تنوع آرا در جشنواره‌های روشنفکری و ادبیات انقلاب وجود ندارد

همشهری – فرشاد شیرزادی : احمد شاکری از نویسندگان و منتقدانی است که سال ها در برخی جوایز ارزشمند مانند جایزه داستان کوتاه «یوسف» کار داوری داستان و رمان را انجام داده است. تجربه چند وجهی و چند ساحتی او در این حوزه باعث شده که درباره جشنواره ها و جوایز ادبی با او دیدار کنیم و نظر او را درباره جشنواره های خصوصی و دولتی جویا شویم.

احمد شاکری

پیش از اینکه شما را به عنوان داستان نویس و منتقد به جای آوریم، به عنوان چهره ای می شناسیم که در بسیاری از جوایز ادبی داور بوده و هستید. در جوایز خصوصی و دولتی، داورها چه معیارهایی را باید لحاظ کنند تا نحله های مختلف فکری و ادبی را پوشش دهند و محدود به یک طیف خاص و محدود نباشند و کتابی که برگزیده می  شود دارای ارزش های ساختاری و محتوایی باشد؟

درباره معیارهایی که در آثار برگزیده لحاظ می شود و همچنین خصوصیت  و توانایی هایی که داوران باید دارا باشند، بخش قابل توجه اش به ساختار جوایز ادبی، جایگاهشان و اهدف اصولی شان بازمی گردد. رشد زائد الوصف جوایز ادبی به لحاظ کمّی، نشانگر رشد ادبیات نیست. کما اینکه برخی کشورهای دیگر از ما جوایز و جشنواره های بیشتری در حوزه کتاب دارند و البته سابقه و سنت ادبی شان هم از ما بیشتر است. زایشی که جشنواره های ادبی و کارکردی اکنون در کشور ما دارند، کارکرد درست و واقعی نیست؛ یعنی یک جورهایی تولد نابهنگام و رشد غیر معمولی داشته اند. این رشد روزافزون با تقویت جریان های مختلف ادبی همراه نیست. در عرصه عمل و برنامه ریزی، رایج ترین، معمول و مرسوم ترین کاری که جشنواره ها و متولیان دولتی و غیر دولتی نسبت به آن اقدام می کنند، برگزاری همین جوایز ادبی است. مهم ترین برنامه ما در حوزه کتاب، راه اندازی جشنواره هاست. این مهم بر این اساس بنیان نهاده شده که گویی جشنواره های ادبی مختلف، حل المسائل جریان های ادبی اند اما در بطن و متن واقعیت چنین نیست.

ریشه این نگاه در چیست؟ اینکه به گمان عده ای این جشنواره ها و جوایز ادبی حل المسائل جریان های ادبی کشورند؟

ریشه این نگاه حاصل اعتماد بیش از اندازه ما به جریان های تبلیغی است. یعنی در رکن تبلیغ، انتخاب کتاب ها هم بر اساس همان تبلیغ انجام می گیرد. جشنواره ها نوعاً برنامه هایی دارای خروجی اندک و اما در سوی دیگر پر سر و صدا و کم بازده اند. راه اندازی آنها نیازمند تلاش چشمگیر و مستمر نیست. زرق و برق و فضای رسانه ای که آنها ایجاد می کنند، بیش از برنامه هایی است که دیر بازده اند و سال ها برای محقق شدنشان تلاش می کنند. همین موضوع باعث شده است که بانیان حوزه کتاب تلاش و همتشان را معطوف این کنند که پیش از هر چیز جشنواره راه اندازی کنند. اگر نگوییم جملگی، اما اغلب جشنواره های ادبی خودشان را مسئول و پاسخگوی نیازهای مردم نمی دانند.

آیا نباید با این ساز و کار و عملکرد به ویژه جوایز خصوصی مورد پرسش و نقد قرار بگیرند؟

اتفاقاً اصلاً چنین نیست که این جوایز مورد پرسش و نقد قرار گیرند. فعالیت های مسئولان جشنواره ها اغلب مورد تحلیل قرار نمی گیرد و پاسخگوی نیاز عمومی جامعه نیستند.

نشانه های فقدان توفیق این جشنواره ها از نظر شما چیست؟

جشنواره های ادبی در هدف گذاری هایشان بیش از آنچه به دست می آورند و خروجی کارشان است، ادعا می کنند. اغلب جشنواره های ادبی ادعای جریان سازی دارند.

