نویسنده باید خود را قربانی کند/رنج‌های عدم ارتباط با جامعه سنتی

به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی رمان «مرغ غریب عشق» نوشته نصرالله قادری، عصر دیروز دوشنبه ۳۱ شهریور با حضور احمد شاکری، فرزانه فخریان، نویسنده اثر و ابراهیم شمشیری مدیر انتشارات سروش در سالن اجتماعات خبرگزاری مهر برگزار شد.

قادری در ابتدای این‌مراسم در پاسخ به این‌سوال که چرا این‌کتاب را نوشته، گفت: منزل ما جایی است که یکی از نقاشی‌های دیواری، تصویر چهره شهید شاه‌آبادی است و ما هر روز که از خانه بیرون می‌آمدم، همدیگر را می‌دیدیم و با هم گفتگو داشتیم. او می‌گفت چرا من را نمی‌نویسی؟ و من هم می‌گفتم شما آخوندی و باید اتفاق جالبی در زندگی‌ات پیدا کنم که بنویسمت! در نتیجه یک‌روز این‌اتفاق افتاد و من شروع به نوشتن کردم. این‌توضیح را هم بدهم که چرا از لفظ آخوند استفاده می‌کنم. ما لفظ روحانی نداریم. روحانی برای عالم مسیحیت است و ما آخوند داریم.

شاه‌آبادی بین خود آخوندها هم غریب است و ناشناخته باقی مانده است. یعنی به او نگاهی معمولی و عادی می‌شود؛ در حالی‌که او آخوندی بود که ریاضی می‌دانست و مسلط به مکالمه ۳ زبان خارجی بود. او کسی بود که معنی عشق را درک می‌کرد؛ زن را به خوبی فهمیده و با مادر، همسر و دخترش، رابطه عجیب و بسیار خوبی داشته استوی افزود: برای نوشتن کتاب،‌ شروع به گردآوری اطلاعات کردم و مدارک زیادی جمع کردم. داستان را هم از میدان ژاله شروع کردم و تا جزیره مجنون که محل شهادت شهید شاه‌آبادی است پیش رفتم. وقتی ۲ فصل اول کتاب را نوشتم، آن را به آقای شاه‌آبادی پسر شهید تحویل دادم تا مطالعه کند که گفت متن سخت و دشواری شده است. قرار شد همسر، پسر و خواهر این‌شهید هم ۲ فصل اول را مطالعه کنند و ۱۵ روز بعد نظرشان را بگویند. ۲ روز بعد تماس گرفتند و گفتند همین‌مسیر خوب است؛ ادامه بدهید! در نتیجه برای نوشتن کتاب فعلی،‌ روزی ۱۸ ساعت زمان گذاشتم.

در ادامه نشست، فرزانه فخریان معاون فرهنگی انتشارات سروش، علت نامگذاری کتاب را جویا شد که قادری گفت: در بیشتر کتاب‌های من، نام عشق به چشم می‌خورد. عشق،‌ برای من همه هستی است. شاه‌آبادی مثل یک مرغ‌ که در ادبیات ما بار معنایی مثبتی دارد، است. اما چون فضای فعلی جامعه و مخاطب ما، نسبت به طیف آخوند، گار دارد، این‌مرغ به‌نظر من غریب است. اما این‌غربت دوچندان است چون شاه‌آبادی بین خود آخوندها هم غریب است و ناشناخته باقی مانده است. یعنی به او نگاهی معمولی و عادی می‌شود؛ در حالی‌که او آخوندی بود که ریاضی می‌دانست و مسلط به مکالمه ۳ زبان خارجی بود. او کسی بود که معنی عشق را درک می‌کرد؛ زن را به خوبی فهمیده و با مادر، همسر و دخترش، رابطه عجیب و بسیار خوبی داشته است. با وجود همه امتیازات، این‌شهید غریب است. به‌همین‌خاطر بود که نام کتاب را «مرغ غریب عشق» گذاشتم.

قادری در ادامه گفت: متاسفانه در فضای مجازی، معاندان و دشمنان، از شهید شاه‌آبادی باعنوان فاشیست یاد می‌کنند. در حالی‌که اصلا این‌گونه نبوده است. او یک مرغ غریب است. چون به باور سنتی ما، روح اموات شب‌های جمعه در قالب مرغان و پرندگان به پرواز درمی‌آیند و در طلب فاتحه و خیرات، روی بام و دیوار خانه‌های ما می‌نشینند.

