نامه ای خطاب به مدیر موسسه شهرستان ادب

باسمه تعالی
«پس کی؟ تو نبودی سی انقلابی بازی آت منه بردی لب شط؟ بعدم زدی بیرونم کردی؟ بعد سی همی کارا عشقم دادی به تیر؟ حالا راضی نشدی می خوای خودمه بچه آمه بکشی؟»
آقای علی محمد مودّب
مدیر موسسه شهرستان ادب
سه سال قبل نامه ای توسط این قلم خطاب به شما نوشته شد. در نگارش آن نامه، که با محوریت هشدار نسبت به نفوذ افکار و قلمهای مسموم و زاویه دار از ارزشها و مبانی انقلاب اسلامی در مجموعه تان (موسسه شهرستان ادب) به نگارش در آمد، نگرانی هایی به سمع و نظرتان رسید. تصور بنده از شخص شما به عنوان شاعری انقلابی، آن بود که با خوش قلبی، اطمینان و اعتماد به مدیران و کارشناسان خود در بخش داستان، فرایند ادبی جاری در ان مجموعه را واسپاری کرده و اساسا اطلاع درست و دقیقی از فعالیت های بخش داستان آن موسسه ندارید. عدم إشراف و اطلاع شما از حوزه ادبیات داستانی، بعضا در اظهار نظرهای ناپخته در مراسم رونمایی و معرفی اثار داستانی بازتاب می یافت و این نگرانی جدی تر می شد که جریانی بدون اطلاع شما با سوء استفاده از روحیه انقلابی تان و انتساب مجموعه موسسه شهرستان ادب به نهادها و مجموعه های انقلابی و برخورداری از بودجه هایی که نوعا مجموعه هایی دیگر از آن محرومند، به صورت چراغ خاموش در حال نفوذ به مجموعه تحت مدیریتتان است.
اکنون قریب به سه سال از انتشار آن نامه گذشته است و رصد آنچه در بخش داستان آن موسسه در حال وقوع است حاکی از ان است که نامه پیشین چندان تاثیری در تغییر دیدگاه یا حساس ساختن شما نسبت به منافذ ورود جریانهای غیر انقلابی به مجموعه تان نداشته است. بعید است این همه قرائن و شواهد به رویت شما نرسیده باشد و اثار بخش داستان موسسه ای که مدیریت ان را بر عهده دارید را نخوانده باشید یا با انتشار ان و خط فکری شان موافق نباشید. برخی مدرسان مدرسه رمان شهرستان ادب، کارشناسان و نویسندگان حاضر در جلسات ان موسسه، مبانی که در ان جلسات تبلیغ و تدریس می شود و ارتباطات افراد ان مجموعه با محافل زاویه دار روشنفکری چیزی نیست که از چشم پنهان مانده یا بشود درباره آن احتمال غفلت داد. بلکه بالعکس، اکنون به نظر می رسد آگاهانه با دست اندرکاران بخش داستان آن موسسه همنوایی کرده، آنها را تایید نموده و مورد حمایت خود قرار می دهید. این قلم آرزو داشت هیچ گاه تحلیل و پیش بینی هایش درباره موسسه شهرستان ادب به وقوع نپیوندد و چیزی که اکنون شاهد آن هستیم در ابعادی محقق نمی شد. همانطور که همچنان بارقه امیدی باقی است تا با تغییر رویکرد و بصیرت انقلابی در تاریخ ادبیات داستانی کشور جزو کسانی قلمداد نشوید که جاده صاف کن جریان لیبرال و تجدید نظر کننده در ارزشهای انقلاب محسوب می شوند.
موسسه شهرستان ادب که با همدلی و حمایت نهادهای انقلابی و با پول بیت المال راه اندازی شده است می توانست با نام و شعار دیگری و با منابع مالی دیگری، در جریان روشنفکری حضور داشته باشد. اما شما به عنوان مدیر این موسسه که داعیه انقلابی گری دارید اجازه نخواهید داشت آثاری را منتشر سازید که ناشران شناخته شده جریان معارض روشنفکری نیز از انتشار آن پرهیز می کنند. سرمایه فرهنگی انقلاب اسلامی و ارزشهای آن که ثمره ایثار و شهادت و جانبازی در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و نتیجه خون دل نویسندگان متعهد به انقلاب اسلامی است به رایگان بدست نیامده که با امتزاج میان حق و باطل و حرف و عمل در بخش داستان آن موسسه مخدوش شود.
این یادداشت مختصر و مصداقی، بخش کوچکی از واقعیت ملموسی است که از فعالیت مجموعه داستان شهرستان ادب اعلام شده و قابل قضاوت است . إن شاء الله در وقت مقتضی گزارش مفصلی در واکاوی جریان حاضر در بخش داستان آن موسسه منتشر خواهد شد. در این یادداشت بر یکی از آثار منتشره شهرستان ادب به عنوان نمونه، تمرکز نموده ام. مطلعم که برخی از نویسندگان مومن و علاقمند به انقلاب اسلامی با ان مجموعه در ارتباطند. اما انتشار نمونه آثاری از این دست، که در این یادداشت بدان خواهم پرداخت به انضمام قرائن دیگر، حاکی از خطر استحاله تدریجی آن مجموعه به واسطه سوء مدیریت ها، عدم توجه به مبانی اصیل انقلاب اسلامی و در غلتیدن به شبهات نظری است. این یادداشت همچنین هشداری است برای شما که بدانید نگاههای تیزبینی فعالیت های موسسه تان را دنبال می کنند و سکوت و رخوت بخشی از بدنه نویسندگان انقلاب اسلامی و ضعف جریان نقد انقلابی و مبنایی در این ایام، یا تایید معدود دوستانتان که در آن مجموعه گرد آمده اند به معنای صحت عملکردتان نیست. همچنین امید دارم چنین مطالبی تلنگری به مدیران و مسئولانی باشد که تصوری ناقص غیر کارشناسی از موجودیت برخی مجموعه های فرهنگی و ادبی دارند.
در نخستین نامه، از شما و مدیر بخش داستان موسسه شهرستان ادب دعوت کردم در مباحثه یا مناظره ای صدق ادعای آن یادداشت را بررسی نماییم. همچنان نیز معتقدم دلایل روشن زاویه گرفتن از ارزشهای انقلابی و اسلامی در برخی آثار و مبانی و فعالیت های آن مجموعه قابل شناسایی و اثبات است. عدم اجابت این درخواست از سوی شما و مدیر بخش داستان آن مجموعه، به معنای عدم شفافیت و پاسخگویی و گریز از مواجهه با نقد انقلابی در محضر رسانه های عمومی و تلاش برای حرکت بخشیدن به جریان روشنفکری با نام دفاع از انقلاب ارزیابی می شود.
یکی از آخرین کتابهایی که مجموعه تان منتشر کرده است به موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس می پردازد. رمانی ۳۲۷ صفحه ای که قریب به بیست سال از زندگی زنی جنوبی (حلیمه) را روایت می کند. داستان از پیش از انقلاب اغاز می شود و تا اندکی پس از وقوع دفاع مقدس و تسخیر خرمشهر ادامه می یابد. پیشاپیش از شما دعوت می کنم در مطالعه ای، این داستان را با اثاری چون “مارون” از بلقیس سلیمانی؛ “شب ملخ” از جواد مجابی؛ “دل فولاد” از منیرو روانی پور و “زمین سوخته” از احمد محمود مقایسه کنید. مقابله جریان نویسندگان روشنفکر با دو موضوع مهم انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در طول چهل سال گذشته همواره وجود داشته است. نویسندگان جریان روشنفکری، اثاری که به تحریف و ضدیت با ارزشها و مبانی انقلاب اسلامی نوشته شدند و مولفه های این اثار برای اهل نظر و مطالعه ناشناخته نیست. از نویسندگان توده ای گرفته تا لیبرال های ضد مذهب و سیاه نویسان پشت کرده به ارزشهای دفاع مقدس همگی در جبهه مقابل جریان ادبیات داستانی مظلوم متعهد قرار داشته اند. این مقایسه محتوایی و رویکردی میان اثر مورد بحث و اثاری از این دست با تولیدات جریان روشنفکری به وضوح به شما نشان خواهد داد جایی که برخی آثار داستانی موسسه تان از جمله این اثر در ان ایستاده اند؛ در نفرت پراکنی نسبت به انقلاب اسلامی و ارزشهای آن، شکستن حریم های اخلاقی، شبهه افکنی در مسائل اعتقادی، تمسخر نیروهای انقلابی، اتهام زنی به رزمندگان و بخصوص پاسدارها؛ مبانی غلط فلسفی و بالاخره مقابله با ارزشهای دفاع مقدس جلوتر از آثار چهره های روشنفکر شناخته شده در چند ده سال اخیر است. شما به لطف شهرت موسسه تان در بین اهالی انقلاب و متدینین و حرکت چراغ خاموش با انتشار آثار خنثی، بعضا متعهد و در برخی موارد ضد ارزشی خطوط قرمزی را عبور کرده اید که نشر رسوایی همچون چشمه کمتر قادر به عبور از ان بوده است. اطلاع از پیشینه ادبیات داستانی پس از انقلاب و جبهه گیری جریانهای ادبی به شما کمک خواهد کرد تا ببینید دقیقا در کجا ایستاده اید و کدام جریان ادبی را تقویت می کنید.