منکر جریان سازی آنها هستید؟

اگر جریان را به نوعی حرکت جمعی مستمر و حرکتی که در بین طیف قابل توجهی از مخاطبان اشاعه دارد، تعبیر کنیم، شاید معدود جوایزی در میان بمانند و باشند که بتوان به شکل متقن گفت آنها جریان سازند. از سوی دیگر برخی جشنواره ها ادعا می کنند که کشف استعداد می کنند، در حالی که به ویژه در جشنواره هایی که آثار غیر چاپی بررسی می شود، شرکت کنندگان متوسط و مبتدی اند و در ثانی شرکت کنندگان اغلب چهره هایی تکراری اند و اگر نیک بنگریم هر سال با چند نام مشخص روبه روییم که به اصطلاح مشتری همیشگی این جشنواره ها هستند. از دیگر سو جشنواره ها ادعا می کنند که بر اساس مبانی سنجیده و اصیل، کار گزینش و انتخاب را انجام می دهند، در حالی که این موارد هم قابل نقد است. تعداد قابل توجهی از جشنواره ها در یک راستای فکری و ادبی گام می گذارند. جشنواره های روشنفکری و ادبیات انقلاب و متعهد واقعاً جشنواره هایی یکسان اند و این نشان می دهد که تنوع آراء در آنها وجود ندارد.

با تقویت نگاه و انتخاب داوران نمی توان انتظار داشت که خروجی و دستاورد این جشنواره ها تکانی بخورد؟

اغلب این داوران اتفاقاً نویسنده اند و به هیچ وجه نظریه پرداز و منتقد نیستند. بنابراین اغلب آنها نگاه و معیار انتقادی دقیقی در حوزه کتاب ندارند.

این اعتماد مردم که اشاره کردید چه جایگاهی دارد و در میان چه عده ای این جشنواره ها نفوذ و ظهور دارند؟

در میان طیف محدودی است و عامه مردم اعتماد ویژه ای به نتایج جشنواره ها ندارند و حتی گاهی کتاب به چاپ های بعد هم نمی رسد. ریشه این مشکلات آن است که به جای اینکه به شکل مشرف به موضوع بنگریم، اغلب به طور مقطعی به جوایز می نگریم و آنها را مورد بررسی قرار می دهیم.

راه چاره چیست؟

من در جایی هندسه معرفتی ادبیات داستانی را برشمردم. تقریباً در فضای ادبیات ۱۲ رکن وجود دارد که همگی با هم کار می کنند. به تعبیر داستان نویسان، آنها یک مجموعه به هم پیوسته، منسجم و در ارتباط با یکدیگرند. چنین نیست که به فرض یک حلقه را به سلیقه هیأت داوران انتخاب کنیم و حلقه ای دیگر را رها کنیم. در یک کلام نمی توان انتظار داشت که جریان نقد ادبی نداشته باشیم اما جشنواره ها خروجی قابل قبولی را به نمایش بگذارند. نمی توان در عرصه پژوهش به روز نباشیم و نگاه انتقادی نداشته باشیم و نوآورانه دست به ابتکار بزنیم و جشنواره ها خروجی قابل قبولی را ارائه دهند. من به کاستی هایی که در این حوزه هست اشاره می کنم تا موضوع را دریابید. ما نمی توانیم آموزش ادبیات داستانی نداشته باشیم یا آموزش ها و شیوه هایمان کهنه باشد و در جشنواره ها موفق ظاهر شویم. از سویی پرواضح است که نمی توان در حوزه نشر، تبلیغ و مدیریت ادبیات کم کاری کنیم و از جشنواره ها با دست پر برگردیم. نگاه تک ساحتی در حوزه ادبیات نتیجه و خروجی ای جز این ندارد که جشنواره ها به عنوان تنها پدیده های تأثیرگذار ظاهر شوند. البته جشنواره ها به دلیل اینکه رسانه در اختیار دارند، پر سر و صدا هستند اما به نظر می رسد بیش از اینکه تأثیر بسزا داشته باشند، تأثیر تخریبی بر ادبیات دارند و در ساده ترین شکل می توانند به ضد خودشان بدل شوند. در جایی که می توانند سازنده باشند و جریان های اصیل و موفق را تقویت کنند، نوعی انحراف را در جریان های ادبی شاهدیم و انتخاب هم خب، انتخاب آنهاست!

درباره جشنواره هایی مانند جایزه جلال و شهید غنی پور چه نظری دارید؟

در این باره هم من بارها مطالبی نوشته ام اما برگزارکنندگان هیچ توجهی به این نقد و نظرها نداشته اند و پاسخی هم از سوی آنها تا امروز دریافت نکرده ام.