در بخش بعدی این‌نشست، شاکری گفت: در دفاع مقدس طیف‌های گوناگونی وجود دارند؛ نوجوانانی که مراحل اخلاقی و ایمانی را طی کرده‌اند یا کسانی مانند شهید شاه‌آبادی که از سبقه علمی و فضیلت برخوردار بوده‌اند. نوشتن از این‌افراد توفیق و عنایت خاص می‌خواهد. نوشتن درباره چنین شخصیت‌هایی که با عالم غیب سرو کار دارند، کار سخت و دشواری است، چون عالم غیب را کسی ندیده و اگر نویسنده بخواهد واقعیت را بگوید، همین کار را دشوار می‌کند. درنتیجه نویسنده مدام در معرض تحلیل و نقد اطرافیانی است که شخصیت شهید را می شناسند؛ چراکه هرکسی ضلعی از شخصیت شهید را دیده و راضی نگه‌داشتن همه، کار دشواری است.

وی افزود: یکی از لوازم ادبیات داستانی و درام، حرکت است و بدون حرکت، روایتی به وجود نمی‌آید و آن‌چیزی که حرکت را به وجود می‌آورد، نیاز است. در پی وقوع مساله‌ای ناگزیر به حرکت می‌شود و در مقابل این‌حرکت موانع و کشمکشی وجود دارد. نکته مهم دیگر این‌که کار روی شخصیت‌های قدسی، دشوار است. همه این‌موارد برای نویسنده مانع‌تراشی می‌کنند. انگیزه‌ای که باعث می‌شود نویسنده سراغ چنین‌شخصیتی برود، ارکان تاثیرگذاری است که در موضوع وجود دارد که خود، موضوع و سر فصل بحثی است که در آن بپرسیم در جریان ادبیات روایی کشور، ذائقه مخاطب به چه سمتی حرکت می کند و نویسنده چه‌طور بر ذائقه نویسنده تاثیر می‌گذارد؟

ما در مقطعی از زمان زندگی می‌کنیم که در دانشگاه‌ها، کرسی‌های مناظره و نهادهای مختلف، رویکردی در قبال دفاع مقدس وجود دارد؛ رویکردی که بر پوچی تاکید دارد، سیاه اندیش و منکر امر قدسی است. اما آقای قادری در این‌کتاب، به روایت ساحت قدسی پرداخته و از پرداختن به آن هم هیچ ابایی ندارداین‌منتقد در ادامه گفت: نوع مخاطب‌شناسی که در حوزه ادبیات روایی در کشور ما وجود دارد، این است که نوع اقبالی که به ادبیات مستندنگار و احترامی که به شخصیت‌های تاثیرگذار وجود دارد، کار نویسنده را برای تاثیرگذاری تسهیل می‌کند. بنابراین طبیعی است که بسیاری از نویسندگان بزرگ رمان‌نویس ما عملا به شخصیت‌های تاریخی و واقعی رو بیاورند. نقد ما در این‌جلسه، نقد شهید و شخصیت او نیست، بلکه نقد روایتی است که نویسنده از شهید دارد. گزاره‌هایی که به کار می‌رود باید از این‌حیث دیده شود که خود فرآیند و سیروریتی دارد که آیا نویسنده برای روایت یک‌شخصیت مصالح لازم را در دسترس دارد و در ادامه از چه نوع قالبی برای روایت استفاده خواهد کرد؟

اگر عالم قدس را از ادبیات حذف کنیم، چیزی برایش باقی نمی‌ماند

شاکری گفت: برخی از مسائل و موضوعات در طول ادبیات روایی از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. این‌کار و کارهای مشابه و انبوهی از کارهای مشابه در ادبیات روایی دینی قرار گرفته‌اند و شاید اگر مهمترین مساله را برجسته‌تر کنیم، آن مساله باید روایت قدسی باشد. یعنی مساله‌ای پیچیده‌تر از این نیست و جزو مولفه هویت‌ساز ماست. یعنی اگر ما عالم قدس را از ادبیات حذف کنیم، چیزی باقی نمی‌ماند. اگر ما بتوانیم این را فهم کنیم و به این‌مساله دست پیدا کنیم، بعید نیست به مکتب انقلاب اسلامی هم دست پیدا کنیم.

امر غیبی در کتاب «مرغ غریب عشق» دو شان دارد، هم عالم پس از مرگ است و هم مربوط به زیست معنوی شهید. در این که این‌کار موفق بوده و توانسته این قله را فتح کند و در این نمایش خرق عادتی کند، دامنه بحث گسترده است. در این‌زمینه مهم است بدانیم نگاه نویسنده به ادبیات دینی چیست و چقدر موفق شده که این‌نگاه را به سرانجام برساند. رویکرد نگارش اثر، قابل تحسین است. ما در مقطعی از زمان زندگی می‌کنیم که در دانشگاه‌ها، کرسی‌های مناظره و نهادهای مختلف، رویکردی در قبال دفاع مقدس وجود دارد؛ رویکردی که بر پوچی تاکید دارد، سیاه اندیش و منکر امر قدسی است. اما آقای قادری در این‌کتاب، به روایت ساحت قدسی پرداخته و از پرداختن به آن هم هیچ ابایی ندارد. او تلاش کرده در این‌کتاب به ساحت شهید شاه‌آبادی نزدیک شود.

شاکری در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به انتخاب راوی اول‌شخص برای بیان داستان، گفت: «مرغ غریب عشق» ظاهرا با روایت اول شخص و از زبان شهید روایت می‌شود. اما در ادامه بنا به موقعیت‌ها دست به دست می‌شود. در انتها و فصل آخر زاویه دید تغییر می‌کند و پای کاتب به میان می‌آید که همان‌نویسنده است. کاتب از اثر خود دفاع می‌کند؛ به‌این‌ترتیب که عنوان می‌کند، من فقط نویسنده‌ام و چیزی که گفتم، همان‌چیزی است که شاه آبادی روایت کرده است.

نویسنده رمان «انجمن مخفی» ادامه داد: اگر کاتب، میرزابنویس است، چه‌دلیلی دارد از روایت دفاع کند. فصل پایانی کتاب، خطابه و دفاعیه است. به‌نظرم این‌که کاتب کار خود را توجیه کند، غیرمتداول است. اما نویسنده برای این‌کار دلیل دارد و علتش این است که می‌داند به‌خاطر این‌گونه نوشتن، مورد پرسش قرار خواهد گرفت. این در صورتی است که می‌توانست با قلم ساده‌تری به بیان روایت بپردازد و یا ضمن روایت، به توجیه و کارکرد خود بپردازد. در این‌زمینه اگر راوی توانسته بود توجیه را به‌خوبی انجام دهد، دیگر نیازی به فصل پایانی نبود.

اگر به سنت ادبیات قرانی رجوع کنیم، می‌بینیم که همواره از این‌گونه مسائل با تمثیل صحبت می‌کند. یعنی خود ماجرا را نمی‌گوید بلکه تمثیلی برای آن می‌آورد. اما به‌نظرم داستان «مرغ غریب عشق» سرشار از خطبه‌هاست و نیاز به خواب‌گزار ندارد. یعنی خطابه است و استدلال می‌کند. بنابراین اگر نیاز به خواب‌گزار باشد مربوط به مورد دیگری استوی افزود: اگر بپذیریم، مطالب پیش‌رویمان خواب هستند، باید از الزامات خواب پیروی کنند. پس دلیلی ندارد در بسیاری از جهات، شاید و باید کنیم. چون خواب منطق خودش را دارد. بسیاری از نویسندگان رویاپردازی می‌کنند اما این‌کارشان به آن‌معنا نیست که شیوه روایی‌شان هم رویاپردازانه باشد. بنابراین اگر یک‌داستان‌نویس یک رویا را روایت می‌کند، شیوه‌هایی هم برای روایتش وجود دارد. در این‌کتاب، راوی شهید شاه‌آبادی است اما همه رویای جاری در کتاب،‌ توسط نویسنده دیده شده است. در واقع این‌رویا، ساخته ذهن نویسنده است. به‌عبارتی به‌نظر می‌رسد کتاب،‌ طراحی نویسنده و نتیجه تجربه و تحقیق اوست در حالی‌که خواب، جایی است که خواب دیده می‌شود اما آقای قادری، نزدیک به دوهزار صفحه مصاحبه درباره شهید شاه‌آبادی خوانده و سپس این‌کتاب را نوشته است.

شاکری با طرخ این‌پرسش که چرا داستان باید به شکل رویا بیاید، گفت: این‌محور مهم بحث است. چون در رویا زمان تجریدی است. تا به حال، داستانی ندیده‌ام که تجربه زمان تجریدی را منتقل کند. شاه آبادی در لحظه های آخر زندگی همه این‌رمان را در چند لحظه می‌بیند. او شاهد است و به مقام شهادت رسیده است. اما به نظر من، دست ادبیات از انتقال تجربه این‌زمان متراکم کوتاه است. بخشی از رمان نزدیک به رویا است و بخشی نیست. کل رویایی هم که شاه‌آبادی دارد می‌بیند، مربوط به زمان حضورش در قتلگاه است. در آن مرحله می‌پذیریم رویا است چون امکان تجربه آن نیست. پس نمی‌تواند واقعی باشد و اتفاقات بیان‌شده، قابل درک نیست و نزدیک به رویا هستند و شاید رمزنگار بخواهند. اگر به سنت ادبیات قرانی رجوع کنیم، می‌بینیم که همواره از این‌گونه مسائل با تمثیل صحبت می‌کند. یعنی خود ماجرا را نمی‌گوید بلکه تمثیلی برای آن می‌آورد. اما به‌نظرم داستان «مرغ غریب عشق» سرشار از خطبه‌هاست و نیاز به خواب‌گزار ندارد. یعنی خطابه است و استدلال می‌کند. بنابراین اگر نیاز به خواب‌گزار باشد مربوط به مورد دیگری است.

قادری طرفدار اسلام رحمانی است

این‌منتقد ادامه داد: شهید شاه‌آبادی در قتلگاه افتاده، خودش را می‌بیند و فیلم زندگی در مقابلش به نمایش درآمده است. آن‌چیزی که شاه آبادی روایت می‌کند چیست؟ فیلم است؟ یا آن چیزی که در فیلم می‌بیند با تحلیل خود برای ما روایت می‌کند؟ اما راوی چیزی بیشتر از فیلم را روایت می‌کند. به نظر من آقای قادری طرفدار اسلام رحمانی است. این نگاه رحمانی در زندگی کودکانه، اهل شادی و بازی و … دیده می‌شود. یعنی او تلاش دارد ذهنیت تیپیک را برای تغییر ذهنیت مخاطب در ذهن او به وجود بیاورد.انبوهی از روایت‌های کتاب، توجیه هستند. بهانه اصلی روایت در این‌کتاب، بیان مانیفست، اعتقادات، مبانی فکری و خلق و خوی فکری شهید شاه‌آبادی است. به میزانی که به درون این‌شخصیت پرداخته شده، به بیرون او پرداخته نشده است. ترتیب وقایع هم گویا خیلی جزو دغدغه نویسنده نبوده‌اند که حتما تقویمی و با توالی زمان جلو برود. حتی در بیان تقویمی به‌طور مشخص قصد بیان وجود ندارد و تاکید بر اتفاقات بیرونی نیست. محور داستان درونیات و درون‌نگری است و شاید نتوان آن را زندگینامه دانست. البته شاید این، خلاف عادت باشد. دلیلش هم این است که شاید پنهان‌ترین وجه شخصیت، وجه درونی اوست.

وی گفت: اطلاعات زیادی از شخصیت شهید شاه‌آبادی در کتاب نیست. وی با بیان اینکه اطلاعات زیادی از شخصیت شهید وجود دارد که در کتاب نیامده است، ادامه داد: شاه آبادی شخصیتی بود که پرمراوده بود و در مقاطع مختلف، مناصب مختلفی را عهده دار بوده است. اما شخصیت‌های فرعی از داستان‌های او حذف شده و تعداد محدودی از افراد باقی مانده‌اند. چرا؟ جواب این سوال به نوع نگاه ما به شخصیت‌پردازی، نگاهمان پرداختن به شخصیت است یا معرفی شخصیت برمی‌گردد؟

شاکری در قسمت پایانی سخنان خود به آغاز شکوهمند کتاب و خرده روایت‌های زیاد در انتهای آن اشاره کرد و گفت: نکته‌ای که کنار خرده‌روایت‌های انبوه کتاب به چشم می‌خورد، تصاویر دست نوشته‌های ریز و نامفهوم شهید است؛ تصاویری که نه سند محسوب می‌شوند و نه ویژگی داستانی دارند. این در صورتی است که عمق ادبیات برای بیان، بیشتر از تصاویر است. در ضمن، درج عکس نیز مخالف رویکرد رویاپردازی و رویا است.

در ادامه این نشست، قادری با بیان اینکه یک شیوه ثابت برای منتقدین ما وجود دارد که طبق آن، باید برای نوشتن فقط اپیک، دراماتیک و … بود. در غیر این‌صورت، منتقد می‌گوید فلان‌اثر ضعیف است چون در هیچ‌کدام از این‌قالب‌ها جا نمی‌گرفت. در حالی‌که می‌توان در یک‌رمان شیوه اپیک دراماتیک و … داشت و آن‌چنان که من انجام می‌دهم، یعنی شاعرانه، دراماتیک و در عین حال اپیک بود. به همین دلیل است که در این‌کتاب، خطابه وجود دارد.

وی افزود: در این‌رمان دو مفهوم به‌صورت مبسوط توضیح داده شده‌اند. ابتدا این‌که همه آن‌چه که هست رویا است. در این‌زمینه تصور من این است که می‌توانستم مثل رمان «آخرین وسوسه مسیح» بنویسم که همه متن کار، همان‌رویایی است که مسیح (ع) روی چلیپا می‌بیند. در جهان عناصر _ نه اجزای رمان _ چیزی به نام غافلگیری هم وجود دارد. روایت هم تعریف مشخص خود را دارد؛ همین‌طور خواب‌گذاری. آیا روایت رمان، قدسی است و آیا کاراکتر ما، واقعی است یا تخیلی؟ این‌ها هم سوالات مهمی هستند. بحث آقای شاکری از این‌جا شروع شد که چون من، در کتابم، یک کاراکتر واقعی دارم، کارم بسیار سخت است. به تعبیر خودم نوشتن درباره این‌عزیزان یا حضرات معصومین (ع) کاری سخت و معادل راه‌رفتن در میدان مین است. به‌همین‌دلیل یعنی به‌خاطر سختی‌اش آن را دوست دارم. من عاشق راه‌رفتن روی میدان مین هستم اما مطلقا در داستانم از چیزی دفاع نمی‌کنم. من هرگز دفاع نمی‌کنم و می‌دانم که نباید به‌طور مستقیم از چیزی دفاع کنم. یعنی مطلقا به شعاردادن در داستان باور ندارم. علتش هم این است که یک اصل اساسی را قبول دارم و آن‌اصل از این‌قرار است که مامور به انجام یک‌وظیفه هستم. من مسئول نتیجه نیستم. فقط باید وظیفه‌ام را انجام دهم و بنویسم. آن‌کسی هم که قرار است من را قضاوت کند، از من به‌قدر وسع‌ام توقع دارم. اگر سخن من از دل برآمده باشد، لاجرم بر دل می‌نشیند.

رمان من اپیزودیک است

می‌گویند ما شخصیت حقیقی مان را وقتی می‌بینیم که حضرت عزارائیل بیاید و به همین دلیل است که در فرهنگ عامه وقتی یکی در حال مرگ است، یکی باید بالای سرش باشد، چرا؟ چون عزرائیل به شکل خود آدم می‌آید و وقتی او را می‌بینی وحشت می‌کنی و ممکن است با دهان کج بمیری و همه می‌فهمند جهنمی هستی. خب، برخی نویسندگان این‌مساله را هضم نمی‌کنند و کاراکتر را فقط تک‌ساحتی و تک‌شخصیتی می‌بیننداین‌کارگردان تئاتر همچنین در پاسخ به نقد شاکری درباره تغییر زاویه دید داستان، گفت: این‌بخش تئوریکِ کار من است. این‌رمان یک طرح اپیزودیک دارد. به‌این‌ترتیب علاوه بر شخصیت‌های داستان، خود نویسنده هم به روایت می‌پردازد. هر اپیزود هم حلقه اتصال است؛ حلقه اتصال معنایی و تصویری. رمان با شهادت شخصیت اصلی شروع می‌شود و این‌شخصیت به ۳ قسمت تقسیم شده است؛ آدمی که در قتلگاه و در خون افتاده، آدمی که روی درخت نشسته و آدم دیگری که ورای این‌دوست. اعتقاد ما بر این است که انسان از یک جسم و یک روح تشکیل شده است. متاسفانه ما حتی به اندازه قدیم هم ادراک نداریم که انسان، فقط جسم و روح نیست. بلکه جان هم دارد. روح عامل حرکت و گرمای بدن است. اما آن‌چه می‌ماند جان یا اسم است. برای همین است که همه تلاش می‌کنند اسمی از آن‌ها به جا بماند. حتی اگر در طول حیات‌مان چیزی از ما نماند، حداقل اسمی روی سنگ قبرمان حک می‌شود. بنابراین، انسان متشکل از جسم، روح و جان است. خب من با کاراکتری روبرو هستم که ۳ وجه دارد و در این‌جا می‌خواستم به جان این‌شخصیت بپردازم.

قادری گفت: من برای مخاطب عام می‌نویسم. کتاب هم مثل تئاتر است که به اشتباه می‌گویند هنر خواص است. فقط یک نوع تئاتر آزمایشگاهی داریم که برای مخاطب خاص است. تئاتر از بدو تولدش در یونان ۲۰ هزار تماشاگر داشته اما منویات اشتباه حزب توده در ایران باعث شد همه فکر کنند تئاتر برای خواص است. به‌هرحال در نوشتن کتاب،‌ من سعی می‌کنم همان‌طور که مادر مرحومم می‌فهمید، بنویسم. یعنی اگر شخصیت مرده،‌ باید مخاطب بفهمد و بداند او بناست چه‌طوری صحبت کند. نقطه اصلی تعلیق هم همین‌جا شکل می‌گیرد.

وی ادامه داد: رمان، نمایشنامه و فیلم روساخت دارد، که در آن، باید همه با من نویسنده همگام شوند. اما ژرف‌ساخت هم دارد. چرا من در جایی می‌نویسم که انسان نمی‌میرد بلکه مرگ را میمیراند؟ چون تعبیر قرآن این است که انسان مرگ را می‌چشد. این را آقای شاکری یک‌طور تعبیر می‌کند، علامه طباطبایی یک‌جور دیگر. هرکس بسته به دانش‌اش از این‌مسائل برداشت می‌کند. ما در روساخت یک‌چیز را متوجه می‌شویم؛ اینکه من بعد از مرگ نمی‌میرم و ادامه دارم. در رمان من، همان‌ابتدا شخصیت می‌گوید که مرده و این، چیز خیلی پیچیده‌ای نیست. طبیعی است آدم مرده نتواند حرف بزند. بنابراین کاتبی که حرف می‌زند و غافلگیری را انجام می‌دهد، در انتهای کار این‌وظیفه را به انجام می‌رساند که در ادبیات به آن، جهان تجلی می‌گویند و نظریه‌اش توسط جیمز جویس پایه‌گذاری شده است. جهان تجلی برای جهان مسیحیت است و من نمی‌توانم این‌نظریه را آن‌طور که جویس می‌گوید، روی شخصیت یک آخوند پیاده کنم.

وی افزود: هر کاراکتری دو شخصیت دارد؛ یکی شخصیت کاذب و دروغین و دیگری شخصیت حقیقی. می‌گویند ما شخصیت حقیقی‌مان را درست موقعی می‌بینیم که حضرت عزارائیل بیاید و به همین دلیل است که در فرهنگ عامه وقتی یکی در حال مرگ است، یکی باید بالای سرش باشد، چرا؟ چون عزرائیل به شکل خود آدم می‌آید و وقتی او را می‌بینی وحشت می‌کنی و ممکن است با دهان کج بمیری و همه می‌فهمند جهنمی هستی. خب، برخی نویسندگان این‌مساله را هضم نمی‌کنند و کاراکتر را فقط تک‌ساحتی و تک‌شخصیتی می‌بینند؛ یعنی همان‌شخصیت کاذب و ساختگی را. در حالی که شخصیت ما، متکثر است و بسته به سیر عمرمان، به‌طور دائم در حال تغییر است تا به آن شخصیت حقیقیِ لحظه مرگ برسد.

قادری در بخش دیگری از سخنان خود گفت: نویسنده‌ای که درست می‌نویسد باید بتواند در شخصیت کاراکترش حلول کند. اگر زندگی برخی نویسندگان را بخوانیم، متوجه می شویم که در شخصیت حلول کردند و یکی شدند. آیا شخصیتی را که او ارائه می دهد مانند کاراکتر واقعی است؟ با خواندن شرح حال ارنست همینگوی می‌توان فهمید چرا او وقتی «پیرمرد و دریا» را می‌نوشت، در حالی که صدها کیلومتر دورتر از دریا بود، دچار دریارزدگی شد و کارش به بیمارستان کشید. به خاطر این‌که در شخصیت کاراکتر داستانش حلول کرده بود. حتی نویسنده ای که کاراکتر قصه‌اش مثل شهید شاه‌آبادی، ما به ازای درونی نداشته باشد، باید از جایی گرفته شده باشد. می‌خواهم به این‌جا برسم که در فصل آخر کتاب،‌ مطلقا در پی دفاع و توجیه نبوده‌ام. فصل آخر داستان براساس غافلگیری پیش رفته و در پی پاسخ به اولین‌پرسش است؛ یعنی این‌که چگونه این‌کتاب نوشته شد و چرا خوانش آن، نیاز به خواب‌گزاری دارد.

از عدم ارتباط با جامعه سنتی‌مان رنج می‌بریم

این مدرس تئاتر گفت: تعبیر من از خواب‌گزار، مانند حضرت یوسف (ع) یا امام جعفر صادق (ع) نیست. شما همان‌طور که خواب می‌بینید، آن را برای پدر یا مادر خود تعریف می‌کنید و او هم برای شما تعبیرش می‌کند. اشکال کار این‌جاست که ما نیاز به ارتباط با جامعه سنتی‌مان داریم و از این‌عدم ارتباط رنج می‌بریم. به عبارتی نمی‌دانیم در جامعه سنتی ما، یک پدر و مادر پیر، خواب را به درستی تعبیر می‌کنند. این علمی است که در جهان آرکائیک ما وجود دارد ولی متاسفانه این‌فضا و جهان آرکائیک را دنیای بدون منطق و وحشی تصویر کرده‌اند.

نویسنده کتاب «آناتومی ساختار درام» در ادامه سخنانش، درباره شخصیت کاتب در کتاب «مرغ غریب عشق» گفت: کاتب حرف خود را می‌زند. این‌جا شیوه، روایت برای روایت است. روایت برای روایت فقط شکل شرقی داشته و مختص ایرانیان است. در ایران هم این‌کار، فقط در آن‌چه که نوشته شده مربوط به دنیای تئاتر است. روایت برای روایت یعنی روایتی وجود دارد که نویسنده برداشت و روایت خود را ازآن می گوید. شیوه روایت برای روایت بر گرفته از نقالی و شاهنامه‌خوانی ما است.

دراماتیک‌ترین اثر نمایشی جهان که امتحانش را به تاریخ پس داده، مربوط به شکسپیر است. روبروی تماشاگر می‌ایستد و می‌گوید این‌صحنه کوچک را دشت بزرگ و بازیگر کم را هزاران سرباز فرض کنید! این تکنیک استفاده کردن از جهان اپیک استقادری ادامه داد: خواب اساسا از قانون واقعیت پیروی نمی کند. نویسنده جابه جا تاکید می کند که من در بیداری خواب می‌بینم. به لحاظ تکنیکی در بیداری خواب دیدن چیست؟ هنر اساسا به وجود نمی‌آید مگر اینکه تقلید و تخیل صورت گرفته باشد. برای وجود آمدن رمان، یک علت صوری، یک علت مادی، علت فاعلی و یک علت غایی دارید. علت غایی به ادراک مخاطب بر می‌گردد. اماعلت‌العلل به وجودآورنده اثر، علت فاعلی است که باید خصایصی داشته باشد که یکی از خصایص آن، نویسنده است؛ که باید یا با جهان تخیل پیش برود، یا با جهان رویا و نه با جهان خیال. چون خیال وهم است و متاسفانه در این‌زمینه، ترجمه غلط تخیل، بار معنایی خیال و فانتزی برای ما تداعی می‌کند.

نویسنده نمایشنامه «هنگامی که آسمان شکافت» درباره کتاب «مرغ عشق غریب» گفت: تمام کلیت اثر در یک‌نقطه به وجود می‌آید. به لحاظ تکنیکی می‌گوییم ناخودآگاه جمعی؛ من مطلقا هرچه بنویسم با ناخودآگاه خود می‌نویسم. من با ناخوداگاه می‌نویسم، چون این‌مساله نه وراثتی است و نه می‌توان آن را به کسی آموزش داد. بلکه در ذهن همه مخاطبین است و نیازی به تعبیر ندارد. دراماتیک‌ترین اثر نمایشی جهان که امتحانش را به تاریخ پس داده، مربوط به شکسپیر است. روبروی تماشاگر می‌ایستد و می‌گوید این‌صحنه کوچک را دشت بزرگ و بازیگر کم را هزاران سرباز فرض کنید! این تکنیک استفاده کردن از جهان اپیک است.

وی با اشاره به دو بخش اصلی کتاب «مرغ عشق غریب» گفت: گام اول رویا است که ما مجاز هستیم مراحل این رویا را بگوییم. آیا نویسنده تجربه مرگ را داشته یا نه؟ در جلسه مطرح شد که نویسنده اصرار دارد به جای ما ببیند و در این زاویه دید که به جای ما بینید، چون عاشق‌پیشه است مجاز است این کار را کند. اما از منظر من، نوشتن خون‌ریزان رواست. نویسنده باید خود را قربانی کند. این را می‌گویند جنون مقدس. جنون دیوانگی نیست. طبیعتا کاراکتر قصه من جنون مقدس دارد و طبیعتا من که در او حلول کردم با این‌جنون مقدس پیش می‌روم و دیدگاه و منظر او به منزله دیدگاه فرازمینی نیست.

قادری درباره تجربه مرگ گفت: آیا یک انسان می‌تواند این‌مساله را تجربه کند و دالان معروف مرگ را پشت سر بگذارد؟ آیا می‌تواند در ۱۵ دقیقه بمیرد و زنده شود؟ این‌امر امکان‌پذیر است. شیخ بهایی در یکی از آثارش می‌گوید روح‌تان آن بخشی است که باعث حرکت و گرمانی بدن‌تان می‌شود. می‌شود این‌گرما را از تن بیرون آورد و روی رخت‌آویز، آویزان کرد. یعنی به راحتی می‌توان مرد؛ همان‌طور که شب‌ها می‌میریم و صبح زنده می‌شویم.

زمان پس از مرگ امری متافیزیکی است

نویسنده کتاب «وین راه بی‌نهایت» در پاسخ به این سوال که «شاه‌آبادی در کتاب، چه‌چیزی را روایت می‌کند؟ ایا آن فیلمی را که می‌بیند روایت می‌کند یا ….» گفت: اگر تجربه دیدن مرگ را داشته باشید، همه‌چیز ۳۶۰ درجه است. زمان گذشته، حال و آینده همه یک‌زمان هستند و به این‌زمان از لحاظ تکنیکی، متافیزیک می‌گوییم. از منظر یک دانشمند روح‌شناس غربی،‌ فقط طی ۳۰ ثانیه همه زندگی‌تان را می‌بینید. چه‌طور می‌شود همه این‌ها را با جزئیات دید؟ تجربه در این‌زمینه به ما کمک می‌کند. ما در بیداری خود، همزمان به چیزهای مختلف و برنامه‌هایمان فکر می‌کنیم. اما در عالم پس از مرگ، زاویه دید، ۳۶۰ درجه است و زمان در آن‌جا معنی ندارد. چون روح بسیط است.

وی گفت: من به عنوان نویسنده از مخاطب دعوت می‌کنم شخصیت را از زاویه دید من ببیند. در رمان «مرغ غریب عشق» شخصیت‌های دیگر از اطراف شاه‌آبادی حذف نشده‌اند و او با همه آن‌ها مراوده دارد؛ محافظ، ماموستا و … . ستیز هم در این‌کتاب، امری ماهوی است. این ستیز تصاعدی است. یعنی براساس رابطه علت و معلولی قرارداد جهان رمان، پیش می‌رود.

داستان شهید شاه‌آبادی را بدون در نظر گرفتن مسائل فنی و تکنیکی، و تمام آن‌چیزی را که باید از نقطه شروع تا پایان بنویسم، در ۲۴ ساعت نوشتم و در تمام این ۲۴ ساعت، شهید شاه‌آبادی کنار من نشسته بود. با تمام وجود او را می‌دیدم. و این‌ می‌شود همان‌بحث حلول نویسنده در کاراکتر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *