نامه ای خطاب به مدیر موسسه شهرستان ادب

باسمه تعالی
«پس کی؟ تو نبودی سی انقلابی بازی آت منه بردی لب شط؟ بعدم زدی بیرونم کردی؟ بعد سی همی کارا عشقم دادی به تیر؟ حالا راضی نشدی می خوای خودمه بچه آمه بکشی؟»
آقای علی محمد مودّب
مدیر موسسه شهرستان ادب
سه سال قبل نامه ای توسط این قلم خطاب به شما نوشته شد. در نگارش آن نامه، که با محوریت هشدار نسبت به نفوذ افکار و قلمهای مسموم و زاویه دار از ارزشها و مبانی انقلاب اسلامی در مجموعه تان (موسسه شهرستان ادب) به نگارش در آمد، نگرانی هایی به سمع و نظرتان رسید. تصور بنده از شخص شما به عنوان شاعری انقلابی، آن بود که با خوش قلبی، اطمینان و اعتماد به مدیران و کارشناسان خود در بخش داستان، فرایند ادبی جاری در ان مجموعه را واسپاری کرده و اساسا اطلاع درست و دقیقی از فعالیت های بخش داستان آن موسسه ندارید. عدم إشراف و اطلاع شما از حوزه ادبیات داستانی، بعضا در اظهار نظرهای ناپخته در مراسم رونمایی و معرفی اثار داستانی بازتاب می یافت و این نگرانی جدی تر می شد که جریانی بدون اطلاع شما با سوء استفاده از روحیه انقلابی تان و انتساب مجموعه موسسه شهرستان ادب به نهادها و مجموعه های انقلابی و برخورداری از بودجه هایی که نوعا مجموعه هایی دیگر از آن محرومند، به صورت چراغ خاموش در حال نفوذ به مجموعه تحت مدیریتتان است.
اکنون قریب به سه سال از انتشار آن نامه گذشته است و رصد آنچه در بخش داستان آن موسسه در حال وقوع است حاکی از ان است که نامه پیشین چندان تاثیری در تغییر دیدگاه یا حساس ساختن شما نسبت به منافذ ورود جریانهای غیر انقلابی به مجموعه تان نداشته است. بعید است این همه قرائن و شواهد به رویت شما نرسیده باشد و اثار بخش داستان موسسه ای که مدیریت ان را بر عهده دارید را نخوانده باشید یا با انتشار ان و خط فکری شان موافق نباشید. برخی مدرسان مدرسه رمان شهرستان ادب، کارشناسان و نویسندگان حاضر در جلسات ان موسسه، مبانی که در ان جلسات تبلیغ و تدریس می شود و ارتباطات افراد ان مجموعه با محافل زاویه دار روشنفکری چیزی نیست که از چشم پنهان مانده یا بشود درباره آن احتمال غفلت داد. بلکه بالعکس، اکنون به نظر می رسد آگاهانه با دست اندرکاران بخش داستان آن موسسه همنوایی کرده، آنها را تایید نموده و مورد حمایت خود قرار می دهید. این قلم آرزو داشت هیچ گاه تحلیل و پیش بینی هایش درباره موسسه شهرستان ادب به وقوع نپیوندد و چیزی که اکنون شاهد آن هستیم در ابعادی محقق نمی شد. همانطور که همچنان بارقه امیدی باقی است تا با تغییر رویکرد و بصیرت انقلابی در تاریخ ادبیات داستانی کشور جزو کسانی قلمداد نشوید که جاده صاف کن جریان لیبرال و تجدید نظر کننده در ارزشهای انقلاب محسوب می شوند.
موسسه شهرستان ادب که با همدلی و حمایت نهادهای انقلابی و با پول بیت المال راه اندازی شده است می توانست با نام و شعار دیگری و با منابع مالی دیگری، در جریان روشنفکری حضور داشته باشد. اما شما به عنوان مدیر این موسسه که داعیه انقلابی گری دارید اجازه نخواهید داشت آثاری را منتشر سازید که ناشران شناخته شده جریان معارض روشنفکری نیز از انتشار آن پرهیز می کنند. سرمایه فرهنگی انقلاب اسلامی و ارزشهای آن که ثمره ایثار و شهادت و جانبازی در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و نتیجه خون دل نویسندگان متعهد به انقلاب اسلامی است به رایگان بدست نیامده که با امتزاج میان حق و باطل و حرف و عمل در بخش داستان آن موسسه مخدوش شود.
این یادداشت مختصر و مصداقی، بخش کوچکی از واقعیت ملموسی است که از فعالیت مجموعه داستان شهرستان ادب اعلام شده و قابل قضاوت است . إن شاء الله در وقت مقتضی گزارش مفصلی در واکاوی جریان حاضر در بخش داستان آن موسسه منتشر خواهد شد. در این یادداشت بر یکی از آثار منتشره شهرستان ادب به عنوان نمونه، تمرکز نموده ام. مطلعم که برخی از نویسندگان مومن و علاقمند به انقلاب اسلامی با ان مجموعه در ارتباطند. اما انتشار نمونه آثاری از این دست، که در این یادداشت بدان خواهم پرداخت به انضمام قرائن دیگر، حاکی از خطر استحاله تدریجی آن مجموعه به واسطه سوء مدیریت ها، عدم توجه به مبانی اصیل انقلاب اسلامی و در غلتیدن به شبهات نظری است. این یادداشت همچنین هشداری است برای شما که بدانید نگاههای تیزبینی فعالیت های موسسه تان را دنبال می کنند و سکوت و رخوت بخشی از بدنه نویسندگان انقلاب اسلامی و ضعف جریان نقد انقلابی و مبنایی در این ایام، یا تایید معدود دوستانتان که در آن مجموعه گرد آمده اند به معنای صحت عملکردتان نیست. همچنین امید دارم چنین مطالبی تلنگری به مدیران و مسئولانی باشد که تصوری ناقص غیر کارشناسی از موجودیت برخی مجموعه های فرهنگی و ادبی دارند.
در نخستین نامه، از شما و مدیر بخش داستان موسسه شهرستان ادب دعوت کردم در مباحثه یا مناظره ای صدق ادعای آن یادداشت را بررسی نماییم. همچنان نیز معتقدم دلایل روشن زاویه گرفتن از ارزشهای انقلابی و اسلامی در برخی آثار و مبانی و فعالیت های آن مجموعه قابل شناسایی و اثبات است. عدم اجابت این درخواست از سوی شما و مدیر بخش داستان آن مجموعه، به معنای عدم شفافیت و پاسخگویی و گریز از مواجهه با نقد انقلابی در محضر رسانه های عمومی و تلاش برای حرکت بخشیدن به جریان روشنفکری با نام دفاع از انقلاب ارزیابی می شود.
یکی از آخرین کتابهایی که مجموعه تان منتشر کرده است به موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس می پردازد. رمانی ۳۲۷ صفحه ای که قریب به بیست سال از زندگی زنی جنوبی (حلیمه) را روایت می کند. داستان از پیش از انقلاب اغاز می شود و تا اندکی پس از وقوع دفاع مقدس و تسخیر خرمشهر ادامه می یابد. پیشاپیش از شما دعوت می کنم در مطالعه ای، این داستان را با اثاری چون “مارون” از بلقیس سلیمانی؛ “شب ملخ” از جواد مجابی؛ “دل فولاد” از منیرو روانی پور و “زمین سوخته” از احمد محمود مقایسه کنید. مقابله جریان نویسندگان روشنفکر با دو موضوع مهم انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در طول چهل سال گذشته همواره وجود داشته است. نویسندگان جریان روشنفکری، اثاری که به تحریف و ضدیت با ارزشها و مبانی انقلاب اسلامی نوشته شدند و مولفه های این اثار برای اهل نظر و مطالعه ناشناخته نیست. از نویسندگان توده ای گرفته تا لیبرال های ضد مذهب و سیاه نویسان پشت کرده به ارزشهای دفاع مقدس همگی در جبهه مقابل جریان ادبیات داستانی مظلوم متعهد قرار داشته اند. این مقایسه محتوایی و رویکردی میان اثر مورد بحث و اثاری از این دست با تولیدات جریان روشنفکری به وضوح به شما نشان خواهد داد جایی که برخی آثار داستانی موسسه تان از جمله این اثر در ان ایستاده اند؛ در نفرت پراکنی نسبت به انقلاب اسلامی و ارزشهای آن، شکستن حریم های اخلاقی، شبهه افکنی در مسائل اعتقادی، تمسخر نیروهای انقلابی، اتهام زنی به رزمندگان و بخصوص پاسدارها؛ مبانی غلط فلسفی و بالاخره مقابله با ارزشهای دفاع مقدس جلوتر از آثار چهره های روشنفکر شناخته شده در چند ده سال اخیر است. شما به لطف شهرت موسسه تان در بین اهالی انقلاب و متدینین و حرکت چراغ خاموش با انتشار آثار خنثی، بعضا متعهد و در برخی موارد ضد ارزشی خطوط قرمزی را عبور کرده اید که نشر رسوایی همچون چشمه کمتر قادر به عبور از ان بوده است. اطلاع از پیشینه ادبیات داستانی پس از انقلاب و جبهه گیری جریانهای ادبی به شما کمک خواهد کرد تا ببینید دقیقا در کجا ایستاده اید و کدام جریان ادبی را تقویت می کنید.
پیشاپیش انتشار چنین محصولی را نه یک استثناء و نه امری تصادفی و از روی خطا که رخدادی از پیش تعیین شده و کاملا برنامه ریزی شده می دانم. رمان مزبور محصول “مدرسه رمان موسسه شهرستان ادب” است. این بدان معنی است که چنین اثری در فرایند راهنمایی و هدایت مدرسان و کارشناسان آن مدرسه شکل گرفته و محصول کار آموزشی و کارگاهی آن موسسه ارزیابی می شود. در نامه پیشین، با اطلاع کافی از مبانی فکری و آثار قلمی و اظهار نظر های مدرسان ان مدرسه، هشدار داده بودم که چنین تفکری نمی تواند صرفا آموزش دهنده فرم باشد. بلکه روح مبانی اومانیستی و سکولار خود را نیز به شاگردان مستعد آن مدرسه منتقل خواهد کرد. انتشار این اثر توسط مدرسه رمان با مدرسان شناخته شده جریان شبه روشنفکری و عدم حساسیت و بلکه حمایت شما از فعالیت این مدرسه نتیجه سیاست گذاری و مدیریت شخص شما و مدیر بخش داستان ان موسسه بوده، ناگزیر به پاسخگویی به تمامی مفاد و مضامین آن خواهید بود.
تمرکز این یادداشت بر رویکرد فکری و محتوایی این اثر است. سخن از وجوه فنی این اثر خود زمان مکفی و بحث مفصلی می طلبد که اولویت این متن نیست. گرچه ضعف ها، کاستی ها و از هم گسیختگی های موجود در ساختار این داستان تردیدهای جدی را در شیوه مشاوره فنی به داستان نویسان در مدرسه رمان آن مجموعه مطرح خواهد ساخت. اجمالا در ۸ بند نکات رویکردی و محتوایی این اثر ارائه می شود:
۱- “وضعیت بی عاری” نوشته آقای حامد جلالی قرابت قابل توجهی با داستانهای عامه پسند دارد. انتخاب تیپ های آشنا در نقش شخصیت اصلی، فقر تجربه عمیق از زندگی، موقعیت های شناخته شده ای بر پایه مثلث های عشقی ، فقر فکری و اندیشگانی، استفاده از جاذبه های هوس آلود برای همراه ساختن مخاطب و عرفی گرایی، از جمله موضوعاتی است که در آثار عامه پسند به وفور می شود. این نوع اثار با بکارگیری ابزارهای نخ نما بیش از هر چیز در صدد جذب جوانان کم اطلاع و جبران ضعف های ادبی و فقر محتوایی خود هستند. انتخاب رویکرد عامه پسند نویسی در جریان شبه روشنفکر در سالهای اخیر امری کاملا قابل پیش بینی بوده است. زمانی که بزرگان این جریان و کسانی چون هوشنگ گلشیری نتوانستند با ورود جاذبه های جنسی برای ادبیات تکنیک زده ترجمه ای شان مخاطبی دست و پا کنند، می شد پیش بینی کرد که رجوع این جریان به مخاطب از دریچه جلب توجه مخاطب عام به مضامین و موضوعات فرودست خواهد بود. اما ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برخاسته از واقعیت های جاری در زندگی مردم و نه محافل روشنفکری و در سیطره شهوت و افیون و برج عاج نشینی شکل گرفت. انقلاب و دفاع مقدس زمینه های واقعی را برای پوست اندازی ادبیات داستانی با رجوع و روایت از شخصیت هایی فراهم اورد که یک شبه ره صد ساله رفتند و برخی مضامین از رونق افتاده و اسطوره گون را محقق ساختند. ادبیات انقلاب اسلامی نه از بستر روابط حیوانی زن و مرد که از بستر کرامت انسان و توجه به مبدا و معاد و احیای حق و ایثار در راه ارزشهای اسلامی شکل گرفت. گنج بودن جنگ، نه در تصویری شهوت آمیز از زنان و مردان و نه در روایتی از تقابل با ارزشهای دینی و بومی که در نمایش تحقق دین و ارزشهای ان تعریف می شود. گله و شکایت مجموعه شما از “سانسور” و مانع تراشی آن برای اندیشیدن در ضمن رمان با رجوع به چنین اثری تفسیری روشن تر می یابد. مقابله با ممیزی که دغدغه مشترک جریان روشنفکری هتاک و عامه پسند نویس مبتذل است حرف اصیل نویسندگان جریان انقلاب اسلامی نیست. می توان حدس زد نگرانی شما که به لطف نظارت ضعیف و بی ضابطه وزارت ارشاد در دوره فعلی، به دور زدن ممیزی در مواردی انجامیده است چندان خواسته تان را برآورده نکرده است. به شما توصیه می کنم اثر منتشره توسط مجموعه تحت مدیریتتان را بخوانید تا از خود بپرسید چه شده است که ادبیات انقلاب و دفاع مقدس در چنین رمانی به عشق شهوانی دختری مسلمان به پسری صابئی و ارتباط نامشروع با او و همخوابگی انها منجر می شود. ایا دغدغه مجموعه تان در رفع سانسور نمایش آشکارتری از رابطه های هوس آلود است؟!
۲- محوریت این رمان را باید طغیان بر دین و قیام علیه چارچوب ها و قواعد آن و سنت های بومی دانست. مسئله اصلی این داستان عشق حلیمه به “رام” پسری صابئی است. این عشق علی القاعده و به حکم شرع نمی تواند به ازدواج منجر شود چرا که صابئی ها در برخی فتاوی، اهل کتاب نیز دانسته نمی شوند و حتی در صورتی که جزو اهل کتاب به حساب بیایند جز با مسلمان شدن رام ازدواج حلیمه با این جوان ممکن نیست. از سوی دیگر برخی سنت های برآمده از خطه خوزستان و غیرت مردان ان سرزمین اجازه نمی دهد دختر بدون اجازه عشیره و پدر خود دست به ارتباط آزاد با چنین فردی بزند. اما این موانع شرعی و عرفی حلیمه را به طغیان بر علیه انها می کشاند. عشق از نگاههای هوس الود و سخنان دلربایانه انها به هم اغاز می شود و تا قرارهای پنهانی لمس های گناه الود و در نهایت همبستری انها دنبال می شود. در حالی که هنوز نه رام مسلمان شده است و نه عقدی بین انها جاری شده است. اندکی بعد عقدی مخفیانه توسط روحانی ای امروزی! بین آنها برقرار می شود در حالی که هیچ گاه معلوم نمی شود ایا رام واقعا مسلمان شده است یا خیر. چرا که همچنان تا پایان عمر به انجام مناسک صابئی ها و غسل و نماز انها پایبند است و به نظر می رسد اسلام او بیش از انکه از عمق جان باشد تنها ترفندی برای تسهیل ازدواج با حلیمه است. اما در این میان روش نخ نماشده در اثار داستانی جریان روشنفکری نیز در “وضعیت بی عاری” بکار گرفته می شود. از حلیمه دختری مظلوم می سازد که باید بدست اطرافیان و برادر انقلابی اش کتک بخورد. از رام شخصیت مهربان و عاشق پیشه می سازد که باید بدست صاحب مورد ضرب و شتم قرار گیرد. مدافعان دین و اجرای حدود ان افرادی خشن و تند خود و بی منطق اند. در نقطه مقابل حلیمه و رام که رابطه گناه الودی را اغاز کرده اند نماد مهربانی و دوستی و وحدت میان ادیان معرفی می شوند! داستان، اگاهانه بستر زمانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را برای روایت خود بر می گزیند تا اهل تدین، انقلابی ها و پاسدارها جزو کسانی باشند که حلیمه از انها گریخته است. شرایط انقلاب و دفاع مقدس وضعیت حلیمه و رام را بحرانی تر کرده است و در طول قریب به هجده سال اواره شهرها و روستاهای خوزستان اند تا مبادا توسط این قشر مجازات شود. چنین موقعیتی البته در اثار داستانی جریان روشنفکر که اهل ایمان و انقلاب را افرادی متحجر عقب مانده و تند رو و مخالف با روابط انسانی نشان داده اند کاملا قابل احصاء است. اما وضعیت بی عاری به این نیز بسنده نمی کند. بلکه از حلیمه یک زن مبارز برای رسیدن به آزادی ساخته و رام را به عنوان “شهید” معرفی می کند تا تردیدی باقی نماند که همدلی مخاطب در ایجاد درونمایه باید همسو با انگیزه و عمل حلیمه صورت گیرد. حلیمه قهرمان مبارزه با ارزشهای دینی و سنت های قومی خود است و رام نیز که مسلمان شدن او محرز نیست شهیدی است که در پایان داستان همانگونه که برای واقعه عاشورا ندبه می شود باید برایش گریه کرد. جریان داستان به نحوی پیش می رود که مخالفان دین دار و انقلابی حلیمه در پایان داستان از کرده خود پشیمان می شوند و از او بابت سختگیری های خود عذر خواهی می کنند. اما حلیمه هیچ گاه به واسطه گناه رابطه نامشروعش با رام از دیگران عذر خواهی نمی کند. و تا پایان داستان نیز حاضر نیست انقلابی ها و پاسدارها را ببخشد.
۳- منطقی که حلیمه ان را دنبال می کند همان “اومانیسم” شناخته شده در ادبیات داستانی غرب است. اومانیسمی که انسان را محور عالم می داند و دین و اعتقادات دینی را از حوزه فکر و عمل شخصیت خارج می کند. منطق روشن حلیمه این است که او عاشق رام شده است و هر چیز –ولو مقیدات و احکام شرعی و غیرت قومی- مقابل این عشق هوس الود قرار گیرد محکوم و مطرود خواهد بود. اما انچه محوریت عمل حلیمه را می سازد نه عشقی پاک و نجیبانه، آنگونه که در ادبیات غنی فارسی دیده می شود – و نمونه ان را در داستان بلند “رویای نیمه شب” از جناب مظفر سالاری شاهد بوده ایم- که عشقی هوس آلود است که خواستار آغوش مرد مورد علاقه اش است و باکی از این ندارد که مخفیانه به کام خود برسد. محوریت یافتن هوس و تمایلات جنسی که در کل کار سیطره یافته است عملا نگاهی مادی گرایانه و دور از آرمان و ارزش را در درونمایه کار رقم می زند. داستان با تمرکز بر این عشق گناه الود این واقعیت مهم تاریخی را تحریف می کند که انچه انقلاب اسلامی داعیه دار ان بود اینکه به عنوان بزرگترین انقلاب قرن، تحولی فرهنگی در نسلی از مردم پدید اورد و انها را از فروغلتیدن در دام شهوت و مادی گرایی به ارمان گرایی دینی سوق داد. ایا معجزه انقلاب اسلامی جز این بوده است که با ماهیتی دینی، مقام و جایگاه زن را در بستر آموزه های دینی و ارزش های انقلابی ارتقا داد و او را از کالایی جنسی در جامعه سکولار پیش از انقلاب اسلامی به زنی ارمان گرا تبدیل کرد که شهدا از دامن ان به معراج می روند؟ ایا دین برای زن انقلابی و مسلمان مانعیت ایجاد کرد یا او را رشد داد؟ تصویری که حلیمه از زنان ان دوران نمایندگی می کند این واقعیت مهم را تحریف کرده و شعار ازادی زن و خروج ان از قید و بندهای مذهبی و سنتی را فریاد می زند. حلیمه نه نماینده زن انقلابی است و نه نماینده تمامی مادران و خواهران و همسران رزمندگان و شهدایی است که برای انقلاب افتخار افریدند. بلکه او نماینده زن بی هویتی است که انقلاب و جنگ را مانع آزادی خود می داند و اگر در پایان داستان خود اسلحه به دست می گیرد و به پسرش جلیل نیز اسلحه می دهد نه برای دفاع از انقلابی است که خون به دل او کرده است و نه به معنای سیاسی شدن او که تنها به معنای دفاع از جان خود و محصول عشق بازی اش با رام است.
۴- وضعیت بی عاری را می توان به وضوح داستانی تحت سیطره اروتیسم دانست. قلمِ پرده دری که بیشترین توجه خود را به بُعد جنسی و تمایلات شهوانی شخصیت ها قرار داده است. شخصیت های متعددی در داستان درگیر جنس مخالف و در آرزوی توجه و هم اغوشی با ان ها هستند. نوع نگاه جنسی اختصاص به دختران و پسران مجرد نداشته حتی در زنهای شوهر دار و مردان همسر دار نیز دیده می شود. نوعی نگاه بیمار گونه جنسی تمامی جهان داستان را فرا گرفته است و حیثیتی برای انسان جز تمایلات جنسی قائل نیست. حتی قلم این رمان در این رویکرد به افراد عادی بسنده نکرده و این رویکرد را به فضای خلوت روحانیان داستان نیز برده است. از شیخ قبیله گرفته تا روحانی مبارز ضد رژیم همگی به نحوی درگیر مسائل جنسی و افکار شهوت آمیز هستند. کار تا جایی بالا می گیرد که یکی از شخصیت های داستان پس از ملاقات روحانی انقلابی با روحانی دیگر وضعیت تنهایی انها را با طعنه ای جنسی همراه می سازد! این نگاه بیمارگونه فرویدی البته هیچ قرابتی با عشق پاک، معصومانه و معنوی ندارد و تنها جنبه خاکی و ناسوتی و حیوانی شخصیت ها را هدف قرار داده است. طبعا چنین نگاهی که تنها به بُعد حیوانی زیستی انسان توجه دارد قادر نخواهد بود شخصیتی دین دار را نمایش دهد و شخصیت هایش محمل ارمانها و ارزشهای دینی و انقلابی باشند. کار در صحنه پردازی ها و اشاره های مصرح و کنایی جنسی تا حدی منزجر کننده است که گمان نمی کنم قادر باشید برخی از فراز ها را در رسانه های عمومی و در حضور بانوان نجیب و مومن ایرانی قرائت کنید.
جناب اقای مودب؛ ایا این تصویری است که مجموعه تحت مدیریت تان از زنان و مردان غیور و با ایمان انقلابی دارد؟ ایا این تصوری است که از زنان غیور خوزستانی و خیل مردان و زنانی دارد که در دفاع مقدس از هستی خود گذشتند؟ ایا این تصویری است که دین و معارف بلند دینی و بیانات امام راحل از انسان و زن مسلمان می دهد؟
۵- جنبه دیگر قابل توجه در وضعیت بی عاری مقابله این رمان با نمادها و شخصیت های دینی و انقلابی است. “صاحب” برادر حلیمه که از مبارزان ضد رژیم شاه بوده و پس از انقلاب نیز سپاهی شده است متهم اصلی در این رمان است. تصویری که شبه روشنفکر هایی چون اسماعیل فصیح در “زمستان ۶۲” از انقلابی ها ارائه داده است تفاوتی با تصویری که در این رمان از برگزیده ترین و پاک ترین نسل جوانان در تاریخ معاصر ارائه شده است ندارد. اتهام انقلابی ها به تند روی و بی منطق بودن که به صورت کنایی و صریح به اتهام نسبت به انقلاب وصل می شود در این رمان کاملا مشهود است. حلیمه و نه رام هیچ یک نه انقلابی اند و نه اهل دفاع مقدس و مبارزه اند. «مونه به زد و خوردایی قبل انقلاب کار داشتم نه به درگیری ای حالا اصلا به مو چه ربطی داره که ئووقتا حق با شاه بود یا انقلابیون؟ الان هم به مو ربطی نداره حق با کیه. نمی دونم سی چه تموم نمی شه. سی چه ئی همه بلا سر مو و عشقم اورده ئی خدایی که همیشه خواستم حرفاشه گوش کنم.» بلکه آنگونه که حلیمه از اغاز تا پایان داستان نشان می دهد همواره انقلاب و انقلابی ها مزاحم او و همسرش بوده اند و زندگی ناکام و تلخ او نتیجه همین انقلابی گری ها است. این انقلابی هایی چون شیخ ابوالقاسم بودند که با طرح یک “نقشه” و در پوشش اقناع ایدئولوژیک، رام را فریب داده اند تا در انتقال مهاجران انقلابی به کشور عراق با انها همکاری کند و با چاشنی اندکی تهدید و تطمیع و تبلیغ او را که نیاز مالی دارند راضی به همراهی خود می کنند و این به کشته شدن و در نهایت سرنوشت نامعلوم رام منتهی می شود. همین طیف انقلابی اکنون می خواهند با نقشه ای دیگر خلیل پسر رام را نیز به جنگ بفرستند. نسبت این افراد بی منطق که هیچ همراهی را در مخاطب با خود بر نمی انگیزانند با امام راحل که بارها با عنوان “آیت الله خمینی” در اثر بدان تصریح شده است نتیجه ای جز تقلیل انقلاب اسلامی و ارزشهای ناب آن به دعوایی قومی و قبیله ای و در نهایت تحقیر و طعن به انقلاب و رهبری ان ندارد. در نگاه وضعیت بی عاری همانند جریان روشنفکری، انقلابی ها افراد بی کفایت و فرصت طلبی هستند که خطاهای آنها شرایطی بس بدتر از پیش از انقلاب برای مردم رقم می زند. در مقطعی از رمان، صاحب به عنوان مبارزی انقلابی و طرفدار حضرت امام متهم می شود که می خواهد با برکنار کردن محمد رضا شاه ؛ رضا قلدر دیگری را به قدرت برساند!!
۶- نکته دیگر حائز اهمیت، قداست بخشی به رام و دین صابئی در مقابل اسلام است. گرچه حلیمه شخصیت اصلی این داستان به حساب می اید. اما خبری از مناسک و اعتقادات و آداب دین مبین اسلام و مذهب تشیع نیست. بلکه در نقطه مقابل نویسنده اثر با تحقیقاتی که درباره صابئین داشته است آداب و مناسک این دین را با آب و تاب و فضاسازی که به ان جنبه قدسی می دهد بازتاب داده است. ادابی که سرشار از خلسه های روحانی است و گمان می شود موجب تطهیر روح و تقرب شخص صابئی به خداوند می شود. این صحنه ها سرشار از اعجاب و تحسین راویان و از جمله حلیمه است. به نحوی که مخاطب در مقایسه رفتار میان حلیمه شیعه و رام صابئی و مقایسه اعتقادات ان دو، از انقلاب و دفاع مقدس رویگردان شده و به دین صابئی علاقمند می شود. جالب این است که گرچه خانواده هر دو طرف یعنی خانواده مسلمان حلیمه و صابئی رام با این ازدواج مخالفند، اما تمرکز احساسی و محتوایی داستان بر منکوب کردن و نمایش دادن ممانعت خانواده شیعه حلیمه است و اساسا از خانواده رام و سنگ اندازی های و تهدیدات آنها در نتیجه این ازدواج خبری نیست. پایان بندی داستان نیز کاملا بر علیه مسلمانان و انقلابی ها و پاسدارها است نه خانواده و طرفداران دین صابئی!
در جهان داستانی وضعیت بی عاری این چندان اهمیت ندارد که رام واقعا مسلمان شده است یا موافق انقلاب است یا خیر این اهمیتی ندارد که پذیرش اسلام تنها مصلحتی بوده و او از اداب و مناسک صابئی دست نمی کشد. تنها چیزی که اصالت دارد نگاه حلیمه و قضاوت او درباره رام است. قضاوت حلیمه درباره رام نیز اساسا قضاوتی بر اساس تفکر و شناخت دین صابئی یا دغدغه های فکری و اجتماعی نیست. رام برای او تنها یک معشوق است که تسنه دیدار و آغوش او است. و روایت داستانی تلاش دارد این احساس حلیمه را نسبت به رام به مخاطب نیز منتقل کند. اصالت عشق به اینجا خاتمه نیافته و عملا مفاهیم دینی، شخصیت ها و وقایع قدسی و آیات قرانی خرج این دیدگاه می شوند. داستان در پایان خود با واقعه عاشورا گره می خورد. حلیمه آنگونه که بر عاشورا می گرید بر شوهر و پسر خوانده اش خلیل می گرید. اما نسبتی میان فرهنگ عاشورایی با عمل و اندیشه امثال رام و خلیل وجود ندارد. همچنان که به نحو وهن آمیزی “احلام” آنگونه که برای عاشورا گریه می کند برای نداشتن “مرد” گریه می کند! او بعد از آن که از نیازش به نوازش یک مرد سخن می گوید، می آورد:« یعنی بعد از سال ها حس کردم دارم گریه می کنم. یعنی گریه برای امام حسین و حضرت فاطمه و ائمه زیاد کرده بودم اما برای نداشتن مرد تا به حال گریه نکرده بودم.»
۷- آنچه در بند ششم گفته شد در کلیتی به بُعدی فجیع تر از نگاه ایدئولوژیک باز می گردد. داستان در پوشش پرداخت به اقلیت های دینی و حضور آنها در ایران و دفاع مقدس عملا اندیشه عدم تفاوت ادیان و پلورالیسم را رواج می دهد. روایت داستانی نیز مبتنی بر این است که گویا همه ادیان ره یافتگانند. این عشق است که حقیقت دارد و ادیان طفیلی عشق اند. در این تقریب که احکام و برخی معتقدات اسلامی و شیعی نفی می شود شبه دینی معرفی می شود که به هیچ منبع مشخصی وابسته نیست. نوعی قرائت التقاطی از دین که با عمل به ان، هم می توان با احکام الهی مخالفت کرد هم می توان با دیگر ادیان موافق بود و هم می توان مسلمان بود. دین مبین اسلام به مهربانی و حرکت به سمت خداوند و عدالت، ان هم تقریر خودساخته نویسنده فروکاهیده می شود.
۸- داستانی که اکنون با ان مواجه هستیم ادامه جریانی است که با عنوان فرینبده روایت های انسانی از انقلاب و جنگ در صدد تهی کردن انسان انقلابی و رزمنده دفاع مقدس و جهان داستانی از ایدئولوژی و تعریف انسانی جدید است که سعادتمند است اما در این سعادتمندی نه نیاز به دین اسلام دارد و نه نیازمند به تفکر و سلوک انقلابی دارد و نه لزوما با اهداف مقدس و متعالی در دفاع مقدس شرکت کرده است. این همان رویه غلط و فکر مغالطی است که نویسندگان ادبیات سیاه دفاع مقدس را به تقدس زدایی از دفاع مقدس متمایل ساخته است. همان کسانی که نمایندگانشان پای ثابت جلسات اموزش و نقد موسسه شهرستان ادب هستند و توسط شما تجلیل و تکریم می شوند.
جناب علی محمد مودب
دلایل انحراف از ارزشهای انقلابی و دینی بلکه ضدیت با ان در چنین اثری به وفور مشاهده می شود. انچنان که پلشتی این دیدگاه با هیچ آبی قابل تطهیر نیست.
از شما دعوت می کنم در مجموعه تحت مدیریت تان تجدید نظر کنید و از مخاطبانی که چنین روایتی عقاید و باورهای دینی و غرور ملی انها را جریحه دار کرده است عذر خواهی کنید.
از زنان نجیب ایرانی عذر خواهی کنید.
از روحانیان و مبارزان انقلابی بابت تحریف در عقیده و سلوکشان عذرخواهی کنید.
از مردان غیور خوزستانی که لکه ننگی را بر عفت خانواده خود بر نمی تابند عذر خواهی کنید.
از ایثار گران و شهدایی که انقلاب اسلامی ثمره خون پاک انها است عذر خواهی کنید.
از سپاهیانی که نماد کار برای رضای خدا و مجاهدت در راه او هستند عذر خواهی کنید.
احمد شاکری
۲۱/۱۲/۹۷

نامه ای به جناب علیرضا کمری/ نقد پرسمان یاد و چند پیشنهاد

بسم الله الرحمن الرحیم

فرهیخته گرانقدر
جناب آقای علیرضا کمری
با سلام
از خداوند متعال برای شما برادر فاضل و ارجمند توفیقات الهی و توجهات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را خواستارم.
چندی قبل در بازدید از نمایشگا کتاب بیست و یکم کتابی از شما با عنوان “پرسمان یاد” که به گفتارهایی در باب خاطره نگاری و خاطره نویسی جنگ و جبهه دفاع مقدس اختصاص یافته را تهیه نمودم. پیش از آن، خبر رونمایی این کتاب که توسط انتشارات صریر منتشر شده، اعلان شده بود. و طبعا از آنجا که همواره آثار قلمی تان را دنبال کرده و از آن بهره برده ام، هر اثر جدیدی که دریچه ای تازه بر اندوخته های علمی و تاملات نظری تان می گشاید غنیمتی ارزشمند خواهد بود. پیش از این، در ارزیابی کتابی از حقیر با عنوان “جستاری در اصطلاح شناسی و مبانی ادبیات داستانی دفاع مقدس” از نگاه موشکافانه و خیرخواهانه تان بهره بردم. از این رو، قلم و نظر جنابعالی اجمالا بر بنده پوشیده نیست و معتقدم منظرگاه حقیر نیز بر شما پنهان نمانده است. بیش از یک دهه پژوهش در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس به بنده اموخته است کار در این حوزه ی بی پیشینه، پر مخاطره بوده، به ندرت می توان افرادی را یافت که قلم و قدمشان را وقف اندیشه در چند و چون آن نمایند. پس نفس حضور چنین افرادی که خود، محصول پیچیده زایش فرهنگی – هنری انقلاب اسلامی و توفیقات رحمانی اند از هر یافته علمی و گزاره نظری بالاتر است. چرا که این افراد کم تعداد، به واسطه سلوک عملی به مدارج علمی دست یافته اند و اگر نگاه تیز بین و آینده نگری در ادبیات دفاع مقدس وجود داشته باشد این مهم را فهم می کند که تکثیر این افراد زمینه ساز نشر معارف و ارزشهای دفاع مقدس خواهد بود.
با وجود چنین صبغه و سابقه ای در آشنایی با عوالم علمی و عملی جنابعالی و اینکه همواره به عنوان مخاطب آثار علمی تان پرسشها، تفسیرها و نقدهای متعددی را در سر می پرورانده ام، زمینه نوشتن این متن را کتاب اخیرتان (پرسمان یاد) فراهم آورد. لذا مطالبی را در سه بخش تقدیم خواهم کرد. نخست درباره کتاب و روش علمی و بیانی آن، دوم، درباره متن جلسه ششم از پانزده جلسه موجود در کتاب و سوم درباب ضرورت های امروز و آتی ادبیات دفاع مقدس.
۱- درباره “پرسمان یاد”
۱-۱- آنگونه که در “آغاز سخن” و “پیشگفتار” این کتاب آمده و متن نیز بدان ارجاع دارد، کتاب حاضر نتیجه نشست اعضای “شورای خاطره سازمان ادبی و هنری – بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس” با شما در طول پانزده جلسه و در طول زمانی تقریبا نه ماه است. نفس برگزاری چنین جلساتی به عنوان یک اتفاق در حوزه ادبیات دفاع مقدس از نشر مشروح آن به صورت کتاب بسیار با اهمیت تر است. این اهمیت را در جهات متعددی می توان تحلیل کرد. نخست آنکه چنین جلساتی که بنا است در آن سئوالات مشخصی ناظر بر نیازها و ضرورت های علمی و عملی روزآمد در حوزه خاطره نگاری مطرح شود، متوجه نیازی کاربردی است. این نزدیکی نظر به عمل و پرداخت به سئوالاتی که بن بست ها و گره های موجود را باز می کند به هدف دار شدن تحقیق و توجه محققان ممحض این حوزه که امکان دارد تمرکز علمی و توجه به سلسله مراتب موضوعات و انتقال به مناشی و مبانی سئوالات علمی، آنها را از دایره مسائل وقوعی موضوع مورد توجه غافل نماید، منجر می شود. دیگر آنکه، چنین جلساتی به واسطه نوع مخاطب و شیوه پرسش و پاسخ، مستعد به چالش کشیده شدن یک مسئله بدیهی یا نظری اثبات شده است. اما سومین وجه کارآمدی این شیوه، تسهیل و تنقیح زبانی است که بخصوص شما در آثارتان از آن بهره می برید. و این سومی در قیاس با دو خصوصیت پیش گفته از اهمیت بالاتری برخوردار است. تحلیل و بررسی زبان منتخب شما در آثار علمی تان خود مجال موسعی را می طلبد. علاقه وافرتان به واژه سازی و ابداع ترکیب های جدید واژگانی برای مفاهیم مفروض، عملا موجب شده وجه ادبی اغلب اثارتان در کنار وجه علمی آن ظرفیت های جدیدی را برای کاربست برخی اصطلاحات فراهم نماید و در عین حال، موانعی را پیشاروی فهم دقیق و صریح مطالب علمی ایجاد نماید. این خصوصیت، موجب نوعی سخت خوانی و یا ویژه خوانی در آثارتان بوده است. به نحوی که فهم محتوای علمی این آثار در درجه نخست باید با توفیق فهم تکثر واژگان، معنای اصطلاحات ابداعی و تفکیک و تسلط بر معنای مورد نظرتان در هر استعمال همراه باشد. برگزاری چنین جلساتی با فرض حضور مخاطب مستشکِل و فعال می تواند گوینده را ناگزیر به استخدام واژگانی نماید که فی المجلس مخاطب را با خود همراه سازد و بعضا حضور مخاطبان فعال می تواند به نقد و تحلیل استخدام این واژگان در حد ضرورت و نیاز منجر شود. لذا این جلسات به صورت ویژه، هم فرصت مناسبی برای خوانندگان اثار شما و هم تجربه مغتنمی برای شخص شما فراهم می اورد تا با برداشته شدن فاصله میان خواننده مفروض و نویسنده و حضور در محضر مخاطب موجود، میزان توانایی ادبیات استخدام شده تان را در ارتباط با مخاطب بیازمایید.
۱-۲- تردیدی در این نیست که کتاب حاضر کتابی پژوهش محور است. در نتیجه در پی پاسخ گویی به پرسشهایی است که در حوزه موضوعی پژوهش مطرح خواهد بود. اما شکل طرفینی -بلکه بین الاطراف- این جلسات ترکیب و ترتیب علمی خاص خود را بر جلسات و در نتیجه متن کتاب تحمیل می کند. پذیرفتنی است اگر شخص شما در صدد تبئین این مفاهیم و موضوعات می بودید –چنانکه در طول سالیان پژوهش اینگونه بوده اید- ساختاری منسجم و مبتنی بر غرض مشخص و سئوالات معینی را طرح و تبئین می نمودید. اما به نظر می رسد اغراض علمی و عملی حاکم بر این جلسات بین پرسندگان و پاسخ دهنده متفاوت است. همانطور که در “اغاز سخن” امده است اعضای شورای خاطره سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس در پروسه ای که بیش از هر چیز ناظر بر مناصب اجرایی و عملی است به سلسله سئوالاتی توجه نموده اند. در این بخش آمده است این گروه «در مسیر انجام و اجرای اموری چون سیاست گذاری، برنامه ریزی، نظارت و کارشناسی اثار رسیده از سراسر کشور در حوزه ی خاطره دفاع مقدس، و نیز در دیدار با نویسندگان، کارشناسان و مدیران ادبیات دفاع مقدس در نشست های فصلی استانی، به ضرورت طرح مباحث نظری در این حوزه» پی برده اند. انچه روشن است اینکه کار تئوری پرداز ادبیات دفاع مقدس و سئوالاتی که با ان مواجه است و غایتی که برای این سئوالات فرض نموده با سئوالاتی که در حوزه سیاست گذاری و برنامه ریزی یا نظارت و نقد اثار ادبی دفاع مقدس مطرح می شود کاملا متفاوت است. به تعبیری نقطه عزیمت این گروه بیش از انکه نظری باشد عملی و کاربردی است. البته می توان متصور شد منشا این تحیر عملی یا اساسا فقدان تئوری نظری یا عدم توانایی ان مجموعه در اتخاذ مبنای مختار از میان مبانی یا اساسا نااشنایی با مباحث نظری این حوزه باشد. اما به هر حال، این خواست و غرض که در صدد باز کردن گره های کارشناسان و تصمیم گیران در حوزه عمل و برنامه است با خواست و غرض شما در طول این جلسات تعارض داشته است. در طول جلسات بارها به این مهم اشاره کرده ایدکه دیدگاهتان “تجویزی” نیست و صرفا به توصیف موضوع از منظر “هستی شناختی” می پردازید و بحث از باید و نباید و شیوه نامه های اجرایی را به اهلش وا می گذارید. تکرار این تذکر دقیقا به همین تفاوت نگاه و غرض باز می گردد. و این سئوال را به نحو جدی تری به ذهن متبادر می نماید که ایا بحث ثبوتی در حوزه ادبیات دفاع مقدس مقدم است یا بحث اثباتی؟ ایا بحث هستی شناختی در این حوزه مقدم خواهد بود یا بحث تجویزی؟ انچه مهم به نظر می رسد ان است که ظاهرا گروه مخاطب شما تفکیک لازم را در این باره صورت نداده و اساسا نقطه عزیمت انها در پرسش گویای ان است که ضرورت های نظری صرف را تماما درک نکرده اند. لذا این سئوال مطرح خواهد شد برای چنین پرسشگرانی -که در جای خود باید پاسخی درخور داشته باشند تا در مقام عمل و سنجش به خطا نیفتند- چه نیازی به طرح مقولات نظری صرف وجود دارد؟ و طرح این مباحث چگونه انها را از حیرت در مقام عمل خارج می سازد؟ ایا ورود به مباحث غیر تجویزی برای این گروه که اساسا به اشتباه یا خطا نیاز خود را نیازی نظری پنداشته اند ضروری است؟ ایا ضرورت دارد افرادی چون شما نتیجه مطالعات علمی تان را در سطحی تجویزی و نازل تر از انچه در مباحث نظری باید طرح شود برای این گروه – که تعدادشان اندک نبوده و با مسائل واقعی مواجه اند- بیان نمایید؟
۱-۳- مطلب گذشته، موضوع با اهمیت دیگری را در ذهن تداعی می کند و آن ترکیب و جنس افرادی است که در این جلسات شرکت کرده اند. در پیشبرد مطلبی علمی در شکل مقاله یا رساله علمی انچه اولویت های نظری را موجب می شود نسبت و مناسبت هر سئوال در مقایسه با فرضیه اولیه پژوهش است. این در حالی است که روش گفتگو در “پرسمان یاد” گرچه با تنقیح مجموعه سئوالات – و البته به نظر می رسد بدون توجه به غربال انها و دسته بندی مشخص انها صورت گرفته است- همراه است اما حاضران جلسه، در مقام پرسشگر نیز در ان موضوعیت دارند. این موجب شده سر رشته مطالب و پیوست و ارتباط موضوعات مطرح شده و حتی ثبوتی و اثباتی بودن بحث در اغراض متفاوت پرسندگان دچار چالشها و بلکه عدم رویه مشخص شود. انچه موید این مطلب است مبدا شکل گیری چنین پرسشهایی است. شورای خاطره سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس، مجموعه ای در درجه نخست کاری است تا علمی. از انجا که در شورای داستان این مجموعه عضویت داشته و دارم، می دانم شکل گیری چنین شوراهایی عموما با شان مشورتی انها برای سازمان مربوطه همراه است. دستور کار چنین شوراهایی دقیقا در سازمان های مذکور روشن نیست و حتی نمی توان رویه مشخصی از اهداف خاص مانند سیاست گذاری یا افق نگری را به نحو تخصصی در این شوراها لحاظ کرد. این موجب شده بستر شکل گیری این شوراها و اهداف و اغراض و برنامه های شوراها در چنین سازمانهایی مبهم بوده و بعضا عدم دقت یا معیارهای غیر روشن در تعیین ترکیب چنین شوراهایی مزید بر علت شده بستر علمی و انسانی لازم برای شکل گیری و پرسشگری در این حوزه فراهم نمی اید. بلکه اساسا چنین شوراهایی جایی برای پرسش نیست. بلکه مفروض ان است که با وجود برخی مبانی باید بر اساس ان برنامه ریزی یا سیاست گذاری صورت گیرد. همه اینها گفته شد تا یاد اور شوم نقطه عزیمت و کانون شکل گیری سئوالات و ترکیب پرسندگان تا حدودی به جای انکه فرصت افرین باشد چالش زا و فرصت سوز بوده است.
۱-۴- اما نگاهی به نتیجه انچه در “پرسمان یاد” امده است موید بندهای پیشین است. از سویی اعضای شورا -از روی تواضع علمی یا بیان حقیقت امر- در توصیف انچه موجب شگل گیری این جلسات شد آورده اند: « سپس به چینش و گزینش و دسته بندی ان ها [پرسش ها] پرداختیم و سرانجام مشکل خویش بر پیری کار آزموده عرضه کردیم تا ایشان راه بر ما بگشاید.» این منظرگاه گویای ان است بیش از ان که بتوان انتظار گفت و گو در این جلسات داشت باید منتظر گفت و شنود یا پرسش و پاسخ بود. پرسندگان از همان اغاز با این فرض که همانند دانش اموزان پرسشگر باید پاسخ قطعی پرسشهای خود را از استاد بخواهند با این جلسات مواجه شده اند. این موضع و نسبت و مناسبت میان این گروه و حضرتعالی باب گفتگو را در معنای واقعی آن تا حدودی مسدود کرده است. انچه مطرح است پرسش و پاسخ است. زیرا گفتگو در معنای واقعی ان در جایی شکل می گیرد که هر دو سوی بحث مبنای خاص خود را داشته باشند یا حد اقل یکی از طرفین قادر به نقد دقیق آراء گفته شده باشد. صحت و سقم و روش شناسی و مبانی نظر طرف مقابل را به چالش بکشد. گرچه نفس پرسشگری -بخصوص در جایی که به فردی خبره و اهل فن عرضه شود- پسندیده و راهگشا است. شاید به همین دلیل باشد که در ذیل عنوان کتاب هم از اصطلاح “گفتار” استفاده شده است. لذا انچه مخاطب این کتاب می تواند بدان امید داشته باشد ان است که شما برخی مسائل پیش گفته که در مقالات و کتبتان امده است را با فرض مخاطب موجود پرسشگر و با زبانی ساده تر بیان کنید و با قطع نظر از برخی مبانی به نتایج یافته های تان بپردازید. لذا انتظار نمی رود بحث شما و مبانی تان به نقد کشیده شده و اساسا در چنین جلساتی مبانی مختلف در تقابل با یکدیگر طرح شوند و سره از ناسره باز شناخته شود. این می تواند به عنوان نقطه نقصی بر این جلسات باشد. چرا که ازموده بودن در مسائل یک حوزه تنها با ورود افراد خبره به عنوان مخاطب و چالش مناسب و علمی در این زمینه مطرح می شود. طبیعی است طرح بحث برای کسانی که خود صاحب مبنا نبوده و تنها صاحب سئوال هستند نمی تواند ارزشهای علمی و نتایج و یافته های ناب نظری گوینده را مشخص نماید. اما حداقل انتظاری که از فرد پرسشگر می شود ان است که پرسشهای مطرح شده با فهم دقیق مطلب گوینده، طرح مناسب و به جای سئوال و پیشبرد بحث از این جهت است. از این رو حتی اگر مخاطبان این جلسات، تئوری پرداز نباشند. انتظار می رود به عنوان مخاطبان فعال، قدرت مدیریت بحث و سئوالات را داشته و به ایضاح بحث کمک نمایند. اما مرور بحثها نشان می دهد جز در مواردی محدود، سئوالها دقیق، به جا و اولویت دار نیست.
۱-۵- اما سوی دیگرِ مخاطب چنین بحثهایی را شخص شما می دانم. بدیهی است به عنوان کسی که سالها در حوزه خاطره پژوهی کار کرده، تازه هایی برای گفتن داشته و در طراز علمی بحث در مرزهای نظری این حوزه قرار دارد، شایسته است خود به انتخاب چنین مخاطبانی همت گمارده و ترکیب انها را انتخاب نمایید. چه بسا فهم مشکلی که مسبب تشکیل چنین جلسه ای شده است از سوی شما زودتر و عمیق تر شناخته شده باشد. برای کسانی مانند شما نیازی نیست در چنین شوراهایی حضور داشته باشید تا به فقدان راهکارهای مناسب در حوزه عمل متوجه شوید. گمان بنده بر این است که تجربه محدود شورای مذکور به علاوه گستره نگاه مسئله شناس شما موجب شده است این مسائل را با گوشت و پوست خود درک کرده و نسبت به ضرورت حل ان دغدغه مند باشید. این بدان معنی است که اتفاقا انتظار می رود نقطه عزیمت برای حل این مسائل از سوی کسانی چون شما اغاز شود. نیل به چنین اصلی بدان معنی است که ترکیب این جلسه یا جلسات مشابه به انتخاب شما صورت خواهد گرفت و ملاحظات علمی و عملی در این باره در نظر گرفته خواهد شد.
۱-۶- با وجود کثرت منابع – در اغاز سخن ادعا شده صدها جلد کتاب چاپ شده داخلی در زمینه وجود دارد- انتظار می رود کسانی مخاطب چنین بحثهای تخصصی باشند که در حوزه خاطره پژوهی – و نه خاطره نگاری- دارای تالیفات متعدد یا مقالات علمی پژوهشی باشند. منابع مختلف را دیده و مبانی متفاوت را در نظر داشته باشند. چرا که گرچه برخی از سئوالات حوزه نظری خاطره پژوهی در ذهن “خاطره نگاران” نیز وجود دارد اما صلاحیت علمی تدوین و پرسش از سئوالات در بحثی نظری از انِ “خاطره پژوه” است. می توان به جای ترکیبی از مستعمین که تالیفات قابل توجهی در این زمینه نداشته یا حتی در برخی موارد، اساسا ورود تخصصی به این حوزه ندارند، جمعی از صاحبنظران و مدرسان دانشگاه را برای چنین جلساتی در نظر گرفت. این به نظر می رسد بیش از انکه دغدغه اهل سئوال باشد – چنانکه باید باشد- می تواند جزو دغدغه های ممدوح حضرتعالی به حساب بیاید. طبعا ارائه نظر در این حوزه، جز با نقد دقیق اهل نظر ممکن نخواهد بود. لذا بیش از هر پرسنده ای خود صاحب نظر دغدغه عیار سنجی نظرش را داشته مشتاق به ارائه است. اهمیت این مطلب زمانی روشن خواهد شد که بدانیم رویکردهای مختلف بحث از رویکرد ساختار شناسی گرفته تا روانشناسی، جامعه شناختی و فلسفه مضاف خاطره نگاری و شناخت انواع ان و پیشینه و مطالعات تطبیقی میان تجربیات انقلاب اسلامی و ادبیات جهان انقدر حوزه موسعی را پوشش می دهد که بعید است کسی بتواند به نحو جامعی در همه این جوانب به اجتهاد و اخذ مبنا برسد. حتی در این صورت نیز شایسته است در هر بحث به فراخور رویکرد و موضوع بحث، افراد مطلع و متخصص در ان رویکرد به عنوان مخاطب و متخصص دعوت شوند.
۱-۷- امکان دارد برگزاری چنین جلساتی به خصوصیت فردی شما نیز بازگردد. از انجا که می دانم اهل تظاهر علمی و در معرض قرار دادن خود نیستید. در نتیجه طبیعی است مورد مراجعه قرار می گیرد و این اهل مراجعه و جمع مراجعه کننده هستند که به اندازه بضاعت و توان خود از چنین جلساتی توشه می گیرند. تا انجا که می دانم – و البته فوایدی بر این کار مترتب بوده است- سالها است گوشه خلوتی را در حوزه هنری برگزیده اید و حتی بر خلاف واقعیت تلخ رکود پژوهش در حوزه هنری به صورت فردی به مطالعه و تحقیق مشغولید و بارها و بارها متنهای علمی تان را منقح نموده و پس از چندی به صورت کتاب عرضه می نمایید. این خلوت البته ضرورت کار علمی و تولید علمی است و شاید همین باشد که شما را به عنوان فردی ممحض در تولید علم در حوزه خاطره نگاری شاخص ساخته است. با این وجود احساس می شود عرضه علم و در معرض قرار گرفتن در مقابل نقد ان هم به صورت دائمی و در عالی ترین وزان علمی برای هر پژوهشگری سازنده است.
۱-۸- از جمله مواردی که در کتاب کمتر به چشم می خورد تقسیم بندی های علمی لازم در هر بحث علمی است. هر بخش با شماره جلسه و تاریخ برگزاری ان اغاز شده است. اینکه تاریخ جلسه چه بوده یا دقیقا در کجا برگزار شده چندان اهمیتی ندارد. انچه از اهمیت برخوردار است موضوعاتی است که باید به عنوان سرفصل مشخص شود یا توسط تدوین کننده جلسات در جای جای بحث ذکر گردد. گرچه ماهیت این جلسات قدری سیال است و شاید بتوان گفت هر چه جلسه از لحاظ نقد علمی چالشی تر بوده و اشراف و اطلاعات حاضران بیشتر باشد سیالیت ان افزایش می یابد، با این وجود می توان مدیریتی بر پرسشها و پاسخها داشت. این هماهنگی میان پاسخگو و پرسشگر به نحو تمام در این کتاب دیده نمی شود. بعضا پرسشها منحرف کننده بحث هستند و رشته بحث از موضوع اصلی به موضوعات کم اهمیت تر یا غیر ضرور منحرف می شود. البته این نقص تا حدودی در فهرست بندی اجمالی و تفصیلی کتاب مرتفع شده است اما روشن نیست چرا در متن چنین تفکیک و تمایزی صورت نگرفته است.
۱-۹- این کتاب خود به عنوان گزارش جلسات نظری، مصداق نوعی مستند نگاری علمی است. در نتیجه می توان مصداق بارز بسیاری از حرفهایی که برای ان تئوری پردازی شده است را در همین کتاب و شاکله گزارش گیری ان جست. از این منظر این کار کاملا جای نقد جدی دارد. اگر در مستند نگاری علمی انتقال ذهن و زبان گویندگان باشد، پرسندگان همانند خاطره نگارانی هستند که قرار است از شخص شما ذهنیت و یافته های علمی تان را کشف کنند و به ما فی الضمیرتان دست یابند. به نظر می رسد چنین مدیریتی به نحو دقیقی صورت نگرفته است و عملا حضور افرادی که ذهنیات مختلف داشته اغراض و دواعی مختلفی را دنبال می کنند بیش از انکه به کشف ذهنیت شما به عنوان مرجع علمی انان منجر شود خود تبدیل به چالشی شده است. چالشی که منشا ان فهم سئوال کنندگان است نه دشواری مطلب! انچه بنده از تاکید شما بر انتقال ذهن و زبان گوینده خاطره برداشت می کنم ان است که در چنین جلساتی لازم است متن گفته های شفاهی بارها مورد دقت قرار گیرد و حتی توسط یکی از حاضرین مرجع و منبع یابی شود. این متن نیازمند ارجاعات متعدد از گفته های شما به منابعی است که خود تالیف نموده اید یا بدان اشاره دارید. گرچه در خلال بحث به این گه گاه اشاره می شود که فلان بحث را در فلان کتاب گفته اید. اما این گفته ی مجمل، ثمره علمی چندانی برای کسی که گفته های شما را در این جلسات دنبال می کند ندارد. حتی لازم بود رزومه ای از کسانی که در این جلسه حاضرند بیان شود تا مرتبه علمی و عملی انها مشخص شود. ایا افرادی تازه کارند؟ ایا صاحب کرسی نظریه پردازی اند یا مقالات و کتبی را در این زمینه تالیف کرده اند؟ ایا صرفا با خاطره نگاری اشنا هستند یا ورود نظری به مباحث دارند؟ حتی لازم بود انگونه که در پیشگفتار آمده است مجموعه ای از سئوالاتی که هندسه معرفتی بحث را مشخص می کند در پیشگفتار بیاید تا مشخص شود این مباحث با تصور چه سئوالاتی صورت گرفته است؟ این سئوالات چگونه ترکیب شده و اولویت بندی شده اند. زیرا همانگونه که واضح است طرح سئوال و لحاظ نسبت و مناسبت سئوالها با هم از اهم مباحث پیشینی نظری در این حوزه است. همچنین لازم است از مجموع اصطلاحات ابداعی یا پیشنهادی شما در کتاب، اصطلاح نامه ای گرد اید تا به صورت مختصر و روشن تعریف شما از هر یک از این اصطلاحات در معرض قضاوت و دید مخاطب کتاب قرار گیرد. چرا که بدون چنین اصطلاح نامه ای با وجود کثرت و قرابت اصطلاحاتی که بعضا در کنار هم به کار می روند، فهم و همراهی با متن دشوار می نماید.

۲- درباره “خاطره داستان های جنگ؛ ظهور یک رخداد گفتمانی در ایران پس از جنگ”
۲-۱- نکته نخستی که باید بدان توجه داشت اینکه بحث از خاطره -داستان می تواند در دو رویکرد مورد توجه قرار گیرد. نخست انکه این بحث با محوریت خاطره و با رویکرد تبیینی در نسبت خاطره و داستان طرح و تحلیل شود و غرض آن نیز تبئین صلاحیت و حدود و مرزهای خاطره با داستان است. در این صورت غرض اصلی و موضوع اصلی، “خاطره” است و اگر بحثی از “داستان” به میان می اید، بیشتر برای تبیئن خاطره و کاربست داستان یا ظرفیت های داستانی محتمل برای جذابیت و کاربرد بیشتر خاطره است. طبعا این رویکرد در این جلسه بیش از هر چیز محوریت یافته است. دلیل این امر را می توان دو چیز دانست. نخست انکه موضوع جلسات، خاطره پژوهی و خاطره نگاری است. طبعا با این موضوع، بحث از “داستان” بحثی فرعی و تبعی خواهد بود و آنچه از اصالت و اهمیت برخوردار خواهد بود “خاطره” است. به تعبیری، خاطره غرض اصلی بحث است و نهایت بحثها به خاطره می انجامد. دلیل دوم انکه عموم کسانی که در این جلسات شرکت کرده اند خاطره پژوه یا بیشتر خاطره نگارند. در این ترکیب نشانی از داستان نویس ها و داستان پژوه ها یا حتی روایت پژوه ها دیده نمی شود. طبعا با این رویکردِ موضوعی و افراد حاضر، بحث از داستان بحثی تبعی خواهد بود. اما نتیجه این مقدمات ان است که رویکردی که غایت را در “داستان” می بیند مغفول واقع شده است. توضیح انکه این دو قالب هم در مصادیق به شدت به یکدیگر نزدیکند و هم مبانی مشترکی در روایت میان انها وجود دارد. لذا همواره خاطره و داستان با یکدیگر تعامل داشته و به یکدیگر شبیه شده و از ابزار مشترک بهره گرفته اند. اما نقطه عزیمت و نقطه مقصد کجاست و کجا باید باشد؟ طبعا هنگامی که موضوعیت خاطره مطرح می شود به داستان به عنوان یک مقوله اجنبی و حاشیه ای توجه می شود که باید با احتیاط بدان نزدیک شد و مراقب اثار ضد استنادی ان در بحث خاطره بود. اما با رویکردی که داستان را غایت می داند جنبه تعاملی و تزایدی میان این دو افزایش می یابد و نگاهی فرایندی پدید می اید. این نگاه به ضرورت بالندگی خاطره و تغییر یک نوع به نوع عالی تر روایی اش که ماندگار تر، فلسفی تر و غنی تر است توجه می شود. چنین رویکردی که در این جلسات اخذ شده اثارش را بر مقوله داستان بر جا گذاشته است.
۲-۲- همانطور که انظار می رود ترکیب افراد حاضر در بحث و عدم لحاظ مقدمات تصوری و تصدیقی درباره “داستان” موجب شده در شرایطی که درباره مقوله خاطره، حداقل پنج جلسه در سلسله جلسات بحث شده است، به یکباره بحث “داستان” به میان کشیده می شود در حالی که به نظر می رسد جلسه، استطاعت کافی را برای طرح مسائل و بیان تعاریف در این باره ندارد. طرفه انکه حتی داستان به عنوان یک اصطلاح در مقابل اصطلاحات متعددی که از تفکیک خاطره کار، خاطره گو، خاطره نویس و … خبر می دهند تعریف نشده است و بدون توجه به انکه داستان چیست؟ ارکان و جوانبش کدامند؟ ایا تفکیک میان اجزا، عناصر، ارکان، جوانب و ابزار مقدور است؟ کارکرد داستان چیست و انواع ان کدامند، گویا جلسه همه اینها را مفروض داشته و به یکباره به بررسی تعامل خاطره و داستان و چیستی نسبت میان این دو می پردازد و اینکه اساسا خاطره می تواند داستانی شود یا خیر؟ طبعا با چنین رویه ای به نظر می رسد تنها یک قسم مفروضات مشهور از داستان در ذهن شرکت کنندگان در جلسه وجود دارد و به این مشهورات بسنده شده است.
۲-۳- اصل اساسی بحث ان است که ذهن و زبان صاحب خاطره – در مبنای شما- باید تحفظ شود و اضافه کردن “عناصر” داستانی ما را از اصل روایت دور می سازد. زیرا داستان حوزه خلاقیت است و اغراض جدیدی وارد متن می شود که دیگر ملتزم به ذهن و زبان صاحب خاطره نیست. اما چنین ضرورتی در دخل و تصرف و باصطلاح خلاقیت به ماهیت داستان و تعریف ذاتیات ان در قیاس با خاطره باز می گردد که اثبات نشده است. تعبیر “عناصر” داستان و ورود ان به خاطره با نوعی اجمال علمی مضر همراه است. مراد از عناصر داستان چیست؟ ایا عناصر داستان با عناصر خاطره متفاوتند؟ چه تفاوتی میان عناصر داستان و ابزار داستان و جوانب چهارگانه داستان و کارکرد و کاربرد داستان و درونمایه داستان و ارکان و اجزاء داستان وجود دارد؟ دقیقا چه چیزی و به چه نحوی چنین تاثیری را در خاطره خواهد داشت؟ طبعا اگر امکانات گونه های داستان، انواع ان، رویکردها ومکاتب مختلف را در نظر بگیریم چنین حکمی جز کلی گویی نخواهد بود.
۲-۴- از جمله مبادی بحث از نسبت خاطره و داستان و اینکه وزان قالبی با عنوان خاطره- داستان چیست، تعیین چیستی داستان و نسبت ان با واقعیت است. این دو مقوله حقیقتا بدون لحاظ پرسشهای جزیی و رویکرد مناسبی در بحث به سرانجام نخواهد رسید. زمانی که از چیستی “داستان” سخن به میان می اید، انتظار می رود شناختی از ماهیت روایت در معنای عام ان وجود داشته باشد. علاوه بر ان، شناختی از قالبهای روایی و انواع پر اهمیتی چون رمان که مولود شرایط فکری و فرهنگی غرب اند پدید اید، همه اینها در کنار ضرورت وجود دانش کافی درباره چیستی داستان مطلوب انقلاب اسلامی که از ان به “داستان آرمان طلب واقع گرای شیعی” یا تعابیر دیگری یاد شده است معنی می یابد. پس نفس چنین نسبت سنجی میان خاطره و داستان بدون توجه به این مبانی و لوازم نظری اساسا بی معنی خواهد بود. زیرا این سئوال پدید خواهد امد که دقیقا خاطره با کدام نوع داستانی نسبت سنجی می شود. بدون اخذ مبنا و موضوع و جهت برای بحث چنین نسبت سنجی عملا غیر ممکن خواهد بود. همچنین در تعیین چیستی ادبیات داستانی مطلوب انقلاب اسلامی که برگرفته و همسوی با واقعیت جریان ادبی پس از انقلاب است و زاده و منتج از مصادیق پدید امده در این مدار است، قطعا یکی از عناوین قابل بحث، چیستی واقعیت و نسبت و مناسبت این جریان ادبی با مفهوم واقعیت است. تنها با تعیین دقیق مراد از داستان واقع گرا – که می تواند یکی از اقسام داستان متاثر از انقلاب اسلامی باشد- است که می توان از خاطره – داستان یاد کرد. انچه روشن است اینکه بحث حاضر در این بخش با ذکر کلی گویی ها یا تکیه بر برخی اصول موضوعه غیر شفاف یا غیر متقن انجام پذیرفته است.
۲-۵- از مجموع مطالبی که به عنوان لایه های خاطره بیان شده است چند مرحله استنباط می شود:

از میان این پنج مرحله که اختصاص به خاطره دارد و مراحل و اغراض داستان نویسانه بدان وارد نشده است، حسب فرض، همچنان موانعی دیده می شود که میان کلام و متکلم، یا میان معنی نهایی متن و ذهن مرجع روایت، یا میان معنی نهایی متن و واقعیت رخ داده فاصله می اندازد. می توان این فواصل را میان هر یک از این پنج مرحله مانعی برای شکل گیری تام و تمام غرض خاطره گویی فرض نمود و طبعا به میزانی که این فواصل زیادتر باشد خاطره از غرض خود دورتر خواهد شد. گرچه این غرض نهایی دست یابی به ذهن و زبان خاطره گو در نظر گرفته شده است اما می توان ان را تا واقعیت و رخداد بیرونی که مرجع زبان خاطره گو است نیز امتداد داد. نکته ای که در این بخش وجود دارد ان است که تمامی این فواصل در پنج مرتبه فوق اساسا بنابر معیار منتخب در بحث جلسه ششم داستانی نیستند با این وجود کارکردی ضد خاطره پیدا می کنند. بنابر این پیش و بیش از میزان مدخلیت روایت داستانی در نقض اهداف خاطره نگاری باید از کیفیت زبان و موانع پیش روی خاطره نگاری در دست یابی به غرض نهایی ان سخن گفت.
۲-۶- گوینده محترم به صورت مکرر در خلال بحث از غیر تجویزی بودن رویکرد خود دفاع کرده است. دلیل این تکرار را باید در پرسشهای حضار و نیازی که حضار را به این جلسه کشانده است جست. در حالی که در مبنای مختار گوینده، هدف اصیلی برای خاطره در نظر گرفته می شود و اموری مخدوش کننده این اصالت فرض می شوند گوینده از زیر بار حکم به قبح شکستن این اصالت شانه خالی می کند و می گوید:« البته من نمی خواهم بگویم این کار نباید بشود و قبیح است دارم نقد می کنم این عمل را از حیث استناد در گزاره متن های تاریخی.»
۲-۷- گوینده محترم در ادامه بحث و در اشاره به سابقه ادبی کردن (داستانی کردن) رویدادها و زندگی نامه های داستانی به تحریفاتی که در واقعه عاشورا شده ست و همچنین نفوذ اسرائیلیات در متون دینی تفسیری و حدیثی یاد می کند. و این روند را نتیجه جاذبه داستان خواهی، داستان شنوی، داستان گرایی می داند که در نتیجه مانع از دیدن اصل می شود. ظاهرا این بخش تبیئن کننده دواعی است که بر اساس ان در طول تاریخ چنین رخداد مشئومی رخ داده است و البته در زمان کنونی نیز می تواند جریان داشته باشد. طبیعی است که این موضع گیری از جنس صدور حکم و تجویز است زیرا گوینده حد اقل در این بخش نمی تواند بگوید من در این باره قضاوت نمی کنم و نمی گویم نباید این تحریفات بشود یا نشود! با این وجود از انجا که موضع بحث خاطره داستان در عصر جدید است نمی توان با طرح نمونه های تاریخی که اساسا نمونه های ضعیف و غیر قابل دفاع در این زمینه هستند درباره نسبت خاطره و داستان سخن گفت. چرا که نه دواعی داستان گویی در این دوره ها نسبتی با دواعی پیچیده داستان گویی در زمانه کنونی ما دارد و نه ساختارها انگونه که امروزه بالیده رشد کرده اند در زمانه گذشته مطرح بوده اند. فارغ از همه اینها طرح نمونه های ضعیف تاریخی در تلفیق تاریخ و زندگی نامه با عناصر داستان تداعی کننده نوعی مغالطه در اثبات مطلوب است. ایا می توان با این مقدمات ثابت کرد هر گونه داستان خواهی و داستان شنوی و داستان گرایی و هر روتوش زیبایی از جنس داستان مانع از دیدن اصل شده است؟ ایا اساسا تعبیر “روتوش” برای فرایند پیچیده ای که داستان متکفل ان است تا اندازه ای سهل انگارانه و تقلیل گرایانه نیست؟ اصالتی که از ان یاد شده است اصل خاطره نویسی است یا اصلی است فراتر از این قالب؟ طبعا اگر طرح این مقوله (اصالت و اعتبار تاریخی خاطرات) به عنوان “اصل” تنها در چارچوب خاطره نویسی معنی داشته باشد کسی که خاطره را بدین نحو تغییر می دهد باید متعهد و مقید به اصل قالب مطلوب خود باشد نه اصلی که خاطره نویس مقید و متعهد به ان است. بدیهی است اصول خاطره نویسی اصل مقدس تمامی قالبهای ادبی نیست. بنابر این نمی توان تمام قالبهای روایی را به دلیل عدم رعایت چنین اصلی به تحریف اصل و عدول از اصل به عنوان یک نقص متهم کرد. چرا که بدین منوال اگر چنین بحثی با احتساب اصول داستان نویسی و مبانی فلسفی ان پیش برده شود خاطرات عموما متهم به عدول از این اصل خواهند شد!
۲-۸- به وضوح می توان در پیشبرد بحث نوعی اصالت بخشی به تاریخ و خاطره را مشاهده کرد. طبعا دیدگاهی که غایت بحث در خاطره نویسی را ذهن و زبان راوی می داند منجمد در واقع است و نهایت تلاش خود را در ثبت ذهن و زبان راوی می داند. در حالی که نقطه اعلای هنر روایی توجه به حکمت وقایع است. زیرا خاطره بما هو خاطره ارزش و اعتبار خود را از واقع می گیرد و حال باید دیگر چرا واقع ارزشمند و خواستنی و دانستنی است. چرا در قصص قران کریم حتی به روال خاطره و تاریخ نگاری هم عمل نشده است و شخصیت، زمان، مکان و جزئیات همگی طفیلی امری دیگرند. دلیل این امر توجه به حکمت و فلسفه وقایع است. لذا ضرورت دارد غایت قصوای بحث از خاطره نیز مورد تامل قرار گیرد.
۲-۹- تلقی موجود در خلال بحث ان است که کارکرد داستان صرفا زیبا سازی و تاثیر عاطفی بر مخاطب است. گویا داستان غایت خود را تاثیر بر مخاطب می داند و طبیعی است این معیار داستان را به عوام گرایی متهم خواهد ساخت که در صدد جذب حداکثری قشری است که اعماق و غنای تاریخی مطلوب آنها نیست. بلکه سرگرمی و جذابیت را در داستان می جویند. چنین کارکردگیری از داستان، تقلیل گرایانه است. زیرا گمان شده است با چنین کارکرد عاطفی از داستان، مخلوط به ارمان گرایی است. بدین معنی که فارغ از چیستی واقعه در صدد تحمیل ارمانهای از پیش تعیین شده بر مخاطب است. اما به واقع، ادبیات داستانی ملقمه ای از حس و تعقل است. ترغیب عواطف –گرچه هدف اصلی داستان نیست و ان را می توان هدف واسط داستان دانست- تنها جنبه کارکردی داستان نیست. بلکه دست داستان از سوی دیگر در انچه خاطره مدعی ان است مبسوط تر و بسیار دقیق تر عمل می کند. خاطره به واقعیت خارجی می پردازد یا شواهد و قرائن و مستندات را بیان می کند. اما داستان در اعماق وقایع به دنبال چیستی و چرایی و فلسفه تاریخ است. بنابر این متهم ساختن داستان به عاطفه گرایی و جلب عواطف و عبور از اصول، از دقت علمی برخوردار نیست.

۳- ضرورت های امروز و آتی ادبیات دفاع مقدس
۳-۱- ادبیات دفاع مقدس چه به عنوان تعلق موضوعی یا مضمونی، وابسته و پیوسته به دفاع مقدس است. مشرب و خاستگاه این ادبیات بزرگترین و قدسی ترین واقعه ای است که در طول تاریخ معاصر ایران رخ داده است. این واقعه زاینده جریانی نو در داستان نویسی و خاطره نویسی بوده است. به نظر حقیر یکی از خصوصیات وقایع مهم در تاریخ سیاسی اجتماعی همین زایندگی و تاثیر انها در هنر و بخصوص روایتگری است. به تعبیری همانطور که وقوع دفاع مقدس جریانی را در روایت و روایتگری پدید اورد که با ظهورات مختلفی از جمله حضور نویسندگان جدید، معرفی موضوعات و مضامین نو و ارزشی و خصوصیات ساختاری ابداعی همراه بود، چنین واقعه ای هم اکنون نیز می تواند و باید چنین زایشی را داشته باشد. در غیر این صورت این واقعه دچار مرگ شده است.
۳-۲- یکی از مسائل مهمی که در امر پژوهش ادبیات دفاع مقدس مغفول واقع شده است بررسی تاثیر دفاع مقدس و زمینه ها و علل و اسباب ان و همچنین مراتب و انواع ان در ادبیات بوده است. همچنان که می دانیم دفاع مقدس به صورت یکسان و همانندی بر انواع مختلف ادبی و روایی تاثیر نگذاشته است. کاملا واضح است که تاثیر دفاع مقدس بر خاطره نویسی بنیادین تر، بومی تر، عمیق تر و با اثار چشمگیر تری بوده است. به تعبیری انگونه که دفاع مقدس خاطره نویسی را تحت تاثیر جریانی خود قرار داده است حتی در مهمترین و پیشروترین گونه ادبیات داستانی –ادبیات داستانی دفاع مقدس- چنین تاثیری را بر جای نگذاشته است. تحلیل این امر به تحلیل دواعی اولین نویسندگانی که درباره دفاع مقدس نوشته اند و نحوه تاثیر گذاری این واقعه بر انان باز می گردد. شناخت این تعامل و تاثیر دفاع مقدس در شکل گیری گونه های ادبی کمک خواهد کرد که وضعیتی که اکنون در ان به سر می بریم را به نحو دقیق تری بشناسیم. و اینکه برای اینده چه برنامه ریزی باید داشته باشیم.
۳-۳- پیوست عمیق میان خاطره و داستان در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس فرصتی استثنایی است. گرچه برخی خاطره نویسی دفاع مقدس را تهدید و رقیبی برای ادبیات داستانی دفاع مقدس و حتی ادبیات داستانی به نحو عام ارزیابی می کنند و بعضا تصمیمات، مدیریت ها و سیاست گذاری ها نیز به این امر دامن زده است، اما در مجموع باید خاطره نویسی را فرصتی برای ادبیات داستانی دفاع مقدس و انقلاب اسلامی دانست. این فرصت ناظر بر ارتباط طولی میان این دو قالب است و اینکه هدف مشترکی در پایان برداری قرار دارد که ابتدای ان خاطره و انتهای ان داستان است.
۳-۴- اگر رابطه طولی میان خاطره و داستان فهم شود و سیر تحول روایتگری متاثر از دفاع مقدس ترسیم شود فهم این نکته که ادبیات داستانی دفاع مقدس و به تبع ان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی از مسیر خاطره نویسی دفاع مقدس خواهد گذشت چندان دشوار نخواهد بود. در حقیقت سیر طبیعی رشد و تکون ادبیات داستانی در ایران اسلامی و حتی تولید نظریه و دست یابی به مکتب ادبی شناخته شده در دنبال کردن مسیری محقق می شود که این مسیر روند بومی تحول و رشد و تکون در ادبیات کشور را می سازد. در حالی که در طول تقریبا صد سال تلاش شد تا نسخه های غربی برای تحول و رشد در ادبیات داستانی توصیه شود و عموما ادبیات داستانی روندی ترجمه ای و تقلیدی و کاملا خودباخته را طی کرد تا شاید بتواند مکاتب ادبی غرب را بومی سازی کرده یا حد اقل ان را تکرار کند، تجربه ادبیات داستانی دفاع مقدس با تکیه بر تجربه قدسی و دینی و بن مایه روایی این امید را داد تا بتوان روایتی بومی و دینی تولید کرد.
۳-۵- بر اساس ترسیم هرم نسبت سطوح روایی و قوالب روایی، دست یابی به قوالب و سطوح پیچیده نیازمند گذر از قوالب ساده تر است. تجربه عالم داستان به عنوان عالمی پیچیده و دست یابی به قالب رمان ایرانی اسلامی به عنوان جهانی موسع و عمیق نیازمند دست یابی به تجربیات سطوح پایین تر و قوالبی است که به مهارت در بکارگیری تخیل در ساخت جهان داستان و روایت از ان نیازی نیست.
۳-۶- انچه امد اقتضا می کند تحقیقات میان رشته ای در فهم خاطره و داستان و ارتباط و تعامل این دو با یکدیگر صورت گیرد. در وضعیت موجود دو دسته تحقیقات- گرچه تنک، سطحی، ترجمه ای و مصداقی و نه بنیادین- در حوزه خاطره و داستان صورت می گیرد. بعضا مرزهای از پیش قطعی تلقی شده ای که بین این دو قالب لحاظ شده است موجب شده محققین هر قالب تنها به داشته ها و بایسته ها و چیستی های ان قالب بپردازند. این میان این دو قالب دیواری ساخته است که فهم تعامل میان این دو را که سهم سازنده ای در ادبیات دفاع مقدس دارد نادیده می انگارد. دواعی از این دست که برخی خاطرات دفاع مقدس “رمان دفاع مقدس” خوانده می شوند نیز بن مایه های تحلیلی دقیقی نداشته بیشتر به نظریه پردازی های انتزاعی و ارمانی نزدیک است. طرح مطالعات میان رشته ای نیازمند طراحی سئوالات و مسائلی است که به صورت مشترک می تواند دغدغه خاطره و داستان باشد.
۳-۷- خاطره و داستان دو قالبی اند که بیش از هر چیز از ضعف پژوهش و تئوری پردازی رنج می برند. جز جناب شما که تلاش وافری در فهم چیستی و کارکرد خاطره انجام داده اید، جریان پژوهشی قابلی در این عرصه شاهد نیستیم که به تولید فکر بینجامد. امر پژوهش در حوزه داستان اگر از این هم محجور تر نباشد بهتر نیست. بخصوص انکه بدانیم در جدال میان ادبیات داستانی موجود و مبانی ترجمه ای و وارداتی ان و ادبیات داستانی مطلوب و موعود، موضوع دوم کاملا محجور است. انچه درباره ان صحبت می شود تکرار فلسفه داستان و تئوری های غربی ان است. اساسا اینکه ادبیات داستانی مطلوب و موعود انقلاب اسلامی چیست و چه باید باشد جایگاهی در مجامع دانشگاهی ما نداشته و فقدان مقالاتی در این باره شاهد گویای این مدعا است. انچه می تواند این خلا را تا اندازه ای جبران کند حرکت از سوی خاطره به سمت داستان است.
۳-۸- انچه مسلم است اینکه خاطره نگاری بسیار کمتر از ادبیات داستانی مشوب به پیش فرض ها و القائات علمی و عملی ادبیات غرب است. از سویی تجربه ادبیات داستانی –حتی متعهد- در کشورمان مشوب به چنین القائاتی است. بنابر این، ضروری است با تحفظ بر تجربیات علمی و عملی در حوزه خاطره، زمینه علمی و عملی برای استقبال از ادبیات داستانی موعود انقلاب اسلامی فراهم شود. این بدان معنی است که در عمل خاطره به سمت خصوصیات و مولفه های داستانی حرکت کرده و جهان خاطره به جهان بی کران داستان وارد شود. از سویی نیاز است این حرکت مستمر ولو بطئی با تئوری پردازی مناسب صورت گیرد.
۳-۹- متاسفانه اصل تعامل خاطره با داستان و پیوست ها و عناصر مشترک غیر قابل انکار این دو و امکان حرکت از خاطره به سوی داستان که حرف درست و به جایی بود در تجربه ادبیات داستانی دفاع مقدس تبدیل به جریان سفارش زندگی نامه های داستانی شد. امری که بیش از انکه رشد دهنده خاطره و تقویت کننده خلا های نظری و عملی داستان نویسی دفاع مقدس باشد بیشتر فرایندی تحمیلی را اغاز کرد که از فقر تئوریک رنج می برد و واماندگان از داستان نویسی و جاماندگان از خاطره را به سمت این قالبی مبهم و بعضا مغلوط پیش برد. لذا این تجربه اساسا کمکی به یافت و تجربه داستان نویسی انقلاب اسلامی نکرد.
۳-۱۰- انچه بنده را به ذکر این مقولات تکراری و اشنا واداشت متعین شدن کار بر روی این موضوعات پژوهشی برای اشخاص معدودی همانند شما است. در روش اجرای چنین پژوهشهایی لازم است از هر دو حوزه خاطره نگاری و داستان کسانی که تحقیقاتی انجام داده و دغدغه تولید تئوری داشته یا در عمل خواهان بستر سازی مناسب برای حرکت ادبیات از حوزه مستند نگاری به حوزه ادبیات مخیل هستند حاضر باشند. برگزاری جلساتی با حضورت علاقمندان به خاطره توسط شما این ایده کهنه را در ذهن بنده بار دیگر تازه کرد که می توان با برگزاری جلساتی مشابه با حضور خاطره پژوهان و داستان پژوهان این دو قالب را از افق های ادبیات داستانی انقلاب اسلامی به یکدیگر نزدیک کرد و نحوه تحول و تطور خاطره را در مسیر داستانی شدن تئوریزه نمود.

و من الله التوفیق
احمد شاکری
مرداد ۱۳۹۵

نامه ای به محمد ناصری/دبیر جشنواره شهید حبیب غنی پور

باسمه تعالی

جناب آقای محمد ناصری
دبیر شانزدهمین جشنواره کتاب سال شهید حبیب غنی پور
سلام علیکم

اردیبهشت ماه یاد آور واقعه ای دردناک برای اهالی قلم و بخصوص جریان ادبیات داستانی متعهد کشور است. شایسته ترین افراد در تسلیت درگذشت مرحوم امیر حسین فردی یاران و همراهان همیشگی او در طول سالها فعالیت مجدانه اند. فقدان امیر حسین فردی نه تنها برای مجموعه بالیده در کنار او در مسجد جوادالائمه (علیه السلام) ضایعه ای جبران ناپذیر است بلکه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نیز با درگذشت او، حداقل تا مدتها، جایگزینی نخواهد داشت. با این وجود، خصوصیت ممتاز هنرمند دینی ان است که تا زمانی که امر دین در قلم و قدمش یا سنتی که پی نهاده جریان داشته و رهروانی دارد، زنده است. امیر حسین فردی نویسنده ای مرگ اندیش بود. او فرزند طبیعت بود، نگاهی آکنده از احترام و عبرت به عالم تکوین داشت و بیش از هر کسی می دانست که روزی رفتنی است و مشتاق آن روز بود. در روزهای پایانی زندگی اش بیش از هر زمانی از مادرش یاد می کرد. از مرگ. و دوست داشت مرگ، او را چون مادری در اغوش گیرد. شاید تنها دغدغه ای که پای او را به زمین می دوخت، آینده ادبیات داستانی متعهد و راه و بی راهه های مقابل آن بود.
اما امروز و در چهارمین سالگرد درگذشت او، اگر از میراث معنوی اش پرسش شود، بیش از هر چیز باید بر دست پروردگان او و جشنواره کتاب سال شهید غنی پور تاکید کرد. گرچه جشنواره داستان انقلاب نیز توسط مرحوم فردی راه اندازی شد. اما این جایزه نیز به واسطه تعلق ان به “حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی” بیش از انکه به مرحوم فردی تعلق داشته باشد وامدار سیاست ها و سلایق مدیران، سیاست گذاران و داوران آن جایزه است. بنابر این تمام اهمیتی که شخصیت مجاهدی چون امیر حسین فردی برای ادبیات داستانی معاصر دارد را می توان تحت عنوان انتظارات و تحلیلهایی که درباره شورای نویسندگان مسجد جوادالائمه (علیه السلام) و جشنواره غنی پور وجود دارد خلاصه کرد. آنچه در این تحلیل مرجع قضاوت خواهد بود نه شخص امیر حسین فردی یا شهید بزرگواری که نامش معرف جشنواره است ، که موضع حق و اعتقاد راسخ ما به مبانی، اهداف و ارزشهای ناب انقلاب اسلامی است. امیر حسین فردی بدانچه باور داشت عمل کرد. اما نقد شورای نویسندگان مسجد جواد الائمه و جشنواره شهید غنی پور نیازمند گذر از اشخاص و طرح مبانی و معیارهای اصیل است. این بدان معنی است که راه و اندیشه مرحوم فردی و شهید حبیب غنی پور نه بالاصاله، بلکه از ان جهت که برامده از مکتب دینی اسلام و مبانی فکری و ارزشی انقلاب اسلامی است مورد اهتمام شورای نویسندگان و جشنواره غنی پور قرار گیرد. اگر شناخت “حق” بر شناخت “اهل حق” مقدم باشد. هر مجموعه فرهنگی باید بتواند رفتار و گفتار اشخاص را در میزان حق اندازه گیری کرده، سپس ان را مرجع تصمیم گیری و الگوگیری خود قرار دهد. بنابر این، بزرگی شخصیتی چون امیر حسین فردی یا امثال ایشان ما را از نقد انها بی نیاز نمی سازد. چرا که بدون این نقد، امکان امتزاج حق و باطل قوت خواهد گرفت و امکان لغزش و انحراف بعید نخواهد بود.
در طول سالها همواره در حمایت و تحلیل جشنواره شهید حبیب غنی پور و مجموعه ادبی مسجد جواد الائمه گفته و نوشته ام. برخی از نویسندگان متعلق به این مجموعه را جزو مفاخر ادبیات متعهد می دانم و تجربه پرورش نویسندگان در این مسجد را جزو تجربیات نادر پرثمر در تاریخ ادبیات داستانی پس از انقلاب ارزیابی می کنم که در جای خود باید بیش از این درباره اش گفته و نوشته شود. یکی از برگزیدگان هشتمین دوره جشنواره غنی پور بوده ام و در دوره پنجم و ششم، داوری یکی از بخشهای این جشنواره را بر عهده داشته ام. در طول سالیان ممارست در حوزه ادبیات داستانی با برخی چهره های شورای نویسندگان جواد الائمه از نزدیک آشنا بوده و جشنواره و آثار برگزیده آن را در طول سالیان گذشته دنبال می کرده ام. در طول ادوار مختلف برگزاری جشنواره، کم نبوده اند اثار متعهد و ارزشمندی که توسط این جشنواره برگزیده و معرفی شده اند. با این وجود، تحلیل اتفاقاتی که در چند دوره اخیر جشنواره شهید غنی پور رخ داده، زنگ خطر استحاله محتوایی را برای این مجموعه به صدا در آورده است. شواهد و قرائنی بر این امر وجود دارد که در ادامه بدان اشاره خواهم کرد. شخصا شما را فردی منصف و دغدغه مند می دانم. معتقدم حجت بر کسانی که دفاع مقدس را با گوشت و پوست شان لمس کرده اند، و ایثار بهترین جوانان عصر حاضر را شاهد بوده اند تمام شده و در عرصه های عمل باید پیشتاز دیگران باشند. انتظار می رود به عنوان کسی که مسئولیت حراست از میراث امیر حسین فردی را در جشنواره غنی پور بر عهده گرفته اید به این نکات توجه کنید.
و بیندیشید…
۱- در آغاز، توجه دوباره شما را به بخشی از متن تسلیت مقام معظم رهبری که به مناسبت درگذشت مرحوم فردی در هفتم اردیبهشت ۱۳۹۲ صادر شد جلب می نمایم: «این هنرمند مؤمن و سخت کوش از پیشکسوتان در عرصه ی فعالیتهای ادبی دوران انقلاب و از بنیان گذاران هسته های جوانان هنرمند انقلابی و در شمار برجستگانی بود که نهال پر طراوت هنر انقلاب را در برابر دشمنان عنود و همراهان سست عنصر، با انگیزه و ایمان راسخ خویش پاسداری کردند و به شکوفائی و باروری امروز رساندند.» همراهان سست عنصری که به درستی از آنها یاد شده چه کسانی بودند و اکنون چه می کنند؟ چه کسانی مرحوم فردی را در سالهای پایانی عمر تنها گذاشتند؟ مواضع صریح ایشان در سالهای پایانی عمر چه کسانی را آزرد و از کنار ایشان پراکنده ساخت؟
۲- شایسته است از زحمات شما و دوستانتان در اجرای جشنواره در طول شانزده دوره قدردانی کنم. می دانم که این جشنواره بر خلاف بسیاری از جشنواره های دیگر دست در جیب دولت و بودجه های بی حساب و کتاب ندارد و داوران ان بدون چشم داشت رنج داوری را بر خود هموار کرده اند. اعتقاد دارم نوع دوستان حاضر در ان مجموعه و همکاران شما به فرهنگ شهید و شهادت علاقه داشته و مسجد را خانه معنوی خود می دانند. این تلاش بی اجرت قرینه ای بر نیت خالصانه شما و دوستانتان است. با این وجود انچه در پی خواهد امد، نه نقد نیت ان مجموعه که نقد انتخابهای ان مجموعه و برنامه های ان است. بدون تردید انچه انسان را به سرمنزل مقصود می رساند همراهی نیت صالحه با عمل صالح است. و عمل صالح هم با نیت صالحه می امیزد و هم از تحلیل و شناختی عمیق نشات می گیرد.
۳- وضعیت جریانهای ادبی در کشور به تبع تقابل جریان فرهنگی انقلاب اسلامی با جریان مهاجم فرهنگی، نبردی واقعی را ترسیم می کند. این میدان، میدانی است که در ان، دانش، بصیرت، صبر و باور، تمامی راس المال ما خواهد بود. این میدانی بسیار دشوار تر از دفاع مقدس است. اگر اصل چنین تقابلی را باور نداشته باشیم پیشاپیش به دشمن تسلیم شده ایم. اگر به اصل این تقابل باور داشته و در تشخیص دشمن از دوست خطا کنیم، خسارت های جبران ناپذیری را بر جبهه خودی وارد ساخته ایم. اگر پس از تشخیص دقیق جبهه حق و باطل در حوزه ادبیات، بصیرت، صبر و مدیریت لازم را برای هدایت نبرد نداشته باشیم محکوم به شکست خواهیم بود. توجه شما را به دو نامه از این قلم خطاب به مدیر موسسه شهرستان ادب جناب علی محمد مودب (بهمن ۱۳۹۴) و مدیر حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی جناب محسن مومنی شریف (بهمن۱۳۹۵) جلب می کنم. بیشترین اسیب های موجود در جریان ادبیات داستانی متعهد از جانب نفوذ چهره های شبه روشنفکر در این جریان و بی برنامه گی و سوء مدیریت در راهبری این جریان است. متاسفانه در شرایط حساس فعلی ادبیات داستانی با فضایی خمود مواجه هستیم. این خمودگی یا بی تفاوتی یا سکوت یا رضایت به وضعیت موجود یا مماشات نسبت به اسیب ها و نواقص، همه ما را که بر کشتی ادبیات داستانی انقلاب نشسته ایم غرق خواهد ساخت. تجربه نشان داده جریان شبه روشنفکری در صورت تسلط بر گفتمان انقلاب، جریانی خشن، سانسورچی، بی رحم و تحریفگر خواهد بود.
۴- ریشه و علت العلل بسیاری از انحرافات در جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی به فقدان دانش، بینش و روش باز می گردد. پژوهش های نظری در حوزه داستان و بخصوص پژوهش های مضاف در این حوزه در طول چند دهه مورد غفلت جریان ادبیات متعهد واقع شده است. واقعیت ان است که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بیش از ان که خود را نیازمند بازتعریف ادبیات داستانی بداند و جای پای خود را بر مبانی اندیشیده شده در فلسفه و حکمت اسلامی بگذارد، درگیر اجرا و تولید بوده است. غفلت از پژوهش و رویکرد سازی در نقد ادبی در دهه های گذشته اکنون اثار خود را بیش از پیش نشان می دهد. کسانی که با بسنده کردن به برخی مشهورات خام یا ادعای عدم نیاز ادبیات داستانی متعهد به ورود در مباحث دقیق فلسفی گمان می کردند جریان نورسته ادبیات متعهد قادر است با همین توش و توان به مقابله با شبهات جریان شبه روشنفکری داخلی و خارجی بپردازد اکنون شاهد ورود سلایق متعارض به این حوزه و عدم شکل گیری گفتمان واحد بر طبق مبانی حکمی اند. این اسیب کلی است که جشنواره غنی پور و شورای نویسندگان ان نیز از ان مصون نمانده است. ادبیات داستانی معاصر دیر یا زود درخواهد یافت که برنامه های بسیار مهمتری از برگزاری جشنواره باید اجرا شوند. جشنواره ها چیزی جز ویترین نظریه های ادبی که در نقد به کار گرفته شده اند و تجربیاتی که بر اساس اسلوب های ادبی روایت شده اند نیستند. این در حالی است که موجودیت ادبیات داستانی متعهد بیش از علت ها به معلول توجه کرده است. شایسته است پس از گذشت شانزده دوره از برگزاری جشنواره غنی پور نگاه انتقادی جدی و اسیب شناسانه ای به عملکرد این جشنواره داشته باشید. ایا این جشنواره توانسته است به معنای واقعی کلمه جریانی موثر، سازنده وشناسنامه دار در موجودیت فعلی ادبیات داستانی کشور ایجاد کند؟ ایا لوازم و ارکان جشنواره ای تخصصی را در اختیار داشته است؟ ایا در غنای بن مایه های تئوریک ادبیات داستانی حرفی برای گفتن دارد؟
۵- به درستی باید امیر حسین فردی را پدر دلسوز ادبیات داستانی متعهد انقلاب اسلامی دانست. او عمیقا به انقلاب اسلامی و حضرت امام عشق می ورزید و از سلامت و بلندی روح کم نظیری برخوردار بود. چیزی که درایشان دیده نمی شد “حسادت” و “کبر” بود و شاید به همین دلیل، به محور اجتماع طیفی مختلف از نویسندگان تبدیل شد. امیر حسین فردی کتاب خوانی حرفه ای و نویسنده ای متوسط بود. او هیچ گاه به عنوان نظریه پرداز، پژوهشگر و منتقد حرفه ای و جدی در حوزه ادبیات داستانی ظاهر نشد. شاید بدان دلیل که در دوره شکل گیری شورای نویسندگان مسجد جوادالائمه با جمعی نواموز از داستان نویسان مواجه بود که هدفشان نوشتن داستان بود و صرفا از نقدهای درون گروهی برای اصلاح داستان ها استفاده می شد. بعدها نیز در اداره کیهان بچه ها و مسئولیتش در حوزه هنری خود را در مقام پژوهشگر و منتقد قرار نداد. غفلت از این مقوله، یعنی شناخت عمیق از مبانی فکری و فلسفی داستان و نسبت و مناسبت ان با مبانی، ارزشها و اهداف انقلاب و اسلام را می توان سرمنشا تصمیمات و اتفاقاتی دانست که باید از خدمات مرحوم فردی تفکیک شود. رمانی که در زمان حیات مرحوم فردی در جایزه داستان انقلاب برگزیده شد و با حمایت ایشان در حوزه هنری به چاپ رسید و سپس برگزیده جشنواره غنی پور شد، بیش از آنکه داستان انقلاب باشد، سوگواره ای در توجیه خطاهای شاه است! چنین سنگ بنایی در تشکیل شورای مسجد جواد الائمه، آثار خود را در سالها و دهه های آتی نشان داد. اصرار بر تجمیع افراد با دیدگاههای مختلف و عدم توانایی نظری در تحلیل فکری و فلسفی ادبیات داستانی و ضعف در مبانی نقد، عملا این شورا را به شورایی بدل کرد که در حوزه نقد ادبی و پژوهش های بنیادین حرفی برای گفتن ندارد. به نظر می رسد برخی انتخابهای صورت گرفته در ادوار جشنواره شهید غنی پور –بخصوص دوره های اخیر- و توجیه های داوران در معیارهای گزینش اثار برتر، بیش از هر چیز به ضعف مبانی نقد و سطحی نگری در حوزه ادبیات باز می گردد.
۶- مجموعه شورای نویسندگان مسجد جوادالائمه بیش از ان که موجد جریانی ادبی در کشور باشد مجموعه ای محفلی است. یکی از شاخصه های جریان سازی در حوزه ادبیات تکثیر و تکثر اندیشه و ساخت های هنری در سالهای متمادی است. سئوال این است که ایا در حوزه ادبیات داستانی متعهد که مقوله ای پیچیده با ناگفته های بسیار و شبهات قابل توجه است، شورای نویسندگان مسجد و جشنواره غنی پور توانسته است تعریفی جدید از حوزه ادبیات داستانی انقلاب ارائه دهد یا به لحاظ نظری، تقریری جدید از ماهیت ادبیات داستانی داشته باشد؟ مرامنامه جشنواره کلیتی عاری از دقت نظر و اتقان علمی و بعضا امیخته با برخی تناقضات است که نمی تواند مدافع موضعی دقیق و علمی در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس باشد. از سوی دیگر مرور ویژه نامه های جشنواره نیز نشان می دهد این ویژه نامه ها بیشتر گزارشی و نمایشی است تا انکه ایده جدید یا فکری عمیق را در حوزه ادبیات داستانی ارائه نماید. از سوی دیگر، مجموعه شورای نویسندگان ان مسجد با وجود یک دوران طلایی در بدو پیدایش خود اکنون به رخوت و رکود انجامیده است. جلساتی که زمانی الهام بخش نویسندگان جوان بود و تعداد قابل توجهی نویسنده را به جامعه ادبی معرفی کرد سالها است نتوانسته یا نخواسته ان الگو را تکرار کند. که اگر چنین بود با مجموعه ای شامل صدها نویسنده مواجه بودیم.
۷- از جمله دلایل محفلی شدن ان مجموعه اصرار بر حفظ برخی افرادی است که در آن بالیده اند. پس از درگذشت مرحوم فردی این انحصار بیش از پیش خود را نشان داد و در حالی که در برخی ادوار گذشته از داوران خارج از حلقه نویسندگان مسجد استفاده می شد، اکنون داوری اثار در انحصار گروهی در امده است که در این شورا حضور دارند. علاوه بر این، حضور برخی نویسندگان زاویه دار با ارزشهای انقلاب و سیاه نویسان دفاع مقدس و کسانی که گرایش های آشکاری به جریان شبه روشنفکری داشته و در علن مواضع جریان شبه روشنفکری را تکرار می کنند در ان مجموعه موجب شده است حتی نتوان از این محفل به عنوان محفلی یک دست با دیدگاهی خالص یاد کرد. این تضادهای فکری و بعضا مبنایی چگونه در کنار هم به انتخاب اثار همسو با افکار شهید حبیب غنی پور می پردازند؟ ایا راه شهید و شهادت راهی پر تناقض است؟ ایا مبانی فکری که تعهد و قداست را از ادبیات داستانی دفاع مقدس می راند قادر است ارزشهای فکری شهید حبیب غنی پور را نمایندگی کند؟ ایا سیاه نویسان دفاع مقدس با روحیه و رویکرد حماسی و عاشورایی شهدای دفاع مقدس همنوا و همدل اند؟
۸- در طول سالهای فعالیت جشنواره شهید غنی پور که مهم ترین – و بلکه تنها- فعالیت جدی شورای نویسندگان مسجد جوادالائمه بوده است، علاقمندان به جریان ادبیات داستانی متعهد همواره نگرانی هایی را درباره مسیر تدریجی استدراج فکری این جشنواره داشته و اشکار و پنهان بدان اشاره کرده اند. اما به واقع باید تاریخچه این شورا و جشنواره غنی پور را به دو دوره پیش و پس از مرحوم فردی تقسیم کرد. گرچه مرحوم فردی ورودی عمیق به حوزه های نظری نداشته و امکان پاسخ گویی شبهات رایجی که بعضا نیروهای انقلاب را به دامن جریان شبه روشنفکری می انداخت در خود نمی دید، اما سلامت روحی و عشق او به انقلاب جلوی برخی تند روی ها و روشنفکر مآبی ها را می گرفت. شاگردانش بعضا با عتاب و خطاب او مواجه می شدند و احترام پدر معنوی خود را حفظ می کردند. در نتیجه، برخی شبهات و عقاید زاویه دار با ارزشهای انقلاب و ادبیات انقلاب اسلامی در دوران حیات ایشان کمتر محملی برای ظهور می یافت. یا اگر هم چنین اندیشه هایی در فضاها و مجموعه های دیگر اشکار می شد، جشنواره غنی پور به واسطه برخی حساسیت های شخص مرحوم فردی به ابتلائات کمتری مواجه بود. اما با درگذشت ایشان عملا اندیشه های پنهان و کمتر اشکار شده مجالی برای ظهور و بروز یافتند. و نفاق ادبی برخی، مجالی برای ظهور اشکار یافت. جشنواره شهید غنی پور پس از پدر معنوی اش، مرحوم فردی چون رمه ای بدون شبان است که بین راه و بی راهه در تردد است.
۹- مراتبی از معیارهای متعدد در عملکرد جشنواره غنی پور قابل طرح است. اینکه گفته شود ملاک معرفی اثری به عنوان نامزد یا برگزیده نهایی، صرفا اثر داستانی و نه نویسنده و ناشر ان است و ارجاع ان به توجه به “ما قال” و نه “من قال” پاسخی عوامانه و تحلیلی سطحی از موجودیت ادبیات داستانی در کشور است. طرح چنین مبنایی در جشنواره ای که به نام شهیدی بزرگوار مزین است ممکن است به مذاق عوام نا اشنای با فضای ادبیات داستانی خوش بیاید اما قطعا نخواهد توانست آشنایان با حوزه ادبیات داستانی را قانع کند. این پاسخ نه استدلالی جدی و نه حتی تاکتیکی زیرکانه است. بلکه بیش از هر چیز نشانه های آشکاری از عدم شناخت جریانهای ادبی و جریان فکری، فرهنگی، ادبی ضد ارزش های انقلاب و راهکارهای ان برای نفوذ در جریان ادبیات داستانی متعهد است. این تلقی که آثاری که توسط وزارت ارشاد مجوز گرفته و در نظام جمهوی اسلامی چاپ می شوند می توانند به عنوان نامزد معرفی شوند نشان دهنده نشناختن کارکرد جشنواره های ادبی و ماهیت جشنواره به عنوان فرایندی ارزش محور است. چه کسی است که نداند یکی از ارکان مهم و تاثیر گذار در حوزه ادبیات ناشران، مجموعه های فرهنگی و نویسندگان است. چه کسی می تواند منکر تاثیر گذاری ناشران خاص منسوب به جریان شبه روشنفکر در مسموم کردن فضای ادبی و سمت و سو دادن آن به سوی براندازی است؟ امروزه چه کسی می تواند این حقیقت را انکار کند که جریان شبه روشنفکری با معرفی و سرمایه گذاری روی نویسندگان و چهره سازی ادبی از انها بخشی از سیاست های فکری و فرهنگی خود را پیش برده است؟ صادق هدایت و امثال او توسط چه کسانی مطرح شده و چهره شدند؟ تاریخ ادبیات داستانی معاصر حتی بیش از ان که از اثار داستانی تاثیر بپذیرد پذیرای نویسندگانی بوده که شاخص شده اند. ادعای توجه به متن و بی اعتنایی به ناشر و شخصیت یا عقاید نویسنده کاری است که حتی جریانهای شبه روشنفکر لیبرال قائل به دموکراسی در حوزه ادبیات نیز ان را انجام نمی دهند. زیرا به فراست یافته اند معرفی اثر همانقدر که معرفی یک داستان است معرفی نویسنده و ناشر نیز هست. مراجعه به امار برگزیدگان و نامزدهای جشنواره های شبه روشنفکری کافی است تا این تجربه را به اثبات برساند که هیچ جشنواره روشنفکری حاضر نیست نویسنده متعهد و انقلابی یا ناشری که در خط ارزشهای انقلاب است را به واسطه اثر نوشته یا منتشر شده اش تقدیر کند. چنین موضعی از سوی جشنواره غنی پور بیش از هر چیز به این داعی نخ نما شده و خسارت امیز در تاریخ ادبیات داستانی پس از انقلاب تکیه کرده است که ما با مخفی کردن موضع صریح خود درباره انقلاب و ارزش های آن، نوعی بی طرفی را نمایش دهیم. اینکه شما (جریان شبه روشنفکر) را هم می بینیم. پس منصفیم! در حالی که انصاف باید با عدل همراه باشد. لذا هر اقدام یا تصمیمی که به تقویت جبهه ضد فرهنگی شبه روشنفکری منجر شود اقدامی انقلابی نخواهد بود. اما فارغ از این توجیهات، رجوع به محتوای برخی آثار نامزد شده و بعضا برگزیده از این ناشران شناسنامه دار شبه روشنفکر یا نویسندگان متعلق به این جریان نیز نشان می دهد تناسب اشکاری میان محتوای اثار و هویت نویسندگان و ناشران ان وجود دارد. پوچ انگاری، سیاه نویسی، اباحی گری، جبر گرایی و ضدیت اشکار و پنهان با ارزشهای انقلاب و حرکت بر مدار ذبح ارمانهای انقلاب از جمله مضامینی است که در این اثار موج می زند. پس این احتمال نیز که اثر نامزد شده از فلان ناشر بر خلاف تصوری که جامعه ادبی از گرایشات شبه روشنفکر و ضد نظام ان دارد اثری ارزشی و انقلابی است تنها سرابی بیش نیست.
۱۰- جشنواره شهید غنی پور جشنواره ای مزین به نام شهید است که زادگاهش مسجد است. امتزاج این دو انتظارات را از این جشنواره بیش از هر جشنواره ای قرار می دهد. این جشنواره با این دو وصف همانند انسانی است که به کسوت روحانیت در امده است. خطاها در این جشنواره مخرب تر و لغزش ها ویرانگر تر خواهند بود. نه مسجد جواد الائمه و نه شهید حبیب غنی پور به شورای نویسندگان آن تعلق ندارد. بلکه این تک تک ما هستیم که باید تعلق مان را به مسجد یعنی کانون زایش فکری دینی و تعلق مومنانه به ان ثابت کنیم. این ما هستیم که یا بر مدار ارزشهای شهید و شهادت عمل می کنیم و یا از ان فاصله می گیریم. بنابر این جشنواره غنی پور نمی تواند این دو وصف را به تملک خود در اورد. بلکه در عمل، میزان تعهد خود را به شهید و شهادت و عبادت نشان می دهد. یکی از خسارت های جریان شبه روشنفکر در طول تاریخ پس از انقلاب ان بوده که از اهداء شهید محروم بوده اند. این جریانِ ماهیتا ترسو و محافظه کار در طول جنگ از پناهگاهها و شهر ها خارج نشد و حتی یک شهید عرصه نبرد به خود ندید. این حقیقت یکی از شواهد غیر قابل انکار انشقاق میان این جریان و مردم دین دار و انقلابی ایران اسلامی است. معرفی اثاری که به لحاظ محتوایی به جریان ادبی انقلاب اسلامی تعلق ندارند یا معرفی نویسندگان و ناشرانی که کاملا به حوزه شبه روشنفکری تعلق دارند بدان معنی است که این افراد و ناشران می توانند در ذیل عنوان شهید و مسجد جمع شوند. چیزی که اساسا از ان بیگانه بوده اند. ادبیات داستانی متعهد نباید با ارائه تقریر یا تفسیری ناقص یا غلط از شهید و آرمانهای ان برای این جریان “شهید سازی” کند. جشنواره شهید غنی پور در تسمیه ای که به مسجد و شهید و بخصوص شهید اهل قلم “حبیب غنی پور” پیدا کرده است، انتخاب های خود را به “ارزش های شهید” نسبت می دهد. اما گویا مرجع انحصاری تفسیر اراء و افکار شهید حبیب غنی پور کسانی اند که با ایشان در جمع شورای نویسندگان مسجد جوادالائمه علیه السلام حضور داشته اند. یا انکه ان شهید معزز سلایق فکری متفاوتی داشته اند. چگونه می شود مکتب شهادت که در ان باور عمیق و اعتقاد صحیح به مبانی دینی با التزام به حدود شرعی و بصیرت اجتماعی قوام یافته است به اثری با دیدگاه جبری به عالم جایزه دهد، چگونه چنین دیدگاهی ادبیات توجیه کننده حکومت پهلوی را برگزیده می کند؟ چگونه ادبیات داستانی سیاه، مردد و تلخ دفاع مقدس با ارزش های شهدا درباره دفاع مقدس قابل جمع است؟ بر چه اساسی ارزش های شهید ایجاب می کند کتابهای ناشران بد نام و ضد ارزش های دینی نامزد شوند؟ نام شهید چگونه در کنار نام نویسندگان سکولار آورده می شود؟ شاید این قرائت شورای نویسندگان از شهید و شهادت باشد. که در این صورت باید به معیارها و مبانی این قرائت و تفسیر به دیده شک و تردید نگریست. قضاوت درباره جشنواره ای که نه نام شهید را حمل می کند و نه در محراب مسجد جوایزش را می دهد چندان سخت گیرانه نخواهد بود. جشنواره شهید غنی پور از پشتوانه دینی و ایمانی و انقلابی این کشور خرج می کند پس باید هوشیار باشد انها را به چه بهایی و در مقابل چه اثری صرف می کند.

و الی الله المصیر
بازگشت همه به سوى خدا است
احمد شاکری
۲۹/۱/۱۳۹۶

نامه ای به محسن مومنی/ ریاست حوزه هنری

باسمه تعالی
يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
(۱۸ سوره مبارکه حشر)
ریاست محترم حوزه هنری
جناب آقای محسن مومنی شریف
با سلام و تسلیت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
بهمن ماه سال جاری مصادف بود با ورود انقلاب اسلامی ایران به سی و نهمین سال حیات طیبه اش. انقلابی که بر پایه ارزشهای اسلامی و بصیرت انقلابی شکل گرفت و به رهبری روحانیت و در رأس ان امام راحل (قدس سره) به بار نشست. انقلاب اسلامی در طول قریب به چهار دهه ، ریزش ها و رویش های فراوانی را در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به خود دیده است. همواره حبل المتین این خیزش عظیم، تمسک به ارزشهای دینی و بصیرت در راه مقدس انقلاب اسلامی بوده است. اکنون با گذشت چهار دهه، توجه به تجربیات گذشته و فرصت هایی که انقلاب اسلامی پدید آورد، بیش از هر زمانی لازم است. آسیب شناسی فرصت هایی که از دست رفته اند و شناسایی مجاری نفوذ و انحراف بیش از هر زمانه ای ضروری است. چه بسا در دهه آغازین پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان دفاع مقدس، قرابت زمانه با واقعه انقلاب اسلامی و در جریان بودن دفاع مقدس، توجه به آرمانهای انقلاب و دفاع مقدس را شدت می بخشید و شور و حماسه حاکم در ان دوران، مواقع غفلت از اهداف انقلاب اسلامی را محدود می ساخت. اما اکنون و پس از گذشت سه دهه از قبول قطعنامه، إحیاء و تذکر به آرمانهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برای نسلی که به لحاظ بُعد زمانی ان دوران را درک نکرده اند و نسلی که به لحاظ بُعد روحی و فکری آن ارزشها را از یاد برده اند ضروری تر از هر زمانی است. چه بسا گرد و غبار روزمرگی ها و دور شدن از روحیه انقلابی، ما را از اوج ارمانخواهی و دغدغه مندی به حضیض محافظه کاری و عافیت طلبی بیندازد. لذا سزاوار است که سالک طریق انقلاب اسلامی در هر قدمی نسبت و سنخیت خود و عملش را با راه روشن امام و شهدای انقلاب که راه خداوند و رسول مکرم ان است بسنجد و خود را بیازماید.
آنچه در این یادداشت، خطاب به شما خواهد امد، نه تصوری شتابزده و نتیجه تصمیمی آنی که برامده از دغدغه مندی سالیانی چند است. سالیانی که انبانی از حرف های گفته و ناگفته است و به ضرورت زمانه کنونی بخشی از ان باید بیان شود و در تاریخ ادبیات داستانی کشور ثبت و ضبط گردد. زمانه کنونی ادبیات داستانی در کشور معر الاسف زمانه صبر و سکوت و کتمان است. رخدادهای غریبی در حال وقوع است که اشراف و اطلاع از ان هر بیننده علاقمند به انقلاب اسلامی را نگران می کند. با این وجود صدایی که بیش از هر صدایی شنیده می شود سکوت است. سکوت در مقابل عملکرد شخصیت ها، نهاد ها و مجموعه هایی که در حوزه ادبیات داستانی موثرند. پانزده سال پیش، همکاری خود را با حوزه هنری به عنوان یکی از اعضای شورای سردبیری ماهنامه “ادبیات داستانی” اغاز کردم. در آن دوران به پیشنهاد سرکار خانم اصلانپور و هدایت جناب آقای محمد رضا سرشار، پس از دوره ای که این مجله توسط جریان همدل با شبه روشنفکر اداره می شد، مسیر جدیدی برای این نشریه گشوده شد. از همان سال که با حضور و مدیریت شما در واحد ادبیات حوزه هنری همراه بود، دغدغه های انقلابی و مبنایی گردانندگان دوره جدید این ماهنامه که خواهان احیای ارزشهای اسلامی و مبانی دینی در نقد ادبیات داستانی و نظریه پردازی بر این اساس بودند همواره چالشهایی را برمی انگیخت. شما این چالشها را به یاد دارید. تا جایی که ماهنامه ادبیات داستانی در نتیجه تصمیم به چاپ نقد مجموعه داستانی از یکی از نویسندگان حوزه که مورد حمایت شما بود تهدید به تعطیلی شد. بنابر این به عنوان خواننده جدی ادبیات داستانی و فردی دخیل در مقطعی از تاریخ حوزه و با اطلاعی که از قضاوت نویسندگان متعهد در مجموعه شما دارم دست به نگارش این یادداشت می زنم. در انچه امد، بسیاری را با خود هم رای یافته ام. گرچه این هم گروه هم رای نوعا به دلایلی از اشکار کردن نظرگاه و نقدشان درباره حوزه هنری و بخصوص دوره مدیریت شما بر این مجموعه و بالاخص تاثیر مدیریت شما بر حوزه ادبیات داستانی پرهیز کنند.
حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی مجموعه ای برآمده از انقلاب است که طیفی از متعهدترین چهره های هنری و ادبی، زمانی در ان حضور داشته یا در آن بالیده اند. نسل دانش آموختگان ادبیات داستانی که شما نیز یکی از ثمرات آن بوده اید، از دل جریان انقلاب اسلامی و با انگیزه های متعهدانه بیرون امده و توسط حوزه هنری هدایت و حمایت شده اند. حوزه هنری در سالهای نه چندان دور برهه های درخشانی را در حوزه ادبیات داستانی رقم زده است. و به دلیل همین سابقه و با اعتماد به مجاری سازمانی ان، همواره مورد اعتماد عامه مردم متدین بوده و به عنوان مرکزی که اندیشه دینی و انقلابی در ان ترویج می شود شناخته می شده است. حوزه هنری در بخش کتاب و در زمینه انتشار خاطرات دوران انقلاب و دفاع مقدس در حداقل یک دهه اخیر پیش تاز و جریان ساز بوده است و برخی از بهترین اثار مستند نگار در این زمینه در حوزه هنری تولید شده است. همچنین حضور شخصیت های برجسته انقلابی، متأمل و پژوهشگر ی چون اقایان محمد رضا سرشار، علیرضا کمری، مرتضی سرهنگی، مجید شاه حسینی و دیگران همواره پشتوانه ای برای هنر و ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بوده است. بنابر این با اعتماد به شخص شما که اکنون مسند ریاست حوزه هنری را بر عهده دارید و اعتماد به شخصیت ها و زحماتی که در طول این سالیان صورت گرفته است موضوع ادامه این یادداشت را به فرصت ها و تهدیدها ی ادبیات داستانی برای حوزه هنری اختصاص می دهم.
فرصت ها
۱- حوزه هنری به عنوان مجموعه ای انقلابی و با توجه به سابقه درخشانی که بخصوص در گذشته در حوزه ادبیات داستانی داشته است قادر است در این باره جریان سازی کند. می دانید که مجموعه های متعددی در دوره پس از انقلاب با ورود به ادبیات داستانی در این زمینه سرمایه گذاری، برنامه ریزی و فعالیت کرده اند. اما سابقه هیچ یک از انان به اندازه حوزه هنری نیست. حوزه هنری اگر اولین نباشد جزو اولین ها است و این خود اعتبار قابل توجهی را برای این مجموعه پدید می اورد.
۲- افراد خوش نام و خوش فکر زیادی در طول چند دهه در حوزه هنری رفت و امد داشته اند. نویسندگان بزرگی اثرشان توسط حوزه چاپ شده یا با حوزه هنری همکاری و مراوده داشته اند. بسیاری از این نویسندگان اولین اثرشان را حوزه هنری چاپ کرده است و بسیاری دیگر به واسطه سرمایه گذاری های حوزه و حمایت های حوزه به چهره های مشهور ادبی تبدیل شده اند. چنین تراکمی از شخصیت های ادبی در هیچ مجموعه دیگری دیده نمی شود.
۳- حوزه هنری با در اختیار داشتن دفاتر و بخش های مختلف هنری از جمله ادبیات داستانی، نمایش، سینما، شعر، هنرهای تجسمی و … فرصت کم نظیری را برای جریانی متوازن از هنرهای انقلابی در اختیار دارد. بخصوص هم نشینی هنر های روایی چون ادبیات داستانی، ادبیات مستند نگار ، سینما و تاتر، در مجموعه حوزه هنری این مجموعه را به ابزارهای متعددی مسلط ساخته است که قادر است تنوع چشمگیری از مخاطبان را همراه سازد. همچنین این فرصت را فراهم می اورد تا هنرهای روایی در تعامل و همزیستی با یکدیگر، به بازافرینی دیگر روایت ها و تکمیل هندسه معرفتی هنر انقلاب اسلامی کمک نمایند.
۴- حوزه هنری جزو معدود مجموعه هایی است که در سراسر کشور شعب و دفاتری دارد. این توسعه می تواند فرصتی بی نظیر برای برنامه ریزی در سطح ملی و جریان سازی های مستمر و عمیق باشد.
۵- حوزه هنری نه تنها در ساحت تولید ادبیات که در ساحت پژوهش و نقد نیز ساختارهای پیش بینی شده ای دارد. که قادر است با فعال ساختن ان، جهات مغفول ادبیات داستانی را با جهات شناخته شده اش مرتبط نماید و ضمن تولید و افرینش مقوله نقد و پژوهش را نیز با ان همراه سازد.

تهدیدها
۱- مهم ترین تهدیدی که بخصوص مجموعه های انقلابی را هدف قرار داده است مقوله “نفوذ” و جابه جایی ارزشها و استحاله بطئی است. توجه شما را به یادداشتی که پیش از این از بنده منتشر شده است جلب می نمایم. مجموعه حوزه هنری نیز همواره آشکار و پنهان در معرض نفوذ جریانهای شبه روشنفکر یا همدلان و همراهان این جریان بوده است. این نه یافته ای ذوقی و برداشتی سلیقه گی که نتیجه بیست و اندی سال آشنایی بنده با این مجموعه، برخی نویسندگان مرتبط با ان، برنامه های اجرا شده توسط حوزه و اثار داستانی، پژوهشی، آموزشی و نقدی است که حوزه هنری منتشر نموده است. جریان شبه روشنفکر هیچ گاه از مواجهه خود با ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس غافل نبوده است و بی خبری برخی مدیران فرهنگی، کم سوادی انها، کوته بینی و عدم برخورداری از نگاهی افق نگر و بلند مدت، اعتمادهای بی مبنا و بیجا و میدان دادن به برخی چهره های متزلزل در مبانی انقلاب و دفاع مقدس، رفیق بازی در عرصه ادبیات و ترس از اتخاد مواضع شجاعانه و انقلابی بخشی از دلایلی است که زمینه های نفوذ را در برخی مقاطع و تصمیم ها فراهم آورده است. هیچ کس از خطر نفوذ ایمن نیست. بدترین آفت ها در این مسیر ان است که با جهل مرکب گمان کنیم راه را به صواب طی می کنیم در حالی که نادانسته یا ناخواسته ابزار توسعه و ترویج دشمن بوده ایم. طبعا با این فرض، بهترین دوستان برای هر مدیری کسانی اند که دقیق ترین و صریح ترین انتقادات را ترتیب می دهند. حوزه هنری مجموعه ای زاده انقلاب اسلامی است و چه بخواهیم یا نه انحراف این جریان، چهره انقلاب اسلامی و جریان فرهنگی برامده از ان را مخدوش خواهد کرد. نفوذ مقوله ای جدی، واقعی، خطرناک و تاثیرگذار است. تجربه ثابت کرده است میزان انحراف نهادهای انقلابی به واسطه نفوذ و خطر این مقوله بیش از خطر جریانهای شبه روشنفکر است. چرا که نفوذ به جریانهای انقلابی انها را از درون پوک می سازد. بیش از نفوذ اشخاص باید نگران نفوذ افکار و اندیشه هایی بود که روح عمل، سیاست و برنامه ها را در مجموعه ها هدف قرار می دهند. نفوذ در فکر زمینه نفوذ در شخصیت و نفوذ در شخصیت زمینه تغییر و تحول در حرکت انقلابی است.
۲- از جمله تهدید های بخش ادبیات داستانی در حوزه هنری، استفاده از مدیران کم تخصص، بی تخصص یا بی انگیزه و زاویه دار با ارزشها و مبانی انقلاب اسلامی است. با انتصاب شما به عنوان نویسنده انقلاب و دفاع مقدس به ریاست حوزه هنری، امیدهایی در دل نویسندگان متعهد و بخصوص داستان نویسان زنده شد. این بدان واسطه بود که گمان می شد جفایی که در حق ادبیات داستانی در طول سالها توسط نهادها و مجموعه های مختلف رفته است و انحرافاتی که در ادوار قبل در حوزه ادبیات داستانی در حوزه هنری دیده شده و یکی از دلایل ان عدم اشنایی مدیران با مقوله ادبیات داستانی و پیچیدگی های ان بوده، مرتفع خواهد شد. اینگونه به نظر می رسید که ریاست شما بر ان مجموعه موجب خواهد شد تا ادبیات داستانی در حوزه هنری، فصل جدیدی از فعالیت را اغاز کند. اما تجربه نشان داد در این دوره، حوزه ادبیات داستانی اگر نگوییم کم فروغ تر از دوران گذشته که به همان اندازه مورد بی مهری قرار گرفته است. این علاوه بر شواهد تجربی، موید به احساسی است که نوع نویسندگان متعهد اشنای با حوزه هنری درباره دوره اخیر دارند. یکی از دلایل این کم فروغی که نشانه های آن را در بند های آتی خواهم گفت، استفاده از مدیرانی است که اساسا اشنایی دقیقی با ادبیات داستانی ندارند. مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری را گرچه به عنوان شاعری متعهد، زمان شناس و خوش ذوق شناخته می شود، اما ایا تعهد به تنهایی برای اداره حوزه ادبیات داستانی ان هم در سطحی ملی کافی است؟ مسائل حوزه ادبیات داستانی و پیچیدگی های نظری و جریان شناسی در ان مقوله ای است که به ممارست و حضور در این حوزه و برخورداری از مبانی محکم ادبی و داستانی نیاز دارد. عنایتی که توسط این مدیر محترم به مقوله شعر شده و تمرکز بر شعر و اهالی شعر و توجه به شاعران، امید اهل داستان را برای اغاز حرکتی سازنده در حوزه داستان نا امید کرده است. این همان اتفاقی است که برای مجموعه هایی چون شهرستان ادب رخ داده است. ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در طول چند ده سال بارها و بارها از ضعف مدیریت و بی تدبیری ها و بی تجربه گی ها اسیب دیده است. همچنین استفاده از برخی از چهره ها در مدیریت های پایین دست ادبیات داستانی که اساسا با ارزشها و مبانی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی زاویه داشته و بعضا خواهان حذف ممیزی از نظام نظارتی حکومت در حوزه کتاب هستند بسیار محل تامل است. اینکه چرا با حضور شما و اشنایی تان با نویسندگان متعهد انقلاب اسلامی که سابقه مدیریت داشته اند، اشخاصی نا اشنای با حوزه ادبیات داستانی سکان دار ادبیات داستانی می شوند و صرفا با ظن و گمان و حدس به مدیریت این حوزه پر خطر و حساس می پردازند محل تامل است.
۳- نگاه محفلی به ادبیات داستانی از جمله تهدیدات دیگری است که بخش ادبیات داستانی حوزه هنری را بشدت تضعیف کرده است. تا انجا که می دانم شخص شما در طول سالهای مدیریتتان در مرکز افرینشها و البته در سمت ریاست حوزه هنری تلاش داشته اید با نگاهی تسامحی به این حوزه، مجموعه ای از افراد زاویه دار را همچنان در حوزه نگاه دارید. شاید این تصمیم بدان دلیل بوده که این قبیل افراد جذب جریانها و مجموعه های شناخته شده شبه روشنفکری نشوند و امیدی به بازگشت شان به جریان متعهد و جود داشته باشد. بعضا با قهر و اخم این چهره ها ساخته اید، کتابهایشان را تبلیغ کرده اید، به انها جایزه داده اید، کتابهایشان را ترجمه کرده اید و به هر حال انها را همچنان به عنوان افراد مرتبط با حوزه هنری حفظ کرده اید. این رویه ای است که در مدیریت سابق حوزه هنری نیز دنبال می شده است. فارغ از اینکه این سیاست در مواجهه با جریانهای زاویه دار با انقلاب اسلامی و ارزشهای ان چقدر درست است، به نظر می رسد این تصمیم بیش از ان که به افراد جریان متعهد بیفزاید، زمینه های زیاده خواهی گروهی از نویسندگان زاویه دار با ارزشهای انقلاب اسلامی را فراهم اورده است. گروهی که همواره حوزه هنری بر سر انها به نوازش دست کشیده و انان هر گاه که خواسته اند با جریانهای شبه روشنفکر نشست و برخاست داشته، جایزه های انها را گرفته، حرفهای انها را تکرار کرده و اگر فرصت کرده اند سیلی به جریان ادبیات داستانی متعهد نواخته اند. برخی از این چهره ها که حوزه هنری در طول سالیان از نقد جدی محتوایی داستانهای انها پرهیز می کرده است و بعضا مقابل نقد این جریان با شعار وحدت گرایی میان نویسندگان انقلاب صف ارایی می کرده از پیشگامان ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس اند. اما این سیاست تساهلی به نظر می رسد بیش از انکه در صدد تجمیع نویسندگان متعلق به انقلاب اسلامی زیر یک پرچم مقدس و هدف مقدس باشد، بیش از هر چیز به نفع طیفی از نویسندگان زاویه دار تمام شده است و نویسندگان جریان متعهد از این حمایت ها و همراهی ها محروم مانده اند. شاید به این دلیل مشهور که نویسندگان متعهد به واسطه تعهدشان همواره راه انقلاب را دنبال می کنند اما این نویسندگان زاویه دار هستند که باید مورد حمایت قرار گیرند تا مبادا به جبهه مقابل بپیوندند. نتیجه این سیاست شکل گیری محفلی خاص در حوزه ادبیات داستانی است که شما را احاطه کرده و به نظر می رسد پس از سالها شما را با خود هم رای ساخته است. محفلی با افرادی محدود و شناخته شده که با طرح رفاقت، در طول این سالها جریان ادبیات داستانی را در حوزه هنری به سمت و سویی خاص هدایت کرده است و در تصمیم گیری و تصمیم سازی در این مجموعه موثر بوده است. برخی از این چهره ها از سالهای دور در کنار شما حضور داشته اند و این همراهی نگرانی طیفی از نویسندگان متعهد را موجب شده است. از این بابت در درجه نخست باید نگران ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بود و پس از ان نگران شما به عنوان مدیری ارزشی و محصول حوزه علمیه و پرورش یافته حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. شما نقد دلسوزانی چون جناب محمد رضا سرشار و دیگران را درباره برخی از دوستانتان می دانید. با این وجود در طی این سالها کسانی چون اقای سرشار از حوزه هنری رفته یا در ان به انزوا کشیده شده اند بیش از افراد ان محفل اند که همچنان ارتباطشان را با شما حفظ کرده اند.
۴- حوزه هنری به واسطه گسترش بی حد و حصر و بی ضابطه عملا مراکز استانی خود را از دست داده است. چندی قبل جلسه ای با حضور مسئولان ادبیات داستانی استانها برگزار شد. واقعیت ها حاکی از ان است که حوزه های هنری در برخی استانهای کشور نه مراکزی برای تبلیغ و حمایت و ترویج ادبیات ارزشی و انقلابی که کانونی برای جریانهای شبه روشنفکر و پیاده نظام انها است. در این مراکز اساسا سخن گفتن از تعهد در ادبیات داستانی و حمایت از ارزشهای انقلابی غریب و حتی ممنوع است. برخی مراکز حوزه هنری تحت مدیریت شما که از پول بیت المال ارتزاق می کنند کانون فتنه گری ادبی اند. اینکه چه شد که مجموعه ای انقلابی چنین مراکزی را پدید آورد، خود محل بحثی مفصل است. به نظر می رسد مجموعه ای از دلایل و عوامل متعدد چنین نتیجه ای را به بار اورده است و اکنون حوزه هنری نمی داند با برخی از این مراکز چه باید بکند. زیرا نه در مقام منتقد چهره هایی را پرورده است که مقابل شبهات این جریان بایستند و نه پژوهشگرانی که با طرح اندیشه اسلامی در حوزه ادبیات حرف ایجابی بزنند و نه مدرسانی کارکشته که با مبانی دینی به تربیت داستان نویسان متعهد بپردازند. به نظر می رسد انچه در شعب استانی حوزه هنری شاهد ان هستیم نه مجموعه ای جدا از تهران که ایینه تصمیمات و برنامه ریزی ها و سیاست های حوزه هنری مرکز است.
۵- از جمله تهدید های متوجه حوزه هنری و بخش ادبیات داستانی آن فقدان نگاه کلان نگر است. این مقوله ای است که کلیت ادبیات داستانی و مراکز حمایتی و برنامه ریزی ان را در کشور تهدید می کند. بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان و حوزه هنری تنها قربانیان این نقیصه نیستند. تا کنون واحد ادبیات حوزه هنری هیچ سند چشم انداز علمی و تفصیلی را درباره اینده ادبیات داستانی در کشور منتشر ننموده است. به نظر می رسد این مجموعه اساسا نمی داند در اینده چه خواهد کرد و برنامه و سیاست مشخصی در حوزه ادبیات داستانی برای خود ندارد. این را می توان از بی برنامه گی های موجود در حوزه ادبیات در ان مجموعه دریافت. نه در بخش اموزش نگاهی ملی و بلند مدت دیده می شود و نه در حوزه نقد یا حتی تولید داستان چنین نگاهی و جود دارد. برنامه ها نوعا مبتلا به حال نگری و عادت زدگی اند. اگر جلسات نقد بی رونقی برگزار می شود اساسا نه تنها تاثیری در حوزه ملی که حتی تاثیری در فضای ادبیات داستانی مرکز نیز ندارد. نیک می دانید فرصتی که در اختیار شما قرار گرفته است به راحتی به دست نیامده و دائمی نیست. زمانی نه چندان دور ارزوی ادبیات داستانی متعهد داشتن کمترین امکانات برای کار و تولید بود. اما اینک با وجود برخورداری حوزه هنری از گسترده ترین شبکه استانی عملا استفاده ای از این شبکه در حوزه ادبیات داستانی نمی کند. چه شد که حتی در دوران مدیریت مرحوم فردی بر مرکز افرینشهای ادبی تجربه های ایشان در تربیت نیرو تکرار نشد؟ چه شد که سالها است حوزه هنری با تمامی امکانات وسیع و دبدبه و کبکبه اش از تولید اثار داستانی و معرفی تعداد قابل توجهی از نویسندگان متعهد انقلابی ناکام مانده است؟ خوشبینانه ترین فرض ان است که برخی شعب حوزه هنری در استانها ولایات مستقلی اند که به صورت خود مختار عمل می کنند.
۶- از جمله تهدیدات در این عرصه ورود حوزه به مقوله ترجمه ادبیات داستانی به زبانهای دیگر است. از چند سال گذشته و با داغ شدن بحث جهانی شدن ادبیات داستانی، مقوله ترجمه نیز در دستور کار حوزه هنری قرار گرفت. این جریان بیش تر احساسی و فاقد پشتوانی پژوهشی و نظری لازم، در اجرا نیز دچار انحرافاتی شد. اثاری چند با آب و تاب فراوان و بدون سیاست گذاری مشخص و معلوم بودن نحوه گزینش و معیارهای انتخاب اثار، ترجمه شد. برخی از این اثار که حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی زمینه ترجمه انها را فراهم کرد و البته در ان سوی ابها در تیراژی محدود چاپ شده و در این سو تبلیغات فراوانی درباره انها شد از جمله اثار سیاه دفاع مقدس و زاویه دار با ارزشهای ان بودند. اثاری که در بندهای پیش گفته از حمایت حوزه هنری از نویسندگان ان سخن گفته شد. برخی از این اثار به شهادت مترجم شان اساسا فرهنگ ایثار و شهادت را منتقل نمی کردند و نسخه جعلی از دفاع مقدس بودند که به داعیه جهانی شدن و نگاه انسانی به جای نگاه ارزشی منتشر شدند. در شرایطی که هزینه های ترجمه کتاب عملا از عهده نویسندگان خارج بوده و سرمایه گذاری قابل توجهی در این باره نیاز است حوزه هنری در طول سالیانی بدون توجه – شاید هم متعمدانهه- به بار ارزشی چنین اثاری و اینکه ایا می توانند نماینده دفاع مقدس باشند، بیت المال را صرف ترجمه چنین اثاری کرد تا نسخه جعلی و دست دوم ادبیات داستانی سیاه و تردید محور غرب را به انها باز گردانیم.
۷- تعامل با نویسندگان در دوران اخیر به حداقل ممکن رسیده است. نیک می دانیم شما وارث حوزه هنری ای شدید که در زمان گذشته بیش از هر چیز ساختارهای اداری در ان بدون ضابطه فربه شده بود. حوزه هنری که گردانندگان ان را نیز هنرمندان تشکیل می دانند اکنون مجموعه ای عریض و طویل و پر خرج با واحد های اداری و سازمانی است که تصمیمی کوچک در ان نیازمند فرایند طولانی نامه نگاری و تصمیم گیری است. حوزه ای که باید بخش اعظم بودجه خود را صرف کارمندانی نماید که می خواهند هنر ارزشی را تقویت و از ان حمایت کنند! در حالی که نشانی از هنرمند در این مجموعه جز اندکی باقی نمانده و پای بسیاری از نویسندگان از ان بریده شده است. چه کسانی در راهرو های حوزه هنری تردد می کنند؟ در طول یک هفته، یک ماه و حتی یک سال چند نویسنده شناخته شده به حوزه هنری می ایند؟ اکنون حوزه هنری در شرایطی است که اساسا ارتباط خود را با نویسندگان از دست داده است و تنها اندک نویسندگانی ان هم در مقام کارشناسی اثار رسیده با ان کاری ندارند. نویسندگان از این موضع و برنامه ریزی ناخرسندند. از اینکه حوزه هنری که زمانی باید مأمن و محفل انسی برای نویسندگان دغدغه مند می شد اکنون بیش از هر زمانی کارمند می زاید ناخوشنودند. ارتباط نویسندگان با این مجموعه به جای ارتباطی عمیق، مستمر، سازنده، امید بخش و پویا تبدیل به ارتباطی اداری و کسل کننده شده است. نویسندگان نه ولی نعمت حوزه که ارباب رجوع ان هستند. شاید به همین سبب باشد که بسیاری از نویسندگان دیگر دلیلی برای حضور در حوزه هنری نمی یابند یا به قهر به غربت خود کوچیده اند.
۸- ماهنامه ادبیات داستانی با سابقه ای درخشان و میراث شهید سید مرتضی اوینی همانند دیگر مجلات حوزه هنری سالها است که تعطیل است. ماهنامه ادبیات داستانی که بنده مدتی عضو شورای سردبیری ان را بر عهده داشتم در زمان خود بیشترین مشترک را میان مجلات حوزه هنری داشت و اولین و تنها مجله تخصصی داستان در کشور بود. اکنون سالها است این مجله تعطیل شده است. به نظر نمی رسد دلیل این امر صرفا مالی باشد چرا که حوزه هنری قادر است عشر هزینه ای را که برای سینما صرف می کند به این مجله اختصاص دهد. جناب مومنی شریف. شرایط کنونی ما با یک دهه گذشته تفاوت کرده است. مجلات مختلفی به صورت تخصصی و نیمه تخصصی به ادبیات داستانی می پردازند که عموم انها گرایشات ضد ارزشی و شبه روشنفکرانه دارند. ایا تعطیلی نشریه ای که حداقل در اخرین دوره اش نگاهی ارزشی داشت و تنها صدای منتشر از سوی جریان ادبیات داستانی متعهد به انقلاب بود خسارت نیست؟ چرا در طول این سالها اقدامی برای راه اندازی مجدد ان صورت نگرفته است؟ چه برنامه یا برنامه هایی از چنین مسئله مهمی واجب تر است؟
۹- در امر پژوهش داستانی حوزه هنری در طول دوره مدیریت شما بر این مجموعه عملا تعطیل بوده و حرفی برای گفتن نداشته است. تنها کتابهای منتشره در این دوره چند کتاب ترجمه ان هم با مبانی نظری غربی بوده است که اساسا کمکی به ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نمی کند. در حالی که محافل دانشگاهی قرقگاه و جولانگاه اندیشه های اومانیستی غربی و نظریه های ادبی است و عملا ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در این مجموعه ها غریب است، پژوهشگاه حوزه و دفتر پژوهش این مجموعه تقریبا هیچ کار درخوری در این زمینه انجام نداده است. نیک می دانید که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نه تنها با تولید اثار داستانی که با طراحی نظریه ای که بر اساس ان این اثار شناسنامه دار شده و تحلیل و بررسی و گونه بندی شوند به حیات خود ادامه داده و جهانی خواهد شد. با این وجود فقدان حرکت به این سمت و حتی فقدان مسئله شناسی لازم در این زمینه هر بیننده ای را در عملکرد حوزه هنری به تعجب وا می دارد. از پژوهشهای بنیادین که بگذریم حتی در طول این سالها حوزه هنری در فراهم اوردن امکان طرح مسائل نظری در این حوزه نیز اقدام شایسته و مستمری انجام نداده است.
۱۰- حوزه هنری در ساحت نقد بسیار منفعل و بعضا زاویه دار عمل کرده است. در تهران که ام القرای جهان اسلام شناخته می شود و قرار است مهم ترین و تازه تری و انقلابی ترین مواضع در حوزه داستان از حوزه هنری شنیده و دیده شود، عملا برنامه های نقد تعطیل است. جز چند مورد انگشت شمار که بعید می دانم به دو سه مورد برسد، انتشارات سوره مهر هیچ مجموعه نقدی بر ادبیات داستانی معاصر چاپ نکرده است. این واقعیت نشان دهنده ان است که مقوله نقد جزو اولویت های واحد ادبیات حوزه هنری نیست. این سکوت معنی دار نه تنها به حمایت از ادبیات داستانی متعهد نمی انجامد که بعضا حرکت نفوذی و مخرب جریان داستان نویس شبه روشنفکر را نیز بدون هیچ مزاحمتی همراهی می کند. ایا از برنامه های نقد حضوری در حوزه هنری باخبرید؟ انچه در حوزه هنری تهران دیده می شود جلساتی فصلی و بیشتر کلیشه ای و کم شور و با حضور تعداد حضار اندک و انگشت شمار است. این درحالی است که حوزه هنری در گذشته خود جلسات پرشوری و به روزی را داشته است که می توانست از هویت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در مقابل هجمه ها دفاع کند و هویت وارداتی ادبیات شبه روشنفکری ترجمه ای را اشکار سازد. دلیل تعطیلی جلسات نقد و فروکاهیدن ان به جلساتی کم مایه که عموما مواضع محافظه کارانه منتقدین ان عملا مشکلی را حل نمی کند چیست؟
۱۱- اکنون لازم است حوزه هنری از خود سئوال کند چه شد که چهره های ساخته و پرداخته حوزه هنری در سالیان قبل که حمایت حوزه هنری را از خود داشتند و برای اشتهار انها سرمایه های معنوی و مادی گزافی خرج شد بعضا به جبهه شبه روشنفکران پیوسته اند و در نقد و نظر و آراء شان نشانی از ارزشها و ارمانهای انقلاب اسلامی نیست؟ ایا حوزه هنری در شناخت نویسندگان و بروز چنین رخدادی سهیم نیست؟ به نظر می رسد زمینه های چنین انحرافاتی از گذشته در این نویسندگان بوده است و مدیریت های ادبیات با چشم پوشی از این حقایق یا کم اهمیت جلوه دادن ان و مبنا قرار دادن رفاقت های غیر ارزشی و خوش بینی ساده لوحانه زمینه های این ارتجاع را فراهم اورده اند.
۱۲- در حوزه اموزش نیز با وجود دوره هایی که گه گاه برگزار می شود حوزه هنری موفق عمل نکرده است. ادبیات داستانی انقلاب اسلامی هم برای تولید و تربیت نویسنده و هم تربیت مدرس داستان و همچنین تربیت منتقد ادبی نیازمند اموزش است. اما به نظر می رسد حوزه هنری اساسا برنامه ای برای دو مورد اخر ندارد. مدرسان حوزه هنری اغلب افرادی اند که به صورت سنتی در این حوزه اموزش می داده اند. با رونق ادبیات داستانی و اموزش داستان در کشور تردید نباید کرد که اینده ادبیات داستانی را مدرسان ادبیات داستانی رقم می زنند. با وضعیت موجود به نظر میرسد حوزه هنری اساسا نقشی در اینده ادبیات داستانی از این جهت نداشته باشد. حضور مدرسان داستان در حوزه هنری که مبانی ادبیات داستانی مدرن و اومانیستی غربی را تدریس می کنند نگران کننده است. مدیر ادبی حوزه هنری در پاسخ به پرسش از چرایی دعوت مدرسی که مبانی ادبیات داستانی اومانیستی را طرح می کند و با ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و ارزشها و مبانی ان زاویه دارد می گوید او را می شناسیم. فرد سالم و نماز خوانی است!
۱۳- تولید منابع اموزشی مکتوب از جمله دغدغه های جدی ادبیات داستانی در کشور است. ایا انتشار کتاب “پیک قصه نویسی” که از زمان تدوین و تالیف ان قریب به بیست سال می گذرد می تواند نیازهای امروزه روزافزون اموزش داستان را مرتفع کند؟ در مقابل حجم قابل توجه کتابهای ترجمه حوزه هنری اساسا جایگاهی در نشر کتابهای اموزش داستان ندارد و این غیر قابل جبران است.
۱۴- یکی از برنامه های رایج حوزه هنری برگزاری جشنواره های ادبی است. شاید مهمترین این جشنواره ها جشنواره داستان انقلاب باشد که چند سالی است توسط مرحوم امیر حسین فردی بنیان نهاده شد و حوزه هنری هر ساله ان را برگزار می نماید. جدای از انکه در تحلیلی کلی باید کارامدی جشنواره ها در حوزه ادبیات داستانی بررسی شود و سیاست جشنواره ای در مدیریت های ادبی به صورت دقیقی نقد شود و فارغ از انکه اساسا طراحی چنین جشنواره ای به چه میزان به موقع و مفید بوده است، به نظر می رسد کم کاری در حوزه پژوهش و نقد موجب شده است این اسیب در انتخابهای جشنواره داستان انقلاب نیز خود را نشان دهد. با کمال تاسف باید به این اقرار داشته که برخی برگزیدگان جشنواره داستان انقلاب که به عنوان ادبیات داستانی طراز انقلاب اسلامی معرفی شده و توسط حوزه تبلیغ و ترویج می شوند نه تنها اساسا نسبتی با ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نداشته و واجد ارزشها و ارمانها و واقعیت های ان نیستند بلکه بعضا معارض با این ارزشها عمل می کنند. این بیشتر بدان واسطه است که داوری ها در این جشنواره با ضابطه ای دقیق و مبنایی کار شده صورت نمی گیرد.
۱۵- واحد ادبیات حوزه هنری از دیرباز پذیرای معدود نویسندگانی بوده است که اکنون دهه دوم یا سوم حضور خود را در حوزه هنری سپری می کنند. متاسفانه حوزه هنری در تربیت و حمایت از نویسندگان نسل جدید و جوانانی که متعهدانه این راه را دنبال می کنند چندان توفیقی نداشته است. مدیریت ادبیات حوزه در انتخاب افراد و حمایت از انها محتاطانه رفتار می کند. گویا افراد نه به واسطه توانایی شان در عمل که به واسطه حضور و سبقت و سابقه شان ارزیابی می شوند. برخی از این افراد که گویا نامشان پشت قباله حوزه هنری خورده است و حاضر به ترک ان نیستند عملا فضا را برای تحول خواهی در واحد ادبیات مسدود می سازند.
در پایان به نظر می رسد حوزه هنری در ساحت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی اگر بخواهد در اینده و اکنون حرفی برای گفتن داشته باشد نیازمند یک تصمیم جدی و تغییری انقلابی و موضعی روشن است. انچه بنده را برای بیان این امور مصمم ساخت شناختی است که از شما داشته ام. همچنان که شما را در صحنه های دفاع از ساحت انقلاب اسلامی شفاف و صریح می دانم و هنوز هم شما را متعلق به حوزه علمیه می پندارم، امید دارم این نکات یا بعضی از ان توجه شما را به نواقص مجموعه تحت مدیریتتان جلب نماید و به تقویت و اصلاح مجموعه تحت مدیریتتان همت گمارید.

۲۵/۱۱/۱۳۹۵
احمد شاکری

راههای نفوذ را ببندید/ نامه ای به مدیر موسسه شهرستان ادب

بسم الله الرحمن الرحیم
“راههای نفوذ را ببندید”

جناب آقای علی محمد مودب
مدیر محترم موسسه شهرستان ادب
سلام علیکم
سالگرد رحلت کریمه اهل بیت را به شما تسلیت می گویم. به یقین، انچه در ایام فتنه و نفاق مایه دلگرمی مومنان است مجاورت و موانست با سلاله اهل بیت و خاندان عصمت و طهارت است. این همان حبل المتینی است که به واسطه ان، مومنان “رحماء بینهم” خوانده شده اند. زیرا این رحم و رحمت جز با تعلیم این خاندان و جز با تمسک به محبت انان و محبت محبان انان ممکن نخواهد بود. صلوات بر پیامبر و خاندانش و تسلیم در برابر انان به استناد “ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا” از بین برنده نفاق و محل اجتماع مومنان بر صراط مستقیم است. این تمسک عالمانه و متعبدانه است که غبار غفلت را می زداید و راه خلط حق با باطل و درامدن باطل به لباس حق را منسد می کند.
در سالهای اخیر حضور شما در شهرستان ادب موجب شده علاوه بر حیثیت شاعری، حیثیت مدیر فرهنگی و ادبی نیز معرِّف شما باشد. پیش از این و بخصوص در مقاطع حساسی چون فتنه ۸۸ حضور شما و چند تن دیگر از شاعران انقلابی در صحنه های خطر و میدان دفاع از انقلاب اسلامی و ارزشهای آن، از شما در عرصه شعر، چهره ای انقلابی ساخته است. همچنین انتساب مجموعه تحت مدیریتتان به نهادهای ارزشی و انقلابی نشان دهنده اعتماد گروهی از علاقمندان نظام به این مجموعه است. این البته سرمایه ای است که به سادگی بدست نمی اید. چه بسا شاعران و نویسندگان بسیاری که به دلایلی در مسائل حیاتی نظام ترجیح دادند سخنی نگویند یا حتی به جریانهای سکولار چراغ سبز نشان دهند. شجاعت اظهار نظر و ورود بصیرانه به عرصه های خطر خود خصوصیت ممتازی است که ادبیات انقلاب اسلامی بسیار بدان نیازمند است. این شجاعت و بصیرت که نشان از اعتقاد به ادبیات متعهد و کارکرد ان در زمان کنونی دارد، از سویی امید بخش و از سوی دیگر دغدغه افرین است. گرچه خود را در عرصه شع، مخاطبی عادی می دانم اما با درک مشخصی که از ارایش سیاسی، اعتقادی و ادبی دارم و اعتمادی که بر برخی دوستان شاعر متدین و انقلابی می نمایم، نسبت به سلامت و بصیرت شما در مقام شاعر اطمینان دارم.
انچه بنده را واداشت به رغم دغدغه های پژوهشی و ضیق وقت این پاره نوشته را برایتان مرقوم نمایم، بیش از هر چیز به حیثیت مدیریتی شما در موسسه “شهرستان ادب” باز می گردد. بنده، سالها است به واسطه دغدغه های پژوهشی ناگزیر جریانها، اثار، افراد و رخدادهای مهم در عرصه ادبیات داستانی را دنبال می کنم. انچه در این سالها بیش از افراد، با اهمیت جلوه کرده است مجموعه های ادبی بوده اند. نویسندگان شاخص متعددی در دو جبهه ادبیات داستانی انقلاب و ادبیات داستانی روشنفکری ظهور کرده اند. اما انچه به مانایی اندیشه نویسنده، سبک و سیاق اثر هنری او یا گسترش جهان ذهنی و عملی او در میان نویسندگان انجامیده است و ان را بدل به یک جریان ادبی کرده است مجموعه ها بوده اند. مجموعه ها ارتباطات جهت دار ادبی را سامان می دهند و با بکارگیری اموزش، نقد، پرورش نیرو، نظریه پردازی، حمایت از نویسندگان، تسهیل فرایند چاپ و نشر، شناسایی و کشف استعدادهای جوان، برقراری شبکه منسجمی میان تولید، انتشار، تبلیغ و تفسیر، و بالاخره برنامه ریزی و جذب سرمایه های سرگردان در حوزه ادبیات داستانی، جریانهای ادبی را تقویت کرده یا مستقلا تاسیس می نمایند. به همین دلیل است که در تاریخ ادبیات معاصر، چهره های ادبی از دل مجموعه های ادبی بیرون امده اند. لذا شناخت ارتباطات و خاستگاه زایش و معرفی نویسنده ها عموما بیان کننده فکر، اندیشه و سلوک هنری و ادبی انان نیز بوده است. تجربه مدیریت ادبی در کشورمان بخصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی فراز و نشیب های بسیاری داشته است. خسارت ها و ریزش ها و البته رویش ها در این عرصه کم نبوده اند. تنها اگر روزی در این زمینه پژوهشی جامع انجام گیرد ابعاد خسارت بار و غرور افرین ان به وضوح مشخص شود. انچه در طی این چند دهه به وضوح قابل شناسایی است خطراتی است که همواره مجموعه های ادبی را تهدید می کرده است. و از انجا که مدیریت های ادبی در کشورمان همواره داعیه دار نواوری و کار بی پیشینه اند و این با انکار یا نقد عمومی تجربه های سابق صورت می گیرد و البته مطالعه دقیقی در نتایج و ثمرات مدیریت های ادبی گذشته صورت نگرفته است، می توان انتظار داشت ادبیات داستانی کشور بارها و بارها از یک سوراخ گزیده شود و حافظه فراموش کار ادبیات داستانی و مدیران ان تجربیاتی که هزینه های گزافی بابت انها صرف شده است را به فراموشی بسپارند.
در این شرایط تولد هر مجموعه منتسب به نظام نقطه امیدی است که دل علاقمندان به ادبیات داستانی متعهد را روشن می کند. بدین جهت است که مجموعه تحت مدیریت شما مورد توجه اهالی نظر و نویسندگان متعهد است. مدیریت شما، افرادی که دران مجموعه به کار می گیرید، مبانی فکری مجموعه تان، اثار و سلوک عملی ان مجموعه همه و همه از چشم های تیز بین و دل های دغدغه مند پنهان نمی ماند. گرچه حضور حتی چند نفر استحاله شده با افکار زاویه دار با ادبیات انقلاب اسلامی را مضر به حال مجموعه ای انقلابی می دانم اما به این اکتفا نکرده، بخشی از اثار، برنامه ها و فعالیت های ان مجموعه را دنبال کرده ام. برخی از نویسندگان مرتبط با مجموعه تان را از نزدیک می شناسم. با بن مایه فکری برخی مدرسان، منتقدان و راهبران فکری مجموعه تان دقیقا اشنا هستم. با این علم و اطلاع –گرچه برخی جزئیات و اتفاقات پشت پرده از نظرم پنهان مانده باشد- اکنون با شما سخن می گویم. علاوه بر این اطلاع شخصی، چند سالی است نگرانی خود را با برخی دوستان نویسنده بصیر و متدین در میان گذاشته و انان را نیز با خود هم رای یافتم. انچه همه این قرائن و شواهد حاکی از ان است، نگرانی ای جدی در بخش داستان مجموعه تحت مدیریتتان است.
خاطرم هست حدودا هفت یا هشت سال قبل در دیداری که با شما در موسسه شهرستان ادب داشتم بحثهایی در ارتباط با حوزه ادبیات داستانی مطرح شد. آن زمان موسسه “شهرستان ادب” انقدر شناخته شده نبود و شما در صدد برنامه ریزی برای توسعه برنامه هایتان در زمینه ادبیات داستانی بودید. از ان زمان سالها گذشته است و شما را جز در یک جلسه عمومی که با جمعی از شاعران و نویسندگان برای همفکری دعوت شده بودیم ندیدم. اتفاق دیگری که در طول این چند سال رخ داده است به نقد داستان بلندی باز می گردد که اتفاقا موسسه شهرستان ادب ان را چاپ کرده بود. پس از انتشار ناقص محتوای جلسه، شما در یادداشتی کوتاه نشان دادید که از این نقد براشفته شده اید. این همه آن چیزی است که به صورت بینابینی رخ داده است.
البته چنین دیوارهای قطوری میان نویسندگان انقلاب اسلامی امری عجیب و بی پیشینه نیست. عموم نویسندگان و اهالی قلم بهانه های بسیاری برای ندیدن هم و نشنیدن از هم دارند و بهانه های بسیار کمتری برای با هم بودن و با هم سخن گفتن. گویا اساسا ضرورتی برای این تعامل احساس نمی کنیم و همواره این قضاوت ها، پیش فرض ها و مسلمات ذهنی مان هستند که ما را می سازند. نتیجه این ندیدن ها و نشنیدن ها توهم کفایت از دانستن و بی نیازی از پرسیدن است. روشن است که مراد از برداشتن دیوارها، اتفاق نظر و هم رایی میان اهالی قلم نیست. بلکه انچه از اتفاق نظر و رای مشترک اهمیت دارد، همفکری و تعاطی و تضارب اراء و افکار است. ما را چه شده است که هر گروهی به گوشه ای خزیده ایم و به کار خود دلگرمیم؟ ما را چه شده که خود را کانون و محور ادبیات می دانیم؟ ما را چه شده که در اثبات خود به نفی دیگران می پردازیم؟ ما را چه شده که طرح نظر و اندیشه و نقد جدی یکدیگر واهمه داریم؟ ما را چه شده است که از در معرض نقد قرار دادن خود بیمناکیم؟ ما را چه شده است که نقد را نوعی تخطئه می دانیم؟ ما را چه شده که ترجیح می دهیم محافظه کارانه منتظر رخدادهایی باشیم که برای ادبیات رخ می دهد؟ ما را چه شده است که گمان می کنیم نیازی به دیگران نداریم؟ ایا فکر می کنیم می توان با حلقه های چند نفری ادبیات ملی را سامان داد؟ ایا گمان می کنیم می توان با شرحه شرحه کردن جامعه نویسندگان انقلابی از ادبیات انقلاب نام برد؟
به یقین می توان گفت، ادبیات جریانی زنده است که باحرکت جمعی ایجاد می شود. پر واضح است مراد از این جمع، اجتماع تمامی نویسندگان بر رای واحد نیست. چنین تصوری نه تنها عملی نیست بلکه با واقعیت کنونی جامعه ادبی کشور و اقتضائات مباحث ادبی سازگار نیست. همچنین مراد از حرکت جمعی، فراموش کردن مرزهای ادبیات انقلابی و متعهد، ادبیات دینی و ارمان محور با ادبیات سکولار و مادی، ادبیات بی محتوا و دانی نیست. نیک می دانید و می دانیم که حرکت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در پس از پیروزی انقلاب در بهمن ۵۷، با اشکار شدن جنبه های علمی و جبهه بندی های عملی صورت گرفت. اگر نبود بایکوت ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در دهه ۶۰ و اگر نبود بد عهدی ها و بد دلی های جریان شبه روشنفکر اساسا ادبیات انقلاب تا سالها پس از پیروزی انقلاب اسلامی زاده نمی شد. پس بی راه نیست که بگوییم، ماهیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی وامدار مرز بندی های نظری و جبهه بندی های عملی در حوزه ادبیات داستانی است. طبعا مرز بندی ها هر چه دقیقتر و ضوابط علمی هر چه سخته تر و مراقبت های عملی هر چه موکد تر، ماهیت ادبیات ناب انقلاب اسلامی برجسته تر خواهد بود و گوهر ارزشمند ادبیات داستانی انقلاب اسلامی که همان ادبیات داستانی دینی است خالص تر و عیار ان بالاتر خواهد شد. اما این مهم نه با ظن و گمان، که با پژوهش و کاربست روش های علمی و التزام عملی به ارمانهای انقلاب اسلامی صورت می گیرد. همان طور که فراموش کردن مرز ها و حرکت در پاک کردن انها ویران کننده ادبیات انقلاب اسلامی است، مرز بندی ها بیهوده و از سر دواعی نفسانی یا بدون پشتوانه علمی دقیق نیز می تواند انرژی و استعداد جریان داستان نویسی انقلاب اسلامی را پراکنده نموده، ضعیف سازد. بنابر این این جمع و جمعیت شکل نمی گیرد مگر با چراغ اندیشه بر سر مبانی ادبیات انقلاب اسلامی. اگر اینگونه باشد و شود، ترسی از قلت افراد نخواهد بود که به وعده الهی “کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله”. پس یکی از مجاری غربال جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و راههای قابل اعتماد ان تعاطی افکار در این زمینه است. تا مسیر برای گفتگو باز نشود علم محقق نمی شود و تا علمی محقق نشود چگونه می توان در عمل عالمانه رفتار کرد و موضع گیری عالمانه ای در نوشتن، نقد و عمل در حوزه ادبیات د استانی داشت.
جناب آقای مودب
انچه گفته شد، مقدمه ای بود در توجیه این نامه نگاری که امری خلاف عرف در حوزه داستان نویسی معاصر است. متاسفانه راهها نزدیکند اما مسیرهای تعامل از هر دو سو گشاده و مفتوح نیست. در چنین فضایی سکوت در برابر عمل نویسندگان و مجریان و مدیران عرصه ادبیات داستانی، به معنای تایید ضمنی عملکرد و نظر انان است. لذا از باب اتیان امر “ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر” لازم است چشم های بینایی رفتار اهل قلم را مراقبت نمایند و از انچه در دهه ها و سالهای اینده رخ خواهد داد بیم دهند. انچه در پی می اید مجموعه ای از این دغدغه ها و نگرانی هاست. ناگفته نماند غالب این دغدغه ها اختصاصی به مجموعه تحت مدیریت شما ندارد و مجموعه های دیگری که در حوزه ادبیات داستانی برنامه ریزی و کار می کنند نیز مبتلا به برخی از افات شده اند. انچه موجب شد شخص شما و مجموعه تان را خطاب قرار دهم بارقه امیدی است که با توجه به شخصیت انقلابی شما و برخی اثار منتشره در مجموعه تان دیده می شود. چنانکه می دانید و می دانیم برخی مجموعه های منتسب به نظام و ارزشها، سالها است خط خود را از ادبیات داستانی انقلاب به نحو اشکار و پنهان جدا کرده اند و امیدی عاجل برای تغییر در انها نیست. این یادداشت حجتی است بر شما و عذری از سوی بنده در پیشگاه الهی. دور نخواهد بود زمانی که از حجت ها پرسش شود و عذرها را به میزان الهی بیازمایند.
ممکن است در برخی از مواردی که در ادامه خواهد امد با بنده موافق نباشید. پاسخ یا پاسخهایی برای ان داشته باشید. اما گمان می کنم به عنوان مدیر مجموعه ای فرهنگی که قطعا نگران اینده ان هستید به این موارد خواهید اندیشید. در صورتی که با تامل دقیق درباره انچه امد، برخی از این کاستی ها و نواقص را در مجموعه تان نیافتید نشانه توفیق شما است و در صورتی که حقیقت انگونه بود که بیان شده، در اصلاح ان مسئول خواهید بود.
۱- پیش از هر چیز، از شما می خواهم خود و مجموعه داستانی تحت مدیریت تان بار دیگر به مرور گفته ها، نوشته ها و تقریضات مقام معظم رهبری در حوزه داستان بپردازید. اگر فقط و فقط همین سخنان باشد، کفایت می کند که ادبیات داستانی خود را از مهلکات دوران کنونی برهاند. به خاطر دارم در دیدار جمعی از اعضا و هیئت مدیره انجمن قلم با مقام معظم رهبری، ایشان در ضمن بیاناتی نسبت به نفوذ افراد ناسالم به انجمن قلم ایران هشدار دادند. فرمودند مراقب این نفوذ ها باشید. طبعا موسساتی که توسط مدیر واحدی اداره می شوند باید بیش از مجموعه ای چون “انجمن قلم” که دارای اساسنامه و هیئت مدیره بوده و پروسه عضو گیری و تایید صلاحیت اعضا در آن تحت نظارت گروهی از افراد است نگران نفوذ باشند.
۲- همانطور که پیش از این بیان شد شما را شاعری انقلابی و متعهد می شناسم. اما معتقدم حیثیت مدیریت اقتضائات خودش را می خواهد. ممکن است شاعر یا نویسنده ای در مقام سرایش شعر یا افرینش داستان، فردی چیره دست و صاحب نام باشد اما اقتضائات مدیریتی با اقتضائات شعری و داستان نویسانه مشترک نیست. شاید در وصف بایسته های مدیر فرهنگی و ادبی یکی از اخرین چیزهایی که بتوان بر ان تاکید داشت –گرچه در ضرورت آن تردید دارم- آن است که مدیر خود شاعر یا نویسنده ای ممتاز یا حتی خوب باشد. متاسفانه انچه عموما در فضای ادبی کشورمان دیده می شود تسلیم عامه مخاطبان و حتی صاحبنظران در مقابل تولید کننده هنر است. مقوله هنر موجب می شود ما در مقابل هنرمندی که افریننده هنر است تواضع کنیم و این تواضع با تسامحی مخرب همراه شود. لذا از نویسنده می خواهیم نقد کند، اظهار نظر پژوهشی نماید، برنامه ریزی کند و حتی کارهای اجرایی مربوط به داستان یا شعر را انجام دهد. این مقوله ای است که از ان به عنوان شاعر یا نویسنده محوری یاد می شود. تا جایی که امر بر برخی مشتبه شده و اساسا نقد، مدیریت و پژوهش را فرع بر داستان نویسی دانسته و داستان نویس را بر صدر می نشانند. این همان خطایی است که در حوزه سینما درباره بازیگر محوری صورت می گیرد. تجربه های ناکام مدیریتی بسیاری از این دست را می توان برشمرد که شمار زیادی از ان به حوزه های مدیریتی دولتی باز می گردد. مدیران غیر اشنا به حوزه ادبیات یا مدیرانی که تنها به واسطه شعر یا داستانی که سروده یا نوشته اند بر مسند کاری گمارده شده اند که هیچ یا اندک تخصصی در ان نداشته و پس از مدتی مجموعه ای را با شکست مواجه کرده اند. البته وضعیت در مدیریت های دولتی ان است که پس از مدتی با تغییر مدیران و دولت ها همه چیز فراموش می شود اما در مورد شما که مجموعه ای خصوصی هستید وضعیت متفاوت است.
در کنار این دغدغه، مقوله ای که عموما موجب رنج داستان نویسان بوده و احتمالا خواهد بود، تسلط بی قید وشرط شعر بر حوزه های داستانی است. مدت زیادی نمی گذرد که بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان به بنیاد شعر و داستان تغییر نام داد. به نظر می رسد آمیزش این دو حوزه بیش از انکه به نفع داستان باشد به نفع “شعر” است. این مقوله در استفاده از شاعران مدیر نیز قابل تامل است. تردیدی در این نیست که شعر در قیاس با داستان، هنری بومی، اصیل و پر افتخار است. بدون تردید اگر وزنه شعر را با ادبیات داستانی که عمری صد و اندی ساله دارد قیاس کنیم، شعر از هر جهت برجسته است. اما تردیدی نیست که این دو حوزه قابل تفکیک و مجزا هستند. منطق حکم می کند نهال نوپدید، بیش از درخت تناور مراقبت شود. در حالی که بودجه ها، برنامه ریزی ها و حمایت های بخش شعر با داستان قابل مقایسه نیست. اما انچه مورد بحث است اینکه بعضا در نهادها، موسسات یا مجموعه هایی که مدیر انها شاعر بوده است، یا به دلیل عدم اشراف به داستان، رشته امور داستان از دستش رها شده است. با به دلیل اشراف و تسلط بر شعر، این هنر مورد حمایت عمیق تر و بیشتری قرار گرفته است.
برادر گرامی
قطعا شما را شاعر خوبی می دانم. قطعا شما اخرین شاعری نخواهید بود که زمام مدیریت ادبیات داستانی را بر عهده دارید، اما در حوزه ادبیات داستانی، مدیریت شما را هوشمندانه نیافته ام. طبیعی و تا حدی قابل درک است که در حوزه ای که ریزه کاری های نظری و جریان شناسی و داستان شناسی و چهره شناسی ان بسیار در تصمیم گیری مهم است تجربه ای ندارید. داستان حوزه ای پیچیده و حساس است که حتی اهالی متعهد داستان نیز بعضا در ان دچار خطای محاسباتی و خلط حق و باطل می شوند. شاید این از بد اقبالی بنده باشد که از شما نقد داستان یا تحقیقی در این حوزه نخوانده یا ندیده ام. طبعا از شما داستانی هم نخوانده ام. اما برخی اظهار نظر های شما درباره اثار داستانی ای که در مجموعه تان چاپ می شود به نظر می رسد در بهترین حالت، نتیجه بی اطلاعی شما از این حوزه باشد. درباره رمانی که مورد حمایت و سفارش موسسه تان بوده است گفته اید بعد از این رمان به سختی می توان به اثری در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس رمان گفت. رمانی که به ان اشاره کردید انقدر دشوار خوان هست که کسی چون بنده پس از سه بار مطالعه و نوشتن نقدی هفتاد صفحه ای بر ان بتوانم اندکی درباره ان اظهار نظر کنم. چطور و با چه منطق و در قیاس با چند رمان دفاع مقدس چنین حکمی را درباره رمانی صادر کرده اید؟
نتیجه طبیعی عدم اشراف و اطلاق دقیق از حوزه تخصصی داستان، “اعتماد” به دیگرانی است که کارها را بدانها سپرده اید. بر اساس قاعده رجوع جاهل به عالم، باید به رأی صائب مجتهد در هر علمی اطمینان و اعتماد کرد و مقلدانه راه صحیح را جست. اما اولا باید گفت در مدیریت فرهنگی جایی برای اعتماد مطلق نیست. این بلیه هم از جمله مواردی است که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در طول این چند دهه بسیار از ان سیلی خورده است. مثال های زیادی در این باره وجود دارد. مدیران مومن اما بی تخصص در حوزه های خاص که صرفا به دلیل اعتماد عنان اختیار یک مجموعه را به دست گروه یا فردی می سپارند و خیالشان را از بابت مدیریت و هدایت راحت می کنند. انچه امروزه در شهرداری می بینیم، در جشنواره ای چون داستان تهران شاهد ان بوده ایم، انچه در انتخابهای جهت دار بنیاد ادبیات داستانی در جشنواره جلال و دیگر برنامه ها شاهد ان هستیم انچه در حوزه هنری شاهد ان بوده و هستیم نتیجه این اعتماد است. در بهترین فرض، فرد مومن و انقلابی به دلیل عدم تخصص و ورود به حوزه ای خاص شاهد اجرای برنامه ها و سیاست هایی است که اساسا مخالف ان است. اگر اندکی به مجاری این اعتماد دقت کنیم به این گونه اعتماد ها بی اعتماد تر می شویم. زمانی که به یکی از مسئولان حوزه هنری درباره حضور چهره شاخص اندیشه سکولار در این حوزه هشدار داده می شود پاسخ می دهد ایشان را می شناسیم اهل نماز و متدین است! زمانی که به مدیر دیگری درباره استفاده از فردی با رسوبات شبه روشنفکری هشدار داده می شود گفته می شود این فردی مناسب است زیرا برای اهل بیت داستان نوشته است! زمانی که به مدیر سومی گفته می شود چرا از این فرد با اثار داستانی زاویه دار با ارزشهای انقلاب استفاده شده است می گوید او را دوستان مطلع توصیه کرده اند! ایا واقعا اینها می تواند حجتی برای اعتماد به افراد باشد. شاید فرد سوم رسوا تر از دو دیگری باشد چرا که او با اعتماد بی پایه اش به دیگری به مسئول زیر دستش اعتماد کرده است.
برادر دینی
در عرصه ادبیات که پیچیدگی های نظری و عملی ان بسیار است، اعتماد، خود نتیجه علم و اجتهاد در عرصه داستانی است. نتیجه تحلیل دقیق عملکرد و اثار داستانی و نقد و دیگر پژوهشهای یک فرد است و این همه بدون مبنا نمی تواند صورت گیرد. ایا ندیده اید کسانی را که بالاتر از نماز خوانی ملبس به لباس روحانیت نیز بوده و قبله شان کافکا و مارکز است؟ ایا نمی دانید همین الان که این نوشته را می خوانید در میان برخی از طلاب حوزه علمیه قم، مبانی سکولار ستایش می شود و روایت اروتیک، دینی تلقی می شود؟! شاید این نتیجه خوش قلبی شما یا حسن ظن شما نسبت به داستان نویسان و مدرسان داستان نویسی است.
۳- یکی از مجاری نفوذ همیشگی جریان شبه روشنفکر به جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی توهم به خدمت گرفتن نیروهای شبه روشنفکر در سطوح متفاوت داستان نویس، منتقد، مدرس داستان، مدیر حوزه ادبیات داستانی و پژوهشگر داستانی است. چنین فکری بخصوص در دهه شصت و زمانی که نویسندگان انقلاب اسلامی گمان می کردند از تجربه و علم و مهارت لازم برای ایجاد یا حفظ جریان داستان نویسی دینی بهره کافی ندارند تضج گرفت و شدت یافت. بر این اساس گفته می شد ادبیات داستانی ابزاری است که عده ای روشنفکر با افکار باطل ان را به درستی اموخته اند. جریان داستان نویس انقلابی می تواند با تحت کنترل در اوردن، هدایت، مدیریت و اسیر گرفتن این گروه، خروجی مورد انتظار جریان داستان نویسی انقلاب اسلامی را ایجاد نماید. اما این طرح در همان زمان نشانه های شکست خود را اشکار کرد. در حوزه اموزش داستان نویسی شاهد حضور مدرسان ناسیونالیست و بعضا لیبرال در جمع های حوزوی قم بودیم. اکنون اثار ان پس از نزدیک بیست سال قابل مشاهده است. که سنگ بنای غلط که توسط مدرسان زاویه دار بنا نهاده شد ادبیات داستانی را در برخی محافل قم که مذهبی ترین و عالم ترین چهره ها و فضلای حوزه در ان زندگی می کنند به کجا کشاند. در حوزه هنری حضور همین چهره های بعضا سکولار و شاگردهای دست چندم چهره های شناخته شده غربی مبانی غلط را در اندیشه و مغز هنرجویان وارد کرد تا جایی که پس از دو دهه اکنون متولیان امر نمی دانند خود با دست پرورده های خود چه کنند و می بینند چه مارهایی در استین پرورده اند. در فضای داستان نویسی دفتر ادبیات ایثار که وابسته به بنیاد جانبازان بود همانند بسیاری از مجموعه های دیگر تلاش کرد با عقد قراردادهای وسوسه کننده نویسندگان بعضا معتدل جریان روشنفکری را به نگارش داستانهای انقلابی متمایل سازد اما اثاری که در ان زمان توسط این مجموعه ها نوشته شد حاکی از ان بود که داستان مقوله ای فرمایشی نیست. داستان با بن اندیشه و احساسات نویسنده امیخته است و نوشتن داستان انقلابی و دینی توسط کسی که یا اساسا تعلق خاطری به این امور ندارد یا دچار انحطاط فکری است امری نزدیک به محال است. به نظر می رسد تمام این تجربه سی و اندی ساله برای این کافی باشد که بدانیم عرصه ادبیات داستانی دیگر مجرای ازمون و خطاهای تکرار شده نیست. نمی توان با مدرسانی که با فتنه ۸۸ همدلی یا همراهی کرده اند. مدرسانی که حامی و مروج ادبیات غیر متعهد، ادبیات هنجار شکن و ادبیات سکولار هستند. مدرسانی که در نظر و عملشان ادبیات انقلابی را ادبیات دولتی و شعاری دانسته و میراث ادبیات حماسی دهه ۶۰ را تقبیح می کنند به داستان دینی رسید. نمی توان به مدرسانی که نویسنده اثار سیاه دفاع مقدس هستند و ارزشهای انقلابی را به وضوح زیر پا گذاشته اند به تربیت نیروهای انقلابی فکر کرد. نمی توان ذهن و عمل نواموزان داستان نویسی را به دست افرادی سپرد که کارنامه روشنی در ادبیات داستانی انقلابی ندارند.
مدیریت، خود نیازمند به علم و عملی فراتر از حوزه مدیریتی دارد. بسیار بدیهی است؛ ایا می توان کسی را مدیریت کرد که به لحاظ علمی از مدیر بیشتر می داند؟ در طول این سالها شاهد ان بودیم کسانی که با باز کردن مرزهای ارتباطی خود نیروهای شبه روشنفکر را بر سر سفره ادبیات انقلاب نشانده اند و به انها اعتماد کرده اند و بعضا با شعار اسیر گرفتن از جریان شبه روشنفکری به این چهره ها چراغ سبز نشان داده اید عملا خود به اسارت فکر و عمل و اندیشه این افراد در امده اند. انچه در عمل اتفاق افتاده است این است که چهره های شناخته شده شبه روشنفکر با استفاده از بودجه بیت المال مجموعه های دولتی و شبه دولتی افکار خود را ترویج داده اند.
۴- امروزه شناخت مرزهای ادبیات ناب انقلاب اسلامی و ادبیات ناب دینی با غیر ان ضروری تر است. زمانی در دهه شصت به دلیل شرایط زمانی ادبیات حماسی دفاع مقدس در کشور شکل گرفت. ضمن انکه نسل داستان نویسان انقلاب اسلامی در حال شکل گیری بودند و هنوز مجال فعالیت برای جریان شبه روشنفکر گشوده نشده بود. اکنون علم به جریان نفوذی در ادبیات داستانی ضروری تر و بسیار دشوار تر است. شاهد این امر را می توان یارگیری طرف شبه روشنفکر از جریان ادبیات داستانی انقلاب دانست. کسانی که خود جزو پیشگامان ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس بودند اکنون توسط جریان شبه رشنفکر تقدیر می شوند در جشنواره های انها برگزیده می شوند به عنوان داور در جشنواره های سکولار مشارکت می کنند و در داستانهایشان حرفهای شبه روشنفکری انها را می زنند. با نبود جریان نقد ادبی انقلابی مدون، علمی و شفاف و سکوت برخی منتقدین در برابر جریانهای ادبی و اتفاقات ادبی، عملا راه برای این به هم امیختگی فراهم شده است. سکوت برخی در کنار برخی دیگر که ترجیح می دهند وارد دعوا نشده و اعتبار ادبی خود را مخدوش نکنند وضعیت بغرنجی پدید اورده است. این مرزها چیست؟ بدون این مرزها چگونه می توان مسیر درست را در حوزه ادبیات داستانی گرفت؟ بدون تشخیص جریانها و بدون در دست داشتن تفکری مستحکم چگونه می توان به تربیت هنرمند و نویسنده وارد شد؟ این تاکیدی است بر انکه هیچ مجموعه ای من جمله مجموعه شما نمی تواند بدون اجتهاد در حوزه داستان فعالیت کند. هیچ مجموعه ای نمی تواند بدون اتاق فکر در این هیاهو راه را انتخاب کند. برگزاری جلسات داستان نویسی و نقد با حضور نواموزان داستان عموما نشان دهنده هیچ چیزی نیست. چرا برخی چهره های شبه روشنفکر از حضور در جلسات نقد سرباز می زنند؟ چرا نقد متعهدانه را درباره اثار و جریان فکری شان بر نمی تابند اما از اموزش به نوقلمان داستان نویسی استقبال می کنند؟ این جز یک معنی ندارد. و ان اینکه در هر جایی که نقد جدی اندیشه مبانی فکری انان را اشکار نموده و زاویه دار بودن انان را نسبت به جریان انقلاب اسلامی عیان سازد از ان می گریزند. در نقطه مقابل، هر محفلی که مخاطب ساکت یا بی موضع یا مستمعی غیر فعال یافته اند در اطراف اندیشه خود جولان داده اند.
۵- یکی از مجاری همیشگی نفوذ جریان شبه روشنفکری سپردن سکان هنر و ادبیات بر عهده کسانی است که تقوای ادبی ندارند و در مواجهه با شبهات خود نگهدار نیستند. تقوا، راس المال مومنان است. نیک می دانید و می دانیم که بلایی که گروهی بر سر ادبیات داستانی دفاع مقدس اوردند و ان را از ادبیاتی امید بخش و ناب و ارمانی به ادبیاتی سیاه و دلمرده و چرکین تبدیل ساختند، بیش از انکه منشا داستانی داشته باشد به تقوای درونی انها مربوط بود. شاید بدانید انچه در دهه هفتاد موجب شد برخی از ارزشهای دهه شصت رویگردان شوند و بر طبل تمام شدن جنگ و مقتضیات ان و فرارسیدن زمان واقع گویی بکوبند، هنجار شکنی ادبی به قصد رسیدن به قله های ادبیات بود. این را می دانید کسی که تقوای الهی را رعایت نکند برای رسیدن ادبیات پر مخاطب برای رسیدن به ادبیات متفاوت برای نویسنده شدن برای جهانی شدن برای دیده شدن باید و نباید های الهی را زیر پا می گذارد. حتی اگر دستش هم برسد از زندگی اولیا و معصومین هم برای اغراض داستانی استفاده می کند.
اما واقعیت چیست؟ واقعیت ان است که در ادبیات داستانی انقلاب انچه حاکم است باید و نبایدهای دینی و تعبدات ان است و انچه محکوم است ادبیات داستانی و بایدها و لوازم ان است. ما به نفع داستان از مفروضات دینی کوتاه نمی اییم. انچه اهمیت دارد سیاست هایی است که مقام معظم رهبری گفته اند نه انچه مارکز رئالیسم جادویی اش را با ان بنا گذارده است. انچه برای ما اهمیت دارد عاشورا و قیام اباعبدالله است حتی اگر برخی نظریه پردازان اساسا چنین روایتی را داستانگو ندانند. استفاده از افراد متهتک، شهرت طلب و بی تقوا چه به عنوان مدیر، چه به عنوان مدرس، چه به عنوان هنرجو و چه به عنوان منتقد، راه را برای جریان شبه روشنفکری باز خواهد کرد. دیده اید و دیده ایم که انچه از محافل جریان شبه روشنفکری به بیرون بروز می کند و بعضا از اشکار شدن ان هم ابایی ندارند فضای گناه الود، زندگی غربی و بیگانه بودن انها با ارزشهای دینی و انقلابی است. شاید از خود پرسیده باشید چرا اینگونه است. پاسخ هر چه باشد نشان می دهد، بی تقوایی درونی ماده خامی را اماده می کند که می توان راه ورود هر گونه هرزه گی و بی بندو باری در اثار داستانی باشد. تا به حال نشنیده یا ندیده ایم افراد متدین به معنای واقعی را که جذب این محافل و گروههای شبه روشنفکر شوند.
۶- از جمله راههای نفوذ جریان شبه روشنفکر برخورد “غیر انتقادی و منفعلانه” در برابر این جریان است. بعضا انچه جای پرسش و تامل و نقد را در این حوزه نظری می گیرد ارتباطات عاطفی و احساسی و همدلی با این طیف است. به تجربه دانشگاهها در حوزه نقد و نظریه ادبی توجه کنید. انچه عموما دانشگاههای ما را به مصرف کنندگان مطلق نظریه ادبی تبدیل کرده است بت سازی از اشخاص و نویسندگان و نظریه پردازان غربی است. به نحوی که حتی در مقاطعی چون دکتری نیز دانشجویان ما نه مبدا فکر که تطبیق دهنده چیره دست نظریات غربی به اثار داستانی اند. ادبیات داستانی انقلابی مطلقا به اندیشه غربی بی اعتماد است. ادبیات داستانی مرعوب و فریفته و ستاینده ادبیات غرب نیست. ادبیات داستانی انقلاب اسلامی حیثیت اجتهادی دارد نه تقلیدی، ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با معیارهای خود به سراغ اثار داستانی می رود نه با معیارهای ترجمه ای امده از غرب. اما جریان نفوذی که سعی در مرید پروری دارد عملا بیش از هر چیز روی چهره هایی سرمایه گذاری می کند که اساسا موضع منتقدانه محکمی ندارند. چهره هایی که عموما امده اند بشنوند تا بیندیشند. از جمله نشانه های این انفعال بی توجهی مدرسان داستان و هنرجویان داستان به مبانی فکری اسلامی و اثار تولید شده در عرصه ادبیات داستانی متعهد است.
۷- نفوذ در حوزه فرهنگ و هنر بسی پیچیده تر از حوزه سیاست است. حداقل ان است که در حوزه سیاست چشمهای زیادی اوضاع را رصد می کنند. دغدغه های بسیاری درباره ان وجود دارد. لطمات و صدمات ان قطعی تر و عمیق تر ارزیابی می شود و تغییر و تحول ها بیشتر به چشم می اید. اما در حوزه فرهنگ و بخصوص هنر و بالاخص ادبیات داستانی نفوذ مخفی تر و پیچیده تر و واکنش به ان کمتر و حساسیت درباره ان کمتر است. این بیش از هر چیز به قالب هنر و شیوه بیانی ان باز می گردد. بیان غیر مستقیم هنری و استعداد هنر برای طراحی لایه ها و بواطن معنایی این امکان را به هنرمند می دهد تا حرف و درونمایه اثرش را پنهان و پنهان تر سازد. لذا شعاری که در عرصه سیاست به وضوح فریاد زده می شود در عرصه هنر در گوشها نجوا می شود. ایا این گونه نبوده است که همواره زیرساخت تغییرات اشکار سیاسی با تغییر و تحول در عرصه فرهنگ اغاز شده و فرهنگ نیز تغییر نکرده است مگر به مدد اثار هنری جهت دار؟ چه رسد به ادبیات داستانی که در غوغاسالاری سینما و برخی هنرهای دیگر اساسا چندان اهمیتی ندارد. شاید تنها اهمیت ادبیات داستانی در مناظرات سیاسی و کشمکش قدرت بخش ممیزی کتاب باشد که با و جود اهمیت اش، نازل ترین و فرعی ترین مباحث در عرصه نظری هنر است. انچه روشن است اینکه نفوذ هنری امری بطئی است. این به ماهیت هنر و هنرمند باز می گردد. می دانیم پرورش نویسنده ای که در حد ملی –چه رسد به جهانی- حرفی برای گفتن داشته باشد حداقل به یک دهه تلاش و ممارست و اموزش و نقد و خواندن نیازمند است. این نهالی نیست که یک روزه و یک ساله به ثمر بنشیند. بنابر این مراقبت از ان باید در طول همه این سالها صورت پذیرد. انحرافات هنری انگونه که تجربه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نشان داده است ابتدا با ظهورات اندک همراه بوده است. به یاد می اوریم کسانی که در دهه شصت بسیجی و سرباز بودند و در دفاع مقدس جان فشانی کردند. این افراد از بطن انقلاب و تحولات ان زاده شده و در دوره مذکور افرادی انقلابی به حساب می امدند. اما مسیر نویسندگی و علل متعدد انها را به جایی کشاند که دفاع مقدس را بی ثمر بدانند. اتفاقی که اخرش هیچ چیز نیست. از “شهادت” به “قتل” رسیدند و مفهوم “جهاد” را به “ادم کشی” تعبیر کردند. اینان همان بودند که دشمنی دشمن را فراموش کردند و به جای “دشمن” از انسانهایی گفتند که در ان سوی نبرد همانند انها علایق عاطفی داشتند و “زندگی” می کردند. اینان از ادبیات “حماسی” به نفی “ابدئولوژی” رسیدند. و عملا جنگ حق با باطل را جنگ باطل با باطل انگاشتند. اینان همان بودند که در دهه شصت برای “ماندگار” شدن یاد و خاطره دفاع مقدس می نوشتند. اما در دهه هشتاد سودای “جهانی” نویسی انها به دام “خنثی” نویسی افکند. همه این اتفاقات نه در طول یک سال و دو سال بلکه در طی یک دهه و دو دهه رخ داد. البته افرادی بودند که در همان دهه شصت نطفه انحراف فکری و هنری را در این افراد تشخیص داده و درباره انها هشدار می دادند. این حکمت که لازمه مدیریت است جز با اجتهاد در این عرصه و تجربه طولانی در حوزه تخصصی ادبیات شکل نمی گیرد.
۸- یکی از مجرای نفوذ جریان شبه روشنفکر “دشمن تراشی” های کاذب است. اینها عموما جای دشمن و دوست را با یکدیگر عوض می کنند و با طراحی دشمنی موهوم، خود را دوست ادبیات داستانی معرفی می کنند. یکی از سخنان معمول این طیف این است که باید به داد ادبیات داستانی رسید. مراد انان از ادبیات داستانی، ادبیات داستانی بما هو ادبیات داستانی است. یعنی ادبیات داستانی ای که قیدی ندارد. مراد جریان شبه روشنفکر ان است که جمعی را گرد اورد که دغدغه شان تنها ادبیات است. تعالی ادبیات. فراهم امدن امکانات برای ادبیات داستانی و این گونه تعابیر. اما حقیقت ان است که انچه در عالم خارج وجود دارد ادبیات بما هو ادبیات نیست. بلکه یا ادبیات متعهد انقلابی و یا ادبیات خنثی و یا ادبیات شبه روشنفکری است. گروه شبه روشنفکر در دهه شصت تلاش زیادی کردند تا با جا انداختن تعابیری چون “ادبیات شعاری”، “ادبیات دولتی”، “ادبیات سفارشی”، “ادبیات تاریخ مصرف دار”، “ادبیات عامه پسند”، “ادبیات ایدئولوژیک”، ادبیات انحصارگرا” دولت و در معنای واقعی اش “انقلاب اسلامی” را مخالف ادبیات و مقتضیات ان نشان دهند. زیرا واضح بود انچه انان را ساخته بود و از بن دندان به ان معتقد بودند، “ادبیات غیر متعهد”، “ادبیات هنجارگریز”، “ادبیات ضد اخلاقی”، “ادبیات پوچ انگار”، “ادبیات دین ستیز”، ” ادبیات غیر انقلابی و محافظه کار”، “ادبیات تسلیم و سازش” و “ادبیات دنباله رو غرب” بود. همانطور که مقام معظم رهبری بارها فرموده اند عرصه هنر و فرهنگ عرصه جنگی واقعی است. در این عرصه تا دشمن واقعی از دوست واقعی شناخته نشود همواره احتمال ان می رود که دشمن در جبهه خودی نفوذ کند. همانطور که پیش از این عرض کردم، حتی مقید بودن به احکام ظاهری فقهی نیز برای شناخت دشمن کافی نیست. شناخت دشمن و دوست در عرصه هنر نیازمند به اخذ مبنا است.
می دانیم و می دانید که در طی این سالها برخی چهره های خدوم ادبیات داستانی در جریانی شناخته شده و مستمر تخریب شخصیت شدند. کسانی که اثار هدایت، گلشیری، چوبک، علوی را نقد کرده اند عموما از سوی محافل دانشگاهی تخریب شده و متهم به بی سوادی شده اند. کاملا اشکار است اگر کسی قائل به بی اعتباری “بوف کور” هدایت باشد. بی سواد و اگر کسی به مدح ان بپردازد اهل فضل است. شخصیت های منتقد و متعهدی در طی این چند دهه، با نقد سلبی بر سلوک، اراء و اثار چهره های شاخص روشنفکری عملا اشکار و پنهان این جریان را در معرض قضاوت افراد قرار داده اند. گیریم برخی از این نقد ها تند یا حتی نقد شخصیت بوده است. اما حتما تایید می کنید که چنین منظری به ادبیات داستانی انقلاب نزدیکتر و در محافظت از ان قابل اعتماد تر از کسانی است که اساسا داستان را غیر متعهد می دانند یا ان را در دستگاه فکری غرب اومانیست تعریف می کنند. هنور فراموش نکرده ایم مدیرانی را که نقد خود و عملکردشان را تخریب ادبیات انقلاب دانسته و هرگونه توصیف و تقیید مرتبط با ماهیت ادبیات انقلاب را مضر به جمعیت نویسندگان انقلابی می دانستند. توجیه این گروه مدیران و اهل قلم این بود که هر قیدی که موجب بیرون رفتن گروهی از دامنه ادبیات انقلاب شود مضر به اجتماع انها است بنابر این باید ادبیات انقلاب را بدون هیچ قیدی یا با کمترین قیدها معرفی کنیم تا اجتماع بزرگتری از نویسندگان را شامل شود. اگر قرار بود اساسا ماهیت جدیدی برای ادبیات داستانی تعریف نشود. اگر از قیدها و تعاریف گریزان بودیم چرا داعیه جریانی متفاوت را در ادبیات جهانی داریم؟ اساسا چه تفاوتی میان اثار انقلابی با اثار ساعدی و امثال گلشیری وجود دارد؟ ایا توسعه دایره مفهومی و ماهوی ادبیات انقلاب به ایضاح ان کمک خواهد کرد یا با مخدوش کردن مرزها و باید و نباید ها راه را برای جابه جایی دوست از دشمن باز خواهد گذاشت؟
۹- از جمله لغزشگاههای حوزه ادبیات داستانی و مجاری نفوذ در این عرصه “محفل گرایی” است. مرادم از محفل گرایی، تشکیل مجموعه های خلاق و فعال ادبی و جمع های متمرکز نیست. بلکه محفل گرایی تعریف ادبیات در حوزه ذهنی محدود چند نفر است. نتیجه این محفل گرایی نیل به گزاره های انحصاری عقلی است که خواست های محفل، خواهش های محفل و پسندهای محفل را معیار و مناط ادبیات انقلاب قرار می دهد. مراد از محفل گرایی لحاظ و اولویت مصلحت یک مجموعه بر مصلحت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است. انچه گروهی را گرد هم جمع می کند چیست؟ شاید بهتر باشد تجربه نویسندگان مسجد جواد الائمه را مرور کنیم. چه شد که از این جمع که در محفلی دینی (مسجد) و با مدیریتی فردی مومن پرورش یافتند اندیشه های متضادی ظهور کرد. چه شد که برخی چهره های شاخص شبه روشنفکر محصول جریان جوادالائمه هستند همانطور که برخی چهره های خدوم و متعهد از این محفل سربراوردند؟ انچه این محفل و مجموعه را پس از مرحوم فردی تهدید می کند عدم پالایش محفل از عناصر غیر خودی است. ویژگی محفل گرایی، ستایش محفل است که ریشه ان به ستایش خود باز می گردد. طبق مثلی که می گوید” هیچ ماست فروشی نمی گوید ماست من ترش است” محفل ادبی بسته حاضر نیست اشتباهاتش را بپذیرد. وضعیت کنونی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در بخش داستان نتیجه محفل گرایی در این مجموعه است. همواره شاهد بوده ایم که حلقه ای بسته و نقد ناپذیر در هر شرایطی در کنار یکدیگر بوده اند. جالب انکه با وجود پذیرش برخی نقد ها در زاویه دار شدن تعدادی از افراد حلقه، همچنان حلقه را حفظ کرده و افراد نفوذی را حمایت می کرده اند.
۱۰- “جوان گرایی” در مدیریت های داستانی و اجرای برخی از برنامه های داستانی تضمین کننده کادر سازی و نیروسازی برای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است. می دانیم میل به دیده شدن و چهره شده در جوانان بسیار بیشتر از افراد مسن است. برای کسی که چند سالی است در عرصه ادبیات داستانی وارد شده است و افتخار چندانی کسب نکرده است طبیعتا مایل به پیشرفت و دیده شدن است. این خود زمینه ای را برای مماشات با جریانها و نویسندگان شبه روشنفکر فراهم می کند. به خاطر دارم جوانی که در بنیاد ادبیات داستانی مسئولیتی داشت از دعوت از محمود دولت ابادی برای برنامه ای با اشتیاق سخن می گفت. اما در نقطه مقابل در سیر داستان نویسی کسانی که دوره حضور در جشنواره ها و گرفتن جوایز متعدد را از سر گذرانده اند و در طول سالیان حضور در شوراهای علمی، داوری جشنواره ها و مسئولیت های اجرایی را از سر گذرانده اند داعی کمتری برای مماشات با این جریانها دارند. گرچه در هر مورد استثناء هم وجود دارد. اما تجربه نشان داده است. حضور جوانان در مدیریت عرصه ادبیات داستانی همراه با ضعف اراده برای تصمیم گیری و تسامح با جریان شبه روشنفکری است.
۱۱- از جمله مجاری نفوذ جریان شبه روشنفکر به ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، “امتزاج حق با باطل” است. طبیعی است مجموعه شما با مجموعه ای مانند موسسه کارنامه، شهر کتاب، نشر چشمه یا نشر ثالث قابل مقایسه نیست. کمتر اطلاعی از فعالیت های شما یا حداقل مواضع سیاسی شما نشان می دهد جهت گیری شما با ان مجموعه های کاملا لیبرال و غریبه با ادبیات انقلاب اسلامی متفاوت است. این چیزی است که اتفاقا باید بیش از هر چیز دغدغه ان را داشت. می توانیم بار دیگر به حوزه هنری به عنوان یکی از مجموعه های برامده از انقلاب اسلامی نگاه کنیم. در عرصه داستان برخی از بهترین کارهای داستانی مربوط به این مجموعه است. گرچه در طول سالیان اخیر چندان کار درخوری توسط این مجموعه منتشر نشده است اما در دهه هفتاد و هشتاد اثار بسیار خوبی توسط این مجموعه منتشر شد. از سوی دیگر حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در عرصه خاطره نویسی با حضور بزرگانی چون اقای کمره ای و سرهنگی پرچمدار مستند نگاری انقلاب و دفاع مقدس است. امتزاج اثار خوب با اثار بد موجب می شود خطر اثار زاویه دار کمتر به چشم بیاید. مجموعه شما نیز در حوزه داستان اثار خوبی را ارائه کرده است. به عنوان داور در جشنواره های متعددی مدافع اثاری از مجموعه شما بوده ام. اما در نگاهی کلی به مجموعه ای مانند شما اثار خوب یک فرصت هستند و اثار زاویه دار یک تهدید. نباید با دیدن فرصت ها به تهدیدها بی اعتنا بود. زیرا دادن مجال به اثار تهدید کننده عملا در طول مدت اثار خوب را نیز دچار تحول خواهد کرد. انتشار حتی یک اثر مسئله دار یا برگزاری یک برنامه زاویه دار با ارزشهای انقلاب اسلامی زنگ خطری جدی برای هر مجموعه است.
۱۲- ادبیات روساخت و زیرساخت هایی دارد. نمی توان تنها با شعارها و موضع گیری های سیاسی به صحت جریانی ادبی یا اثری ادبی اطمینان حاصل کرد. البته موضع گیری درباره فتنه یا نوشتن داستان درباره معصومین یا شهدای غواص ارزشمند است اما ملاک کاملی برای صحت جهت گیری یک مجموعه نیست. این قضاوت خام دستانه ای است که اثار داستانی و مجموعه ای را صرفا به دلیل علاقمندی اش به برخی موضوعات یا مواضع سیاسی اش تایید نماییم. انچه پنهان است عموما در جلسات نقد و در لایه هایی که به تفسیر متن، زیرساخت متن، نسبت متن با محتوا و مباحث روایت شناسی و زیبایی شناسی ادبیات مربوط است باز می گردد.
۱۳- یکی از مجاری نفوذ ادبی “خود باختگی” در برابر چهره های ادبی مشهور است. عموما مجموعه های داستانی و بخصوص مجموعه های غیر مولد تلاش می کنند با دعوت و همکاری با چهره های ادبی برای خود اعتبار کسب کنند. حضور چهره های شناخته شده در عرصه تدریس، نقد و نظر همواره روشی است برای اشاره به وزنه ادبی یک مجموعه. از جمله تاسف های امروزه ما ان است که تصویر وزیر ارشاد جمهوری اسلامی با نویسنده ای شبه روشنفکر منتشر شود که ان نویسنده با ژستی مغرور و از خود راضی در حالی که پایش را روی پای دیگر انداخته و سیگار می کشد در کنار وزیر ارشاد نشسته و کوچکترین اعتنایی به او ندارد. جریان شبه روشنفکر خوب در طول این سالها یاد گرفته است که از دولتها باج بگیرد و عموما هم خودش را ارزان نفروخته است. سئوال این است که چرا برخی مدیران ادبی برای نویسندگان شبه روشنفکر فرش قرمز پهن می کنند؟ ایا جز این است که با این عملکرد اعتبار ادبی خود را افزایش دهند؟ حتی نویسندگان شبه روشنفکر هم می دانند که این اقبال ها از چه رویی است. تحلیل این طیف ان است که انکه می رود مدیرانند و انان که می مانند نویسندگانند. این خودباختگی که با دعوت از چهره های شبه روشنفکر همراه است به داعی پنهان شدن پشت سر این نویسندگان صورت میگیرد. غافل از انکه این نویسندگان پیش از اینکه خود بیایند مرامشان را همراهشان می اورند. انها در طول این سالها اندکی خود را برای جمهوری اسلامی خرج نکرده اند. و اگر احتمال بدهند حضور انها در محفلی به ادبیات ناب و حماسی و عاشورایی انقلاب اسلامی کمک می کند و انگ دولتی بودن به انها می خورد قطعا پایشان را عقب می کشند.
۱۴- از دیگر مجاری نفوذ ادبی “خود ایمن پنداری” است. برخی مدیران فرهنگی و ادبی چون بیش از انکه باید به خودشان مطمئن و نسبت به تصمیماتشان راسخ اند که حتی احتمال خلاف هم در این باره نمی دهند. کسی که در عمل، زبان و اعتقاد، احتمال خطا و اشتباه درباره خود ندهد نه تنها در جستجوی خطای خود نخواهد بود بلکه نصیحت و نقد دیگران را نیز به خودشان بر می گرداند و انها را متهم به غرض ورزی و تخریب شخصیت می کند. صحت و بصیرت سیاسی دقیقا ضامن صحت عملکرد و بصیرت ادبی نیست. چه بسا افرادی که به لحاظ سیاسی انقلابی و ولایی هستند اما در حوزه داستان دنباله رو افکار و اندیشه های شبه روشنفکری اند.
۱۵- نفوذ نیازمند “قصد و نیت” بدخواهانه نیست. بلکه ممکن است نفوذ کاملا به داعی خیر خواهی صورت گیرد. تجربه ثابت کرده است برخی با انگیزه خدمت به ادبیات انقلاب اسلامی بی راهه ای را در مقابل ادبیات داستانی باز کرده و تا سالها مجموعه ای را به خطا راهبری کرده اند. خود شاهد بوده ایم در نقد برخی چهره های راه یافته به جریان شبه روشنفکری، مدافعان این نویسندگان عموما پیشینه انها را در جبهه و جنگ و انقلاب یاد اور می شده اند و از قصد و نیت خیر انها می گفته اند. اما باید توجه داشت، راه اشتباه با نیت خیر اصلاح نمی شود. بی راهه به مقصد نمی رسد گرچه فرد با نیتی خیر خواهانه بدان راه گذاشته باشد. این گونه افراد و مدیران مصداق جهل مرکب اند. تحلیل غلط، که زمینه ان در بی توجهی به پژوهشهای نظری و جریان ابتر نقد اماده شده است، بسیاری از نویسندگان متمایل به جریان شبه روشنفکری را به این می رساند که با خیر خواهی و قصد تقویت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، اثاری ضد انقلاب اسلامی و بر ضد ارزشهای دفاع مقدس خلق نمایند. این گروه زمانی که ایدئولوژی را از ساحت داستان حذف می کنند، قصدشان تقویت ادبیت داستان معاصر است. زمانی که اختصاصات اعتقادی شیعه را نادیده می گیرند، قصدشان جهانی شدن ادبیات داستانی است. اگر به مدرسان سکولار داستان نویسی میدان می دهند، قصدشان کمک به جریان داستان نویس انقلاب اسلامی است. اما نیت صالح و خیر جز با عمل صحیح به سرانجام نمی رسد. بلکه در عموم موارد مدیران و برنامه ریزان نااگاه عملا نه تنها کمکی به جریان اصیل ادبیات انقلاب اسلامی نمی کنند بلکه به ابزار مناسبی برای خدمت به جریانهای معارض تبدیل می شوند.
۱۶- از جمله مجاری نفوذ جانشینی “علایق عاطفی” به جای تحلیل و در نظر گرفتن مبانی نظری و فکری است. شاید روح هنر و ادبیات داستانی اینگونه اقتضاء کند که روابط و ساختارهای فکری بسیار از روابط عاطفی و دوستانه متاثر است. تجربه نشان داده است، تصمیم گیری ها، نقد ها، مخالفت ها و هواداری ها در بسیاری موارد بیش از هر چیز به واسطه روابط عاطفی غیر الهی بوده است. این ارتباطات عاطفی و دوستانه بعضا موجب می شود مبانی نظری در حاشیه قرار گرفته و نسبت به اختلافات مبنایی مماشات شود. شاید بی راه نباشد بگوییم بسیاری از نیروهای انقلاب اسلامی در عرصه ادبیات داستانی با تحویل گرفتن و ستایش ها و تمجید های طیف شبه روشنفکر جذب این طیف شده اند. بیشتر محافل ادبی شناخته شده و بده بستان های صورت گرفته در ان مدیون روابط دوستانه است تا رویکردهای نظری در حوزه ادبیات. بلکه بالاتر از ان، اگر در حوزه نقد و نظریه ای به اصلی عقلی تمسک می شود به واسطه ان است که تقویت روابط دوستانه را توجیه کرده معقول نشان دهد. گرچه نباید فراموش کرد طیف شبه روشنفکر تنها به کسانی روی خوش نشان می دهند که زمینه های تغییر را در انها بیابند. این باصطلاح هندوانه زیر بغل گذاشتن های ادبی البته کاری است که جریان متعهد به درستی ان را در مجرای صحیح اش به کار نگرفته است. در حالی که نویسندگان متعهد عموما از بی مهری ها و دیده نشدن ها گله مند هستند. جریان شبه روشنفکری با ابزارهای خاص و بعضا هنجار شکنانه به خوبی می داند چگونه به لحاظ عاطفی نویسندگان را وامدار خود سازد. فراموش نمی کنیم مقوله مرید پروری و همین برخوردهای عاطفی بود که باعث شد چهره هایی چون گلشیری سرمنشا افکاری باشند که توسط شاگردانشان ترویج یافته است. تجربه موفق این عاطفه برانگیزی در جریان داستان نویسی انقلاب اسلامی متعلق به مرحوم فردی است. ایشان گرچه منتقد چیره دست و عالم به مباحث نظری و نظریه پردازی نبودند اما استفاده صحیح از همین گرایش های عاطفی توانست تعدادی از نویسندگان جوان را گرد ایشان جمع نماید.
۱۷- یکی از مجاری نفوذ ادبی، “توسعه بدون پشتوانه ساختاری” یک مجموعه است. مروری بر تجربه شهرستان ادب نشان دهنده ان است که به سمت گسترش استانی تمایل پیدا کرده است. اینکه شعباتی از این مجموعه در استانهای مختلف فعال شوند. این خود می تواند بدون در نظر گرفتن جمیع جوانب تبدیل به تهدید شود. تجربه حوزه هنری در طول چند دهه گذشته پیش چشم ماست. مع الاسف برخی محافل شبه روشنفکری در برخی استانها نه متعلق به محافل خصوصی که متعلق به حوزه هنری استان ها هستند و با بودجه عمومی به نشر اراء و افکارشان می پردازند. این بسط بی ضابطه و بدون پشتوانه علمی کار را در حوزه هنری به جایی رساند که به گفته مدیران وقت اساسا برخی استانها اعتقادی به ادبیات انقلابی و متعهد نداشته و چهره هایی چون صادق هدایت را غیر قابل نقد می دانستند. این بیش از هر چیز بدان معنی است که توسعه یک مجموعه باید به قوت نظر و هسته فکری ان وابسته باشد. کسی که داعیه کار در حد ملی را دارد باید قدرت مواجهه تئوریک در سطح ملی و در مقابل اراء و اندیشه های مختلف را داشته باشد.
۱۸- از دیگر مجاری نفوذ بیم از “بایکوت ادبی” است. بسیاری از کسانی که در حوزه نقد مبانی اومانیستی را پذیرفته اند و در نتیجه ارتباط ادبیات را با عالم قدس، دین و اعتقادات انکار کرده اند، بیش از انکه حتی سخن اندیشمندان غربی را فهمیده باشند یا ان را قبول داشته باشند از بایکوت ادبی و متهم شدن به بی سوادی ادبی می هراسند. جریان شبه روشنفکر که طی چندین دهه زمام امور و نظریه پردازی ترجمه ای و نقد را در اختیار داشته و دائما توسط اثار ترجمه ای به وفور حمایت علمی می شده، فضای ادبیات داستانی کشور را چه در گذشته و چه تا حدی در زمان حاضر در دست داشته است. بدین نحو که نویسنده گمان می کرده برای نویسنده شدن باید در این فضا قرار گیرد. باید ادبیت داستانش به اثبات برسد. از این رو، اگر حرف جریان شبه روشنفکر را نزند در جشنواره ها، نقد ها، پایان نامه ها، محافل ادبی، سخنرانی ها و همه و همه این برنامه ها بایکوت می شود. این بایکوت از جمله سیاست های رایج جریان شبه روشنفکری در طول دهه های اخیر بوده است. و معنایش آن است که آنچه از سوی ما تولید می شود “ادبیات ناب” است. و دیگر تولیدات اساسا انقدر قابل نیست که درباره ادبی بودن اش سخن بگوییم. برخی نویسندگان و به تبع انها مجموعه های ادبی برای انکه در تفسیر و تحلیل فلان نحله ادبی بگنجند یا توسط فلان منتقد شبه روشنفکر دلنوازی شوند از گفتن انچه معتقدند باز می مانند.
۱۹- از دیگر مجاری نفوذ ادبی در مجموعه های انقلابی پرهیز از “چهره شناسی” است. مبنای غلطی که در اندیشه و عمل برخی مدیران ادبی نیز جای گرفته است ان است که ما به خود فرد (نویسنده، منتقد، پژوهشگر، مدرس) کاری نداریم. به موضع سیاسی و اعتقادات او توجهی نداریم. به سلوک دینی او اهمیتی نمی دهیم. به تعبیری ما نمی خواهیم با ورود به تحلیل شخصیت به “نقد شخصیت” وارد شویم. بلکه ملاک ما تنها داستانی است که نوشته شده یا نقدی است که خوانده شده است. بر خلاف انچه گمان می شود دعوت از یک نویسنده یا منتقد یا یک پژوهشگر دعوت از حیثیت نویسندگی یا نقد یا پژوهشگری او نیست بلکه دعوت از تمام حیثیت او است. تعداد کسانی که بدون فهم “بوف کور” جذب “صادق هدایت” شدند. بسیار بیش از کسانی است که صرفا تحت تاثیر این اثر قرار گرفتند. همانطور که در نقطه مقابل کسانی که جذب شخصیت “امام راحل”شدند بسیار بیش از کسانی بود که مبانی فقهی ایشان را در مسئله “ولایت فقیه” مطالعه کردند. با برقراری ارتباط میان هنرجو و مدرس داستان، قادر نخواهید بود این حیثیت ها را از یکدیگر تفکیک کنید و هدایت و مدیریت نتیجه از دستتان خارج خواهد شد.
۲۰- مجرای دیگر نفوذ جریان شبه روشنفکر که طیف نویسندگان خودی بعضا در پرورده شدن ایده ان سهم بسزایی داشته اند، تقلیل اصول به سلایق و اهمیت باختگی مطلقات اعتقادی و اخلاقی در کثرت سلایق جمعی است. تردیدی در این نیست که ساحتی از هنر از ان جهت که به خلاقیت و افرینش هنرمند باز می گردد و استعداد او را در بارور شدن هنری اثر به فعلیت می رساند به انتخابها و سلایق او بستگی دارد. در حوزه سلایق متر و معیاری نیاز نیست بلکه تنوع هنر داستان از نظری به تنوع سلایق و استعدادها باز می گردد. همچنین به نظر می رسد سلایق حوزه ای است که شارع مقدس نسبت به انها رخصت داده است و نهی یا امری نسبت به انها وارد نشده است. اما بر خلاف سلایق، اصول و هست ها و نیست های جهان بینی یا بایدها و نبایدهای اعتقادی اموری ثابت و قطعی هستند که با نظر این و ان تغییر نمی کنند و دست سلیقه در تغییر و جابه جایی ان کوتاه است. جریان ادبیات داستانی پس از انقلاب و برخی نویسندگان ان بعضا به دلیل ترس از شقه شقه شدن نویسندگان متعهد و از دست رفتن جمعیت انها در ذیل یک عنوان و از سوی دیگر به دلیل ضعف نظریه پردازی، بسیاری از ملاکهای هویتی ادبیات داستانی انقلاب را در ذیل سلایق ادبی جای دادند. بدین معنی که فقدان این مولفه ها و ملاکها اثر داستانی یا نویسنده انقلابی را از حوزه ادبیات انقلاب خارج نمی کند. بلکه این امور و مولفه ها صرفا شخصی و ذوقی است. نتیجه طبیعی تقلیل اصول به سلایق، عدم حساسیت طیف متعهد از تغییر اصول در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است. نتیجه دیگر انکه انتقاد بر محور این امور عموما ارزش چندانی ندارد و صرفا “نظر شخصی” و “نقد سلیقگی” تلقی می شود. جریان شبه روشنفکر از این مجرای نفوذ در طی چند دهه استفاده کامل را کرده است. به نحوی که هر جایی که نقدی ایدئولوژیک یا ناظر بر ارزشها و مبانی اسلامی بر اثر داستانی وارد می شده است ان نقد را سلیقگی و منتقد را به اظهار نظر شخصی و ذوقی متهم می کرده است. در نقطه مقابل، نظریات ادبی تدوین شده غربی به واسطه پشتوانه نظری، علمی و فراگیر تلقی می شده اند.
۲۱- از جمله مجاری مهم نفوذ جریان شبه روشنفکری همراه کردن عده ای از نویسندگان متعلق به جریان انقلاب است که موضعی در مقابل آنها ندارند. عرصه ادبیات داستانی انقلاب و جریان منتسب به انقلاب ترکیبی از افراد با استعدادهای متنوع است. طیفی از افراد این جریان، نویسندگان متعهد و کوشایی هستند اما در شناخت جریان روشنفکری ناتوانند. یا اگر به چنین جریانی اعتراف دارند قادر به نقد دقیق و شجاعانه انها نیستند و همواره شناخت خود را در پس مصالح یا ملاحظاتی پنهان می کنند. به راستی چه می شود که در مجموعه ای چون بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، جایزه ادبی جلال به برخی اثار ضد دینی و متضاد با ارزشهای انقلابی و اسلامی داده می شود؟ آیا در اعضای هیئت علمی این جایزه چهره های متعهد حضور ندارند؟ پاسخ را باید در این جست که یا برخی از این اعضا به دلیل قلت تعداد، عملا با رای اکثریت به حاشیه می روند یا برخی اعضای متعهد اساسا دانش یا شجاعت مقابله با طیف شبه روشنفکر را ندارند. انچه قطعی و حتمی است نتایجی است که نسبتی با انقلاب و اسلام ندارد. حضور برخی چهره های متعهد در مجموعه شما نقطه قوتی است که باید آن را تقویت کرد. اما برخی از این چهره ها اساسا نه در مقام نقد فردی با سابقه و توانا بوده و نه در مقام نظریه پردازی، قدرت پاسخ گویی به شبهات جریان شبه روشنفکری را دارند. این بهترین فرصیت برای جماعت شبه روشنفکر است که با نفوذ خود و قرار گرفتن در بین جمعی از چهره های متعهد اما بی موضع یا با موضع مغلوب، عملا اهداف خود را دنبال کنند.

جناب علی محمد مودب
در آنچه آمد، به گفتاری کلی اکتفا کردم. عامدانه در حوزه مصادیق و تطبیق این احکام بر جزئیات وارد نشدم گرچه در حوزه مصادیق بیش از این ها می توان سخن گفت. انچه بیان شد، مجاری نفوذ جریان شبه روشنفکری در جریان ناب انقلاب اسلامی بود که در طول قریب به چهل سال همواره به انحاء مختلف رخ داده است. گرچه این روشها در دهه شصت کمتر و در نتیجه اصالت ادبیات ناب انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دست نخورده تر بود. اما به میزانی که به زمانه کنونی نزدیک شده و از رخداد قدسی دفاع مقدس دور شده ایم، بهتر می توانیم درک کنیم که دفاع مقدس و فضای روحانی ان چه خدمتی به ادبیات داستانی معاصر کرد. و اگر نبود قرار گرفتن در ان فضای ایثار و رشادت شاید هیچ گاه کوتاه اندیشی های زندگی های عادت زده، اجازه درخشش خیره کننده ادبیات ناب انقلاب اسلامی را به ما نمی داد. اکنون و در دهه نود بسیار بیش از گذشته به این نکات نیازمندیم. از انجا که شما را فردی انقلابی و متعهد می دانسته و همچنان می دانم، در کلیات و برخی مولفه های اصلی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی متعرض نکته ای نشدم و تمامی این مولفه ها را به عنوان اصول موضوعه بحث قلمداد کرده ام. فرض بنده در این نوشتار ان بوده که منشا نگرانی ها درباره مجموعه تحت مدیریت تان از غفلت از بخش داستان نشات گرفته است. همچنین فرض دیگر این گفتار روشن بودن تطبیق این کلیات بر برخی اشخاص و اثار است.
انچه امد، بخشی از نگرانی هایی است که درباره مجموعه تحت مدیریت تان و البته درباره کلیت مدیریت های ادبی در کشور احساس می شود. این نگرانیها نه تنها موضع نگارنده بلکه نگرانی تعداد قابل توجهی از دوستان متعهد و انقلابی ای است که برنامه ها، ارتباطات و سیاست های شما را رصد می کنند. کسانی که به بالیدن ادبیات داستانی انقلاب اسلامی امید بسته اند و توفیق “شهرستان ادب” در هدف گذاری و برنامه ریزی را توفیق خود و ادبیات متعهد انقلاب اسلامی می دانند.

و الی الله المنتهی
احمد شاکری
۳۰/۱۰/۹۴