پیشاپیش انتشار چنین محصولی را نه یک استثناء و نه امری تصادفی و از روی خطا که رخدادی از پیش تعیین شده و کاملا برنامه ریزی شده می دانم. رمان مزبور محصول “مدرسه رمان موسسه شهرستان ادب” است. این بدان معنی است که چنین اثری در فرایند راهنمایی و هدایت مدرسان و کارشناسان آن مدرسه شکل گرفته و محصول کار آموزشی و کارگاهی آن موسسه ارزیابی می شود. در نامه پیشین، با اطلاع کافی از مبانی فکری و آثار قلمی و اظهار نظر های مدرسان ان مدرسه، هشدار داده بودم که چنین تفکری نمی تواند صرفا آموزش دهنده فرم باشد. بلکه روح مبانی اومانیستی و سکولار خود را نیز به شاگردان مستعد آن مدرسه منتقل خواهد کرد. انتشار این اثر توسط مدرسه رمان با مدرسان شناخته شده جریان شبه روشنفکری و عدم حساسیت و بلکه حمایت شما از فعالیت این مدرسه نتیجه سیاست گذاری و مدیریت شخص شما و مدیر بخش داستان ان موسسه بوده، ناگزیر به پاسخگویی به تمامی مفاد و مضامین آن خواهید بود.
تمرکز این یادداشت بر رویکرد فکری و محتوایی این اثر است. سخن از وجوه فنی این اثر خود زمان مکفی و بحث مفصلی می طلبد که اولویت این متن نیست. گرچه ضعف ها، کاستی ها و از هم گسیختگی های موجود در ساختار این داستان تردیدهای جدی را در شیوه مشاوره فنی به داستان نویسان در مدرسه رمان آن مجموعه مطرح خواهد ساخت. اجمالا در ۸ بند نکات رویکردی و محتوایی این اثر ارائه می شود:
۱- “وضعیت بی عاری” نوشته آقای حامد جلالی قرابت قابل توجهی با داستانهای عامه پسند دارد. انتخاب تیپ های آشنا در نقش شخصیت اصلی، فقر تجربه عمیق از زندگی، موقعیت های شناخته شده ای بر پایه مثلث های عشقی ، فقر فکری و اندیشگانی، استفاده از جاذبه های هوس آلود برای همراه ساختن مخاطب و عرفی گرایی، از جمله موضوعاتی است که در آثار عامه پسند به وفور می شود. این نوع اثار با بکارگیری ابزارهای نخ نما بیش از هر چیز در صدد جذب جوانان کم اطلاع و جبران ضعف های ادبی و فقر محتوایی خود هستند. انتخاب رویکرد عامه پسند نویسی در جریان شبه روشنفکر در سالهای اخیر امری کاملا قابل پیش بینی بوده است. زمانی که بزرگان این جریان و کسانی چون هوشنگ گلشیری نتوانستند با ورود جاذبه های جنسی برای ادبیات تکنیک زده ترجمه ای شان مخاطبی دست و پا کنند، می شد پیش بینی کرد که رجوع این جریان به مخاطب از دریچه جلب توجه مخاطب عام به مضامین و موضوعات فرودست خواهد بود. اما ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برخاسته از واقعیت های جاری در زندگی مردم و نه محافل روشنفکری و در سیطره شهوت و افیون و برج عاج نشینی شکل گرفت. انقلاب و دفاع مقدس زمینه های واقعی را برای پوست اندازی ادبیات داستانی با رجوع و روایت از شخصیت هایی فراهم اورد که یک شبه ره صد ساله رفتند و برخی مضامین از رونق افتاده و اسطوره گون را محقق ساختند. ادبیات انقلاب اسلامی نه از بستر روابط حیوانی زن و مرد که از بستر کرامت انسان و توجه به مبدا و معاد و احیای حق و ایثار در راه ارزشهای اسلامی شکل گرفت. گنج بودن جنگ، نه در تصویری شهوت آمیز از زنان و مردان و نه در روایتی از تقابل با ارزشهای دینی و بومی که در نمایش تحقق دین و ارزشهای ان تعریف می شود. گله و شکایت مجموعه شما از “سانسور” و مانع تراشی آن برای اندیشیدن در ضمن رمان با رجوع به چنین اثری تفسیری روشن تر می یابد. مقابله با ممیزی که دغدغه مشترک جریان روشنفکری هتاک و عامه پسند نویس مبتذل است حرف اصیل نویسندگان جریان انقلاب اسلامی نیست. می توان حدس زد نگرانی شما که به لطف نظارت ضعیف و بی ضابطه وزارت ارشاد در دوره فعلی، به دور زدن ممیزی در مواردی انجامیده است چندان خواسته تان را برآورده نکرده است. به شما توصیه می کنم اثر منتشره توسط مجموعه تحت مدیریتتان را بخوانید تا از خود بپرسید چه شده است که ادبیات انقلاب و دفاع مقدس در چنین رمانی به عشق شهوانی دختری مسلمان به پسری صابئی و ارتباط نامشروع با او و همخوابگی انها منجر می شود. ایا دغدغه مجموعه تان در رفع سانسور نمایش آشکارتری از رابطه های هوس آلود است؟!
۲- محوریت این رمان را باید طغیان بر دین و قیام علیه چارچوب ها و قواعد آن و سنت های بومی دانست. مسئله اصلی این داستان عشق حلیمه به “رام” پسری صابئی است. این عشق علی القاعده و به حکم شرع نمی تواند به ازدواج منجر شود چرا که صابئی ها در برخی فتاوی، اهل کتاب نیز دانسته نمی شوند و حتی در صورتی که جزو اهل کتاب به حساب بیایند جز با مسلمان شدن رام ازدواج حلیمه با این جوان ممکن نیست. از سوی دیگر برخی سنت های برآمده از خطه خوزستان و غیرت مردان ان سرزمین اجازه نمی دهد دختر بدون اجازه عشیره و پدر خود دست به ارتباط آزاد با چنین فردی بزند. اما این موانع شرعی و عرفی حلیمه را به طغیان بر علیه انها می کشاند. عشق از نگاههای هوس الود و سخنان دلربایانه انها به هم اغاز می شود و تا قرارهای پنهانی لمس های گناه الود و در نهایت همبستری انها دنبال می شود. در حالی که هنوز نه رام مسلمان شده است و نه عقدی بین انها جاری شده است. اندکی بعد عقدی مخفیانه توسط روحانی ای امروزی! بین آنها برقرار می شود در حالی که هیچ گاه معلوم نمی شود ایا رام واقعا مسلمان شده است یا خیر. چرا که همچنان تا پایان عمر به انجام مناسک صابئی ها و غسل و نماز انها پایبند است و به نظر می رسد اسلام او بیش از انکه از عمق جان باشد تنها ترفندی برای تسهیل ازدواج با حلیمه است. اما در این میان روش نخ نماشده در اثار داستانی جریان روشنفکری نیز در “وضعیت بی عاری” بکار گرفته می شود. از حلیمه دختری مظلوم می سازد که باید بدست اطرافیان و برادر انقلابی اش کتک بخورد. از رام شخصیت مهربان و عاشق پیشه می سازد که باید بدست صاحب مورد ضرب و شتم قرار گیرد. مدافعان دین و اجرای حدود ان افرادی خشن و تند خود و بی منطق اند. در نقطه مقابل حلیمه و رام که رابطه گناه الودی را اغاز کرده اند نماد مهربانی و دوستی و وحدت میان ادیان معرفی می شوند! داستان، اگاهانه بستر زمانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را برای روایت خود بر می گزیند تا اهل تدین، انقلابی ها و پاسدارها جزو کسانی باشند که حلیمه از انها گریخته است. شرایط انقلاب و دفاع مقدس وضعیت حلیمه و رام را بحرانی تر کرده است و در طول قریب به هجده سال اواره شهرها و روستاهای خوزستان اند تا مبادا توسط این قشر مجازات شود. چنین موقعیتی البته در اثار داستانی جریان روشنفکر که اهل ایمان و انقلاب را افرادی متحجر عقب مانده و تند رو و مخالف با روابط انسانی نشان داده اند کاملا قابل احصاء است. اما وضعیت بی عاری به این نیز بسنده نمی کند. بلکه از حلیمه یک زن مبارز برای رسیدن به آزادی ساخته و رام را به عنوان “شهید” معرفی می کند تا تردیدی باقی نماند که همدلی مخاطب در ایجاد درونمایه باید همسو با انگیزه و عمل حلیمه صورت گیرد. حلیمه قهرمان مبارزه با ارزشهای دینی و سنت های قومی خود است و رام نیز که مسلمان شدن او محرز نیست شهیدی است که در پایان داستان همانگونه که برای واقعه عاشورا ندبه می شود باید برایش گریه کرد. جریان داستان به نحوی پیش می رود که مخالفان دین دار و انقلابی حلیمه در پایان داستان از کرده خود پشیمان می شوند و از او بابت سختگیری های خود عذر خواهی می کنند. اما حلیمه هیچ گاه به واسطه گناه رابطه نامشروعش با رام از دیگران عذر خواهی نمی کند. و تا پایان داستان نیز حاضر نیست انقلابی ها و پاسدارها را ببخشد.
۳- منطقی که حلیمه ان را دنبال می کند همان “اومانیسم” شناخته شده در ادبیات داستانی غرب است. اومانیسمی که انسان را محور عالم می داند و دین و اعتقادات دینی را از حوزه فکر و عمل شخصیت خارج می کند. منطق روشن حلیمه این است که او عاشق رام شده است و هر چیز –ولو مقیدات و احکام شرعی و غیرت قومی- مقابل این عشق هوس الود قرار گیرد محکوم و مطرود خواهد بود. اما انچه محوریت عمل حلیمه را می سازد نه عشقی پاک و نجیبانه، آنگونه که در ادبیات غنی فارسی دیده می شود – و نمونه ان را در داستان بلند “رویای نیمه شب” از جناب مظفر سالاری شاهد بوده ایم- که عشقی هوس آلود است که خواستار آغوش مرد مورد علاقه اش است و باکی از این ندارد که مخفیانه به کام خود برسد. محوریت یافتن هوس و تمایلات جنسی که در کل کار سیطره یافته است عملا نگاهی مادی گرایانه و دور از آرمان و ارزش را در درونمایه کار رقم می زند. داستان با تمرکز بر این عشق گناه الود این واقعیت مهم تاریخی را تحریف می کند که انچه انقلاب اسلامی داعیه دار ان بود اینکه به عنوان بزرگترین انقلاب قرن، تحولی فرهنگی در نسلی از مردم پدید اورد و انها را از فروغلتیدن در دام شهوت و مادی گرایی به ارمان گرایی دینی سوق داد. ایا معجزه انقلاب اسلامی جز این بوده است که با ماهیتی دینی، مقام و جایگاه زن را در بستر آموزه های دینی و ارزش های انقلابی ارتقا داد و او را از کالایی جنسی در جامعه سکولار پیش از انقلاب اسلامی به زنی ارمان گرا تبدیل کرد که شهدا از دامن ان به معراج می روند؟ ایا دین برای زن انقلابی و مسلمان مانعیت ایجاد کرد یا او را رشد داد؟ تصویری که حلیمه از زنان ان دوران نمایندگی می کند این واقعیت مهم را تحریف کرده و شعار ازادی زن و خروج ان از قید و بندهای مذهبی و سنتی را فریاد می زند. حلیمه نه نماینده زن انقلابی است و نه نماینده تمامی مادران و خواهران و همسران رزمندگان و شهدایی است که برای انقلاب افتخار افریدند. بلکه او نماینده زن بی هویتی است که انقلاب و جنگ را مانع آزادی خود می داند و اگر در پایان داستان خود اسلحه به دست می گیرد و به پسرش جلیل نیز اسلحه می دهد نه برای دفاع از انقلابی است که خون به دل او کرده است و نه به معنای سیاسی شدن او که تنها به معنای دفاع از جان خود و محصول عشق بازی اش با رام است.
۴- وضعیت بی عاری را می توان به وضوح داستانی تحت سیطره اروتیسم دانست. قلمِ پرده دری که بیشترین توجه خود را به بُعد جنسی و تمایلات شهوانی شخصیت ها قرار داده است. شخصیت های متعددی در داستان درگیر جنس مخالف و در آرزوی توجه و هم اغوشی با ان ها هستند. نوع نگاه جنسی اختصاص به دختران و پسران مجرد نداشته حتی در زنهای شوهر دار و مردان همسر دار نیز دیده می شود. نوعی نگاه بیمار گونه جنسی تمامی جهان داستان را فرا گرفته است و حیثیتی برای انسان جز تمایلات جنسی قائل نیست. حتی قلم این رمان در این رویکرد به افراد عادی بسنده نکرده و این رویکرد را به فضای خلوت روحانیان داستان نیز برده است. از شیخ قبیله گرفته تا روحانی مبارز ضد رژیم همگی به نحوی درگیر مسائل جنسی و افکار شهوت آمیز هستند. کار تا جایی بالا می گیرد که یکی از شخصیت های داستان پس از ملاقات روحانی انقلابی با روحانی دیگر وضعیت تنهایی انها را با طعنه ای جنسی همراه می سازد! این نگاه بیمارگونه فرویدی البته هیچ قرابتی با عشق پاک، معصومانه و معنوی ندارد و تنها جنبه خاکی و ناسوتی و حیوانی شخصیت ها را هدف قرار داده است. طبعا چنین نگاهی که تنها به بُعد حیوانی زیستی انسان توجه دارد قادر نخواهد بود شخصیتی دین دار را نمایش دهد و شخصیت هایش محمل ارمانها و ارزشهای دینی و انقلابی باشند. کار در صحنه پردازی ها و اشاره های مصرح و کنایی جنسی تا حدی منزجر کننده است که گمان نمی کنم قادر باشید برخی از فراز ها را در رسانه های عمومی و در حضور بانوان نجیب و مومن ایرانی قرائت کنید.
جناب اقای مودب؛ ایا این تصویری است که مجموعه تحت مدیریت تان از زنان و مردان غیور و با ایمان انقلابی دارد؟ ایا این تصوری است که از زنان غیور خوزستانی و خیل مردان و زنانی دارد که در دفاع مقدس از هستی خود گذشتند؟ ایا این تصویری است که دین و معارف بلند دینی و بیانات امام راحل از انسان و زن مسلمان می دهد؟
۵- جنبه دیگر قابل توجه در وضعیت بی عاری مقابله این رمان با نمادها و شخصیت های دینی و انقلابی است. “صاحب” برادر حلیمه که از مبارزان ضد رژیم شاه بوده و پس از انقلاب نیز سپاهی شده است متهم اصلی در این رمان است. تصویری که شبه روشنفکر هایی چون اسماعیل فصیح در “زمستان ۶۲” از انقلابی ها ارائه داده است تفاوتی با تصویری که در این رمان از برگزیده ترین و پاک ترین نسل جوانان در تاریخ معاصر ارائه شده است ندارد. اتهام انقلابی ها به تند روی و بی منطق بودن که به صورت کنایی و صریح به اتهام نسبت به انقلاب وصل می شود در این رمان کاملا مشهود است. حلیمه و نه رام هیچ یک نه انقلابی اند و نه اهل دفاع مقدس و مبارزه اند. «مونه به زد و خوردایی قبل انقلاب کار داشتم نه به درگیری ای حالا اصلا به مو چه ربطی داره که ئووقتا حق با شاه بود یا انقلابیون؟ الان هم به مو ربطی نداره حق با کیه. نمی دونم سی چه تموم نمی شه. سی چه ئی همه بلا سر مو و عشقم اورده ئی خدایی که همیشه خواستم حرفاشه گوش کنم.» بلکه آنگونه که حلیمه از اغاز تا پایان داستان نشان می دهد همواره انقلاب و انقلابی ها مزاحم او و همسرش بوده اند و زندگی ناکام و تلخ او نتیجه همین انقلابی گری ها است. این انقلابی هایی چون شیخ ابوالقاسم بودند که با طرح یک “نقشه” و در پوشش اقناع ایدئولوژیک، رام را فریب داده اند تا در انتقال مهاجران انقلابی به کشور عراق با انها همکاری کند و با چاشنی اندکی تهدید و تطمیع و تبلیغ او را که نیاز مالی دارند راضی به همراهی خود می کنند و این به کشته شدن و در نهایت سرنوشت نامعلوم رام منتهی می شود. همین طیف انقلابی اکنون می خواهند با نقشه ای دیگر خلیل پسر رام را نیز به جنگ بفرستند. نسبت این افراد بی منطق که هیچ همراهی را در مخاطب با خود بر نمی انگیزانند با امام راحل که بارها با عنوان “آیت الله خمینی” در اثر بدان تصریح شده است نتیجه ای جز تقلیل انقلاب اسلامی و ارزشهای ناب آن به دعوایی قومی و قبیله ای و در نهایت تحقیر و طعن به انقلاب و رهبری ان ندارد. در نگاه وضعیت بی عاری همانند جریان روشنفکری، انقلابی ها افراد بی کفایت و فرصت طلبی هستند که خطاهای آنها شرایطی بس بدتر از پیش از انقلاب برای مردم رقم می زند. در مقطعی از رمان، صاحب به عنوان مبارزی انقلابی و طرفدار حضرت امام متهم می شود که می خواهد با برکنار کردن محمد رضا شاه ؛ رضا قلدر دیگری را به قدرت برساند!!
۶- نکته دیگر حائز اهمیت، قداست بخشی به رام و دین صابئی در مقابل اسلام است. گرچه حلیمه شخصیت اصلی این داستان به حساب می اید. اما خبری از مناسک و اعتقادات و آداب دین مبین اسلام و مذهب تشیع نیست. بلکه در نقطه مقابل نویسنده اثر با تحقیقاتی که درباره صابئین داشته است آداب و مناسک این دین را با آب و تاب و فضاسازی که به ان جنبه قدسی می دهد بازتاب داده است. ادابی که سرشار از خلسه های روحانی است و گمان می شود موجب تطهیر روح و تقرب شخص صابئی به خداوند می شود. این صحنه ها سرشار از اعجاب و تحسین راویان و از جمله حلیمه است. به نحوی که مخاطب در مقایسه رفتار میان حلیمه شیعه و رام صابئی و مقایسه اعتقادات ان دو، از انقلاب و دفاع مقدس رویگردان شده و به دین صابئی علاقمند می شود. جالب این است که گرچه خانواده هر دو طرف یعنی خانواده مسلمان حلیمه و صابئی رام با این ازدواج مخالفند، اما تمرکز احساسی و محتوایی داستان بر منکوب کردن و نمایش دادن ممانعت خانواده شیعه حلیمه است و اساسا از خانواده رام و سنگ اندازی های و تهدیدات آنها در نتیجه این ازدواج خبری نیست. پایان بندی داستان نیز کاملا بر علیه مسلمانان و انقلابی ها و پاسدارها است نه خانواده و طرفداران دین صابئی!
در جهان داستانی وضعیت بی عاری این چندان اهمیت ندارد که رام واقعا مسلمان شده است یا موافق انقلاب است یا خیر این اهمیتی ندارد که پذیرش اسلام تنها مصلحتی بوده و او از اداب و مناسک صابئی دست نمی کشد. تنها چیزی که اصالت دارد نگاه حلیمه و قضاوت او درباره رام است. قضاوت حلیمه درباره رام نیز اساسا قضاوتی بر اساس تفکر و شناخت دین صابئی یا دغدغه های فکری و اجتماعی نیست. رام برای او تنها یک معشوق است که تسنه دیدار و آغوش او است. و روایت داستانی تلاش دارد این احساس حلیمه را نسبت به رام به مخاطب نیز منتقل کند. اصالت عشق به اینجا خاتمه نیافته و عملا مفاهیم دینی، شخصیت ها و وقایع قدسی و آیات قرانی خرج این دیدگاه می شوند. داستان در پایان خود با واقعه عاشورا گره می خورد. حلیمه آنگونه که بر عاشورا می گرید بر شوهر و پسر خوانده اش خلیل می گرید. اما نسبتی میان فرهنگ عاشورایی با عمل و اندیشه امثال رام و خلیل وجود ندارد. همچنان که به نحو وهن آمیزی “احلام” آنگونه که برای عاشورا گریه می کند برای نداشتن “مرد” گریه می کند! او بعد از آن که از نیازش به نوازش یک مرد سخن می گوید، می آورد:« یعنی بعد از سال ها حس کردم دارم گریه می کنم. یعنی گریه برای امام حسین و حضرت فاطمه و ائمه زیاد کرده بودم اما برای نداشتن مرد تا به حال گریه نکرده بودم.»
۷- آنچه در بند ششم گفته شد در کلیتی به بُعدی فجیع تر از نگاه ایدئولوژیک باز می گردد. داستان در پوشش پرداخت به اقلیت های دینی و حضور آنها در ایران و دفاع مقدس عملا اندیشه عدم تفاوت ادیان و پلورالیسم را رواج می دهد. روایت داستانی نیز مبتنی بر این است که گویا همه ادیان ره یافتگانند. این عشق است که حقیقت دارد و ادیان طفیلی عشق اند. در این تقریب که احکام و برخی معتقدات اسلامی و شیعی نفی می شود شبه دینی معرفی می شود که به هیچ منبع مشخصی وابسته نیست. نوعی قرائت التقاطی از دین که با عمل به ان، هم می توان با احکام الهی مخالفت کرد هم می توان با دیگر ادیان موافق بود و هم می توان مسلمان بود. دین مبین اسلام به مهربانی و حرکت به سمت خداوند و عدالت، ان هم تقریر خودساخته نویسنده فروکاهیده می شود.
۸- داستانی که اکنون با ان مواجه هستیم ادامه جریانی است که با عنوان فرینبده روایت های انسانی از انقلاب و جنگ در صدد تهی کردن انسان انقلابی و رزمنده دفاع مقدس و جهان داستانی از ایدئولوژی و تعریف انسانی جدید است که سعادتمند است اما در این سعادتمندی نه نیاز به دین اسلام دارد و نه نیازمند به تفکر و سلوک انقلابی دارد و نه لزوما با اهداف مقدس و متعالی در دفاع مقدس شرکت کرده است. این همان رویه غلط و فکر مغالطی است که نویسندگان ادبیات سیاه دفاع مقدس را به تقدس زدایی از دفاع مقدس متمایل ساخته است. همان کسانی که نمایندگانشان پای ثابت جلسات اموزش و نقد موسسه شهرستان ادب هستند و توسط شما تجلیل و تکریم می شوند.
جناب علی محمد مودب
دلایل انحراف از ارزشهای انقلابی و دینی بلکه ضدیت با ان در چنین اثری به وفور مشاهده می شود. انچنان که پلشتی این دیدگاه با هیچ آبی قابل تطهیر نیست.
از شما دعوت می کنم در مجموعه تحت مدیریت تان تجدید نظر کنید و از مخاطبانی که چنین روایتی عقاید و باورهای دینی و غرور ملی انها را جریحه دار کرده است عذر خواهی کنید.
از زنان نجیب ایرانی عذر خواهی کنید.
از روحانیان و مبارزان انقلابی بابت تحریف در عقیده و سلوکشان عذرخواهی کنید.
از مردان غیور خوزستانی که لکه ننگی را بر عفت خانواده خود بر نمی تابند عذر خواهی کنید.
از ایثار گران و شهدایی که انقلاب اسلامی ثمره خون پاک انها است عذر خواهی کنید.
از سپاهیانی که نماد کار برای رضای خدا و مجاهدت در راه او هستند عذر خواهی کنید.
احمد شاکری
۲۱/۱۲/۹۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *