فرایند کارگاه داستان چندین‌ساحتی است

احمد شاکری از منتقدان سرآمد ادبیات داستانی در ۲دهه اخیر است. درباره اهمیت کارگاه داستان‌نویسی در امر آموزش ادبیات داستانی و تفاوتش با کلاس‌های داستان‌نویسی، با او صحبت کردیم

احمد شاکری

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: شاکری علاوه بر اینکه داستان‌نویس است نگاهی متعهدانه به هنر و ادبیات دارد و با این وصف، بدون پیش‌داوری درباره آثار تولیدشده قضاوت می‌کند. در خواندن این گفت‌وگو با ما همراه باشید.

تفاوت‌های کلاس داستان‌نویسی با کارگاه داستان‌نویسی از نگاه و منظر شما چیست؟

در تاریخچه ادبیات داستانی معاصر هر چه به زمان کنونی نزدیک‌تر می‌شویم، رکن «آموزش» هنر، خاصه در حوزه ادبیات داستانی رونق چشمگیری یافته و جایگاه تعیین‌کننده‌ای را از آن خود ساخته است.

با وجود توجهات میدانی به مقوله آموزش و اهتمام مؤسسات، نهادها، انجمن‌ها و محافل ادبی به این مقوله، تاملات نظری درباره فلسفه آموزش داستان و موضوعاتی ازجمله روش‌های آموزشی، مفاد آموزشی، منابع آموزشی، سطوح و مراتب آموزشی چشمگیر نبوده است؛ بلکه تحقیقات نسب‌شناسانه و تاریخ‌پژوهانه نیز درباره چگونگی، تعداد، کیفیت، مخاطبان، مدرسان و پراکندگی و ترکیب دوره‌های آموزش داستان و جلسات نقد و کارگاه‌های داستان‌نویسی مورد غفلت قرار گرفته است.

آنچه فضای ادبیات داستانی در حوزه آموزش در حال تجربه آن است، از دو ساحت منابع آموزشی و روش‌های وارداتی و ترجمه‌ای و در سوی دیگر، تجربه‌های نوعاً نظام‌نایافته و غیرمکتوب اشراب می‌شود.

ادبیات داستانی امروز ایران بیش از پیش در مسیر آموزش، به چه الزام‌هایی نیازمند است؟

آنچه ادبیات داستانی معاصر ایران اسلامی به آن نیازمند است هاضمه‌ای برای درک تجربه آموزش داستان‌نویسی در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اسلوب‌بندی و ساختاربندی آن به‌عنوان ضلع ضروری ادبیات داستانی مطلوب است.

در مجموع از نگاه هنرمندانه‌تان، کارگاه داستان‌نویسی از چه درجه اهمیتی برخوردار است؟

در ذیل مقسَم کلی آموزش داستان‌نویسی دو قسم «آموزش نظری داستان» و «کارگاه داستان‌نویسی» قابل احصاء است. این دو قسم مهم‌ترین اقسامی است که خود، مقسَم اقسامی دیگر ازجمله «نقد داستان» بوده است.

می‌توان دو رویکرد نظری عقلی و تطبیقی تاریخی به این اقسام داشت. در رویکرد نخست، چیستی این دو روش در آموزش داستان‌نویسی ارزیابی می‌شود و در رویکرد دوم، تجربه محقق این دو شیوه در تاریخچه ادبیات داستانی قابل احصاء و تحلیل است.

گردآوری خصوصیات هر یک از دو کلان‌قسم پیش‌گفته و تاملات نظری درباره آن، ادبیات داستانی را قادر می‌سازد تا جایگاه هر یک را در ساختار آموزشی داستان‌نویسی تعیین کرده، مراتب و درجات و کارکردهای متفاوتی برای هر یک در نظر آورد و با شیوه‌های تلفیقی، روش‌های نوینی را در این حوزه معرفی کند.

اهم تفاوت آموزش نظری و کارگاه داستان‌نویسی در چیست؟

برخی از مهم‌ترین تفاوت‌های «آموزش نظری داستان» و «کارگاه داستان‌نویسی» بدین قرار است: یک- موضوع آموزش نظری «مفاهیم» داستان هستند؛ درحالی‌که موضوع دوره‌های آموزشی، ملکات و مهارت‌ها هستند.

دو- این دو شیوه، رابطه طولی با یکدیگر دارند؛ زیرا هر فرایند کارگاهی نیازمند شناختی – ولو اجمالی- از مفاهیم مطرح در حوزه ادبیات داستانی است.

سه- میان این دو شیوه، رابطه مستمر برقرار است؛ بدین نحو که تثبیت هر مفهومی نیازمند تبدیل آن به مهارت در دوره‌ای کارگاهی و توسعه مهارت، نیازمند انتقال مفاهیم جدید و دوره‌های کارگاهی متناظر و متناسب با آن است. چهار- مدرسان در دوره‌های نظری ضرورتاً خود واجد مهارت (داستان‌نویس) نیستند؛ درحالی‌که در دوره‌های کارگاهی مهارت‌آموز، خود باید واجد مراتب قابل‌قبولی از مهارت باشد.

پنج- آموزش نظری داستان، امری زودیاب است درحالی‌که ایجاد ملکه داستان‌نویسی در کارگاه‌ها امری زمان‌بر و دیریاب است.

شش- آموزش نظری بر «حفظ مفاهیم» تأکید دارد اما کارگاه‌های داستان‌نویسی بر «آزمون و خطا» و «تمرین مستمر» بنا شده است. هفت- در روش کارگاهی تقریب بیشتر ذهنی و روحی میان مهارت‌آموز و مهارت‌جو نیاز است؛ درحالی‌که تلاش دوره‌های آموزش نظری صرفاً بر هم‌افقی ذهنی است. هشت- آموزش نظری بر امر اکتسابی بنا شده است؛ درحالی‌که حداقل در مراتبی از فرایند کارگاهی، استعدادها و ظرفیت‌های موروثی مهارت‌آموز مورد تأکید قرار می‌گیرد.

