نگاهی به «ویولون‌زن روی پل»/روایتی که مثل نویسنده‌اش زلال نیست

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: کتاب «ویولون‌زن روی پل» نوشته خسرو باباخانی یک اتوبیوگرافی از زندگی نویسنده و درگیری او با اعتیاد است. نویسنده با شهامت و بدون هیچ ترسی، بدون سانسور از سال‌ها دست و پنجه نرم کردن با اعتیاد سخن می‌گوید. این‌کتاب توسط انتشارات جام جم منتشر شده و پیش‌تر در گفتگویی با نویسنده اثر به آن پرداختیم که در این‌پیوند قابل دسترسی و مطالعه است: «سخت‌ترین تصمیم یک‌ نویسنده/ اعتیاد ۳۰ ساله‌ای که ترک شد»

احمد شاکری داستان‌نویس و منتقد یادداشتی درباره این‌رمان نوشته و در اختیار مهر قرار داده است.

مشروح متن این‌یادداشت را در ادامه می‌خوانیم؛

“ویولون زن روی پل، روایت سفری از ظلمت به نور” نوشته اقای خسرو باباخانی در طول زمان اندک پس از انتشار به عنوان یک روایت “متفاوت” و “خلاف معمول” توجه طیفی از نویسندگان و خوانندگان را به خود جلب کرده است. حضور و همراهی جمعی از نویسندگان و کنشگران ادبی در مراسم جشن تولد نویسنده در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که با معرفی این کتاب همراه بود و امکان ویژه ای که به این کتاب از سوی سیمای جمهوری اسلامی تعلق گرفت تا “تایید” و “تبلیغ” شود در جلب نظر نسبی مخاطبان بی تاثیر نبوده است.

کتابها بیش و پیش از ان که نتیجه “تجربه”، “مهارت” و “اراده” نویسندگانشان در روایت ان باشند، از ابشخوری ادبی نشات می گیرند که دوره های ادبی ابستن ان بوده و نویسنده را برای نوشتن یا ننوشتن، روایت یا عدم روایت امری ترغیب می کنند. از نظر این قلم، انتشار “ویولون زن روی پل” نه به جهت ویژگی های ادبی که به واسطه برجسته سازی فضایی که برای ان، پیش و پس از انتشار تدارک دیده شده، حائز اهمیت است. حتی بدون توجه به یادداشتی که خسرو باباخانی در مقدمه کتاب اورده است می توان دوگانه ایجاد شده (ایجاب-نفی) درباره قالب‌های “اعتراف نامه ای” را در باره این اثر جدی انگاشت. تجربه تاریخ ادبی پس از انقلاب اسلامی در برهه ها و موضوعات مختلف حاکی از این است که “اندیشمندی”، “دانشمندی” و “باورمندی” به عنوان پیشران فضای ادبی کمتر دخیل بوده و ادبیات در مقاطعی دچار “التهاب های مقطعی” شده است.

اقبال به اثر یک نویسنده ان در دهه هفتم زندگی، رخدادی کم پیشینه است. گرچه مهارت های ادبی با گذشت زمان در نویسندگی بر خلاف برخی هنرهای دیگر رو به افول نگذاشته و فزونی می گیرد. اما نوعا اثار پر مخاطب و برجسته نویسندگان در دهه های میانی دوران نویسندگی شان خلق می شوند. بنابر این پرسش از اینکه چرا و چگونه “ویولون زن روی پل” به جایگاهی فراتر از دیگر اثار نویسنده ان دست یافته موضوعیت پیدا می کند. فرض هایی در این باره قابل طرح است. اول اینکه، انچه در فرایند تبلیغ و انتشار این کتاب موضوعیت دارد نه “نفس کتاب” که “نویسنده” ان است. بر این اساس نویسنده از کتابی که نوشته بزرگتر است. این چندان مهم نیست که کتاب از چه منظری نوشته شده و دارای چه ویژگیهایی باشد. بلکه جشن انتشار این کتاب در حقیقت جشن بازگشت نویسنده ان به دنیایی تازه و حرکت از ظلمت به نور است. مقصدی که در ان خبری از مواد افیونی و زندگی تاریک متاثر از ان نیست. دوم انکه، کتاب ویولون زن روی پل در قالب “زندگی نامه” و با رویکرد “اعترافی” نوشته شده است.

انتشار این کتاب و آگاهی از انچه بر نویسنده آن گذشته است برای دوستان و اشنایان خسرو باباخانی به عنوان نویسنده کاملا “غافلگیر کننده” بلکه “غیر قابل باور” بود. نویسنده “ویولون زن روی پل” برای بسیاری –بلکه غالب- مرتبطین او برای دهه ها چیزی دیگر می نمود و این افشاگری “تلخ” و “بهت اور”، طیفی از مخاطبان را به صورت خاص برای دانستن سرگذشت پشت پرده فردی شناخته شده ترغیب کرد. سوم انکه در نگاهی کارکرد گرا و با اذعان به “انتحار” شخصیتی نویسنده، اقرار به ناگفته ها و واقعیت های مکتوم توسط او به غرض انتقال “تجربه” درگیری با مواد افیونی و “هشدار باش” به کسانی که به ان مبتلا هستند امری “شجاعانه” و “ایثارگونه” تلقی شد.

نگارنده معتقد است منطق انتشار و تبلیغ این کتاب از ابعاد “فنی-قالبی”، “محتوایی-مضمونی” و “شرعی-اخلاقی” قابل نقض است و جریانی که این دست اثار را تشویق می کند، بدون اشنایی با ظرفیت های ادبیات و اثار و تبعات چنین اثاری به ان دامن زده است.

“ویولون زن روی پل” سرشار از تجربه است. البته تجربه ای “یک سویه”، “گزینش شده” و “نه چندان عمیق”. در این زندگی نامه با تجربیات بسیاری مواجه هستیم که برای مخاطبان این کتاب –یا حداقل کسانی که تجربه اعتیاد به مواد مخدر نداشته اند- نو و جذاب است. با این وجود روایت از این تجربیات”خام فروشانه” و به لحاظ کارکردهای هنری و ادبی “حداقلی” است. در اثبات چنین ادعایی به ابزارهایی بسیار فراتر از “توصیف” و “جزیی نگری” که در گزارش نویسی ها و خاطره نویسی ها معمولا استفاده می شوند نیاز داریم. همچنین به درک بهتری از قالب “زندگی نامه” و تفاوت های ان با “قالب داستان” نیاز خواهیم داشت. تا دریابیم نویسنده این کتاب می توانست با بهای کمتری از جنس بیان مافی الضمیر و افشای زندگی شخصی خود، به اورده های ارزشمند تری برای مخاطب دست یابد.

گرچه نویسنده به قصد نیل به “اجر الهی” این کتاب را نوشته و تصمیم جدی خود را بر لزوم اقرار با تعبیر “من در برابر مردم سرزمین ام نه ابرویی دارم نه اعتباری” اشکار ساخته، اما همچنان در مدار اعتراف و افشاگری دست به عصا حرکت کرده و چارچوبهایی را برای خود یا اطلافیان خود ترسیم کرده است. تجربه واقعی امری چند لایه و ذو ابعاد است که در ارتباط انسان با خود و دیگران پدید می اید. داستان با فراخنای خود دقیقا به اعتبار توجه به این لایه ها غنا می یابد و ادبیات زرد از ادبیات جدی و متاملانه تفکیک می پذیرد. به این دلیل است که خاطرات هم به دلیل ضیق تجربی و هم به واسطه مخفی بودن برخی از انچه در وقوع پدیده‌ها و کنشگری انسانها از راوی مخفی می ماند هم به واسطه ناگفتنی بودن امور دیگر قادر نیستند به بلندای رمان قد کشیده و “انسان داستانی” خلق کنند.

مشخص است که خسرو باباخانی در بیان تجربه خود، به خود بسنده کرده است و افراد دخیل در تجربه خود را که در مجموع اضلاع پنهان تجربه او هستند تا حد قابل توجهی از دایره اعترافات خود بیرون رانده است. این به نظر می رسد بیش از ان که ناشی از عدم علم او به احوالات دیگر شخصیت ها و مرتبطین یا ناتوانی از روایت انها باشد مشخصا ناشی از چارچوبی است که او برای اعترافنامه خود طراحی کرده است.

رمان انرژی و تاثیرش را از چیزی می گیرد که هیچ خاطره یا مستند نگاری توان برابری با ان را ندارد. به همین دلیل است که رمانها بر صدر می نشینند و خاطره نگاری ها در ذیل انها واقع می شوند. واضح است دست نویسنده برای طراحی داستان در این رمان باز نبوده است که اگر بود و تاکیدی بر حفظ واقعیت و شخصیت خود در اثر نمی کرد ظرفیت های بیشتری در اثر ایجاد می شداما طیفی که انتشار این کتاب و احیانا کتابهایی از این دست را نه تنها “نکوهش” نکرده که نویسنده معترف به آن را درخور “تحسین” می دانند، بر وجه کارکردی آن تاکید دارند. به این معنی که اصل اولی عدم اعتراف است مگر انکه چنین اعترافی نتایج و اثار ترجیح بخشی برای ان داشته باشد. فی المثل در کتاب “ویولون زن روی پل” در صورتی که هدایت طیف مخاطبان درگیر با مقوله اعتیاد جز با انتشار چنین اثاری ان هم در قالب اعتراف نویسی ممکن نباشد این ضرورت، مجوز چنان اعترافی خواهد بود. تردیدی در این نیست که بخشی از جذابیت این اثر به واسطه “واقعی” بودن ان است و اینکه مخاطب تقریبا اطمینان دارد انچه می خواند تجربه خیالی نیست بلکه تجربه واقعی است. اما نه تنها این جذابیت منحصر در قالب اعتراف نامه نویسی نیست، بلکه به دلایل متقن داستانی، قالب رمان مخیل به مراتب در کنجکاو ساختن مخاطب، خلق شخصیت و انتقال معنی از قالب زندگی نامه بالاتر و نافذتر است.

خسرو باباخانی به دلایلی که مهمترین ان “رعایت واقع” است از تمامی ظرفیت های داستان نویسانه‌اش در روایت این اثر استفاده نکرده است. اگر نویسنده تجربیات خود را دستمایه طراحی داستان مخیل قرار می داد به مراتب با اثر سخته و پخته تری مواجه می بودیم. اثری که از محدودیت های روایت واقع عبور کرده و دستش در تمامی انچه در واقع رخ نداده یا رخ داده و ارزش روایی نداشته یا ارزش روایی داشته و بنابر محظوراتی توسط نویسنده روایت نشده بازتر می بود. رمان انرژی و تاثیرش را از چیزی می گیرد که هیچ خاطره یا مستند نگاری توان برابری با ان را ندارد. به همین دلیل است که رمانها بر صدر می نشینند و خاطره نگاری ها در ذیل انها واقع می شوند. واضح است دست نویسنده برای طراحی داستان در این رمان باز نبوده است که اگر بود و تاکیدی بر حفظ واقعیت و شخصیت خود در اثر نمی کرد ظرفیت های بیشتری در اثر ایجاد می شد.

نکته دیگری که در ترویج و تبلیغ چنین اثاری نوعا از قلم می افتد، نادیده انگاشته شده یا در نتیجه “اجتهاد” غیر علمی و شخصی واژگونه تلقی می شود مقوله “فقه داستان” و “اخلاق داستان” است. ذهنیت ادبیات با گزاره های شناخته شده ای مانوس است. از جمله انکه به تأسی از ادبیات غرب عده ای از روشنفکران مدعی شدند کسی نمی تواند به نویسنده باید و نباید کند یا اینکه نویسنده در هیچ ظرف و قالبی نمی گنجد. چنین ادعاهایی که منشا ان ادبیات ترجمه ای اومانیستی غربی بود، بدون توجه به مبادی انسان شناسانه، خدا شناسانه و اثار تربیتی و اخلاقی، صدمات جبران ناپذیری به ادبیات داستانی انقلاب اسلامی وارد ساخت. ورود شیوه های اعتراف گونه به تقلید انچه در ادبیات غرب پدید امد نیز از این مجرا قابل تحلیل است. ایا فقه و اخلاق بر داستان حاکم هستند؟ میزان این حکومت و احکام آن چگونه تعیین می شود؟ اینکه نویسنده ای راضی شود تا با دست شستن از آبرو، دست به اعتراف در امور شخصی اش بزند محل تامل است. فرضِ اینکه انسان درباره خود مختار به انتخاب است و می‌تواند درباره مال و ابروی خود، خود تصمیم بگیرد، انها را ضایع کند مبنای شرعی ندارد. بلکه این امور از سوی شارع نهی شده و در منابع فقهی از محرمات شمرده شده است. همانطور که انسان شرعا مجاز به اتش زدن مال خود یا مجروح ساختن عضوی از اعضای بدن خود نیست مجاز به هتک ابروی خود نیز نیست.

نگارنده این نویسنده عزیز و گرامی را سال‌ها می‌شناختم. ایشان برای بنده همواره محترم بوده‌اند. هیچ گاه درباره او انچه را در این کتاب اعتراف کرده، گمان نمی کردم و البته در جستجوی دانستن آن هم نبودم. این وضعیت نه در تلاش نویسنده ای به نام خسروباباخانی که به واسطه ستاریت الهی حاصل شده بود. خداوند اینگونه است که حافظ ابروی بندگانش است. نه تنها اجازه نمی دهد دیگران به ابروی کسی دست درازی کرده و او را رسوا کنند بلکه به خود فرد نیز چنین اجازه ای نمی دهد. سئوال این است که چنین اعتراف نامه ای ایا موافق با ستاریت الهی و خواست الهی در پرده پوشی از گناه یا خطای بندگان است یا مخالف ان است؟ چرا باید کسانی که نسبت به ایشان گمانی نداشته یا گمان حسن و خوبی در طول زندگی داشته اند، مرتبطین ایشان یا شاگردانشان با تصویری دیگر درباره شان مواجه شوند؟ چرا تصویر شفاف خود را به عنوان فردی مهربان و با مرام و درستکار در ذهن کسانی که ایشان را می شناختند یا در اینده با ایشان اشنا می شدند شکستند؟!

ایا تمامی بندگان بدون خطا هستند؟ ایا تمامی کسانی که گرفتار مواد مخدر هستند دچار گناه و ظلم به خود و دیگری نشده اند؟ ایا کسی که زنا کرده، غیبت کرده، دزدی کرده، بد اخلاقی کرده، خیانت در امانت کرده و دهها و صدها گناه دیگر، انها هم در صورت نجات –که فرض داستان ویولون زن روی پل است- باید دست به اقرار بزنند و کرده خود را در میان مردم اعلان کنند؟ در این صورت چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ایا آبرو بری در جامعه رایج نخواهد شد؟ چرا خداوند جز در مواردی که خود فرد به خطای مضاعف، متجاهر به ظلم و گناه خود باشد ابروی او را حفظ می کند؟ به نظر می رسد پاسخ این است که فرد به خود خداوند بازگردد و از کرده خود اظهار پشیمانی کند و خداوند توبه پذیر توبه او را بپذیرد و او سربلند به زندگی خود در نزد مردم ادامه دهد

می‌توانیم فرض کنیم -به فرض محال- در اسلام اعتراف به گناه و جار زدن آن در میان مردم مجاز باشد، آیا بردن آبروی دیگران نیز جایز است؟ پدر خسرو بابا خانی به گمان نگارنده فردی محترم بوده و نزد دیگران اعتبار داشته است. ایا جایز است آبروی آن مرحوم در این کتاب برده شود و به دله دزدی متهم شود؟ ایا جایز است نویسنده، با انتشار این کتاب نسل خود و نوادگان ش را که در اینده متولد می شوند مورد اتهام قرار داده و انها را به واسطه عمل پدر بزرگشان بدنام سازد؟

اما جدای از ابعاد فقهی و اخلاقی این روایت که به نظر نگارنده محل تردید جدی بلکه نهی شرعی است، “ویولون زن روی پل” وجه روایی و کارکرد روایی دقیق و درستی نیز ندارد. ایا تنها راه کارکرد پیدا کردن روایت این است که لزوما بر پیشانی آن “تجربه واقعی” حک شود؟ در این صورت اساسا چرا رمان می نوشته می شود و تجربیات خیالی و شخصیت های ساخته ذهن را روایت می کنیم؟ ایا شخصیت های خیالی می توانند در مخاطب ایجاد انگیزه کنند و به او جهت دهند؟ قطعا جواب مثبت است. بلکه رمان تخیلی به نحو جدی تری این کار را نسبت به خاطرات انجام می دهد. در این صورت چرا این تاثیر را بر عهده رمان گذاشته نشود؟ چه ضرورتی داشته این کتاب را به عنوان خاطرات واقعی و با محوریت شخصیت حقیقی خسرو باباخانی منتشر شود؟ چرا نویسنده نام شخصیت ها را تغییر نداده و ان را به عنوان داستانی خیالی منتشر نکرده است؟ بدیهی است هر کارکردی که در این شیوه از روایت بیان شود، بالاتر و بهتر از ان در رمان قابل اجرا و عمل و تحقق است.

خسرو باباخانی انسانی زلال است. او از ظلمت به نور رسیده و در این تردیدی نیست. اما نمی توان این وصف را برای روایت او نیز صادق دانست. روی سخن نگارنده نه با نویسنده یک اثر بلکه با مجموعه عواملی است که بدون توجه به عقبه و پیشینه و مبانی فکری یک روایت و اثار و تبعات ان در حوزه ادبیات روایی و مخاطبان برای ان اثر و اثار مشابه ریل گذاری می کنند.

برگزاری حضوری نمایشگاه کتاب به نفع همه است

به عقیده احمد شاکری در تجربه جدید برگزاری نمایشگاه کتاب به دو شکل فیزیکی و مجازی، امکان تهیه بی‌دغدغه کتاب برای کتاب دوستان فراهم آمده است و این باعث میشود که باری از دوش کتاب دوستانی برداشته شود که خارج از تهران هستند.

