فرایند کارگاه داستان چندین‌ساحتی است

احمد شاکری از منتقدان سرآمد ادبیات داستانی در ۲دهه اخیر است. درباره اهمیت کارگاه داستان‌نویسی در امر آموزش ادبیات داستانی و تفاوتش با کلاس‌های داستان‌نویسی، با او صحبت کردیم

احمد شاکری

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: شاکری علاوه بر اینکه داستان‌نویس است نگاهی متعهدانه به هنر و ادبیات دارد و با این وصف، بدون پیش‌داوری درباره آثار تولیدشده قضاوت می‌کند. در خواندن این گفت‌وگو با ما همراه باشید.

تفاوت‌های کلاس داستان‌نویسی با کارگاه داستان‌نویسی از نگاه و منظر شما چیست؟

در تاریخچه ادبیات داستانی معاصر هر چه به زمان کنونی نزدیک‌تر می‌شویم، رکن «آموزش» هنر، خاصه در حوزه ادبیات داستانی رونق چشمگیری یافته و جایگاه تعیین‌کننده‌ای را از آن خود ساخته است.

با وجود توجهات میدانی به مقوله آموزش و اهتمام مؤسسات، نهادها، انجمن‌ها و محافل ادبی به این مقوله، تاملات نظری درباره فلسفه آموزش داستان و موضوعاتی ازجمله روش‌های آموزشی، مفاد آموزشی، منابع آموزشی، سطوح و مراتب آموزشی چشمگیر نبوده است؛ بلکه تحقیقات نسب‌شناسانه و تاریخ‌پژوهانه نیز درباره چگونگی، تعداد، کیفیت، مخاطبان، مدرسان و پراکندگی و ترکیب دوره‌های آموزش داستان و جلسات نقد و کارگاه‌های داستان‌نویسی مورد غفلت قرار گرفته است.

آنچه فضای ادبیات داستانی در حوزه آموزش در حال تجربه آن است، از دو ساحت منابع آموزشی و روش‌های وارداتی و ترجمه‌ای و در سوی دیگر، تجربه‌های نوعاً نظام‌نایافته و غیرمکتوب اشراب می‌شود.

ادبیات داستانی امروز ایران بیش از پیش در مسیر آموزش، به چه الزام‌هایی نیازمند است؟

آنچه ادبیات داستانی معاصر ایران اسلامی به آن نیازمند است هاضمه‌ای برای درک تجربه آموزش داستان‌نویسی در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اسلوب‌بندی و ساختاربندی آن به‌عنوان ضلع ضروری ادبیات داستانی مطلوب است.

در مجموع از نگاه هنرمندانه‌تان، کارگاه داستان‌نویسی از چه درجه اهمیتی برخوردار است؟

در ذیل مقسَم کلی آموزش داستان‌نویسی دو قسم «آموزش نظری داستان» و «کارگاه داستان‌نویسی» قابل احصاء است. این دو قسم مهم‌ترین اقسامی است که خود، مقسَم اقسامی دیگر ازجمله «نقد داستان» بوده است.

می‌توان دو رویکرد نظری عقلی و تطبیقی تاریخی به این اقسام داشت. در رویکرد نخست، چیستی این دو روش در آموزش داستان‌نویسی ارزیابی می‌شود و در رویکرد دوم، تجربه محقق این دو شیوه در تاریخچه ادبیات داستانی قابل احصاء و تحلیل است.

گردآوری خصوصیات هر یک از دو کلان‌قسم پیش‌گفته و تاملات نظری درباره آن، ادبیات داستانی را قادر می‌سازد تا جایگاه هر یک را در ساختار آموزشی داستان‌نویسی تعیین کرده، مراتب و درجات و کارکردهای متفاوتی برای هر یک در نظر آورد و با شیوه‌های تلفیقی، روش‌های نوینی را در این حوزه معرفی کند.

اهم تفاوت آموزش نظری و کارگاه داستان‌نویسی در چیست؟

برخی از مهم‌ترین تفاوت‌های «آموزش نظری داستان» و «کارگاه داستان‌نویسی» بدین قرار است: یک- موضوع آموزش نظری «مفاهیم» داستان هستند؛ درحالی‌که موضوع دوره‌های آموزشی، ملکات و مهارت‌ها هستند.

دو- این دو شیوه، رابطه طولی با یکدیگر دارند؛ زیرا هر فرایند کارگاهی نیازمند شناختی – ولو اجمالی- از مفاهیم مطرح در حوزه ادبیات داستانی است.

سه- میان این دو شیوه، رابطه مستمر برقرار است؛ بدین نحو که تثبیت هر مفهومی نیازمند تبدیل آن به مهارت در دوره‌ای کارگاهی و توسعه مهارت، نیازمند انتقال مفاهیم جدید و دوره‌های کارگاهی متناظر و متناسب با آن است. چهار- مدرسان در دوره‌های نظری ضرورتاً خود واجد مهارت (داستان‌نویس) نیستند؛ درحالی‌که در دوره‌های کارگاهی مهارت‌آموز، خود باید واجد مراتب قابل‌قبولی از مهارت باشد.

پنج- آموزش نظری داستان، امری زودیاب است درحالی‌که ایجاد ملکه داستان‌نویسی در کارگاه‌ها امری زمان‌بر و دیریاب است.

شش- آموزش نظری بر «حفظ مفاهیم» تأکید دارد اما کارگاه‌های داستان‌نویسی بر «آزمون و خطا» و «تمرین مستمر» بنا شده است. هفت- در روش کارگاهی تقریب بیشتر ذهنی و روحی میان مهارت‌آموز و مهارت‌جو نیاز است؛ درحالی‌که تلاش دوره‌های آموزش نظری صرفاً بر هم‌افقی ذهنی است. هشت- آموزش نظری بر امر اکتسابی بنا شده است؛ درحالی‌که حداقل در مراتبی از فرایند کارگاهی، استعدادها و ظرفیت‌های موروثی مهارت‌آموز مورد تأکید قرار می‌گیرد.

نه- آموزش نظری از آنجا که بر پایه مفاهیم بنا شده است، تک‌ساحتی است؛ درصورتی که فرایند کارگاهی چندین‌ساحتی است؛ بدین معنی که مشتمل بر نوشتن، تجربه‌کردن و خواندن به ‌صورت توامان است.

ده- دوره‌های آموزش نظری می‌توانند در شرایطی، ضد ‌مهارت، عمل و آن را سرکوب یا تضعیف کنند؛ اما در فرایند کارگاهی، این معضل کمتر دیده می‌شود.

آیا نمی‌توان به تلفیقی از این دو، یعنی کلاس و کارگاه رسید که به نفع هنرجو باشد؟

برقراری توازن میان این دو شیوه برای داستان‌نویسان امری ضروری است. متأسفانه ذهنیت ادبیات داستانی معاصر و توان آموزشی به شکلی است که گمان می‌شود آموزش نظری و کار کارگاهی تنها برای طبقه مبتدی و نوقلم ضروری است.

نتیجه این پندار، توقف فرایند ضروری آموزش و مهارت‌افزایی برای طیف وسیعی از کسانی است که در جامعه یا در محافل به‌عنوان نویسنده پذیرفته می‌شوند. این در حالی است که نویسنده تا پایان عمر حرفه‌ای خود به‌صورت مستمر نیازمند آموزش نظری و تمرین کارگاهی است.

نیازمند اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم

احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی تاکید دارد که یکی از آسیب‌های جدی نقد ادبی کشورمان، گسست میان تولیدات نقد ادبی دانشگاهی و فضای ادبی کشور به شکل‌های موضوعی، زبانی و رویکردی است.

میان تولیدات نقد دانشگاهی و فضای ادبی کشور گسست وجود دارد/ نیازمند اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، به دنبال پیگیری پرونده «تحلیل و آسیب‌شناسی کتاب‌های نقد ادبی» دقایقی را با احمد شاکری، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی به گفت‌وگو پرداختیم؛ نویسنده و منتقدی که در همه این سال‌ها دغدغه ادبیات جدی را دارد. پژوهشگری که بیش از اینکه نگران آثارش باشد، نگران قطار ادبی کشور است، قطاری که به عقیده او گویا از ریل خارج شده است. در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید:

لطفا به عنوان کلام آغازین دیدگاه خود را درباره وضعيت نقد ادبی کشور بیان کنید.
در بررسی هر یک از ساحت‌های هندسه معرفتی ادبیات (خاصه ادبیات داستانی) لازم است علاوه بر بُعد استقلالی هر ساحت، ساحت‌های دیگر نیز لحاظ شوند. به بیانی وضعیت نقد ادبی در کشور و بررسی چیستی آن و چرایی وضع موجود نیازمند توجه به مجموعه عواملی است که با نقد ادبی در ارتباط هستند ایجابی و نفی‌ای که بر آن تاثیر می‌گذارند. به عنوان مثال نمی‌توان بدون توجه به ساحت پژوهش ادبی و فرصت‌ها و تهدیدهای متوجه به آن، درباره نقد ادبی قضاوت دقیقی داشت؛ زیرا فارغ از اینکه نقد ادبی نیز مشترکاتی به لحاظ موضوع و روش و رویکرد با پژوهش ادبی دارد، اصول موضوع نقد ادبی و مبانی فکری آن در ساحت پژوهش ادبی سامان یافته و ساختارمند می‌شود. بنابراین ضعف در پژوهش ادبی، انفعال و عقب‌ماندگی آن، وابستگی آن به تئوری‌های وارداتی و عدم تولید علم ادبی بومی و انشقاق میان پژوهش ادبی و ادبیات روزآمد، آثار خود را بر نقد ادبی نیز بر جای خواهد گذاشت. همچنین مقوله نقد ادبی ارتباط مستقیمی با حوزه‌های آموزشی دارد. علم نقد و تئوری‌‌های آن و در نتیجه تربیت نسل منتقدان ادبی نیازمند کرسی‌های آموزشی فعال در مجامع علمی است. در فضای ادبی کشور، می‌توان مدعی شد عمده جریان نقد ادبی نه در نتیجه آموزش در دوره‌های علمی دانشگاهی که در فضای غیر دانشگاهی شکل گرفته، فعال شده و عمل می‌کند. همچنین نقد ادبی متاثر از ادبیات خلاقه است و ارتباط مستقیمی میان کیفیت آثار تولید شده توسط نویسندگان در حوزه‌ای چون ادبیات داستانی و نقد ادبی وجود دارد. نقد ادبی از سویی وامدار خروجی های علمی پژوهش ادبی است و از سوی دیگر مصالح را برای پژوهش‌های ادبی فراهم می‌آورد. این آثار داستانی خلاقه عمیق هستند که می‌توانند ابزار نقد را کاملا فعال ساخته و به خدمت درآورند. همچنین نقد ادبی ارتباط مستقیمی با مقوله اقتصاد نشر دارد. گرچه نقد ادبی قادر است در فضای رسانه‌ای آزادانه‌تر و چابک‌تر از تولیدات داستانی حضور یابد. با این وجود حضور حداقلی نقد ادبی در میان عناوین کتاب‌های منتشر شده در طول یک سال متاثر از عاملی چون اقتصاد نشر است.

فارغ از این نسبت یافتگی میان نقد ادبی و ساحت‌های دیگر هندسه معرفتی ادبیات داستانی، چه آسیب‌هایی را متوجه نقد ادبی می‌دانید؟
گسست میان تولیدات نقد ادبی دانشگاهی و فضای ادبی کشور که این گسست، موضوعی، زبانی و رویکردی است یکی از آسیب‌های جدی است. همچنین عدم مساله‌مندی فضای ادبی کشور به مقوله نقد ادبی آسیب دیگری است؛ چون فضای عمومی ادبی خاصه در حوزه ادبیات داستانی چنان است که نقد ادبی گویا مساله ضروری احساس نمی‌شود. مروری بر برنامه‌های ادبی، جوایز و جشنواره‌های ادبی، حمایت‌ها و تبلیغ‌ها حاکی از آن است که حوزه نقد ادبی سال‌هاست از اولویت سیاست گذاری‌های ادبی خارج شده است. مساله دیگر، عدم اهتمام به تربیت منتقد ادبی و حمایت از منتقدان است. نقد ادبی کاری پرزحمت و پرحاشیه است و منتقد ادبی در فضای ادبی کشور نه تنها نباید انتظار برخورداری اقتصادی داشته باشد بلکه لازم است خود را برای مواجهه با بددلی‌ها، تخریب شخصیت، بایکوت و هجمه‌ها آماده کند. فقدان جریان نقد ادبی نیز یک آسیب است، با وجود حضور جریان‌های مختلف ادبی در کشور، به واسطه برخی علل، حرکت پویای جمعیِ دارای پایگاه اجتماعی و برخوردار از مبانی اندیشیده شده در حوزه نقد ادبی خاصه نقد ادبی متعهد به مبانی و ارزش‌های انقلاب اسلامی دیده نمی‌شود. غلبه شبه‌نقد‌ها نیز باید مورد توجه قرار گیرد؛ از جمله مقولاتی که در طول چند دهه جایگزین نقد شده اما در ارکان، روش و مبانی با نقد ادبی فاصله بسیاری دارند شبه نقدها هستند که گفته‌ها و نوشته‌هایی را شامل می‌شوند که به مرور و توصیف آثار ادبی و داستانی می‌پردازند و حداکثر می‌‌توان آنها را معرفی اثر ادبی دانست. نقد گریزی و نقدناپذیری نیز مشکل تاثیرگذاری است؛ چراکه تحقق نقد، رواج نقد، اثر گذاری نقد، حمایت از نقد ادبی و تاثیرگذاری آن منوط به رابطه‌ای دوسویه میان منتقد و متن ادبی و نقد ادبی و مخاطب است. این فراتر از اخلاق نقد پذیری نیازمند بصیرتی عالی است تا دانسته شود، نقد چه در موضع بشارت باشد چه در مقام انذار چه له یا علیه متن ادبی کار کند در نهایت به رونق ادبیات منجر می‌شود. با نگاه به همین اصل تغییرناپذیر است که جریان روشنفکری در طول چهل و اندی سال گذشته بنای خود را بر ندیدن آثار جریان ادبی متعهد و نگفتن درباره آنها گذاشته است. نویسنده سالاری نیز مساله مهم دیگری است به گونه‌ای که تلقی رایجی در میان اهالی قلم و متولیان و سیاست‌گذاران امر داستان وجود دارد که بر اساس آن، نویسنده –خاصه نویسنده داستان- مرجع قضاوت و پاسخگویی به پرسش‌های حوزه ادبیات داستانی است. این در حالی است که نویسنده (حتی اگر در کار خود خلاقانه و ماهرانه عمل کند) صرفا آفرینشگر داستانی بوده و لزوما نه بر مسایل حوزه داستان اشراف پژوهشی داشته و نه مجهز به روش‌های نقد و آگاه به رویکردهای نقد و واجد دقت‌های لازم در نقد ادبی است. با این وجود غالب جلسات نقد، داوری‌های ادبی و داستانی به نویسندگانی سپرده می‌‌شود که بعضا حتی یک نقد مکتوب در کارنامه خود ندارند یا یک مقاله یا کتاب پژوهشی در حوزه ادبیات داستانی تولید نکرده‌اند. این تلقی که برای منتقد بودن نویسنده بودن کافی است، آسیب‌های جدی به حوزه نقد ادبی وارد کرده است.

آیا جلسه‌های نقد نیز می‌توانند آسیب‌زا باشند؟
بله میدان‌داری ناشران و ذی‌نفعان ادبیات خود آسیبی دیگر برای نقد ادبی کشورمان است و جلسات نقدی که توسط مجموعه‌ها، موسسات فرهنگی ادبی، ناشران یا دفاتر ادبی برگزار می‌شود و در آنها محصولات این مراکز مورد نقد قرار می‌گیرد، غرض تبلیغی و تهییجی بر کشف واقع و اصالت اثر ادبی پرده می‌افکند و ذی‌نفعان اثری که مورد نقد قرار گرفته تاب نقد واقعی و بی‌تعارف را ندارند.

درباره نقدهای دانشگاهی چه نظری دارید؟
نقدهای دانشگاهی چه آنها که در قالب پایان‌نامه‌ها و مقالات علمی پژوهشی منتشر می‌شوند و چه آنها که صورت کتاب پژوهشی به خود می‌گیرند، مساله‌محور و رویکرد‌محور هستند. به این معنی که مشخص است پیش‌فرض‌ها و روش‌ها از کدام نظریه فکری-ادبی استخراج شده است؛ اما فضای عمومی ادبیات خاصه ادبیات داستانی شاهد نقدهایی بدون مساله است که با رویه معهود و سنتی نقد تنها به بررسی عناصر و ارکان داستانی پرداخته می‌شود. از دیگر آسیب‌های مشهود در نقد ادبی کشورمان می‌توان به گم‌بود نقدهای بینا‌رشته‌ای اشاره کرد. از جمله دلایل عدم بالندگی و بلکه عدم کاربردی بودن نقدها، گسست نقد ادبی در کشور با دیگر ساحت‌‌های علوم انسانی است. به نحوی که نقد ادبی مساله ای بینارشته‌ای را مطرح کرده و شاهد اندماج علوم مختلف در نقد ادبی باشد. فقدان شجاعت و صراحت نیز مساله و مشکل محسوب می‌شود. نقد ادبی، ساحتی پرتنش و پرآسیب است و کمتر فردی حاضر می‌شود به صورت تخصصی در این حوزه کار کند و در آن دوام بیاورد؛ چراکه نتایج نقد طبعا به کام عده‌ای خوش نیامده و تبعات و لطماتی از سوی نقد متوجه منتقد می‌شود. این خود موجب خواهد شد منتقدان از بیان آنچه می‌اندیشند پرهیز کنند و کمتر منتقدی حاضر است بدون رعایت مصلحت‌های خود ساخته و غیر ضرورت به ادبیات و مصالح ادبی فکر کرده و این خطرها را به جان بخرد.

چرا نویسندگان ما به سمت نقد ادبی نمی‌روند؟
نقد ادبی لزوما از نویسندگی آغاز نمی‌شود و این تلقی غلط گاه بیان می‌شود که منتقدان نویسندگان شکست خورده‌اند و در نتیجه کسانی که قادر به نوشتن آثار داستانی و خلاقیت نیستند به نقد پناه می‌برند تا بر آثار ادبی خرده گیرند. طبعا در این نگاه، نقد ادبی طفیلی ادبیات خلاقه خواهد بود؛ اما در واقع نقد ادبی کاری سخت و پرزحمت است و منتقد ادبی به مطالعات فراوان در ساحت‌های مختلف علمی و دقت نظر بالا نیاز دارد. علاوه بر این ضرورتی در نویسنده بودن منتقد ادبی نیست، بنابراین ممکن است فردی تنها در ساحت نقد ادبی کار کند و اساسا وارد فضای نویسندگی خلاق نشود؛ اما در یک نگاه کلی، نقد ادبی در فضای عمومی ادبی کشور حوزه جذابی برای فعالیت نیست. نه جذابیت‌‌های مادی لازم را برای فعالیت دارد، چنانکه نوع قراردادهایی که در حوزه داستان‌‌نویسی، خاطره‌نویسی، زندگی‌نامه‌نویسی با نویسندگان بسته می‌شود غالبا در حوزه نقد ادبی برای منتقد لحاظ نمی‌شود و از سوی دیگر، این تلقی وجود دارد که این اثر داستانی و روایی است که می‌ماند در حالی که نقد ادبی در پیچ و خم تاریخ خیلی زودتر از انتظار فراموش می‌شود. علاوه بر این، حوزه نفوذ و تاثیرگذاری نقد ادبی در ادبیات معاصر بسیار کاهش یافته است، به تعبیری منتقد ادبی مرجع قضاوت درباره اثر ادبی نیست و اهرم‌های متعدد دیگری در این حوزه فعال هستند. با مروری اجمالی بر حوزه ادبیات مشخص می‌شود که تا چه میزان جریان نقد ادبی توانسته است کتابی را پرفروش یا آن را از گردونه تاثیر و فروش خارج کند. به نظر می‌رسد عوامل دیگری به مرور جایگزین نقد شده‌اند و افراد ترجیح می‌دهند در حوزه‌ای فعالیت کنند که اثرگذارتر است.

دلیل استقبال کم ناشران از کتاب‌های پژوهش ادبی چیست؟
دلایل متعددی برای این امر قابل شمارش است، از جمله می‌توان به کیفیت پژوهش ادبی در کشور اشاره کرد. یکی از معضلاتی که سال‌هاست در بخش پژوهش ادبی با آن مواجه هستیم غیربومی و غیرتولیدی بودن پژوهش‌هاست. پژوهش‌های ادبی مبنا و حرف تازه‌ای برای بیان ندارند و تنها به تطبیق الگوهای وارداتی می‌پردازند. نکته دیگر اینکه پژوهش‌های ادبی از گردونه ادبیات معاصر خاصه ادبیات داستانی عقب هستند و در انتخاب مصادیق و دوره‌ها به دوره کنونی و مصادیقی که در حال ادبی کشور تولید می‌شوند کمتر توجه دارند. از سوی دیگر مخاطب پژوهش‌های ادبی خاص و محدود است. این البته معضلی است که ریشه آن را در مجامع علمی و دانشگاهی باید جست. اینکه موضوعات و مسایل پژوهشی چگونه و در چه فرایند و بر اساس چه پیش فرض‌هایی انتخاب می‌شوند و اینکه چرا یک دانشجوی دوره دکتری در انتخاب رویکردهای بومی یا انتخاب موضوعاتی در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دچار سرگردانی و دلسردی می‌شود درحالی‌که انتخاب یک موضوع کم‌اهمیت جهت پژوهش در شاهنامه مورد موافقت قرار می‌گیرد. این نشان می‌دهد مجامع دانشگاهی ما در چارچوب‌های تحمیلی و غیرقابل انعطاف و گاه زاویه‌دار با اهداف و مبانی انقلاب اسلامی گرفتار شده‌اند. نکته دیگر این است که محصولات پژوهشی دانشگاهی نه برای حل مشکلی در فضای ادبی کشور که صرفا برای اثبات دانش ادبی پژوهشگر نوشته شده و کارکرد صرفا دانشگاهی دارند. بنابراین دانشجو و استاد دانشگاه نیز برای کسب مدرک علمی یا ارتقای درجه علمی اقدام به پژوهش می‌کند و مشخص است که مخاطب این پژوهش‌ها فضای ادبی نیست. همچنین نکته دیگر آن است که کتاب‌های پژوهشی از مرجعیت ادبی لازم در فضای ادبی برخوردار نیستند. در چه میزان از جلسات نقد ادبی به کتاب‌های پژوهشی استناد می‌شود؟ چقدر فضای ادبی کشور به پژوهش اهمیت قایل می‌شود؟ ما در فضای ادبی زیست می‌کنیم که در آن نویسندگان بدون هیچ مستند علمی و پژوهشی، مشهورات شبه علمی خود را در رسانه‌ها منتشر می‌کنند و مخاطبان این مطالب را به عنوان محصول پژوهشی می‌پذیرند که در این شرایط انگیزه‌ها برای پژوهش تضعیف می‌‌شود.

چقدر نقد‌پذیر بودن یا نبودن ایرانیان در این وضعيت موثر بوده است؟
میان ایرانی بودن و نقد ناپذیری ارتباط مستقیمی برقرار نیست؛ اما واقعیتی که در حوزه ادبیات کاملا قابل اثبات است این است که حوزه نقد ادبی قدرت لازم را برای تاثیرگذاری نداشته و تبدیل به بازیگری شده است که می‌توان نقش آن را نادیده انگاشت یا در معادلات ادبی حذف کرد. این رخداد نتیجه عوامل متعددی از اخلاق نقد و تاریخچه عملکرد نقد ادبی گرفته تا روش‌های نقد و مبانی انتقادی است. برای بازگردادن نقد ادبی به جایگاه واقعی و ممتازش باید هزینه کرد. این در درجه اول به مدیران و سیاست گذارانی نیاز دارد که حقیقتا به نقد ادبی باور داشته و از بصیرت و دوراندیشی کافی ادبی برخوردارند. ضعف جریان نقد ادبی رخدادی نیست که آثارش در آینده مشخص شود. وضعیت فعلی ادبیات داستانی ما نتیجه ضعف جریان نقد ادبی در دهه‌های گذشته است. شاید اگر نقد ادبی به صورت متقن، روش‌مند و شجاعانه‌ای در اوایل دهه ۷۰ همزمان با جریان تازه شکل یافته ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس داشتیم اکنون گفتمان ادبیات سیاه دفاع مقدس به گفتمان رایج بلکه غالب ادبیات داستانی در مجامع علمی تبدیل نمی‌شد. اگر جریان نقد ادبی متعهد کارش را درست انجام می‌داد بسیاری از واقعیت‌ها که ذهن ما نیز به آنها متوجه نیست در فضای کنونی ادبیات تغییر می‌کرد و برخی نویسندگانی که در خلا نقد واقعی آثارشان به شهرت رسیدند وضعیت دیگری داشتند. برخی از آثار داستانی که در کم‌بود نقد ادبی به عنوان اثر شاخص و ممتاز شناخته شدند جایگاه دیگری داشتند و در نقطه مقابل انبوهی از آثار درخور ستایش از گمنامی خارج می‌شدند و طیفی از نویسندگانی که به منابع قدرت ادبی و تبلیغی متصل نبودند، جایگاه ممتازی می‌یافتند. دایره نقد ادبی تنها به متن ادبی اختصاص پیدا نمی‌کند و ما اکنون نیازمند جریان نقدی هستیم که عملکردهای انجام شده در حوزه ادبیات را به شکل منظم و منسجمی دنبال و نقد کند. جوایز ادبی را دنبال کند، عملکرد موسسات و مجموعه‌هایی را که کار ادبی می‌کنند، دنبال کند و نیز حوزه پژوهش و حتی نقد را نقد کند.

جلسات نقد ادبی چقدر توانسته‌اند نقد کارآمد داشته باشند؟
چند رکن برای جلسات نقد قابل بیان است که مرکز یا مجموعه برگزارکننده جلسات نقد، موضوع نقد یا اثری که نقد می‌شود، رویکرد نقد، منتقد یا منتقدان، غرض نقد و روش نقد را شامل می‌شود. تقریبا در ذیل تمام این عناوین می‌توان به صورت مفصل آسیب‌شناسی کرد و آنچه بیش از هر چیزی به جلسات نقد ضربه می‌زند فقدان مبانی اندیشیده شده متناسب با فرهنگ و حکمت ایرانی اسلامی و دیگر معضلات و آسیب‌های روشی نقد است.

چه پیشنهادی برای بهبود وضعيت فعلی دارید؟
نیازمند یک اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم تا گوشی برای شنیدن آسیب‌ها، پیشنهادها و راهکارها وجود داشته باشد. برخی نگاه‌ها باید تغییر کند و روش‌ها و برنامه‌ها باید اصلاح شود. چشم‌اندازهای آینده باید فهمیده و تصویر شوند و به نگاه‌های جامع و همه‌سو‌نگر نیاز داریم که بتوانند برای آینده کار کنند و مدیرانی که تنها در اندیشه دوره مدیریت کنونی خود نباشند.

جهانگیر خسروشاهی هیچ‌گاه از خط انقلاب و ارزش‌های دینی منحرف نشد

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، جهانگیر خسروشاهی، نویسنده و پژوهشگر حوزه هنر و ادبیات پایداری و انقلاب اسلامی، صبح امروز (چهارشنبه ۱۳ بهمن‌ماه) به علت عارضه قلبی چشم از جهان فرو بست.

احمد شاکری؛ نویسنده و منتقد حوزه انقلاب و دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار ایبنا، با تأکید بر اینکه فقدان جهانگیر خسروشاهی را باید به اهالی ادب و هنر و علاقه‌مندان به هنر متعهد و هنر انقلاب تسلیت گفت، ادامه داد: در روایات نکته‌ای وجود دارد که درباره علمای دینی کارکرد دارد با این مضمون که اگر عالمی از دنیا برود، خلأ او راه هیچ‌چیز پر نمی‌کند. در حوزه ادبیات داستانی هم افرادی هستند که حضور پربرکتی دارند و فقدان آن‌ها به سادگی پر نمی‌شود. به‌نظر من این موضوع درباره جهانگیر خسروشاهی صدق می‌کند.

وی گفت: خاستگاه ادبیات و معارف آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی، افرادی بودند که در این جریان آزموده و پرورده شده بودند. بزرگانی که تلاش کردند روی پای خود بایستند. یکی از ستون‌های انقلاب و دفاع مقدس، مبانی و معارف آن است و پایه دیگر تجربه‌های گرانسنگ است، چون ادبیات روایت‌گر زندگی است و انقلاب اسلامی با رخدادهایش دست ادبیات را برای تولید اثر پر کرده است. رکن سوم که به‌نظرم قوام ادبیات به آن است، شخصیت‌ها هستند.

شاکری افزود: جلوه‌گر شدن مبانی انقلاب در ارتباط با کنش‌گری است تا ادبیات را تولید کند و در این سیر استفاده از تجربه، به تجربه‌گر ارتباط پیدا می‌کند. انسان کنش‌گر و به تعبیری انسان عصر انقلاب، بسیار با اهمیت است؛ اوست که از دل تجربه‌ها و مبانی می‌نویسد. کسانی مثل جهانگیر خسروشاهی از نسل نخست نویسندگان انقلاب بودند و این ویژگی‌ها در مورد او مصداق داشت.

این نویسنده و منتقد ادبی، در بیان مهمترین ویژگی‌های شخصیتی و شاخصه‌های کار و آثار جهانگیر خسروشاهی، اظهار کرد: نخست اینکه، ایشان قلبا و عمیقا معتقد به انقلاب و آرمان‌های انقلاب بود. دوم اینکه، در طول عمر خود خط مشخصی را دنبال می‌کرد و هیچ‌گاه از خط انقلاب و ارزش‌های دینی منحرف نشد. به بیانی، اهل اعوجاج نبود. نکته دیگر اینکه، مرحوم خسروشاهی با منابع دینی پیوند معارفی داشت. صرفا تجربه‌گر و مشاهده‌کننده سیر انقلاب و دفاع مقدس نبود و درک معارفی و نظری از انقلاب و دفاع مقدس داشت. جزو افرادی بود که در کوران حوادث حاضر بود. خودش اهل جبهه و جنگ و فردی آزموده در این عرصه بود.

وی ادامه داد: ویژگی مهم دیگر جهانگیر خسروشاهی، ذوفنون بودن ایشان بود. هم در حوزه نظری ادبیات و هم در حوزه ادبیات داستانی خلاقه کار کرده بود. حتی در حوزه فیلم و مستند نیز با شهید آوینی همکاری داشت. شاخصه دیگر اینکه، ایشان حوزه‌های مطالعاتی فراگیری داشته و جریان‌های مختلف ادبی را می‌شناخت و از آن‌ها درک داشت.

شاکری گفت: به‌نظر من، جهانگیر خسروشاهی اهل تعادل بود. در حوزه‌های ادبیات و هنر ممکن است برخی دچار افراط و تفریط شوند، ولی ایشان اخلاق‌مدار و متعادل، اهل رعایت مباحث اخلاقی و احترام به دیگران بود.

این نویسنده و پژوهشگر حوزه انقلاب و ادبیات پایداری در پایان بیان کرد: دیگر ویژگی شاخص جهانگیر خسروشاهی این بود که ارتباط وسیعی با جریان‌های موجود در ذیل ادبیات و هنر انقلاب داشت. ایشان مورد وثوق مجموعه گسترده‌ای از اهالی هنر و ادبیات انقلاب بود.

تنوع آرا در جشنواره‌های روشنفکری و ادبیات انقلاب وجود ندارد

همشهری – فرشاد شیرزادی : احمد شاکری از نویسندگان و منتقدانی است که سال ها در برخی جوایز ارزشمند مانند جایزه داستان کوتاه «یوسف» کار داوری داستان و رمان را انجام داده است. تجربه چند وجهی و چند ساحتی او در این حوزه باعث شده که درباره جشنواره ها و جوایز ادبی با او دیدار کنیم و نظر او را درباره جشنواره های خصوصی و دولتی جویا شویم.

احمد شاکری

پیش از اینکه شما را به عنوان داستان نویس و منتقد به جای آوریم، به عنوان چهره ای می شناسیم که در بسیاری از جوایز ادبی داور بوده و هستید. در جوایز خصوصی و دولتی، داورها چه معیارهایی را باید لحاظ کنند تا نحله های مختلف فکری و ادبی را پوشش دهند و محدود به یک طیف خاص و محدود نباشند و کتابی که برگزیده می  شود دارای ارزش های ساختاری و محتوایی باشد؟

درباره معیارهایی که در آثار برگزیده لحاظ می شود و همچنین خصوصیت  و توانایی هایی که داوران باید دارا باشند، بخش قابل توجه اش به ساختار جوایز ادبی، جایگاهشان و اهدف اصولی شان بازمی گردد. رشد زائد الوصف جوایز ادبی به لحاظ کمّی، نشانگر رشد ادبیات نیست. کما اینکه برخی کشورهای دیگر از ما جوایز و جشنواره های بیشتری در حوزه کتاب دارند و البته سابقه و سنت ادبی شان هم از ما بیشتر است. زایشی که جشنواره های ادبی و کارکردی اکنون در کشور ما دارند، کارکرد درست و واقعی نیست؛ یعنی یک جورهایی تولد نابهنگام و رشد غیر معمولی داشته اند. این رشد روزافزون با تقویت جریان های مختلف ادبی همراه نیست. در عرصه عمل و برنامه ریزی، رایج ترین، معمول و مرسوم ترین کاری که جشنواره ها و متولیان دولتی و غیر دولتی نسبت به آن اقدام می کنند، برگزاری همین جوایز ادبی است. مهم ترین برنامه ما در حوزه کتاب، راه اندازی جشنواره هاست. این مهم بر این اساس بنیان نهاده شده که گویی جشنواره های ادبی مختلف، حل المسائل جریان های ادبی اند اما در بطن و متن واقعیت چنین نیست.

ریشه این نگاه در چیست؟ اینکه به گمان عده ای این جشنواره ها و جوایز ادبی حل المسائل جریان های ادبی کشورند؟

ریشه این نگاه حاصل اعتماد بیش از اندازه ما به جریان های تبلیغی است. یعنی در رکن تبلیغ، انتخاب کتاب ها هم بر اساس همان تبلیغ انجام می گیرد. جشنواره ها نوعاً برنامه هایی دارای خروجی اندک و اما در سوی دیگر پر سر و صدا و کم بازده اند. راه اندازی آنها نیازمند تلاش چشمگیر و مستمر نیست. زرق و برق و فضای رسانه ای که آنها ایجاد می کنند، بیش از برنامه هایی است که دیر بازده اند و سال ها برای محقق شدنشان تلاش می کنند. همین موضوع باعث شده است که بانیان حوزه کتاب تلاش و همتشان را معطوف این کنند که پیش از هر چیز جشنواره راه اندازی کنند. اگر نگوییم جملگی، اما اغلب جشنواره های ادبی خودشان را مسئول و پاسخگوی نیازهای مردم نمی دانند.

آیا نباید با این ساز و کار و عملکرد به ویژه جوایز خصوصی مورد پرسش و نقد قرار بگیرند؟

اتفاقاً اصلاً چنین نیست که این جوایز مورد پرسش و نقد قرار گیرند. فعالیت های مسئولان جشنواره ها اغلب مورد تحلیل قرار نمی گیرد و پاسخگوی نیاز عمومی جامعه نیستند.

نشانه های فقدان توفیق این جشنواره ها از نظر شما چیست؟

جشنواره های ادبی در هدف گذاری هایشان بیش از آنچه به دست می آورند و خروجی کارشان است، ادعا می کنند. اغلب جشنواره های ادبی ادعای جریان سازی دارند.

منکر جریان سازی آنها هستید؟

اگر جریان را به نوعی حرکت جمعی مستمر و حرکتی که در بین طیف قابل توجهی از مخاطبان اشاعه دارد، تعبیر کنیم، شاید معدود جوایزی در میان بمانند و باشند که بتوان به شکل متقن گفت آنها جریان سازند. از سوی دیگر برخی جشنواره ها ادعا می کنند که کشف استعداد می کنند، در حالی که به ویژه در جشنواره هایی که آثار غیر چاپی بررسی می شود، شرکت کنندگان متوسط و مبتدی اند و در ثانی شرکت کنندگان اغلب چهره هایی تکراری اند و اگر نیک بنگریم هر سال با چند نام مشخص روبه روییم که به اصطلاح مشتری همیشگی این جشنواره ها هستند. از دیگر سو جشنواره ها ادعا می کنند که بر اساس مبانی سنجیده و اصیل، کار گزینش و انتخاب را انجام می دهند، در حالی که این موارد هم قابل نقد است. تعداد قابل توجهی از جشنواره ها در یک راستای فکری و ادبی گام می گذارند. جشنواره های روشنفکری و ادبیات انقلاب و متعهد واقعاً جشنواره هایی یکسان اند و این نشان می دهد که تنوع آراء در آنها وجود ندارد.

با تقویت نگاه و انتخاب داوران نمی توان انتظار داشت که خروجی و دستاورد این جشنواره ها تکانی بخورد؟

اغلب این داوران اتفاقاً نویسنده اند و به هیچ وجه نظریه پرداز و منتقد نیستند. بنابراین اغلب آنها نگاه و معیار انتقادی دقیقی در حوزه کتاب ندارند.

این اعتماد مردم که اشاره کردید چه جایگاهی دارد و در میان چه عده ای این جشنواره ها نفوذ و ظهور دارند؟

در میان طیف محدودی است و عامه مردم اعتماد ویژه ای به نتایج جشنواره ها ندارند و حتی گاهی کتاب به چاپ های بعد هم نمی رسد. ریشه این مشکلات آن است که به جای اینکه به شکل مشرف به موضوع بنگریم، اغلب به طور مقطعی به جوایز می نگریم و آنها را مورد بررسی قرار می دهیم.

راه چاره چیست؟

من در جایی هندسه معرفتی ادبیات داستانی را برشمردم. تقریباً در فضای ادبیات ۱۲ رکن وجود دارد که همگی با هم کار می کنند. به تعبیر داستان نویسان، آنها یک مجموعه به هم پیوسته، منسجم و در ارتباط با یکدیگرند. چنین نیست که به فرض یک حلقه را به سلیقه هیأت داوران انتخاب کنیم و حلقه ای دیگر را رها کنیم. در یک کلام نمی توان انتظار داشت که جریان نقد ادبی نداشته باشیم اما جشنواره ها خروجی قابل قبولی را به نمایش بگذارند. نمی توان در عرصه پژوهش به روز نباشیم و نگاه انتقادی نداشته باشیم و نوآورانه دست به ابتکار بزنیم و جشنواره ها خروجی قابل قبولی را ارائه دهند. من به کاستی هایی که در این حوزه هست اشاره می کنم تا موضوع را دریابید. ما نمی توانیم آموزش ادبیات داستانی نداشته باشیم یا آموزش ها و شیوه هایمان کهنه باشد و در جشنواره ها موفق ظاهر شویم. از سویی پرواضح است که نمی توان در حوزه نشر، تبلیغ و مدیریت ادبیات کم کاری کنیم و از جشنواره ها با دست پر برگردیم. نگاه تک ساحتی در حوزه ادبیات نتیجه و خروجی ای جز این ندارد که جشنواره ها به عنوان تنها پدیده های تأثیرگذار ظاهر شوند. البته جشنواره ها به دلیل اینکه رسانه در اختیار دارند، پر سر و صدا هستند اما به نظر می رسد بیش از اینکه تأثیر بسزا داشته باشند، تأثیر تخریبی بر ادبیات دارند و در ساده ترین شکل می توانند به ضد خودشان بدل شوند. در جایی که می توانند سازنده باشند و جریان های اصیل و موفق را تقویت کنند، نوعی انحراف را در جریان های ادبی شاهدیم و انتخاب هم خب، انتخاب آنهاست!

درباره جشنواره هایی مانند جایزه جلال و شهید غنی پور چه نظری دارید؟

در این باره هم من بارها مطالبی نوشته ام اما برگزارکنندگان هیچ توجهی به این نقد و نظرها نداشته اند و پاسخی هم از سوی آنها تا امروز دریافت نکرده ام.

آیا در همین جشنواره ها می توان سازو کاری در نظر گرفت که تنوع و در نظر گرفتن سلایق مختلف تا حدودی حفظ شود؟

می دانید که در حوزه ادبیات داستانی خلاق، جشنواره های متعدد ملی و موضوعی و جنسیتی و مضمونی برگزار شده و می شود اما حوزه نقد ادبی مغفول مانده است. بسیاری از متولیان ادبی به اندازه ای که اهتمام دارند تا جشنواره های داستان نویسی برگزار شود، دغدغه مند حوزه نقد نیستند و توجه ندارند که اگر قرار باشد گزینش بهین و برینی انجام شود، مجرا و منفذش جز از خلال نقد متعهدانه، منصفانه، آگاهانه و پژوهش های بنیادین نیست. در بحث و تبادل نظر با بسیاری از داوران به عینه متوجه می شویم که ضعف مبانی نظری و ضعف در تطبیق، بسیار پررنگ است. به عبارت رساتر یعنی یا ادبیات به درستی شناخته نشده یا اگر داوری ادبیات را هم به اندازه خودش می شناسند از تطبیق موضوع ها عاجر است. داوران اغلب ضعف در مصداق یابی دارند. جشنواره های مورد بحث ما، در هر دو گروه فکری، اساساً متوجه این خلاء و کاستی نیستند. در جشنواره های ادبی باید اصلاحی اساسی انجام گیرد و این روند و رویه تغییر کند. این تغییر رویه می تواند از سوی رسانه ها حاصل شود. فضای ادبی طی دهه های اخیر دچار نوعی رکود، عادت زدگی و تکرار شده. جشنواره زمانی که باید بدرخشد و زایش داشته باشد، عملکرد موفقی ندارد و پس از اعلام برگزیدگان، به نظر می رسد که استقبال جامعه از آنها چندان قابل قبول نیست یا اساساً استقبال چندانی از آنها نمی شود.

نخبگان چه واکنشی به این جوایز دارند؟

باید بررسی کرد که میان نخبگان و اهالی ادبیات و کتاب چه قدر درباره این کتاب ها صحبت می شود. به گمانم بسیای از جشنواره ها نه مورد اقبال نخبگان اند و نه اقبالی از سوی عامه مردم دارند.

رقابت میان این جشنواره های مختلف را چگونه ازریابی می کنید و از چه زاویه ای به آن می نگرید؟

تأسیس و رقابت این جشنواره ها هم به جای اینکه اعتباری، علمی و ادبی باشد به نوعی به رقابت مادی و ریالی تبدیل شده است. این موضوع به خودی خود طنزی در تاریخ ادبیات ماست که چرخه فروش یک رمان در کشورمان چقدر است و بیشترین شمارگانی که یک کتاب داستان دارد چقدر است؟ با این وصف جشنواره ای به نام جایزه آل احمد تأسیس می شود که مبلغ جایزه آن ۱۱۰ سکه بهار آزادی است. این موضوع بیش از اینکه تقویت کننده جنبه ادبی آن باشد، بیشتر شبیه چشم و هم چشمی است؛ کما اینکه داوران این جشنواره طی دوره های اخیر که آنها را ارزیابی کرده ام، داور جشنواره های دیگر هستند و حتی برخی شان صلاحیت داوری جشنواره های کوچک تر از جلال را هم ندارند. نتیجه چنین انتخاب هایی آن است که انتظاری که از جشنواره های ملی داریم، محقق نشود. امتیاز این جایزه، صرفاً جنبه مالی اش است و از این حیث دیگر جشنواره ها را در مادون خود قرار می دهد. طبعاً هیچ جشنواره خصوصی و غیردولتی قادر نیست ۱۱۰ سکه یا حتی کمتر از این را به برگزیدگانش اهدا کند. البته در مجموع این هیکل و مجسمه ای که ساخته شده، دارای اعضای متوازن نیست. آنچه از آن به عنوان جایزه جشنواره یاد می شود، بسیار برجسته تر از اجزا دیگر است. همه مخارج و زحماتی که کشیده می شود به همین دلیل به کلیت موضوع آسیب می زند. در اینجا باید پاسخ دقیق شما را در چند پرسش قبل بدهم که ما راه چاره ای جز توازن نداریم. توازن مستلزم نگاه عالی و مشرف و سیاست گذاری دقیق است و نگاه جامع می طلبد که دولت ها باید داشته باشند. متأسفانه بنیاد شعر و ادبیات داستانی که دوباره احیاء خواهد شد، در طول ادوار گذشته، یکی از مهم ترین کارهایش برگزاری جوایز ادبی بوده. جایزه ادبی جلال، شعر فجر و غیره و صد البته زمانی ندارد که درباره مهمات ادبیات صحبتی پیش بکشد. با این دست‌فرمان، زمانی ندارد که در سطح ملی و فی الحال برای ادبیات و کتاب چاره اندیشی کند و ارزیابی سنجیده و درستی از اوضاع به دست دهد و روشن بداند که در حال چه رخ می دهد و در آینده نیازمند چه چیز هستیم. در واقع دچار نوعی روزمرگی هستند که این جشنواره ها را هر سال و پیاپی برگزار کنند.

به رکود، تکرار، عادت زدگی و روزمرگی این جشنواره های در حوزه کتاب اشاره کردید و اینکه در بهترین حالت، داوران نویسنده اند و نه پژوهشگر، منتقد و داور حرفه ای. در انتخاب این کتاب ها سلیقه چقدر  موثر است؟

بخشی از هنر قانون مند است و ذات هنر این است که قوانینی را می توان از آن استخراج کرد. ادبیات داستانی هم از این قاعده مستثنا نیست. بخشی از ادبیات داستانی قابل توضیح و تبیین است. این بخش هنر، ثابت است اما بخش دیگر، بخش جوششی و خلاقانه اش است که هنوز قواعدش کشف نشده یا به هر دلیلی به سلیقه مخاطب بازمی گردد. به زبان رساتر یعنی به مهارتی که آن فرد بر آن احاطه یافته بستگی دارد. سلیقه یا قدرت تشخیص یا همان حس ششم که داور باید داشته باشد، اتفاقاً میان منتقد و داستان نویس بسیار متفاوت است. شأن یک داستان نویس این است که در وضعیت ناپایدار یک داستان درخشان خلق می کند. حتی یک داستان نویس ممکن است به محاسن داستانش کاملاً آگاه نباشد، چرا که به ساختارهای نقد آگاه نیست. او رویکردهای نقد را نمی شناسد و دلیلی هم ندارد که یک به یک همه آنها را بشناسد و ارزیابی کند. نویسنده الزاماً قدرت تفسیر دقیقی ندارد. سلیقه در حقیقت با نقد مستمر و پیاپی تشخیص و توزین می شود. همچنین این کار صرفاً با خواندن حاصل نمی شود. چنین نیست که به فرض بگوییم یکی که زیاد داستان خوانده است، می تواند داستان درخشان را از داستان ضعیف تشخیص دهد. به طور مثال در نمونه اخیر داستان بلند «اثریا» که یادداشتی روی آن نوشته ام و در جشنواره حاج حسین همدانی از آن تقدیر شد، کاری است دارای ۱۵ مولفه که آنها را یک به یک شمرده ام و شاخص است. من با داورها صحبت می کنم اما داوران توجهی به این ملاک ها ندارند. چون اساساً این ملاک ها را ارزیابی نکرده اند. آنها از دیگر سو، مولفه هایی برای ادبیات ضدجنگ نمی شناسند. هنگامی که ابزار توزین و ترازوی آنها دقیق نیست، طبعاً نمی توانند درخشش یک اثر ادبی را بررسی کنند. این مثل مانند این است که شما باسکولی دارید که از تشخیص جزئیات عاجز است. آیا ما سواد و دانش تفکیک ادبیات سیاه را از ادبیات شاخص داریم یا نداریم؟ چه کسی باید این کار را بکند؟ نویسنده که خود اصل این تفکیک را نمی شناسد یا می داند اما تفسیر و جزئیاتی ندارد و کتاب در این باره نخوانده. قطعاً چنین داوری در محاسباتش به خطا می افتد. پس اینجا جای سلیقه نیست و صددرصد جای پژوهش است. البته در حوزه پژوهش و نقد هم عرصه ادبیات ما عرصه فقیری است. اما آنچه هم داریم و همان بضاعت اندک هم پای جشنواره های ادبی دیده نمی شود. جشنواره ها بعضاً دست متولیان و داستان نویسانی است که اغلب به شکل رابطه ای انتخاب می شوند. تیپ داوران متأسفانه اغلب تیپ هایی است که از جشنواره ای به جشنواره ای دیگر می روند و پاسخگوی عملکرد خودشان نیستند.   

در قیاس با کشورهای مسلمان همسایه، ادبیاتمان و این جشنواره ها کجا ایستاده اند؟

به طور دقیق در جریان جشنواره های کشورهای مسلمان همسایه نیستم تا نقد تطبیقی درستی از دیگر کشورها داشته باشم. نیک می دانید که وقتی می گوییم «دیگر کشورها» این دیگر کشورها خود عالمی است. باید ادبیات داستانی کشورهایی مانند افغانستان، ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس را بررسی کرد. برای بررسی ادبیات داستانی آنها هم باید با ترجمه درست و شیوایی از تک تک آثارشان سر و کار داشت تا بتوان به مقایسه ای درست و متقن دست یافت. اما به ضرس قاطع می توانم بگویم که در کشورهایی که صاحب ادبیات سخته و پخته اند، تفاوتشان با ما این است که شاید جشنواره هایی هم داشته باشند که مبتنی بر سلیقه یا سلایق عام باشند و حتی وجه علمی سنجیده شده ای نداشته باشند اما مجامع دانشگاهی و تولید فکر در این کشورها مستحکم اند. در فضای دانشگاهی مان متأسفانه مجامعی علمی که ادبیات را تئوری پردازی کنند، نداریم. روند ما در مجموع روندی ترجمه ای است. به ندرت به تولید فکر می اندیشیم. کشورهای توسعه یافته و دارای پیشینه ادبیات داستانی هم سو با ظرفیت هایشان تولید فکر دارند. جدای از مجله های علمی پژوهشی که مخاطبانشان خود دانشگاه ها  هستند و تأثیری از آنها در فضای عمومی ادبیات نمی بینیم، بسیار اندک نشریه نقد ادبی داریم. مجله ای را نمی شناسم که بگوییم به نقد داستان می پردازد و به طور جدی این کار را دنبال می کند. اما در مجامع دیگر این مجله ها منتشر می شوند و به شکل حرفه ای کار می کنند و در عرصه حضور دارند. آن شکاف بزرگی که بین تئوری و اثر خلاقه وجود دارد در کشور ما جدی است. این شکاف را هم بیشتر سلایقی پرمی کند که از هر حیث آزموده نشده اند و امتحانشان را به اصطلاح پس نداده اند. سلایقی که جای پایشان محکم نیست و در یک کلام می توان آنها را رها شده نامگذاری کرد. این ها همگی امواجی است که کشتی ادبیات داستانی را به این سو و آن سو می برد و اتفاقاً لنگری که بتوان آن را مستقر کند، وجود ندارد. از سوی دیگر در فضای مجازی یک سلبریتی، کتابی را تبلیغ می کند و به یکباره شمارگان آن کتاب بالا می رود. حال پرسش من از شما این است که آیا جریان نقد یا منتقد ممحضی سراغ داریم که عنوان کند فلان کتاب ارزش ادبی ندارد.

متأسفانه تعداد منتقدان ما هم اندک اند!

منتقد ممحض یکی عبدالعلی دستغیب را داریم و دیگری محمدرضا سرشار. عده ای نویسنده داریم که هم داستان می نویسند و هم در جلسه نقد شرکت می کنند و هم اوضاع و احوال ادبیات داستانی را اگر ازشان بخواهید برایتان تحلیل می کنند و هم نظریه صادر می کنند و اتفاقاً در بهترین حالت نویسندگانی متوسط اند! در واقع شرایط جامعه به گونه ای است که متأسفانه به آنها اقبال نشان داده و آنها هم به سمت نویسنده سالاری گام برداشته اند. درست مانند سینمایی که می گوید باید ببینم بازیگر چه کار می کند و چطور بازی خواهد کرد! کارگردان فیلمنامه نویس هم دارد. طراحی صحنه به خودی خود یک کار عمده است یا تدوین گر به نوعی کارگردان دوم است. اگر آنها نباشد کار سینما می خوابد. اما نویسنده سالاری دقیقاً مانند بازیگر سالاری در سینما و بازیکن سالاری در فوتبال شده. بسیاری از این نویسندگان امروز به اصطلاح در حوزه ادبیات به معنای واقعی سلطنت می کنند و در حوزه های مختلف نفوذ کلام دارند و هر کار که خودشان صلاح و صواب می دانند انجام می دهند و در قبال هیچ نهاد و هیچ جریانی هم پاسخگو نیستند.

الگوهای قدسی داستانی باید باورپذیر باشند/ وجوه غیرنظامی بسیج کمتر دیده شده است

احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی در گفت‌وگو با ایکنا درباره نقش بسیج در ادبیات داستانی گفت: باید در معنای عام از بسیج استفاده دقیقی کرد. ما از فرهنگی یاد می‌کنیم که با وقوع انقلاب و دفاع مقدس شکل گرفت، رشد پیدا کرد و در گستره فعالیت‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و … جاری شد. اما در روایت و به ویژه در روایت ادبیات داستانی نقش عمده‌ای داشت.

وی افزود: نقش اول بسیج تدارک و فراهم کردن مصالح و مواد لازم برای روایت‌های داستانی است. با توجه به اینکه داستان روایتگر زندگی است و زندگی باید واجد عمق، ژرفا و معنای عمیقی باشد؛ در این صورت ادبیات داستانی روایتگر زندگی دچار تحول و گیرایی خواهد شد. نکته مهم در این زمینه این است که در چهار دهه گذشته، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فرهنگ بسیجی مقاطع مهمی را در تاریخ انقلاب اسلامی پدید آورد. هم شخصیت‌های بزرگ، ماندگار و تأثیرگذاری در تاریخ معاصر ما شکل گرفتند، هم وقایع مهمی رقم زده شد و معانی عمیقی در شخصیت‌ها نمود پیدا کرد.

شاکری با بیان اینکه فرهنگ بسیجی موضوعی است که دستمایه روایت‌های بی‌پایانی خواهد شد، بیان کرد: اینکه مقام معظم رهبری فرمودند؛ جنگ ما یک گنج است، دقیقاً همین تعبیر را می‌رساند. لذا میان فرهنگ بسیجی که برآمده از آموزه‌های شیعی است با سبک‌های دیگر زندگی متفاوت است. یکی از تفاوت‌های آشکاری که به ویژه در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس با دیگر گونه‌های روایی جنگ در جهان وجود دارد، به همین فرهنگ مربوط می‌شود. دفاع مقدس ما به چیزی، کسی، مضامین و وقایعی می‌پردازد که در فرهنگ‌های غربی اومانیستی دیده نمی‌شود.

نویسندگان متعهد عافیت‌گزین نیستند
استادیار گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی در ادامه تصریح کرد: ما نیاز به نویسندگانی داریم که در خلاقیت و آفرینش اثر خود از بسیج و فرهنگ بسیجی بهره‌مند شوند. به تعبیری فرهنگ بسیجی هم به شخصیت‌های داستانی و هم به نویسندگان و راویان مربوط می‌شود. یعنی در تاریخ چهار دهه گذشته ما شاهد بودیم اساساً نویسندگان مطرح پیش از انقلاب اسلامی که متعلق به جریان چپ یا غرب‌گرا بودند، اینها نه خواستند درباره انقلاب و ارزش‌های آن بنویسند و نه توانستند. یعنی اینها در یک دوره‌ای از انقلاب و دفاع مقدس ننوشتند و در دوره‌های بعد هم آن را تحریف کردند.

شاکری ادامه داد: دلیلش هم این است که دوره جدید ادبی، متعلق به نویسندگانی است که از آنها به عنوان نویسندگان متعهد یاد می‌شود و واجد فرهنگ بسیجی هستند. یعنی بر اساس چنین فرهنگی قلم می‌زنند. یکی از شاخص‌های چنین نویسندگانی این است که آنها در متن حادثه بوده و عافیت‌گزین نیستند، اهل ابداع و نوآوری هستند و این حائز اهمیت است.

نویسنده رمان «بی‌اسمی» در ادامه در پاسخ به اینکه چرا در ادبیات داستانی دفاع مقدس به شخصیت‌های بسیجی، نگاه تقدس‌گرایی شده به گونه‌ای که آنها را دور از دسترس کرده است، گفت: جریان شبه‌روشنفکر در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی از پا ننشستند و در برابر جریان متعهد کار کردند، نقد نوشتند، فرافکنی کردند و تلاش کردند در رونق ادبیات متعهد اختلال ایجاد کنند. یکی از این کارها طرح شبهاتی بود که گاهی در اذهان هم تثبیت شده است. از جمله همین شبهه تقدس‌گرایی است.

شخصیت‌های قدسی دست‌یافتنی
وی ادامه داد: آیا وقتی از شخصیت‌هایی قدسی یاد می‌کنیم چنین شخصیت‌هایی موجود هستند یا خیر؟ یعنی آیا در تاریخ معاصر ما و دوره‌های دفاع مقدس این شخصیت‌ها اسطوره‌ای و خیالی هستند یا موجودند؟ پاسخ این است، شخصیت‌های قدسی، شخصیت‌های موجودند و خیالی و ساخته و پرداخته ذهن نیستند. اساساً نسبت بین شخصیت‌های اسطوره‌ای مثلاً در درام یونانی با شخصیت‌های قدسی که امروزه کاملاً حس می‌کنیم و آنها را می‌شناسیم، متفاوت است. نکته و شبهه دوم این است که اگر چنین شخصیت‌هایی موجود باشند اینها به درد روایت می‌خورند یا نه؟ یا اگر چنین شخصیت‌هایی روایت شوند، مردم آنها را غیرواقعی می‌دانند یا آنها را می‌پذیرند و الگو می‌گیرند. طرح این شخصیت‌ها نه تنها مانع از باور آنها نمی‌شود، بلکه در بین مردم باور و الگو هم می‌شوند و واقعی به نظر می‌رسند که نمونه‌های متعددی از آنها وجود دارند.

خالق «سرزمین پدری» در ادامه بیان کرد: در مقابل، شخصیت‌هایی که در ادبیات شبه‌روشنفکری وجود دارند، آدم‌های متزلزلی هستند که در نبرد ترسو و سست‌عنصر بوده و به لحاظ اعتقادی دچار شک هستند. اعتقاد راسخی هم ندارند. داستان‌هایی با چنین شخصیت‌هایی نوشته‌اند و با ادعای اینکه مردم این شخصیت‌ها را بهتر می‌پذیرند! آیا اینها بیشتر خوانده می‌شوند یا کتاب خاطره‌ای مانند «سلام بر ابراهیم» به عنوان یک جوان پاک و طاهر و شخصیت قدسی؟! بنابراین پاسخ کاملاً روشن است. یعنی مردم الگوهای قدسی را می‌پذیرند. اما آیا این به معنای این است که این الگوها دست‌نایافتنی هستند؟ به هیچ وجه به این معنا نیست که اگر دست نایافتنی بودند مکتب و دین و منابع دینی ما روایت‌های سرشاری از شخصیت‌های قدسی بیان نمی‌کردند.

وی افزود: ما در مکتب اهل بیت(ع) به صورت دائم به شخصیت‌های قدسی ارجاع داده می‌شویم، زیرا اینها اسوه و الگو هستند. پس چطور می‌شود ادبیات ما خالی از این شخصیت‌ها باشد. این نکته مهمی است و باید به آن توجه شود. اساساً روایت داستانی همین کار را باید بکند و در انتخاب خود به شخصیت‌های قدسی اولویت دهد.

هنر نویسنده در روایت شخصیت قدسی
شاکری تصریح کرد: در این زمینه باید هنر داستانی به نحو هنرمندانه‌ای این کار را انجام دهد. یعنی اگر ما شخصیت قدسی را انتخاب کردیم و در روایتمان دچار ضعف و سستی شدیم، شخصیت قدسی تخریب می‌شود و باورپذیر نخواهد بود. در نهایت هم اثر هنری تولید نخواهد شد. زیرا اگر یک رمان، یک شخصیت غیرقدسی را نتواند به خوبی روایت کند، آن شخصیت هم باور نمی‌شود. بنابراین تفاوتی بین این دو شخصیت نیست و باید روایت چنین توانایی را از خود آشکار کند.

این پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس در پایان، درباره تجلی وجوه دیگر فعالیت‌های بسیج در ادبیات داستانی مانند آنچه که امروز در عرصه مبارزه با کرونا می‌بینیم، گفت: این نکته درست است که وجوه دیگر بسیج کمتر تبیین شده است و در این زمینه ضعف و کاستی وجود دارد. دلیلش این است که در گونه ادبیات داستانی دفاع مقدس سرمایه‌گذاری بیشتری شده است. به نظرم این مسئله نیاز به برنامه‌ریزی، سیاستگذاری و حمایت دارد. هر چند باید همچنان از ظرفیت دفاع مقدس استفاده کنیم و برنامه‌ریزی هم داشته باشیم تا حضور فرهنگ بسیجی در عرصه‌های مختلف دیده شود.

گفت‌وگو از سمیه قربانی

رسوخ محافظه‌کاری و دخالت ضدارزشی‌ها در ادوار اخیر جایزه جلال

احمد شاکری از نویسندگان کشورمان می‌گوید: ایده‌ای که در ادوار اخیر جایزه جلال آل‌احمد دنبال شده، محافظه‌کاری و نمود حداقلی ارزش‌ها، مبانی دینی و آرمان‌های انقلابی و در مواردی دخالت مبانی ضدارزشی در گزینش‌ها و انتخاب‌ها بوده است.

رسوخ محافظه‌کاری و دخالت ضدارزشی‌ها در ادوار اخیر جایزه جلال
احمد شاکری از نویسندگان کشورمان در گفت‌وگو با خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس درباره جایزه ادبی جلال آل احمد اظهار داشت: «جایزه جلال آل احمد» غالبا، به خصوص در سال‌های گذشته، حواشی متعددی را له یا علیه خود موجب شده است. در طول ادوار این جایزه، اختلاف آراء می‌توانست و می‌تواند تنور این جایزه را به عنوان رخدادی ملی در حوزه ادبیات گرم کند. آراء همسو و غیر همسو را به سوی خود جلب نماید و طیف مخاطبان ادبیات را به اندیشه و تامل درباره عملکرد این جایزه، کارکردها، اهداف، راهبردها و شیوه‌های داوری جلب کند و به عنوان موضوعی مهم، مجامع دانشگاهی و محافل ادبی را درگیر انتخاب‌های خود سازد. در طول سال و در فاصله دوره گذشته و آینده، ذهن نویسندگان و منتقدان را معطوف خود دارد و در صدر دغدغه‌های ادبیات کشور باقی بماند و طبعا از این مجرا جریان‌ساز باشد. اما با وجود این ظرفیت، جایزه جلال آل احمد به عنوان رویه‌ای ثابت بدل به رخدادی حاشیه‌ساز شده است. به نظر می‌رسد این حاشیه‌سازی بیش از آن که منشا بیرونی داشته باشد، از درون ان نشأت می‌گیرد.

* امیدهایی که با حضور معدود چهره‌های خوشنام و انقلابی در هیأت علمی زنده شد

* نظر شما در مورد ترکیب این دوره از جایزه چیست. ظاهراً تفاوت‌هایی در ترکیب برگزارکنندگان اعم از هیأت علمی دیده می‌شود.

اکنون با ادغام موسسات ارشاد در ذیل موسسه «خانه کتاب و ادبیات ایران» و تغییر نام بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان به «دفتر گسترش شعر و ادبیات داستانی» سیزدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد توسط این دفتر و با معرفی آقای «ابراهیم حسن بیگی» به عنوان دبیر علمی آغاز به کار کرده است. پیش‌تر، انتشار اسامی اعضای هیأت علمی این دوره از جایزه جلال، گمانه زنی‌هایی را درباره رویه انتخاب داوران و سرنوشت انتخاب‌ها پدید آورد. گرچه حضور معدود چهره‌های خوشنام و انقلابی در هیأت علمی، امیدهایی را زنده کرد، با این وجود، گفته‌های دبیر علمی جشنواره در سی ام مهر ماه، ابهامات گذشته این جایزه را بار دیگر مطرح ساخت. اینکه آیا سیزدهمین دوره از جایزه جلال آل احمد بنا است همچنان بر طبل حاشیه‌سازی بدمد یا تصمیم دارد بر مدار رأی برانگیزی گام بردارد.

گرچه در ظاهر امر، هر دو خصیصه حاشیه‌سازی و رأی برانگیزی زمینه را برای طرح نظرات متفاوت فراهم می‌آورند. با این وجود، ماهیت این دو، عمیقا با یکدیگر متفاوت است. علل مختلفی در ابعاد قانوی، اجرایی و علمی در شکل گیری این دوگانه و سوق جایزه جلال آل احمد به حاشیه‌سازی دخیل بوده‌اند: «جایزه جلال آل احمد» در ارکان اصلی خود برنامه‌ای انتصابی است. این موضوع را می‌توان علت‌العلل برخی مسائلی دانست که در طول سال‌های گذشته جایزه جلال آل احمد را بیش از اتفاقی فرهنگی و جریان‌ساز در جهت ادبیات متعهد، به رخدادی مسأله آفرین و حاشیه‌ساز بدل کرده است. هیأت امنای جایزه جلال آل احمد، اعضای حقیقی و حقوقی شورای عالی انقلاب فرهنگی عضو شورای هنر هستند. وزیر ارشاد ریاست هیأت امنا را بدون حق رای بر عهده دارد و دبیری هیأت امنا نیز بر عهده معاون فرهنگی وزارت ارشاد است. در طول ادوار اخیر حضور سلیقه‌ای خاص در این جایزه کاملا مشهود است. سلیقه‌گرایی قتلگاه قانون‌مداری و مجرای حاشیه‌سازی برای این جایزه بوده است.

* عملکرد داوران در دوره‌های گذشته را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

داوران و بعضا برگزیدگان جایزه، مدرسان بنیاد شعر و ادبیات داستانی همه حاکی از انتخاب‌های خاص و جهت‌دار در این مجموعه‌اند. سئوال این است که اعضای هیأت امنای این جایزه، یعنی جمعی از نخبگانی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی حضور دارند با اشراف و آگاهی نسبت به منصوبین خود و نتیجه انتصاب‌ها در هر دوره به این سلیقه‌گرایی دامن می‌زنند؟ آیا شورای عالی انقلاب فرهنگی بر عملکرد هیأت علمی جایزه جلال در هر دوره نظارت علمی دقیق دارد؟ به نظر می‌رسد اینگونه نیست. چرا که حتی در مراتب دانی‌تر، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت فرهنگی آن نیز بر سابقه ادبی، جریان‌شناسی فکری و ادبی اعضای پیشنهادی هیأت علمی جایزه و داوران و رویکرد محتوایی و ادبی آثار برگزیده و تقدیری هر دوره اشراف ندارند. بنابراین چرخه‌ای از اعتمادهای پی در پی بر اساس پیشنهاد مدیر عامل مجموعه بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، شکل می‌گرفته و پیشنهاد مدیر عامل را تایید می‌کرده است. پیشنهادی که مایه‌اش جز سلیقه‌ای ادبی نیست.

* ادوار اخیر جایزه جلال آل احمد و دخالت مبانی ضدارزشی در گزینش‌ها و انتخاب‌ها

* شما اغلب در انتقادها از محافظه‌کاری صحبت می‌کنید. در ادوار گذشته هم اینگونه بوده است؟

یکی از عوامل حاشیه‌ساز در طول ادوار اخیر جایزه جلال، محافظه‌کاری در انتخاب‌ها چه در سطح اعضای هیأت علمی، دبیران علمی و داوران و چه آثار منتخب است، عوامل متعددی در برجسته‌سازی این سیاست در سطوح خرد و کلان مدیریت ادبیات وجود داشته و دارند. بعضا این سیاست‌گزینی در صدد حل مقوله حاشیه‌سازی‌های جایزه جلال بوده است. با این تلقی که تفسیرهای تسامحی از قوانین و ضوابط جایزه و پوشش حداکثری جایزه در محدوده جریان‌های ادبی، احتمالا رضایت اکثری مخاطبان را نیز به دنبال خواهد داشت. ایده‌ای که در ادوار اخیر جایزه جلال آل احمد دنبال شد، محافظه‌کاری و نمود حداقلی ارزش‌ها، مبانی دینی و آرمان‌های انقلابی و در مواردی دخالت مبانی ضد ارزشی در گزینش‌ها و انتخاب‌ها بوده است.

گمان می‌شد با عقب‌نشینی از معیارهای اصیل در جایزه که ناظر بر تقویت توان ادبیات اسلامی ـ ایرانی است، می‌توان به مقبولیت حداکثری دست یافت. این رویکرد نوعا در پس شعارهای جذابی چون ملی بودن جایزه، فراجریانی و فراجناحی بودن جایزه دنبال می‌شده است. اینکه جایزه جلال به آثار تعلق می‌گیرد و نه به نویسندگان و در جایزه جلال هویت ناشران آثار از هر جریانی معیار داوری قرار نمی‌گیرد. دلایلی از این دست که داشتن مجوز نشر برای کتاب، موید و مصحح حضور آن در گردونه داوری و قرار گرفتن در جایگاه تقدیر و حتی برگزیده است. اما این رویکرد نیز به شهادت نتایج ادوار این واقعه ادبی، به جریان‌سازی و حتی تاثیرگذاری ملی توسط این واقعه ادبی نینجامیده است. بلکه اتهام و بدگمانی درباره تخطی از مبانی فکری و ارزشی انقلاب اسلامی، میدان دادن به چهره‌های شناخته شده جریان شبه روشنفکری و نفوذ فرهنگی و عدم حمایت از جریان متعهد به انقلاب اسلامی را متوجه عملکرد این جایزه ساخته است.

* ادوار گذشته جایزه جلال و رسوخ محافظه‌کاری در بدنه مدیریت آن

* راضی نگه داشتن طیف‌های مختلف ادبی اخیرا هم مورد سوال قرار گرفت؛ چرا که در دوره‌هایی از جایزه، برخی نویسندگان معرفی شده در طیف‌های خاص بوده‌اند.

دبیر جدید جایزه جلال آل احمد در نشست خبری خود و در پاسخ به پرسش شما به عنوان خبرنگار خبرگزاری فارس درباره اینکه « آیا جایزه جلال قصد دارد به روند راضی نگه داشتن طیف‌های مختلف ادبی ادامه دهد و به کسانی جایزه دهد که ادای اپوزسیون نظام جمهوری اسلامی ایران را درمی‌آورند.» می‌گوید: «در وزارت ارشاد طی سال‌های گذشته چنین نگاهی نبوده است.» او بار دیگر بر صحت رویه ادوار گذشته جایزه جلال در رعایت حدود تاکید می‌ورزد: «به نظرم در دوره‌های گذشته هم چنین اتفاقی نیفتاده است.» روشن است کسی می‌تواند دست به اصلاح رویه انتخاب داوران و فرآیند داوری بزند که خود منتقد دقیق و عمیق عملکرد ادوار گذشته باشد و نگریستن از منظر چنین نقدی نیازمند برخورداری از مبانی روشن، رصد دائم و دقیق فرایندهای داوری، ترکیب داوران و آثار نامزد شده و برگزیده در ادوار گذشته است. طبعا جایزه جلال به معاندان سیاسی ضدنظام جایزه نداده است. اما آیا این معیار در تایید صلاحیت‌ها و عملکردها در طول ادوار گذشته جایزه جلال آل احمد کافی است؟ آیا دبیر محترم سیزدهمین دوره جایزه جلال آل احمد از تقدیر مکرر این جایزه در طول چند دوره اخیر از ادبیات سیاه‌نویس دفاع مقدس، یا ادبیات خنثی و بی‌دغدغه یا ادبیات فمنیستی و داستان‌های هنجارشکن اخلاقی با مضامین اروتیک با خبر است؟ آیا نمونه‌هایی از تقدیر یا برگزیدن آثاری با مبانی کاملا سکولار در بخش نقد ادبی و پژوهش با اهداف این جایزه ادبی سازگار است؟ در این صورت تایید عملکرد جایزه در مقاطع گذشته چه معنی خواهد داشت؟ آیا بدان معنی است که رویه جاری در ادوار گذشته در این دوره از جایزه نیز دنبال خواهد شد؟ آیا جز این است که محافظه‌کاری در بدنه مدیریت این جشنواره در قضاوت ادوار گذشته نیز رسوخ پیدا کرده است؟

* تبیین دقیق خطوط قرمز

* به نظر شما چرا از آئین‌نامه‌ها و شیوه نامه‌های واضح، چنین انتخاب‌هایی بیرون می‌آید؟

دبیر جایزه سیزدهم در بخشی از پاسخ به سئوال پیش‌گفته در توضیح مرزها و چارچوب‌های انتخاب در این جایزه می‌افزاید: «اگر فردی خط قرمز را رد کند، ممکن است تصمیم دیگری برایش بگیریم» اما سئوال این است که این خطوط قرمز دقیقا چه مولفه‌هایی دارند و تا چه حد منطبق بر سیاست‌های فرهنگی کشور هستند؟ آیا می‌توان با کلیتی درباره معارضان سیاسی خارج‌نشین به استقبال ادبیات داستانی و ارکان مختلف آن رفت که ظرایف و دقایق هنری و عمق و کنه مطالب نظری را به مقابله با ارزش‌های دینی و الهی به میدان می‌آورد؟ ترسیم چارچوب‌ها و حدود و معاییر داوری با تعیین مصداق جریان‌های سیاسی معاند نظام و خروج آنها از دایره آثار مورد نظر و حمایت توسط این جایزه، مشکلی را حل نخواهد کرد. بلکه جایزه‌ای در حد جوایز ملی باید عالی‌ترین درک و دقیق‌ترین تفسیر را از آیین‌نامه و شیوه‌نامه جایزه ارائه دهد و منطبق‌ترین استنباط از قانون را با حدود و احکام الهی تحصیل کند.

* آسیب‌های ادوار گذشته جایزه جلال

* اینکه مرتب می‌گویید آسیب‌های ادوار جایزه جلال، این آسیب‌ها چیست؟

همواره دو مشکل به صورت توامان مجرا را برای انحراف جایزه ملی جلال از اهداف اصلیش آماده ساخته است. نخستین نقص را باید در تنظیم آیین‌نامه و تعیین اهداف جایزه جست‌وجو کرد. بیان مجمل آیین‌نامه راه را بر تفاسیر متعدد و بلکه متضاد باز می‌گذارد. این موجب شد تا جایزه جلال به استناد تفسیر خودخواسته‌اش از آیین‌نامه جایزه در ادوار اخیر از اهداف عالی آن در مواردی تخطی کند. با اجمال آیین‌نامه مجرای مشکل دیگری پدیدار می‌شود و آن، جایگزینی یافت و سلایق اشخاص به مثابه قانون است. در حقیقت این سلیقه و باور ترکیب اعضای هیأت علمی و در مرتبه‌ای، داوران است که جایزه ملی جلال را رقم می‌زند و با حفظ همین آیین‌نامه مجمل می‌توان انتظار داشت در صورت انتخاب ترکیب‌های متفاوتی از داوران، نتایج بسیار متفاوت و متضادی رقم خورد. دقیقا در همین نقطه است که آسیب‌های ادوار گذشته جلوه می‌کنند. سیاست مشارکت دادن حداکثری در ترکیب هیأت علمی و داوران از میان جریان‌های مختلف ادبی با باورهای متفاوت و تلقی‌های بعضا متضاد درباره ادبیات متعهد، عملا زمینه را برای امحاء غرض اصلی جایزه جلال در نتیجه ورود شخصیت‌های غیر معتقد یا دچار کج‌روی‌های ذهنی و سلیقگی فراهم می‌آورد.

* اهداف جایزه جلال و «ارتقای زبان و ادبیات ملی ـ دینی»

آقای ابراهیم حسن بیگی در تبیین دیدگاهش درباره سیاست جایزه جلال آل احمد می‌گوید: «ما به ادبیات بها می‌دهیم. در داوری‌های خود به دیدگاه سیاسی نویسنده بها نمی‌دهیم… صرفا تأکید می‌کنم در داوری به ادبیات اثر و بعد به نویسنده اثر دقت می‌کنیم» توجه به ادبیات و ادبیت داستان و تقدم آن بر دیگر مسائل از جمله تلقی‌هایی است که برای اهل فن آشناست. آیین‌نامه جایزه در بیان اهداف آن می‌آورد: «هدف از اهدای جایزه ملی جلال آل‌احمد «ارتقای زبان و ادبیات ملی ـ دینی» از رهگذر بزرگداشت پدیدآورندگان آثار ادبی برجسته، بدیع و پیشرو است. تبصره: تنظیم ضوابط و ارائه مشوق‌های مربوط به جایزه مزبور باید در راستای تولید فکر ادبی ـ هنری اسلام‌گرا و تقویت روحیه انتقادی ـ علمی نسبت به ترجمه‌های موجود ادبی و هنری باشد.» چگونه از آیین‌نامه برداشت می‌شود که تقویت ادبیات مطلق، هدف عالی این جایزه است؟ بر اساس چه بندی اینگونه استنباط شده است که ادبیات اولویت‌دار بوده و دیگر مضامین و رویکردهای فکری تابع هستند؟ آیا ادبیات، تافته جدا بافته‌ای از اندیشه‌ای است که حامل آن است یا با آن وحدت دارد؟

* تفسیری از آیین‌نامه جایزه جلال آل احمد

* یعنی معتقدید هدف جایزه جلال با آنچه اجرا شده همسو نیست؟

جدای از تعلق افراد حاضر در اعضای هیأت مدیره و داوران به سویه‌ای خاص در ادوار گذشته، دقت در ترکیب‌ها گویای واقعیت‌های جدیدی از زمینه‌های حاشیه‌سازی و زاویه گیری این جایزه ملی از اهداف خود است، سئوال اینجاست که حضور برخی چهره‌های دانشگاهی که در طول دوره آموزشی و پژوهشی خود هیچ حمایتی از ارزش‌های انقلابی در مکتوبات خود نداشته‌اند و ترجمه کننده و ترویج دهنده مطلق آراء و اندیشه‌های وارداتی به محافل دانشگاهی بوده‌اند چه تفسیری از آیین‌نامه جایزه بدست خواهد داد؟ شخصیت‌هایی که در طول عمر خود هیچ گاه منتقدانه با ترجمه‌های موجود مواجه نشده‌اند بلکه مروج و مبلغ مبانی غربی بوده‌اند چگونه قادرند هدف جایزه مبنی بر «در راستای تولید فکر ادبی ـ هنری اسلام‌گرا و تقویت روحیه انتقادی ـ علمی نسبت به ترجمه‌های موجود ادبی و هنری » را محقق سازند؟ حضور برخی نویسندگان سیاه دفاع مقدس که علنا در گفته‌ها و نوشته‌های خود ارزشهای این واقعه قدسی را تحریف کرده‌اند چگونه با اهداف متعالی این جایزه در تعالی ادبیات اسلام گرا قابل جمع است؟ علاوه بر اینها حضور برخی نویسندگان داستان در مقام داوری آثار داستانی که فاقد شناخت عمیق از مبانی دینی و حتی مبانی فلسفی داستانی هستند و در طول عمر خود حتی یک مجموعه نقد به چاپ نرسانده، یک مقاله علمی پژوهشی نداشته و حتی یک نقد مکتوب ندارند چه بر سر آیین‌نامه مجمل این جایزه خواهد آورد؟

این حقایق حاکی از آن است سکان دار کشتی جایزه جلال که بر اساس نیت مصلحانه شورای عالی انقلاب فرهنگی و در جهت تقویت جریان ادبیات انقلابی و دینی و با لحاظ گران قیمت ترین جوایز در میان جوایز ملی ادبی، تاسیس و راه‌اندازی شده عملا به دست سلایق داورانی است که بعضا شایستگی علمی ـ چه رسد به مبنایی و اعتقادی ـ چنین وظیفه‌ای را ندارند. چنین ساختاری در جایزه جلال و بالتبع چنین انتخاب‌هایی، گریزی از حاشیه‌سازی و سلیقه‌گرایی نخواهد داشت.

کسی که درگیر تجربه جزئی خودش است نمی‌تواند کلیت جنگ را درک کند

احمد شاکری با اشاره به وجود تقابل بین دو جریان شبه روشنفکر و گروه ادبی متعهد گفت: در این تقابل آن گونه‌ای که در خط مقدم و نقطه پیشانی این تهاجم است ادبیات دفاع مقدس است.

به گزارش خبرگزاری مهر، احمد شاکری پژوهشگر و نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس و استاد دانشگاه در نخستین روز از هفته دفاع مقدس و همزمان با چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس در بررسی تحلیلی ادبیات داستانی ضد جنگ از سلسله برنامه‌های «در سنگر ادب و هنر» گفت: در هفته دفاع مقدس و چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس هستیم به عنوان واقعه‌ای که ۸ سال از تاریخ پس از انقلاب اسلامی را به خود اختصاص داد.

این پژوهشگر و نویسنده با تأکید بر اهمیت و جایگاه عرصه فرهنگی، هنری و ادبیات آن در ادامه خاطرنشان کرد: در ابتدا باید این سوال پرسیده شود چرا هنر، چرا ادبیات، چرا ادبیات داستانی و چرا ادبیات داستانی دفاع مقدس.

شاکری با بیان اینکه در حوزه هنر و اهمیت و جایگاه آن در نظام کلی فرهنگی پس از پیروزی انقلاب مطالب و نکات متعددی مطرح شده است، افزود: منظرگاهی که مقام معظم رهبری دارند که در بیانات و تقریظ های ایشان و در جلسات با هنرمندان اهل ادب مشهود است این است که هیچ اندیشه‌ای ماندگار نمی‌شود مگر آنکه در قالب هنر در آید پس جایگاه هنر جایگاه ممتازی است هم برای تثبیت فرهنگ و هم برای ورود و تخریب شبه فرهنگ‌ها در تهاجم فرهنگی.

وی با بیان اینکه از میان قالب‌های هنری قالب‌های ادبیات و خاصه ادبیات داستانی هم جایگاه ممتازی دارند، در ادامه تصریح کرد: شاهد این مدعا، آمارهایی است که نهاد کتابخانه عمومی کشور ارائه می‌دهند و میزان مخاطبان کتاب است که کتاب را برای مطالعه به امانت می‌گیرند و حتی تعدد کتابهای منتشر شده و میزان تیراژ آثار در حوزه کتاب و کتابخوانی است که در همه این موارد ادبیات داستانی در صدر فهرست‌ها قرار دارند.

این عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه این تنها جایگاه ادبیات داستانی فارسی نیست بلکه در دنیا هم نمونه آثار داستانی تولید شده جایگاه ویژه ای دارد، افزود: اما در عرصه ادبیات داستانی، ادبیات داستانی دفاع مقدس ویژگی ممتازی دارد.

شاکری با بیان اینکه در حوزه ادبیات داستانی در گونه‌های مختلف و در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی نویسندگان مختلفی وارد این عرصه شده اند، گفت: در این راستا آثار متعددی تولید، جشنواره‌های مختلفی برگزار و آثار را به دقت بررسی و گزینش کردند با این وجود ادبیات داستانی دفاع مقدس و یا به تعبیری ادبیات روایی دفاع مقدس ویژه است.

وی درباره دلایل جایگاه ویژه ادبیات داستانی دفاع مقدس گفت: از دلایل آن سرمایه و هزینه‌ای است که سیاستگذاران فرهنگی برای این گونه‌ها انجام داده اند و مجموعه‌های مختلف متولی ادبیات طی این ۴۰ سال برنامه‌های متعددی را برای رونق گیری و تعمیق این نوع ادبی اجرا کرده اند و حاکی از آن است که این نوع (ادبیات داستانی دفاع مقدس) در هر بررسی بر انواع دیگر برتری دارد.

این پژوهشگر و نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس با بیان اینکه از دیگر دلایل اهمیت این نوع ادبیات خود دفاع مقدس است، گفت: واقعاً اهمیت این موضوع سایه اش را بر اهمیت انواع گونه‌های ادبی افکنده است دفاع مقدس واقعه‌ای است که بخشی از تاریخ پس از پیروزی انقلاب اسلامی را به خود اختصاص داده است هم به لحاظ وسعت زمانی و هم به لحاظ اهمیت از نظر تعداد افرادی که مشارکت داشتند و هم به لحاظ فرهنگسازی و تبلور ارزشها که موضوع بی بدیلی است.

شاکری با اشاره به شمارگان آثاری که در این زمینه (ادبیات داستانی دفاع مقدس) منتشر شده است، گفت: اگر خاطره نویسی هم نزدیک به ادبیات داستانی بدانیم برخی آثاری که در این حوزه تولید شده است شمارگان آنها در طول تاریخ ادبیات روایی در کشور کم نظیر و بلکه بی نظیر هستند پس یکی از مؤلفه‌های پرداختن به یک گونه آن است که در کدام گونه شمارگان آثار دارای فراوانی است البته در کنار شمارگان تعدد عناوین با اهمیت است تعداد کتاب‌هایی که در طول سال و بلکه این ۴۰ سال منتشر شده است اهمیت و اولویت دیگر این ضرورت را ایجاب می‌کند.

وی با تأکید بر ضرورت آسیب شناسی ادبیات داستانی دفاع مقدس خاطرنشان کرد: دغدغه ادبیات پس از انقلاب دغدغه ادبیات متعهد و دغدغه بازتاب و نمایش دادن ارزشهای انقلابی، دینی و معنوی بوده است آن میزانی از این ارزشها که در گونه ادبی دفاع مقدس بازتاب داده شده است بسیار بیشتر از گونه‌های دیگر است البته گونه‌های دیگری هم در کشور داریم و نویسندگانی هستند که عمق معنای انقلاب و عمق ارزشها را در قالب روایت شخصیت‌ها و اتفاقات توانسته اند نمایشی کنند و اهمیت فراوانی هم دارد.

این عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: هماره در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ۲ جریان اصلی در مقابل هم صف آرایی کرده اند یکی ادبیات شبه روشنفکری که خودشان در ضمن جریان گونه‌ها، تئوری‌ها و مبانی مختلف شبه جریان‌ها و ریز جریان‌های مختلفی دارند و دیگری جریان ادبی متعهد و ارزشهای انقلاب اسلامی است.

شاکری افزود: در این رویارویی و تقابل مقام معظم رهبری آن را به جنگ واقعی تعبیر کرده اند که خاکریز ظاهری ندارد اما به واقعه جنگ است، در این تقابل آن گونه‌ای که در خط مقدم و نقطه پیشانی این تهاجم است ادبیات دفاع مقدس است چه در بعد اثباتی و چه در بعد سلبی.

وی تصریح کرد: اگر ادبیات دفاع مقدس به توفیقی برسد قطعاً این ادبیات پیشبرنده کلیت ادبیات متعهد در کشور است و اگر آسیبی ببیند این آسیب متوجه تمامیت ادبیات متعهد و تمام گونه هاست از اینرو حساسیت و اهمیت درباره این ادبیات (دفاع مقدس) بیشتر است.

این پژوهشگر و نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس با بیان اینکه محور بحث ما ادبیات ضد جنگ است، افزود: از عناوین مطرح در این باره چیستی ادبیات ضد جنگ است اینکه آیا اساساً چنین ادبیاتی در کشور ما شکل گرفته است؟ اگر شکل گرفته چه مؤلفه‌ها مبانی و سیر تطور تاریخی داشته است؟

شاکری با بیان اینکه به نظر می‌رسد اولویت بحث ما قابل اثبات است، گفت: به تعبیری از مهم‌ترین موضوعات در حوزه ادبیات داستانی معاصر صحبت می‌کنیم مخاطبان این جلسه باید بدانند اصطلاح سازی و اصطلاح پردازی را مجامع علمی انجام می‌دهند اما یک واقعیت بیرونی داریم و اینکه در حقیقت مربوط به عالم ثبوت است در عالم واقعی در حال رخ‌داد است.

وی ادامه داد: از آغاز دفاع مقدس و ایامی که ارتش بعث به کشور حمله کرد این اتفاق ادبیات متناسب با خودش را به همراه داشت به تعبیری شعرا، نویسندگان دست به قلم شدند البته در آن زمان گونه قالب و پیشرو شعر بود بعد داستان کوتاه و بعد داستان بلند و رمان. کمابیش به این واقعه واکنش نشان داده شد.

این مدرس دانشگاه با بیان اینکه این اتفاقی که در کشور افتاد را باید در ظرف زمانی و ادبی و فضای ادبی در آن زمان تحلیل کرد، در ادامه خاطرنشان کرد: ادبیات داستانی نوین در کشور از دوره مشروطه آغاز شد ورود و تثبیت داستان کوتاه در ایران بر داستان بلند مقدم بود.

شاکری ادامه داد: در ادبیات داستانی پیش از انقلاب ۲ جریان عمده ادبیات چپ و ادبیات لیبرال وجود داشت ادبیات چپ ادبیات توده و ادبیات سوسیالیستی ادبیات قدرتمندی بود که نویسندگان شناخته شده ای هم دارد در آن زمان نویسندگان شناخته شده متمایل به ادبیات غرب هم وجود داشت در یک جمع بندی در ادبیات پیش از انقلاب حضور و بروز استعداد متعلق به این دو جریان بود.

وی افزود: در این دوران جز تک چهره‌هایی در ادبیات کودک اساساً در ادبیات داستانی بزرگسالان به معنای نوین نماینده ای از جریان ادبیات متعهد نداشتند حتی این تعبیر درباره داستان پیش از انقلاب است ادبیاتی آن دوران در قالب منحرف و ضال بود و خانواده‌ها و مجامع متدین اقبالی به داستان و رمان خوانی نداشتند.

این عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه با این پیشینه، سابقه، هیمنه و با این طیف از نویسندگان وارد انقلاب اسلامی شدیم، گفت: ماهیت انقلاب اسلامی ماهیت انقلاب دینی، با رهبری و مرجعیت شیعه و حضرت امام (ره) و ماهیتش آرمان دینی بود مردم در قانون اساسی به جمهوری اسلامی رأی دادند و این اتفاق سبب شد جریان شبه روشنفکری که تا پیش از انقلاب در واقع اهرم حرکت ادبیات داستانی، مجامع ادبی، رسانه‌ها و مطبوعات را در اختیار داشتند با رویارویی با انقلاب اسلامی آن را بایکوت کنند با این تلقی که انقلاب اسلامی نویسنده و هنرمند ندارد.

شاکری افزود: به این بهانه مدعی بودند انقلاب اسلامی نمی‌تواند آرمانهای خود را روایت کند که البته این بایکوت برای شکست انقلاب بود این تقابل با اصل انقلاب اسلامی بود.

وی با بیان اینکه در این شرایط پس از ۱۹ ماه دفاع مقدس آغاز شد، خاطرنشان کرد: نکته حائز اهمیت اینکه داستان از کجا پدید می‌آید؟ در تاریخ ادبیات غرب ملاحظه می‌شود انقلاب‌ها و جنگ‌های بزرگ سر منشأ پدید آمدن آثار داستانی جهانی است و حتی محافل ادبی ظهور و بروز پیدا می‌کنند.

این پژوهشگر و نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس گفت: با این سابقه در جهان این طور تلقی می‌شد که بروز انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در کشور به عنوان ۲ واقعه مؤثر در طول هم ادبیاتی متناسب با خودش، رهیافت‌ها، آرمانها و ارزشهای خودش را تولید کند اما معضلی وجود داشت و آن اینکه نویسندگان پیش از آن با انقلاب همسو نبودند و ادبیات و انقلاب اسلامی نویسندگانی نداشت.

شاکری با بیان اینکه در این دوران (۱۹ ماه پس از پیروزی انقلاب) با خلأ مواجه بودیم، افزود: اما دفاع مقدس به لحاظ معنوی و هویتی ادامه انقلاب اسلامی تلقی می‌شود مهم‌ترین شاخصه دفاع مقدس آن است که در طول مبانی و آرمانهای انقلاب اسلامی است.

وی ادامه داد: به واقع دفاع مقدس دفاع از انقلاب اسلامی است از اینرو نباید دفاع مقدس به دفاع از وطن و خاک محدود شود شعارها، وصیتنامه ها و مجموعه آثار و میراث بر جا مانده از رزمندگان همه این موارد را تأیید می‌کند اینها نماینده ارزشهای انقلاب و مدافع ارزشهای عاشورایی تحت ولایت حضرت امام (ره) بودند که گام در این مسیر نهادند.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در یک راستا هستند، گفت: دفاع مقدس یک جلوه، یک ظهور و یک انعکاس از انقلاب اسلامی است همین موجب شده است دعوای میان جریان شبه روشنفکر و جریان‌های متعدد به حوزه دفاع مقدس کشیده شود.

شاکری افزود: اتفاقی که افتاد به لحاظ تاریخی عرصه نبرد ادبی، فرهنگی و هنری به روایت از دفاع مقدس کشیده شد البته در دوران دهه ۶۰ که دهه آغازین ادبیات دفاع مقدس و البته ادبیات انقلاب اسلامی است در طول این دهه ظهور و بروز خاصی از جریان شبه روشنفکر نداشتیم اگرچه آثاری خلق کردند نظیر محاق از منصور کوشان، شب ملخ از مجابی، زمستان ۶۰ از اسماعیل فصیح، زمین سوخته از احمد محمود و سفر کسرا و بسیاری دیگر از این قبیل آثار.

وی با بیان اینکه در این دوران این جریان (شبه روشنفکر) به عنوان جریان ثبوتی وجود نداشت، ادامه داد: وقتی زمستان ۶۰ اسماعیل فصیح را می‌خوانیم در این رمان نگاه به دفاع مقدس نگاه به جنگی است که ارزشی را حمل نمی‌کند شخصیت‌هایی که در این رمان وجود دارند شخصیت‌هایی هستند که با جنگ بیگانه و فراری از جنگ و آرزوی مهاجرت را در سر دارند در آثار دیگری از شبه روشنفکری تصویری که این طیف از دفاع مقدس ارائه می‌کنند تصویری فاقد معنویت و غیر همسو با مبانی دینی و تصویری که گویا دفاع مقدس نتیجه انقلاب اسلامی است.

این عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه جنگ از سوی ابرقدرتها تحمیل شده است، گفت: در مقابل نگاه یأس آلود و پوچ نگر که ارزش را نمی بیند سیاهی، تلخی و رنج جنگ را می‌بینند و زخمهای جنگ را واکاوی می‌کند نگاهی حماسی وجود دارد این نگاه نزدیک ترین نگاه به کسانی است که در خود جنگ حاضرند و از امام حسین (ع) الگو گرفته اند و در اوج ایثار، امید و آرمان خواهی هستند و بذل جان می‌کنند.

شاکری خاطرنشان کرد: این افراد جانشان را برای ارزشها اهدا می‌کنند پس این دهه (دهه ۶۰) آغاز این رویارویی است البته این رویارویی طی ۴ دهه گذشته برایش نامگذاری های متعددی شد برخی جنگ ۸ ساله را جنگ نامیدند، برخی دفاع مقدس، برخی جنگ تحمیلی، برخی مقاومت و پایداری درباره ادبیات هم اسامی متعددی چون ادبیات دفاع مقدس، ادبیات جنگ، ادبیات پایداری دفاع مقدس، ادبیات مقاومت گذاشته شد.

وی با بیان اینکه در این نامگذاری‌ها نباید کج تابی نظری در آنها دیده شود، افزود: در این رویارویی دو چهره، دو نمود، دو مظهر و دو روایت وجود دارد یک نگاهی که نسبت به دفاع مقدس وجود دارد روایتی که سرچشمه، مبنا، ریشه و خاستگاه آن ادبیات غربی است که خاستگاه آن معارف، فلسفه و حکمت دینی و ارزشهای انقلابی نیستند.

این پژوهشگر و نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس با بیان اینکه برخی این ادبیات را ادبیات ضد جنگ دانسته اند، افزود: و برخی آنرا ادبیات ضد دفاع مقدس دانستند البته تعابیر مختلفی شده است اما آنچه که تردیدی در آن نیست وجود این دوگانگی است هر کسی که ناظر صحنه ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس باشد به این موضوع اذعان دارد که ما دو جریان مقابل هم را داریم این دو جریان متفاوت تعارض دارند یکی نگاه حماسی و دیگری نگاه یأس آلود.

شاکری با تأکید بر ضرورت ورود بر مطالعات تطبیقی گفت: این موضوع میدان گسترده ای برای مطالعه است که آثار و ثمرات ارزشمندی دارد و جز در برخی پایان نامه‌های دانشگاهی در مقطع دکترا آن هم به صورت محدود و موردی دیده نشده است.

وی با بیان اینکه مطالعات تطبیقی در مقایسه ادبیات داستانی دفاع مقدس با ادبیات جنگ در جهان نداشتیم، افزود: اما ضرورت این مطالعات احساس می‌شود بخصوص در جایی که ما بخواهیم وزن ادبیات دفاع مقدس، بومیت و تشخص خودش را اندازه گیری کنیم که واقعاً ادبیاتی که ما مدعی هستیم پیشرو گونه‌های ادبیات داستانی انقلاب است متعلق به یک واقعه اسلامی شیعی و انقلابی است آیا واقعاً به سطحی رسیده که حرف نویی در سطح جهان بزند؟.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه ادبیات جهان با جنگ بیگانه نیست، ادامه داد: این مطالعات از جهات مختلفی می‌تواند مفید باشد یکی وزن ادبیات جنگ را در کشور بشناسیم و نسبت به آن کوته بینی و یا غلو نکنیم.

شاکری با بیان اینکه در کشورهای مختلف ادبیات مختلف جنگ در طول تاریخ نمونه‌هایی تولید کردند که از ادبیات ما برتر هستند، گفت: باید با آثار خود هویت، تشخص و فردیت ادبیات خود را ثابت کنیم نکته‌ای که در ادبیات بومی است اگرچه می‌تواند بخشی از آن وارداتی باشد.

وی افزود: نمی‌توانیم دیواری دور ادبیات بومی قائل شد و کاری به ادبیات جهان نداشته باشیم اما نکته این است در این میراث داری استفاده از آثاری که در طول تاریخ در ادبیات جنگ تولید شده آیا حرف نویی زده ایم؟ یا صرفاً نگاه ترجمه‌ای داشتیم و تلاش کردیم آن مبانی، ارزشها و ساختارها را تکرار کنیم؟

این عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه ادبیات ضد جنگ در کشور ما مقوله‌ای است که شبه وارداتی است، در ادامه تصریح کرد: یعنی هم مقدمات، مبادی وطنی و بومی دارد هم مبادی ترجمه‌ای و وابسته و تقلیدی. آنچیزی که ما را به ادبیات سیاه دفاع مقدس رساند ۲ جریان بودند یکی جریان شبه روشنفکر وابسته، ترجمه محور و تقلیدی است. انتظار نمی‌رود آقایان فصیحی، مجابی و کوشان ادبیات بومی بنویسند چون به لحاظ نظری کاملاً وابسته به ترجمه است این جریان قطعاً جریانی است که نگاهش به ادبیات غرب از مکاتب ادبیات غربی از نمونه مبانی و مبادی فکری فلسفی و اجتماعی غرب وام می‌گیرد.

شاکری گفت: از اینرو انتظار نمی‌رود تاییدکننده هم باشند و اساساً در آثارشان قداستی وجود ندارد اما نکته‌ای که وجود دارد به ویژه پس از دهه ۶۰ به این نکته می‌توان اشاره کرد که آیا مبادی ترجمه‌ای در ادبیات سیاه دفاع مقدس وجود داشته است یا نه که وجود داشته است.

وی تصریح کرد: اگرچه انقلاب اسلامی در کشور پیروز شد اما این پیروزی بیش از هر چیزی سبقه سیاسی داشت هم اکنون در فضای فرهنگی و ادبی کشررمان انقلابی به نحوه کامل جاگیر نشده است ما تئوری کافی برای ادبیات انقلاب نداریم انقلاب در ذاتش تکامل نهفته است.

این پژوهشگر و نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس با بیان اینکه ما طی ۴۰ سال در تقابل بودیم، افزود: اتفاقی که واقع می‌شود این است انقلاب در بستر ساخته شده، تعریف شده و مستقر شده فرهنگی و ادبی انقلاب شکل نگرفت در همین بستری شکل گرفت که جریانی روشنفکر آن را ساخته است لذا می‌بینید نویسندگانی که در دهه ۶۰ بعضاً داستانهایی می‌نوشتند منعطف به تعهد و ارزشهای انقلاب اسلامی در دهه ۷۰ کارشان را تغییر دادند به تعبیری شاهد ریزش نیروها آن هم در دل ادبیات متعهد بودیم.

شاکری با بیان اینکه در این دوران دچار ریزش و هجمه توأمان بودیم، ادامه داد: در این هجمه عناصر متعددی دخیل بودند یک ریشه اش ترجمه است اینها از نمونه‌های موفق جهانی وام می‌گیرند چون اینها می‌خواهند اثرشان ضمن پرداختن به موضوع دفاع مقدس سبقه و وزن ادبی داشته باشد.

وی با بیان اینکه در ادبیات جهان ادبیات مقاومت هم داریم، گفت: ادبیات مقاومت و شعر مقاومت درباره فلسطین کاملاً شناخته شده است یا ادبیات دفاع ملی در ادبیات روسیه در جنگ جهانی دوم کاملاً شناخته شده است نوعاً نگاه نویسندگان سیاه دفاع مقدس نگاهی به تولیدات غربی نگاهی است به نمونه‌هایی که از جنگ جهانی دوم بیرون آمده است و آن هم از سوی نویسندگان آلمانی یعنی کشوری که خودش مهاجم بوده است و سپس شکست خورد.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه در ادبیات سیاه دفاع مقدس ادبیات جنگ در جهان محور آنهاست، افزود: البته ادبیات سیاه دفاع مقدس هم مجرای وطنی و بومی دارد. در ادبیات سیاه اسباب انحراف داخلی و خارجی است اسباب داخلی بر می‌گردد به ضعف درک و تحلیل کسانی که وارد ادبیات سیاه شدند.

شاکری خاطرنشان کرد: بعدها مشخص شد این افراد اساساً قدرت تحلیل کافی درباره دفاع مقدس را نداشتند آنها در مبادی اعتقادی دچار تزلزل بودند کسی که عملاً در اعتقاد خودش جبرگراست نیازی ندارد ادبیات آلمان را بخواند خود جبرگرایی نویسنده را به این سمت سوق می‌دهد وقتی از دفاع مقدس یاد می‌کند دفاعی است که در واقع جنگ قدرتهاست.

وی ادامه داد: از نظر این شخص سرباز نیرویی در جبهه است که اختیاری ندارد و قربانی بیگناه ماجراست در مقابل کسی که نگاهش تجربی است از آسیب‌هایی که هست می‌نویسد نویسندگان ادبیات سیاه بشدت تجربه گرا و حسی نویس هستند که آسیب جدی به ادبیات دفاع مقدس می‌زنند.

این پژوهشگر و نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس افزود: به عنوان مثال الهام فلاح نویسنده خونمردگی وقتی از وی پرسیده می‌شود چرا جنگ را اینقدر تلخ روایت کرده ای؟ به تجربه درونی خود ارجاع می‌دهد می‌گوید در جنوب زندگی می‌کردم خانواده ام از شمال به جنوب آمدند من بمباران را دیدم … کسی که درگیر تجربه جزئی خودش است نمی‌تواند کلیت جنگ را درک کند.

شاکری تصریح کرد: علل دیگری برای شکل گیری ادبیات سیاه دفاع مقدس وجود دارد و آن اتمام جنگ و پذیرش قطعنامه است خیلی از این افراد که جزو بسیجی‌ها بودند سرباز نبودند داوطلبانه و اختیاری به جبهه رفتند به ادبیات سیاه روی می‌آوردند. شاید در آثارشان نقل قولی هم از شهید باکری بکنند اما به اشتباه.

پژوهشگر و نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس گفت: از دیگر علل شهرت طلبی نویسنده است که می‌خواهد دیده شود باید توسط جشنواره مهرگان، جایزه ادبی یلدا، جایزه روزی روزگاری دیده شود اینها هر یک معیارهای مشخصی دارند و برای شهرت طلبی هنجارشکنی می‌کنند.

شاکری یادآور شد: در ایجاد ادبیات سیاه دفاع مقدس عوامل بیرونی و ترجمه‌ای به لحاظ مصداقی موثرند و عوامل متعدد درونی بی تأثیر نیستند ادبیات سیاه دفاع مقدس شبه گونه‌ای است که اهرمهای دورنی و بیرونی در بروز آن مؤثر هستند.

زندگی شهدا ارزش‌های داستانی و معنوی و اخلاقی را در کنار یکدیگر دارد

نویسنده و منتقد ادبی گفت: زندگی شهدا ارزش‌های داستانی و معنوی و اخلاقی را در کنار یکدیگر دارد و از هر دو سو دفاع مقدس و شهدا ارزشمند هستند.
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، در آخرین روز تابستان سال ۱۳۵۹ این مرز و بوم درگیر یکی از طولانی‌ترین جنگ‌های قرن بیستم شد. جنگی تحمیلی که هشت سال به طول انجامید و در سال ۱۳۶۷ به پایان رسید.

گنجینه پرگوهر دفاع مقدس با انبوهی از مصادیق ایثار و از جان گذشتگی و بالاترین مراحل سلوک عرفانی و قرب حق، در سنگرها و خاک‌ریزهای مرزهای غربی و جنوبی ایران در طول هشت سال دفاع مقدس هنوز می‌تواند ریشه آفرینش‌های ادبی باشد.

تذکر به یوم الله شامل تذکر به اشخاص هم می‌شود

احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری آنا گفت: عمده آثار ادبیات دفاع مقدس مربوط به شهداست و این شهدا که می‌توانند محور روایت قرار بگیرند بسیار هستند. نکته اول در این زمینه این است که چرا ادبیات متوجه این شخصیت‌ها می‌شود؟ چرا از بین گونه‌های روایی متوجه دفاع مقدس می‌شویم؟ موضوعات متنوعی وجود دارد چرا ما متمرکز بر ادبیات دفاع مقدس می‌شویم؟ و به این موضوع می‌پردازیم؟ قطعاً پاسخ این است که این واقعه به لحاظ عمق ارزشی و جلوه، ظهور و تبلور ارزش‌های دینی و اخلاقی و به لحاظ وقایع و شخصیت‌های دخیل در آن ارزش و قابلیت بسیاری برای روایت داستانی دارد.

وی ضمن بیان اینکه جذاب‌ترین اشخاص برای روایت شهدا هستند، اظهار کرد: دفاع مقدس از یوم‌الله هستند خدا در قرآن می‌فرماید که مردم را متذکر به ایام‌الله بکنید حالا این تذکر به ایام‌الله تنها تذکر به زمان نیست و شامل تذکر به اشخاص هم می‌شود. شخصیت‌های گران‌قدری هستند که خود قرآن هم به روش‌های مختلف متذکر آنها شده است.

این نویسنده بیان کرد: زندگی شهدا ارزش‌های داستانی و معنوی و اخلاقی را در کنار یکدیگر دارد و از هر دو سو دفاع مقدس و شهدا ارزشمند هستند. از طرفی افرادی که در دفاع مقدس شرکت کردند همه در یک سطح و مقام نبودند؛ عالی‌ترین نمونه‌ها در این دوره شهدا بودند. به نوعی این باور در موردشان وجود دارد که این‌ها حرکت‌شان مورد پذیرش قرار گرفته‌است و عاقبت‌شان ختم به خیر شده است و به این لحاظ روایت داستانی از زندگی آنها برای انسان کمال‌گرا بسیار جذاب است.

تفاوت دفاع مقدس با جنگ‌ها در دیگر نقاط جهان

شاکری با بیان اینکه شهید در جایگاهی قرار گرفته‌است که نزدیک به قله کمالی است و اعتقاد داریم حی و زنده است، اظهار کرد: نکته این است که گرایش فطری در کمال‌گزینی انسان‌ها به سمت شهدا این قله‌های کمالی گرایش دارد. مقدس بودن شهید و آن مقامی که فرهنگ ما برای شهادت قائل است یکی از امتیازات دفاع مقدس نسبت با جنگ‌های دیگری که در نقاط مختلف دنیا اتفاق می‌افتد و این کمال در آن‌ها مطرح نیست. مقام شهادت با مقام مرگ کاملاً متفاوت است.

وی تشریح کرد: یکی از موضوعات بسیار چالش‌برانگیز در طول دوره ادبیات دفاع مقدس بحث اغراق بوده است این چالش در ادبیات مخیل و خلاق بیشتر از بحث ادبیات مستند وارد است. اساساً به لحاظ سبقه و سابقه ادبی و لغزشگاه‌ها و انحراف‌گاه‌ها و جاهایی که ادبیات از مسیر اصلی خود خارج شده در حوزه ادبیات داستانی خلاق بیشتر از ادبیات مستندنگاری بوده است. یکی از دلایل این انحراف آن است که ادبیات خلاق و داستانی به لحاظ فرمی یک قالب وارداتی با مبانی ترجمه‌ای غربی است و دیگری که این ادبیات داستانی ادبیاتی است که عملاً بر خلاف ادبیات مستند و خاطره‌نگاری ما از غرب نیامده است.

این منتقد ادبی اضافه کرد: مستندنگاری و خاطره‌نگاری درحقیقت یک سنت روایی است که در فضای ادبیات ما شکل گرفته و این تفاوت‌های بسیاری را با ادبیات داستانی ایجاد می‌کند که ثمره‌اش را می‌بینیم که در مقیاسی مستندنگاری و خاطره‌نگاری آسیب‌ها بسیار کمتر از حوزه ادبیات داستانی است.

شاکری گفت: روایت کردن در دو قالب خلاق و مستندنگار با هم متفاوت است چون روایت کردن در خاطره‌نگاری مقید و متعهد به اطلاعات ما از واقعیات و البته مقید به قیود فقهی و اخلاقی است اما ادبیات داستانی مقید به واقع نیست و شخصیتی که در داستان خلق می‌کند می‌تواند کاملاً مخیل باشد و نویسنده متهم به کذب‌گویی نمی‌شود. گرچه داستان هم باید مقید به حدود فقهی و اخلاقی باشد.

ادبیات سیاه دفاع مقدس بر اساس نوعی تلقی اومانیستی از انسان دفاع مقدس را روایت می‌کند

وی ادامه داد: یک امر فراادبی در این‌جا می‌تواند به ما کمک کند امری که مربوط به مبانی انسان‌شناسی است. این‌که انسان کیست؟ انسان چگونه آدمی است؟ ادبیات سیاه دفاع مقدس بر اساس نوعی تلقی اومانیستی از انسان دفاع مقدس را روایت می‌کند، یعنی انسانی جدا افتاده و جدا مانده و از دین گریزان شده و انسانی که خود را محور عالم می‌داند و در خود تردید دارد و انسانی که دچار شکاکیت است.

این نویسنده عنوان کرد: نکته دیگر مبانی فقهی و اخلاقی این است که اساساً در فقه ما نویسنده چه چیزی را مجاز است بگوید این‌جا دعوا بین واقع و غیرواقع نیست دعوا این است که حتی اگر واقع را بدانیم چه میزان از واقع را می‌توانیم بیان کنیم و این بیان چقدر سازنده است. غرب که تکلیفش مشخص است و رمان‌هایی که حتی درباره مسیح هم نوشتند و آن جلوه قدسی که برای پیامبر قائل هستیم هم بسیار بسیار بد نشان داده است آنچه ادبیات و فقه ما به آن معتقد است وقتی شما درمورد شهید بزرگواری قصد دارید روایت بکنید اساساً در روایت آزاد نیستید که هر چیزی ولو این‌که وجود داشته باشد هم بیان کنیم و باید کتمان سر بکنید و این‌ها ظرافت‌هایی است که باید رعایت شود و به اصل روایت و مستند زندگی شهدا نیز ضربه نزند.

بررسی و تحلیل ادبیات داستانی ضد جنگ و شعر دفاع مقدس در سنگر مقاومت

هم‌زمان با آغاز چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در قالب گفت‌وگوهای زنده در فضای مجازی(لایو اینستاگرام) از سلسله برنامه‌های «در سنگر ادب و هنر»، ادبیات داستانی و شعر دفاع مقدس با حضور پژوهشگران و اساتید دانشگاه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

به گزارش ایسنا، مرکز آفرینش‌های هنری دانشجویان این سازمان در دو روز نخست هفته دفاع مقدس، ادبیات داستانی و شعر دفاع مقدس را به بحث و بررسی می‌گذارد.

بر این اساس امروز دوشنبه ۳۱ شهریور احمد شاکری نویسنده، پژوهشگر و مدرس دانشگاه و مجید قیصری نویسنده و پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس و ادبیات داستانی ضد جنگ را بررسی و تحلیل کردند.

هم‌چنین سه‌شنبه یکم مهر ماه دکتر اکرامی پژوهشگر و استاد دانشگاه و رضا اسماعیلی شاعر و پژوهشگر، با هدف نقد وضعیت شعر دفاع مقدس در هشت سال جنگ تحمیلی و سال‌های پس از آن، به گفت‌وگو و تبادل نظر می پردازند.

علاقه‌مندان جهت شرکت در این رویداد فرهنگی می‌توانند از ساعت ۱۷ و از طریق شناسه @fjutehran وارد صفحه اینستاگرام معاونت فرهنگی سازمان جهاددانشگاهی تهران شده و در این نشست‌های آنلاین حضور داشته باشند.

جشنواره‌ها سلیقه‌سازی می‌کنند/ دلیل مشاجرات در فضای ادبیات داستانی چیست؟

احمد شاکری با بیان اینکه «جشنواره‌ها سلیقه‌سازی و اذهان مخاطب را مدیریت می‌کنند» می‌گوید: آنچه در اختتامیه جایزه جلال گفتم گویای مقوله‌ای مبنایی در فضای ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب است. مقوله‌ای که سایه‌اش بر تمام ابعاد ادبیات از جمله تولید، پژوهش، نقد گسترده شده است.

شاکری: جشنواره‌ها سلیقه‌سازی می‌کنند/ دلیل مشاجرات در فضای ادبیات داستانی چیست؟
خبرگزاری فارس ـ گروه کتاب و ادبیات: احمد شاکری عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است، اما نام او در فضای رسانه، شما را به یاد نامه‌های سرگشاده و نقدهای صریح او بر مجموعه‌های فرهنگی و ادبی می‌اندازد. با این وجود، ساحت دیگری از آثار او که کمتر بدان پرداخته شده، پژوهش‌هایی درباره ادبیات داستانی دفاع مقدس و فلسفه ادبیات است.

در سال‌های گذشته، پژوهش «جستاری در اصطلاح‌شناسی و مبانی ادبیات داستانی دفاع مقدس» و مجموعه نقد «درباره مانایی و میرایی» جوایز متعددی را از آن خود کردند. آخرین و پرحاشیه‌ترین این جوایز جایزه ادبی جلال آل احمد در سال ۹۸ بود که «درباره مانایی و میرایی» شاکری در بخش پژوهش تقدیر شد. او در سخنرانی کوتاه اختتامیه این جایزه نیز به نقد مجموعه برگزارکننده این جایزه پرداخت و حالا ما هم درباره این کتاب با او سخن کرده‌ایم و هم درباره اظهارات صریحش که در آیین پایانی جایزه جلال مطرح کرد.

* بدون مقدمه از اختتامیه جایزه جلال آل احمد در سال گذشته صحبت کنیم. اختتامیه جشنواره‌ها فرصت مناسبی است تا نویسنده یا پژوهشگر، اثر خود را معرفی کند و درباره چگونگی تالیف آن سخن بگوید. به نظر می‌رسد مهم‌ترین کاری که هر نویسنده‌ای انجام می‌دهد و مهم‌ترین دلیلی که کتابی برگزیده می‌شود صرفا آن اثر است. چرا شما در اختتامیه جایزه جلال آل احمد فرصت سخن گفتن درباره کتابتان را به مجالی برای نقد مجموعه برگزارکننده این جایزه اختصاص دادید؟ آیا این به آن معنی نیست که مسائلی در فضای ادبی کشور وجود دارند که اهمیت‌شان از مسأله‌ای که برای آن دست به پژوهش زده‌اید، بیش‌تر است؟

تشکر از توجه و ریزبینی‌تان در طرح مسأله، سوالی که مطرح کردید چالش برانگیز است. البته این سئوالی نیست که تنها بنده باید بدان پاسخ بگویم. بلکه تمام کسانی که در حوزه ادبیات، بلکه هر حوزه دیگری فعل و کاری انجام می‌دهند و سخنی می‌گویند باید درباره آن پاسخگو باشند. چرا که هر کنشی مسبَّب مسأله‌ای است. انسان ابتدا مسائل را شناسایی می‌کند، سپس آنها را اولویت بندی می‌کند و در مرحله آخر با تشخیص نوع واکنش مناسب با مسأله عملی را انجام می‌دهد. مقوله مسأله‌شناسی در حوزه ادبیات در ساحت کلانش مقوله‌ای بسیار پیچیده، متغیر و بااهمیت است. حتی شما به عنوان خبرنگار و رسانه‌ها نیز در هر کنشی در ساحت اطلاع‌رسانی و نقد با این مقوله مواجهند. به بیانی سوال اصلی این است که سوال‌های ما در این زمینه چیست؟ آیا می‌توان نیازها را به مسائل مشخصی ترقی داد و میان آنها اولویت بندی کرد؟ سپس درباره واکنش مناسب نسبت به این مسائل برنامه‌ریزی کرد؟ آنچه مسلم است این است که ما در حوزه ادبیات و به‌خصوص ادبیات داستانی دچار «گم بود» مسائل هستیم. کاستی‌ها و نواقص را احساس می‌کنیم، میل به حرکت و تغییر نیز در ما وجود دارد، اما دایره و سعه مسائل برای ما مشخص نیست. نه برای نویسنده‌ای که می‌نویسد، نه برای مدیری که برنامه‌ریزی و اجرا می‌کند و نه برای منتقدی که تنور نقد را روشن نگاه می‌دارد.

این موجب شده تا برخی مشاجرات در فضای ادبیات داستانی اساسا به‌واسطه اختلاف در مسأله بودن مسأله، بدفهمی مسأله، درک غلط از اولویت‌های مسائل و فقدان مرجع مناسب برای حل علمی مسائل است.

جشنواره‌ها و جوایز ادبی در طول دو دهه گذشته رونق چشمگیری پیدا کرده و اتفاقا این جشنواره‌ها به صورت غیرمستقیم در مسأله‌مند کردن ادبیات تاثیرگذارند

* اگر به گفته شما «گم بود مسأله» مسأله اساسی حوزه ادبیات داستانی است، چرا به عنوان پژوهشگر به سراغ «فلسفه داستانِ داستان» رفته‌اید؟

ابتدا باید پاسخ پرسش قبل را تکمیل کنیم. سوالی که فرمودید را علی‌القاعده خود شما نیز باید پاسخ درخوری برای آن داشته باشید. مقایسه‌ای که فرمودید چندان قابل دفاع نیست. در حقیقت، اختتامیه یک جشنواره ملی برای کسی که دقایقی برای سخن گفتن در اختیار خواهد داشت، یک فرصت است. فرصتی برای بیان حرف‌های ناگفته به مخاطبانی که دقیقا در آن زمان و مکان گرد آمده‌اند. شما در طول سال چند جلسه عمومی را می‌توانید پیدا کنید که در آن وزیر ارشاد و معاونان ایشان و جمعی از اهالی ادبیات حضور داشته باشند و فرصتی برای بیان دغدغه‌ها اختصاص داده ‌شود؟ البته این عدم دسترسی به مسئولان و فقدان سازوکارهای لازم برای مواجهه اهالی ادبیات و وقوع گفت‌وگو و نقد در میان آنها خود از جمله مسائل مهم ادبیات امروز است.

به هر حال، اثر پژوهشی یا ادبی که در یک جایزه یا جشنواره برگزیده می‌شود، خود بیان لازم را برای معرفی‌اش خواهد داشت. اما می‌خواهم به شما عرض کنم آنچه بنده در اختتامیه جایزه جلال عرض کردم، در واقع بی‌ارتباط به «درباره مانایی و میرایی» نیز نبود. همه می‌دانیم که جشنواره‌ها و جوایز ادبی در طول دو دهه گذشته رونق چشمگیری پیدا کرده و اتفاقا این جشنواره‌ها به صورت غیرمستقیم در مسأله‌مند کردن ادبیات تاثیرگذارند.

جشنواره‌ها سلیقه‌سازی و اذهان مخاطبان خود را مدیریت می‌کنند. آنچه بنده در اختتامیه بیان کردم گویای مقوله‌ای مبنایی در فضای ادبیات داستانی کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. مقوله‌ای که سایه‌اش بر تمام ابعاد ادبیات از جمله تولید، پژوهش، نقد، آموزش، مدیریت و خود جشنواره‌ها گسترده شده است.

ما با ادبیات سکولار، تقابل مبنایی داریم. بنابراین جشنواره‌ای که شفاف و معقول عمل می‌کند، نمی‌تواند در بخش‌های مختلف، از مبانی مختلف حمایت کند. بحث بر سر این بود که چطور ممکن است جشنواره‌ای در بخش داستان یک کار اروتیک و ضداعتقادی را معرفی کند و در سوی دیگر به پژوهشی بر مبنای باورهای دینی جایزه دهد. این مسأله مهمتر است یا پرداختن به مثلا چیستی ایده اولیه در «درباره مانایی و میرایی»؟

اینکه بدانیم کدام مسائل مهم‌ترند، یک موضوع است و اینکه بدانیم مسائل چگونه پاسخ داده می‌شوند، موضوع دیگری است. در حقیقت ما در مواجهه با یک مسأله و وقوف بر اهمیت آن و در مسیر پاسخ‌گویی به آن ناگزیر خواهیم بود آن مسأله را به مسائل مبنایی و جزیی خرد کنیم. اینجاست که مسائل پیشینی و مبانی آن موضوع اولویت می‌یابند.

* بگذارید مسأله را صریح‌تر مطرح کنم. آقای شاکری در مقام نقد، فردی کاملا عمل‌گراست. منظورم این است که کاملا مرتبط با مسائل بیرونی جزیی ادبیات سخن می‌گوید. اما زمانی که مقاله ایده اولیه را در کتاب «درباره مانایی و میرایی» می‌خوانیم یا زمانی که کتاب «فلسفه داستان داستان» را ورق می‌زنیم با فرد دیگری مواجه می‌شویم.

همه ما در شئون و ساحات مختلفی کار می‌کنیم و قلم می‌زنیم. هر ساحتی اقتضائات خود را دارد.

اگر رجوعی به پایان نامه‌های ارشد و دکتری در محافل دانشگاهی داشته باشید، عموما به شیوه تطبیقی عمل می‌کنند. یعنی نظریه‌ای مطرح را از یک اندیشمند غربی می‌گیرند و تنها کاری که دانشجو انجام می‌دهد، تطبیق آن اسلوب بر چند اثر داستانی است

* منظورم این است که گویا ذهنی که «فلسفه داستان داستان» را می‌نویسد، مربوط به امروز نیست. گویا اساساً کاری به مسائل جاری ادبیات ندارد. بلکه در حال بحث انتزاعی و عقلی و ذهنی درباره مسائل فلسفی ادبیات داستانی است. گویا عالم این کتاب‌ها عالم ذهن است، نه واقعیت بیرونی.

زمانی که وارد بحث فلسفه ادبیات می‌شوید، علی‌القاعده به نحو ثبوتی به موضوع ورود می‌کنید. این ساحتی است که با ذهن و انتزاعیات آن کار دارد. شما روی مفاهیم و ابعاد آن کار می‌کنید و به نحو پیشینی به استقبال چیزی می‌روید که ممکن است هنوز موجود نشده است و تحقق بیرونی نیافته است. این را می‌خواهم مقدمه‌ای قرار دهم به اینکه یکی از کاستی‌های ما در حوزه پژوهش، غفلت از فلسفه‌های مضاف به‌خصوص در حوزه ادبیات و داستان است. شما اگر رجوعی به پایان نامه‌های ارشد و دکتری در محافل دانشگاهی داشته باشید، عموما به شیوه تطبیقی عمل می‌کنند. یعنی نظریه‌ای مطرح را از یک اندیشمند غربی می‌گیرند و تنها کاری که دانشجو انجام می‌دهد، تطبیق آن اسلوب بر چند اثر داستانی است که با کمک استاد راهنما آن را انتخاب کرده است.

یعنی نه تنها در دانشگاه‌های ما که علی‌القاعده باید تولیدکننده علم باشند و مرزهای علم و نظریه ادبی را بگشایند و بر اساس داشته‌های معارفی حکمی و فلسفی ما ایده‌های جدیدی را در این باره مطرح کنند، اساسا تولید نظریه وجود ندارد، بلکه نقد نظریه نیز در دستور کار پایان‌نامه‌های دانشگاهی نیست. این بدان معنی است که ما در بهترین حالت موجود در دانشگاه‌ها تلاش می‌کنیم با استقراء‌های ناقص تعدادی منتخب و محدود از آثار داستانی را بر اساس فلان نظریه فهم کنیم. یعنی رویکردی تاخیری پسینی نسبت به مقوله ادبیات وجود دارد. حتی در این نگاه تاخیری، اساسا ساختارهای پژوهشی و بن مایه‌های نوعا اومانیستی آن اصولا با مبانی فکری و بافت فرهنگی آثار تولید شده در ایران اسلامی نیست، لذا فهم غلطی از متن در اختیار قرار می‌دهد.

حرکت پژوهشی بنده در طول ۱۰ سال اخیر در مسأله‌شناسی حوزه ادبیات تقریبا چنین مسیری را دنبال کرد. نخستین طرح‌نامه‌ای که از بنده در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به تصویب رسید، «ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس بود». این موضوع کاملا بیرونی و جاری ادبیات داستانی دفاع مقدس در طول ۴۰ سال بوده است و البته تاکنون کتابی به صورت تئوریک درباره طرح ساختارهای ادبی و فکری این آثار و همچنین تحلیل و پاسخ گویی به آنها تولید نشده است. اما پرداخت به این موضوع سوال‌های دیگری را پدید آورد که به نظر می‌رسید بدون توجه به آنها نمی‌توان اساسا به چیستی ادبیات داستانی دفاع مقدس یا ضد آن، ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس متوجه شد.

آن هم چیستی خود ادبیات داستانی است. مگر می‌توان درباره اضافه دفاع مقدس به ادبیات داستانی سخن گفت؛ بدون آنکه داستان و ارکان و جوانب و کارکردها و مولفه‌ها و غایت و منابع آن فهم شود؟ بنابراین یک پژوهشگر در فرایند فکری خود به جایی می‌رسد که می‌بیند باید مبانی برای کار خود اخذ کند و در صورتی که این مبانی تامین نشده باشد، گریزی از پژوهش و تاسیس تئوری در این باره نخواهد داشت. این به آن معنی است که پلی بین مسائل موجود عینی بیرونی و مسائل فلسفی ذهنی انتزاعی زده می‌شود و حل یکی را به دیگری موکول می‌کند.

یکی از مشکلات اساسی، خودباختگی نسبت به غرب و بی‌اعتمادی و خودکم‌بینی نسبت به داشته‌های علمی و فرهنگی ایران اسلامی است

* اما مشکل اینجا است که این انتزاعی بودن تا جایی پیش می رود که حتی به نظر من، مخاطبان این کتاب‌ها نیز اندک هستند. نثر کتاب‌های فلسفی همه‌فهم نیست. چگونه می‌شود ما به «مسأله» اهمیت بدهیم؛ در حالی که در کتاب‌های نظری ما عملا به موضوعی توجه کنیم که اساسا «مسأله» جاری و همگانی ادبیات در کشور نیست و برخی نویسندگان تصور کنند دانستن یا ندانستن ان مسأله برایشان یکسان است؟

بله کتاب‌های فلسفی کتاب‌های همه‌فهمی نیست. انتظار هم نمی‌رود که مخاطبان عام آن را مطالعه کنند. در حقیقت کار در حوزه فلسفه مضاف به ادبیات کاری بین نخبگانی است.

می‌خواهم سخن شما را تایید و تاکید کنم. اگر سوال شود که آیا مخاطب چنین کتاب‌هایی نویسندگان ایرانی هستند هم نمی‌توانم آن را تایید کنم. به هر حال همانطور که علم، زاییده بسترهای فکری فرهنگی و ادبی در یک کشور است، به همان مرتبه مخاطب نیز پرورش یافته همین فضا است. این سوال شاید به نظر برسد که داستان‌نویس امروز ایرانی تصورش این است که برای نوشتن داستان به چه چیزی نیازمند است؟ شاید آخرین چیزی که به آن فکر کند، مبانی نظری و فلسفی ادبیات داستانی است. چه بسا غالب نویسندگان اساسا در ذهن خود نیز به این مقوله به عنوان ضرورت داستان‌نویسی توجه ندارند. البته این تا حدی قابل چشم‌پوشی نیز هست. به هر حال وقتی شما در بستر علمی که دهه‌هاست تحت سیطره تئوری ترجمه‌ای غرب بوده است وارد می‌شوید مشکلات مضاعف خواهند شد. یکی از مشکلات اساسی، خودباختگی نسبت به غرب و بی‌اعتمادی و خودکم‌بینی نسبت به داشته‌های علمی و فرهنگی ایران اسلامی است. مشکل دیگر کم‌کاری فلاسفه و اهل حکمت در حوزه‌های دیگر چون ادبیات داستانی است. انتظار آنکه دانش آموخته دکتری نقد ادبی یا روایت‌شناسی دانشگاه با مبانی فلسفه اسلامی دست به تولید علم زند انتظار گزافی است. همانطور که حوزه‌های علمیه ما و مجامع تدریس فلسفه ما نیز به واسطه دور بودن از حوزه ادبیات داستانی و مسائل جاری جهانی عملا آمادگی لازم را برای ورود به این عرصه ندارند. یعنی دو دسته از محققان در دو سوی این دره عمیق قرار دارند، اما ورود به این عرصه عمیق با اکتفا به داشته‌های یک دسته امکان‌پذیر نیست. این همان مسأله‌ای است که در حوزه فقه مضاف هم داریم. به عنوان مثال چه کسی باید فقه روایت و فقه داستان را تولید کند؟ خب، این انتظار از دانش آموخته‌های ادبیات معاصر در دانشگاه نمی‌رود. همچنان که حوزه‌های علمیه و طلاب فاضل برای ورود به این عرصه تربیت علمی لازم را طی نکرده‌اند.

علاوه بر همه این علل، ساختاری که بتوان وسائط و مجرای تاثیرگذاری پژوهش‌ها بر متن ادبیات داستانی را فراهم کند نیز موجود نیست. طبیعی است که نویسنده اهل مطالعه آثار پژوهشی نیست. اما انتظار می‌رود جریان‌های نقد قوی کار واسطه‌گری را انجام دهند و یافته‌های پژوهشی را بر آثار داستانی تطبیق دهند و فهم نویسندگان و مخاطبان داستان را جهت داده، ارتقا دهند.

* با این حساب با وجود ضعف جریان نقد ادبی این پژوهش‌ها نیز به نتیجه‌ای نخواهد رسید.

البته بنده در این باره خوش‌بین هستم. گرچه معتقدم بحث ضعف جریان نقد ادبی مطرح نیست. چیزی که واقعا با آن دچار هستیم به‌خصوص در جریان ادبی متعهد به انقلاب اسلامی اساسا فقدان جریان نقد ادبی است نه ضعف آن. باید بپذیریم که کار اثباتی و تولید فکر در حوزه نظری ادبیات داستانی دشوار و پیچیده است. ما در این باره نه تنها به منابع آموزشی که به تغییر دیدگاه‌ها و ساختارهای علمی در دانشگاه‌ها و مجامع علمی نیاز داریم. همانطور که در عرصه صنعت فاصله و شکاف آشکاری میان دانشگاه‌ها و مراکز صنعتی در کشور وجود دارد، فاصله معنی‌داری میان دانشگاه‌ها و فضای جاری ادبیات و به‌خصوص ادبیات داستانی دیده می‌شود. با این وجود باید کار را شروع کرد و ضروری‌ترین کار در این زمینه تولید فکر و نظر در مبانی است.

* با فرض اینکه این موانع با انتشار آثار نظری تولیدی برداشته شود، انتظار می‌رود چه کارکرد علمی برای آثاری که بدان اشاره شد به‌خصوص در موضوع فلسفه داستان وجود داشته باشد؟

به نظر بنده کارکردها روی دیگر سکه ضرورت‌ها و نیازها هستند. کارکردها دقیقا همان ضرورت‌هایی را مرتفع می‌سازند که پژوهشگر با توجه به آنها و با هدف رفع انها اقدام به تئوری پردازی کرده است.

بسیاری از نویسندگان پیش از خلق داستان خلاصه کلی داستان یا «داستانِ داستان» خود را تنظیم می‌کنند

* درباره کارکرد دو اثر پژوهشی شما «فلسفه ایده اولیه» و «فلسفه داستانِ داستان» چه تصوری وجود دارد؟

این دو موضوع هم در تحلیل و نقد ادبی و هم در تولید داستان بسیار حایز اهمیت هستند. تحلیل ساختار روایی جز با روش‌شناسی مناسب در تجزیه داستان ممکن نیست. تا منتقد قادر نباشد بافت داستان را جدا کرده و لایه‌ها و جوانب و ارکان آن را تمیز دهد، اساسا قادر به تحلیل کارکردها و دقایق این امور نخواهد بود. در حوزه تولید نیز دقیقا اینگونه است.

هیچ داستان‌نویسی نیست مگر آنکه در طول آفرینش داستان به «ایده اولیه» یا «سوژه» داستانی‌اش توجه می‌کند و آن را سرآغاز خلق داستان قرار می‌دهد. همچنان که بسیاری از نویسندگان پیش از خلق داستان خلاصه کلی داستان یا «داستان داستان» خود را تنظیم می‌کنند و برخی دیگر در طی فرایند داستان‌نویسی آن را طراحی می‌کنند. با وجود چنین ضرورتی بسیاری از منابع نظری و آموزشی داستان اساسا یا به این دو عنوان توجهی نشان نداده‌اند یا به صورت کاملا فشرده و مجملی به آنها پرداخته‌اند. جالب است بدانید با وجود اهمیت «ایده اولیه» تنها دو کتاب تالیفی وجود دارد. نخست جزوه‌ای مختصر با نام «مایه داستان» نوشته آقای «مهدی حجوانی» و دیگری کتابی مختصر با نام «سلول بنیادین داستان» نوشته آقای «محمدرضا سرشار» ؛ این کتاب‌ها نیز در حد تعاریف اولیه و خصوصیات کلی بیش از هر چیز برای راهنمایی نویسندگان نوشته شده‌اند و جنبه‌های نظری و تئوریک در آنها اندک است.

وضعیت در موضوع «داستان داستان» به مراتب بدتر است. تا جایی که بنده احصاء کردم هیچ کتاب مستقلی در این باره چه در حوزه تالیف و چه ترجمه نوشته نشده است. توجه دارید که مفهوم «داستان» در تعبیر «داستان داستان» با «پی‌رنگ» اساسا متفاوت است. در حالی که «سلول بنیادین داستان» که کتاب ارزشمندی نیز هست تقریبا ۴ یا ۵ خصوصیت برای ایده اولیه شمرده است، در «فلسفه ایده اولیه» این خصوصیات به ۱۵۰ خصوصیت رسیده و حجم کتاب قریب به ۷۰۰ صفحه است. این بدان معنی است که می‌توانیم با تولید تئوری درباره جوانب و ارکان داستان مبانی نقد را تقویت کنیم.

باید گفتمانی بومی وجود داشته باشد. لازم است آراء اندیشمندان داخلی تفسیر، تحلیل و نقد شود

* به عنوان سوال پایانی، همانطور که اشاره کردید در کتاب «درباره مانایی و میرایی» و «فلسفه داستان داستان» به آراء برخی پژوهشگران داخلی توجه زیادی نشان داده‌اید. این تا حدودی در محافل دانشگاهی غیرمتداول است. آیا توجه شما به این معنی است که نظریه‌پردازان به‌خصوص غربی نادیده گرفته شده‌اند یا یافته‌های نویسندگان داخلی از آنها پیش‌تر است؟

همانطور که اشاره کردید تقریبا به عنوان یک روال علمی در آثار پژوهشیِ بنده، تلاش شده تا آراء اهالی نظر داخلی نیز مورد بحث قرار گیرد. البته این به معنای بی‌توجهی به آراء نظریه پردازان غربی نیست. چنانکه در «فلسفه داستان داستان» ارجاعات و مواجهه انتقادی مشخصی با آراء روایت شناسان دیده می‌شود. با این وجود دیدن آراء اندیشمندان داخلی بیش از هر چیز ما را به یک رویکرد متوجه می‌سازد. رویکردی که به نظر می‌رسد می‌تواند به تولید علم منجر شود. این رویکرد یک سویش خود باوری است.

از دیرباز مجامع دانشگاهی ما مقهور غرب بوده‌اند. آن هم مقهور نام‌ها نه مقهور دانش‌ها. چه بسا نظریه‌ای قابل نقد بلکه ضعیف از یک تئوریسین غربی به تمام و کمال پذیرفته می‌شود و نظریه‌ای بومی با عدم خود باوری به کناری نهاده می‌شود. شخصا باور دارم برخی تاملات اندیشمندان داخلی در حوزه ادبیات می‌تواند کاملا قابل بحث بوده و از جهاتی نوآورانه باشد. فراموش نکنیم در طول چهل سال گذشته و به‌خصوص با نگاه به مبانی و ارزش‌های انقلاب اسلامی تلاش‌های وافری برای ورود رویکرد دینی در حل معضلات و توضیح ماهیت ادبیات و هنر انجام شد. ما به سنت علمی مستمر بومی نیازمندیم. در این سنت باید گفتمانی بومی وجود داشته باشد. لازم است آراء اندیشمندان داخلی تفسیر، تحلیل و نقد شوند و از خلال گفت‌وگوها و نقد و نظرها، تولید علم اتفاق بیفتد. بر این اساس در چند کتاب پیش گفته تاکید وافری بر نقد و تحلیل آراء اندیشمندان داخلی وجود داشته است.