادبیات و معارف آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی، افرادی بودند که در این جریان آزموده و پرورده شده بودند. بزرگانی که تلاش کردند روی پای خود بایستند. یکی از ستون‌های انقلاب و دفاع مقدس، مبانی و معارف آن است و پایه دیگر تجربه‌های گرانسنگ است، چون ادبیات روایت‌گر زندگی است و انقلاب اسلامی با رخدادهایش دست ادبیات را برای تولید اثر پر کرده است. رکن سوم که به‌نظرم قوام ادبیات به آن است، شخصیت‌ها هستند.

شاکری افزود: جلوه‌گر شدن مبانی انقلاب در ارتباط با کنش‌گری است تا ادبیات را تولید کند و در این سیر استفاده از تجربه، به تجربه‌گر ارتباط پیدا می‌کند. انسان کنش‌گر و به تعبیری انسان عصر انقلاب، بسیار با اهمیت است؛ اوست که از دل تجربه‌ها و مبانی می‌نویسد. کسانی مثل جهانگیر خسروشاهی از نسل نخست نویسندگان انقلاب بودند و این ویژگی‌ها در مورد او مصداق داشت.

این نویسنده و منتقد ادبی، در بیان مهمترین ویژگی‌های شخصیتی و شاخصه‌های کار و آثار جهانگیر خسروشاهی، اظهار کرد: نخست اینکه، ایشان قلبا و عمیقا معتقد به انقلاب و آرمان‌های انقلاب بود. دوم اینکه، در طول عمر خود خط مشخصی را دنبال می‌کرد و هیچ‌گاه از خط انقلاب و ارزش‌های دینی منحرف نشد. به بیانی، اهل اعوجاج نبود. نکته دیگر اینکه، مرحوم خسروشاهی با منابع دینی پیوند معارفی داشت. صرفا تجربه‌گر و مشاهده‌کننده سیر انقلاب و دفاع مقدس نبود و درک معارفی و نظری از انقلاب و دفاع مقدس داشت. جزو افرادی بود که در کوران حوادث حاضر بود. خودش اهل جبهه و جنگ و فردی آزموده در این عرصه بود.

وی ادامه داد: ویژگی مهم دیگر جهانگیر خسروشاهی، ذوفنون بودن ایشان بود. هم در حوزه نظری ادبیات و هم در حوزه ادبیات داستانی خلاقه کار کرده بود. حتی در حوزه فیلم و مستند نیز با شهید آوینی همکاری داشت. شاخصه دیگر اینکه، ایشان حوزه‌های مطالعاتی فراگیری داشته و جریان‌های مختلف ادبی را می‌شناخت و از آن‌ها درک داشت.

شاکری گفت: به‌نظر من، جهانگیر خسروشاهی اهل تعادل بود. در حوزه‌های ادبیات و هنر ممکن است برخی دچار افراط و تفریط شوند، ولی ایشان اخلاق‌مدار و متعادل، اهل رعایت مباحث اخلاقی و احترام به دیگران بود.

این نویسنده و پژوهشگر حوزه انقلاب و ادبیات پایداری در پایان بیان کرد: دیگر ویژگی شاخص جهانگیر خسروشاهی این بود که ارتباط وسیعی با جریان‌های موجود در ذیل ادبیات و هنر انقلاب داشت. ایشان مورد وثوق مجموعه گسترده‌ای از اهالی هنر و ادبیات انقلاب بود.

گفتگو با ۳ نویسنده درباره ظرفیت‌های ادبیات‌ داستانی در پرداختن به شخصیت شهید سلیمانی

در گفتگو با سه نویسنده درباره ظرفیت‌ها و توانایی ادبیات‌داستانی در پرداختن به شخصیت بزرگی همچون شهید سلیمانی، باید‌ها و نباید‌هایی که در این حوزه باید رعایت شود و چرایی منتشر نشدن اثر داستانی درخور توجه با موضوع شهید سردار سلیمانی صحبت کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

شکیبا افخمی‌راد | شهرآرانیوز – تا به امروز کتاب‌های مختلفی درباره زندگی و شخصیت و خاطرات شهید سپهبد قاسم سلیمانی منتشر شده‌است. کتاب‌های که بیشتر در قالب خاطره‌نگاری و مستند نوشته شده‌اند و در میانشان آثار داستانی درخور توجه‌ای دیده نمی‌شود. این درحالی است که ادبیات داستانی می‌تواند تأثیرگذاری و ماندگاری بیشتری در روایت برخی از موضوعات داشته باشد. ما در گفتگو با سه نویسنده درباره ظرفیت‌ها و توانایی ادبیات‌داستانی در پرداختن به شخصیت بزرگی همچون شهید سلیمانی، باید‌ها و نباید‌هایی که در این حوزه باید رعایت شود و چرایی منتشر نشدن اثر داستانی درخور توجه با موضوع شهید سردار سلیمانی صحبت کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

نیاز به تأمل و جدیت ژرف

احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی، بر این باور است که ادبیات داستانی و دیگر قالب‌های روایی می‌توانند پیوند ناگسستنی با هویت ملی برقرار کنند. در واقع زبان و ادبیات فارسی یکی از عناصر سازنده هویت ملی و انعکاس‌دهنده و روایتگر شاخصه‌های هویت ملی است.

او با اشاره به نابرابر بودن ظرفیت قالب‌های مختلف روایی در نمایش موضوعات بیان می‌کند: برخی از قالب‌های روایی به عمیق‌ترین و باورپذیرترین شکل، حرف خودشان را روایت می‌کنند. روایتی که قالب داستانی از سوژه خودش ارائه می‌کند عمیق‌ترین، تأثیرگذارترین و باورپذیرترین شکل روایت است؛ بنابراین ادبیات داستانی در رأس و قله هرم روایت قرار می‌گیرد.

این نویسنده همچنین یادآور می‌شود: هویت ملی ما متأثر از تاریخ ماست. یعنی ما نمی‌توانیم به هویت امروزمان توجه کنیم و آن را تحلیل کنیم، ولی بر اتفاقات بزرگی مثل انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و جریان مقاومت در منطقه چشم ببندیم. این شاخصه‌ها در برخی از شخصیت‌ها یا در عملکرد و زیست و زندگی و فعل برخی از آن‌ها متجلی‌تر است.

به گفته او، شخصیت‌ها واجد امتیاز هستند و می‌توانند معرف و نمایشگر وجه‌هایی از هویت ملی باشند. حتی می‌توانند به یک ملت هویت دهند یعنی کانون و محور هویتی برای یک ملت باشند. شهید سلیمانی همین کار را در سطح خودش که سطح عالی است می‌تواند انجام دهد. الان اگر بخواهیم از استقلال کشور و جریان مقاومت، یاد کنیم نمی‌توانیم شهید سلیمانی را کنار بگذاریم و فراموش کنیم.

شاکری تأکید می‌کند: پرداختن به شهید سلیمانی در قالب روایت داستانی ارزش هویتی و روایی دارد. او در پاسخ به اینکه چرا هنوز اثری درخور در حوزه داستان درباره شهید سلیمانی نداریم نیز توضیح می‌دهد: پرداخت به موضوعات عمیق و ژرف نیاز به تأمل و جدیت و مهارت ژرف هم دارد و این موضوع به سرعت انجام شدنی نیست. نکته دیگر این است که دانسته‌های ما درباره شهید سلیمانی، یعنی آنچه که داستان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس درباره یک شخصیت باید بداند؛ کافی نیست. به گفته شاکری، اطلاعات داستان‌نویس درباره این شخصیت باید تکمیل شود. اطرافیان، خانواده، هم‌رزمان و دوستان باید درباره شهید سلیمانی روایت کنند و این روایت‌ها باید آن‌قدر زیاد و متراکم شود که بتواند دست‌مایه خلق داستان قرار گیرد.

این نویسنده تأکید می‌کند: دسترسی به اطلاعات آن هم درباره شخصیتی مانند سردار سلیمانی که شاید وجوهی از شخصیتش تا مدت‌ها ناگفته بماند، کار راحتی نیست و نیاز به زمان دارد. به‌نظر این نویسنده اینکه داستانی درباره شهید سلیمانی نوشته شود را انتظاری بلندپروازانه می‌داند و یادآور می‌شود: ما در درجه اول می‌توانیم بخشی از خاطرات ایشان را منتشر کنیم که جامعه مخاطب هم به آن علاقه نشان داده‌است.

شاکری با اشاره به ظرفیت و توان مشخصی که ادبیات داستانی و نویسندگان ما برای کار و تولید دارند می‌گوید: باید دید استعداد حوزه ادبیات داستانی به گونه‌ای هست که از آن انتظار داشته باشیم رمان جهانی با مخاطب جهانی درباره این شخصیت تولید کند. من درباره این مسئله تردید دارم و به نظر می‌رسد آن نقطه مطلوب فعلا دور از دسترس است.

ادبیات داستانی به شخصیت می‌پردازد

علیرضا مهرداد، که در کارنامه‌اش نویسندگی آثاری، چون «شهد فروش»، «شمسه» و «بروید پیدایش کنید» دیده می‌شود درباره ظرفیت‌های ادبیات داستانی برای پرداخت به شهید سلیمانی می‌گوید: ما شهید سلیمانی را فراتر از یک شخص و به عنوان یک مکتب می‌دانیم، مکتبی که آموزه‌هایی دارد و رفتارها، آدم‌ها و نظریاتی جامع در آن نهفته است. جامعیتی که معرفی این مکتب می‌خواهد توجه به‌گونه‌های مختلف ادبی دارد.

او تأکید می‌کند: حاج قاسم آینه دفاع مقدس، انقلاب و مدافعان حرم است و در موضوعات مختلفی نقش داشته، از این‌رو شاید ادبیات داستانی به تنهایی برای پرداختن به او کفایت نکند. یعنی درکنارش باید از دیگر گونه‌های ادبی مثل ناداستان، سفرنامه‌نویسی، گزارش‌های مستند، زندگی‌نامه‌ها، خاطره‌نگاری، تاریخ شفاهی و شعر‌گونه‌ها کمک گرفت.

نکته مهم‌تر که جای کار بسیاری دارد، ترجمه است. ما یک شخصیت فراملی داریم که همه کشور‌های دنیا به دنبال آشنایی با او هستند. از این‌رو ما باید به ترجمه آثاری درباره شهید سلیمانی بیشتر توجه کنیم. این نویسنده همچنین با اشاره به ظرفیت‌های ادبیات داستانی یادآور می‌شود: ما در ادبیات داستانی دفاع مقدس درحال عبور از اشخاص به سمت شخصیت‌ها هستیم. درواقع اشخاص نماینده مستندات و تاریخ هستند، اما شخصیت‌ها نماینده قصه ها، حماسه‌ها و رمان‌ها هستند. نسل جوان ما هم این روز‌ها بیشتر با شخصیت ارتباط برقرار می‌کند.

به گفته او، ادبیات داستانی می‌تواند در جایی که پای شخصیت به میان می‌آید، نقش‌آفرینی کند. اما آنجا که به شخص، تاریخ و مستندات، مربوط است از ناداستان و مستندنگاری باید استفاده شود. جای این دو را هم نمی‌توان تغییر داد، چون هرکدام رسالت خودشان را دارند. مهرداد، با تأکید بر اینکه رسالت ادبیات معرفی شخصت و مکتب حاج قاسم به دنیاست تصریح می‌کند: ما دنبال حماسه و قهرمان می‌گردیم و در ادبیات داستانی است که آن وجوه قهرمانی حاج قاسم بروز و ظهور پیدا می‌کند. قهرمانی در تمام عرصه‌های خانواده، سیاست، دیپلماسی، میدان، نظام، اجتماع، روابط عمومی و مسائل دینی و مذهب.

به گفته او، مواردی که باعث برتری فضای مجازی بر رمان و آثار مکتوب می‌شود، حرکت و تصویر و صداست که به نظر می‌آید واقعیت افزوده دستاورد جدیدی است که در کتاب‌ها می‌توان از آن استفاده کرد. یعنی کد‌هایی در صفحات مکتوب قرار داد تا مخاطب آن را با ابزار دیجیتالی اسکن کند و به فضا‌های مجازی مرتبط با موضوع کتاب برود.
مهرداد تأکید می‌کند: برای گسترش مکتب حاج قاسم و پرداختن به او باید از کتاب‌هایی که از تکنیک واقعیت افزوده بهره می‌برند هم استفاده کرد.

وجود حساسیت برای استفاده از عنصر تخیل

علی براتی‌گجوان، پژوهشگر، منتقدادبی و نویسنده کتاب‌هایی، چون «پسر من قاتل است؟» و «آماده ترور باش» بر ضرورت تحقیق پیش از نگارش کتاب داستانی درباره سردار سلیمانی تأکید می‌کند و می‌گوید: وقتی به سراغ موضوعی می‌رویم، روی آن باید تأمل کنیم، تا ظرفیت‌های لازم برای داستان شدن را پیدا کند. درباره شهید سردار سلیمانی هم اگر بخواهیم رمان و داستانی بنویسیم به تحقیقات گسترده‌ای با محوریت موضوعاتی که مردم از زندگی این بزرگوار نمی‌دانند نیاز داریم. ما حداقل یک سال باید تحقیق و پژوهش عمیق انجام دهیم و بعد نوشتن را شروع کنیم.

او یادآور می‌شود: الان رسانه ملی مجموعه‌ای از مقاومت‌ها و مبارزات ایشان را پیش روی مخاطب می‌گذارد و همان را تکرار می‌کند. اما برای نگارش رمان و داستان در‌باره شخصیت‌های بزرگی که بسیار نزد مردم عزیز هستند باید داده‌های خوبی داشته باشیم تا اثری با ارزش خلق شود.

این نویسنده که ویژگی دیگر داستان را تخیل می‌داند، بیان می‌کند: حساسیت‌های کاذبی در این باره وجود دارد، اما باید اجازه دهند در روایت موضوعات زندگی شهید سلیمانی، کمی تخیل هم شکل گیرد. اما اگر نمی‌خواهند چنین اتفاقی رخ دهد، من پرداختن به ژانر ناداستان را پیشنهاد می‌دهم که همه نشانه‌های داستان را داراست، اما بدون تخیل است.

به گفته او، برای نوشتن ناداستان به تحقیق و بررسی درباره ریزترین کنش‌های زندگی شهید سلیمانی نیاز است، تا وقتی مخاطب این ناداستان را می‌خواند هم به داشته‌هایش اضافه شود و هم بین آنچه خودش از این شهید بزرگوار شنیده و برداشت داشته اصطکاکی ایجاد نشود و درضمن نویسنده در نوشتن دستش باز باشد تا بتواند در هر شرایطی از این کنش‌های واقعی استفاده کند.

براتی، با اشاره به اینکه هنوز ناداستانی درباره سردار سلیمانی منتشر نشده می‌گوید: در حوزه خاطره‌نویسی دیگر‌نوشت، افرادی ورود پیدا می‌کنند که تجربه لازم را ندارند و حتی نمی‌دانند خاطره‌نویسی چیست.

سازمان‌ها و نهاد‌ها برای اینکه کاری انجام داده باشند با یک دستور سازمانی و بدون تحقیق کتاب درباره هر رویدادی چاپ می‌کنند امادر این زمینه یک فرد باتجربه باید آرام آرام پیش برود و به کسی که با او مصاحبه می‌کند، اجازه ندهد از ریل و چهارچوب گفتگو درباره شخصیت این عزیز خارج شود، همچنین از وجوه انسانی و اخلاقی به وجه حماسی شهید برسد. در این صورت ما با مجموعه‌ای از زندگی سردار روبه‌رو می‌شویم که همه وجه‌های انسانی، روحی، جسمی و کارکردی ایشان را به نمایش می‌گذارد. به گفته او، در‌این‌باره ضعف‌های وجود دارد که باید برطرف شود تا این شهید بزرگوار دوباره در کتاب‌ها شهید نشود.

این نویسنده درباره جذابیت ژانر‌های ادبی برای پرداختن به شهید سلیمانی نیز توضیح می‌دهد: به نظر من جذابیت داستان به دلیل همراهی آن با تخیل بیشتر از قالب‌های دیگر است. درعین حال هم‌ذات‌پنداری که در حوزه داستان است در بقیه ژانر‌های نثری و ادبی به اندازه داستان وجود ندارد.

براتی تأکید می‌کند: مسئله مهم این است که ما چقدر می‌توانیم تخیل را درباره چنین شخصیت‌هایی به کار ببریم. بدون شک اگر اجازه داده شود و حساسیتی نباشد، ژانر داستان می‌تواند آثار خوبی در این حوزه تولید و خلق کند که ماندگاری‌اش از همه سبک‌ها و ژانر‌های دیگر بیشتر است.

تنوع آرا در جشنواره‌های روشنفکری و ادبیات انقلاب وجود ندارد

همشهری – فرشاد شیرزادی : احمد شاکری از نویسندگان و منتقدانی است که سال ها در برخی جوایز ارزشمند مانند جایزه داستان کوتاه «یوسف» کار داوری داستان و رمان را انجام داده است. تجربه چند وجهی و چند ساحتی او در این حوزه باعث شده که درباره جشنواره ها و جوایز ادبی با او دیدار کنیم و نظر او را درباره جشنواره های خصوصی و دولتی جویا شویم.

احمد شاکری

پیش از اینکه شما را به عنوان داستان نویس و منتقد به جای آوریم، به عنوان چهره ای می شناسیم که در بسیاری از جوایز ادبی داور بوده و هستید. در جوایز خصوصی و دولتی، داورها چه معیارهایی را باید لحاظ کنند تا نحله های مختلف فکری و ادبی را پوشش دهند و محدود به یک طیف خاص و محدود نباشند و کتابی که برگزیده می  شود دارای ارزش های ساختاری و محتوایی باشد؟

درباره معیارهایی که در آثار برگزیده لحاظ می شود و همچنین خصوصیت  و توانایی هایی که داوران باید دارا باشند، بخش قابل توجه اش به ساختار جوایز ادبی، جایگاهشان و اهدف اصولی شان بازمی گردد. رشد زائد الوصف جوایز ادبی به لحاظ کمّی، نشانگر رشد ادبیات نیست. کما اینکه برخی کشورهای دیگر از ما جوایز و جشنواره های بیشتری در حوزه کتاب دارند و البته سابقه و سنت ادبی شان هم از ما بیشتر است. زایشی که جشنواره های ادبی و کارکردی اکنون در کشور ما دارند، کارکرد درست و واقعی نیست؛ یعنی یک جورهایی تولد نابهنگام و رشد غیر معمولی داشته اند. این رشد روزافزون با تقویت جریان های مختلف ادبی همراه نیست. در عرصه عمل و برنامه ریزی، رایج ترین، معمول و مرسوم ترین کاری که جشنواره ها و متولیان دولتی و غیر دولتی نسبت به آن اقدام می کنند، برگزاری همین جوایز ادبی است. مهم ترین برنامه ما در حوزه کتاب، راه اندازی جشنواره هاست. این مهم بر این اساس بنیان نهاده شده که گویی جشنواره های ادبی مختلف، حل المسائل جریان های ادبی اند اما در بطن و متن واقعیت چنین نیست.

ریشه این نگاه در چیست؟ اینکه به گمان عده ای این جشنواره ها و جوایز ادبی حل المسائل جریان های ادبی کشورند؟

ریشه این نگاه حاصل اعتماد بیش از اندازه ما به جریان های تبلیغی است. یعنی در رکن تبلیغ، انتخاب کتاب ها هم بر اساس همان تبلیغ انجام می گیرد. جشنواره ها نوعاً برنامه هایی دارای خروجی اندک و اما در سوی دیگر پر سر و صدا و کم بازده اند. راه اندازی آنها نیازمند تلاش چشمگیر و مستمر نیست. زرق و برق و فضای رسانه ای که آنها ایجاد می کنند، بیش از برنامه هایی است که دیر بازده اند و سال ها برای محقق شدنشان تلاش می کنند. همین موضوع باعث شده است که بانیان حوزه کتاب تلاش و همتشان را معطوف این کنند که پیش از هر چیز جشنواره راه اندازی کنند. اگر نگوییم جملگی، اما اغلب جشنواره های ادبی خودشان را مسئول و پاسخگوی نیازهای مردم نمی دانند.

آیا نباید با این ساز و کار و عملکرد به ویژه جوایز خصوصی مورد پرسش و نقد قرار بگیرند؟

اتفاقاً اصلاً چنین نیست که این جوایز مورد پرسش و نقد قرار گیرند. فعالیت های مسئولان جشنواره ها اغلب مورد تحلیل قرار نمی گیرد و پاسخگوی نیاز عمومی جامعه نیستند.

نشانه های فقدان توفیق این جشنواره ها از نظر شما چیست؟

جشنواره های ادبی در هدف گذاری هایشان بیش از آنچه به دست می آورند و خروجی کارشان است، ادعا می کنند. اغلب جشنواره های ادبی ادعای جریان سازی دارند.

منکر جریان سازی آنها هستید؟

اگر جریان را به نوعی حرکت جمعی مستمر و حرکتی که در بین طیف قابل توجهی از مخاطبان اشاعه دارد، تعبیر کنیم، شاید معدود جوایزی در میان بمانند و باشند که بتوان به شکل متقن گفت آنها جریان سازند. از سوی دیگر برخی جشنواره ها ادعا می کنند که کشف استعداد می کنند، در حالی که به ویژه در جشنواره هایی که آثار غیر چاپی بررسی می شود، شرکت کنندگان متوسط و مبتدی اند و در ثانی شرکت کنندگان اغلب چهره هایی تکراری اند و اگر نیک بنگریم هر سال با چند نام مشخص روبه روییم که به اصطلاح مشتری همیشگی این جشنواره ها هستند. از دیگر سو جشنواره ها ادعا می کنند که بر اساس مبانی سنجیده و اصیل، کار گزینش و انتخاب را انجام می دهند، در حالی که این موارد هم قابل نقد است. تعداد قابل توجهی از جشنواره ها در یک راستای فکری و ادبی گام می گذارند. جشنواره های روشنفکری و ادبیات انقلاب و متعهد واقعاً جشنواره هایی یکسان اند و این نشان می دهد که تنوع آراء در آنها وجود ندارد.

با تقویت نگاه و انتخاب داوران نمی توان انتظار داشت که خروجی و دستاورد این جشنواره ها تکانی بخورد؟

اغلب این داوران اتفاقاً نویسنده اند و به هیچ وجه نظریه پرداز و منتقد نیستند. بنابراین اغلب آنها نگاه و معیار انتقادی دقیقی در حوزه کتاب ندارند.

این اعتماد مردم که اشاره کردید چه جایگاهی دارد و در میان چه عده ای این جشنواره ها نفوذ و ظهور دارند؟

در میان طیف محدودی است و عامه مردم اعتماد ویژه ای به نتایج جشنواره ها ندارند و حتی گاهی کتاب به چاپ های بعد هم نمی رسد. ریشه این مشکلات آن است که به جای اینکه به شکل مشرف به موضوع بنگریم، اغلب به طور مقطعی به جوایز می نگریم و آنها را مورد بررسی قرار می دهیم.

راه چاره چیست؟

من در جایی هندسه معرفتی ادبیات داستانی را برشمردم. تقریباً در فضای ادبیات ۱۲ رکن وجود دارد که همگی با هم کار می کنند. به تعبیر داستان نویسان، آنها یک مجموعه به هم پیوسته، منسجم و در ارتباط با یکدیگرند. چنین نیست که به فرض یک حلقه را به سلیقه هیأت داوران انتخاب کنیم و حلقه ای دیگر را رها کنیم. در یک کلام نمی توان انتظار داشت که جریان نقد ادبی نداشته باشیم اما جشنواره ها خروجی قابل قبولی را به نمایش بگذارند. نمی توان در عرصه پژوهش به روز نباشیم و نگاه انتقادی نداشته باشیم و نوآورانه دست به ابتکار بزنیم و جشنواره ها خروجی قابل قبولی را ارائه دهند. من به کاستی هایی که در این حوزه هست اشاره می کنم تا موضوع را دریابید. ما نمی توانیم آموزش ادبیات داستانی نداشته باشیم یا آموزش ها و شیوه هایمان کهنه باشد و در جشنواره ها موفق ظاهر شویم. از سویی پرواضح است که نمی توان در حوزه نشر، تبلیغ و مدیریت ادبیات کم کاری کنیم و از جشنواره ها با دست پر برگردیم. نگاه تک ساحتی در حوزه ادبیات نتیجه و خروجی ای جز این ندارد که جشنواره ها به عنوان تنها پدیده های تأثیرگذار ظاهر شوند. البته جشنواره ها به دلیل اینکه رسانه در اختیار دارند، پر سر و صدا هستند اما به نظر می رسد بیش از اینکه تأثیر بسزا داشته باشند، تأثیر تخریبی بر ادبیات دارند و در ساده ترین شکل می توانند به ضد خودشان بدل شوند. در جایی که می توانند سازنده باشند و جریان های اصیل و موفق را تقویت کنند، نوعی انحراف را در جریان های ادبی شاهدیم و انتخاب هم خب، انتخاب آنهاست!

درباره جشنواره هایی مانند جایزه جلال و شهید غنی پور چه نظری دارید؟

در این باره هم من بارها مطالبی نوشته ام اما برگزارکنندگان هیچ توجهی به این نقد و نظرها نداشته اند و پاسخی هم از سوی آنها تا امروز دریافت نکرده ام.

آیا در همین جشنواره ها می توان سازو کاری در نظر گرفت که تنوع و در نظر گرفتن سلایق مختلف تا حدودی حفظ شود؟

می دانید که در حوزه ادبیات داستانی خلاق، جشنواره های متعدد ملی و موضوعی و جنسیتی و مضمونی برگزار شده و می شود اما حوزه نقد ادبی مغفول مانده است. بسیاری از متولیان ادبی به اندازه ای که اهتمام دارند تا جشنواره های داستان نویسی برگزار شود، دغدغه مند حوزه نقد نیستند و توجه ندارند که اگر قرار باشد گزینش بهین و برینی انجام شود، مجرا و منفذش جز از خلال نقد متعهدانه، منصفانه، آگاهانه و پژوهش های بنیادین نیست. در بحث و تبادل نظر با بسیاری از داوران به عینه متوجه می شویم که ضعف مبانی نظری و ضعف در تطبیق، بسیار پررنگ است. به عبارت رساتر یعنی یا ادبیات به درستی شناخته نشده یا اگر داوری ادبیات را هم به اندازه خودش می شناسند از تطبیق موضوع ها عاجر است. داوران اغلب ضعف در مصداق یابی دارند. جشنواره های مورد بحث ما، در هر دو گروه فکری، اساساً متوجه این خلاء و کاستی نیستند. در جشنواره های ادبی باید اصلاحی اساسی انجام گیرد و این روند و رویه تغییر کند. این تغییر رویه می تواند از سوی رسانه ها حاصل شود. فضای ادبی طی دهه های اخیر دچار نوعی رکود، عادت زدگی و تکرار شده. جشنواره زمانی که باید بدرخشد و زایش داشته باشد، عملکرد موفقی ندارد و پس از اعلام برگزیدگان، به نظر می رسد که استقبال جامعه از آنها چندان قابل قبول نیست یا اساساً استقبال چندانی از آنها نمی شود.

نخبگان چه واکنشی به این جوایز دارند؟

باید بررسی کرد که میان نخبگان و اهالی ادبیات و کتاب چه قدر درباره این کتاب ها صحبت می شود. به گمانم بسیای از جشنواره ها نه مورد اقبال نخبگان اند و نه اقبالی از سوی عامه مردم دارند.

رقابت میان این جشنواره های مختلف را چگونه ازریابی می کنید و از چه زاویه ای به آن می نگرید؟

تأسیس و رقابت این جشنواره ها هم به جای اینکه اعتباری، علمی و ادبی باشد به نوعی به رقابت مادی و ریالی تبدیل شده است. این موضوع به خودی خود طنزی در تاریخ ادبیات ماست که چرخه فروش یک رمان در کشورمان چقدر است و بیشترین شمارگانی که یک کتاب داستان دارد چقدر است؟ با این وصف جشنواره ای به نام جایزه آل احمد تأسیس می شود که مبلغ جایزه آن ۱۱۰ سکه بهار آزادی است. این موضوع بیش از اینکه تقویت کننده جنبه ادبی آن باشد، بیشتر شبیه چشم و هم چشمی است؛ کما اینکه داوران این جشنواره طی دوره های اخیر که آنها را ارزیابی کرده ام، داور جشنواره های دیگر هستند و حتی برخی شان صلاحیت داوری جشنواره های کوچک تر از جلال را هم ندارند. نتیجه چنین انتخاب هایی آن است که انتظاری که از جشنواره های ملی داریم، محقق نشود. امتیاز این جایزه، صرفاً جنبه مالی اش است و از این حیث دیگر جشنواره ها را در مادون خود قرار می دهد. طبعاً هیچ جشنواره خصوصی و غیردولتی قادر نیست ۱۱۰ سکه یا حتی کمتر از این را به برگزیدگانش اهدا کند. البته در مجموع این هیکل و مجسمه ای که ساخته شده، دارای اعضای متوازن نیست. آنچه از آن به عنوان جایزه جشنواره یاد می شود، بسیار برجسته تر از اجزا دیگر است. همه مخارج و زحماتی که کشیده می شود به همین دلیل به کلیت موضوع آسیب می زند. در اینجا باید پاسخ دقیق شما را در چند پرسش قبل بدهم که ما راه چاره ای جز توازن نداریم. توازن مستلزم نگاه عالی و مشرف و سیاست گذاری دقیق است و نگاه جامع می طلبد که دولت ها باید داشته باشند. متأسفانه بنیاد شعر و ادبیات داستانی که دوباره احیاء خواهد شد، در طول ادوار گذشته، یکی از مهم ترین کارهایش برگزاری جوایز ادبی بوده. جایزه ادبی جلال، شعر فجر و غیره و صد البته زمانی ندارد که درباره مهمات ادبیات صحبتی پیش بکشد. با این دست‌فرمان، زمانی ندارد که در سطح ملی و فی الحال برای ادبیات و کتاب چاره اندیشی کند و ارزیابی سنجیده و درستی از اوضاع به دست دهد و روشن بداند که در حال چه رخ می دهد و در آینده نیازمند چه چیز هستیم. در واقع دچار نوعی روزمرگی هستند که این جشنواره ها را هر سال و پیاپی برگزار کنند.

به رکود، تکرار، عادت زدگی و روزمرگی این جشنواره های در حوزه کتاب اشاره کردید و اینکه در بهترین حالت، داوران نویسنده اند و نه پژوهشگر، منتقد و داور حرفه ای. در انتخاب این کتاب ها سلیقه چقدر  موثر است؟

بخشی از هنر قانون مند است و ذات هنر این است که قوانینی را می توان از آن استخراج کرد. ادبیات داستانی هم از این قاعده مستثنا نیست. بخشی از ادبیات داستانی قابل توضیح و تبیین است. این بخش هنر، ثابت است اما بخش دیگر، بخش جوششی و خلاقانه اش است که هنوز قواعدش کشف نشده یا به هر دلیلی به سلیقه مخاطب بازمی گردد. به زبان رساتر یعنی به مهارتی که آن فرد بر آن احاطه یافته بستگی دارد. سلیقه یا قدرت تشخیص یا همان حس ششم که داور باید داشته باشد، اتفاقاً میان منتقد و داستان نویس بسیار متفاوت است. شأن یک داستان نویس این است که در وضعیت ناپایدار یک داستان درخشان خلق می کند. حتی یک داستان نویس ممکن است به محاسن داستانش کاملاً آگاه نباشد، چرا که به ساختارهای نقد آگاه نیست. او رویکردهای نقد را نمی شناسد و دلیلی هم ندارد که یک به یک همه آنها را بشناسد و ارزیابی کند. نویسنده الزاماً قدرت تفسیر دقیقی ندارد. سلیقه در حقیقت با نقد مستمر و پیاپی تشخیص و توزین می شود. همچنین این کار صرفاً با خواندن حاصل نمی شود. چنین نیست که به فرض بگوییم یکی که زیاد داستان خوانده است، می تواند داستان درخشان را از داستان ضعیف تشخیص دهد. به طور مثال در نمونه اخیر داستان بلند «اثریا» که یادداشتی روی آن نوشته ام و در جشنواره حاج حسین همدانی از آن تقدیر شد، کاری است دارای ۱۵ مولفه که آنها را یک به یک شمرده ام و شاخص است. من با داورها صحبت می کنم اما داوران توجهی به این ملاک ها ندارند. چون اساساً این ملاک ها را ارزیابی نکرده اند. آنها از دیگر سو، مولفه هایی برای ادبیات ضدجنگ نمی شناسند. هنگامی که ابزار توزین و ترازوی آنها دقیق نیست، طبعاً نمی توانند درخشش یک اثر ادبی را بررسی کنند. این مثل مانند این است که شما باسکولی دارید که از تشخیص جزئیات عاجز است. آیا ما سواد و دانش تفکیک ادبیات سیاه را از ادبیات شاخص داریم یا نداریم؟ چه کسی باید این کار را بکند؟ نویسنده که خود اصل این تفکیک را نمی شناسد یا می داند اما تفسیر و جزئیاتی ندارد و کتاب در این باره نخوانده. قطعاً چنین داوری در محاسباتش به خطا می افتد. پس اینجا جای سلیقه نیست و صددرصد جای پژوهش است. البته در حوزه پژوهش و نقد هم عرصه ادبیات ما عرصه فقیری است. اما آنچه هم داریم و همان بضاعت اندک هم پای جشنواره های ادبی دیده نمی شود. جشنواره ها بعضاً دست متولیان و داستان نویسانی است که اغلب به شکل رابطه ای انتخاب می شوند. تیپ داوران متأسفانه اغلب تیپ هایی است که از جشنواره ای به جشنواره ای دیگر می روند و پاسخگوی عملکرد خودشان نیستند.   

در قیاس با کشورهای مسلمان همسایه، ادبیاتمان و این جشنواره ها کجا ایستاده اند؟

به طور دقیق در جریان جشنواره های کشورهای مسلمان همسایه نیستم تا نقد تطبیقی درستی از دیگر کشورها داشته باشم. نیک می دانید که وقتی می گوییم «دیگر کشورها» این دیگر کشورها خود عالمی است. باید ادبیات داستانی کشورهایی مانند افغانستان، ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس را بررسی کرد. برای بررسی ادبیات داستانی آنها هم باید با ترجمه درست و شیوایی از تک تک آثارشان سر و کار داشت تا بتوان به مقایسه ای درست و متقن دست یافت. اما به ضرس قاطع می توانم بگویم که در کشورهایی که صاحب ادبیات سخته و پخته اند، تفاوتشان با ما این است که شاید جشنواره هایی هم داشته باشند که مبتنی بر سلیقه یا سلایق عام باشند و حتی وجه علمی سنجیده شده ای نداشته باشند اما مجامع دانشگاهی و تولید فکر در این کشورها مستحکم اند. در فضای دانشگاهی مان متأسفانه مجامعی علمی که ادبیات را تئوری پردازی کنند، نداریم. روند ما در مجموع روندی ترجمه ای است. به ندرت به تولید فکر می اندیشیم. کشورهای توسعه یافته و دارای پیشینه ادبیات داستانی هم سو با ظرفیت هایشان تولید فکر دارند. جدای از مجله های علمی پژوهشی که مخاطبانشان خود دانشگاه ها  هستند و تأثیری از آنها در فضای عمومی ادبیات نمی بینیم، بسیار اندک نشریه نقد ادبی داریم. مجله ای را نمی شناسم که بگوییم به نقد داستان می پردازد و به طور جدی این کار را دنبال می کند. اما در مجامع دیگر این مجله ها منتشر می شوند و به شکل حرفه ای کار می کنند و در عرصه حضور دارند. آن شکاف بزرگی که بین تئوری و اثر خلاقه وجود دارد در کشور ما جدی است. این شکاف را هم بیشتر سلایقی پرمی کند که از هر حیث آزموده نشده اند و امتحانشان را به اصطلاح پس نداده اند. سلایقی که جای پایشان محکم نیست و در یک کلام می توان آنها را رها شده نامگذاری کرد. این ها همگی امواجی است که کشتی ادبیات داستانی را به این سو و آن سو می برد و اتفاقاً لنگری که بتوان آن را مستقر کند، وجود ندارد. از سوی دیگر در فضای مجازی یک سلبریتی، کتابی را تبلیغ می کند و به یکباره شمارگان آن کتاب بالا می رود. حال پرسش من از شما این است که آیا جریان نقد یا منتقد ممحضی سراغ داریم که عنوان کند فلان کتاب ارزش ادبی ندارد.

متأسفانه تعداد منتقدان ما هم اندک اند!

منتقد ممحض یکی عبدالعلی دستغیب را داریم و دیگری محمدرضا سرشار. عده ای نویسنده داریم که هم داستان می نویسند و هم در جلسه نقد شرکت می کنند و هم اوضاع و احوال ادبیات داستانی را اگر ازشان بخواهید برایتان تحلیل می کنند و هم نظریه صادر می کنند و اتفاقاً در بهترین حالت نویسندگانی متوسط اند! در واقع شرایط جامعه به گونه ای است که متأسفانه به آنها اقبال نشان داده و آنها هم به سمت نویسنده سالاری گام برداشته اند. درست مانند سینمایی که می گوید باید ببینم بازیگر چه کار می کند و چطور بازی خواهد کرد! کارگردان فیلمنامه نویس هم دارد. طراحی صحنه به خودی خود یک کار عمده است یا تدوین گر به نوعی کارگردان دوم است. اگر آنها نباشد کار سینما می خوابد. اما نویسنده سالاری دقیقاً مانند بازیگر سالاری در سینما و بازیکن سالاری در فوتبال شده. بسیاری از این نویسندگان امروز به اصطلاح در حوزه ادبیات به معنای واقعی سلطنت می کنند و در حوزه های مختلف نفوذ کلام دارند و هر کار که خودشان صلاح و صواب می دانند انجام می دهند و در قبال هیچ نهاد و هیچ جریانی هم پاسخگو نیستند.

بایسته‌ها و انتظارات از ترجمه در هندسه معرفتی ادبیات دفاع مقدس

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به همت پژوهشکده شهید صدر(ره) با همکاری و مشارکت پژوهشگاه و اندیشکده پایداری حوزه هنری، بیست و سومین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی جشنواره ملی ترجمان فتح با موضوع “بایسته‌ها و انتظارات از ترجمه در هندسه معرفتی ادبیات دفاع مقدس(مقاومت)” با حضور دکتر محمدرضا شاکری و دکتر احمد شاکری برگزار شد.

در ادامه متن سخنان دکتر احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه از منظرتان عبور خواهد کرد:

زمان برای طرح بحث در این جلسه بسیار ضیق است. پرسشهایی که در ذیل کلان موضوع ترجمه می توان ارائه کرد بسیار زیاد است. دوستانی که درجلسه حاضر نیز شرف حضور دارند فهرستی از این مسائل را ارائه کردند. اما در این جلسه من بنا دارم یک منظرگاه کلی تری از مسئله را به حضار گرامی عرضه کنم. منظرگاهی که مشرف بر مسائل، نظام دهنده انها و ترتیب دهنده و اولویت بخش انها است. سئوالی که در این زمینه باید مطرح کنیم این است که مسائل ما در حوزه ادبیات از کجا می ایند؟ چه هستند و چه نظام و ترتیبی بر انها حاکم است؟ این توضیح را به عنوان مقدمه عرض کنم که هیچ کنش یا اندیشه ای تولید نمی شود مگر انکه پیش از خود مرحله ای از مسئله مندی را در فرد متفکر و کنشگر داشته باشد. چه عمل ما در حوزه نظر باشد و چه افعال خارجی، نیاز به یک معبری دارد که عبارت از یک “مجهول” یا “خلأ” یعنی زمانی که به امری اگاهی نداریم و به تعبیری عالم به جهل خود هستیم حرکت علمی را در پاسخ به ان طی می کنیم. در حوزه نیازهای عملی هم همنیطور است. زمانی که فقدان یا خلأ ی در عالم بیرون مشاهده می کنیم برای ان برنامه ریزی کرده و با اجرای برنامه تلاش داریم این خلا را مرتفع سازیم. نام این را مسئله مندی می گذاریم. مرادمان این است که محدوده عمل و اندیشه ما به شدت وابسته به محدوده مسئله مندی ما است. طبعا کسی که اساسا به چیزی در حوزه نظر و عمل مسئله مند نشده باشد فکر و عملی نیز مترتب ان انجام نخواهد داد. حال چه واقعا مسئله ای در میان نبوده باشد یا مسئله ای وجود داشته باشد اما فرد کنشگر به ان اگاهی نداشته باشد یا گمان کند که مسئله مسئله نیست. به تعبیری کسی که جهل مرکب دارد یعنی نمی داند که مسئله مند است طبعا کاری انجام نمی دهد. لذا در منظرگاهی کلی “هر کنش” یا “هر اندیشه” ای که در حوزه ادبیات شکل می گیرد منوط به مسئله مندی مسبوق به خود است. با این مقدمه می توانیم وارد سئوالات دیگر شویم و ان این است که در فضای ادبیات ما چگونه مسئله مند می شویم؟ به چه چیزهایی مسئله مند می شویم؟ مراتب مسئله مندی ما کدام است؟ نظام حاکم بر مسئله مندی مان کدام است؟ ایا مسائل در حوزه ادبیات تک ساحتی یا چند ساحتی است؟ ایا خطی است یا شبکه ای است؟ این سئوالات و سئوالات بسیاری از این دست حاکی از ان است که ما پیش از انکه به مسائل مشخص مسئله مند باشیم در حوزه ادبیات به چگونگی مسئله مندی مسئله مند هستیم. در طول چهار دهه گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، افراد، نهادها، موسسات، مجموعه ها و دفاتر ادبی برنامه های متعددی را به اجرا گذاشته اند. دنبال راه حل بوده اند. اما پرسش از “مسئله” و “چگونگی بروز و ظهور ان” کمتر مورد سئوال قرار گرفته است.

در این جلسه نیز ما عملا با پیش فرضی از مسئله وارد موضوع جلسه شده ایم. جشنواره ترجمان فتح  به عنوان “کنش-برنامه” در اکنون ادبیات داستانی معاصر نتیجه اسیب شناسی، مساله مندی، ضرورت یابی و اولویت شناسی خاص خود است. این جشنواره همانند دیگر کنشها در حوزه ادبیات از جنس “پاسخ-عمل” است. یعنی پیش از خود با تصوری از حوزه ترجمه و مسئله شناسی ان به برنامه مشخص “جشنواره” ای برای حل ان نایل شده است. تاسیس “جشنواره ای” در موضوع “ترجمه” با محوریت “ادبیات” “مقاومت” نتیجه گزینش ها و تقییدها و اولویت بندی های متعدد است. “اغراض” و “اهداف”ی را در نظر  گرفته و “روش” مشخصی را تا کنون برای نیل به این هدف تدارک دیده است. بنابر این اگر یک گام به عقب رویم می توانیم از این سئوال کنیم که چرا درباره مسائل مختلف ترجمه راهکار “جشنواره” انتخاب شده است و در گامی دیگر اینکه از حوزه های مختلف ادبیات چرا “ترجمه” برگزیده شده است؟ ایا ترجمه مسئله اولویت دار ادبیات مقاومت کنونی است؟ سئوال این که ایا این مسئله مندی به نحو دقیقی با مطالعه در این “حوزه” و جوانب و ارکان و تاریخچه ان  صورت گرفته است؟ یعنی مطالعه فرصت ها و تهدید ها و موانع. پرسش دیگر این است که ایا این جشنواره در نیل به اهداف خود به عنوان علت تامه عمل خواهد کرد؟ طبق گزارشی که جشنواره ترجمان فتح ارائه کرده است از قریب به بیست و سه جلسه کرسی های نظری برگزار شده حدودا بیست جلسه به مقوله فرایند ترجمه و ادبیات ترجمه متوجه بوده اند. یعنی از سه رکن ادبیات ترجمه تنها دو جلسه به “ادبیات تولیدی-تالیفی” که مبدا ترجمه است اختصاص یافته است. جلسه ای برگزار نشده تا در ان مشخص شود اساسا ادبیات مقاومت چیست. این انتخاب نتیجه مسئله مندی این جشنواره به ادبیات مقاومت است. یعنی گویا اینطور تلقی شده که ما بر محوری خطی قرار داریم و مرحله تالیف به پایان رسیده است و اکنون در مرحله ترجمه قرار داریم.

ادبیات ما و حوزه های ملحق بدان پیش از ان که در پاسخ به مسائل جزیی و خرد ساحت های متعددش اش دچار معضل و چالش باشد در طول تاریخ معاصرش با معضل “مسئله مندی” مواجه بوده است. ادبیات ما به “کلیت” خود مسئله مند نبوده است بلکه عموما مسئله مندی ها جزیی و نه کلی، ذهنی و نه عینی، گذشته نگر و نه اینده نگر، اجمالی و نه تفصیلی، سطحی و نه عمیق، تک ساحتی و نه چند ساحتی، منطقه ای و نه ملی بوده است. خصوصا برگزاری برنامه ها و اقدامات ادبی از سوی مدیریت های ادبی دچار چنین معضلی بوده اند. این به معنای واقع به مثابه بحرانی گریبانگیر ادبیات بوده و بسیاری از تلاشها را ناکام یا کم بازده ساخته است.

اما همانطور که گفته شد، مسئله مندی تحت نظام مشخصی باید صورت گیرد. زیرا حوزه ادبیات واجد نظام خاصی است که ارکان ان را در ارتباط با یکدیگر قرار می دهد. تا هر پرسنده و مسئله مندی به این نظام اشراف نداشته و ان را لحاظ نکند قادر نخواهد بود فهم و درک عمیقی از مسائل این حوزه پیدا کند. ادبیات روایی (داستانی) به مثابه شبکۀ به هم پیوسته ای از ارکان است که هندسه وار (بر اساس جهت، اندازه و کارکرد مشخص) به یکدیگر وابسته بوده، با یکدیگر در ارتباط بوده و بر هم تاثیر می گذارند عمل می کند. مجموع این ارکان (تولید، پژوهش، نقد ادبی، اموزش، تبلیغ، نشر، ترجمه، اقتباس، مدیریت) کلیتی به نام “ادبیات روایی” را می سازند. بر اساس ارکان هندسه معرفتی ادبیات داستانی، هر رکن هم واجد مسائل اختصاصی و هم برخوردار از مسائل ارتباطی با دیگر ارکان است.

در منظرگاه تک ضلعی، برخی ارکان مورد توجه قرار گرفته و ارتباط ان با دیگر ارکان نادیده انگاشته می شود. در نتیجه تک افتادگی ان ضلع، یا اساسا توفیقی در نیل به مقاصد ان رکن حاصل نمی شود یا در تزاحم با طرد دیگر ارکان از مرکز توجه با انها دچار تعارض و اصطکاک خواهد شد. اما در نگاه هندسه محور، ارکان ادیبات نه رابطه ای طولی-خطی که رابطه ای شبکه ای- چند سویه ای دارند. در نتیجه رکنی چون”ترجمه” تنها با رکن قبلی (متن خلاقه) و بعدی (نشر) ارتباط برقرار نمی کند بلکه در چرخه ای مدام بر دیگر ارکان تاثیر می گذارد. نگاه هندسه محور، نگاه جامع، کلان و غیر تک قطبی است. و در مقابل نگاه تک ساحتی “متن محور” یا “نویسنده سالار” قرار می گیرد.

با توجه به انچه امد، مسئله مندی به حوزه ترجمه، نه صرفا امری پسینی و مربوط به مرحله نوشته شدن اثار داستانی موجود محقق و نه عرصه ای جدا افتاده از دیگر ارکان هندسه معرفتی که مسئله ای تاریخمند در طول ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. این گمان که ما در دوره متاخر به فکر ترجمه اثار داستانی مقاومت افتاده ایم و تا پیش از ان چندان به مقوله ترجمه مسئله مند نبوده ایم دقیق و درست نیست. همچنان که نباید فراموش کنیم مسئله مندی به ترجمه مسئله مندی مترجمان و مدیران ادبی که به دنبال مخاطبان غیر فارسی زبان هستند نیست. بلکه مسئله ترجمه تاریخی به طول تاریخ انقلاب اسلامی داشته و از مراحل پیشاروایی در فرایند تولید و مصرف ادبیات حضور و وجود دارد. در پاسخ به این پرسش که “ادبیات دفاع مقدس(مقاومت) چرا، چگونه و چه زمانی به “ترجمه” مسئله مند شد؟”لازم است دوگانه های مسئله مندی (دفعی-تدریجی)، (به هنگام-نابهنگام)، (اولویت دار، غیر اولویت دار)، (اصالی-غیر اصالی)، (جامع-تک ساحتی) را مورد توجه قرار دهیم.

زمان و کیفیت و متعلق مسئله مندی موتور حرکت بخش برای هر کنش یا نظری در حوزه ادبیات است. بدون مسئله مندی اراده ای برای حرکت بوجود نمی اید. مسائل حوزه ادبیات دفاع مقدس به صورت فی الجمله بر ما مشخص است و نه بالجمله. بسیاری از مسائل بالفعل برای ما فعلیت نیافته و بدان اگاه نیستیم. حتی در این باره دچار جهل مرکب هستیم. نمی دانیم مسئله بالفعل و ضروری ما چیست در حالی که گمان می کنیم مسائل بالفعل خود را می دانیم. بنابر این حتی اذعان به هندسه معرفتی ادبیات که مشتمل بر ارکان مرتبط با یکدیگر هست نیز به تنهایی برای شناخت منظرگاهی عام درباره مسائل این حوزه کفایت نمی کند. حتی در حیطه مسائلی که بر ما روشن هستند نیز نیازمند به مسئله مندی به اولویت و ضرورت میان انها خواهیم بود. برخی مسائل مترتب بر مسائل دیگر و برخی مبنا و مقدمه برای مسائل دیگر هستند و باید به صورت ترتیبی حل شوند. مسئله مندی ادبیات دفاع مقدس به مقوله ترجمه دفعی نبوده و صورت تدریجی داشته است. به بیانی ساده تر، مسئله مندی ادبیات دفاع مقدس به مقوله ترجمه ابتدا با مسئله مندی به مبادی و پیش فرض های ان صورت گرفته است. وقتی به واقعه عظیم انقلاب اسلامی نگاه می کنیم می بینیم این واقعه احیاگر ادبیات بومی است. اگر انقلاب اسلامی رخ نمی داد ادبیات داستانی ترجمه ای وابسته اساسا شاهد شکل گیری برخی قالب ها و گونه ها نمی بود و داعیه و حرفی جهانی انگونه که اکنون شاهدیم برای جهانیان نمی داشت. پس تکیه گاه ادبیات داستانی، وقایعی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بوده است و این رخدادها چون حرف جهانی و اندیشه جهانی و انسان جهانی تولید و معرفی کرده است ما را به ادبیات جهانی نیز مسئله مند ساخته است. صدور انقلاب اسلامی نه امری دستوری که بر اساس تقاضا و نیاز جهانی به اندیشه ها و رهیافتهای انقلاب اسلامی مطرح شد. اما نکته ای که وجود داشت این که “ادبیات” خاصه ادبیات داستانی یک “ابزار” و یک “واسط” است. ادبیات صرفا به واسطه مضامین اش جهانی نمی شود. در طول رشد گونه برجسته ای چون ادبیات داستانی دفاع مقدس همواره یکی از مبادی ترجمه یعنی “توسعه و تامین مخاطب” به عنوان پیش فرض مهمی وجود داشته و تغییرات مهمی را رقم زده است. مسئله مندی ادبیات داستانی دفاع مقدس در فرایند بلوغ نایافتگی و جد افتادگی از اصالت خود به ترجمه مسئله مند شده است.

ادبیات داستانی (بلکه ادبیات روایی) پدید امده پس از پیروز انقلاب اسلامی هیچ گاه خالی از پیش فرض های مورد استفاده در ترجمه یا ناظر بر ان نبوده است. ادبیات داستانی دفاع مقدس در طول چهار دهه با مجموعه ای از این پیش فرض ها شکل گرفته و متحول شده است. گفتنی است ادبیات ترجمه مبتنی بر پیش فرض “توسعه مخاطب” ضرورت های ان، “انتظارات حاکم بر مخاطب” و “ضرورت های حاکم بر تامین این انتظارات” است.

پیروزی انقلاب اسلامی حامل “شعارها”، “پیام ها”، “راه حل ها”، “ایدئولوژی” ها و “پیامدهایی” فراملی بوده است. انقلاب اسلامی پیامی فراتر از مرزهای ایران اسلامی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و متاثر از “تجربیات” و “شعارها”ی انقلاب اسلامی و پس از ان دفاع مقدس، ادبیاتی پدید امد که تجربیات و مضامین پیش گفته را روایت می کرد. گرچه این تلاش در حد بضاعت های ان دوران بوده است اما با این تلقی شکل گرفت که همزمانی و همدلی مخاطبان موجود با این واقعه ادبیات را قادر می سازد با همان ساختارهای اولیه به مقصد خود نایل شود. با ورود به دهه هفتاد، تشکیک هایی درباره اثار تولید شده درباره “دفاع مقدس” پدید امد. این تشکیک ها ناظر بر کارکرد این اثار در انتقال “واقع” و اقناع “مخاطب” بودند. اینکه ایا شعارهایی که انقلاب و دفاع مقدس انها را دنبال می کرد اساسا می توانند صورت ادبی به خود بگیرند؟ به معنای ساده تر تشکیک در همزیستی ایدئولوژی انقلاب با ادبیات داستانی و دیگر اینکه ایا ادبیات داستانی تحمل و ظرفیت پذیری لازم را برای شعارها دارد؟ این تشکیک در حوزه ادبیات ملی (داخلی) دفاع مقدس صورت گرفت زیرا تا ان زمان همچنان اثر مشخصی از این گونه به زبانهای دیگر ترجمه نشده بود. اما به طریق اولی بحران مخاطب و واقع گویی و ادبیات ایدئولوژیک از ساحت مخاطبان داخلی می توانست به مخاطبان خارجی تسری پیدا کند.

مرحله دیگر، تلقی عدم تجانس مضامین و شعارهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با ادبیاتی بود که می خواهد “ادبیات” بوده و مخاطبان “حداکثری” را داشته باشد. این تلقی شکل گرفت که ادبیات دوران دفاع مقدس حداکثر ادبیات “دوران ضروت ها و مصالح” جنگ بوده است و برای مخاطب پس از جنگ کارامدی ندارد. پس از ان شاهد تفکیک میان انوع تولید کنندگان و مصرف کنندگان ادبیات دفاع مقدس هستیم. تفکیک میان تولید کنندگان معتقد به دفاع مقدس (نمایندگان گفتمان حاکم) و تولید کنندگان غیر معتقد به دفاع مقدس (گفتمان های غیر حاکم) و تفکیک میان مصرف کنندگان معتقد به دفاع مقدس و مصرف کنندگان منتقد یا معترض به دفاع مقدس.

مرحله دیگر، ظهور ایده ادبیات ملی غیر ایدئولوژیک دفاع مقدس است. چرا که گمان شد اصل ایدئولوژیک بودن ادبیات مخاطبان را نسبت به پیش فرض ها شرطی کرده و مواجهه حداقلی انها با تجربه را موجب می شد. بنابر این ادبیات ایدئولوژیکی که برای مخاطبان ایرانی صاحب ایدئولوژی جذابیت خود را از دست داده بود قادر نبود مخاطبانی از دیگر فرهنگ ها و اقلیم ها داشته باشد. در نتیجه پیش فرض “مخاطب حداکثری” با فرض، ادبیات “غیر ایدئولوژیک” همراه شد.

مرحله بعد تشکیک در تقدس دفاع مقدس به ادعای دور از دسترس بودن، غیر قابل باور بودن، تصادفی بودی، زمینی نبودن. انحصار مخاطبان در انسان های عادی و خاکستری و ضرورت تناسب شخصیت ها و وقایع با ذهنیت انسان خاکستری بود. اینکه اساسا قهرمان های حاضر در دوران دفاع مقدس انسان های “معمولی” و “ناسوتی” بوده اند و مخاطب امروزه ادبیات داستانی نیز که خود “معمولی” است، تنها قادر به همذات پنداری با شخصیت هایی همانند خود است. در نتیجه این همانند سازی “قهرمان” ها محکوم به نمایشی همانند انسانهای عادی (مخاطبان) خود شدند. حتی در این باره نیز تشکیک شد که قهرمانهای جنگ اگر هم قائل به قهرمان بودن انها باشیم محصول زمانه خود و مربوط به زمان خود هستند و نمی باید و نمی شاید که در دوره دیگری تکرار شده یا تقلید شوند.

اتفاق دیگر در فرایند توجه به مخاطب، تقلیل واقعیت خارجی به واقعیت مادی به داعی انحصار تجربه در امور مادی یا تکراری و غیر قابل باور بودن یا شعاری بودن تجربیات غیبی در جهت جذب مخاطب بود. بعضا به این استدلال شد که نمونه های موفق غربی در ادبیات جنگ می توانند الگویی برای ادبیات دفاع مقدس باشند و با تکرار یا تقریب به ان مضامین می توان به ادبیات جهانی نزدیک شد. توجه به رویکرد “ضد جنگ” در ادبیات دفاع مقدس با الگوگیری از ادبیات جنگ در جهان و برخی نمونه های موفق ان و تمایل برای جهانی شدن از مجرای الگوبرداری از نمونه های جهانی در دستور کار قرار گرفت. این فرایند در دوره کنونی به ایده “ادبیات انسانی جنگ” انجامید. تمرکز بر رویکرد “انسانی” در جنگ به عنوان رویکردی جهانی و تضمین کننده مخاطب جهانی مورد توجه واقع شد. مراد از ادبیات انسانی، “ادبیات انسان ها” نیست بلکه مراد انسان جدا افتاده از دین و معتقدان سیاسی و ایدئولوژیک است. با این تلقی که دنیا به دنبال عبور از جنگ و رسیدن به صلح است و تمامی جنگ ها به واسطه شیوع ایدئولوژی ها و قطعیت انها رخ می دهند.

مروری بر تاریخچه “مخاطب شناسی” و تاثیر ان بر روند ادبیات دفاع مقدس نشان می دهد این گونه ادبی در تمامی مراحل رشد خود به مبادی “ترجمه” مسئله مند بوده است و توجه به مخاطب و تکثیر ان تاثیرات شگرفتی بر این گونه گذاشته و بعضا انحرافاتی را در ان موجب شده است. اما ابزارهای این تاثیر را باید در دیگر ارکان هندسه معرفتی ادبیات داستانی جست. گرچه “ترجمه” را می توان به عنوان یکی از ارکان ده گانه هندسه معرفتی ادبیات معرفی کرد. اما دیگر ارکان هندسه معرفتی نیز به مسائل این رکن مسئله مند خواهند بود. به عنوان مثال، جشنواره ها که خود از جمله اجزاء رکن تبلیغ هستند می توانند به “ترجمه” مسئله مند شوند. هم از این جهت که معیارهای “نخبگانی” و “عمومی-عرفی” مخاطبان را در انتخابهای خود دخیل سازند. و هم انکه مجرا و بستر را برای توجه مخاطبانان غیر فارسی زبان ادبیات دفاع مقدس به این گونه هموار کنند. در پاسخ به این پرسش که چه اثاری و با چه معاییری به زبان فارسی ترجمه می شوند می توان ملاکهایی را شناسایی کرد که به صورت معکوس به فرایند ترجمه از زبان فارسی به زبانهای دیگر یاری می رسانند. به عنوان نمونه یکی از این ملاکها جشنواره های با نفوذ جهانی هستند که سیاست های خود را در قالب اثار منتخب شان به فرهنگ ها و زبانهای مختلف تحمیل می کنند. بنابر این نمی توان تنها انتظار داشت با ترجمه یک اثر ان اثر جهانی شود بلکه رکنی چون جشنواره های معتبر بین المللی و تاسیس انها در کشور یا توسط کشورهای همسو می تواند به این فرایند بینجامد.

همچنین ادبیاتی که از “مبانی فکری- فلسفی” یا “مشربهای عرفانی-اخلاقی” حکایت می کند به پشتوانه میزان اصالت، کارامدی و ابداع در ان مکتب مورد اقبال قرار گرفته و خوانده می شود. برخی از کتابهای رایج که حاکی از انواع عرفانهای شرقی و غربی و امریکای لاتین هستند بیش از ان که از ظرفیت های ادبی بالایی برخوردار باشند به واسطه “نیاز شناسی” مخاطب و “خلا معنویت” در مخاطب تکنولوژی زده امروزی مورد استقبال قرار می گیرند. حال باید دید ادبیات مقاومت و دفاع مقدس چه مشرب عرفانی یا چه مکتب فکری فلسفی را می تواند نمایشی کند و به عنوان نماینده ان به دنیا عرضه شود.

همچنین جریان نقد ادبی” و رویکردهای تئوریزه شده ان در معرفی و تثبیت اثار ترجمه ای، دست یابی مخاطبان به لایه های معنایی پنهانی اثر و تبدیل رویکردهای موجود در اثار ترجمه ای به رویکرد غالب در اثار تالیفی جامعه هدف موثرند. توضیح انکه، هدف نخست اثار ترجمه ای تکثیر حداکثری انها در زبانها و جوامع هدف است. هدف دوم در ترجمه اثار، نفوذ فکری- احساسی این اثار به جوامع هدف و در نهایت الگو سازی و تغییر سبک زندگی در این جوامع است. اما هدف سوم از ترجمه اثار، تاثیر گذاری بر لایه های درک هنری و ساختارهای ذهنی و روایی نویسندگان جوامع هدف است. چنانکه در ترجمه ادبیات داستانی غربی برای فارسی زبانان در عصر مشروطه تنها چند کتاب ترجمه ای به ادبیات داستانی معاصر ایران وارد نشد بلکه این رخداد دوره جدیدی از ادبیات داستانی را در کشور ایجاد کرد و نویسندگان با اشنایی با سبک روایی داستان جدید و مبانی فکری و هنری این اثار عملا سمت و سوی خلاقیت داستانی خود را بدان سمت متمایل کرده از این اثار الگو گرفته و عملا خط فکری ادبیات ترجمه ای را دنبال و تکثیر کردند. نقش نقد ادبی خاصه در میان مخاطبان خاص ادبیات داستانی (نویسندگان و منتقدان و اهالی نظر) غیر قابل انکار است.

رکن دیگری که می تواند در چرخه ترجمه و تکثیر مخاطب جهانی موثر باشد “اموزش” است. جریان “اموزش هنر” خاصه اموزش داستان نویسی کاملا همسو و همگام با ادبیات ترجمه ای دنبال می شده است. تعامل کاملی میان این دو رکن وجود دارد. چنانکه ترجمه اثار به زبان مقصد، زمینه های تاثیر گذاری ان را بر جوامع هدف فراهم می سازد. این تاثیر گذاری در صورتی که با القاء مبانی فنی و هنری داستانی همراه باشد کارکردی مشابه حوزه اموزش داستان نویسی دارد. با این وجود، ترجمه منابع اموزش داستان نویسی بر پایه رویکردهای فکری –فلسفی که ناظر بر انسان شناسی، جهان شناسی، اخلاق و معرفت شناسی است، به عنوان پیش قراول معرفی ادبیات ترجمه ای عمل می کنند. چنانکه نوعا کتابهای اموزشی یافته ها و مفاد علمی و هنری خود را به اثار داستانی مشخصی مستند می سازند و از این مجرا معرف و مبلغ اثار داستانی ترجمه ای هستند.

رکن دیگری که می تواند در تعامل با ادبیات ترجمه بدان یاری رساند نظام های فکری و معرفتی هستند که ادبیات انها را نمایندگی کردن و با ابزار خود نمایشی می کند. “ادبیات سوسیالیستی”، “ادبیات فمنیستی” و “ادبیات عرفان های شرقی” بیش از ان که به واسطه انتساب به نحله ادبی متعین شده باشند نماینده و بیان کننده فکری هستند که از ان نشات گرفته اند.  بنابر این در صورتی که کشور مبدا واجد فکر تئوریزه شده ای در حوزه های معرفتی و فلسفی و حتی سیاسی باشد. همانند “حکومت اسلامی مبتنی بر جمهوریت و ولایت فقیه” و این تفکر تئوریزه شده قدرت رقابت با دیگر الگوهای حکومتی و سیاسی را داشته باشد ادبیاتی که حکایت گر این تفکر است نیز می توانند علاقمندان به این شیوه حکومت و سیاست ورزی را به خود جلب کند.

همچنین رکن پژوهش نیز در تعامل با “ترجمه” به رشد و بالندگی ان خواهد انجامید. نظریه های ادبی مواجهه مخاطب با اثار ادبی را ضابطه مند کرده و الگوی مشخص ارتباطی را میان مخاطب و متن برقرار می کنند. در حقیقت رسمیت یافتن و هویت یافتن یک گونه یا مکتب ادبی و کسب وجاهت و ادبیت برای ان خاصه در محافل دانشگاهی از قبل رشد و غنای پژوهش ادبی و نظریه پردازی محقق خواهد شد. در نتیجه ادبیاتی که دارای نظریه پرداز نباشد و مکتب ادبی یا نظریه خاص قابل دفاعی برای بیان ارائه نکرده باشد نمی تواند در ترجمه اثار خود نیز به قله های بلندی دست یابد.

و بالاخره، رکن “اقتباس” در نتیجه بخشی “ادبیات ترجمه” کارکرد موثر و ویژه ای خواهد داشت. بسیاری از اثار مهم با توجه به ضریب نفوذ “سینما” و “تلویزیون” در جامعه مخاطب، پیش از ان که خوانده شوند دیده می شوند. بنابر این جامعه ای که صاحب سینمای اقتباسی فعال از اثار داستانی خود است یا از ظرفیت سینمایی دیگر کشورها بهره می برد در معرفی اثار داستانی و ترجمه انها به زبانهای مقصد دست برتر و بالاتری خواهد داشت.

در حوزه ادبیات پیش از این که مسأله‌مند باشیم با بحران مسأله شناسی مواجه هستیم/ باید در حوزه ترجمه ادبیات مقاومت مسأله‌مند باشیم/

بیست و سومین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی جشنواره ملی ترجمان فتح با محوریت «بایسته‌ها و انتظارات از ترجمه در هندسه معرفتی ادبیات مقاومت» با حضور اندیشمندان این حوزه برگزار شد.

 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، دکتر احمد شاکری عضو هیئت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در بیست و سومین نشست از سلسله نشست‌های تخصص جشنواره ملی ترجمان فتح یکی از مهم‌ترین نکات در ترجمه ادبیات مقاومت را یافتن و تأمل و تفسیر و اولویت مندی و ضرورت مندی مسائل دانست و گفت: ما در حوزه خاص ادبیات پیش از این که به پاسخ مسائل مسأله‌مند باشیم با بحران مسأله شناسی مواجه هستیم. یعنی نظامی که به ما رهنمود می‌شود مسائل په هستند، چه اولویت و ساختاری دارند و چه کلیتی تعریف می‌شوند، چه ارتباطی دارند و این مسائل هستند که ساختار ذهنی مارا تنظیم می‌کنند و حتی جشنواره ترجمان فتح هم براساس مرتبه‌ای از مسأله مندی اتفاق افتاده است، تعبیری که برای عنوان انتخاب کردند ناظر بر همین موضوع می‌باشد.

از خلأ مسأله‌مندی تا بحران نشانه‌شناسی

شاکری بیان کرد: مهم است که اولاً در حوزه موضوعی، پرسش‌ها را به مسائل ارتقاء بدهیم و دیگران که از خود مسأله مسأله‌مند کنیم. باید نسبت به ترجمه مسأله‌مند شویم و تنها به مقام ترجمه مسأله‌مند نبوده بلکه به ارکان دیگر هم مسأله‌مند باشیم.

وی ادامه داد: به تعبیری وقتی ما به ترجمه مسأله مند می‌شویم به مقوله ترجمه مسأله‌مند نیستیم بلکه به ارکان دیگری که در حوزه ادبیات، خاصه در ادبیات داستانی وجود دارد هم مسأله‌مند هستیم به تعبیری مسأله مندی ما به مقوله ترجمه، مسأله مندی به مقوله‌ای خاص نیست که بگوییم متن تولید شده است.

عضو هیئت علمی و مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره اقدامات انجام شده توسط این پژوهشگاه در حوزه ترجمه گفت و ادامه داد: نخستین گام، پژوهشی است با عنوان مسأله شده گی در ادبیات داستانی دفاع مقدس که کتاب مستقلی است در حول و حوش مسأله، چیستی مسأله و ارکان آن، ساحت‌ها و انواع آن و اقدام دیگر در مورد هندسه معرفی است، یعنی این بحث دو ضلع دارد یکی هندسه معرفیت است که مکان دیدگاهی است که ما نسبت به حوزه ادبیات داریم و براش ارکانی قائل هستیم و یک حوزه دیگر این است که ترجمه به عنوان یک مسأله چه نسبتی با دیگر ارکان دارد.

شاکری، با تاکید بر این‌که می‌باید در جشنواره مقاومت و در مواجهه مقوله ترجمه چند نکته را متوجه باشیم، اظهار کرد: جشنواره در حوزه ادبیات معاصر یک کنش است که نتیجه آسیب شناسی و مسأله مندی و ضرورت‌یابی، اولویت شناسی بین مسائل است و در حقیقت برگزاری این جشنواره از جنس پاسخ عمل است، وقتی می‌گوییم کنش برنامه یا پاسخ عمل در مقابل پرسش یا مسأله مطرح کنیم این‌ها اضلاعی هستند که دو روی یک سکه هستند و در ارتباط با هم شکل می‌گیرند یعنی کنشی وجود ندارد و برنامه‌ای شکل نمی‌گیرد مگر با یک میزان و درجه مسأله شناسی.

پیوستگی هندسه‌وار در ارکان ادبیات روایی

وی با اشاره به نگاه تجزیه‌ای در مقابل نگاه هندسه محور اشاره کرد و گفت: و این مطلب با مسأله مندی ارتباطی دارد یعنی می‌توان گفت مسأله مندی تک ضلعی و مسأله مندی جامعه. آیا وقتی به چیزی در ادبیات مسأله مند می‌شویم، آیا به ارکان دیگر کاملاً بی طرف و خنثی و بی ارتباط هستیم یا این‌که این موارد اضلاعی هستند که با یکدیگر ارتباط معرفتی و ارتباط مسأله مندی دارند؟ این دو دیدگاه با یکدیگر کاملاً متفاوت هستند به تعبیری، ادبیات روایی یا داستانی مانند یک شبکه به هم پیوسته از ارکان هندسه وار هستند و بر اساس جهت، اندازه و کارکرد مشخصشان به یکدیگر وابسته هستند، با یکدیگر در ارتباط و بر هم تأثیر می‌گذارند. مجموع این ارکان که من نامشان را ارکان هندسه معرفتی گذاشتم ۱۰ الی ۱۲ رکن هستند مثل تولید، پژوهش، نقد، آموزش، تبلیغ، نشر، ترجمه، اقتباس، مدیریت و سایر مواردی که کلیتی را به نام ادبیات روایی می‌سازند.

ضرورت خروج از نگرش تک‌ضلعی

عضو هیئت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، با بیان این‌که متن خلاق، تنها یکی از ارکان ادبیات روایی است، ادامه داد: متأسفانه ما وقتی می‌گوییم ادبیات روایی، نوعاً متمرکز بر متن خلاق هستیم در حالی که متن خلاق تنها یکی از ارکان است.

وی با اشاره به توجه صرف نگاه تک ضلعی به یک یا برخی از ارکان، ادامه داد: در این نوع نگرش، ارتباط با دیگر ارکان ممکن است نادیده گرفته شود و نتیجه‌ی تک افتادگی این ضلع و توقف در یک ضلع خاص، توفیقی در نیل به مقصد حاصل نمی‌کند یا ما را دچار اصطکاک با مقاصد دیگر خواهد کرد. یعنی نمی‌توانیم راه حلی کامل و جامعی را ارائه دهیم.

شاکری بیان کرد: وقتی از ترجمه صحبت می‌کنیم گویا از همه چیز صحبت می‌کنیم و فقط از ترجمه صحبت نمی‌کنیم. در حقیقت نگاه هندسه محور در مقابل نگاه تک ضلعی نگاه جامع، کلان، غیر تک قطبی و در مقابل نگاه تک ساحتی که متن‌محور یا نویسنده سالار است قرار دارد.

چگونگی مسأله‌مند شدن در هندسه ادبیات مقاومت

عضو هیئت علمی و مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان این‌که مسأله مندی ما به ترجمه تنها زمانی آغاز شده است که مؤسسه‌ای بخواهد ترجمه را انجام دهد. وقتی پیش از این که مؤسسات شروع به ترجمه بکنند که آقای دکتر شاکری به درستی گفتند پس از دهه ۶۰ است ما همچنان به مبادی ترجمه مسأله‌مند بودیم و بر ادبیات ما تأثیر گذاشته است، ادبیات ما را جهش داده است، ادبیات ما را دچار تحول و چرخش و یا حتی موجب سقوط آن شده است.

شاکری با اشاره به دوگانه‌ها در مسأله مندی نسبت به ادبیات ترجمه گفت: د. گانه‌های مختلفی وجود دارد از جمله این‌که مسأله مندی امری دفعی یا امری تدریجی است؟ مسأله‌مندی، به هنگام است یا نابه هنگام؟ الویت دار است یا غیر الویت دار و هر کدام از این دوگانه‌ها قابل بحث است. مسأله جامع است یا تک مساحتی؟ زمان، کیفیت و متعلقِ مسأله مندی در حقیقت موتور حرکت بخش هر کنش یا نظری در گذر است.

شاکری با اشاره به این‌که مسأله‌مندی در ساحت عقل نظری و در ساحت عقل عملی با یکدیگر متفاوت است، ادامه داد بدون مسأله مندی، اراده‌ای برای حرکت به وجود نمی‌آید و ما در حوزه ادبیات به وفور نسبت به چیز‌هایی مسأله‌مند شدیم که واقعاً مسأله ما نبوده اند جوانب آن مسأله بر ما روشن نبوده است.

وی، عدم وجود روش‌مندی صحیح را یکی از چالش‌های این حوزه دانست و گفت: از آن جایی که یا محافل غیر علمی ما که انباشته از نویسندگانی هستند که هنرشان نویسندگی است، اما در مسائل پژوهشی اظهارنظر می‌کنند یا در محافل علمی ما روش مندی درستی ندارد، ما با انباشت شبه پاسخ‌هایی مواجه هستیم که پاسخی برای مسأله مندی ما ندارند و صرفاً احساس ارضاء پاسخ گرفتن را در ما به وجود می‌آورند؛ برخی از پاسخ‌ها حالت تخریبی دارد و مسأله را حل نمی‌کند بلکه صرفا گمان حل مسأله را در ما ایجاد می‌کند.

شاکری با اشاره به این‌که بسیاری از مسائل برای ما فعلیت نیافته‌اند، ادامه داد: بسیاری از مسائل اگرچه عینی هستند، ولی فعلیت نیافته و یا اساساً نسبت به آن‌ها آگاه نیستیم؛ حتی درباره این قضیه دچار جهل مرکب هستیم.

عضو هیئت علمی و مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان این‌که در حیطه مسائلی که بر ما روشن هستند هم نیازمند مسأله مندی به الویت و ضرورت هستیم، افزود: وقتی ما مسأله‌مند و درگیر مسأله می‌شویم و مسأله از آن ما می‌شود، باید الویت بندی کنیم. نظام الویت بندی مسائل خیلی مهم است چرا که برخی مسائل مترتب بر برخی مسائل دیگر هستند. برخی مبنا و مقدمه مسائل دیگر هستند و تئجه به این مسائل مهم است.

شاکری، با بیان این‌که مسأله مندی دفاع مقدس، تدریجی بوده و در ابتدا با مسأله مندی پیش فرضی و مبادی آن صورت گرفته است، ادامه داد: یعنی نکته‌ای که در مورد ادبیات ترجمه و موارد خود مخاطب است چرا که ما می‌خواهیم در ترجمه توسعه در مخاطب دهیم که یک دغدغه همیشگی در حوزه ادبیات بوده است. یکی از مبادی مهم در ترجمه ادبیات مقاومت، مخاطب شناسی است و قطعاً ترویج ادبیات ترجمه به مخاطب جدید جهانی هزینه‌های بیشتری را بر ما تحمیل خواهد کرد و در مسأله‌مندی ادبیات دفاع مقدس باید نسبت به خود مقوله ترجمه مسأله‌مند شد.

سه محور گم شده در مدیریت ادبیات دفاع مقدس

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، «بحران مدیریت و ادبیات دفاع مقدس» عنوان جدیدترین یادداشت احمد شاکری است که همزمان با هفته دفاع مقدس برای انتشار در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفت.

هفته دفاع مقدس در سال جاری با ماه‌های آغازین دولت جوان و انقلابی سیزدهم قرین است. «وعده»ها و «برنامه»های دولت‌ها و «انتظارات» و «توقعات» مردم و اقشار و اصناف جامعه، در تکافؤ و توازن با یکدیگر نوید بخش «توفیق» خواهد بود.

در هفته دفاع مقدس و به تناسب این رخداد «بی نظیر» و «ظرفیت ساز» در تاریخ انقلاب اسلامی، موضوع مواجهه حاکمیت با این گنجینه ملی ـ اسلامی به عنوان یک برهه «هویت ساز» مورد توجه قرار می‌گیرد.

دفاع مقدس موثر بر انقلاب اسلامی و خود تاثیر پذیرفته از ارزش‌ها و مبانی آن است. هیچ واقعه‌ای کمّا و کیفا در طول چهل ساله گذشته به میزان «دفاع مقدس»، انقلاب اسلامی را «بیمه» نکرده است. بنابر این انتظار «کنشگری» دولت‌ها در حفظ و تثبیت این میراث، مطالبه‌ای «اصولی»، «ضروری» و «واقعی» است.

دولت‌ها به واسطه برخورداری از ارکان «اقتدار»، و «بسط ید» در «تصمیم‌سازی»، «سیاست‌گذاری»، «برنامه‌ریزی» مهم‌ترین مرجع برای ایراد مطالبه پیش گفته‌اند. در نتیجه در حیطه «موسع» قدرت خود باید «مسئولیت پذیر» و «پاسخگو» باشند. 

دفاع مقدس رخدادی «پیچیده» و «ذوابعاد» است که می‌توان با «ابزارها»ی متعدد و از «جوانب» مختلف به آن توجه کرد. در میان ابزارهایی که نسل‌ها را به شناخت این واقعه مقدور می‌سازد و آن را به «بطن» و «متن» جامعه می‌برد، «روایت»ها، «شمول» و «نفوذ» بیشتری داشته‌اند.

«بینش» نسل‌هایی که در دفاع مقدس شرکت نداشته یا پس از آن به عرصه وجود پا نهاده‌اند و «گرایش» آنان به ارزش‌های این واقعه بیش از هر چیز «تحت تاثیر» روایت از آن شکل گرفته است. هر چه زمان ما را از تجربه این واقعه «دورتر» می‌کند و همان از «شاهدان» بی‌واسطه ان واقعه می‌کاهد، ارزش روایت از دفاع مقدس به معنای تنها مجرای «شناخت» و «تجربه» آن بیش از پیش اشکار می‌شود.

در این میان اما، روایت‌های مکتوب (مستند نگار ـ داستانی) پرجلوه‌تر، پراقبال‌تر و پرعنوان‌تر ظاهر شده‌اند. بنابر این بی‌راه نیست که گفته شود خیمه میراث فرهنگی دفاع مقدس بر ستون رکین ادبیات دفاع مقدس استوار گشته است. پس اگر این ستون بر جای افتاده یا خمیده شود، با «بی خبری» و «بی عملی» جامعه مخاطبان نسبت به این میراث ارزشمند مواجه خواهیم بود.

طرح این پرسش که «دولت سیزدهم در ساحت هنر و ادبیات دفاع مقدس چه خواهد کرد؟»، مسبب «نظر» و «تحلیل» این دولت به میراثی است که دولتمردان پیشین بر جای گذاشته‌اند. این نظر و نگاهِ «متوجهانه»، «عالمانه» و «فراگیر» بیش از آن که بر «نتایج» موجود عملکرد دولت‌ها و ظرفیت‌های بالفعل و بالقوه در روایت دفاع مقدس توجه کند، باید بر «کنشگری دولتمردان گذشته» و «روش» مدیریت آنها در حوزه ادبیات دفاع مقدس تمرکز یابد. به کار گماری مدیران «جوان» به عنوان رهیافت جدی دولت سیزدهم در ایجاد «نشاط»، «تحرک» و «پویایی» در بدنه دولت، امر ذی قیمتی است که باید با «عقلانیت انقلابی» همراه شود. و این ممکن نخواهد بود جز با «اشراف» بر آزمون و خطاهای «هزینه بر» و «فرصت سوز» و البته «درس آموز» و «ایده پرداز» گذشتگان. 

بررسی نسبت دولت‌ها با مقوله ادبیات دفاع مقدس ـ خاصه ادبیات روایی مستند نگار و مخیل ـ ساحتی پیچیده، پر مسئله و دشواری است که نمی‌توان در یک متن کوتاه، حتی رئوس مسائل آن را برشمرد. اقرار زود هنگام به این امر ضروری است که مدیریت فضای ادبی کشور که تا حدود زیادی بنابر روال مستمر، «غیر پاسخگو» بوده و بر آمیزه‌ای از «اجتهادات شخصی» مدیران ، «سنت‌های رایج» مدیریتی و «اطلاعات ناقص و غیر منسجم» بنا شده، فاقد «پایگاه تئوریک» یا حتی «منابعی از سنخ تاریخ شفاهی» بوده تا بتواند بر پایه آن، از منظرگاهی «مُشرف» مدعی احاطه بر «تجربه مدیریتی ادبیات دفاع مقدس» باشد. بنابراین در طول چهار دهه گذشته شاهد «تکرار» مخل تجربیات «ناکام» یا شیوه‌های مدیریتی «مطالعه نشده» و از سوی دیگر مهجور ماندن برخی کنش‌های مدیریتی «نواورانه» مقطعی بوده‌ایم.

بدیهی است تغییر «نسل‌های مدیریتی» و «جوان گرایی» به تنهایی نمی‌تواند بر این معضل بنیادین فائق آید. بلکه محتمل است «ناکامی»‌ها،  تکرار شده و از «توفیقات» پل مستحکمی برای ایجاد «ثبات» مدیریتی تدارک دیده نشود.

تجربه مدیریتی در حوزه ادبیات (مستند نگار ـ داستانی) دفاع مقدس در طول چهل سال گذشته، شاهد «تنوع»ی چشمگیر به لحاظ «متعلق»، «روش»، «جهت گیری» و «مرجع» مدیریتی است.

در ادامه این یادداشت برآنیم تا با شمردن اهم این تنوع، مهمترین “خلأ”‌های مدیریتی را در ادوار گذشته بیان کنیم. 

مدیریت دولتی ـ نیمه دولتی ـ خصوصی: قبض و بسط‌های صورت گرفته در تاریخچه ادبیات دفاع مقدس در این باره حائز اهمیت است. شناخت وظایف «رییسی» و «اصولی» دولت‌ها که غیر قابل واسپاری‌اند و شناخت «زمین»، «زمانه»، «مرجع» و «هدف» واسپاری برخی از وظایف یا خالی کردن صحنه برای نقش آفرینی «موسسات»، «انجمن‌ها»، «نهادهای نیمه دولتی» و «دفاتر ادبی» از اهمیت و حساسیت شایانی برخوردار است.

مدیریت متمرکز ـ فراگیر: گرچه انتظار می‌رود دولت‌ها در گستره «فرهنگی»، «زبانی» و «جغرافیایی» ایران اسلامی نقش آفرینی کنند. اما فاصله معنی‌داری همواره میان مدیریت «ادعایی» و «واقعی» در مقوله فراگیری وجود داشته است. انباشت ظرفیت‌ها نه به عنوان یک «واقعیت طبیعی» که به عنوان «نتایج مدیریت‌های ادبی ـ فرهنگی» خود به مانعی جدی در توسعه فرهنگ دفاع مقدس بدل شده است. مدیریت فراگیر، نیازمند «اقدام»، «سیاست‌گذاری»، «شناخت» و «برنامه‌ریزی» فراگیر دارد. گرچه بخشی از بار فعال‌سازی ظرفیت‌های فراگیر ملی را برخی نهادها و موسسات بر عهده گرفته و در تولید و نشر ارزش‌های دفاع مقدس فعال نشان داده‌اند با این وجود «تمرکز» و مدیریت «تمرکز اندیش» و «تمرکز خواه» جزو معضلات مدیریتی عرصه ادبیات دفاع مقدس است.

مدیریت منابع (مبادی) در مقابل مدیریت مقاصد (نتایج): در میان شیوه‌های تاثیر‌گذاری مدیریتی بر ادبیات دفاع مقدس مدیریت «علت» و «معلول» در ادوار مختلف پی گرفته شده است. در مدیریت منابع، سرچشمه‌های تجربی و مستندات مدیریت می‌شود تا سرچشمه روایت دفاع مقدس از «ارزش» و «عمق» برخوردار باشد. در حالی که در شیوه مدیریت «نتیجه»، محصول (متن روایی ادبی) تحت مدیریت قرار می‌گیرد.

مدیریت رکن فاعلی (داستان نویس، خاطره نگار، مستند نگار): علت فاعلی تولید روایت از اهمیت بسزایی برخوردار است. گرچه جنس راویان در حوزه ادبیات داستانی و مستند نگاری با یکدیگر تفاوت‌های اشکاری دارد و «الزامات» و «قواعد» در این دو لزوما یکسان نیستند. با این وجود خاصه در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس این انگاره در دوره‌هایی شکل گرفت که می‌توان با مدیریت (تاثیر مثبت) و هدایت نویسنده بر فرآیند تولید متن تاثیر گذاشت. این حتی در ادواری تلقی استفاده از نویسندگان «روشنفکر» برای روایت از دفاع مقدس را تقویت کرد و به سفارش‌های داستانی به این طیف منجر شد.

مدیریت تبلیغ (جوایز و جشنواره‌های ادبی): از جمله متعلق‌های شناخته شده و مورد علایق مدیران در دهه‌های گذشته خاصه پس از دهه ۶۰، تصور راه میان بری برای «هدایت» و «مدیریت» ادبیات از طریق «تاسیس» جشنواره‌های موضوعی «دفاع مقدس» یا هدایت جشنواره‌ها به سمت ارزش‌ها و موضوعات دفاع مقدس بوده است. این تلقی بیش از هر چیز وامدار نگاه «جشنواره محور» و «جشنواره ساز» در مدیریت‌های فرهنگی و ادبی بود که تا کنون نیز ادامه داشته و به تنوع چشمگیر جشنواره‌ها و جوایز ادبی و شاخه‌های آنها منجر شده است.

مدیریت برون داد (ممیزی): از جمله شیوه‌های مدیریتی در حوزه ادبیات –خاصه ادبیات داستانی ـ «کنترل» و «دفع» جریان سیاه نویس و ضد ارزش با تمرکز بر مدیریت کتاب بوده است. این بخش به صورت ویژه جزو اختیارات اداره کتاب وزارت ارشاد بوده است. قبض و بسط‌ها در میزان استفاده از این امکان در دولت‌های مختلف یکسان نبوده است. تا جایی که برخی آثار «ممنوع الانتشار» یا محکوم به رعایت «اصلاحیه» در دولت‌های لیبرال مسلک اجازه چاپ گرفته و تنها مدیریت‌های مضیق زمان انتشار آنها را به تاخیر انداخته‌اند.

مدیریت نشر (حمایت از ناشران): از جمله ره‌یافت‌های مدیریتی که بر اساس مسئله شناسی و برجسته‌سازی حوزه نشر پس از تصور فراغت از ارکان دیگری چون تولید رونق گرفت، معضل «نشر» بود. برند‌سازی از برخی ناشران موضوعی که در موضوع دفاع مقدس کار می‌کردند یا حتی قالب‌های مشخصی چون «مستند نگاری» را در دستور کار خود قرار دادند و حتی همراهی با این ناشران در حوزه «ممیزی» بر اساس «اعتماد» از جمله روش‌ها و فروع مدیریتی ادبیات دفاع مقدس بوده است.

مدیریت چهره‌های ادبی (شخصیت محوری ـ چهره‌سازی): از جمله شیوه‌های مدیریتی راه یافته به کنشگری دولت‌ها و برخی نهادها و موسسات تلاش برای برجسته‌سازی ادبیات دفاع مقدس از مجرای سرمایه‌گذاری مادی و معنوی در چهره‌سازی از نویسندگان ممحض در این شاخه بوده است. برخی نهادها و مجموعه‌ها هزینه‌های مادی و معنوی گزافی برای حصول نتیجه انجام دادند و با «ترجمه» و ایجاد «فضای» مناسب برای رشد چهره‌ها، تلاش کردند از قبل آنها برای ادبیات دفاع مقدس جایگاه‌سازی کنند. گرچه “تغییر” یا “استحاله” برخی چهره‌ها در طول زمان، این مجموعه‌ها را در نیل به مقاصد خود ناکام گذاشت.

مدیریت مخاطب: راهکار دیگری که برخی مدیریت‌های ادبی بدان اصالت داده یا بر انجام آن اهتمام ورزیدند «تحریک» یا «هدایت» مخاطبان بالقوه و بالفعل ادبیات دفاع مقدس برای دنبال کردن آثار مستند نگار یا داستانی در ذیل ناشر خاص یا نویسنده خاص یا موضوع خاص بوده است. مدیریت «تقاضا» و «نیاز» در مخاطب می‌توانست ضامن حیات چرخه تولید و مصرف ادبیات دفاع مقدس باشد. در این شیوه از برخی روش‌های تبلیغی و بهره گیری از حمایت برخی ‌«سلبریتی»های هنری در توجه دادن مخاطب به ادبیات دفاع مقدس استفاده شد.

مدیریت کمّی (شمارگان ـ عناوین): در این شیوه مدیریت ادبی تلاش کرد تا با افزودن بر شمارگان اثر و انتشار تعداد عناوین قابل توجه برخی خلاها و ناکامی‌ها را در زوایای ادبیات دفاع مقدس جبران کند. 

مدیریت جریانی (حمایت از جریان‌های همسو و مواجهه با جریان‌های مقابل ـ معارض): شیوه مدیریت جریانی نسبت به برخی شیوه‌های دیگر پیچیده‌تر و دیریاب تر به نظر می‌رسید. چرا که شناخت جریان‌ها و مولفه‌ها و ارکان ان نیازمند اشرافی فراگیر داشت. از سوی دیگر با اغاز دهه ۷۰ و در طی سه دهه گذشته جریان سنتی ادبیات متعد ـ ادبیات روشنفکر، اضلاع ناشناخته و چند بعدی دیگری نیز پیدا کرد که در سایه روشن جریان‌های شناخته شده زندگی کرده و می‌کنند و آگاهی از حضور و نقش آفرینی آنها، نتایج و آثار عملکرد آنها، چیستی و مبدا و خاستگاه آنها و زوایای فکری شان امری سهل و مقدور مدیریت‌های ادبی نبود. لذا امروزه با جریان‌هایی مواجه هستیم که از دل جریان ادبی متعهد بیرون آمده با این وجود به جریان شبه روشفنکری نزدیک بوده و بر اساس مبانی و ارزش‌های آنها در حوزه ادبیات جنگ می‌نویسند با این وجود همواره از حمایت مادی و معنوی هر دو جریان شبه روشنفکر و متعهد برخوردارند. امر پارادوکسیکالی که از پیچیدگی این شبه جریان‌ها حکایت دارد.

مدیریت فراگیر (تسامحی، جذبی) در مقابل مدیریت (تدافعی، حداقلی): از جمله موضوعات و مسائل همیشگی در طول تاریخ ادبیات دفاع مقدس نحوه مدیریت دو جریان متعهد و روشنفکر بوده است. شعار دقیق و درست «جذب حداکثری و دفع حداقلی» با وجود ایضاح و شفافیت، در عمل واکنش‌ها و تدابیر مدیریتی متفاوتی را رقم زده است و افراط و تفریط‌هایی را موجب شده است. تا جایی که عموما «شبه روشنفکران» در هر دو قسم دولت‌های “انقلابی” و “لیبرال مسلک” بر صدر نشسته‌اند. چرا که مدیران متعهد برای جذب بیشتر آنها را گرامی داشته و مدیران لیبرال مسلک بنابر رویکرد بنیادین‌شان با آنها دمخور بوده و بر صدرشان نشانده‌اند.

مدیریت بیناقالبی(برجسته‌سازی میان قالب‌ها): مدیریت‌های ادبی خاصه در ادبیات دفاع مقدس در برهه‌هایی مشخص با طرح قالب‌های میانی چون «زندگی نامه داستانی» تلاش کردند فرآیند تولید رمان خلاق از خاطرات و مستند نگاری‌های دفاع مقدس را مدیریت کرده و آن را تسهیل کنند. امری که در دهه اخیر رو به افول نهاد.

مدیریت تجربه زیستی: از راهکارهای مدیریتی خاصه برای دو قشر (روشنفکران و نسل جامانده از دفاع مقدس) امکان موقعیت‌سازی دفاع مقدس برای این قشر به غرض تجربه اندوزی و امید خلق آثار روایی داستانی بود. برخی نویسندگان بعضا همسو با ارزش‌های انقلاب در همان دوران جنگ به خطوط پشت جبهه اعزام شدند و آثار داستانی ـ مستند نگاری را در حوزه دفاع مقدس تولید کردند. در دهه‌های بعد نیز امکان بازدید جمعی از موقعیت‌های جنگ و تجربه‌های نزدیک به دفاع مقدس برای برخی نویسندگان فراهم شد. این روند در موضوع «مدافعان حرم» و خاصه آنچه در «سوریه» در جریان بوده و هست شدت بیشتری یافت و حضور نویسندگان و تسهیل در این امر به غرض مدیریت تولید روایت به یک روال تبدیل شد.

مدیریت بینا نوعی (اقتباس از ادبیات به انواع روایی دیگر): برخی نهادها و مجموعه‌ها به غرض عنوان‌سازی و برند‌سازی از ادبیات دفاع مقدس و تکثیر و تعمیق مخاطبان آن و فعال‌سازی ظرفیت مخاطبان بالقوه رایزنی‌هایی را برای اقتباس تلویزیونی و سینمایی از برخی آثار مستند نگار و داستانی دفاع مقدس انجام دادند. گرچه تعداد این اقتباس‌ها چندان زیاد نیست، اما توجه مخاطبان خاص سینما به موضوعی که پیش از  این ادبیات دفاع مقدس از آن روایت کرده است از اهمیت برخوردار بود.

مدیریت علمی(نظری): از دیرباز این احساس نیاز شدت می‌یافت که ادبیات دفاع مقدس نیازمند جایگاهی نظری و تئوریک است تا بتواند با استقراء آثار تولید شده و انتزاع قواعد آن را به صورت ساختارمند ارائه کرده و. حتی به تدوین «مکتب ادبی انقلاب اسلامی» نایل شود. رسانه‌ها و مطبوعات و همچنین نهادهای مختلف و دفاتر ادبیات با برگزاری کرسی‌های علمی، میزگردها، اقتراح‌ها، انتشار مقالات و کتب علمی پژوهشی، برگزاری سمینارها به این امر همت گماردند. با این وجود مدیریت نظری ادبیات دفاع مقدس در موطن خود یعنی محافل دانشگاهی همچنان مهجور مانده است. حتی با تاسیس رشته ادبیات پایداری خلا تئوریک در این زمینه برطرف نشده است.

نکته‌ای که وجود دارد این است که ما همچنان درباره نظام و تاریخ و سیر تطور و نتایج و پیامدهای واقعی شیوه‌ها و متعلق‌های مدیریت ادبیات –خاصه ادبیات دفاع مقدس ـ در طول چهل سال گذشته نیازمند مطالعه و جمع آوری اطلاعات و تجربیات هستیم. برخی مدیریت‌ها در حقیقت بیش از آن که حقیقتا «مدیریت» ادبی باشند تنها «رفتارهای مدیریتی» بوده‌اند که از منظر و جایگاه «مدیر» صادر شده‌اند. 

اما سه محور «اساسی» و «کلیدی» و «راهبردی» در حوزه «مدیریت ادبیات» همچنان «مفقود» اند. 

نخست «مدیریت آینده نگر» کسانی که در حوزه ادبیات داستانی نفس کشیده و در فضای آن حضور داشته‌اند احتمالا نشانه‌ای از مدیریت آینده‌نگر یعنی مدیریتی که «سند چشم انداز مدیریتی کوتاه مدت یا بلند مدت، ملی» سراغ نخواهند داشت. واقعیت آن است که «آینده» شروع شده است. در سطح ملی با روی کار آمدن هر دولتی «آینده» بیش از ـنچه مدیران ادبی بدان می‌اندیشند نزدیک و قریب الوقوع است.

دوم مدیرت جامع کلان نگر: ما نیازمند مطالعاتی در حوزه مدیریت فرهنگی و خاصه در حوزه مدیریت ادبی و خاص الخاص مدیریت ادبیات دفاع مقدس هستیم. به نظامی نیاز داریم که محدوده عمل هر یک از شیوه‌ها و انواع مدیریتی را تعریف کرده و تجربه‌های مدیریتی گذشته را رصد کرده باشد. مدیریت “فعال” به واقع “ترکیبی” خلاقانه از نحوه‌های مدیریتی با شناخت «زمانه» است. ما برای این کار به پرورش مدیران ادبی همت نگماردیم و برای آن نیز مرجعی تدارک ندیده‌ایم.

سومین حلق مفقوده مدیریت گذار است. اینکه در گذشته مدیریت ادبی چه بودایم خود یکی از ارکان و اینکه در آینده چه خواهیم بود و چه زمانی بدان خواهیم رسید رکن دیگر است. اما رکن مهم دیگری وجود دارد و آن اینکه چگونه «گذشته» را به «آینده» متصل خواهیم کرد. چگونه این «خلأ» را پر خواهیم کرد. 

همانطور که در پیشانی این یادداشت آمد، آنچه موفقیت دولت سیزدهم را تامین و تضمین خواهد کرد «بازاندیشی» و «بازبینی» شیوه‌های مدیریتی در سطح کلان و ملی است. این «مهم ترین» و «کلیدی ترین» قدمی است که متولیان فرهنگ، خاصه ادبیات باید بدان بیندیشند.