به گزارش قدس آنلاین، احمد شاکری نویسنده ادبیات داستانی گفت: سی‌وسومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در حالی برگزار می شود که ناشران، با دوسال وقفه و عدم فعالیت بخاطر بیماری کرونا، ضرر و زیان زیادی متحمل شدند و حالا خود را برای خدمت به مردم و شرکت در این رویداد بزرگ آماده می کنند، جا دارد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برنامه های هدفمندی را برای حمایت از ناشران در دست اجرا داشته باشد.
وی با بیان اینکه نمایشگاه کتاب دارای ظرفیت های بی شمار فرهنگی است، افزود: با بررسی برگزاری نمایشگاه کتاب در ادوار گذشته به این نتیجه میرسیم که برگزاری حضوری این رویداد مهم فرهنگی به نفع همگان است زیرا ظرفیت‌های نهفته مهم فرهنگی در دل آن وجود دارد. تبلیغات گسترده برای معرفی کتاب‌های تازه انتشار یافته درفضای حضوری نمایشگاه، حضور حداکثری مردم، پدیدآورندگان آثار ناب، برگزاری کرسی‌های هم‌اندیشی، نشست‌های نقد و بررسی کتاب، نشست‌های آموزشی داستان‌نویسی و رمان‌نویسی توسط نویسندگان، ایجاد پل ارتباطی بین مخاطبان و نویسندگان وکتاب، همه این موارد نشان‌دهنده ظرفیت‌های بی شمار فرهنگی نمایشگاه کتاب است.
وی با بیان اینکه بیماری کرونا علیرغم مشکلاتی که برای مردم کشورمان ایجاد کرد نکات خوبی هم داشته است، عنوان کرد: بیماری کرونا با وجود همه محدودیت‌ها، آسیب ها و برخی لطماتی که به حوزه کتاب و صنعت نشر وارد کرد خوبی‌ها هم داشته است، یکی از اتفاقات خوب کرونا آشکار شدن ظرفیت‌های پنهان حوزه نشر کشور بود که در قالب نمایشگاه مجازی کتاب ظهور و بروز پیدا کرد.
این نویسنده ادبیات داستانی کشورمان ادامه داد: درخواست‌های شلوغ و حجم انبوهی از علاقمندان به کتاب، علت برگزاری فیزیکی نمایشگاه کتاب تهران است و به نظر من هر نمایشگاهی کارکرد خاص خود را دارد نمایشگاه فیزیکی کتاب امروزه محلی برای عرضه، آشنایی و تهیه کتاب برای مخاطبان است کتاب‌های جدیدی که مخاطب حتی باوجودی که کتاب های مورد نیازش را خریده است اما نمی تواند به‌راحتی ازکنار آن عبور کند و علاوه بر مازاد نیاز خود کتاب خریداری می‌کند و نمایشگاه مجازی نیز به نفع مخاطبانی است که از راه دور مجبور بودند به نمایشگاه تهران بیایند و هزینه‌های زیادی را متحمل شوند، نمایشگاه مجازی هزینه رفت و برگشت مخاطب کاهش داده است.
شاکری در ادامه بیان کرد:  برگزاری دو دوره نمایشگاه مجازی کتاب ظرفیت پنهانی بود که در دوران کرونا فعال و آشکار شد و نشان داد حتی اگر یک زمانی بیماری کرونا ریشه‌کن شود بازهم می‌توان از این ظرفیت، برای خدمت‌رسانی بیشتر به مردم استفاده کرد.
این نویسنده کشورمان خاطرنشان کرد: شبکه توزیع، تهیه و معرفی کتاب همیشه در کشور ما دچار آسیب هایی بوده است زیرا کسانی که نیازمند تهیه کتاب بودند و دسترسی کافی و به موقع برای حضور فیزیکی نمایشگاه کتاب را نداشتند ناگزیر بودند از جای دوری به تهران بیایند تا کتاب مورد نظرشان را تهیه کنند با توجه به وضعیت موجود، ظرفیت‌های جدیدی در کشور به وجود آمده است تا در کنار نمایشگاه فیزیکی نمایشگاه مجازی هم برگزار شود هین امر باعث می‌شود کسانی که امکان حضور ندارند بتوانند بی‌دغدغه کتاب تهیه کنند و این نکته یکی از برتری‌های نمایشگاه سی‌وسوم است.
وی تاکید کرد: با پیدایش کرونا و برگزاری نمایشگاه کتاب به دو شکل فیزیکی و مجازی، امکان تهیه بی دغدغه کتاب برای کتاب دوستان فراهم آمده است و این یکی از محسنات سی‌وسومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران است. مخاطبان خارج از تهران هم می توانند بدون صرف مسافت طولانی در فضای مجازی حضور پیدا کرده و شناسنامه کتاب را  ورق بزنند و سفارش کتاب بدهند. امید است روزگاری فرا برسد بیماری کرونا از روی کره‌ی زمین محو شود.
این پژوهشگر ادبیات داستانی در پایان خاطرنشان کرد: یکی از نکات اصلی این است که ما نمی‌توانیم هویت و کارکرد نمایشگاه حضوری کتاب را به یکباره تغییر بدهیم و این امر امکان‌پذیر نیست و تحقق این مسئله باید در طول سال‌ها و دوره‌های مختلف به‌صورت آزمون و خطا صورت بگیرد. اما برگزاری ترکیبی نمایشگاه کتاب به شکل حضوری و فیزیکی باعث می‌شود باری از دوش کتاب دوستانی که راهشان دور است و در شهرستان‌ها و خارج از کشور زندگی می‌کنند برداشته شود.
سی‌وسومین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران از ۲۱ تا ۳۱ اردیبهشت در محل مصلای امام خمینی(ره) به دو شکل حضوری و مجازی برگزار می‌شود.منبع: خانه کتاب و ادبیات ایران

گفتگو با ۳ نویسنده درباره ظرفیت‌های ادبیات‌ داستانی در پرداختن به شخصیت شهید سلیمانی

در گفتگو با سه نویسنده درباره ظرفیت‌ها و توانایی ادبیات‌داستانی در پرداختن به شخصیت بزرگی همچون شهید سلیمانی، باید‌ها و نباید‌هایی که در این حوزه باید رعایت شود و چرایی منتشر نشدن اثر داستانی درخور توجه با موضوع شهید سردار سلیمانی صحبت کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

شکیبا افخمی‌راد | شهرآرانیوز – تا به امروز کتاب‌های مختلفی درباره زندگی و شخصیت و خاطرات شهید سپهبد قاسم سلیمانی منتشر شده‌است. کتاب‌های که بیشتر در قالب خاطره‌نگاری و مستند نوشته شده‌اند و در میانشان آثار داستانی درخور توجه‌ای دیده نمی‌شود. این درحالی است که ادبیات داستانی می‌تواند تأثیرگذاری و ماندگاری بیشتری در روایت برخی از موضوعات داشته باشد. ما در گفتگو با سه نویسنده درباره ظرفیت‌ها و توانایی ادبیات‌داستانی در پرداختن به شخصیت بزرگی همچون شهید سلیمانی، باید‌ها و نباید‌هایی که در این حوزه باید رعایت شود و چرایی منتشر نشدن اثر داستانی درخور توجه با موضوع شهید سردار سلیمانی صحبت کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

نیاز به تأمل و جدیت ژرف

احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی، بر این باور است که ادبیات داستانی و دیگر قالب‌های روایی می‌توانند پیوند ناگسستنی با هویت ملی برقرار کنند. در واقع زبان و ادبیات فارسی یکی از عناصر سازنده هویت ملی و انعکاس‌دهنده و روایتگر شاخصه‌های هویت ملی است.

او با اشاره به نابرابر بودن ظرفیت قالب‌های مختلف روایی در نمایش موضوعات بیان می‌کند: برخی از قالب‌های روایی به عمیق‌ترین و باورپذیرترین شکل، حرف خودشان را روایت می‌کنند. روایتی که قالب داستانی از سوژه خودش ارائه می‌کند عمیق‌ترین، تأثیرگذارترین و باورپذیرترین شکل روایت است؛ بنابراین ادبیات داستانی در رأس و قله هرم روایت قرار می‌گیرد.

این نویسنده همچنین یادآور می‌شود: هویت ملی ما متأثر از تاریخ ماست. یعنی ما نمی‌توانیم به هویت امروزمان توجه کنیم و آن را تحلیل کنیم، ولی بر اتفاقات بزرگی مثل انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و جریان مقاومت در منطقه چشم ببندیم. این شاخصه‌ها در برخی از شخصیت‌ها یا در عملکرد و زیست و زندگی و فعل برخی از آن‌ها متجلی‌تر است.

به گفته او، شخصیت‌ها واجد امتیاز هستند و می‌توانند معرف و نمایشگر وجه‌هایی از هویت ملی باشند. حتی می‌توانند به یک ملت هویت دهند یعنی کانون و محور هویتی برای یک ملت باشند. شهید سلیمانی همین کار را در سطح خودش که سطح عالی است می‌تواند انجام دهد. الان اگر بخواهیم از استقلال کشور و جریان مقاومت، یاد کنیم نمی‌توانیم شهید سلیمانی را کنار بگذاریم و فراموش کنیم.

شاکری تأکید می‌کند: پرداختن به شهید سلیمانی در قالب روایت داستانی ارزش هویتی و روایی دارد. او در پاسخ به اینکه چرا هنوز اثری درخور در حوزه داستان درباره شهید سلیمانی نداریم نیز توضیح می‌دهد: پرداخت به موضوعات عمیق و ژرف نیاز به تأمل و جدیت و مهارت ژرف هم دارد و این موضوع به سرعت انجام شدنی نیست. نکته دیگر این است که دانسته‌های ما درباره شهید سلیمانی، یعنی آنچه که داستان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس درباره یک شخصیت باید بداند؛ کافی نیست. به گفته شاکری، اطلاعات داستان‌نویس درباره این شخصیت باید تکمیل شود. اطرافیان، خانواده، هم‌رزمان و دوستان باید درباره شهید سلیمانی روایت کنند و این روایت‌ها باید آن‌قدر زیاد و متراکم شود که بتواند دست‌مایه خلق داستان قرار گیرد.

این نویسنده تأکید می‌کند: دسترسی به اطلاعات آن هم درباره شخصیتی مانند سردار سلیمانی که شاید وجوهی از شخصیتش تا مدت‌ها ناگفته بماند، کار راحتی نیست و نیاز به زمان دارد. به‌نظر این نویسنده اینکه داستانی درباره شهید سلیمانی نوشته شود را انتظاری بلندپروازانه می‌داند و یادآور می‌شود: ما در درجه اول می‌توانیم بخشی از خاطرات ایشان را منتشر کنیم که جامعه مخاطب هم به آن علاقه نشان داده‌است.

شاکری با اشاره به ظرفیت و توان مشخصی که ادبیات داستانی و نویسندگان ما برای کار و تولید دارند می‌گوید: باید دید استعداد حوزه ادبیات داستانی به گونه‌ای هست که از آن انتظار داشته باشیم رمان جهانی با مخاطب جهانی درباره این شخصیت تولید کند. من درباره این مسئله تردید دارم و به نظر می‌رسد آن نقطه مطلوب فعلا دور از دسترس است.

ادبیات داستانی به شخصیت می‌پردازد

علیرضا مهرداد، که در کارنامه‌اش نویسندگی آثاری، چون «شهد فروش»، «شمسه» و «بروید پیدایش کنید» دیده می‌شود درباره ظرفیت‌های ادبیات داستانی برای پرداخت به شهید سلیمانی می‌گوید: ما شهید سلیمانی را فراتر از یک شخص و به عنوان یک مکتب می‌دانیم، مکتبی که آموزه‌هایی دارد و رفتارها، آدم‌ها و نظریاتی جامع در آن نهفته است. جامعیتی که معرفی این مکتب می‌خواهد توجه به‌گونه‌های مختلف ادبی دارد.

او تأکید می‌کند: حاج قاسم آینه دفاع مقدس، انقلاب و مدافعان حرم است و در موضوعات مختلفی نقش داشته، از این‌رو شاید ادبیات داستانی به تنهایی برای پرداختن به او کفایت نکند. یعنی درکنارش باید از دیگر گونه‌های ادبی مثل ناداستان، سفرنامه‌نویسی، گزارش‌های مستند، زندگی‌نامه‌ها، خاطره‌نگاری، تاریخ شفاهی و شعر‌گونه‌ها کمک گرفت.

نکته مهم‌تر که جای کار بسیاری دارد، ترجمه است. ما یک شخصیت فراملی داریم که همه کشور‌های دنیا به دنبال آشنایی با او هستند. از این‌رو ما باید به ترجمه آثاری درباره شهید سلیمانی بیشتر توجه کنیم. این نویسنده همچنین با اشاره به ظرفیت‌های ادبیات داستانی یادآور می‌شود: ما در ادبیات داستانی دفاع مقدس درحال عبور از اشخاص به سمت شخصیت‌ها هستیم. درواقع اشخاص نماینده مستندات و تاریخ هستند، اما شخصیت‌ها نماینده قصه ها، حماسه‌ها و رمان‌ها هستند. نسل جوان ما هم این روز‌ها بیشتر با شخصیت ارتباط برقرار می‌کند.

به گفته او، ادبیات داستانی می‌تواند در جایی که پای شخصیت به میان می‌آید، نقش‌آفرینی کند. اما آنجا که به شخص، تاریخ و مستندات، مربوط است از ناداستان و مستندنگاری باید استفاده شود. جای این دو را هم نمی‌توان تغییر داد، چون هرکدام رسالت خودشان را دارند. مهرداد، با تأکید بر اینکه رسالت ادبیات معرفی شخصت و مکتب حاج قاسم به دنیاست تصریح می‌کند: ما دنبال حماسه و قهرمان می‌گردیم و در ادبیات داستانی است که آن وجوه قهرمانی حاج قاسم بروز و ظهور پیدا می‌کند. قهرمانی در تمام عرصه‌های خانواده، سیاست، دیپلماسی، میدان، نظام، اجتماع، روابط عمومی و مسائل دینی و مذهب.

به گفته او، مواردی که باعث برتری فضای مجازی بر رمان و آثار مکتوب می‌شود، حرکت و تصویر و صداست که به نظر می‌آید واقعیت افزوده دستاورد جدیدی است که در کتاب‌ها می‌توان از آن استفاده کرد. یعنی کد‌هایی در صفحات مکتوب قرار داد تا مخاطب آن را با ابزار دیجیتالی اسکن کند و به فضا‌های مجازی مرتبط با موضوع کتاب برود.
مهرداد تأکید می‌کند: برای گسترش مکتب حاج قاسم و پرداختن به او باید از کتاب‌هایی که از تکنیک واقعیت افزوده بهره می‌برند هم استفاده کرد.

وجود حساسیت برای استفاده از عنصر تخیل

علی براتی‌گجوان، پژوهشگر، منتقدادبی و نویسنده کتاب‌هایی، چون «پسر من قاتل است؟» و «آماده ترور باش» بر ضرورت تحقیق پیش از نگارش کتاب داستانی درباره سردار سلیمانی تأکید می‌کند و می‌گوید: وقتی به سراغ موضوعی می‌رویم، روی آن باید تأمل کنیم، تا ظرفیت‌های لازم برای داستان شدن را پیدا کند. درباره شهید سردار سلیمانی هم اگر بخواهیم رمان و داستانی بنویسیم به تحقیقات گسترده‌ای با محوریت موضوعاتی که مردم از زندگی این بزرگوار نمی‌دانند نیاز داریم. ما حداقل یک سال باید تحقیق و پژوهش عمیق انجام دهیم و بعد نوشتن را شروع کنیم.

او یادآور می‌شود: الان رسانه ملی مجموعه‌ای از مقاومت‌ها و مبارزات ایشان را پیش روی مخاطب می‌گذارد و همان را تکرار می‌کند. اما برای نگارش رمان و داستان در‌باره شخصیت‌های بزرگی که بسیار نزد مردم عزیز هستند باید داده‌های خوبی داشته باشیم تا اثری با ارزش خلق شود.

این نویسنده که ویژگی دیگر داستان را تخیل می‌داند، بیان می‌کند: حساسیت‌های کاذبی در این باره وجود دارد، اما باید اجازه دهند در روایت موضوعات زندگی شهید سلیمانی، کمی تخیل هم شکل گیرد. اما اگر نمی‌خواهند چنین اتفاقی رخ دهد، من پرداختن به ژانر ناداستان را پیشنهاد می‌دهم که همه نشانه‌های داستان را داراست، اما بدون تخیل است.

به گفته او، برای نوشتن ناداستان به تحقیق و بررسی درباره ریزترین کنش‌های زندگی شهید سلیمانی نیاز است، تا وقتی مخاطب این ناداستان را می‌خواند هم به داشته‌هایش اضافه شود و هم بین آنچه خودش از این شهید بزرگوار شنیده و برداشت داشته اصطکاکی ایجاد نشود و درضمن نویسنده در نوشتن دستش باز باشد تا بتواند در هر شرایطی از این کنش‌های واقعی استفاده کند.

براتی، با اشاره به اینکه هنوز ناداستانی درباره سردار سلیمانی منتشر نشده می‌گوید: در حوزه خاطره‌نویسی دیگر‌نوشت، افرادی ورود پیدا می‌کنند که تجربه لازم را ندارند و حتی نمی‌دانند خاطره‌نویسی چیست.

سازمان‌ها و نهاد‌ها برای اینکه کاری انجام داده باشند با یک دستور سازمانی و بدون تحقیق کتاب درباره هر رویدادی چاپ می‌کنند امادر این زمینه یک فرد باتجربه باید آرام آرام پیش برود و به کسی که با او مصاحبه می‌کند، اجازه ندهد از ریل و چهارچوب گفتگو درباره شخصیت این عزیز خارج شود، همچنین از وجوه انسانی و اخلاقی به وجه حماسی شهید برسد. در این صورت ما با مجموعه‌ای از زندگی سردار روبه‌رو می‌شویم که همه وجه‌های انسانی، روحی، جسمی و کارکردی ایشان را به نمایش می‌گذارد. به گفته او، در‌این‌باره ضعف‌های وجود دارد که باید برطرف شود تا این شهید بزرگوار دوباره در کتاب‌ها شهید نشود.

این نویسنده درباره جذابیت ژانر‌های ادبی برای پرداختن به شهید سلیمانی نیز توضیح می‌دهد: به نظر من جذابیت داستان به دلیل همراهی آن با تخیل بیشتر از قالب‌های دیگر است. درعین حال هم‌ذات‌پنداری که در حوزه داستان است در بقیه ژانر‌های نثری و ادبی به اندازه داستان وجود ندارد.

براتی تأکید می‌کند: مسئله مهم این است که ما چقدر می‌توانیم تخیل را درباره چنین شخصیت‌هایی به کار ببریم. بدون شک اگر اجازه داده شود و حساسیتی نباشد، ژانر داستان می‌تواند آثار خوبی در این حوزه تولید و خلق کند که ماندگاری‌اش از همه سبک‌ها و ژانر‌های دیگر بیشتر است.

بایسته‌ها و انتظارات از ترجمه در هندسه معرفتی ادبیات دفاع مقدس

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به همت پژوهشکده شهید صدر(ره) با همکاری و مشارکت پژوهشگاه و اندیشکده پایداری حوزه هنری، بیست و سومین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی جشنواره ملی ترجمان فتح با موضوع “بایسته‌ها و انتظارات از ترجمه در هندسه معرفتی ادبیات دفاع مقدس(مقاومت)” با حضور دکتر محمدرضا شاکری و دکتر احمد شاکری برگزار شد.

در ادامه متن سخنان دکتر احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه از منظرتان عبور خواهد کرد:

زمان برای طرح بحث در این جلسه بسیار ضیق است. پرسشهایی که در ذیل کلان موضوع ترجمه می توان ارائه کرد بسیار زیاد است. دوستانی که درجلسه حاضر نیز شرف حضور دارند فهرستی از این مسائل را ارائه کردند. اما در این جلسه من بنا دارم یک منظرگاه کلی تری از مسئله را به حضار گرامی عرضه کنم. منظرگاهی که مشرف بر مسائل، نظام دهنده انها و ترتیب دهنده و اولویت بخش انها است. سئوالی که در این زمینه باید مطرح کنیم این است که مسائل ما در حوزه ادبیات از کجا می ایند؟ چه هستند و چه نظام و ترتیبی بر انها حاکم است؟ این توضیح را به عنوان مقدمه عرض کنم که هیچ کنش یا اندیشه ای تولید نمی شود مگر انکه پیش از خود مرحله ای از مسئله مندی را در فرد متفکر و کنشگر داشته باشد. چه عمل ما در حوزه نظر باشد و چه افعال خارجی، نیاز به یک معبری دارد که عبارت از یک “مجهول” یا “خلأ” یعنی زمانی که به امری اگاهی نداریم و به تعبیری عالم به جهل خود هستیم حرکت علمی را در پاسخ به ان طی می کنیم. در حوزه نیازهای عملی هم همنیطور است. زمانی که فقدان یا خلأ ی در عالم بیرون مشاهده می کنیم برای ان برنامه ریزی کرده و با اجرای برنامه تلاش داریم این خلا را مرتفع سازیم. نام این را مسئله مندی می گذاریم. مرادمان این است که محدوده عمل و اندیشه ما به شدت وابسته به محدوده مسئله مندی ما است. طبعا کسی که اساسا به چیزی در حوزه نظر و عمل مسئله مند نشده باشد فکر و عملی نیز مترتب ان انجام نخواهد داد. حال چه واقعا مسئله ای در میان نبوده باشد یا مسئله ای وجود داشته باشد اما فرد کنشگر به ان اگاهی نداشته باشد یا گمان کند که مسئله مسئله نیست. به تعبیری کسی که جهل مرکب دارد یعنی نمی داند که مسئله مند است طبعا کاری انجام نمی دهد. لذا در منظرگاهی کلی “هر کنش” یا “هر اندیشه” ای که در حوزه ادبیات شکل می گیرد منوط به مسئله مندی مسبوق به خود است. با این مقدمه می توانیم وارد سئوالات دیگر شویم و ان این است که در فضای ادبیات ما چگونه مسئله مند می شویم؟ به چه چیزهایی مسئله مند می شویم؟ مراتب مسئله مندی ما کدام است؟ نظام حاکم بر مسئله مندی مان کدام است؟ ایا مسائل در حوزه ادبیات تک ساحتی یا چند ساحتی است؟ ایا خطی است یا شبکه ای است؟ این سئوالات و سئوالات بسیاری از این دست حاکی از ان است که ما پیش از انکه به مسائل مشخص مسئله مند باشیم در حوزه ادبیات به چگونگی مسئله مندی مسئله مند هستیم. در طول چهار دهه گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، افراد، نهادها، موسسات، مجموعه ها و دفاتر ادبی برنامه های متعددی را به اجرا گذاشته اند. دنبال راه حل بوده اند. اما پرسش از “مسئله” و “چگونگی بروز و ظهور ان” کمتر مورد سئوال قرار گرفته است.

در این جلسه نیز ما عملا با پیش فرضی از مسئله وارد موضوع جلسه شده ایم. جشنواره ترجمان فتح  به عنوان “کنش-برنامه” در اکنون ادبیات داستانی معاصر نتیجه اسیب شناسی، مساله مندی، ضرورت یابی و اولویت شناسی خاص خود است. این جشنواره همانند دیگر کنشها در حوزه ادبیات از جنس “پاسخ-عمل” است. یعنی پیش از خود با تصوری از حوزه ترجمه و مسئله شناسی ان به برنامه مشخص “جشنواره” ای برای حل ان نایل شده است. تاسیس “جشنواره ای” در موضوع “ترجمه” با محوریت “ادبیات” “مقاومت” نتیجه گزینش ها و تقییدها و اولویت بندی های متعدد است. “اغراض” و “اهداف”ی را در نظر  گرفته و “روش” مشخصی را تا کنون برای نیل به این هدف تدارک دیده است. بنابر این اگر یک گام به عقب رویم می توانیم از این سئوال کنیم که چرا درباره مسائل مختلف ترجمه راهکار “جشنواره” انتخاب شده است و در گامی دیگر اینکه از حوزه های مختلف ادبیات چرا “ترجمه” برگزیده شده است؟ ایا ترجمه مسئله اولویت دار ادبیات مقاومت کنونی است؟ سئوال این که ایا این مسئله مندی به نحو دقیقی با مطالعه در این “حوزه” و جوانب و ارکان و تاریخچه ان  صورت گرفته است؟ یعنی مطالعه فرصت ها و تهدید ها و موانع. پرسش دیگر این است که ایا این جشنواره در نیل به اهداف خود به عنوان علت تامه عمل خواهد کرد؟ طبق گزارشی که جشنواره ترجمان فتح ارائه کرده است از قریب به بیست و سه جلسه کرسی های نظری برگزار شده حدودا بیست جلسه به مقوله فرایند ترجمه و ادبیات ترجمه متوجه بوده اند. یعنی از سه رکن ادبیات ترجمه تنها دو جلسه به “ادبیات تولیدی-تالیفی” که مبدا ترجمه است اختصاص یافته است. جلسه ای برگزار نشده تا در ان مشخص شود اساسا ادبیات مقاومت چیست. این انتخاب نتیجه مسئله مندی این جشنواره به ادبیات مقاومت است. یعنی گویا اینطور تلقی شده که ما بر محوری خطی قرار داریم و مرحله تالیف به پایان رسیده است و اکنون در مرحله ترجمه قرار داریم.

ادبیات ما و حوزه های ملحق بدان پیش از ان که در پاسخ به مسائل جزیی و خرد ساحت های متعددش اش دچار معضل و چالش باشد در طول تاریخ معاصرش با معضل “مسئله مندی” مواجه بوده است. ادبیات ما به “کلیت” خود مسئله مند نبوده است بلکه عموما مسئله مندی ها جزیی و نه کلی، ذهنی و نه عینی، گذشته نگر و نه اینده نگر، اجمالی و نه تفصیلی، سطحی و نه عمیق، تک ساحتی و نه چند ساحتی، منطقه ای و نه ملی بوده است. خصوصا برگزاری برنامه ها و اقدامات ادبی از سوی مدیریت های ادبی دچار چنین معضلی بوده اند. این به معنای واقع به مثابه بحرانی گریبانگیر ادبیات بوده و بسیاری از تلاشها را ناکام یا کم بازده ساخته است.

اما همانطور که گفته شد، مسئله مندی تحت نظام مشخصی باید صورت گیرد. زیرا حوزه ادبیات واجد نظام خاصی است که ارکان ان را در ارتباط با یکدیگر قرار می دهد. تا هر پرسنده و مسئله مندی به این نظام اشراف نداشته و ان را لحاظ نکند قادر نخواهد بود فهم و درک عمیقی از مسائل این حوزه پیدا کند. ادبیات روایی (داستانی) به مثابه شبکۀ به هم پیوسته ای از ارکان است که هندسه وار (بر اساس جهت، اندازه و کارکرد مشخص) به یکدیگر وابسته بوده، با یکدیگر در ارتباط بوده و بر هم تاثیر می گذارند عمل می کند. مجموع این ارکان (تولید، پژوهش، نقد ادبی، اموزش، تبلیغ، نشر، ترجمه، اقتباس، مدیریت) کلیتی به نام “ادبیات روایی” را می سازند. بر اساس ارکان هندسه معرفتی ادبیات داستانی، هر رکن هم واجد مسائل اختصاصی و هم برخوردار از مسائل ارتباطی با دیگر ارکان است.

در منظرگاه تک ضلعی، برخی ارکان مورد توجه قرار گرفته و ارتباط ان با دیگر ارکان نادیده انگاشته می شود. در نتیجه تک افتادگی ان ضلع، یا اساسا توفیقی در نیل به مقاصد ان رکن حاصل نمی شود یا در تزاحم با طرد دیگر ارکان از مرکز توجه با انها دچار تعارض و اصطکاک خواهد شد. اما در نگاه هندسه محور، ارکان ادیبات نه رابطه ای طولی-خطی که رابطه ای شبکه ای- چند سویه ای دارند. در نتیجه رکنی چون”ترجمه” تنها با رکن قبلی (متن خلاقه) و بعدی (نشر) ارتباط برقرار نمی کند بلکه در چرخه ای مدام بر دیگر ارکان تاثیر می گذارد. نگاه هندسه محور، نگاه جامع، کلان و غیر تک قطبی است. و در مقابل نگاه تک ساحتی “متن محور” یا “نویسنده سالار” قرار می گیرد.

با توجه به انچه امد، مسئله مندی به حوزه ترجمه، نه صرفا امری پسینی و مربوط به مرحله نوشته شدن اثار داستانی موجود محقق و نه عرصه ای جدا افتاده از دیگر ارکان هندسه معرفتی که مسئله ای تاریخمند در طول ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. این گمان که ما در دوره متاخر به فکر ترجمه اثار داستانی مقاومت افتاده ایم و تا پیش از ان چندان به مقوله ترجمه مسئله مند نبوده ایم دقیق و درست نیست. همچنان که نباید فراموش کنیم مسئله مندی به ترجمه مسئله مندی مترجمان و مدیران ادبی که به دنبال مخاطبان غیر فارسی زبان هستند نیست. بلکه مسئله ترجمه تاریخی به طول تاریخ انقلاب اسلامی داشته و از مراحل پیشاروایی در فرایند تولید و مصرف ادبیات حضور و وجود دارد. در پاسخ به این پرسش که “ادبیات دفاع مقدس(مقاومت) چرا، چگونه و چه زمانی به “ترجمه” مسئله مند شد؟”لازم است دوگانه های مسئله مندی (دفعی-تدریجی)، (به هنگام-نابهنگام)، (اولویت دار، غیر اولویت دار)، (اصالی-غیر اصالی)، (جامع-تک ساحتی) را مورد توجه قرار دهیم.

زمان و کیفیت و متعلق مسئله مندی موتور حرکت بخش برای هر کنش یا نظری در حوزه ادبیات است. بدون مسئله مندی اراده ای برای حرکت بوجود نمی اید. مسائل حوزه ادبیات دفاع مقدس به صورت فی الجمله بر ما مشخص است و نه بالجمله. بسیاری از مسائل بالفعل برای ما فعلیت نیافته و بدان اگاه نیستیم. حتی در این باره دچار جهل مرکب هستیم. نمی دانیم مسئله بالفعل و ضروری ما چیست در حالی که گمان می کنیم مسائل بالفعل خود را می دانیم. بنابر این حتی اذعان به هندسه معرفتی ادبیات که مشتمل بر ارکان مرتبط با یکدیگر هست نیز به تنهایی برای شناخت منظرگاهی عام درباره مسائل این حوزه کفایت نمی کند. حتی در حیطه مسائلی که بر ما روشن هستند نیز نیازمند به مسئله مندی به اولویت و ضرورت میان انها خواهیم بود. برخی مسائل مترتب بر مسائل دیگر و برخی مبنا و مقدمه برای مسائل دیگر هستند و باید به صورت ترتیبی حل شوند. مسئله مندی ادبیات دفاع مقدس به مقوله ترجمه دفعی نبوده و صورت تدریجی داشته است. به بیانی ساده تر، مسئله مندی ادبیات دفاع مقدس به مقوله ترجمه ابتدا با مسئله مندی به مبادی و پیش فرض های ان صورت گرفته است. وقتی به واقعه عظیم انقلاب اسلامی نگاه می کنیم می بینیم این واقعه احیاگر ادبیات بومی است. اگر انقلاب اسلامی رخ نمی داد ادبیات داستانی ترجمه ای وابسته اساسا شاهد شکل گیری برخی قالب ها و گونه ها نمی بود و داعیه و حرفی جهانی انگونه که اکنون شاهدیم برای جهانیان نمی داشت. پس تکیه گاه ادبیات داستانی، وقایعی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بوده است و این رخدادها چون حرف جهانی و اندیشه جهانی و انسان جهانی تولید و معرفی کرده است ما را به ادبیات جهانی نیز مسئله مند ساخته است. صدور انقلاب اسلامی نه امری دستوری که بر اساس تقاضا و نیاز جهانی به اندیشه ها و رهیافتهای انقلاب اسلامی مطرح شد. اما نکته ای که وجود داشت این که “ادبیات” خاصه ادبیات داستانی یک “ابزار” و یک “واسط” است. ادبیات صرفا به واسطه مضامین اش جهانی نمی شود. در طول رشد گونه برجسته ای چون ادبیات داستانی دفاع مقدس همواره یکی از مبادی ترجمه یعنی “توسعه و تامین مخاطب” به عنوان پیش فرض مهمی وجود داشته و تغییرات مهمی را رقم زده است. مسئله مندی ادبیات داستانی دفاع مقدس در فرایند بلوغ نایافتگی و جد افتادگی از اصالت خود به ترجمه مسئله مند شده است.

ادبیات داستانی (بلکه ادبیات روایی) پدید امده پس از پیروز انقلاب اسلامی هیچ گاه خالی از پیش فرض های مورد استفاده در ترجمه یا ناظر بر ان نبوده است. ادبیات داستانی دفاع مقدس در طول چهار دهه با مجموعه ای از این پیش فرض ها شکل گرفته و متحول شده است. گفتنی است ادبیات ترجمه مبتنی بر پیش فرض “توسعه مخاطب” ضرورت های ان، “انتظارات حاکم بر مخاطب” و “ضرورت های حاکم بر تامین این انتظارات” است.

پیروزی انقلاب اسلامی حامل “شعارها”، “پیام ها”، “راه حل ها”، “ایدئولوژی” ها و “پیامدهایی” فراملی بوده است. انقلاب اسلامی پیامی فراتر از مرزهای ایران اسلامی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و متاثر از “تجربیات” و “شعارها”ی انقلاب اسلامی و پس از ان دفاع مقدس، ادبیاتی پدید امد که تجربیات و مضامین پیش گفته را روایت می کرد. گرچه این تلاش در حد بضاعت های ان دوران بوده است اما با این تلقی شکل گرفت که همزمانی و همدلی مخاطبان موجود با این واقعه ادبیات را قادر می سازد با همان ساختارهای اولیه به مقصد خود نایل شود. با ورود به دهه هفتاد، تشکیک هایی درباره اثار تولید شده درباره “دفاع مقدس” پدید امد. این تشکیک ها ناظر بر کارکرد این اثار در انتقال “واقع” و اقناع “مخاطب” بودند. اینکه ایا شعارهایی که انقلاب و دفاع مقدس انها را دنبال می کرد اساسا می توانند صورت ادبی به خود بگیرند؟ به معنای ساده تر تشکیک در همزیستی ایدئولوژی انقلاب با ادبیات داستانی و دیگر اینکه ایا ادبیات داستانی تحمل و ظرفیت پذیری لازم را برای شعارها دارد؟ این تشکیک در حوزه ادبیات ملی (داخلی) دفاع مقدس صورت گرفت زیرا تا ان زمان همچنان اثر مشخصی از این گونه به زبانهای دیگر ترجمه نشده بود. اما به طریق اولی بحران مخاطب و واقع گویی و ادبیات ایدئولوژیک از ساحت مخاطبان داخلی می توانست به مخاطبان خارجی تسری پیدا کند.

مرحله دیگر، تلقی عدم تجانس مضامین و شعارهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با ادبیاتی بود که می خواهد “ادبیات” بوده و مخاطبان “حداکثری” را داشته باشد. این تلقی شکل گرفت که ادبیات دوران دفاع مقدس حداکثر ادبیات “دوران ضروت ها و مصالح” جنگ بوده است و برای مخاطب پس از جنگ کارامدی ندارد. پس از ان شاهد تفکیک میان انوع تولید کنندگان و مصرف کنندگان ادبیات دفاع مقدس هستیم. تفکیک میان تولید کنندگان معتقد به دفاع مقدس (نمایندگان گفتمان حاکم) و تولید کنندگان غیر معتقد به دفاع مقدس (گفتمان های غیر حاکم) و تفکیک میان مصرف کنندگان معتقد به دفاع مقدس و مصرف کنندگان منتقد یا معترض به دفاع مقدس.

مرحله دیگر، ظهور ایده ادبیات ملی غیر ایدئولوژیک دفاع مقدس است. چرا که گمان شد اصل ایدئولوژیک بودن ادبیات مخاطبان را نسبت به پیش فرض ها شرطی کرده و مواجهه حداقلی انها با تجربه را موجب می شد. بنابر این ادبیات ایدئولوژیکی که برای مخاطبان ایرانی صاحب ایدئولوژی جذابیت خود را از دست داده بود قادر نبود مخاطبانی از دیگر فرهنگ ها و اقلیم ها داشته باشد. در نتیجه پیش فرض “مخاطب حداکثری” با فرض، ادبیات “غیر ایدئولوژیک” همراه شد.

مرحله بعد تشکیک در تقدس دفاع مقدس به ادعای دور از دسترس بودن، غیر قابل باور بودن، تصادفی بودی، زمینی نبودن. انحصار مخاطبان در انسان های عادی و خاکستری و ضرورت تناسب شخصیت ها و وقایع با ذهنیت انسان خاکستری بود. اینکه اساسا قهرمان های حاضر در دوران دفاع مقدس انسان های “معمولی” و “ناسوتی” بوده اند و مخاطب امروزه ادبیات داستانی نیز که خود “معمولی” است، تنها قادر به همذات پنداری با شخصیت هایی همانند خود است. در نتیجه این همانند سازی “قهرمان” ها محکوم به نمایشی همانند انسانهای عادی (مخاطبان) خود شدند. حتی در این باره نیز تشکیک شد که قهرمانهای جنگ اگر هم قائل به قهرمان بودن انها باشیم محصول زمانه خود و مربوط به زمان خود هستند و نمی باید و نمی شاید که در دوره دیگری تکرار شده یا تقلید شوند.

اتفاق دیگر در فرایند توجه به مخاطب، تقلیل واقعیت خارجی به واقعیت مادی به داعی انحصار تجربه در امور مادی یا تکراری و غیر قابل باور بودن یا شعاری بودن تجربیات غیبی در جهت جذب مخاطب بود. بعضا به این استدلال شد که نمونه های موفق غربی در ادبیات جنگ می توانند الگویی برای ادبیات دفاع مقدس باشند و با تکرار یا تقریب به ان مضامین می توان به ادبیات جهانی نزدیک شد. توجه به رویکرد “ضد جنگ” در ادبیات دفاع مقدس با الگوگیری از ادبیات جنگ در جهان و برخی نمونه های موفق ان و تمایل برای جهانی شدن از مجرای الگوبرداری از نمونه های جهانی در دستور کار قرار گرفت. این فرایند در دوره کنونی به ایده “ادبیات انسانی جنگ” انجامید. تمرکز بر رویکرد “انسانی” در جنگ به عنوان رویکردی جهانی و تضمین کننده مخاطب جهانی مورد توجه واقع شد. مراد از ادبیات انسانی، “ادبیات انسان ها” نیست بلکه مراد انسان جدا افتاده از دین و معتقدان سیاسی و ایدئولوژیک است. با این تلقی که دنیا به دنبال عبور از جنگ و رسیدن به صلح است و تمامی جنگ ها به واسطه شیوع ایدئولوژی ها و قطعیت انها رخ می دهند.

مروری بر تاریخچه “مخاطب شناسی” و تاثیر ان بر روند ادبیات دفاع مقدس نشان می دهد این گونه ادبی در تمامی مراحل رشد خود به مبادی “ترجمه” مسئله مند بوده است و توجه به مخاطب و تکثیر ان تاثیرات شگرفتی بر این گونه گذاشته و بعضا انحرافاتی را در ان موجب شده است. اما ابزارهای این تاثیر را باید در دیگر ارکان هندسه معرفتی ادبیات داستانی جست. گرچه “ترجمه” را می توان به عنوان یکی از ارکان ده گانه هندسه معرفتی ادبیات معرفی کرد. اما دیگر ارکان هندسه معرفتی نیز به مسائل این رکن مسئله مند خواهند بود. به عنوان مثال، جشنواره ها که خود از جمله اجزاء رکن تبلیغ هستند می توانند به “ترجمه” مسئله مند شوند. هم از این جهت که معیارهای “نخبگانی” و “عمومی-عرفی” مخاطبان را در انتخابهای خود دخیل سازند. و هم انکه مجرا و بستر را برای توجه مخاطبانان غیر فارسی زبان ادبیات دفاع مقدس به این گونه هموار کنند. در پاسخ به این پرسش که چه اثاری و با چه معاییری به زبان فارسی ترجمه می شوند می توان ملاکهایی را شناسایی کرد که به صورت معکوس به فرایند ترجمه از زبان فارسی به زبانهای دیگر یاری می رسانند. به عنوان نمونه یکی از این ملاکها جشنواره های با نفوذ جهانی هستند که سیاست های خود را در قالب اثار منتخب شان به فرهنگ ها و زبانهای مختلف تحمیل می کنند. بنابر این نمی توان تنها انتظار داشت با ترجمه یک اثر ان اثر جهانی شود بلکه رکنی چون جشنواره های معتبر بین المللی و تاسیس انها در کشور یا توسط کشورهای همسو می تواند به این فرایند بینجامد.

همچنین ادبیاتی که از “مبانی فکری- فلسفی” یا “مشربهای عرفانی-اخلاقی” حکایت می کند به پشتوانه میزان اصالت، کارامدی و ابداع در ان مکتب مورد اقبال قرار گرفته و خوانده می شود. برخی از کتابهای رایج که حاکی از انواع عرفانهای شرقی و غربی و امریکای لاتین هستند بیش از ان که از ظرفیت های ادبی بالایی برخوردار باشند به واسطه “نیاز شناسی” مخاطب و “خلا معنویت” در مخاطب تکنولوژی زده امروزی مورد استقبال قرار می گیرند. حال باید دید ادبیات مقاومت و دفاع مقدس چه مشرب عرفانی یا چه مکتب فکری فلسفی را می تواند نمایشی کند و به عنوان نماینده ان به دنیا عرضه شود.

همچنین جریان نقد ادبی” و رویکردهای تئوریزه شده ان در معرفی و تثبیت اثار ترجمه ای، دست یابی مخاطبان به لایه های معنایی پنهانی اثر و تبدیل رویکردهای موجود در اثار ترجمه ای به رویکرد غالب در اثار تالیفی جامعه هدف موثرند. توضیح انکه، هدف نخست اثار ترجمه ای تکثیر حداکثری انها در زبانها و جوامع هدف است. هدف دوم در ترجمه اثار، نفوذ فکری- احساسی این اثار به جوامع هدف و در نهایت الگو سازی و تغییر سبک زندگی در این جوامع است. اما هدف سوم از ترجمه اثار، تاثیر گذاری بر لایه های درک هنری و ساختارهای ذهنی و روایی نویسندگان جوامع هدف است. چنانکه در ترجمه ادبیات داستانی غربی برای فارسی زبانان در عصر مشروطه تنها چند کتاب ترجمه ای به ادبیات داستانی معاصر ایران وارد نشد بلکه این رخداد دوره جدیدی از ادبیات داستانی را در کشور ایجاد کرد و نویسندگان با اشنایی با سبک روایی داستان جدید و مبانی فکری و هنری این اثار عملا سمت و سوی خلاقیت داستانی خود را بدان سمت متمایل کرده از این اثار الگو گرفته و عملا خط فکری ادبیات ترجمه ای را دنبال و تکثیر کردند. نقش نقد ادبی خاصه در میان مخاطبان خاص ادبیات داستانی (نویسندگان و منتقدان و اهالی نظر) غیر قابل انکار است.

رکن دیگری که می تواند در چرخه ترجمه و تکثیر مخاطب جهانی موثر باشد “اموزش” است. جریان “اموزش هنر” خاصه اموزش داستان نویسی کاملا همسو و همگام با ادبیات ترجمه ای دنبال می شده است. تعامل کاملی میان این دو رکن وجود دارد. چنانکه ترجمه اثار به زبان مقصد، زمینه های تاثیر گذاری ان را بر جوامع هدف فراهم می سازد. این تاثیر گذاری در صورتی که با القاء مبانی فنی و هنری داستانی همراه باشد کارکردی مشابه حوزه اموزش داستان نویسی دارد. با این وجود، ترجمه منابع اموزش داستان نویسی بر پایه رویکردهای فکری –فلسفی که ناظر بر انسان شناسی، جهان شناسی، اخلاق و معرفت شناسی است، به عنوان پیش قراول معرفی ادبیات ترجمه ای عمل می کنند. چنانکه نوعا کتابهای اموزشی یافته ها و مفاد علمی و هنری خود را به اثار داستانی مشخصی مستند می سازند و از این مجرا معرف و مبلغ اثار داستانی ترجمه ای هستند.

رکن دیگری که می تواند در تعامل با ادبیات ترجمه بدان یاری رساند نظام های فکری و معرفتی هستند که ادبیات انها را نمایندگی کردن و با ابزار خود نمایشی می کند. “ادبیات سوسیالیستی”، “ادبیات فمنیستی” و “ادبیات عرفان های شرقی” بیش از ان که به واسطه انتساب به نحله ادبی متعین شده باشند نماینده و بیان کننده فکری هستند که از ان نشات گرفته اند.  بنابر این در صورتی که کشور مبدا واجد فکر تئوریزه شده ای در حوزه های معرفتی و فلسفی و حتی سیاسی باشد. همانند “حکومت اسلامی مبتنی بر جمهوریت و ولایت فقیه” و این تفکر تئوریزه شده قدرت رقابت با دیگر الگوهای حکومتی و سیاسی را داشته باشد ادبیاتی که حکایت گر این تفکر است نیز می توانند علاقمندان به این شیوه حکومت و سیاست ورزی را به خود جلب کند.

همچنین رکن پژوهش نیز در تعامل با “ترجمه” به رشد و بالندگی ان خواهد انجامید. نظریه های ادبی مواجهه مخاطب با اثار ادبی را ضابطه مند کرده و الگوی مشخص ارتباطی را میان مخاطب و متن برقرار می کنند. در حقیقت رسمیت یافتن و هویت یافتن یک گونه یا مکتب ادبی و کسب وجاهت و ادبیت برای ان خاصه در محافل دانشگاهی از قبل رشد و غنای پژوهش ادبی و نظریه پردازی محقق خواهد شد. در نتیجه ادبیاتی که دارای نظریه پرداز نباشد و مکتب ادبی یا نظریه خاص قابل دفاعی برای بیان ارائه نکرده باشد نمی تواند در ترجمه اثار خود نیز به قله های بلندی دست یابد.

و بالاخره، رکن “اقتباس” در نتیجه بخشی “ادبیات ترجمه” کارکرد موثر و ویژه ای خواهد داشت. بسیاری از اثار مهم با توجه به ضریب نفوذ “سینما” و “تلویزیون” در جامعه مخاطب، پیش از ان که خوانده شوند دیده می شوند. بنابر این جامعه ای که صاحب سینمای اقتباسی فعال از اثار داستانی خود است یا از ظرفیت سینمایی دیگر کشورها بهره می برد در معرفی اثار داستانی و ترجمه انها به زبانهای مقصد دست برتر و بالاتری خواهد داشت.

ضرورت ايجاد فرصت‌هاي برابر برای چاپ آثار پژوهشی

احمد شاکری، دبیر هشتمین دوره جشنواره قلم زرین در آیین اختتامیه این جشنواره بر لزوم ایجاد فرصت‌های برابر برای چاپ آثار پژوهشی در کنار کتاب‌های حوزه شعر و داستان تاکید کرد. معرفی چهره‌های ناآشنا و نزدیکی آراء داوران نیز از جمله ویژگی‌هایی بودند که شاکری برای این دوره از جشنواره برشمرد./

احمد شاکری
احمد شاکری

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، آیین اختتامیه هشتمین جشنواره قلم زرین عصر ديروز (۱۴ تیر) و همزمان با روز قلم با حضور معاون فرهنگی وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی، داوران این جشنواره و جمعی از اهالی قلم برگزار شد. در این مراسم سه برگزیده نهایی  جشنواره معرفی شدند و جوایزی به آن‌ها اهدا شد.

محسن مومنی، مدیر حوزه هنری، محسن پرویز، سر داور بخش پژوهش و نقد، رضا اسماعیلی، مجری و سر داور بخش شعر، سهیلا عبدالحسینی، سر داور بخش داستان، محمدرضا سرشار، نایب رییس هیات مدیره انجمن قلم ایران و عباس براتی‌پور از جمله چهره‌های حاضر در این مراسم بودند.

در این مراسم علاوه بر ارائه گزارش جشنواره توسط احمد شاکری، دبیر جشنواره، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیر حوزه هنری سخنرانی كردند و سرداوران سه بخش شعر، داستان و پژوهش نیز بیانیه هیات داوران بخش‌های مختلف جشنواره را قرائت کردند.

قلم زرین از تورم بی‌نصیب نماند
شاکری با اشاره به روش‌های مختلف ارزشیابی آثار در جشنواره‌ها گفت: به‌نظرم روش جشنواره قلم زرین یکی از دقیق‌ترین روش‌های ارزشیابی آثار منتشر شده در یک بازه زمانی یک ساله است. البته در تمامی این روش‌ها درصد خطایی را باید در نظر گرفت.

وی ادامه داد: دبیرخانه جشنواره قلم زرین از شش ماه پیش با اخذ آخرین فهرست آثار منتشر شده از موسسه خانه کتاب، ۸۰۴ عنوان داستان، ۱۶۱۰ عنوان شعر و ۵۹۰ عنوان اثر پژوهشی را برای این دوره از جشنواره شناسایی کرد.

دبیر جشنواره قلم زرین درباره مراحل بعدی این جشنواره توضیح داد: پس از مرور فهرست‌وار آثار، ۲۴۱ عنوان اثر در حوزه شعر، ۳۰ اثر در بخش پژوهش و نقد و ۵۲ اثر در بخش داستان به مرحله دوم راه یافتند. در مرحله نیمه نهایی ۶ اثر در حوزه شعر، سه اثر در حوزه داستان و سه اثر در حوزه پژوهش انتخاب شدند.

وی با تاکید بر نزدیک بودن کیفیت آثار افزود: در مجموع ۱۵ جلسه داوری برگزار شد و در مرحله نهایی داوران با اتفاق آراء به انتخاب اثر برگزیده دست یافتند.

شاکری اضافه كرد: آمار نشان می‌دهد در بخش پژوهش و تحقیق ادبی به شدت فقیر و نیازمند فعالیت‌های بیشتری هستیم. اگر می‌خواهیم ادبیات و شعر ما باری را به دوش بکشند به نظریه‌پردازی و نقد احتیاج داریم.

وی در ادامه به ویژگی‌های این دوره از جشنواره اشاره و تشریح کرد: معرفی برگزیده قطعی در هر بخش به ویژه در بخش داستان که حساسیت بیشتری در جشنواره‌ها دارد یکی از ویژگی‌های این دوره از جشنواره بود. نزدیکی آراء داوران دیگر ویژگی جشنواره به حساب می‌آید؛ چراکه یکی از معضلات داوری‌ها، تفاوت آراء داوران است. اما نزدیکی آراء آن‌ها نشان می‌دهد اثر برگزیده نظر گروه‌های مختلف را به خود جلب کرده و به لحاظ علمی قابل دفاع است.

دبیر هشتمین دوره اين جشنواره توضیح داد: معرفی چند چهره ناآشنا به جامعه ادبی از دیگر ویژگی‌های این دوره از جشنواره است. این چهره‌ها تنها به واسطه اثر خود به عنوان برگزیده انتخاب شده‌اند.

وی درباره جوایز این دوره از جشنواره افزود: رقابت میان جشنواره‌ها باید معنوی باشد. اما با توجه به شرایط اقتصادی و تورم مبلغ جوایز این دوره افزایش ۲۰۰ درصدی داشته است.

شاکری در ادامه به رقابت ناسالم میان جشنواره‌ها اشاره و تشریح کرد: متاسفانه در دهه اخیر رقابت میان جشنواره‌ها به صورت ناسالم شکل گرفته است. یکی از علل آن شاید فراهم نشدن زمینه‌های رقابت باشد. به‌طور معمول معیارهای جشنواره‌‌ها بر یکدیگر پوشیده است. حتی گاهی نام داوران نیز اعلام نمی‌شود.

وی ادامه داد: باید بتوانیم فضایی را برای رقابت فراهم کنیم که جشنواره‌ها ناگزیر به اعلام معیارها و ملاک‌های داوری باشند. اگر ضوابط موثر در جشنواره‌های مختلف اعلام شود رقابتی که در حال حاضر در زمینه تعداد سکه‌ها مانور می‌دهد به سمت رقابت علمی پیش می‌رود.

این نویسنده پیشنهادی را برای هیات مدیر انجمن قلم زرین مطرح کرد و اظهار داشت: به‌طور معمول چاپ آثار حوزه پژوهش و نقد ادبی فرصت برابری در مقایسه با حوزه شعر و داستان ندارند و منتقدان و پژوهشگران در این زمینه با مشکل روبرو هستند. همچنین پژوهش‌های ارزشمندی در دانشگاه‌ها تصویب می‌شود اما این آثار فرصت چاپ مناسبی را پیدا نمی‌کنند. بنابراین با فراهم کردن فرصت مناسبی برای چاپ این آثار شاهد انتشار کتاب‌های پژوهشی شاخصی خواهیم بود.

وی در ادامه توضیح داد: جشنواره قلم زرین جشنواره تخصصی داستان است. هنگامی‌که نگاه تخصصی است نمی‌توان مجموعه داستان را در کنار رمان قرار داد. بنابراین بهتر است جایزه مستقلی برای داستان کوتاه در نظر گرفته شود. در کشور ما سابقه داستان کوتاه بیش از رمان است و نوقلمان کارهای بیشتری را در این عرصه ارائه کرده‌اند.

شاکری در پایان افزود: همچنین با اعمال نظر هیات داوران بخش ویژه‌ای برای تقدیر از بهترین فیلم‌نامه‌های اقتباسی در نظر گرفته شود؛ چراکه دنیای امروز بر شانه رسانه‌ها بنا شده است.

اسماعیلی: رابطه ناشران و مولفان قانون‌مندتر شود
در بخش دیگری از این مراسم اسماعیلی، مجری و سرداور بخش شعر جشنواره پیشنهاداتی را به مناسبت روز قلم مطرح کرد و گفت: هدف از نام‌گذاری روزی به نام روز قلم باید ارتقاء شرایط هنرمندان این حوزه به ویژه نویسندگان و شاعران باشد. یکی از اقدامات موثر در فراهم آوردن شرایط شایسته‌تر می‌تواند افزایش شمارگان کتاب‌ها باشد.

وی ادامه داد: در حال حاضر کتاب‌ها با شمارگانی منتشر می‌‌شوند که شایسته اهالی قلم يا ویژه چهره‌های شاخص این حوزه نیست. از سوی دیگر رابطه ناشران و مولفان باید قانون‌مندتر شود و نظارت جدی‌تری بر آن صورت بگیرد تا حقوق مولفان پایمال نشود.

این شاعر با تاکید بر معرفی ادبیات ایران به جهان اظهار داشت: اخیرا به همت برخی از نهادها گام‌های بلندی در این زمینه برداشته شده و آثار اهالی قلم برای معرفی به جهانیان ترجمه شده اند. اما این امر هنوز در آغاز راه قرار دارد؛ چراکه هنوز به عنوان مثال شعر معاصر ما را با شاعران قبلی می‌شناسند. شاید علت این امر آن است که نتوانسته‌ایم بستری مناسب برای شاعران و آشنایی آن‌ها با ادبیات جهان فراهم کنیم.

در بخش دیگر این مراسم عباس براتی‌پور، شاعر، به مناسبت اعیاد شعبانیه دو غزل را که به فاصله ۴۵ سال سروده شده‌اند قرائت کرد.

آیین اختتامیه هشتمین جشنواره قلم زرین عصر سه‌شنبه(۱۴ تیر) در سالن اجتماعات انجمن قلم ایران برگزار شد.

تحول‌خواهی در حوزه اقتصاد از معبر فرهنگ عمومی و هویت ملی می‌گذرد

احمد شاکری گفت: آزمون انتخابات، گویای آن است که تحول‌خواهی و اصلاح در حوزه «اقتصاد» از معبر فرهنگ عمومی و هویت ملی می‌گذرد. فرهنگ و هنر به‌مثابه زیربنا، مقاومت ملی را در برابر فشارهای خارجی افزایش خواهد داد و روح بصیرت و امید به آینده را در کالبد جامعه خواهد دمید.

تحول‌خواهی در حوزه اقتصاد از معبر فرهنگ عمومی و هویت ملی می‌گذرد

احمد شاکری؛ نویسنده و منتقد ادبی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، درباره اهمیت حضور مردم در پای صندوق‌های رأی، بیان کرد: مشارکت در انتخابات، اولویت‌دارتر و مهم‌تر از معرفی فرد منتخب است. بنای حرکت انقلاب اسلامی و استمرار آن در طول ۴۲ سال گذشته بر «جمهوریت» بوده است. حضرت امام راحل، «جمهوریت» را به‌عنوان ساختار سیاسی و «اسلامیت» را به‌عنوان جهت و هدف و مبنای فکری آن معرفی کردند.

وی ادامه داد: مظهر «جمهوریت» در تاریخ کشورمان، برگزاری «انتخابات» و مشارکت مردم در انتخاب نامزدها بر وفق سلایق سیاسی‌شان بوده است. دعوت به «عدم مشارکت در انتخابات» طغیان بر جمهوریت و استقبال از آنارشیسم، رادیکالیسم و استبداد و استعمار سیاسی است.

این عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در ادامه گفت: نکته دوم اینکه، مع‌الاسف صدای «فرهنگ» و «هنر» در مناظرات نامزدهای ریاست‌جمهوری، به گوش نرسید. گرچه اهالی فرهنگ و هنر نیز همانند دیگر اقشار جامعه از بحران «اقتصادی» و «مدیریتی» در مدیریت حاضر خسارت دیده‌اند، با این وجود، آزمون انتخابات، گویای آن است که تحول‌خواهی و اصلاح در حوزه «اقتصاد» از معبر فرهنگ عمومی و هویت ملی می‌گذرد.

شاکری تصریح کرد: فرهنگ و هنر به‌مثابه زیربنا، مقاومت ملی را در برابر فشارهای خارجی افزایش خواهد داد و روح بصیرت و امید به آینده را در کالبد جامعه خواهد دمید. اما در حوزه هنر، خاصه ادبیات، شرایط کنونی معطوف به ناکارآمدی‌ها، عدم برنامه‌ریزی و تحیر گفتمانی است. هیچ مسأله لاینحلی در حوزه ادبیات و هنر وجود ندارد، مگر آنکه پاسخ آن را می‌توان در اندیشه، مهارت و مدیریت داخلی یافت. لذا تنها گزینه ممکن برای اهل هنر و ادبیات، انتخاب فردی برای ریاست‌جمهور ایران اسلامی است که با فهم درست از مقوله فرهنگ و استفاده از مدیران کارآمد و تحول‌خواه، اشتباهات گذشته را تصحیح و افق روشنی را در چهار سال آینده برای مقوله فرهنگ و هنر ترسیم کند.

حوزویان باید در ادبیات داستانی کنشگر باشند

احمد شاکری گفت: حوزه علمیه‌ای که بخواهد به ساحت هنرهای مختلف ورود و معرفت تولید و استخراج کند، باید شاخه‌های هنری را به عنوان «موضوع» احکام الهی بشناسد. اگر بخواهد درباره داستان تفلسف کند یا حوزه‌های مضاف اندیشه‌ای را در این هنر بکاود، نیازمند شناخت در حد اعلای این رشته از هنرها است. اما شأن دیگر این است که خود «فاعل» در حوزه ادبیات داستانی و ارکان مختلف هندسه معرفتی آن شود.

حوزویان باید در حوزه ادبیات داستانی کنشگر باشند

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) سوم فروردین ماه سالروز تاسیس حوزه علمیه قم است. این حوزه که در سال ۱۳۰۱ توسط آیت‌الله حائری یزدی تاسیس شد، در واقع جایگزینی برای حوزه علمیه تهران بود که به دستور رضا شاه تعطیل شده بود. در سال‌های اخیر که دغدغه‌های حوزه علمیه به سطوح جدیدتری گسترش پیدا کرده است، تصمیم گرفتیم به گفت‌وگو با احمد شاکری بنشینیم و رویکردها و فعالیت حوزه علمیه را در حوزه ادبیات و داستان بررسی کنیم. احمد شاکری خود نویسنده و منتقد ادبی است. او از منتقدان جدی ادبیات داستانی‌ است و آن را ادبیات سکولار می‌نامد و خواستار رسیدن به چیزی تحت عنوان «ادبیات دینی» است.

فکر می‌کنم بهتر است از نسبتی که حوزه علمیه می‌تواند با ادبیات به طور عام و داستان به طور خاص برقرار کند شروع کنیم. این ارتباط را چگونه می‌بینید؟
 نسبت حوزه‌های علمیه با هنر به صورت عام، هنرهای نوین به نحو خاص و ادبیات داستانی مدرن به صورت اخص، جزو موضوعات مهم و موثر در راهبردهای کلان در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. اینکه یک سوی این نسبت «حوزه‌های علمیه» فرض شده‌اند، بدین واسطه است که این مجموعه به عنوان نهاد رسمی و سنتی اجتهاد دینی شناخته می‌شده است. معرفت به حکم «فعل» انسان مکلف مومن در شریعت اسلام نیازمند به اشراف بر مبانی و اخذ روشمندی مناسب است. لذا انتظار می‌رود صالح‌ترین مجموعه برای استنباط حکم الله در تمامی شئون انسان چه از حیث شخصی و چه از حیث جمعی و حکومی حوزه‌های علمیه باشند. با وجود این، تنها شاخه‌ای که در حوزه‌های علمیه درباره آن اجتهاد و استنباط و تولید علم می شود «فقه» نیست. با این توجه که «دین» تامین‌کننده نیازهای جامع بشری در زندگی فردی و جمعی است، دایره نیازهای بشری به دین و در نتیجه دایره علوم و معارفی که دین با آن‌ها نسبتی برقرار می کند نیز افزایش خواهد یافت. بنابراین نمی‌توان این نسبت را در حد تعیین حکم حلیت یا حرمت موضوعات فروکاست. این موضوعی مهم است. چراکه اگر این موضوع به‌درستی فهم نشود سطح مواجهه و به تعبیری میزان و ورود و نفوذ دین و به تبع آن استنباطات و معارف تولیدشده در حوزه‌های علمیه در ساحت هنر به تعیین موارد حرمت فقهی درباره تولیدات هنری تقلیل خواهد یافت. این بدان معنی است که هنرمند در ساحت تولید و آفرینش، پژوهشگر هنری در ساحت تولید تئوری و نظریه، منتقد در ساحت تامین دستگاه انتقادی سکولار عمل می‌کنند و تنها جایی که بحث از حرمت انتشار هنر در میان باشد پای علوم حوزوی به میان می‌آید. در حالی که اگر به‌واقع کارکرد دین و نیاز ساحت هنر به دین سنجیده شود، دین متکفل تامین مبانی فکری هنر و حمایت علمی و عملی از هنر از مرحله نطفه‌بندی تا مرحله پایانی تاثیر آن بر مخاطب و جامعه است. در گستره فراگیر فقه نظام‌ساز، چتر بزرگ و فراگیر و تمدن‌سازی از فقه بر سر شئون مختلف بشری سایه می‌گسترد.

نحوه ورود حوزه علمیه به این ساحت از علم باید چگونه باشد؟ چه مراحلی را باید طی کرد تا بتوان به این حوزه وارد شد؟
نکته‌ای باید بدان توجه داشت تفکیک میان دو شأن و جایگاه درباره حوزه علمیه است. کار حوزه علمیه استنباط، تولید و استخراج معارف الهی و اسلامی از منابع دینی است. این شأن و جایگاه علمی در حوزه‌های علمیه است. اما شأن دیگری نیز برای حوزه‌های علمیه و طلاب و فضلا و اندیشمندان حوزه‌های علمیه مفروض است که مربوط به ساحت عمل است. در باب هنر و خاصه داستان، می توان این دو شان را کاملا از یکدیگر تفکیک کرد. البته حوزه علمیه‌ای که بخواهد به ساحت هنرهای مختلف ورود کند و تولید و استخراج معرفت کند، باید شاخه‌های هنری را به عنوان «موضوع» احکام الهی بشناسد. اگر بخواهد درباره داستان تفلسف کند یا حوزه های مضاف اندیشه‌ای را در این هنر بکاود، نیازمند شناخت در حد اعلای این رشته از هنرها است. اما شأن دیگر این است که خود «فاعل» در حوزه ادبیات داستانی و ارکان مختلف هندسه معرفتی آن شود. یعنی فضلای حوزه علمیه، خود داستان‌نویس، ناشر، منتقد و نظریه‌پرداز ادبی، مدیر ادبی و سیاست‌گذار شوند. هر دوی این شأن‌ها قابل‌ارزیابی و اولویت‌سنجی و نسبت‌سنجی است. یعنی بکاویم که اولویت نخست برای حوزه‌های علمیه کدام‌یک از این دو شأن است. آیا حوزه علمیه باید از میان طلاب و فضلا هنرمند تربیت کند یا باید همت خود را مصروف تولید فکر و مبنا و معارف دینی در این ساحت نماید؟

داستان و داستان‌نویسی به شیوه مدرن آن اساس یک پدیده غربی است. نسبت دین، حوزه و داستان در این معنی را چطور می‌شود تفسیر کرد؟
 باید به این توجه کرد که فهم موضوع «ادبیات داستانی» به عنوان قالب نوین است. ادبیات داستانی در تاریخچه کشور ما هنری وارداتی و ترجمه‌ای بوده است. تاریخچه آن را اگر دنبال کنیم اولین مترجمین و نویسندگان و گرایش های فکری و فرهنگی آن‌ها کاملا معلوم است. این‌ها کسانی بوده‌اند که تنها کارشان ترجمه و داستان‌نویسی هم نبوده است؛ بلکه در ساحت سیاست و فرهنگ ایده داشته‌اند. نگاه انتقادی به جامعه و سیاست و فرهنگ دوره مشروطه داشته‌اند. یعنی تولید ادبیات داستانی نوین و آورندگان و نویسندگان نسل اول آن انگشت اتهامشان از یک سو به دین و ظهور و بروز آن بوده است. بنابراین می‌توان گفت ادبیات داستانی نوین در کشور ما سکولار به دنیا آمده است. به تعبیر دیگر ادبیات داستانی نوین از همان آغاز شکل‌گیری در ایران نسبت به دین و مظاهر آن بی‌موضع نبوده، بلکه نسبت به آن نگاه منفی داشته است. دلایل این موضع‌مندی به لحاظ تاریخی و واکاوی عقلی و فلسفی کاملا قابل‌بحث و تفصیل است. این موضوعی است که در سال‌های بعد و بلکه تا زمان کنونی نیز محل پرسش بوده است که آیا این استبعادی که «رمان نویسی» در کشور ما خاصه تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با مفاهیم و ارزش‌های دینی داشته است، علتش به امری ذاتی و ماهوی در داستان‌نویسی و رمان‌نویسی جدید بازمی‌گردد یا خیر. این به واسطه عوارضی است که ارتباطی با ماهیت داستان‌نویسی نوین ندارد. پس در تحلیل نسبت تاریخی «ادبیات داستانی نوین» با «دین» و «ادبیات داستانی نوین» با «حوزه‌های علمیه» این دو نکته باید موردتوجه قرار گیرد: نخست، زمینه‌هایی که بُعد تاریخی را تا پیش از انقلاب اسلامی میان این دو برقرار کردند و دیگر، علل فراتاریخی که مربوط به مبانی و زیر ساخت‌ها و ماهیت ادبیات داستانی نوین است. تحلیل و تفکیک این‌ها در نیل به نتیجه بسیار با اهمیت است. چه‌بسا در برخی مقاطع تاریخی، زمینه‌های تاریخی که ریشه‌ای در شناخت ماهیت ادبیات داستانی نوین ندارند راه را بر تقریب می‌بندد و موجب استبعاد بیشتر می‌شوند. همچنین تلاش‌هایی که برای تقریب از مجرای تدقیق نظری صورت می‌گیرد؛ ولی ناظر و همسو با واقعیت‌های اجتماعی نیست. یعنی گاه فضا دچار عمل‌زدگی می‌شود و گاه دچار تئوری‌زدگی.

بعضی جامعه‌شناسان معتقدند جامعه روحانیت از زمانی که تصمیم به مکتوب کردن احادیث و سیره پیامبر و امامان گرفته‌اند، به حوزه داستان‌نویسی نیز وارد شده‌اند. این مسئله را چطور ارزیابی می‌کنید؟ تاثیر انقلاب اسلامی را در طرح مسئله حوزه برای ورود به حیطه داستان‌نویسی چه بوده است؟
ما باید به تاریخچه روایت در فضای فرهنگی ایران و خاصه جایگاه روایت در معنای عام آن در حوزه‌های علمیه توجه کنیم. در نگاهی اجمالی به نظر می‌رسد این جایگاه خاصه در ادبیات شفاهی دینی بسیار پررنگ و سازنده بوده است. عالمان دینی در طول صدها سال راویان سیره و زندگی اولیا و ائمه معصومین و انبیای الهی بوده‌اند. روایت در اشکال کهن آن همواره در حوزه‌های علمیه وجود داشته و ابزاری برای بیان واقعیت‌های تاریخی، صورت‌بندی تمثیلی معارف الهی و برانگیختن شور ایمان محسوب می‌شده است؛ اما به نظر می‌رسد باید وقوع انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ را برهه‌ای حساس، تعیین‌کننده و تاریخ‌ساز در نسبت‌بندی جدید میان حوزه‌های علمیه و ساحات جدید هنر، خاصه ادبیات داستانی به حساب آورد. حوزه‌های علمیه تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با وجود ورود و معرفی ادبیات داستانی مدرن غرب به جامعه ایرانی هنوز درباره ادبیات داستانی مسئله‌مند نشده بود. مرادم از مسئله‌مند شدن، دغدغه‌مندشدن است. طبعا جریان چپ و لیبرال در فضای ادبیات داستانی پیش از انقلاب اسلامی مستقیما و مصرحا بر علیه دین و مظاهر آن قیام کرده بودند و از این جهت جامعه متدین را با چالش مواجه ساخته بودند. اما مسئله‌مندشدن حوزه‌های علمیه به ادبیات داستانی، یعنی ورود منتقدانه، تاسیس‌گر، عالمانه و پویا نتیجه پیروزی انقلاب اسلامی است. این بحث دامنه‌دار و بسیار مهمی است که نمی‌توان حتی کرانه‌های آن را در این مجال اندک گشود. به همین بسنده می‌کنم که در پی انقلاب اسلامی هم حوزه‌های علمیه در جایگاه تامین تئوری حاکمیت اسلامی به نحو جدی قرار گرفتند و هم با بازشدن فضا برای تولید آثار هنری و داستانی برای ارزش‌های انقلاب اسلامی نگاه‌ها به حوزه‌های علمیه متوجه شد. اینکه حوزه‌های علمیه در چه مراتبی، چگونه، در توجه به چه موضوعاتی و در چه مقاطع زمانی درباره ادبیات داستانی متعهد مسئله‌مند شده است، خود موضوعی است که بحث مشبع خاص خود را می‌خواهد. در اصل مسئله‌مندی حوزه‌های علمیه فی‌الجمله تردیدی وجود ندارد. اما اینکه این مسئله‌مندی که خود مقدمه ای برای ورود و برنامه‌ریزی در این زمینه است، با چه آسیب‌ها و نواقصی مواجه بوده، حرف‌های زیادی می‌توان زد.

حوزه علمیه تا کنون چه دغدغه‌هایی را در حوزه ادبیات داستانی پی گرفته است؟ میزان موفقیت یا شکست این رویکردها را چطور می‌توان بررسی کرد؟
شدت، میزان و جهت مسئله‌مندی حوزه‌های علمیه به مقوله ادبیات داستانی متاثر از متغیرهای متفاوتی بوده است. چراکه ظهور مسئله برای حوزه علمیه در درجه اول به جایگاه حوزه‌های علمیه و شناخت حوزه‌های علمیه از خود در دوره جدید بستگی خواهد داشت. طبعا حوزه‌های علمیه بر اساس تعریف و انتظاری که از خود دارد و تعریف و انتظاری که از جامعه دارد، دغدغه‌ای پیدا می‌کند و سطح این دغدغه‌مندی را نیز تعیین می‌کند. به تعبیری اهمیت و اولویت مسئله لزوما به معنای مسئله‌شدگی آن برای مجموعه‌ای مانند حوزه‌های علمیه نیست. در دوره جدید چهل‌ساله حوزه‌های علمیه باید به تعریف مسئولیت جدیدی از خود نایل می‌شد و سپس نسبت به اهم وظایف خودش دغدغه‌مند می‌شد. باید توجه داشته باشیم که در اینجا لازم است بحث حوزه‌های علمیه را به عنوان یک نهاد تبیین‌کننده و توسعه‌دهنده معارف دینی در نظر بگیریم. به تعبیری، حرکتی که باید صورت گیرد از حوزه‌های علمیه به سمت داستان است و نه لزوما از سمت داستان به حوزه‌های علمیه. اینکه بالفرض، داستان‌نویسانی شخصیت محوری داستانشان را از میان روحانیون و علما انتخاب کرده اند یا موقعیت داستانی‌شان را حوزه‌های علمیه قرار داده‌اند، به معنای پیوند داستان با حوزه‌های علمیه نیست. اینکه حوزه‌های علمیه و اشخاص حاضر در آن موضوع ادبیات داستانی باشند وجه کم‌اهمیت کار است. بحث مهم آن است که ادبیات داستانی موضوع مضافی برای تولید معارف و اندیشه اسلامی باشد.

در سال‌های اخیر،‌ به‌ویژه در قم مدارس هنری متعددی برای آموزش برخی فنون ادبی از جمله داستان‌نویسی و نوشتن خلاق تاسیس شده است. کارکرد این موسسات را چگونه می‌بینید؟
نکته دیگری که در متن این موضوع بدان توجه کرد این است که آیا در نظام علمی حوزه های علمیه، توجه به ادبیات داستانی دیده شده است؟ حوزه‌های علمیه سالیانی است به مقوله‌ای چون سینما و فیلم توجه کرده‌اند و در همین راستا مجموعه‌های علمی تاسیس شده است که در حوزه تربیت هنرمند و طرح مباحث علمی کار می کنند. البته بررسی میزان توفیق این مجموعه ها محل بحث فعلی نیست. اما تا آنجا که بنده مطلع هستم، موضوع ادبیات داستانی با وجود تاسیس برخی مراکز و دفاتری که در قم فعالند، هنوز وارد نظام تولید معرفت در حوزه‌های علمیه نشده است. کارها و برنامه‌هایی در حوزه ادبیات داستانی وجود دارد که بسیاری از مجموعه ها بدان مشغولند از جمله تربیت نویسنده، جلسات نقد، برگزاری جشنواره‌های داستانی، سفارش آثار داستانی بلند و کوتاه، برگزاری دوره‌های آموزشی. این فعالیت‌ها کمابیش در حوزه‌های علمیه و مراکز وابسته به حوزه‌ها انجام می‌شود؛ اما جزو کارهای اختصاصی و برزمین‌مانده‌ای نیست که انحصارا حوزه‌های علمیه باید متکفل آن باشند. به نظر حقیر اگر قرار باشد حدود ورود حوزه‌های علمیه در مسئله ادبیات داستانی را بسنجیم باید نتایج آن را در مقالات علمی‌پژوهشی، درس‌های خارج فقه، جشنواره کتاب سال حوزه و تاسیس رشته‌هایی چون فقه الروایه ببینیم. این به همان موضوعی که پیش از این مطرح کردم، ارتباط دارد. یعنی نحوه و میزان و صحت و سقم حوزه‌های علمیه در مسئله‌مندی داستان، واکنش‌ها را رقم می زند. بنابراین نفس این واکنش‌ها نشان می‌دهند همچنان به نحو بایسته‌ای حوزه‌های علمیه ما درباره مقوله ادبیات داستانی که مادر و سرچشمه دیگر انواع روایی چون سینما است، مسئله‌مند نشده است.

می‌توانید تصویری اجمالی از مسئله‌مندی حوزه‌های علمیه به مقوله داستان ارائه دهید؟
این تصویر متاخر از مسئله‌مندی انقلاب اسلامی درباره مقوله هنر رخ داد. زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد به‌واقع ما نه جریان داستان‌نویسی بزرگسال اسلامی داشتیم و نه جریان نقد ادبی و تولید نظریه. در مقابل جریان‌های معارض ریشه‌دار و سکولاری وجود داشتند که می‌شود گفت همه شئون ادبیات داستانی به دست آن‌ها بود. از آموزش و تولید و نقد گرفته تا تبلیغ و دانشگاه و مجلات و جشنواره‌ها و ترجمه و اقتباس. راهبردهای مختلفی در طول سالیان در ادبیات داستانی معاصر از سوی جبهه متعهد به ارزش‌ها و آرمان‌ها دنبال شده است. تصور ابتدایی این بود که می‌توان با وام‌گیری از نویسندگانی که هم‌سوی با انقلاب شناخته می شوند، گرچه انقلابی محسوب نشوند، هنر متعهد به انقلاب اسلامی را ایجاد کرد. این تجربه چندان موفق نبود و در بهترین فرض، صورتی از ادبیات سفارشی را ایجاد کرد. در راهبردی دیگر، این تلقی ایجاد شد که می‌توان در حوزه آموزش هنر نویسندگی به همین طیف غیرانقلابی اعتماد کرد. این مقارن با این تصور بود که برای نیل به داستان دینی باید رکن نویسنده را تقویت کرد. در نتیجه پای ادبیات داستانی به حوزه‌های علمیه باز شد. آن هم در ساحت تربیت و آموزش نویسنده. برخی چهره‌های شناخته‌شده از همان طیف غیرانقلابی کار آموزش داستان‌نویسی را در حوزه علمیه شروع کردند. این تصور وجود داشت که فضلای حوزه‌های علمیه به ماده مجهز هستند. این‌ها با روایات و معارف اسلامی مأنوس و به آن‌ها مومن هستند، تجربیات دینی قابل‌ملاحظه‌ای دارند، تنها مانع این طیف آشنایی، نبودن آن‌ها با قالب جدید وارداتی داستان است. بنابراین تربیت هنرمند متعهد از این مسیر سهل‌تر از روشی است که بر اساس آن افراد غیرطلبه برای داستان‌نویسی آموزش داده شوند. زیرا طیف اخیر به فرض انقلابی بودن، اشرافی بر دقایق معارف دینی نداشتند.

این تلاش‌ها نهایتا به چه دستاوردی انجامید؟
نتیجه سرمایه‌گذاری قابل‌توجه در حوزه‌های علمیه در هنر داستان‌نویسی به کجا انجامیده است؟ آنچه به نحو اجمالی می‌توان بیان کرد این بود که نتایج آن‌گونه که پیش‌بینی می‌شد، درخشان و در خدمت انقلاب اسلامی نبود. این به معنای به هدف نرسیدن نیست. چهره‌های انقلابی و موفقی هم از میان طلاب و فضلا برخاستند که همان آرمان دینی اولیه را دنبال کردند‌‌‌. اما در مجموع، برخی آسیب‌ها و انحراف‌ها از آنچه پیش‌بینی می‌شد سهمگین‌تر و غیرقابل باورتر بود.

فکر می‌کنید به وجود چنین برنامه ریزی و سرمایه‌گذاری بزرگی، چرا چنین آسیب‌هایی به پیکره این تلاش‌ها وارد شد؟
واکاوی دلایل این امر خود نیازمند پژوهشی است که اولی‌ترین نهاد برای انجام آن خود حوزه‌های علمیه است. اما یکی از دلایلی که به نظر حقیر بسیار با اهمیت است، نگاه آلی صرف به داستان به عنوان ساختاری بدون جهت است. وقتی از ادبیات داستانی سخن می‌گوییم با ارکان متعدد و ارتباطات پیچیده‌ای مواجه هستیم که لایه‌های متعددی دارند. این رودخانه مهیبی است که ممکن است ظاهر آن هر بیننده‌ای را به شناگری در آن ترغیب کند؛ اما عمق آن می‌تواند برخی شناگران ماهر را نیز از مسیر منحرف سازد. به نظر می‌رسد در برخی تجربه‌های متعدد در طول چهل سال گذشته حوزه علمیه نتوانسته است مرز مشخص خود، یعنی مبانی متقن دینی برگرفته از مبانی وحیانی توحیدی را با ارکان جریان ادبیات داستانی شبه روشنفکری داخلی و جریان غالب در ادبیات داستانی اومانیستی غربی حفظ کند. به تعبیر مقام معظم رهبری عرصه فرهنگ در حال تجربه یک جنگ واقعی است. جنگی که هم در آن نفوذ رخ می‌دهد هم اسارت. اما تفاوتش این است که این اسارت موجب مباهات و افتخار نیست. بلکه به معنای به خدمت درآمدن مبانی غیردینی و غیراخلاقی جریان شبه‌روشنفکری است. در مقام کسی که بیش از دو دهه در فضای ادبیات داستانی کشور حضور دارم معتقدم خطر برخی طلاب داستان‌نویسی که دچار دگراندیشی شده‌اند یا تفکرات التقاطی دارند از نویسندگان شبه‌روشنفکر کمتر نیست. چراکه طیف شبه روشنفکر غرب‌گرای بی‌اطلاع از مبانی دینی، به لحاظ مبنایی با اسلام عزیز مخالفت می‌ورزند و احکام آن را زیر سوال می‌برند. در حالی که برخی نویسندگان طلبه خواسته یا ناخواسته، عالمانه یا جاهلانه، از دین و روایات اهل بیت و انتساب به حوزه‌های علمیه برای نوشتن داستان‌های هنجارشکن مایه می‌گذارند. کسانی که دستی در نقد ادبی داشته باشند می‌دانند حل شبهاتی که این گروه با تمسک به برخی دانسته‌ها و بدفهمی‌های خود در فضای ادبی رواج می‌دهند به‌مراتب از شبهات چهره‌های سکولار جریان روشنفکر دشوارتر است.

چه اقداماتی را برای اصلاح این مسائل موثر می‌دانید؟
انچه باید بدان اندیشید، یک پوست‌اندازی و بازنگری جدی، عالمانه، صریح، عمیق و انقلابی در بحث داستان‌نویسی طلاب است. باید بار دیگر حوزه‌های علمیه با نقد عالمانه عملکرد خود درباره حوزه ادبیات داستانی مسئله‌مند شوند. این افقی دور از ذهن نیست. چراکه معتقدم خطاها و روشنفکرنمایی‌ها از برخی طلاب داستان‌نویس در سایه غفلت و ناآگاهی علما و فضلای دغدغه‌مند صورت گرفته است. حوزه‌های علمیه در صورت توجه و اطلاع از آنچه در حال وقوع است، انقلابی‌تر و صریح‌تر از آن هستند که با چنین روندی غیرانقلابی و غیردینی کنار بیایند.

نمی‌توان سخن تاریخ‌نگاران را بر زبان امیرالمومنین گذاشت

کتاب حیدر نوشته آزاده اسکندری با موضوع زندگی امیرالمومنین علیه السلام که در کمتر از یک سال به چاپ چهاردهم رسیده است در گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه با حضور دکتر محمدرضا سنگری، ‌دکتر سعید طاووسی مسرور، احمد شاکری و مهدی کاموس به نقد و بررسی گذاشته شد.

نمی‌توان سخن تاریخ‌نگاران را بر زبان امیرالمومنین گذاشت

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به نقل از اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر محمد رضا سنگری مدیره گروه ادبیات اندیشه در آغاز این نشست علمی گفت: کتاب حیدر بیانی خاص است که تا کنون در حوزه معرفت مولی اتفاق نیفتاده است. همه چیز در این کتاب از زبان خود مولی است و در این جلسه به این موضوع خواهیم پرداخت که تا چه میزان می‌توانیم گزارش تاریخی را از زبان امیرالمومنین بیان کنیم. یا چیزی را بر زبان آن امام همام بگذاریم که ممکن است زبان قال باشد.

وی افزود: نویسنده‌ای که می‌خواهد درباره معصومین بنویسد، لازم است مشاور تاریخی داشته باشد. خانم آزاده اسکندری نویسنده‌ای جوان هستند. انتظار نمی‌رود تسلط کافی بر منابع داشته باشند، بنابراین حتما لازم بود از کسانی استفاده کنند که در مطالعات تاریخی مسلط هستند؛ یا ایشان دست کم تجربه‌های روشن و درخشان داستان نویسی درباره امیرالمومنین علیه‌السلام را می‌دیدند. سئوال این است که آیا ما می‌توانیم سخن تاریخ‌نگاران را بر زبان امیرالمومنین بگذاریم؟
مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: تاریخ عاشورا مردمی‌ترین تواریخ است و مردم در مجالس، روضه‌های فراوانی را می‌شنوند که بعضا زبان حال است. اما با گذشت زمان بعضی از زبان حال‌ها زبان قال انگاشته شده است. مخاطبان واقعا تصور کرده‌اند که امام حسین علیه‌السلام چنین سخنی را گفته است. اگر اثری زبان قال باشد، اساسا همانند این کتاب خواهد بود، که از آغاز وقتی این کتاب را می‌خوانید، نویسنده می‌گوید اینها سخنان علی علیه‌السلام است.

وی ادامه داد: مخاطبان این کتاب را به دست می‌گیرند و گمان می‌کنند این کتاب مستند است. چون نویسنده از آغاز ادعا کرده که اینها سخنان علی‌علیه السلام است و اگر بعدها کسانی این سخنان را به نام علی علیه‌السلام طرح کنند چه اتفاقی خواهد افتاد، علی‌رغم نیت خیر باید مراقب این دست قضایا باشیم. متن کرانه مند نیست یعنی مشخص نیست تا کجای داستان را من، به عنوان داستان نویس می‌گویم و کجا مال حضرت علی علیه‌السلام یا یک منبع تاریخی است. خلط این دو برای مخاطب خطر بزرگی خواهد بود.

سنگری در ادامه گفت: نقد این کتاب فرصت مناسبی است که می‌تواند به بازنگری و بازنگاری آن منجر شود.

دکتر سعید طاوسی مسرور عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی کتاب حیدر را کتابی پر اشکال دانست که به جهت انتخاب من راوی و بیان کل اثر از زبان امام علی علیه‌السلام غیر قابل اصلاح است و ادامه چاپ آن توجیهی ندارد.

وی ادامه داد: انتخاب این قالب باعث تنزل مقام حضرت علی علیه‌السلام به عنوان امام معصوم به فردی معمولی شده است و گویی ایشان دارد خاطرات و یادداشت‌های روزانه خود را آن هم با گفتاری نازل و ضعیف بیان می‌کند. مولف آشنایی مناسبی با تاریخ اسلام و منابع تاریخی نداشته و علاوه بر استنادهای مکرر به منابع دست دوم، به برخی منابع ضعیف مانند: الهدایه الکبری و دلائل الامامه به برخی گزارش‌های ضعیف سایر منابع مانند: الخرائج والجرائح نیز استناد کرده در حالی که در پشت جلد ادعا شده که از ۱۲۰ کتاب متقن استفاده شده است.

طاووسی گفت: علاوه بر این‌ها اشکالاتی در متن از نظر صحت اطلاعات تاریخی وجود دارد. مثلا واقعه مباهله در سال هفتم ذکر شده، در حالی که سال هشتم یا نهم بوده است. از دیگر اشکالات کتاب این است که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در سطحی متفاوت و پایین‌تر از امام علی علیه‌السلام تصویر شده است. همچنین با اینکه کتاب از هجرت آغاز شده است، اما به جنگ بدر به عنوان یکی از مهم ترین مقاطع حیات امام علی علیه‌السلام در سال دوم نپرداخته است.
وی تصریح کرد: متاسفانه در متن صحنه‌هایی خشن از جنگ‌های امام علی علیه‌السلام و سربریدن تصویر شده که در فرض صحت تاریخی گزارش‌ها، باید در بیان آن‌ها شرایط عصری و مصری را در نظر گرفت که به نظر بنده در این اثر رعایت نشده است.

در ادامه جلسه دکتر مهدی کاموس رمان حیدر، را رمان عامه‌پسند دینی دانست و افزود: حیدر، به سال‌های ازدواج امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) تا سال‌های شهادت حضرت زهرا می‌پردازد. در این رمان ارادت به امیرالمؤمنین و اهل‌بیت علیهم‌السلام موج می‌زند اما معرفت نسبت به آنان کم است.

وی در ادامه افزود: رمان حیدر از سه حوزه قابل بحث و بررسی است:
اول اینکه در حوزه منابع و منبع نویسی، این اثر مشکلات فراوانی وجود دارد؛ به‌خصوص در مواردی که به نظر می‌رسد منابع دست اول دیده نشده است.

بحث دیگر روایت اثر است. در این روایت از آنجا که شخصیت اصلی و راوی خود حضرت علی(ع) است، زبان راوی از نظر گفتاری و گفتمانی تناسبی با شخصیت راوی که امیرالمؤمنین(ع) است ندارد و جاذبه و دافعه امام متقیان در این روایت جایی ندارد. از سوی دیگر زاویه دید اول شخص و من راوی در جاهای مختلفی نقض می‌شود و وحدت لازم را نداشته و از زاویه دید تخطی می‌شود.
مهدی کاموس تصریح کرد: نکته دیگر این است در شخصیت‌پردازی رمان عامه پسند حیدر می‌بینیم که شخصیت امیرالمؤمنین(ع) تناسبی با شخصیت حقیقی و حتی تاریخی خود ندارد. به این معنا که در چهار حوزه به حد کافی به شخصیت امیرالمؤمنین در این رمان عامه پسند پرداخته نشده است: بحث علم امام، عصمت امام، قداست امام و ادب امام.

وی افزود: در پایان خواندن این رمان انگاره و تصویری که از شخصیت علی(ع) ساخته می‌شود با آنچه که حضرت در مورد خودشان فرموده‌اند و معصومین درمورد امیرالمؤمنین‌(ع) فرموده‌اند، سازگاری و تناسب کافی را ندارد.

کاموس گفت: مسئله دیگر این است که انگار در رمان عامه پسند حیدر، وقایع تاریخی را از زبان امیرالمؤمنین می‌خوانیم و نکته در این است که شأن و شخصیت راوی را در حد یک وقایع نگار پایین آورده باشیم. در واقع در این رمان روایت تاریخ نویسان و مورخان را از زبان امیرالمؤمنین می‌خوانیم نه اینکه تاریخ را از زبان امیرالمؤمنین بخوانیم. نکته مهم‌تر این است که عالم تشریع و تکوین در روایت این رمان با هم خلط می‌شود و منطق و خرد داستانی رعایت نمی‌شود. یعنی در مواردی راوی دارای علم لدنی است و جبرئیل و میکائیل را می‌بیند و صدای آنها را می‌شنود، و در مواردی کاملا نسبت به وقایع بی اطلاع است، که این باعث می‌شود قداست امیرالمؤمنین و امر قدسی در این رمان جای خود را از دست بدهد.

وی افزود: در این رمان نه تنها نگاه علی به علی و علی از زبان علی را نداریم، بلکه فاطمه و حسنین و رسول اعظم علیهم‌السلام را از زبان علی نمی‌بینیم بلکه اینها را از زبان مورخان شیعی و سنی می‌بینیم. وقتی زبان و گفتار امیرالمؤمنین را در حد مورخان فرو می کاهیم دچار نوعی تحویل گرایی در شخصیت‌پردازی  و رمان دینی می‌شویم.

مهدی کاموس گفت: در رمان دینی اصل بر پذیرفتن تفکر وحیانی و قداست است. اصل بر تجلی امر قدسی در شخصیت‌ها و وقایع است و آنچه که ما در رمان عامه پسند حیدر می‌بینیم با قداست، علم، عصمت و ادب امام نسبت به خودش و دیگران در تضاد است. مواردی از کتاب است که به علت ضعف قلم رمان به زبان دینی خودش وارد نمی‌شود؛ وقتی رمانی درباره شخصیت‌های دینی و قدیس می‌نویسیم، چند نکته باید رعایت شود: یکی به دست آوردن زبان مناسب روایت است. ما نمی‌توانیم رمان دینی یا رمان تاریخی دینی بنویسیم اما زبان شخصیت قدسی زبان کوچه بازار یا طنز باشد. چون با قداست شخصیت در تضاد قرار می‌گیرد. در این اثر ضعف قلم باعث شده که در مواردی زبان به جایگاه خودش وارد نشود.

وی در پایان سخنان خود خاطر نشان کرد: امیدواریم با توجه به استقبال از اثر، نویسنده و ناشر در چاپ‌های بعدی مواردی را که نسبت به ساحت قدسی ائمه کم‌معرفتی است، اصلاح و بازنویسی کنند.

حجت‌الاسلام مهدی جهان در ادامه جلسه با اشاره به لزوم بازنگری در منابع این کتاب، آنها را متشتت دانست و گفت: مشکلی که با این کتاب به عنوان پروژۀ هنری تحقیقی داریم این است که در منابع دقت لازم را نداشته است. روایت دینی خصوصیت خاص خود را دارد. روایت هنری و ادبی باید محاکات باشد. باید تبدیل روایت دینی اصلی به روایت خلاقانه صورت گیرد به گونه‌ای که روایت دوم با روایت اول تطابق گزاره‌ای داشته باشد.

وی افزود: چگونه می‌توان سندی تاریخی برای وقوع یک امر فردی که از امر تاریخی حکایت می‌کند را پیدا کرد؟ روایتی در این کتاب وجود دارد به اسم روایت باطل در مقابل روایت صادق. شرط اثر هنری آن است که روایت باطل نداشته باشد. اینجا یک من شخصی ساخته شده است که چون سند ندارد به بن بست می‌خورد.

در ادامه این نشست علمی احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: برخی از حاضران بر حسن نیت مولف و ناشر در انتشار این کتاب تاکید کردند. قرائن نیز این را تایید می‌کند که این کتاب به نیت خدمت به امیرالمومنین(ع) و معرفی زندگی ایشان تنظیم شده است، اما این معیار در نقد یک اثر کافی نیست. چرا که آنچه اکنون ما بدان توجه داریم “فعل” نویسنده و ناشر و ارزیابی آن است.

وی افزود: به تعبیری عمل صالح، عملی است که به صورت توامان دارای حسن فعلی و فاعلی باشد. نیت خوب اگر به عمل مناسب نینجامد مصداق “انقیاد” خواهد بود. از همین جا لازم می‌دانم به عنوان سرفصل، توجه اهالی نظر در حوزه ادبیات، خاصه ادبیات روایی را به بررسی مقوله انقیاد ادبی در روایت از شخصیت‌های قدسی جلب کنم. نیت‌های خوبی وجود دارد که به خاطر عدم توجه به ضوابط و قواعد و الزامات روایی بعضا به نتایجی عکسِ آنچه مد‌‌نظر مولف بوده است، انجامیده است.

شاکری ادامه داد: نکته دیگری که به عنوان یک آسیب جدی در این بحث باید به‌آن توجه کرد، گسست میان تجربیات ادبی در فضای کنونی است، که این می‌تواند خسارت بار باشد. درباره این کتاب گفته می‌شود که ناشر و نویسنده قصد نوآوری داشته‌اند. باید توجه کرد که نوآوری الزاماتی دارد. امر نو باید مسبوق به آگاهی از تجربه گذشته باشد وگرنه نمی‌تواند مدعی نوآوری باشد؛ زمانی که از گذشته‌ی آنچه درباره آن ادعای نوآوری دارد، بی اطلاع است.

وی افزود: نویسندگان متعددی درباره اهل بیت علیهم‌السلام و پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه داستان نوشته‌اند. این افراد نوعاً پس از طول مدت تجربه اندوزی وارد این عرصه شده‌اند و با احتیاط‌های متعدد و حفظ جوانب و استفاده از تکنیک‌های خاص دست به روایت این ذوات مقدس زده‌اند. نویسنده کتاب حیدر لازم بود از خود سئوال کند که در صورتی که استفاده از زاویه دید اول شخص معصوم ممکن بلکه لازم بود، چرا نویسنده‌ای چون آقای سرشار در ((آنک آن یتیم نظر کرده)) از زاویه دید ترکیبی استفاده کرد، تا از ساحت پیامبر اکرم فاصله گیرد؟ چرا ابراهیم حسن بیگی در ((قدیس)) از شخصیت یک مسیحی استفاده کرد و قطعاتی از نهج البلاغه را به عنوان گفته‌های امیرالمومنین در داستان خود وارد کرد؟ چرا مجید قیصری با انتخاب شخصیت خادم فرستاده روم در ((دربار بنی امیه)) از این زاویه دید به عاشورا نگاه کرد؟ تحلیل چیستی و چرایی این انتخاب‌ها نشان می‌دهد مسئله‌ای که در طی بیش از چهل سال ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آن مواجه بوده است، فاصله‌گذاری با معصوم توسط نویسنده‌ای است که نمی‌تواند به افق بلند آن حضرات وارد شود و نمی‌تواند گفته یا فعلی را به آن ذوات نسبت دهد که تاریخی نیست. نویسنده کتاب فلسفه داستان داستان ادامه داد: اما به نظر می‌رسد کتاب حیدر پا را از این هم فراتر گذاشته است. یعنی در این کتاب مسئله این نیست که ما می‌توانیم به ساحت معصوم نزدیک شویم و آن را روایت کنیم، بلکه صورت موضوع به این نحو تغییر کرده است که اجازه می‌دهیم خود را جای معصوم بگذاریم و از زبان معصوم داستان او را تعریف کنیم!

احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه با بیان اینکه در خلا جریان نقد ادبی متعهد، برخی آثار با حمایت جریان نشر و رسانه‌های جمعی بدون گذر از نگاه نقادانه تبلیغ می‌شوند و این برای آینده ادبیات داستانی کشور خطر آفرین است گفت: می‌توان از چند جهت درباره این کار سخن گفت. همانطور که در جلسه بیان شد استنادات تاریخی این کتاب محل اشکالات فراوان است. عدم اشراف بر تاریخ، عدم شناسایی و تفکیک منابع دست اول و دوم، و همچنین نقل از منابع ضعیف، در این اثر چشمگیر است. اما سئوال این است که نویسنده با چه توشه‌ای خود را جای امیرالمومنین(ع) گذاشته است و با کنار هم قرار دادن روایت‌ها و پر کردن خلاء میان آنها با ذهنیت و خیال خود از زبان آن حضرت زندگی ایشان را روایت کرده است؟ به نظر می‌رسد نتیجه کار کاملا این ذهنیت را توضیح می‌دهد.

وی افزود: شخصیت امیرالمومنین(ع) در این کتاب نه تنها باب علم نبی و امیرالمومنین و ستاره درخشان علم و عمل و عرفان و شجاعت و اوصاف دیگر نیست، بلکه تا سرحد یک انسان معمولی مومن روایت شده است. نویسنده محترم از ظن خود اموری را در رفتار، نیات، احساسات و افکار امیرالمومنین(ع) نسبت داده است که حتی دون شان عرفا و علمای دوره معاصر است.
شاکری گفت: مسئله پایانی که باید بدان اشاره شود که به نظرم مسئله اختصاصی این کار است نشاندن امام علی علیه‌السلام در مقام راوی است. امام علی(ع) در این روایت یک راوی (شاهد) منفعل است که گویا در حال نوشتن گزارش‌های روزانه است. شانی که نویسنده برای امام علیه‌السلام طراحی کرده است، قطعا ناتاریخی و جعلی است. به این نکته توجه نشده است که زمانی که امام در مقام راوی می‌نشیند، در عمل روایتگری‌اش هم امام خواهد بود. این شان جعلی که هیچ ریشه‌ای در تاریخ ندارد کاملا ساخته و پرداخته نویسنده بوده و نویسنده محترم به لوازم آن اگاه نبوده است.

وی خاطرنشان کرد: نمی‌توان روایت را به امام سپرد و معرفت بلند امام را نادیده گرفت. امام نمی‌تواند راوی باشد اما علم امام در روایتش دیده نشود، امام که درنقطه اعلای سخنوری است نمی‌تواند راوی باشد، اما نثر و لحن و نحوه روایت از زبان اول شخص در کتاب حیدر واجد اشکالات متعدد ادبی و روایی باشد. امام باید با شان امامت و با آن عظمت سخن بگوید؛ در غیر این صورت، تصویری که از امیرالمومنین(ع) در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد، تصویری مخدوش است که جبران آن بسیار دشوار و بعضاً غیر قابل امکان است.

احمد شاکری ادامه داد: در پایان ذکر این نکته را لازم می‌دانم که سودای نوآوری در حوزه ادبیات داستانی باید با تحقیق و علم همراه باشد. این وظیفه مجامع علمی و دانشگاهی را در کمک به نویسندگان آثار معصومین سنگین‌تر خواهد کرد.

آقای محمد حقی مدیر انتشارات کتابستان معرفت ضمن تشکر از نقدهای اظهار شده گفت و به عنوان آخرین سخنران این نشست گفت: سئوالی که مطرح است اینکه معیار در ترجمه کلام امیرالمومنین علیه‌السلام یا دیگر معصومان چیست. ترجمه‌های متعددی از نهج‌البلاغه صورت گرفته است. از مرحوم شهیدی تا ترجمه مرحوم دشتی که به لحاظ زبان قابل مقایسه با یکدیگر نیستند. برخی سجع کلام را رعایت می‌کنند، برخی مقید به این امر نیستند. همچنین معرکه الاراءی در ترجمه قرآن کریم نیز وجود دارد. استاندارد وفاداری به کلام در بحث ترجمه چیست؟ آیا استانداردی وجود دارد؟ در چه حدی مجاز به روان‌نویسی و به روز‌رسانی ترجمه هستیم؟

وی افزود: همچنین یکی از علل تعدد روایات نقل به مضمون است. یعنی راوی کلامی را از محضر امام علیه‌السلام شنیده است و ممکن است کم یا زیاد شده باشد به لحاظ عدم حفظ. نقل به مضمون وجود دارد در نقل روایات. یعنی اینگونه نبوده که لزوماً عین کلام معصوم توسط راویان نقل شده باشد و کم و زیاد شده است و اتفاقا در روایات داریم که این کار را معفو دانسته‌اند. حال چرا اینقدر در ترجمه و روان نویسی و اندکی فضاسازی و تخیل برمی آشوبیم؟؟

حقی افزود: نکته دیگر اینکه کلیشه‌ای را به نام عدم استفاده از اول شخص راوی در داستان‌نویسی درست کرده‌ایم که درست نیست. اسامی که آقای شاکری گفتند از نویسندگان و اینکه از اول شخص معصوم استفاده نکرده‌اند این حرف قطعی نیست. این تازه آغاز کلام و گفت‌وگو است. چه کسی گفته نمی‌شود از اول شخص معصوم روایت کرد؟ چرا رفتار و عمل نویسندگان را به عنوان وحی منزل در نظر می‌گیرید؟ در شعر و در خطابه به عنوان دو صنعت ادبی بسیاری از اول شخص استفاده کرده‌اند و تاکنون هیچ بزرگ و مرجع تقلیدی هم اعتراض نکرده است که چرا از این زاویه دید استفاده کرده‌اید و اتفاقا در این اشعار هم تنوع بالایی ست از شعر فاخر عمان سامانی بگیرید تا اشعاری که به زبان محاوره از زبان اول شخص گفته می‌شود.
مدیر انتشارات کتابستان معرفت ادامه داد: اتفاقا این تسامحی که در شعر اتفاق افتاده منجر به بالندگی شده است و به گمان من با این سخت‌گیری‌ها در حیطه داستان، نوعی انسداد ادبی پیش خواهد آمد. به نظر من اینکه در داستان بگوییم اول شخص معصوم  استفاده نشود مفهوم نیست.
وی خاطرنشان کرد: درباره استفاده از منابع ضعیف هم که پی نوشت‌ها مراجعه شود می‌بینید که آن منابع را بعنوان منبع سوم و چهارم یک حرف آورده‌ایم و احتیاطا از باب تعدد منابع آورده شده و اصل منبع کتاب دیگری بوده است.
حقی در پایان گفت: ما در نشر کتابستان داریم فضاهای جدید را تجربه می‌کنیم که یا سابقه ندارد یا کم سابقه است. این را مبارک می‌دانم که بزرگانی درباره اثری که به نظرم باید تکرار شود اظهار نظر کنند. ما همین الان کار دیگری در زمینه عاشورا داریم که آن هم همینطور است. پژوهشگری با زبان محاوره سیدالشهدا تاریخ را روایت کرده است و معتقدم باید گونه‌ای داشته باشیم که پژوهش باشد اما با افکت داستانی…

مسئولان ادبی جای انجام وظیفه جشنواره برگزار می‌کنند

کارشناسان ادبیات انقلاب معتقدند که در زمینه شعر آثار فراوان اما در عرصه رمان حتی یک اثر درخشان نداریم و مدیران بزرگترین مجموعه‌های سیاستگذار ادبی، درگیر برگزاری جشنواره و خرده‌کاری‌های آن هستند، در حالی که ادبیات با جشنواره‌های رنگارنگ رشد نمی‌کند.

سیاستگذارن ادبیات درگیر خرده‌کاری‌های جشنواره‌ای هستند/ مدیر شجاع کم داریم

به گزارش خبرنگار ایکنا، ایام دهه فجر و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی فرصت خوبی برای بررسی وضعیت ادبیات داستانی انقلاب است. اینکه ۴۲ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی درونمایه داستان‌های معاصر چه اندازه به فضای انقلاب نزدیک‌تر است و توانسته ارزش‌های آن را به نسل‌های امروز منتقل کند. برای رسیدن به پاسخ این پرسش‌ها با احمد شاکری و مجتبی رحماندوست از نویسندگان و پژوهشگران عرصه ادبیات انقلاب به گفت‌وگو نشسته‌ایم. 

رمان درخشان انقلابی نداریم

مجتبی رحماندوست در این نشست درباره ادبیات داستانی انقلاب گفت: هر حرکت اجتماعی ممکن است پس از چند دهه خاموش و راکد شود یا وسیله‌ای برای موج‌آفرینی باشد. مهم این است که اندیشه این حرکت اجتماعی به نسل‌های بعدتر انتقال یابد و این اندیشه در آن جامعه جا افتاده و مورد قبول آن باشد که برای این امر دو عنصر مهم محتوا و قالب مورد نیاز است. این قالب می‌تواند اعم از شعر، داستان، فیلم، هنر‌های تجسمی و … باشد، زیرا با مستقیم‌گویی هیچ اندیشه‌ای انتقال نمی‌یابد و در عمق وجودی آن جامعه نمی‌نشیند.    وی افزود: تعدادی از نویسندگان قبل از انقلاب که از چهره‌های شناخته‌شده‌ای هم بودند مانند ناصر ایرانی، نادر ابراهیمی، محمود گلابدره‌ای، سیروس طاهباز و … در زمینه ادبیات انقلاب قلم زدند، اما اگر بخواهم نام نویسنده‌ای را ببرم که اثرش خوش درخشید و مورد توجه قرار گرفت، باید از میان نویسندگان جوان بعد از انقلاب نام برد. این هم بی‌دلیل نبود و معجزه‌ای رخ نداد، زیرا نوشتن از انقلاب نیازمند درونمایه‌ای بود که نویسندگان انقلابی داشتند و تجربه‌های شخصی آن‌ها در انقلاب بسیار نقش‌آفرین بود. رحماندوست ادامه داد: ۱۰ – ۲۰ سال مسئول دفاتر رمان بودم و اگر از من بپرسید آیا حوزه رمان انقلاب و دفاع مقدس گونه ادبی درخشانی است؟ می‌گویم نه. یا ۱۰-۱۵ عنوان رمان انقلاب و دفاع مقدس که اثر راضی‌کننده‌ای باشد، سراغ ندارم. اما داستان کوتاه بسیار وجود دارد و عرصه شعر در اوج است و خوش درخشیده است. 

سیاستگذارن ادبیات درگیر خرده‌کاری‌های جشنواره‌ای هستند/ مدیر شجاع کم داریم

 این نویسنده در ادامه بیان کرد: در ادبیات انقلاب قالبی به نام تاریخ شفاهی به وجود آمد که در ابتدا با آن مقابله بسیاری شد تا به عنوان یک گونه ادبی نپذیرند. اما چنان خود را در آغوش اهل هنر و ادب و مخاطبان جا کرد که اکنون در تاریخ ایران قبل و بعد از انقلاب، هیچ اثری به اندازه تاریخ شفاهی رشد نداشته است. با این حال نمی‌توان آن را مانع سایر گونه‌ها دانست، زیرا خلق رمان بسیار سخت است.    وی تصریح کرد: در حال حاضر رمان نوین ایران، تاریخ شفاهی است. هر چند جایگاه رمان کلاسیک را نفی نمی‌کنم. اما تاریخ شفاهی در کشورمان شاهکار کرده و اغلب هم مورد استقبال جوانان قرار گرفته است. 

قله‌های ادبیات انقلاب ترجمه نشده‌اند

رحماندوست در ادامه تصریح کرد: رمان، داستان، تاریخ شفاهی و سایر گونه‌های ادبی باید مقوم‌های انقلاب را چنان تقویت کنند و واقعیت‌های آن را نشان دهند تا آنچه دشمن نسبت به آن‌ها به ویژه در نسل جوان شک و تردید ایجاد می‌کند، نلرزند و دچار شک و تردید نشوند که به اعتقادم کتاب‌ها هنوز به این درجه نرسیدند تا ضد ضربه این حملات باشند.    وی درباره ضعف ترجمه آثار ادبیات داستانی انقلاب نیز گفت: از قبل از انقلاب ترجمه کتاب از فارسی به زبان‌های دیگر نداشتیم، آنچه بود ترجمه به فارسی بود و این موج پس از پیروزی انقلاب اسلامی با گستردگی بیشتری همراه شد. تعداد سال‌هایی که ترجمه از فارسی به زبان‌های دیگر آغاز شده، نسبت به سال‌های انقلاب بسیار کم است و از میان مجموعه کتاب‌هایی که ترجمه شده، قله ادبیات انقلاب ترجمه نشده و کتاب‌های درجه پایین‌تری ترجمه شده‌اند. این آثار ترجمه شده هم نتوانسته‌اند باعث انتقال اندیشه، آگاهی و … در مخاطبان خارجی بشوند؛ بنابراین زود است بگوییم چرا در حوزه ترجمه اتفاق خاصی نیفتاده است. زیرا بسیاری از کشور‌ها با دیدن اسم ایران و انقلاب در یک اثر حاضر نیستند آن را ترجمه کنند؛ بنابراین این مسئله قدری زمان‌بر است و سازمان‌ها و نهاد‌هایی هم باید باشند که به صورت متمرکز به ترجمه بپردازند و از اولویت‌دارترین آثار آغاز کنند.    

قضاوت روشمند داشته باشیم

در ادامه این نشست احمد شاکری در پاسخ به اینکه آیا با گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب، شاهد درونمایه‌های انقلابی در آثار معاصر ادبیات داستانی هستیم، گفت: این پرسش به‌حق در طول این سال‌ها مطرح بوده و خواهد بود. به ویژه در ایام دهه فجر و مناسبت‌هایی که ذهن جامعه را به این سمت سوق می‌دهد که درباره اهداف، کارکرد، ارکان و چیستی انقلاب پرسش‌هایی مطرح شود، طبعاً این پرسش در ساحت‌های گوناگون تکرار خواهد شد. اما نکته مهم این است که پرسش‌ها را از حالت مقطعی و مناسبتی به دائمی و مستمر حرکت دهیم، زیرا این مسئله باید مطالبه دائمی ما از انقلاب باشد. در غیر این صورت امواجی از مطالبه‌ها در مناسبت‌هایی شکل می‌گیرد و فضایی رسانه‌ای را تحت تأثیر قرار می‌دهد، اما در باقی ایام جدی نیست. مطالبه‌ای هم که به صورت مستمر پیگیری نشود، به فراموشی سپرده خواهد شد. وی افزود: باید تلاش کنیم این پرسش را در فضای علمی مطرح کنیم. سؤال در مورد چیستی و کارکرد ادبیات، سؤالی نیست که بتوان به راحتی به آن پاسخ داد. بیش از چهار دهه  از انقلاب می‌گذرد و هزاران عنوان کتاب در قالب‌های گوناگون تولید شده است. بنابراین پژوهش عمیق جانانه جمعی می‌خواهد تا بتوانیم قضاوت کنیم. اگر ما در این راستا روشمند عمل نکنیم و از اهل نظر سؤال نکنیم، دچار افراط یا تفریط خواهیم شد و هر دو برای ادبیات انقلاب مضر است. به این معنی که یا ادبیات انقلاب به گونه‌ای تصویر می‌شود که قله‌های ادبی بسیاری را فتح کردیم و راه رو به اتمام است که این طور نیست. یا نسبت به ادبیات انقلاب جفا خواهد شد که با عباراتی مانند هیچ کاری انجام نشده، مواجه خواهیم بود که این هم غلط است.    

سیاستگذارن ادبیات درگیر خرده‌کاری‌های جشنواره‌ای هستند/ مدیر شجاع کم داریم

 این منتقد در ادامه بیان کرد: وقتی از ادبیات انقلاب یاد می‌کنیم، این حوزه بسیار وسیع است و لازم است تفکیک شود. گاهی داستان‌های انقلاب سال ۵۷ و اتفاقاتی که قبل از آن  رخ داده و به پیروزی انقلاب منجر شده، مورد نظر است. گاهی هم مراد ادبیات دوره و زمانه انقلاب است، یعنی هر آنچه پس از پیروزی انقلاب تولید شده است. گاهی هم این ترکیب وصفی است؛ بنابراین ادبیات انقلاب در تلقی نخست، ژانر کوچکی است که آثار زیادی هم درباره آن تولید نشده است. تعبیر دوم ادبیات انقلاب ژانر وسیعی است که هر آنچه در طول چهل سال پس از پیروزی انقلاب تولید شده را در بر می‌گیرد. در اصطلاح سوم نیز ادبیات انقلاب یک مکتب است. بنابراین ادبیاتی مدنظر ماست که بر اساس مبانی، ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب تولید شده است. انقلاب تمام نشده استوی در ادامه ادبیات انقلاب را یک جریان زایا، پویا و زنده خواند و گفت: اگر بگوییم انقلاب ما در سال ۵۷ پیروز شد، این تلقی ناقصی است، زیرا این پیروزی نسبی است و هدف غایی انقلاب اسلامی این نبوده که صرفاً یک رژیمی برود و حکومت دیگری جای آن را بگیرد. ما در مقوله شعار‌هایی که انقلاب اسلامی داشت، هنوز در حال انقلابیم و این تصور باید وجود داشته باشد که اکنون نیاز به آدم‌های انقلابی داریم. ما در اقتصاد، نهضت علمی، هنر، فرهنگ، ادبیات، سیاست و … نیاز به انقلاب داریم. زیرا با تضاد‌ها و تقابل‌هایی که به لحاظ سیاسی در کشور می‌بینیم، به نظر می‌رسد برخی فهم دقیقی نسبت به انقلاب و آرمان‌های آن ندارند. نویسنده کتاب «درباره مانایی و میرایی» ادامه داد: ادبیات آیینه انقلاب است، یعنی آیینه هم تحول انقلاب را در خود نشان می‌دهد و هم ادبیات خودش در این تحول تغییر می‌کند. لذا ادبیات عامه‌پسند هم که آن را ادبیات انقلاب نمی‌دانیم، آیینه‌ای از جامعه است و این جامعه‌ای است که حاکمیت اسلامی دارد. بنابراین ادبیات شکل نمی‌گیرد مگر اینکه فضای اجتماعی ما را در مکتب خاصی انعکاس دهد. ما در این تلقی نباید دنبال آثار مشخصی باشیم، همه آثار تولید شده مانند اتاق آیینه‌کاری شده‌ای است که هر یک از تکه‌های آن چیزی را نشان می‌دهد و این تصویر کنش‌هایی متأثر و مسبب از انقلاب هستند.  شاکری گفت: ما در قضاوت ادبیات انقلاب باید شرایط پیش و پس از انقلاب را شاهد باشیم، ما نمی‌توانیم درباره ادبیات انقلاب صحبت کنیم، اما مؤلفه‌ها و ارکان آن را در نظر نگیریم. اگر تلقی ما صرفاً داستان‌های تولید شده باشد، نتیجه‌گیری ما ناقص خواهد بود. ادبیات داستانی رکن‌های مختلفی دارد و در بررسی جایگاه ادبیات انقلاب باید همه آن‌ها لحاظ شود، از جمله رکن پژوهشی. زیرا ادبیات ما به رسمیت شناخته نمی‌شود و هویت علمی و ادبی پیدا نمی‌کند مگر با پژوهش‌هایی که درباره آن می‌شود. جای رکن پژوهش در دانشگاه‌ها و محافل علمی است. رکن نقد، آموزش، مدیریت، تبلیغ، ترجمه، اقتباس، حمایت و … از ارکان دیگری است و باید مورد توجه قرار گیرد.   

آسیب اظهارنظرهای سلبریتی‌های نویسنده

وی با بیان اینکه یک غفلت تاریخی و اشتباه استراتژیک در ادبیات انقلاب وجود دارد و لطمه زیادی به کشورمان زده است، تصریح کرد: متأسفانه ادبیات را تک‌بعدی دیده‌ایم و گمان کرده‌ایم ادبیات یعنی تولید داستان و برگزاری چند جشنواره، اما این کافی نیست. این نگاه سرتاپای ادبیات انقلاب را فراگرفته است. اشتباه استراتژیک دیگر بی‌توجهی به شأن نقد است و این اشتباه در اغلب حوزه‌ها وجود دارد، به عنوان مثال از بازیگران خواسته می‌شود درباره سینما توضیح دهند و آن را نقد کنند، در حالی که بازیگر فقط ایفای نقش می‌کند و این فیلمنامه‌نویس است که روح مسیحایی به یک نقش می‌دمد و اوست که باید اظهارنظر کند. در عرصه ادبیات نیز اینگونه است و از نویسنده می‌خواهیم ادبیات را توضیح دهد. بازیگر یا نویسنده چنین شأن و جایگاهی ندارد که بتواند سینما یا ادبیات را نقد کند. نقد یک حرفه تخصصی پیچیده‌ای است و اهل آن باید ورود کند. این نویسنده ادامه داد: وفور اظهارنظر‌ها از سوی سلبریتی‌های نویسنده آسیب بسیاری به ادبیات زده است، کسی که پژوهش کافی درباره یک موضوع ندارد گزاره‌های قطعی درباره آن ارائه می‌کند که دقیق نیستند، اما از سوی فضای اجتماعی مورد قبول واقع می‌شوند، مشهورات و تلقی‌های غلطی را درباره انقلاب ایجاد می‌کنند و زحمت مضاعفی بر عهده جامعه علمی ایجاد می‌شود که اینها را اصلاح  کنند. غلط‌هایی که بی‌تأثیر نیستند و در حوزه مدیریت به برنامه می‌رسند.   وی با بیان اینکه سیاستگذاری ادبی حلقه مفقوده است، تصریح کرد: بزرگترین و شاخص‌ترین مجموعه‌هایی که باید برای ادبیات سیاستگذاری کنند، درگیر برگزاری جشنواره‌اند. بنیاد ادبیات داستانی، مرکز گسترش شعر و ادبیات داستانی در کشور که مهمترین مرکز برای سیاستگذاری بودند، وقت سر خاراندن ندارند و جایزه شعر فجر و جلال و … برگزار می‌کنند. چنین مجموعه‌ای که کار اصلی خود را انجام ندهد و درگیر خرده‌کاری‌ها باشد طبیعی است که مشکل‌آفرین خواهد بود. 

عرصه نقد در دست ناشران

نویسنده «انجمن مخفی» با اشاره به اهمیت نقد گفت: اگر می‌خواهیم ادبیات را بررسی کنیم، باید به جایگاه نقد واقف باشیم. متأسفانه نقد داستان متعهد در کشور نداریم. اهل فن می‌دانند این مسئله چقدر خطرناک است. یعنی سالانه صد‌ها عنوان رمان در کشور تولید می‌شود و جریانی نیست که آن‌ها را پالایش کند. بنابراین وقتی جریان نقد متعهد دانای شجاع صریح وجود ندارد، مخاطب برای انتخاب کتاب باید به چه کسی مراجعه کند؟ خلأ جریان نقد را ناشران پر می‌کنند. عرصه نقد و معرفی کتاب دست ناشران افتاده است. ناشر فروش خود را ملاحظه می‌کند و این نقد فنی و علمی نخواهد بود و قطعاً تمجیدآمیز است. وی ادامه داد: چرا عبدالعلی دستغیب و محمدرضا سرشار در جریان نقد ادبی تکرار نشدند یا اگر شدند بسیار معدودند؟ چرا آموزش داستان در کشور رها شده است و کسی اشرافی به محافل آموزشی ندارد. کسی برنامه‌ریزی منسجمی در تولید منابع، تربیت مدرس داستان، تأسیس روش‌های بومی تدریس و … ندارد. مجموعه‌های ادبی ما دچار این شدند که برنامه‌های زودبازده انجام دهند. اولین گزینه نیز نهاد و مؤسسات برگزاری جشنواره هستند و این امر به یک برنامه کم منفعت و مضر تبدیل شده است. مدیران حال ندارند برای افق بیست ساله ادبیات داستانی برنامه‌ریزی کنند. آن‌ها می‌خواهند طی شش ماه جشنواره برگزار و از تعدادی تجلیل کنند و القا کنند که ادبیات در حال رشد است. در حالی که ادبیات با جشنواره‌های رنگارنگ رشد نمی‌کند. ادبیات در محافل ادبی شکل می‌گیرد. شاکری با اشاره به راهکار برون‌رفت از این شرایط گفت: باید خلأ‌ها را مرتفع کنیم. ما در حوزه ادبیات رویش و ریزش داشتیم و اکنون در جنگ واقعی هستیم، در این جنگ دشمن لزوماً آمریکا و غرب نیست، هر چند آن هم هست. دشمن در کنار ماست. دشمن نویسنده‌ای است که گاهی رمان فارسی تولید می‌کند. در این جنگ فتنه‌های ادبی وجود دارد. نسل نویسندگان انقلاب در دهه شصت شکل گرفتند. اما همه آن‌ها اعتقادی که در آن زمان داشتند را اکنون ندارند و تغییر کرده‌اند. نیز ادبیات انقلاب افرادی را از جبهه مقابل به خود نزدیک کرد. مانند مرحوم ناصر ایرانی که با وجود گرایش‌های چپ «زنده باد مرگ» را نوشت و هم جریان‌های مقابل افرادی را از جبهه انقلاب جذب کردند. اکنون صادق هدایت، هوشنگ گلشیری و … نیستند، اما شاگردانشان هست و آن‌ها ابزار‌هایی در رسانه و مطبوعات دارند. فضای علمی دانشگاهی نیز نوعاً با جریان شبه‌روشنفکری است. توزیع و نشر ما نوعاً متعلق به آنهاست و آموزش اغلب به دست این جریان است.   

ادبیات امروز نیاز به جراحی دارد

وی افزود: اکنون نویسندگانی داریم که داستان‌های ضدارزشی می‌نویسند، اما پرورش‌یافته حوزه علمیه‌اند. اکنون داستان سیاه جنگ را کسی می‌نویسد که بسیجی بوده است. بنابراین زمان فتنه ادبی است و غبار‌ها به قدری ادبیات را گرفته‌اند که دوستان انقلابی، اسم ادبیات ضدارزشی را ادبیات اعتراض می‌گذارند. فضای ادبیات متعهد در غبارآلود شدن و شکل‌گیری فتنه‌ها مقصر است. زیرا تولید فکر و پژوهش نداشته و در تعاریف مدقانه ورود نکرده است. بنابراین حل این گره به دست هر کسی نیست. شاکری ادامه داد: جریان نقد ادبی و مدیران شجاع کم داریم. این قصه چهل ساله است. تا دست روی اشکال می‌گذارید مدیرانی اهل تساهل و تسامح فهرستی از ملاحظات و مصالح را پیش روی شما می‌آورند که مبادا به این نویسنده ضدجنگ بگویید. چون این‌ها رانده می‌شوند و این سیاست غلط در جذب حداکثری و دفع حداقلی است. به همین دلیل دیده می‌شود که بعضی جریان‌های ادبیات سیاه در دل نهاد‌های انقلابی رشد کرده‌اند. بنابراین وضعیت ادبیات داستانی امروز ما مانند یک شکستگی ساده نیست که با گچ گرفتن درست شود، این وضعیت نیاز به جراحی دارد. یعنی بصیرت، دانش و شجاعت فوق‌العاده می‌خواهد.   وی بار دیگر تأکید کرد: ما نیاز به برنامه جامعی داریم تا برای ۱۰ – ۲۰ سال آینده در حوزه رمان‌نویسی برنامه‌ریزی کند. شاید یک اندیشمند شاخص در حوزه خاطره‌نگاری داشته باشیم و آن هم استاد کمری است که در مظلومیت و غربت تلاش می‌کند، فکر می‌کند و می‌نویسد. همه مسائل ادبیات داستانی نیازمند اتاق فکر است که افراد از شاخه‌های مختلف به آن بپیوندند. متأسفانه نهاد‌هایی همچون حوزه هنری بیشتر درگیر تولید کتاب هستند تا تولید فکر. بنابراین در حوزه ادبیات نیاز به رستاخیز و انقلاب داریم که اگر اینگونه نباشد آینده می‌تواند مخاطره‌آمیز باشد.

ادبیات دفاع مقدس در پیشانی جبهه ادبیات انقلاب قرار دارد

ویسنده و منتقد ادبی در مراسم رونمایی از کتاب «شناخت‌نامه ادبیات پایداری» گفت: ادبیات دفاع مقدس در پیشانی جبهه ادبیات انقلاب قرار دارد که برایش سرمایه‌های مادی و معنوی بی‌نظیری خلق شده و اگر نتوانیم نقطه تمایزبخش آن را برجسته کنیم، دارایی و هویت ادبی خود را تقلیل داده‌ایم.

ادبیات دفاع مقدس در پیشانی جبهه ادبیات انقلاب قرار دارد

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مراسم رونمایی از کتاب «شناخت‌نامه ادبیات پایداری؛ با تحلیلی بر ادبیات انقلاب اسلامی»، دوشنبه ۲۰ بهمن‌ماه، همزمان با چهل‌ودومین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی با حضور کوثر دانش، مؤلف، احمد شاکری و احسان عباسلو، منتقدان ادبی برگزار شد.

احسان عباسلو، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی در این مراسم ضمن تبریک چهل‌ودومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران گفت: آنچه در ادبیات مقاومت جهان بیشتر به چشم می‌خورد، امید است. به‌خصوص سیاهپوستان آمریکا که از دیرباز به بردگی گرفته شدند و شعر ادبیات مقاومت خاص خود را داشتند. موضوع دیگر همبستگی و وحدت جهانی است که نه‌تنها افراد به دنبال وحدت درونی در ادبیات مقاومت هستند، بلکه به لحاظ جهان‌شمولی خودشان، دنبال وحدت جهانی هم هستند و این‌ها خیلی می‌تواند به ادبیات ما در ایران کمک کند و درواقع نقطه اشتراک ما با سایر کشورهاست و این نشان می‌دهد که چقدر در این زمینه جای کار وجود دارد.

وی اظهار کرد: اگر بتوانیم دور هم جمع شویم و ادبیات مقاومت جهانی تشکیل دهیم، خیلی از مضامین و آرمان‌ها با یکدیگر مشترک است؛ به‌خصوص با کشورهایی که اشتراکات دینی هم داریم.

عباسلو عنوان کرد: آمریکای لاتین، شیلیایی‌ها، اسپانیایی‌ها و …، کشورهایی هستند که این نوع ادبیات در آنها پررنگ بوده است. ادبیات مقاومت جهان و به‌خصوص ادبیات مقاومت آفریقا باعث شکل‌گیری نوعی نقد با عنوان نقد پسااستعمارگرایی شد؛ درحالی که این‌ها خودشان از کشورهای آفریقایی و به نوعی استعمارزده بودند اما آرائی را گردآوری کردند که باعث شکل‌گیری نقد پسااستعمارگرایی شد. این نقد در نیمه قرن ۲۰ به بعد اتفاقاً از اشکال نقد غالب هم بوده و خیلی از نقدهایی که به ادبیات مهاجرت صورت می‌گیرد، حتی می‌تواند به ادبیات مقاومت هم گرایش‌هایی داشته باشد.

وی بیان کرد: در کتاب «شناخت‌نامه ادبیات پایداری؛ با تحلیلی بر ادبیات انقلاب اسلامی»، مؤلف اشارات و انتخاب‌های خوبی داشته البته می‌تواند کامل‌تر شود. این کتاب از نظر تاریخی و جغرافیایی بسیار ارزشمند است. تاریخ و جغرافیای ادبیات مقاومت حتماً باید مورد بررسی قرار گیرد و نباید به حجم و زمان توجه شود. امید است این کار سنگ بنایی باشد برای اینکه بتوانیم این کار را بیشتر از گذشته توسعه بدهیم.

احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی نیز در ادامه این مراسم با اشاره به جنبه‌های آموزشی و پژوهشی این کتاب گفت: در مورد مفاهیمی که در طول انقلاب اسلامی تولید یا بازتولید شده است، مطالب زیادی برای بیان وجود دارد و سیری را در طول تاریخ ادبیات انقلاب شاهد هستیم. در حقیقت تاریخ ادبیات انقلاب به‌ نحوی با تاریخ ادبیات دفاع مقدس آغاز می‌شود و با شروع جنگ، آثار متعددی نیز تولید شده است.

وی اظهار کرد: در دهه‌هایی شاهد رونق ادبیات مقاومت و پس از آن ادبیات پایداری هستیم که به لحاظ اصطلاح‌شناسی، اصطلاحاتی دارند که واجد ارزش‌های پژوهشی هستند؛ یعنی می‌توانیم با گزینش واژگان و بر اساس مؤلفه‌ای که آن واژه برخوردار است محدوده‌هایی برای پژوهش انتخاب کنیم و طیفی از آثار را جدا کنیم و راجع به مؤلفه‌ها و خصوصیات آنها صحبت کنیم.

شاکری بیان کرد: نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد، نسبت ادبیات پایداری و ادبیات مقاومت با ادبیات دفاع مقدس است؛ یعنی به‌نظر می‌رسد برخی از سیاست‌ها در حوزه ادبیات داستانی ما را به سمت نام‌گذاری جدیدی برده که به لحاظ مفهومی شمول بیشتری دارد؛ یعنی برای ادبیات دفاع مقدس گستره موسع‌تری با عنوان ادبیات مقاومت و پایداری فارغ از ارزش‌های پژوهشی در نظر گرفتیم که البته آسیب‌هایی هم متوجه این عنوان‌گزینی است. یکی از این اصطلاحات این است که درست است مقاومت مفهومی است که در فرهنگ‌های مختلف وجود دارد و ممکن است حتی مقاومت را مانند جنگ در نظر بگیریم و بگوییم اصطلاح جنگ همزاد با زندگی است؛ یعنی انسان وقتی متولد می‌شود، وارد جنگ می‌شود؛ اما نکته این است که چنین توسعه‌ای به تنزل دفاع مقدس و ارزش‌های آن منجر خواهد شد و کمکی به روشن‌شدن در ادبیات دفاع مقدس نمی‌کند و مؤلفه‌های ممتاز آن را می‌گیرد.

وی افزود: آن چیزی که ادبیات انقلاب اسلامی باید به آن ببالد، ادبیات دفاع مقدس است که برایش سرمایه‌های مادی و معنوی بی‌نظیری خلق شده و در پیشانی جبهه ادبیات انقلاب قرار دارد. اگر نتوانیم نقطه تمایزبخش آن را برجسته کنیم دارایی و هویت ادبی خود را تقلیل داده‌ایم.

این منتقد ادبی عنوان کرد: اما در مورد تولید منبع آموزشی، خانم دانش، شجاعتی از خود به خرج دادند و این خیلی مهم است. کسانی که در فضای آموزش، پژوهش و تألیف کتب آموزشی باشند، می‌دانند معنای این حرف چیست. یعنی تولید منبع آموزشی برای دانشگاه کاری نیست که حتی هر پژوهشگری بتواند انجام دهد. برخی پژوهشگران هستند که به ژرفنای ادبیات مقاومت رفتند و مسائل پیچیده آن را مورد بررسی قرار دادند؛ اما توانایی تألیف کتب آموزشی ندارند زیرا حداقل دو شرط دارد و شرط اول سابقه تدریس است و نکته دیگر سابقه سال‌ها تحقیق است.

وی گفت: نکته دیگر این است که اگر هندسه‌ای معرفتی برای ادبیات داستانی طراحی کنیم، اضلاع مختلف دارد که یکی از اضلاع پژوهش است و ضلع‌های دیگر شامل آموزش، نقد، تولید و … است در طول تاریخ ادبیات داستانی پس از انقلاب توجه و تمرکز ما نوعاً متوجه تولید و آفرینش بوده است. ما از دو رکن پژوهش و نقد غافل بوده‌ایم و این غفلت صدمات بسیار بزرگی را بر بدنه ادبیات ما وارد کرده است. به تعبیری نه‌تنها پژوهش مورد غفلت قرار گرفته، بلکه پژوهشگران هم مورد بی‌مهری قرار گرفتند. به عنوان مثال بعضاً در نشست‌ها و اظهار نظرها افرادی صحبت می‌کنند که شأن اولیه آنها نویسندگی است و یک مقاله علمی و پژوهشی ندارند؛ یعنی جامعه ما به این راضی شده که مسائل مهم در حوزه ادبیات داستانی توسط افرادی تبیین شود که مهمترین کارشان خلاقیت در این حوزه است که نه فرصتی برای پژوهش داشتند و نه به مبانی پژوهشی آشنایی دارند، لذا این خیلی مهم است که نویسنده‌محوری و نویسنده‌باوری جا را برای این مقولات تنگ کرده، لذا می‌بینیم که در فضای ادبیات داستانی کنونی ما جریان نقد متعهد وجود ندارد.

شاکری در ادامه به ایرادات منابع علمی دانشگاهی اشاره کرد و گفت: یکی از اشکالات این است که به‌روز نیستند، مثلاً به فردوسی و شاهنامه و متون کهن مراجعه می‌کنند و متون جدید شناخته‌شده نیستند. دوم اینکه برخی از این منابع منابع ترجمه‌ای هستند. نکته دیگر اینکه تفکربرانگیز، روان و گویا نیستند؛ تولید فکر ندارند؛ به مبانی توجه کمی دارند و کم‌تر پژوهش‌هایی هستند که صبغه فلسفی داشته باشند، مشحون از مشهورات هستند، حجیم هستند، مسأله‌محور نبوده و از تنوع لازم برخوردار نیستند؛ درحالی که مهم است که پژوهش‌ها با طرح مسأله پژوهشی وارد یک موضوع شوند.

وی افزود: نکته مهم دیگر این است که منابع علمی دانشگاهی کمتر واجد رویکرد پیشینی هستند و این نوع رویکرد پسینی به حوزه علم و ادبیات نمی‌تواند از آنچه تولید شده سبقت بگیرد و به استقبال آینده برود؛ فاقد سنجه‌های مشخص ارزشی و اعتقادی هستند و متأسفانه در عرصه ادبیات دفاع مقدس و مقاومت شاهد جریان‌های معارض هستیم و جریان‌های معارض را نمی‌توان با هم یک‌کاسه کرد. اگر چنین کاری کنیم، داریم درواقع غرض اصلی که ادبیات انقلاب به سمتش حرکت می‌کند را حذف می‌کنیم.

شاکری عنوان کرد: برخی پژوهش‌ها متأسفانه در مواجهه با مبانی غربی منفعلند، نه منتقد. ما نمی‌توانیم رمان دفاع مقدس را تعریف کنیم مگر اینکه تکلیفمان را با رمان بودن و چیستی رمان حل کنیم و در تعریف شخصیتی که در رمان می‌شود باید دقت کنیم.

وی بیان کرد: نفس توجه خانم دانش به این مقوله خیلی مهم است و ظاهراً این کتاب به عنوان منبع آموزشی قرار است معرفی گزیده‌ای از متون منتخب و برخی نویسندگان باشد. وقتی به ادبیات مقاومت و دفاع مقدس مراجعه می‌کنیم، نیاز به منطق داریم. در حوزه ادبیات انقلاب و دفاع مقدس هم آثار بسیار زیادی وجود دارد و اگر قرار است نویسندگان و کتاب‌هایی را به دانشجویان معرفی کنیم، این‌ها معیار مشخصی می‌خواهد؛ اما معیاری در این کتاب درک نمی‌شود.

این منتقد ادبی عنوان کرد: همچنین در این کتاب تفکیکی بین جریان‌های ادبی و ریزجریان‌ها در ذیل ادبیات دفاع مقدس صورت نگرفته و همه در ذیل ادبیات مقاومت آمده‌اند؛ و این خیلی خوب است که در یک کتاب آموزشی سؤال آورده شود؛ اما درج بریده نثر معنا و مفهومی ندارد، اینکه ۵ صفحه از یک کتاب ۲۰۰ صفحه‌ای را بیاوریم و بعد بگوییم عناصر داستانی را تحلیل کنید، این کار غیر ممکن است و فقط نثر این اثر را می‌توان نقد و تحلیل کرد.

کوثر دانش، مؤلف کتاب «شناخت‌نامه ادبیات پایداری» در رابطه با شیوه تدوین این کتاب گفت: تألیف کتاب بر اساس سند انتظاری که دانشگاه در ۱۸ بند ارائه کرده بود، صورت گرفته و بر مبنای آن باید در فصل اول، زبان فارسی از دیدگاه علمای ربانی که اسامی آنها نام برده شده بود، مطرح می‌شد که بر مبنای آن سند انتظار این فصول تدوین شد.

وی اظهار کرد: اینکه نکات به صورت بریده نثر مطرح شده، بیشتر از این جهت بوده که مخاطب را وادار کنیم تا اثر را بخواند و سؤالاتی که در انتهای هر فصل پرسیده شده، بر مبنای روش آموزشی پیشنهادی از سوی دانشگاه بوده است. در بحث ریزجریان‌ها نیز بر اساس آنچه به ما آموزش داده شده است، ادبیات اعتراض هم در ضمن در ادبیات پایداری می‌گنجد.