نه- آموزش نظری از آنجا که بر پایه مفاهیم بنا شده است، تک‌ساحتی است؛ درصورتی که فرایند کارگاهی چندین‌ساحتی است؛ بدین معنی که مشتمل بر نوشتن، تجربه‌کردن و خواندن به ‌صورت توامان است.

ده- دوره‌های آموزش نظری می‌توانند در شرایطی، ضد ‌مهارت، عمل و آن را سرکوب یا تضعیف کنند؛ اما در فرایند کارگاهی، این معضل کمتر دیده می‌شود.

آیا نمی‌توان به تلفیقی از این دو، یعنی کلاس و کارگاه رسید که به نفع هنرجو باشد؟

برقراری توازن میان این دو شیوه برای داستان‌نویسان امری ضروری است. متأسفانه ذهنیت ادبیات داستانی معاصر و توان آموزشی به شکلی است که گمان می‌شود آموزش نظری و کار کارگاهی تنها برای طبقه مبتدی و نوقلم ضروری است.

نتیجه این پندار، توقف فرایند ضروری آموزش و مهارت‌افزایی برای طیف وسیعی از کسانی است که در جامعه یا در محافل به‌عنوان نویسنده پذیرفته می‌شوند. این در حالی است که نویسنده تا پایان عمر حرفه‌ای خود به‌صورت مستمر نیازمند آموزش نظری و تمرین کارگاهی است.

نیازمند اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم

احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی تاکید دارد که یکی از آسیب‌های جدی نقد ادبی کشورمان، گسست میان تولیدات نقد ادبی دانشگاهی و فضای ادبی کشور به شکل‌های موضوعی، زبانی و رویکردی است.

میان تولیدات نقد دانشگاهی و فضای ادبی کشور گسست وجود دارد/ نیازمند اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، به دنبال پیگیری پرونده «تحلیل و آسیب‌شناسی کتاب‌های نقد ادبی» دقایقی را با احمد شاکری، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی به گفت‌وگو پرداختیم؛ نویسنده و منتقدی که در همه این سال‌ها دغدغه ادبیات جدی را دارد. پژوهشگری که بیش از اینکه نگران آثارش باشد، نگران قطار ادبی کشور است، قطاری که به عقیده او گویا از ریل خارج شده است. در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید:

لطفا به عنوان کلام آغازین دیدگاه خود را درباره وضعيت نقد ادبی کشور بیان کنید.
در بررسی هر یک از ساحت‌های هندسه معرفتی ادبیات (خاصه ادبیات داستانی) لازم است علاوه بر بُعد استقلالی هر ساحت، ساحت‌های دیگر نیز لحاظ شوند. به بیانی وضعیت نقد ادبی در کشور و بررسی چیستی آن و چرایی وضع موجود نیازمند توجه به مجموعه عواملی است که با نقد ادبی در ارتباط هستند ایجابی و نفی‌ای که بر آن تاثیر می‌گذارند. به عنوان مثال نمی‌توان بدون توجه به ساحت پژوهش ادبی و فرصت‌ها و تهدیدهای متوجه به آن، درباره نقد ادبی قضاوت دقیقی داشت؛ زیرا فارغ از اینکه نقد ادبی نیز مشترکاتی به لحاظ موضوع و روش و رویکرد با پژوهش ادبی دارد، اصول موضوع نقد ادبی و مبانی فکری آن در ساحت پژوهش ادبی سامان یافته و ساختارمند می‌شود. بنابراین ضعف در پژوهش ادبی، انفعال و عقب‌ماندگی آن، وابستگی آن به تئوری‌های وارداتی و عدم تولید علم ادبی بومی و انشقاق میان پژوهش ادبی و ادبیات روزآمد، آثار خود را بر نقد ادبی نیز بر جای خواهد گذاشت. همچنین مقوله نقد ادبی ارتباط مستقیمی با حوزه‌های آموزشی دارد. علم نقد و تئوری‌‌های آن و در نتیجه تربیت نسل منتقدان ادبی نیازمند کرسی‌های آموزشی فعال در مجامع علمی است. در فضای ادبی کشور، می‌توان مدعی شد عمده جریان نقد ادبی نه در نتیجه آموزش در دوره‌های علمی دانشگاهی که در فضای غیر دانشگاهی شکل گرفته، فعال شده و عمل می‌کند. همچنین نقد ادبی متاثر از ادبیات خلاقه است و ارتباط مستقیمی میان کیفیت آثار تولید شده توسط نویسندگان در حوزه‌ای چون ادبیات داستانی و نقد ادبی وجود دارد. نقد ادبی از سویی وامدار خروجی های علمی پژوهش ادبی است و از سوی دیگر مصالح را برای پژوهش‌های ادبی فراهم می‌آورد. این آثار داستانی خلاقه عمیق هستند که می‌توانند ابزار نقد را کاملا فعال ساخته و به خدمت درآورند. همچنین نقد ادبی ارتباط مستقیمی با مقوله اقتصاد نشر دارد. گرچه نقد ادبی قادر است در فضای رسانه‌ای آزادانه‌تر و چابک‌تر از تولیدات داستانی حضور یابد. با این وجود حضور حداقلی نقد ادبی در میان عناوین کتاب‌های منتشر شده در طول یک سال متاثر از عاملی چون اقتصاد نشر است.