آیا در همین جشنواره ها می توان سازو کاری در نظر گرفت که تنوع و در نظر گرفتن سلایق مختلف تا حدودی حفظ شود؟

می دانید که در حوزه ادبیات داستانی خلاق، جشنواره های متعدد ملی و موضوعی و جنسیتی و مضمونی برگزار شده و می شود اما حوزه نقد ادبی مغفول مانده است. بسیاری از متولیان ادبی به اندازه ای که اهتمام دارند تا جشنواره های داستان نویسی برگزار شود، دغدغه مند حوزه نقد نیستند و توجه ندارند که اگر قرار باشد گزینش بهین و برینی انجام شود، مجرا و منفذش جز از خلال نقد متعهدانه، منصفانه، آگاهانه و پژوهش های بنیادین نیست. در بحث و تبادل نظر با بسیاری از داوران به عینه متوجه می شویم که ضعف مبانی نظری و ضعف در تطبیق، بسیار پررنگ است. به عبارت رساتر یعنی یا ادبیات به درستی شناخته نشده یا اگر داوری ادبیات را هم به اندازه خودش می شناسند از تطبیق موضوع ها عاجر است. داوران اغلب ضعف در مصداق یابی دارند. جشنواره های مورد بحث ما، در هر دو گروه فکری، اساساً متوجه این خلاء و کاستی نیستند. در جشنواره های ادبی باید اصلاحی اساسی انجام گیرد و این روند و رویه تغییر کند. این تغییر رویه می تواند از سوی رسانه ها حاصل شود. فضای ادبی طی دهه های اخیر دچار نوعی رکود، عادت زدگی و تکرار شده. جشنواره زمانی که باید بدرخشد و زایش داشته باشد، عملکرد موفقی ندارد و پس از اعلام برگزیدگان، به نظر می رسد که استقبال جامعه از آنها چندان قابل قبول نیست یا اساساً استقبال چندانی از آنها نمی شود.

نخبگان چه واکنشی به این جوایز دارند؟

باید بررسی کرد که میان نخبگان و اهالی ادبیات و کتاب چه قدر درباره این کتاب ها صحبت می شود. به گمانم بسیای از جشنواره ها نه مورد اقبال نخبگان اند و نه اقبالی از سوی عامه مردم دارند.

رقابت میان این جشنواره های مختلف را چگونه ازریابی می کنید و از چه زاویه ای به آن می نگرید؟

تأسیس و رقابت این جشنواره ها هم به جای اینکه اعتباری، علمی و ادبی باشد به نوعی به رقابت مادی و ریالی تبدیل شده است. این موضوع به خودی خود طنزی در تاریخ ادبیات ماست که چرخه فروش یک رمان در کشورمان چقدر است و بیشترین شمارگانی که یک کتاب داستان دارد چقدر است؟ با این وصف جشنواره ای به نام جایزه آل احمد تأسیس می شود که مبلغ جایزه آن ۱۱۰ سکه بهار آزادی است. این موضوع بیش از اینکه تقویت کننده جنبه ادبی آن باشد، بیشتر شبیه چشم و هم چشمی است؛ کما اینکه داوران این جشنواره طی دوره های اخیر که آنها را ارزیابی کرده ام، داور جشنواره های دیگر هستند و حتی برخی شان صلاحیت داوری جشنواره های کوچک تر از جلال را هم ندارند. نتیجه چنین انتخاب هایی آن است که انتظاری که از جشنواره های ملی داریم، محقق نشود. امتیاز این جایزه، صرفاً جنبه مالی اش است و از این حیث دیگر جشنواره ها را در مادون خود قرار می دهد. طبعاً هیچ جشنواره خصوصی و غیردولتی قادر نیست ۱۱۰ سکه یا حتی کمتر از این را به برگزیدگانش اهدا کند. البته در مجموع این هیکل و مجسمه ای که ساخته شده، دارای اعضای متوازن نیست. آنچه از آن به عنوان جایزه جشنواره یاد می شود، بسیار برجسته تر از اجزا دیگر است. همه مخارج و زحماتی که کشیده می شود به همین دلیل به کلیت موضوع آسیب می زند. در اینجا باید پاسخ دقیق شما را در چند پرسش قبل بدهم که ما راه چاره ای جز توازن نداریم. توازن مستلزم نگاه عالی و مشرف و سیاست گذاری دقیق است و نگاه جامع می طلبد که دولت ها باید داشته باشند. متأسفانه بنیاد شعر و ادبیات داستانی که دوباره احیاء خواهد شد، در طول ادوار گذشته، یکی از مهم ترین کارهایش برگزاری جوایز ادبی بوده. جایزه ادبی جلال، شعر فجر و غیره و صد البته زمانی ندارد که درباره مهمات ادبیات صحبتی پیش بکشد. با این دست‌فرمان، زمانی ندارد که در سطح ملی و فی الحال برای ادبیات و کتاب چاره اندیشی کند و ارزیابی سنجیده و درستی از اوضاع به دست دهد و روشن بداند که در حال چه رخ می دهد و در آینده نیازمند چه چیز هستیم. در واقع دچار نوعی روزمرگی هستند که این جشنواره ها را هر سال و پیاپی برگزار کنند.

به رکود، تکرار، عادت زدگی و روزمرگی این جشنواره های در حوزه کتاب اشاره کردید و اینکه در بهترین حالت، داوران نویسنده اند و نه پژوهشگر، منتقد و داور حرفه ای. در انتخاب این کتاب ها سلیقه چقدر  موثر است؟

بخشی از هنر قانون مند است و ذات هنر این است که قوانینی را می توان از آن استخراج کرد. ادبیات داستانی هم از این قاعده مستثنا نیست. بخشی از ادبیات داستانی قابل توضیح و تبیین است. این بخش هنر، ثابت است اما بخش دیگر، بخش جوششی و خلاقانه اش است که هنوز قواعدش کشف نشده یا به هر دلیلی به سلیقه مخاطب بازمی گردد. به زبان رساتر یعنی به مهارتی که آن فرد بر آن احاطه یافته بستگی دارد. سلیقه یا قدرت تشخیص یا همان حس ششم که داور باید داشته باشد، اتفاقاً میان منتقد و داستان نویس بسیار متفاوت است. شأن یک داستان نویس این است که در وضعیت ناپایدار یک داستان درخشان خلق می کند. حتی یک داستان نویس ممکن است به محاسن داستانش کاملاً آگاه نباشد، چرا که به ساختارهای نقد آگاه نیست. او رویکردهای نقد را نمی شناسد و دلیلی هم ندارد که یک به یک همه آنها را بشناسد و ارزیابی کند. نویسنده الزاماً قدرت تفسیر دقیقی ندارد. سلیقه در حقیقت با نقد مستمر و پیاپی تشخیص و توزین می شود. همچنین این کار صرفاً با خواندن حاصل نمی شود. چنین نیست که به فرض بگوییم یکی که زیاد داستان خوانده است، می تواند داستان درخشان را از داستان ضعیف تشخیص دهد. به طور مثال در نمونه اخیر داستان بلند «اثریا» که یادداشتی روی آن نوشته ام و در جشنواره حاج حسین همدانی از آن تقدیر شد، کاری است دارای ۱۵ مولفه که آنها را یک به یک شمرده ام و شاخص است. من با داورها صحبت می کنم اما داوران توجهی به این ملاک ها ندارند. چون اساساً این ملاک ها را ارزیابی نکرده اند. آنها از دیگر سو، مولفه هایی برای ادبیات ضدجنگ نمی شناسند. هنگامی که ابزار توزین و ترازوی آنها دقیق نیست، طبعاً نمی توانند درخشش یک اثر ادبی را بررسی کنند. این مثل مانند این است که شما باسکولی دارید که از تشخیص جزئیات عاجز است. آیا ما سواد و دانش تفکیک ادبیات سیاه را از ادبیات شاخص داریم یا نداریم؟ چه کسی باید این کار را بکند؟ نویسنده که خود اصل این تفکیک را نمی شناسد یا می داند اما تفسیر و جزئیاتی ندارد و کتاب در این باره نخوانده. قطعاً چنین داوری در محاسباتش به خطا می افتد. پس اینجا جای سلیقه نیست و صددرصد جای پژوهش است. البته در حوزه پژوهش و نقد هم عرصه ادبیات ما عرصه فقیری است. اما آنچه هم داریم و همان بضاعت اندک هم پای جشنواره های ادبی دیده نمی شود. جشنواره ها بعضاً دست متولیان و داستان نویسانی است که اغلب به شکل رابطه ای انتخاب می شوند. تیپ داوران متأسفانه اغلب تیپ هایی است که از جشنواره ای به جشنواره ای دیگر می روند و پاسخگوی عملکرد خودشان نیستند.   

