حوزویان باید در ادبیات داستانی کنشگر باشند

احمد شاکری گفت: حوزه علمیه‌ای که بخواهد به ساحت هنرهای مختلف ورود و معرفت تولید و استخراج کند، باید شاخه‌های هنری را به عنوان «موضوع» احکام الهی بشناسد. اگر بخواهد درباره داستان تفلسف کند یا حوزه‌های مضاف اندیشه‌ای را در این هنر بکاود، نیازمند شناخت در حد اعلای این رشته از هنرها است. اما شأن دیگر این است که خود «فاعل» در حوزه ادبیات داستانی و ارکان مختلف هندسه معرفتی آن شود.

حوزویان باید در حوزه ادبیات داستانی کنشگر باشند

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) سوم فروردین ماه سالروز تاسیس حوزه علمیه قم است. این حوزه که در سال ۱۳۰۱ توسط آیت‌الله حائری یزدی تاسیس شد، در واقع جایگزینی برای حوزه علمیه تهران بود که به دستور رضا شاه تعطیل شده بود. در سال‌های اخیر که دغدغه‌های حوزه علمیه به سطوح جدیدتری گسترش پیدا کرده است، تصمیم گرفتیم به گفت‌وگو با احمد شاکری بنشینیم و رویکردها و فعالیت حوزه علمیه را در حوزه ادبیات و داستان بررسی کنیم. احمد شاکری خود نویسنده و منتقد ادبی است. او از منتقدان جدی ادبیات داستانی‌ است و آن را ادبیات سکولار می‌نامد و خواستار رسیدن به چیزی تحت عنوان «ادبیات دینی» است.

فکر می‌کنم بهتر است از نسبتی که حوزه علمیه می‌تواند با ادبیات به طور عام و داستان به طور خاص برقرار کند شروع کنیم. این ارتباط را چگونه می‌بینید؟
 نسبت حوزه‌های علمیه با هنر به صورت عام، هنرهای نوین به نحو خاص و ادبیات داستانی مدرن به صورت اخص، جزو موضوعات مهم و موثر در راهبردهای کلان در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. اینکه یک سوی این نسبت «حوزه‌های علمیه» فرض شده‌اند، بدین واسطه است که این مجموعه به عنوان نهاد رسمی و سنتی اجتهاد دینی شناخته می‌شده است. معرفت به حکم «فعل» انسان مکلف مومن در شریعت اسلام نیازمند به اشراف بر مبانی و اخذ روشمندی مناسب است. لذا انتظار می‌رود صالح‌ترین مجموعه برای استنباط حکم الله در تمامی شئون انسان چه از حیث شخصی و چه از حیث جمعی و حکومی حوزه‌های علمیه باشند. با وجود این، تنها شاخه‌ای که در حوزه‌های علمیه درباره آن اجتهاد و استنباط و تولید علم می شود «فقه» نیست. با این توجه که «دین» تامین‌کننده نیازهای جامع بشری در زندگی فردی و جمعی است، دایره نیازهای بشری به دین و در نتیجه دایره علوم و معارفی که دین با آن‌ها نسبتی برقرار می کند نیز افزایش خواهد یافت. بنابراین نمی‌توان این نسبت را در حد تعیین حکم حلیت یا حرمت موضوعات فروکاست. این موضوعی مهم است. چراکه اگر این موضوع به‌درستی فهم نشود سطح مواجهه و به تعبیری میزان و ورود و نفوذ دین و به تبع آن استنباطات و معارف تولیدشده در حوزه‌های علمیه در ساحت هنر به تعیین موارد حرمت فقهی درباره تولیدات هنری تقلیل خواهد یافت. این بدان معنی است که هنرمند در ساحت تولید و آفرینش، پژوهشگر هنری در ساحت تولید تئوری و نظریه، منتقد در ساحت تامین دستگاه انتقادی سکولار عمل می‌کنند و تنها جایی که بحث از حرمت انتشار هنر در میان باشد پای علوم حوزوی به میان می‌آید. در حالی که اگر به‌واقع کارکرد دین و نیاز ساحت هنر به دین سنجیده شود، دین متکفل تامین مبانی فکری هنر و حمایت علمی و عملی از هنر از مرحله نطفه‌بندی تا مرحله پایانی تاثیر آن بر مخاطب و جامعه است. در گستره فراگیر فقه نظام‌ساز، چتر بزرگ و فراگیر و تمدن‌سازی از فقه بر سر شئون مختلف بشری سایه می‌گسترد.

نحوه ورود حوزه علمیه به این ساحت از علم باید چگونه باشد؟ چه مراحلی را باید طی کرد تا بتوان به این حوزه وارد شد؟
نکته‌ای باید بدان توجه داشت تفکیک میان دو شأن و جایگاه درباره حوزه علمیه است. کار حوزه علمیه استنباط، تولید و استخراج معارف الهی و اسلامی از منابع دینی است. این شأن و جایگاه علمی در حوزه‌های علمیه است. اما شأن دیگری نیز برای حوزه‌های علمیه و طلاب و فضلا و اندیشمندان حوزه‌های علمیه مفروض است که مربوط به ساحت عمل است. در باب هنر و خاصه داستان، می توان این دو شان را کاملا از یکدیگر تفکیک کرد. البته حوزه علمیه‌ای که بخواهد به ساحت هنرهای مختلف ورود کند و تولید و استخراج معرفت کند، باید شاخه‌های هنری را به عنوان «موضوع» احکام الهی بشناسد. اگر بخواهد درباره داستان تفلسف کند یا حوزه های مضاف اندیشه‌ای را در این هنر بکاود، نیازمند شناخت در حد اعلای این رشته از هنرها است. اما شأن دیگر این است که خود «فاعل» در حوزه ادبیات داستانی و ارکان مختلف هندسه معرفتی آن شود. یعنی فضلای حوزه علمیه، خود داستان‌نویس، ناشر، منتقد و نظریه‌پرداز ادبی، مدیر ادبی و سیاست‌گذار شوند. هر دوی این شأن‌ها قابل‌ارزیابی و اولویت‌سنجی و نسبت‌سنجی است. یعنی بکاویم که اولویت نخست برای حوزه‌های علمیه کدام‌یک از این دو شأن است. آیا حوزه علمیه باید از میان طلاب و فضلا هنرمند تربیت کند یا باید همت خود را مصروف تولید فکر و مبنا و معارف دینی در این ساحت نماید؟

داستان و داستان‌نویسی به شیوه مدرن آن اساس یک پدیده غربی است. نسبت دین، حوزه و داستان در این معنی را چطور می‌شود تفسیر کرد؟
 باید به این توجه کرد که فهم موضوع «ادبیات داستانی» به عنوان قالب نوین است. ادبیات داستانی در تاریخچه کشور ما هنری وارداتی و ترجمه‌ای بوده است. تاریخچه آن را اگر دنبال کنیم اولین مترجمین و نویسندگان و گرایش های فکری و فرهنگی آن‌ها کاملا معلوم است. این‌ها کسانی بوده‌اند که تنها کارشان ترجمه و داستان‌نویسی هم نبوده است؛ بلکه در ساحت سیاست و فرهنگ ایده داشته‌اند. نگاه انتقادی به جامعه و سیاست و فرهنگ دوره مشروطه داشته‌اند. یعنی تولید ادبیات داستانی نوین و آورندگان و نویسندگان نسل اول آن انگشت اتهامشان از یک سو به دین و ظهور و بروز آن بوده است. بنابراین می‌توان گفت ادبیات داستانی نوین در کشور ما سکولار به دنیا آمده است. به تعبیر دیگر ادبیات داستانی نوین از همان آغاز شکل‌گیری در ایران نسبت به دین و مظاهر آن بی‌موضع نبوده، بلکه نسبت به آن نگاه منفی داشته است. دلایل این موضع‌مندی به لحاظ تاریخی و واکاوی عقلی و فلسفی کاملا قابل‌بحث و تفصیل است. این موضوعی است که در سال‌های بعد و بلکه تا زمان کنونی نیز محل پرسش بوده است که آیا این استبعادی که «رمان نویسی» در کشور ما خاصه تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با مفاهیم و ارزش‌های دینی داشته است، علتش به امری ذاتی و ماهوی در داستان‌نویسی و رمان‌نویسی جدید بازمی‌گردد یا خیر. این به واسطه عوارضی است که ارتباطی با ماهیت داستان‌نویسی نوین ندارد. پس در تحلیل نسبت تاریخی «ادبیات داستانی نوین» با «دین» و «ادبیات داستانی نوین» با «حوزه‌های علمیه» این دو نکته باید موردتوجه قرار گیرد: نخست، زمینه‌هایی که بُعد تاریخی را تا پیش از انقلاب اسلامی میان این دو برقرار کردند و دیگر، علل فراتاریخی که مربوط به مبانی و زیر ساخت‌ها و ماهیت ادبیات داستانی نوین است. تحلیل و تفکیک این‌ها در نیل به نتیجه بسیار با اهمیت است. چه‌بسا در برخی مقاطع تاریخی، زمینه‌های تاریخی که ریشه‌ای در شناخت ماهیت ادبیات داستانی نوین ندارند راه را بر تقریب می‌بندد و موجب استبعاد بیشتر می‌شوند. همچنین تلاش‌هایی که برای تقریب از مجرای تدقیق نظری صورت می‌گیرد؛ ولی ناظر و همسو با واقعیت‌های اجتماعی نیست. یعنی گاه فضا دچار عمل‌زدگی می‌شود و گاه دچار تئوری‌زدگی.

بعضی جامعه‌شناسان معتقدند جامعه روحانیت از زمانی که تصمیم به مکتوب کردن احادیث و سیره پیامبر و امامان گرفته‌اند، به حوزه داستان‌نویسی نیز وارد شده‌اند. این مسئله را چطور ارزیابی می‌کنید؟ تاثیر انقلاب اسلامی را در طرح مسئله حوزه برای ورود به حیطه داستان‌نویسی چه بوده است؟
ما باید به تاریخچه روایت در فضای فرهنگی ایران و خاصه جایگاه روایت در معنای عام آن در حوزه‌های علمیه توجه کنیم. در نگاهی اجمالی به نظر می‌رسد این جایگاه خاصه در ادبیات شفاهی دینی بسیار پررنگ و سازنده بوده است. عالمان دینی در طول صدها سال راویان سیره و زندگی اولیا و ائمه معصومین و انبیای الهی بوده‌اند. روایت در اشکال کهن آن همواره در حوزه‌های علمیه وجود داشته و ابزاری برای بیان واقعیت‌های تاریخی، صورت‌بندی تمثیلی معارف الهی و برانگیختن شور ایمان محسوب می‌شده است؛ اما به نظر می‌رسد باید وقوع انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ را برهه‌ای حساس، تعیین‌کننده و تاریخ‌ساز در نسبت‌بندی جدید میان حوزه‌های علمیه و ساحات جدید هنر، خاصه ادبیات داستانی به حساب آورد. حوزه‌های علمیه تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با وجود ورود و معرفی ادبیات داستانی مدرن غرب به جامعه ایرانی هنوز درباره ادبیات داستانی مسئله‌مند نشده بود. مرادم از مسئله‌مند شدن، دغدغه‌مندشدن است. طبعا جریان چپ و لیبرال در فضای ادبیات داستانی پیش از انقلاب اسلامی مستقیما و مصرحا بر علیه دین و مظاهر آن قیام کرده بودند و از این جهت جامعه متدین را با چالش مواجه ساخته بودند. اما مسئله‌مندشدن حوزه‌های علمیه به ادبیات داستانی، یعنی ورود منتقدانه، تاسیس‌گر، عالمانه و پویا نتیجه پیروزی انقلاب اسلامی است. این بحث دامنه‌دار و بسیار مهمی است که نمی‌توان حتی کرانه‌های آن را در این مجال اندک گشود. به همین بسنده می‌کنم که در پی انقلاب اسلامی هم حوزه‌های علمیه در جایگاه تامین تئوری حاکمیت اسلامی به نحو جدی قرار گرفتند و هم با بازشدن فضا برای تولید آثار هنری و داستانی برای ارزش‌های انقلاب اسلامی نگاه‌ها به حوزه‌های علمیه متوجه شد. اینکه حوزه‌های علمیه در چه مراتبی، چگونه، در توجه به چه موضوعاتی و در چه مقاطع زمانی درباره ادبیات داستانی متعهد مسئله‌مند شده است، خود موضوعی است که بحث مشبع خاص خود را می‌خواهد. در اصل مسئله‌مندی حوزه‌های علمیه فی‌الجمله تردیدی وجود ندارد. اما اینکه این مسئله‌مندی که خود مقدمه ای برای ورود و برنامه‌ریزی در این زمینه است، با چه آسیب‌ها و نواقصی مواجه بوده، حرف‌های زیادی می‌توان زد.

حوزه علمیه تا کنون چه دغدغه‌هایی را در حوزه ادبیات داستانی پی گرفته است؟ میزان موفقیت یا شکست این رویکردها را چطور می‌توان بررسی کرد؟
شدت، میزان و جهت مسئله‌مندی حوزه‌های علمیه به مقوله ادبیات داستانی متاثر از متغیرهای متفاوتی بوده است. چراکه ظهور مسئله برای حوزه علمیه در درجه اول به جایگاه حوزه‌های علمیه و شناخت حوزه‌های علمیه از خود در دوره جدید بستگی خواهد داشت. طبعا حوزه‌های علمیه بر اساس تعریف و انتظاری که از خود دارد و تعریف و انتظاری که از جامعه دارد، دغدغه‌ای پیدا می‌کند و سطح این دغدغه‌مندی را نیز تعیین می‌کند. به تعبیری اهمیت و اولویت مسئله لزوما به معنای مسئله‌شدگی آن برای مجموعه‌ای مانند حوزه‌های علمیه نیست. در دوره جدید چهل‌ساله حوزه‌های علمیه باید به تعریف مسئولیت جدیدی از خود نایل می‌شد و سپس نسبت به اهم وظایف خودش دغدغه‌مند می‌شد. باید توجه داشته باشیم که در اینجا لازم است بحث حوزه‌های علمیه را به عنوان یک نهاد تبیین‌کننده و توسعه‌دهنده معارف دینی در نظر بگیریم. به تعبیری، حرکتی که باید صورت گیرد از حوزه‌های علمیه به سمت داستان است و نه لزوما از سمت داستان به حوزه‌های علمیه. اینکه بالفرض، داستان‌نویسانی شخصیت محوری داستانشان را از میان روحانیون و علما انتخاب کرده اند یا موقعیت داستانی‌شان را حوزه‌های علمیه قرار داده‌اند، به معنای پیوند داستان با حوزه‌های علمیه نیست. اینکه حوزه‌های علمیه و اشخاص حاضر در آن موضوع ادبیات داستانی باشند وجه کم‌اهمیت کار است. بحث مهم آن است که ادبیات داستانی موضوع مضافی برای تولید معارف و اندیشه اسلامی باشد.

در سال‌های اخیر،‌ به‌ویژه در قم مدارس هنری متعددی برای آموزش برخی فنون ادبی از جمله داستان‌نویسی و نوشتن خلاق تاسیس شده است. کارکرد این موسسات را چگونه می‌بینید؟
نکته دیگری که در متن این موضوع بدان توجه کرد این است که آیا در نظام علمی حوزه های علمیه، توجه به ادبیات داستانی دیده شده است؟ حوزه‌های علمیه سالیانی است به مقوله‌ای چون سینما و فیلم توجه کرده‌اند و در همین راستا مجموعه‌های علمی تاسیس شده است که در حوزه تربیت هنرمند و طرح مباحث علمی کار می کنند. البته بررسی میزان توفیق این مجموعه ها محل بحث فعلی نیست. اما تا آنجا که بنده مطلع هستم، موضوع ادبیات داستانی با وجود تاسیس برخی مراکز و دفاتری که در قم فعالند، هنوز وارد نظام تولید معرفت در حوزه‌های علمیه نشده است. کارها و برنامه‌هایی در حوزه ادبیات داستانی وجود دارد که بسیاری از مجموعه ها بدان مشغولند از جمله تربیت نویسنده، جلسات نقد، برگزاری جشنواره‌های داستانی، سفارش آثار داستانی بلند و کوتاه، برگزاری دوره‌های آموزشی. این فعالیت‌ها کمابیش در حوزه‌های علمیه و مراکز وابسته به حوزه‌ها انجام می‌شود؛ اما جزو کارهای اختصاصی و برزمین‌مانده‌ای نیست که انحصارا حوزه‌های علمیه باید متکفل آن باشند. به نظر حقیر اگر قرار باشد حدود ورود حوزه‌های علمیه در مسئله ادبیات داستانی را بسنجیم باید نتایج آن را در مقالات علمی‌پژوهشی، درس‌های خارج فقه، جشنواره کتاب سال حوزه و تاسیس رشته‌هایی چون فقه الروایه ببینیم. این به همان موضوعی که پیش از این مطرح کردم، ارتباط دارد. یعنی نحوه و میزان و صحت و سقم حوزه‌های علمیه در مسئله‌مندی داستان، واکنش‌ها را رقم می زند. بنابراین نفس این واکنش‌ها نشان می‌دهند همچنان به نحو بایسته‌ای حوزه‌های علمیه ما درباره مقوله ادبیات داستانی که مادر و سرچشمه دیگر انواع روایی چون سینما است، مسئله‌مند نشده است.

می‌توانید تصویری اجمالی از مسئله‌مندی حوزه‌های علمیه به مقوله داستان ارائه دهید؟
این تصویر متاخر از مسئله‌مندی انقلاب اسلامی درباره مقوله هنر رخ داد. زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد به‌واقع ما نه جریان داستان‌نویسی بزرگسال اسلامی داشتیم و نه جریان نقد ادبی و تولید نظریه. در مقابل جریان‌های معارض ریشه‌دار و سکولاری وجود داشتند که می‌شود گفت همه شئون ادبیات داستانی به دست آن‌ها بود. از آموزش و تولید و نقد گرفته تا تبلیغ و دانشگاه و مجلات و جشنواره‌ها و ترجمه و اقتباس. راهبردهای مختلفی در طول سالیان در ادبیات داستانی معاصر از سوی جبهه متعهد به ارزش‌ها و آرمان‌ها دنبال شده است. تصور ابتدایی این بود که می‌توان با وام‌گیری از نویسندگانی که هم‌سوی با انقلاب شناخته می شوند، گرچه انقلابی محسوب نشوند، هنر متعهد به انقلاب اسلامی را ایجاد کرد. این تجربه چندان موفق نبود و در بهترین فرض، صورتی از ادبیات سفارشی را ایجاد کرد. در راهبردی دیگر، این تلقی ایجاد شد که می‌توان در حوزه آموزش هنر نویسندگی به همین طیف غیرانقلابی اعتماد کرد. این مقارن با این تصور بود که برای نیل به داستان دینی باید رکن نویسنده را تقویت کرد. در نتیجه پای ادبیات داستانی به حوزه‌های علمیه باز شد. آن هم در ساحت تربیت و آموزش نویسنده. برخی چهره‌های شناخته‌شده از همان طیف غیرانقلابی کار آموزش داستان‌نویسی را در حوزه علمیه شروع کردند. این تصور وجود داشت که فضلای حوزه‌های علمیه به ماده مجهز هستند. این‌ها با روایات و معارف اسلامی مأنوس و به آن‌ها مومن هستند، تجربیات دینی قابل‌ملاحظه‌ای دارند، تنها مانع این طیف آشنایی، نبودن آن‌ها با قالب جدید وارداتی داستان است. بنابراین تربیت هنرمند متعهد از این مسیر سهل‌تر از روشی است که بر اساس آن افراد غیرطلبه برای داستان‌نویسی آموزش داده شوند. زیرا طیف اخیر به فرض انقلابی بودن، اشرافی بر دقایق معارف دینی نداشتند.

این تلاش‌ها نهایتا به چه دستاوردی انجامید؟
نتیجه سرمایه‌گذاری قابل‌توجه در حوزه‌های علمیه در هنر داستان‌نویسی به کجا انجامیده است؟ آنچه به نحو اجمالی می‌توان بیان کرد این بود که نتایج آن‌گونه که پیش‌بینی می‌شد، درخشان و در خدمت انقلاب اسلامی نبود. این به معنای به هدف نرسیدن نیست. چهره‌های انقلابی و موفقی هم از میان طلاب و فضلا برخاستند که همان آرمان دینی اولیه را دنبال کردند‌‌‌. اما در مجموع، برخی آسیب‌ها و انحراف‌ها از آنچه پیش‌بینی می‌شد سهمگین‌تر و غیرقابل باورتر بود.

فکر می‌کنید به وجود چنین برنامه ریزی و سرمایه‌گذاری بزرگی، چرا چنین آسیب‌هایی به پیکره این تلاش‌ها وارد شد؟
واکاوی دلایل این امر خود نیازمند پژوهشی است که اولی‌ترین نهاد برای انجام آن خود حوزه‌های علمیه است. اما یکی از دلایلی که به نظر حقیر بسیار با اهمیت است، نگاه آلی صرف به داستان به عنوان ساختاری بدون جهت است. وقتی از ادبیات داستانی سخن می‌گوییم با ارکان متعدد و ارتباطات پیچیده‌ای مواجه هستیم که لایه‌های متعددی دارند. این رودخانه مهیبی است که ممکن است ظاهر آن هر بیننده‌ای را به شناگری در آن ترغیب کند؛ اما عمق آن می‌تواند برخی شناگران ماهر را نیز از مسیر منحرف سازد. به نظر می‌رسد در برخی تجربه‌های متعدد در طول چهل سال گذشته حوزه علمیه نتوانسته است مرز مشخص خود، یعنی مبانی متقن دینی برگرفته از مبانی وحیانی توحیدی را با ارکان جریان ادبیات داستانی شبه روشنفکری داخلی و جریان غالب در ادبیات داستانی اومانیستی غربی حفظ کند. به تعبیر مقام معظم رهبری عرصه فرهنگ در حال تجربه یک جنگ واقعی است. جنگی که هم در آن نفوذ رخ می‌دهد هم اسارت. اما تفاوتش این است که این اسارت موجب مباهات و افتخار نیست. بلکه به معنای به خدمت درآمدن مبانی غیردینی و غیراخلاقی جریان شبه‌روشنفکری است. در مقام کسی که بیش از دو دهه در فضای ادبیات داستانی کشور حضور دارم معتقدم خطر برخی طلاب داستان‌نویسی که دچار دگراندیشی شده‌اند یا تفکرات التقاطی دارند از نویسندگان شبه‌روشنفکر کمتر نیست. چراکه طیف شبه روشنفکر غرب‌گرای بی‌اطلاع از مبانی دینی، به لحاظ مبنایی با اسلام عزیز مخالفت می‌ورزند و احکام آن را زیر سوال می‌برند. در حالی که برخی نویسندگان طلبه خواسته یا ناخواسته، عالمانه یا جاهلانه، از دین و روایات اهل بیت و انتساب به حوزه‌های علمیه برای نوشتن داستان‌های هنجارشکن مایه می‌گذارند. کسانی که دستی در نقد ادبی داشته باشند می‌دانند حل شبهاتی که این گروه با تمسک به برخی دانسته‌ها و بدفهمی‌های خود در فضای ادبی رواج می‌دهند به‌مراتب از شبهات چهره‌های سکولار جریان روشنفکر دشوارتر است.

چه اقداماتی را برای اصلاح این مسائل موثر می‌دانید؟
انچه باید بدان اندیشید، یک پوست‌اندازی و بازنگری جدی، عالمانه، صریح، عمیق و انقلابی در بحث داستان‌نویسی طلاب است. باید بار دیگر حوزه‌های علمیه با نقد عالمانه عملکرد خود درباره حوزه ادبیات داستانی مسئله‌مند شوند. این افقی دور از ذهن نیست. چراکه معتقدم خطاها و روشنفکرنمایی‌ها از برخی طلاب داستان‌نویس در سایه غفلت و ناآگاهی علما و فضلای دغدغه‌مند صورت گرفته است. حوزه‌های علمیه در صورت توجه و اطلاع از آنچه در حال وقوع است، انقلابی‌تر و صریح‌تر از آن هستند که با چنین روندی غیرانقلابی و غیردینی کنار بیایند.

نمی‌توان سخن تاریخ‌نگاران را بر زبان امیرالمومنین گذاشت

کتاب حیدر نوشته آزاده اسکندری با موضوع زندگی امیرالمومنین علیه السلام که در کمتر از یک سال به چاپ چهاردهم رسیده است در گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه با حضور دکتر محمدرضا سنگری، ‌دکتر سعید طاووسی مسرور، احمد شاکری و مهدی کاموس به نقد و بررسی گذاشته شد.

نمی‌توان سخن تاریخ‌نگاران را بر زبان امیرالمومنین گذاشت

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به نقل از اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر محمد رضا سنگری مدیره گروه ادبیات اندیشه در آغاز این نشست علمی گفت: کتاب حیدر بیانی خاص است که تا کنون در حوزه معرفت مولی اتفاق نیفتاده است. همه چیز در این کتاب از زبان خود مولی است و در این جلسه به این موضوع خواهیم پرداخت که تا چه میزان می‌توانیم گزارش تاریخی را از زبان امیرالمومنین بیان کنیم. یا چیزی را بر زبان آن امام همام بگذاریم که ممکن است زبان قال باشد.

وی افزود: نویسنده‌ای که می‌خواهد درباره معصومین بنویسد، لازم است مشاور تاریخی داشته باشد. خانم آزاده اسکندری نویسنده‌ای جوان هستند. انتظار نمی‌رود تسلط کافی بر منابع داشته باشند، بنابراین حتما لازم بود از کسانی استفاده کنند که در مطالعات تاریخی مسلط هستند؛ یا ایشان دست کم تجربه‌های روشن و درخشان داستان نویسی درباره امیرالمومنین علیه‌السلام را می‌دیدند. سئوال این است که آیا ما می‌توانیم سخن تاریخ‌نگاران را بر زبان امیرالمومنین بگذاریم؟
مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: تاریخ عاشورا مردمی‌ترین تواریخ است و مردم در مجالس، روضه‌های فراوانی را می‌شنوند که بعضا زبان حال است. اما با گذشت زمان بعضی از زبان حال‌ها زبان قال انگاشته شده است. مخاطبان واقعا تصور کرده‌اند که امام حسین علیه‌السلام چنین سخنی را گفته است. اگر اثری زبان قال باشد، اساسا همانند این کتاب خواهد بود، که از آغاز وقتی این کتاب را می‌خوانید، نویسنده می‌گوید اینها سخنان علی علیه‌السلام است.

وی ادامه داد: مخاطبان این کتاب را به دست می‌گیرند و گمان می‌کنند این کتاب مستند است. چون نویسنده از آغاز ادعا کرده که اینها سخنان علی‌علیه السلام است و اگر بعدها کسانی این سخنان را به نام علی علیه‌السلام طرح کنند چه اتفاقی خواهد افتاد، علی‌رغم نیت خیر باید مراقب این دست قضایا باشیم. متن کرانه مند نیست یعنی مشخص نیست تا کجای داستان را من، به عنوان داستان نویس می‌گویم و کجا مال حضرت علی علیه‌السلام یا یک منبع تاریخی است. خلط این دو برای مخاطب خطر بزرگی خواهد بود.

سنگری در ادامه گفت: نقد این کتاب فرصت مناسبی است که می‌تواند به بازنگری و بازنگاری آن منجر شود.

دکتر سعید طاوسی مسرور عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی کتاب حیدر را کتابی پر اشکال دانست که به جهت انتخاب من راوی و بیان کل اثر از زبان امام علی علیه‌السلام غیر قابل اصلاح است و ادامه چاپ آن توجیهی ندارد.

وی ادامه داد: انتخاب این قالب باعث تنزل مقام حضرت علی علیه‌السلام به عنوان امام معصوم به فردی معمولی شده است و گویی ایشان دارد خاطرات و یادداشت‌های روزانه خود را آن هم با گفتاری نازل و ضعیف بیان می‌کند. مولف آشنایی مناسبی با تاریخ اسلام و منابع تاریخی نداشته و علاوه بر استنادهای مکرر به منابع دست دوم، به برخی منابع ضعیف مانند: الهدایه الکبری و دلائل الامامه به برخی گزارش‌های ضعیف سایر منابع مانند: الخرائج والجرائح نیز استناد کرده در حالی که در پشت جلد ادعا شده که از ۱۲۰ کتاب متقن استفاده شده است.

طاووسی گفت: علاوه بر این‌ها اشکالاتی در متن از نظر صحت اطلاعات تاریخی وجود دارد. مثلا واقعه مباهله در سال هفتم ذکر شده، در حالی که سال هشتم یا نهم بوده است. از دیگر اشکالات کتاب این است که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در سطحی متفاوت و پایین‌تر از امام علی علیه‌السلام تصویر شده است. همچنین با اینکه کتاب از هجرت آغاز شده است، اما به جنگ بدر به عنوان یکی از مهم ترین مقاطع حیات امام علی علیه‌السلام در سال دوم نپرداخته است.
وی تصریح کرد: متاسفانه در متن صحنه‌هایی خشن از جنگ‌های امام علی علیه‌السلام و سربریدن تصویر شده که در فرض صحت تاریخی گزارش‌ها، باید در بیان آن‌ها شرایط عصری و مصری را در نظر گرفت که به نظر بنده در این اثر رعایت نشده است.

در ادامه جلسه دکتر مهدی کاموس رمان حیدر، را رمان عامه‌پسند دینی دانست و افزود: حیدر، به سال‌های ازدواج امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) تا سال‌های شهادت حضرت زهرا می‌پردازد. در این رمان ارادت به امیرالمؤمنین و اهل‌بیت علیهم‌السلام موج می‌زند اما معرفت نسبت به آنان کم است.

وی در ادامه افزود: رمان حیدر از سه حوزه قابل بحث و بررسی است:
اول اینکه در حوزه منابع و منبع نویسی، این اثر مشکلات فراوانی وجود دارد؛ به‌خصوص در مواردی که به نظر می‌رسد منابع دست اول دیده نشده است.

بحث دیگر روایت اثر است. در این روایت از آنجا که شخصیت اصلی و راوی خود حضرت علی(ع) است، زبان راوی از نظر گفتاری و گفتمانی تناسبی با شخصیت راوی که امیرالمؤمنین(ع) است ندارد و جاذبه و دافعه امام متقیان در این روایت جایی ندارد. از سوی دیگر زاویه دید اول شخص و من راوی در جاهای مختلفی نقض می‌شود و وحدت لازم را نداشته و از زاویه دید تخطی می‌شود.
مهدی کاموس تصریح کرد: نکته دیگر این است در شخصیت‌پردازی رمان عامه پسند حیدر می‌بینیم که شخصیت امیرالمؤمنین(ع) تناسبی با شخصیت حقیقی و حتی تاریخی خود ندارد. به این معنا که در چهار حوزه به حد کافی به شخصیت امیرالمؤمنین در این رمان عامه پسند پرداخته نشده است: بحث علم امام، عصمت امام، قداست امام و ادب امام.

وی افزود: در پایان خواندن این رمان انگاره و تصویری که از شخصیت علی(ع) ساخته می‌شود با آنچه که حضرت در مورد خودشان فرموده‌اند و معصومین درمورد امیرالمؤمنین‌(ع) فرموده‌اند، سازگاری و تناسب کافی را ندارد.

کاموس گفت: مسئله دیگر این است که انگار در رمان عامه پسند حیدر، وقایع تاریخی را از زبان امیرالمؤمنین می‌خوانیم و نکته در این است که شأن و شخصیت راوی را در حد یک وقایع نگار پایین آورده باشیم. در واقع در این رمان روایت تاریخ نویسان و مورخان را از زبان امیرالمؤمنین می‌خوانیم نه اینکه تاریخ را از زبان امیرالمؤمنین بخوانیم. نکته مهم‌تر این است که عالم تشریع و تکوین در روایت این رمان با هم خلط می‌شود و منطق و خرد داستانی رعایت نمی‌شود. یعنی در مواردی راوی دارای علم لدنی است و جبرئیل و میکائیل را می‌بیند و صدای آنها را می‌شنود، و در مواردی کاملا نسبت به وقایع بی اطلاع است، که این باعث می‌شود قداست امیرالمؤمنین و امر قدسی در این رمان جای خود را از دست بدهد.

وی افزود: در این رمان نه تنها نگاه علی به علی و علی از زبان علی را نداریم، بلکه فاطمه و حسنین و رسول اعظم علیهم‌السلام را از زبان علی نمی‌بینیم بلکه اینها را از زبان مورخان شیعی و سنی می‌بینیم. وقتی زبان و گفتار امیرالمؤمنین را در حد مورخان فرو می کاهیم دچار نوعی تحویل گرایی در شخصیت‌پردازی  و رمان دینی می‌شویم.

مهدی کاموس گفت: در رمان دینی اصل بر پذیرفتن تفکر وحیانی و قداست است. اصل بر تجلی امر قدسی در شخصیت‌ها و وقایع است و آنچه که ما در رمان عامه پسند حیدر می‌بینیم با قداست، علم، عصمت و ادب امام نسبت به خودش و دیگران در تضاد است. مواردی از کتاب است که به علت ضعف قلم رمان به زبان دینی خودش وارد نمی‌شود؛ وقتی رمانی درباره شخصیت‌های دینی و قدیس می‌نویسیم، چند نکته باید رعایت شود: یکی به دست آوردن زبان مناسب روایت است. ما نمی‌توانیم رمان دینی یا رمان تاریخی دینی بنویسیم اما زبان شخصیت قدسی زبان کوچه بازار یا طنز باشد. چون با قداست شخصیت در تضاد قرار می‌گیرد. در این اثر ضعف قلم باعث شده که در مواردی زبان به جایگاه خودش وارد نشود.

وی در پایان سخنان خود خاطر نشان کرد: امیدواریم با توجه به استقبال از اثر، نویسنده و ناشر در چاپ‌های بعدی مواردی را که نسبت به ساحت قدسی ائمه کم‌معرفتی است، اصلاح و بازنویسی کنند.

حجت‌الاسلام مهدی جهان در ادامه جلسه با اشاره به لزوم بازنگری در منابع این کتاب، آنها را متشتت دانست و گفت: مشکلی که با این کتاب به عنوان پروژۀ هنری تحقیقی داریم این است که در منابع دقت لازم را نداشته است. روایت دینی خصوصیت خاص خود را دارد. روایت هنری و ادبی باید محاکات باشد. باید تبدیل روایت دینی اصلی به روایت خلاقانه صورت گیرد به گونه‌ای که روایت دوم با روایت اول تطابق گزاره‌ای داشته باشد.

وی افزود: چگونه می‌توان سندی تاریخی برای وقوع یک امر فردی که از امر تاریخی حکایت می‌کند را پیدا کرد؟ روایتی در این کتاب وجود دارد به اسم روایت باطل در مقابل روایت صادق. شرط اثر هنری آن است که روایت باطل نداشته باشد. اینجا یک من شخصی ساخته شده است که چون سند ندارد به بن بست می‌خورد.

در ادامه این نشست علمی احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: برخی از حاضران بر حسن نیت مولف و ناشر در انتشار این کتاب تاکید کردند. قرائن نیز این را تایید می‌کند که این کتاب به نیت خدمت به امیرالمومنین(ع) و معرفی زندگی ایشان تنظیم شده است، اما این معیار در نقد یک اثر کافی نیست. چرا که آنچه اکنون ما بدان توجه داریم “فعل” نویسنده و ناشر و ارزیابی آن است.

وی افزود: به تعبیری عمل صالح، عملی است که به صورت توامان دارای حسن فعلی و فاعلی باشد. نیت خوب اگر به عمل مناسب نینجامد مصداق “انقیاد” خواهد بود. از همین جا لازم می‌دانم به عنوان سرفصل، توجه اهالی نظر در حوزه ادبیات، خاصه ادبیات روایی را به بررسی مقوله انقیاد ادبی در روایت از شخصیت‌های قدسی جلب کنم. نیت‌های خوبی وجود دارد که به خاطر عدم توجه به ضوابط و قواعد و الزامات روایی بعضا به نتایجی عکسِ آنچه مد‌‌نظر مولف بوده است، انجامیده است.

شاکری ادامه داد: نکته دیگری که به عنوان یک آسیب جدی در این بحث باید به‌آن توجه کرد، گسست میان تجربیات ادبی در فضای کنونی است، که این می‌تواند خسارت بار باشد. درباره این کتاب گفته می‌شود که ناشر و نویسنده قصد نوآوری داشته‌اند. باید توجه کرد که نوآوری الزاماتی دارد. امر نو باید مسبوق به آگاهی از تجربه گذشته باشد وگرنه نمی‌تواند مدعی نوآوری باشد؛ زمانی که از گذشته‌ی آنچه درباره آن ادعای نوآوری دارد، بی اطلاع است.

وی افزود: نویسندگان متعددی درباره اهل بیت علیهم‌السلام و پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه داستان نوشته‌اند. این افراد نوعاً پس از طول مدت تجربه اندوزی وارد این عرصه شده‌اند و با احتیاط‌های متعدد و حفظ جوانب و استفاده از تکنیک‌های خاص دست به روایت این ذوات مقدس زده‌اند. نویسنده کتاب حیدر لازم بود از خود سئوال کند که در صورتی که استفاده از زاویه دید اول شخص معصوم ممکن بلکه لازم بود، چرا نویسنده‌ای چون آقای سرشار در ((آنک آن یتیم نظر کرده)) از زاویه دید ترکیبی استفاده کرد، تا از ساحت پیامبر اکرم فاصله گیرد؟ چرا ابراهیم حسن بیگی در ((قدیس)) از شخصیت یک مسیحی استفاده کرد و قطعاتی از نهج البلاغه را به عنوان گفته‌های امیرالمومنین در داستان خود وارد کرد؟ چرا مجید قیصری با انتخاب شخصیت خادم فرستاده روم در ((دربار بنی امیه)) از این زاویه دید به عاشورا نگاه کرد؟ تحلیل چیستی و چرایی این انتخاب‌ها نشان می‌دهد مسئله‌ای که در طی بیش از چهل سال ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آن مواجه بوده است، فاصله‌گذاری با معصوم توسط نویسنده‌ای است که نمی‌تواند به افق بلند آن حضرات وارد شود و نمی‌تواند گفته یا فعلی را به آن ذوات نسبت دهد که تاریخی نیست. نویسنده کتاب فلسفه داستان داستان ادامه داد: اما به نظر می‌رسد کتاب حیدر پا را از این هم فراتر گذاشته است. یعنی در این کتاب مسئله این نیست که ما می‌توانیم به ساحت معصوم نزدیک شویم و آن را روایت کنیم، بلکه صورت موضوع به این نحو تغییر کرده است که اجازه می‌دهیم خود را جای معصوم بگذاریم و از زبان معصوم داستان او را تعریف کنیم!

احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه با بیان اینکه در خلا جریان نقد ادبی متعهد، برخی آثار با حمایت جریان نشر و رسانه‌های جمعی بدون گذر از نگاه نقادانه تبلیغ می‌شوند و این برای آینده ادبیات داستانی کشور خطر آفرین است گفت: می‌توان از چند جهت درباره این کار سخن گفت. همانطور که در جلسه بیان شد استنادات تاریخی این کتاب محل اشکالات فراوان است. عدم اشراف بر تاریخ، عدم شناسایی و تفکیک منابع دست اول و دوم، و همچنین نقل از منابع ضعیف، در این اثر چشمگیر است. اما سئوال این است که نویسنده با چه توشه‌ای خود را جای امیرالمومنین(ع) گذاشته است و با کنار هم قرار دادن روایت‌ها و پر کردن خلاء میان آنها با ذهنیت و خیال خود از زبان آن حضرت زندگی ایشان را روایت کرده است؟ به نظر می‌رسد نتیجه کار کاملا این ذهنیت را توضیح می‌دهد.

وی افزود: شخصیت امیرالمومنین(ع) در این کتاب نه تنها باب علم نبی و امیرالمومنین و ستاره درخشان علم و عمل و عرفان و شجاعت و اوصاف دیگر نیست، بلکه تا سرحد یک انسان معمولی مومن روایت شده است. نویسنده محترم از ظن خود اموری را در رفتار، نیات، احساسات و افکار امیرالمومنین(ع) نسبت داده است که حتی دون شان عرفا و علمای دوره معاصر است.
شاکری گفت: مسئله پایانی که باید بدان اشاره شود که به نظرم مسئله اختصاصی این کار است نشاندن امام علی علیه‌السلام در مقام راوی است. امام علی(ع) در این روایت یک راوی (شاهد) منفعل است که گویا در حال نوشتن گزارش‌های روزانه است. شانی که نویسنده برای امام علیه‌السلام طراحی کرده است، قطعا ناتاریخی و جعلی است. به این نکته توجه نشده است که زمانی که امام در مقام راوی می‌نشیند، در عمل روایتگری‌اش هم امام خواهد بود. این شان جعلی که هیچ ریشه‌ای در تاریخ ندارد کاملا ساخته و پرداخته نویسنده بوده و نویسنده محترم به لوازم آن اگاه نبوده است.

وی خاطرنشان کرد: نمی‌توان روایت را به امام سپرد و معرفت بلند امام را نادیده گرفت. امام نمی‌تواند راوی باشد اما علم امام در روایتش دیده نشود، امام که درنقطه اعلای سخنوری است نمی‌تواند راوی باشد، اما نثر و لحن و نحوه روایت از زبان اول شخص در کتاب حیدر واجد اشکالات متعدد ادبی و روایی باشد. امام باید با شان امامت و با آن عظمت سخن بگوید؛ در غیر این صورت، تصویری که از امیرالمومنین(ع) در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد، تصویری مخدوش است که جبران آن بسیار دشوار و بعضاً غیر قابل امکان است.

احمد شاکری ادامه داد: در پایان ذکر این نکته را لازم می‌دانم که سودای نوآوری در حوزه ادبیات داستانی باید با تحقیق و علم همراه باشد. این وظیفه مجامع علمی و دانشگاهی را در کمک به نویسندگان آثار معصومین سنگین‌تر خواهد کرد.

آقای محمد حقی مدیر انتشارات کتابستان معرفت ضمن تشکر از نقدهای اظهار شده گفت و به عنوان آخرین سخنران این نشست گفت: سئوالی که مطرح است اینکه معیار در ترجمه کلام امیرالمومنین علیه‌السلام یا دیگر معصومان چیست. ترجمه‌های متعددی از نهج‌البلاغه صورت گرفته است. از مرحوم شهیدی تا ترجمه مرحوم دشتی که به لحاظ زبان قابل مقایسه با یکدیگر نیستند. برخی سجع کلام را رعایت می‌کنند، برخی مقید به این امر نیستند. همچنین معرکه الاراءی در ترجمه قرآن کریم نیز وجود دارد. استاندارد وفاداری به کلام در بحث ترجمه چیست؟ آیا استانداردی وجود دارد؟ در چه حدی مجاز به روان‌نویسی و به روز‌رسانی ترجمه هستیم؟

وی افزود: همچنین یکی از علل تعدد روایات نقل به مضمون است. یعنی راوی کلامی را از محضر امام علیه‌السلام شنیده است و ممکن است کم یا زیاد شده باشد به لحاظ عدم حفظ. نقل به مضمون وجود دارد در نقل روایات. یعنی اینگونه نبوده که لزوماً عین کلام معصوم توسط راویان نقل شده باشد و کم و زیاد شده است و اتفاقا در روایات داریم که این کار را معفو دانسته‌اند. حال چرا اینقدر در ترجمه و روان نویسی و اندکی فضاسازی و تخیل برمی آشوبیم؟؟

حقی افزود: نکته دیگر اینکه کلیشه‌ای را به نام عدم استفاده از اول شخص راوی در داستان‌نویسی درست کرده‌ایم که درست نیست. اسامی که آقای شاکری گفتند از نویسندگان و اینکه از اول شخص معصوم استفاده نکرده‌اند این حرف قطعی نیست. این تازه آغاز کلام و گفت‌وگو است. چه کسی گفته نمی‌شود از اول شخص معصوم روایت کرد؟ چرا رفتار و عمل نویسندگان را به عنوان وحی منزل در نظر می‌گیرید؟ در شعر و در خطابه به عنوان دو صنعت ادبی بسیاری از اول شخص استفاده کرده‌اند و تاکنون هیچ بزرگ و مرجع تقلیدی هم اعتراض نکرده است که چرا از این زاویه دید استفاده کرده‌اید و اتفاقا در این اشعار هم تنوع بالایی ست از شعر فاخر عمان سامانی بگیرید تا اشعاری که به زبان محاوره از زبان اول شخص گفته می‌شود.
مدیر انتشارات کتابستان معرفت ادامه داد: اتفاقا این تسامحی که در شعر اتفاق افتاده منجر به بالندگی شده است و به گمان من با این سخت‌گیری‌ها در حیطه داستان، نوعی انسداد ادبی پیش خواهد آمد. به نظر من اینکه در داستان بگوییم اول شخص معصوم  استفاده نشود مفهوم نیست.
وی خاطرنشان کرد: درباره استفاده از منابع ضعیف هم که پی نوشت‌ها مراجعه شود می‌بینید که آن منابع را بعنوان منبع سوم و چهارم یک حرف آورده‌ایم و احتیاطا از باب تعدد منابع آورده شده و اصل منبع کتاب دیگری بوده است.
حقی در پایان گفت: ما در نشر کتابستان داریم فضاهای جدید را تجربه می‌کنیم که یا سابقه ندارد یا کم سابقه است. این را مبارک می‌دانم که بزرگانی درباره اثری که به نظرم باید تکرار شود اظهار نظر کنند. ما همین الان کار دیگری در زمینه عاشورا داریم که آن هم همینطور است. پژوهشگری با زبان محاوره سیدالشهدا تاریخ را روایت کرده است و معتقدم باید گونه‌ای داشته باشیم که پژوهش باشد اما با افکت داستانی…