فارغ از این نسبت یافتگی میان نقد ادبی و ساحت‌های دیگر هندسه معرفتی ادبیات داستانی، چه آسیب‌هایی را متوجه نقد ادبی می‌دانید؟
گسست میان تولیدات نقد ادبی دانشگاهی و فضای ادبی کشور که این گسست، موضوعی، زبانی و رویکردی است یکی از آسیب‌های جدی است. همچنین عدم مساله‌مندی فضای ادبی کشور به مقوله نقد ادبی آسیب دیگری است؛ چون فضای عمومی ادبی خاصه در حوزه ادبیات داستانی چنان است که نقد ادبی گویا مساله ضروری احساس نمی‌شود. مروری بر برنامه‌های ادبی، جوایز و جشنواره‌های ادبی، حمایت‌ها و تبلیغ‌ها حاکی از آن است که حوزه نقد ادبی سال‌هاست از اولویت سیاست گذاری‌های ادبی خارج شده است. مساله دیگر، عدم اهتمام به تربیت منتقد ادبی و حمایت از منتقدان است. نقد ادبی کاری پرزحمت و پرحاشیه است و منتقد ادبی در فضای ادبی کشور نه تنها نباید انتظار برخورداری اقتصادی داشته باشد بلکه لازم است خود را برای مواجهه با بددلی‌ها، تخریب شخصیت، بایکوت و هجمه‌ها آماده کند. فقدان جریان نقد ادبی نیز یک آسیب است، با وجود حضور جریان‌های مختلف ادبی در کشور، به واسطه برخی علل، حرکت پویای جمعیِ دارای پایگاه اجتماعی و برخوردار از مبانی اندیشیده شده در حوزه نقد ادبی خاصه نقد ادبی متعهد به مبانی و ارزش‌های انقلاب اسلامی دیده نمی‌شود. غلبه شبه‌نقد‌ها نیز باید مورد توجه قرار گیرد؛ از جمله مقولاتی که در طول چند دهه جایگزین نقد شده اما در ارکان، روش و مبانی با نقد ادبی فاصله بسیاری دارند شبه نقدها هستند که گفته‌ها و نوشته‌هایی را شامل می‌شوند که به مرور و توصیف آثار ادبی و داستانی می‌پردازند و حداکثر می‌‌توان آنها را معرفی اثر ادبی دانست. نقد گریزی و نقدناپذیری نیز مشکل تاثیرگذاری است؛ چراکه تحقق نقد، رواج نقد، اثر گذاری نقد، حمایت از نقد ادبی و تاثیرگذاری آن منوط به رابطه‌ای دوسویه میان منتقد و متن ادبی و نقد ادبی و مخاطب است. این فراتر از اخلاق نقد پذیری نیازمند بصیرتی عالی است تا دانسته شود، نقد چه در موضع بشارت باشد چه در مقام انذار چه له یا علیه متن ادبی کار کند در نهایت به رونق ادبیات منجر می‌شود. با نگاه به همین اصل تغییرناپذیر است که جریان روشنفکری در طول چهل و اندی سال گذشته بنای خود را بر ندیدن آثار جریان ادبی متعهد و نگفتن درباره آنها گذاشته است. نویسنده سالاری نیز مساله مهم دیگری است به گونه‌ای که تلقی رایجی در میان اهالی قلم و متولیان و سیاست‌گذاران امر داستان وجود دارد که بر اساس آن، نویسنده –خاصه نویسنده داستان- مرجع قضاوت و پاسخگویی به پرسش‌های حوزه ادبیات داستانی است. این در حالی است که نویسنده (حتی اگر در کار خود خلاقانه و ماهرانه عمل کند) صرفا آفرینشگر داستانی بوده و لزوما نه بر مسایل حوزه داستان اشراف پژوهشی داشته و نه مجهز به روش‌های نقد و آگاه به رویکردهای نقد و واجد دقت‌های لازم در نقد ادبی است. با این وجود غالب جلسات نقد، داوری‌های ادبی و داستانی به نویسندگانی سپرده می‌‌شود که بعضا حتی یک نقد مکتوب در کارنامه خود ندارند یا یک مقاله یا کتاب پژوهشی در حوزه ادبیات داستانی تولید نکرده‌اند. این تلقی که برای منتقد بودن نویسنده بودن کافی است، آسیب‌های جدی به حوزه نقد ادبی وارد کرده است.

آیا جلسه‌های نقد نیز می‌توانند آسیب‌زا باشند؟
بله میدان‌داری ناشران و ذی‌نفعان ادبیات خود آسیبی دیگر برای نقد ادبی کشورمان است و جلسات نقدی که توسط مجموعه‌ها، موسسات فرهنگی ادبی، ناشران یا دفاتر ادبی برگزار می‌شود و در آنها محصولات این مراکز مورد نقد قرار می‌گیرد، غرض تبلیغی و تهییجی بر کشف واقع و اصالت اثر ادبی پرده می‌افکند و ذی‌نفعان اثری که مورد نقد قرار گرفته تاب نقد واقعی و بی‌تعارف را ندارند.

درباره نقدهای دانشگاهی چه نظری دارید؟
نقدهای دانشگاهی چه آنها که در قالب پایان‌نامه‌ها و مقالات علمی پژوهشی منتشر می‌شوند و چه آنها که صورت کتاب پژوهشی به خود می‌گیرند، مساله‌محور و رویکرد‌محور هستند. به این معنی که مشخص است پیش‌فرض‌ها و روش‌ها از کدام نظریه فکری-ادبی استخراج شده است؛ اما فضای عمومی ادبیات خاصه ادبیات داستانی شاهد نقدهایی بدون مساله است که با رویه معهود و سنتی نقد تنها به بررسی عناصر و ارکان داستانی پرداخته می‌شود. از دیگر آسیب‌های مشهود در نقد ادبی کشورمان می‌توان به گم‌بود نقدهای بینا‌رشته‌ای اشاره کرد. از جمله دلایل عدم بالندگی و بلکه عدم کاربردی بودن نقدها، گسست نقد ادبی در کشور با دیگر ساحت‌‌های علوم انسانی است. به نحوی که نقد ادبی مساله ای بینارشته‌ای را مطرح کرده و شاهد اندماج علوم مختلف در نقد ادبی باشد. فقدان شجاعت و صراحت نیز مساله و مشکل محسوب می‌شود. نقد ادبی، ساحتی پرتنش و پرآسیب است و کمتر فردی حاضر می‌شود به صورت تخصصی در این حوزه کار کند و در آن دوام بیاورد؛ چراکه نتایج نقد طبعا به کام عده‌ای خوش نیامده و تبعات و لطماتی از سوی نقد متوجه منتقد می‌شود. این خود موجب خواهد شد منتقدان از بیان آنچه می‌اندیشند پرهیز کنند و کمتر منتقدی حاضر است بدون رعایت مصلحت‌های خود ساخته و غیر ضرورت به ادبیات و مصالح ادبی فکر کرده و این خطرها را به جان بخرد.

چرا نویسندگان ما به سمت نقد ادبی نمی‌روند؟
نقد ادبی لزوما از نویسندگی آغاز نمی‌شود و این تلقی غلط گاه بیان می‌شود که منتقدان نویسندگان شکست خورده‌اند و در نتیجه کسانی که قادر به نوشتن آثار داستانی و خلاقیت نیستند به نقد پناه می‌برند تا بر آثار ادبی خرده گیرند. طبعا در این نگاه، نقد ادبی طفیلی ادبیات خلاقه خواهد بود؛ اما در واقع نقد ادبی کاری سخت و پرزحمت است و منتقد ادبی به مطالعات فراوان در ساحت‌های مختلف علمی و دقت نظر بالا نیاز دارد. علاوه بر این ضرورتی در نویسنده بودن منتقد ادبی نیست، بنابراین ممکن است فردی تنها در ساحت نقد ادبی کار کند و اساسا وارد فضای نویسندگی خلاق نشود؛ اما در یک نگاه کلی، نقد ادبی در فضای عمومی ادبی کشور حوزه جذابی برای فعالیت نیست. نه جذابیت‌‌های مادی لازم را برای فعالیت دارد، چنانکه نوع قراردادهایی که در حوزه داستان‌‌نویسی، خاطره‌نویسی، زندگی‌نامه‌نویسی با نویسندگان بسته می‌شود غالبا در حوزه نقد ادبی برای منتقد لحاظ نمی‌شود و از سوی دیگر، این تلقی وجود دارد که این اثر داستانی و روایی است که می‌ماند در حالی که نقد ادبی در پیچ و خم تاریخ خیلی زودتر از انتظار فراموش می‌شود. علاوه بر این، حوزه نفوذ و تاثیرگذاری نقد ادبی در ادبیات معاصر بسیار کاهش یافته است، به تعبیری منتقد ادبی مرجع قضاوت درباره اثر ادبی نیست و اهرم‌های متعدد دیگری در این حوزه فعال هستند. با مروری اجمالی بر حوزه ادبیات مشخص می‌شود که تا چه میزان جریان نقد ادبی توانسته است کتابی را پرفروش یا آن را از گردونه تاثیر و فروش خارج کند. به نظر می‌رسد عوامل دیگری به مرور جایگزین نقد شده‌اند و افراد ترجیح می‌دهند در حوزه‌ای فعالیت کنند که اثرگذارتر است.

دلیل استقبال کم ناشران از کتاب‌های پژوهش ادبی چیست؟
دلایل متعددی برای این امر قابل شمارش است، از جمله می‌توان به کیفیت پژوهش ادبی در کشور اشاره کرد. یکی از معضلاتی که سال‌هاست در بخش پژوهش ادبی با آن مواجه هستیم غیربومی و غیرتولیدی بودن پژوهش‌هاست. پژوهش‌های ادبی مبنا و حرف تازه‌ای برای بیان ندارند و تنها به تطبیق الگوهای وارداتی می‌پردازند. نکته دیگر اینکه پژوهش‌های ادبی از گردونه ادبیات معاصر خاصه ادبیات داستانی عقب هستند و در انتخاب مصادیق و دوره‌ها به دوره کنونی و مصادیقی که در حال ادبی کشور تولید می‌شوند کمتر توجه دارند. از سوی دیگر مخاطب پژوهش‌های ادبی خاص و محدود است. این البته معضلی است که ریشه آن را در مجامع علمی و دانشگاهی باید جست. اینکه موضوعات و مسایل پژوهشی چگونه و در چه فرایند و بر اساس چه پیش فرض‌هایی انتخاب می‌شوند و اینکه چرا یک دانشجوی دوره دکتری در انتخاب رویکردهای بومی یا انتخاب موضوعاتی در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دچار سرگردانی و دلسردی می‌شود درحالی‌که انتخاب یک موضوع کم‌اهمیت جهت پژوهش در شاهنامه مورد موافقت قرار می‌گیرد. این نشان می‌دهد مجامع دانشگاهی ما در چارچوب‌های تحمیلی و غیرقابل انعطاف و گاه زاویه‌دار با اهداف و مبانی انقلاب اسلامی گرفتار شده‌اند. نکته دیگر این است که محصولات پژوهشی دانشگاهی نه برای حل مشکلی در فضای ادبی کشور که صرفا برای اثبات دانش ادبی پژوهشگر نوشته شده و کارکرد صرفا دانشگاهی دارند. بنابراین دانشجو و استاد دانشگاه نیز برای کسب مدرک علمی یا ارتقای درجه علمی اقدام به پژوهش می‌کند و مشخص است که مخاطب این پژوهش‌ها فضای ادبی نیست. همچنین نکته دیگر آن است که کتاب‌های پژوهشی از مرجعیت ادبی لازم در فضای ادبی برخوردار نیستند. در چه میزان از جلسات نقد ادبی به کتاب‌های پژوهشی استناد می‌شود؟ چقدر فضای ادبی کشور به پژوهش اهمیت قایل می‌شود؟ ما در فضای ادبی زیست می‌کنیم که در آن نویسندگان بدون هیچ مستند علمی و پژوهشی، مشهورات شبه علمی خود را در رسانه‌ها منتشر می‌کنند و مخاطبان این مطالب را به عنوان محصول پژوهشی می‌پذیرند که در این شرایط انگیزه‌ها برای پژوهش تضعیف می‌‌شود.

چقدر نقد‌پذیر بودن یا نبودن ایرانیان در این وضعيت موثر بوده است؟
میان ایرانی بودن و نقد ناپذیری ارتباط مستقیمی برقرار نیست؛ اما واقعیتی که در حوزه ادبیات کاملا قابل اثبات است این است که حوزه نقد ادبی قدرت لازم را برای تاثیرگذاری نداشته و تبدیل به بازیگری شده است که می‌توان نقش آن را نادیده انگاشت یا در معادلات ادبی حذف کرد. این رخداد نتیجه عوامل متعددی از اخلاق نقد و تاریخچه عملکرد نقد ادبی گرفته تا روش‌های نقد و مبانی انتقادی است. برای بازگردادن نقد ادبی به جایگاه واقعی و ممتازش باید هزینه کرد. این در درجه اول به مدیران و سیاست گذارانی نیاز دارد که حقیقتا به نقد ادبی باور داشته و از بصیرت و دوراندیشی کافی ادبی برخوردارند. ضعف جریان نقد ادبی رخدادی نیست که آثارش در آینده مشخص شود. وضعیت فعلی ادبیات داستانی ما نتیجه ضعف جریان نقد ادبی در دهه‌های گذشته است. شاید اگر نقد ادبی به صورت متقن، روش‌مند و شجاعانه‌ای در اوایل دهه ۷۰ همزمان با جریان تازه شکل یافته ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس داشتیم اکنون گفتمان ادبیات سیاه دفاع مقدس به گفتمان رایج بلکه غالب ادبیات داستانی در مجامع علمی تبدیل نمی‌شد. اگر جریان نقد ادبی متعهد کارش را درست انجام می‌داد بسیاری از واقعیت‌ها که ذهن ما نیز به آنها متوجه نیست در فضای کنونی ادبیات تغییر می‌کرد و برخی نویسندگانی که در خلا نقد واقعی آثارشان به شهرت رسیدند وضعیت دیگری داشتند. برخی از آثار داستانی که در کم‌بود نقد ادبی به عنوان اثر شاخص و ممتاز شناخته شدند جایگاه دیگری داشتند و در نقطه مقابل انبوهی از آثار درخور ستایش از گمنامی خارج می‌شدند و طیفی از نویسندگانی که به منابع قدرت ادبی و تبلیغی متصل نبودند، جایگاه ممتازی می‌یافتند. دایره نقد ادبی تنها به متن ادبی اختصاص پیدا نمی‌کند و ما اکنون نیازمند جریان نقدی هستیم که عملکردهای انجام شده در حوزه ادبیات را به شکل منظم و منسجمی دنبال و نقد کند. جوایز ادبی را دنبال کند، عملکرد موسسات و مجموعه‌هایی را که کار ادبی می‌کنند، دنبال کند و نیز حوزه پژوهش و حتی نقد را نقد کند.

جلسات نقد ادبی چقدر توانسته‌اند نقد کارآمد داشته باشند؟
چند رکن برای جلسات نقد قابل بیان است که مرکز یا مجموعه برگزارکننده جلسات نقد، موضوع نقد یا اثری که نقد می‌شود، رویکرد نقد، منتقد یا منتقدان، غرض نقد و روش نقد را شامل می‌شود. تقریبا در ذیل تمام این عناوین می‌توان به صورت مفصل آسیب‌شناسی کرد و آنچه بیش از هر چیزی به جلسات نقد ضربه می‌زند فقدان مبانی اندیشیده شده متناسب با فرهنگ و حکمت ایرانی اسلامی و دیگر معضلات و آسیب‌های روشی نقد است.

چه پیشنهادی برای بهبود وضعيت فعلی دارید؟
نیازمند یک اندیشه عالی و دوراندیشی در سطح مدیران عالی فرهنگی و ادبی هستیم تا گوشی برای شنیدن آسیب‌ها، پیشنهادها و راهکارها وجود داشته باشد. برخی نگاه‌ها باید تغییر کند و روش‌ها و برنامه‌ها باید اصلاح شود. چشم‌اندازهای آینده باید فهمیده و تصویر شوند و به نگاه‌های جامع و همه‌سو‌نگر نیاز داریم که بتوانند برای آینده کار کنند و مدیرانی که تنها در اندیشه دوره مدیریت کنونی خود نباشند.

جهانگیر خسروشاهی هیچ‌گاه از خط انقلاب و ارزش‌های دینی منحرف نشد

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، جهانگیر خسروشاهی، نویسنده و پژوهشگر حوزه هنر و ادبیات پایداری و انقلاب اسلامی، صبح امروز (چهارشنبه ۱۳ بهمن‌ماه) به علت عارضه قلبی چشم از جهان فرو بست.

احمد شاکری؛ نویسنده و منتقد حوزه انقلاب و دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار ایبنا، با تأکید بر اینکه فقدان جهانگیر خسروشاهی را باید به اهالی ادب و هنر و علاقه‌مندان به هنر متعهد و هنر انقلاب تسلیت گفت، ادامه داد: در روایات نکته‌ای وجود دارد که درباره علمای دینی کارکرد دارد با این مضمون که اگر عالمی از دنیا برود، خلأ او راه هیچ‌چیز پر نمی‌کند. در حوزه ادبیات داستانی هم افرادی هستند که حضور پربرکتی دارند و فقدان آن‌ها به سادگی پر نمی‌شود. به‌نظر من این موضوع درباره جهانگیر خسروشاهی صدق می‌کند.

وی گفت: خاستگاه ادبیات و معارف آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی، افرادی بودند که در این جریان آزموده و پرورده شده بودند. بزرگانی که تلاش کردند روی پای خود بایستند. یکی از ستون‌های انقلاب و دفاع مقدس، مبانی و معارف آن است و پایه دیگر تجربه‌های گرانسنگ است، چون ادبیات روایت‌گر زندگی است و انقلاب اسلامی با رخدادهایش دست ادبیات را برای تولید اثر پر کرده است. رکن سوم که به‌نظرم قوام ادبیات به آن است، شخصیت‌ها هستند.

شاکری افزود: جلوه‌گر شدن مبانی انقلاب در ارتباط با کنش‌گری است تا ادبیات را تولید کند و در این سیر استفاده از تجربه، به تجربه‌گر ارتباط پیدا می‌کند. انسان کنش‌گر و به تعبیری انسان عصر انقلاب، بسیار با اهمیت است؛ اوست که از دل تجربه‌ها و مبانی می‌نویسد. کسانی مثل جهانگیر خسروشاهی از نسل نخست نویسندگان انقلاب بودند و این ویژگی‌ها در مورد او مصداق داشت.

این نویسنده و منتقد ادبی، در بیان مهمترین ویژگی‌های شخصیتی و شاخصه‌های کار و آثار جهانگیر خسروشاهی، اظهار کرد: نخست اینکه، ایشان قلبا و عمیقا معتقد به انقلاب و آرمان‌های انقلاب بود. دوم اینکه، در طول عمر خود خط مشخصی را دنبال می‌کرد و هیچ‌گاه از خط انقلاب و ارزش‌های دینی منحرف نشد. به بیانی، اهل اعوجاج نبود. نکته دیگر اینکه، مرحوم خسروشاهی با منابع دینی پیوند معارفی داشت. صرفا تجربه‌گر و مشاهده‌کننده سیر انقلاب و دفاع مقدس نبود و درک معارفی و نظری از انقلاب و دفاع مقدس داشت. جزو افرادی بود که در کوران حوادث حاضر بود. خودش اهل جبهه و جنگ و فردی آزموده در این عرصه بود.

وی ادامه داد: ویژگی مهم دیگر جهانگیر خسروشاهی، ذوفنون بودن ایشان بود. هم در حوزه نظری ادبیات و هم در حوزه ادبیات داستانی خلاقه کار کرده بود. حتی در حوزه فیلم و مستند نیز با شهید آوینی همکاری داشت. شاخصه دیگر اینکه، ایشان حوزه‌های مطالعاتی فراگیری داشته و جریان‌های مختلف ادبی را می‌شناخت و از آن‌ها درک داشت.

شاکری گفت: به‌نظر من، جهانگیر خسروشاهی اهل تعادل بود. در حوزه‌های ادبیات و هنر ممکن است برخی دچار افراط و تفریط شوند، ولی ایشان اخلاق‌مدار و متعادل، اهل رعایت مباحث اخلاقی و احترام به دیگران بود.

این نویسنده و پژوهشگر حوزه انقلاب و ادبیات پایداری در پایان بیان کرد: دیگر ویژگی شاخص جهانگیر خسروشاهی این بود که ارتباط وسیعی با جریان‌های موجود در ذیل ادبیات و هنر انقلاب داشت. ایشان مورد وثوق مجموعه گسترده‌ای از اهالی هنر و ادبیات انقلاب بود.

گفتگو با ۳ نویسنده درباره ظرفیت‌های ادبیات‌ داستانی در پرداختن به شخصیت شهید سلیمانی

در گفتگو با سه نویسنده درباره ظرفیت‌ها و توانایی ادبیات‌داستانی در پرداختن به شخصیت بزرگی همچون شهید سلیمانی، باید‌ها و نباید‌هایی که در این حوزه باید رعایت شود و چرایی منتشر نشدن اثر داستانی درخور توجه با موضوع شهید سردار سلیمانی صحبت کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

شکیبا افخمی‌راد | شهرآرانیوز – تا به امروز کتاب‌های مختلفی درباره زندگی و شخصیت و خاطرات شهید سپهبد قاسم سلیمانی منتشر شده‌است. کتاب‌های که بیشتر در قالب خاطره‌نگاری و مستند نوشته شده‌اند و در میانشان آثار داستانی درخور توجه‌ای دیده نمی‌شود. این درحالی است که ادبیات داستانی می‌تواند تأثیرگذاری و ماندگاری بیشتری در روایت برخی از موضوعات داشته باشد. ما در گفتگو با سه نویسنده درباره ظرفیت‌ها و توانایی ادبیات‌داستانی در پرداختن به شخصیت بزرگی همچون شهید سلیمانی، باید‌ها و نباید‌هایی که در این حوزه باید رعایت شود و چرایی منتشر نشدن اثر داستانی درخور توجه با موضوع شهید سردار سلیمانی صحبت کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

نیاز به تأمل و جدیت ژرف

احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی، بر این باور است که ادبیات داستانی و دیگر قالب‌های روایی می‌توانند پیوند ناگسستنی با هویت ملی برقرار کنند. در واقع زبان و ادبیات فارسی یکی از عناصر سازنده هویت ملی و انعکاس‌دهنده و روایتگر شاخصه‌های هویت ملی است.

او با اشاره به نابرابر بودن ظرفیت قالب‌های مختلف روایی در نمایش موضوعات بیان می‌کند: برخی از قالب‌های روایی به عمیق‌ترین و باورپذیرترین شکل، حرف خودشان را روایت می‌کنند. روایتی که قالب داستانی از سوژه خودش ارائه می‌کند عمیق‌ترین، تأثیرگذارترین و باورپذیرترین شکل روایت است؛ بنابراین ادبیات داستانی در رأس و قله هرم روایت قرار می‌گیرد.

این نویسنده همچنین یادآور می‌شود: هویت ملی ما متأثر از تاریخ ماست. یعنی ما نمی‌توانیم به هویت امروزمان توجه کنیم و آن را تحلیل کنیم، ولی بر اتفاقات بزرگی مثل انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و جریان مقاومت در منطقه چشم ببندیم. این شاخصه‌ها در برخی از شخصیت‌ها یا در عملکرد و زیست و زندگی و فعل برخی از آن‌ها متجلی‌تر است.

به گفته او، شخصیت‌ها واجد امتیاز هستند و می‌توانند معرف و نمایشگر وجه‌هایی از هویت ملی باشند. حتی می‌توانند به یک ملت هویت دهند یعنی کانون و محور هویتی برای یک ملت باشند. شهید سلیمانی همین کار را در سطح خودش که سطح عالی است می‌تواند انجام دهد. الان اگر بخواهیم از استقلال کشور و جریان مقاومت، یاد کنیم نمی‌توانیم شهید سلیمانی را کنار بگذاریم و فراموش کنیم.

شاکری تأکید می‌کند: پرداختن به شهید سلیمانی در قالب روایت داستانی ارزش هویتی و روایی دارد. او در پاسخ به اینکه چرا هنوز اثری درخور در حوزه داستان درباره شهید سلیمانی نداریم نیز توضیح می‌دهد: پرداخت به موضوعات عمیق و ژرف نیاز به تأمل و جدیت و مهارت ژرف هم دارد و این موضوع به سرعت انجام شدنی نیست. نکته دیگر این است که دانسته‌های ما درباره شهید سلیمانی، یعنی آنچه که داستان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس درباره یک شخصیت باید بداند؛ کافی نیست. به گفته شاکری، اطلاعات داستان‌نویس درباره این شخصیت باید تکمیل شود. اطرافیان، خانواده، هم‌رزمان و دوستان باید درباره شهید سلیمانی روایت کنند و این روایت‌ها باید آن‌قدر زیاد و متراکم شود که بتواند دست‌مایه خلق داستان قرار گیرد.

این نویسنده تأکید می‌کند: دسترسی به اطلاعات آن هم درباره شخصیتی مانند سردار سلیمانی که شاید وجوهی از شخصیتش تا مدت‌ها ناگفته بماند، کار راحتی نیست و نیاز به زمان دارد. به‌نظر این نویسنده اینکه داستانی درباره شهید سلیمانی نوشته شود را انتظاری بلندپروازانه می‌داند و یادآور می‌شود: ما در درجه اول می‌توانیم بخشی از خاطرات ایشان را منتشر کنیم که جامعه مخاطب هم به آن علاقه نشان داده‌است.

شاکری با اشاره به ظرفیت و توان مشخصی که ادبیات داستانی و نویسندگان ما برای کار و تولید دارند می‌گوید: باید دید استعداد حوزه ادبیات داستانی به گونه‌ای هست که از آن انتظار داشته باشیم رمان جهانی با مخاطب جهانی درباره این شخصیت تولید کند. من درباره این مسئله تردید دارم و به نظر می‌رسد آن نقطه مطلوب فعلا دور از دسترس است.

ادبیات داستانی به شخصیت می‌پردازد

علیرضا مهرداد، که در کارنامه‌اش نویسندگی آثاری، چون «شهد فروش»، «شمسه» و «بروید پیدایش کنید» دیده می‌شود درباره ظرفیت‌های ادبیات داستانی برای پرداخت به شهید سلیمانی می‌گوید: ما شهید سلیمانی را فراتر از یک شخص و به عنوان یک مکتب می‌دانیم، مکتبی که آموزه‌هایی دارد و رفتارها، آدم‌ها و نظریاتی جامع در آن نهفته است. جامعیتی که معرفی این مکتب می‌خواهد توجه به‌گونه‌های مختلف ادبی دارد.

او تأکید می‌کند: حاج قاسم آینه دفاع مقدس، انقلاب و مدافعان حرم است و در موضوعات مختلفی نقش داشته، از این‌رو شاید ادبیات داستانی به تنهایی برای پرداختن به او کفایت نکند. یعنی درکنارش باید از دیگر گونه‌های ادبی مثل ناداستان، سفرنامه‌نویسی، گزارش‌های مستند، زندگی‌نامه‌ها، خاطره‌نگاری، تاریخ شفاهی و شعر‌گونه‌ها کمک گرفت.

نکته مهم‌تر که جای کار بسیاری دارد، ترجمه است. ما یک شخصیت فراملی داریم که همه کشور‌های دنیا به دنبال آشنایی با او هستند. از این‌رو ما باید به ترجمه آثاری درباره شهید سلیمانی بیشتر توجه کنیم. این نویسنده همچنین با اشاره به ظرفیت‌های ادبیات داستانی یادآور می‌شود: ما در ادبیات داستانی دفاع مقدس درحال عبور از اشخاص به سمت شخصیت‌ها هستیم. درواقع اشخاص نماینده مستندات و تاریخ هستند، اما شخصیت‌ها نماینده قصه ها، حماسه‌ها و رمان‌ها هستند. نسل جوان ما هم این روز‌ها بیشتر با شخصیت ارتباط برقرار می‌کند.

به گفته او، ادبیات داستانی می‌تواند در جایی که پای شخصیت به میان می‌آید، نقش‌آفرینی کند. اما آنجا که به شخص، تاریخ و مستندات، مربوط است از ناداستان و مستندنگاری باید استفاده شود. جای این دو را هم نمی‌توان تغییر داد، چون هرکدام رسالت خودشان را دارند. مهرداد، با تأکید بر اینکه رسالت ادبیات معرفی شخصت و مکتب حاج قاسم به دنیاست تصریح می‌کند: ما دنبال حماسه و قهرمان می‌گردیم و در ادبیات داستانی است که آن وجوه قهرمانی حاج قاسم بروز و ظهور پیدا می‌کند. قهرمانی در تمام عرصه‌های خانواده، سیاست، دیپلماسی، میدان، نظام، اجتماع، روابط عمومی و مسائل دینی و مذهب.

به گفته او، مواردی که باعث برتری فضای مجازی بر رمان و آثار مکتوب می‌شود، حرکت و تصویر و صداست که به نظر می‌آید واقعیت افزوده دستاورد جدیدی است که در کتاب‌ها می‌توان از آن استفاده کرد. یعنی کد‌هایی در صفحات مکتوب قرار داد تا مخاطب آن را با ابزار دیجیتالی اسکن کند و به فضا‌های مجازی مرتبط با موضوع کتاب برود.
مهرداد تأکید می‌کند: برای گسترش مکتب حاج قاسم و پرداختن به او باید از کتاب‌هایی که از تکنیک واقعیت افزوده بهره می‌برند هم استفاده کرد.

وجود حساسیت برای استفاده از عنصر تخیل

علی براتی‌گجوان، پژوهشگر، منتقدادبی و نویسنده کتاب‌هایی، چون «پسر من قاتل است؟» و «آماده ترور باش» بر ضرورت تحقیق پیش از نگارش کتاب داستانی درباره سردار سلیمانی تأکید می‌کند و می‌گوید: وقتی به سراغ موضوعی می‌رویم، روی آن باید تأمل کنیم، تا ظرفیت‌های لازم برای داستان شدن را پیدا کند. درباره شهید سردار سلیمانی هم اگر بخواهیم رمان و داستانی بنویسیم به تحقیقات گسترده‌ای با محوریت موضوعاتی که مردم از زندگی این بزرگوار نمی‌دانند نیاز داریم. ما حداقل یک سال باید تحقیق و پژوهش عمیق انجام دهیم و بعد نوشتن را شروع کنیم.

او یادآور می‌شود: الان رسانه ملی مجموعه‌ای از مقاومت‌ها و مبارزات ایشان را پیش روی مخاطب می‌گذارد و همان را تکرار می‌کند. اما برای نگارش رمان و داستان در‌باره شخصیت‌های بزرگی که بسیار نزد مردم عزیز هستند باید داده‌های خوبی داشته باشیم تا اثری با ارزش خلق شود.

این نویسنده که ویژگی دیگر داستان را تخیل می‌داند، بیان می‌کند: حساسیت‌های کاذبی در این باره وجود دارد، اما باید اجازه دهند در روایت موضوعات زندگی شهید سلیمانی، کمی تخیل هم شکل گیرد. اما اگر نمی‌خواهند چنین اتفاقی رخ دهد، من پرداختن به ژانر ناداستان را پیشنهاد می‌دهم که همه نشانه‌های داستان را داراست، اما بدون تخیل است.

به گفته او، برای نوشتن ناداستان به تحقیق و بررسی درباره ریزترین کنش‌های زندگی شهید سلیمانی نیاز است، تا وقتی مخاطب این ناداستان را می‌خواند هم به داشته‌هایش اضافه شود و هم بین آنچه خودش از این شهید بزرگوار شنیده و برداشت داشته اصطکاکی ایجاد نشود و درضمن نویسنده در نوشتن دستش باز باشد تا بتواند در هر شرایطی از این کنش‌های واقعی استفاده کند.

براتی، با اشاره به اینکه هنوز ناداستانی درباره سردار سلیمانی منتشر نشده می‌گوید: در حوزه خاطره‌نویسی دیگر‌نوشت، افرادی ورود پیدا می‌کنند که تجربه لازم را ندارند و حتی نمی‌دانند خاطره‌نویسی چیست.

سازمان‌ها و نهاد‌ها برای اینکه کاری انجام داده باشند با یک دستور سازمانی و بدون تحقیق کتاب درباره هر رویدادی چاپ می‌کنند امادر این زمینه یک فرد باتجربه باید آرام آرام پیش برود و به کسی که با او مصاحبه می‌کند، اجازه ندهد از ریل و چهارچوب گفتگو درباره شخصیت این عزیز خارج شود، همچنین از وجوه انسانی و اخلاقی به وجه حماسی شهید برسد. در این صورت ما با مجموعه‌ای از زندگی سردار روبه‌رو می‌شویم که همه وجه‌های انسانی، روحی، جسمی و کارکردی ایشان را به نمایش می‌گذارد. به گفته او، در‌این‌باره ضعف‌های وجود دارد که باید برطرف شود تا این شهید بزرگوار دوباره در کتاب‌ها شهید نشود.

این نویسنده درباره جذابیت ژانر‌های ادبی برای پرداختن به شهید سلیمانی نیز توضیح می‌دهد: به نظر من جذابیت داستان به دلیل همراهی آن با تخیل بیشتر از قالب‌های دیگر است. درعین حال هم‌ذات‌پنداری که در حوزه داستان است در بقیه ژانر‌های نثری و ادبی به اندازه داستان وجود ندارد.

براتی تأکید می‌کند: مسئله مهم این است که ما چقدر می‌توانیم تخیل را درباره چنین شخصیت‌هایی به کار ببریم. بدون شک اگر اجازه داده شود و حساسیتی نباشد، ژانر داستان می‌تواند آثار خوبی در این حوزه تولید و خلق کند که ماندگاری‌اش از همه سبک‌ها و ژانر‌های دیگر بیشتر است.