در قیاس با کشورهای مسلمان همسایه، ادبیاتمان و این جشنواره ها کجا ایستاده اند؟

به طور دقیق در جریان جشنواره های کشورهای مسلمان همسایه نیستم تا نقد تطبیقی درستی از دیگر کشورها داشته باشم. نیک می دانید که وقتی می گوییم «دیگر کشورها» این دیگر کشورها خود عالمی است. باید ادبیات داستانی کشورهایی مانند افغانستان، ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس را بررسی کرد. برای بررسی ادبیات داستانی آنها هم باید با ترجمه درست و شیوایی از تک تک آثارشان سر و کار داشت تا بتوان به مقایسه ای درست و متقن دست یافت. اما به ضرس قاطع می توانم بگویم که در کشورهایی که صاحب ادبیات سخته و پخته اند، تفاوتشان با ما این است که شاید جشنواره هایی هم داشته باشند که مبتنی بر سلیقه یا سلایق عام باشند و حتی وجه علمی سنجیده شده ای نداشته باشند اما مجامع دانشگاهی و تولید فکر در این کشورها مستحکم اند. در فضای دانشگاهی مان متأسفانه مجامعی علمی که ادبیات را تئوری پردازی کنند، نداریم. روند ما در مجموع روندی ترجمه ای است. به ندرت به تولید فکر می اندیشیم. کشورهای توسعه یافته و دارای پیشینه ادبیات داستانی هم سو با ظرفیت هایشان تولید فکر دارند. جدای از مجله های علمی پژوهشی که مخاطبانشان خود دانشگاه ها  هستند و تأثیری از آنها در فضای عمومی ادبیات نمی بینیم، بسیار اندک نشریه نقد ادبی داریم. مجله ای را نمی شناسم که بگوییم به نقد داستان می پردازد و به طور جدی این کار را دنبال می کند. اما در مجامع دیگر این مجله ها منتشر می شوند و به شکل حرفه ای کار می کنند و در عرصه حضور دارند. آن شکاف بزرگی که بین تئوری و اثر خلاقه وجود دارد در کشور ما جدی است. این شکاف را هم بیشتر سلایقی پرمی کند که از هر حیث آزموده نشده اند و امتحانشان را به اصطلاح پس نداده اند. سلایقی که جای پایشان محکم نیست و در یک کلام می توان آنها را رها شده نامگذاری کرد. این ها همگی امواجی است که کشتی ادبیات داستانی را به این سو و آن سو می برد و اتفاقاً لنگری که بتوان آن را مستقر کند، وجود ندارد. از سوی دیگر در فضای مجازی یک سلبریتی، کتابی را تبلیغ می کند و به یکباره شمارگان آن کتاب بالا می رود. حال پرسش من از شما این است که آیا جریان نقد یا منتقد ممحضی سراغ داریم که عنوان کند فلان کتاب ارزش ادبی ندارد.

متأسفانه تعداد منتقدان ما هم اندک اند!

منتقد ممحض یکی عبدالعلی دستغیب را داریم و دیگری محمدرضا سرشار. عده ای نویسنده داریم که هم داستان می نویسند و هم در جلسه نقد شرکت می کنند و هم اوضاع و احوال ادبیات داستانی را اگر ازشان بخواهید برایتان تحلیل می کنند و هم نظریه صادر می کنند و اتفاقاً در بهترین حالت نویسندگانی متوسط اند! در واقع شرایط جامعه به گونه ای است که متأسفانه به آنها اقبال نشان داده و آنها هم به سمت نویسنده سالاری گام برداشته اند. درست مانند سینمایی که می گوید باید ببینم بازیگر چه کار می کند و چطور بازی خواهد کرد! کارگردان فیلمنامه نویس هم دارد. طراحی صحنه به خودی خود یک کار عمده است یا تدوین گر به نوعی کارگردان دوم است. اگر آنها نباشد کار سینما می خوابد. اما نویسنده سالاری دقیقاً مانند بازیگر سالاری در سینما و بازیکن سالاری در فوتبال شده. بسیاری از این نویسندگان امروز به اصطلاح در حوزه ادبیات به معنای واقعی سلطنت می کنند و در حوزه های مختلف نفوذ کلام دارند و هر کار که خودشان صلاح و صواب می دانند انجام می دهند و در قبال هیچ نهاد و هیچ جریانی هم پاسخگو نیستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *