درباره مرحوم امیر حسین فردی/ ماهنامه داستان

باسمه تعالی
در وهله نخست باید تشکر خود را از توجه ماهنامه داستان به برخی چهره های ادبیات داستانی انقلاب اعلام کنم. توجه به نویسندگان و مطالعه موضوعی درباره انها از جمله اموری است که تاریخچه غرب در پژوهشهای ادبی به ان اهتمام ورزیده است و متاسفانه در تاریخچه سی و اندی ساله ادبیات داستانی پس از انقلاب به نحو جدی پی گیری نشده است. معتقدم این مطالعات باید جوانب مختلف حوزه ادبیات را شامل شود و تنها به نویسندگان ادبیات داستانی اختصاص پیدا نکند و دایره ای وسیع از منتقدان، پژوهشگران حوزه ادبیات و مدیران ادبی را نیز شامل شود. اهمیت این مطالعات موردی بدین واسطه است که ادبیات داستانی در کشور ما به شدت نویسنده محور است.
در طول عمر ادبیات داستانی انقلاب از میان دوازده رکن ادبیات داستانی انقلاب: اصول موضوعه، آموزش، نظریه پردازی، پژوهش، آفرینش، نقد ادبی، نشر، ترجمه، مدیریت و اجرا، جذب و ساماندهی،حمایت و تبلیغ، اقتباس؛ عموما به دو رکن توجه ویژه شده است. این دو رکن چیزی نیست جز نویسنده و داستان.
چنین انتخابی از میان ارکان متعدد حوزه ادبیات داستای تنها در محدوده ذهن باقی نمانده بلکه عموم برنامه ریزی ها، اولویت سنجی ها و سرمایه گذاری ها را بدین سمت و سو سوق داده است. کافی است به جشنواره های این حوزه دقت کنیم یا نحوه حمایت ها را از این دو حوزه بررسی نماییم تا صدق این گفتار معلوم شود. نتیجه این توجه بی تقارن در حوزه ادبیات داستانی موجب شده است مولود پدید امده چون کودکی بنماید که سری بزرگ و قلبی ضعیف دارد. چشمانی زیبا و دستهایی افلیج دارد. چنین کودکی با وجود برخی برجستگیها بیمار تلقی می شود. قطعا چنین واقعیتی برای ادبیات داستانی مطلوب نیست. این کودک زمانی می تواند بر روی پای خود بایستد، به سرعت گام بردارد و مدارج ترقی را طی کند که از چنین نقصانی بری باشد. از میان دو رکنی که بیش از دیگران بدان توجه شده نیز به نظر می رسد نویسنده، بیش از داستان مورد توجه قرار گرفته است. گرچه نویسنده بدون داستان، قابل تصور نیست. اما نوع اقبال مخاطبان داستان به اثار نویسندگان مشهور- اعم از عامیانه نویس، روشنفکر و معتقد به مبانی انقلاب- گویای ان است که رکن نویسنده در پسزمینه ذهنی مخاطبان عام و حتی خاص داستان، می تواند اثر داستانی را نیز به حاشیه برد و نویسنده محوری استیلای خود را بر افریده هنری نیز ثابت نماید.
ریشه های چنین تلقی ای از ادبیات را باید در تاریخچه ادبیات داستانی و ادبیات داستانی پس از انقلاب جست. ادبیات داستانی پس از انقلاب نوعی انقلاب حقیقی در حوزه روایت تلقی می شد. در سطح نویسندگان، رویشی چشمگیر بوجود امد با وقوع دفاع مقدس، برخی از جوانان با انگیزه و با ذوق که از دل انقلاب و کوران حوادث دفاع مقدس به نویسندگی روی اورده بودند با نمونه اثاری که بیش از دغدغه نویسندگی، تحت تاثیر واقعیت عظیم دفاع مقدس قرار داشتند پای به میدانن نهادند. بستری که این جوانان در ان رشد کرده بودند قهر نویسندگان نسل گذشته و بایکوت انقلاب اسلامی توسط انان بود. این قهر بر خلاف انچه این گروه گمان می کردند در مقطعی حساس به کمک ادبیات انقلاب امد. چنانکه تاریخ انقلاب نشان داده است تحریم فکری و اقتصادی همواره موجب رویش های درخشانی در حوزه های مختلف انقلاب اسلامی بوده است که ادبیات داستانی نیز از ان بی بهره نبوده است. در این مقطع حساس که می توان ان را تا پایان دفاع مقدس شناسایی کرد، تحریم دفاع مقدس توسط نویسندگان شبه روشنفکر ابعاد متنوعی یافت. از تحریم در حوزه نقد ادبی گرفته تا تحریم در حوزه نظریه پردازی و افرینش داستان و حتی اموزش. بلکه در نقطه مقابل تهاجمی اشکار در برابر اثار داستانی ارزشی دفاع مقدس شکل گرفت. تلاش این تهاجم در درجه نخست بایکوت این اثار و در درجه دوم بی اهمیت خواندن این اثار بود. در درجه سوم طیف شبه روشنفکر که نمی توانست حقیقتی با عنوان ادبیات دفاع مقدس را نادیده بیانگارد تلاش کرد ان را تحریف کرده برای ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس تئوری پردازی کند. و در مرحله پایانی و با تثبیت جریان دفاع مقدس تلاش کرد در حوزه های اموزش و پژوهش، به جریان انحرافی و غیر اصیل ادبیات سیاه دفاع مقدس هویت بخشد.
نگاه نویسنده محور در این دوران –حداقل تا پایان دفاع مقدس و ظهور اثار برجسته در این حوزه- ناگزیر می نمود. زیرا برای ادبیاتی که نمونه و مصداقی ندارد نمی توان نظریه پردازی کرد. از سوی دیگر فکر و اندیشه و مبانی مناسب برای نقد ادبی سامان نیافته بود. تنها منتقدان معدود ادبیات داستانی انقلاب نیز در این دوره تلاش داشتند با نقد اثار شبه روشنفکری قبل از انقلاب از تسری مبانی انها به ادبیات داستانی انقلاب جلوگیری کنند و وجوه افتراق اندیشه انقلاب را با این پندار شبه روشنفکرانه مشخص سازند. این امر زمینه ای برای نویسنده محوری را فراهم اورد. از سوی دیگر، برخی از نهادها و مجموعه های برنامه ریز در این زمینه وجه همت خود را صرف معرفی و تبلیغ نویسندگان نسل انقلاب کردند تا بدین شکل هویتی برای ادبیات داستانی انقلاب فراهم کنند. این دوره را می توان دوره نامها دانست. تلاشهای صورت گرفته از سوی برخی مجموعه های انقلابی برای جلب طیف نویسندگان پیش از انقلاب عموما –جز موارد معدودی- ناکام بود. زیرا این تلقی که نویسندگان متعلق به طیف لیبرال و چپ می توانند با دیکته کردن معارف انقلابی رمان انقلاب و دفاع مقدس خلق کنند از اساس بی پایه بود. تجربه نیز نشان داد این افراد که توانسته بودند با جلب نظر این مجموعه ها قراردادهای قابل توجهی منعقد کنند عملا در اثار داستانی شان اندیشه و باور قلبی شان را نمایش می دادند.
اما این رویه بنا به دلایلی به شکست انجامید. مهم ترین دلیل را باید در مبدا چنین استراتژی ای جست. مبدای که بر اساس ان، نقد اثار داستانی همسو نوعی خود زنی تلقی می شد و حمایت همه جانبه و بی قید و شرط از طیفی از نویسندگان انها را نسبت به راهشان دچار توهم ساخت. بر اساس تلقی مجموعه هایی که از این نویسندگان حمایت می کردند، نام این نویسندگان با نام ادبیات انقلاب گره خورده بود و نقد اثار این گروه به معنای نقد انقلاب تلقی می شد. این تحلیل از سه رکن کلیدی ادبیات داستانی به نحو اشکاری غفلت کرد: نظریه پردازی، نقد و اموزش.
با پایان یافتن دفاع مقدس، عمق تحلیلی اندک برخی نویسندگان برخاسته از دفاع مقدس و شرایط اجتماعی، رویه دیگری از سکه نویسندگی انها را هویدا کرد. ادبیات سیاه دفاع مقدس که در بنیانهای خود به شدت وابسته به ادبیات شبه روشنفکری بود در ضمن برخی مضامین و موقعیت های داستانی و هنجارشکنی های داستان نویسانه ظهور کرد و روشن شد تخمی که شبه روشنفکران در ذهن برخی از نویسندگان دفاع مقدس کاشته اند اندک اندک در حال جوانه زدن است. حال، برای ادبیات داستانی دفاع مقدس چه می بایست می کرد؟ نویسنده محوری که خود ساخته و پرداخته برخی نهادهای ادبی بود تبدیل به تیغ دو دمی شده بود که نزدیک بود شاهرگ حیات ادبیات داستانی دفاع مقدس را قطع کند. نه می توانستند نویسنده های خود ساخته را تخریب کنند و نه قادر بودند چنین اثاری را تحمل نمایند. این ترسیمی اجمالی از واقعیتی است که ادبیات داستانی پس از دوران دفاع مقدس کمابیش با ان درگیر بوده است. البته نباید فراموش کرد که حوزه های سالمتری چون خاطره نویسی و مستند نگاری همواره در مقاطعی بار ادبیات داستانی را به دوش کشیده اند و ابروی ان را خریده اند. ضمن انکه همواره نویسندگان مستقل و متعهد و نهادهای هوشیار دیگری در این زمینه فعال بوده اند.
بنابر این ریشه انچه رخ داده است و از اسیب های جدی حوزه ادبیات داستانی تلقی می شود ناشی از تلقی ناقصی از هویت ادبیات داستانی و ارکان تاثیر گذار ان است. حقیقت ان است که تاریخ ثابت کرده است جز اندکی از ابرار، این عمل انسان است که حال او را مشخص می کند. نویسندگی نیز از این قاعده مستثنی نیست. گره زدن ادبیات داستانی انقلاب اسلامی با چند نویسنده که اثار همگونی ننوشته اند تحلیلهای ضد نقیضی ارائه داده اند خطایی استراتژیک در این زمینه است.
بنابر این، مقوله تحقیق با توجه به شرایط کنونی ادبیات داستانی کشور باید از نویسنده اغاز کرده و در سیر خود به مبانی ادبیات نزدیک شود. و این امر ممکن نیست مگر با نقد دقیق و منصفانه نویسندگانی که در طی سه دهه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را پیش بردند و ریشه های ان را در زمین سخت ادبیات داستانی معاصر استوار ساختند. چنین تصویری راهی روشن را در حوزه داستان نویسی بخصوص برای نسل اینده داستان نویس می گشاید. تردیدی در این نیست که یکی از معضلات کنونی ادبیات داستانی شبه روشنفکری پیله مرید پروری و محفل گرایی ان است. این امر تا حدی جدی است که اثار ان در طول تاریخ ادبیات داستانی معاصر حتی پس از قریب به صد سال همچنان دیده می شود. چهره هایی چون صادق هدایت و گلشیری در ادبیات داستانی شبه روشنفکری در همین بستر به شهرت رسیده و اعقاب و اذنابی پیدا کردند. تا جایی که سخن گفتن درنقد صادق هدایت و نویسنده دیگر در محافل داستان نویسی تبدیل به تابو شده است و همین امر بر مشهورات غیر علمی و چشم و هم چشمی های ادبی در این طیف دامن زده است.
به نظر می رسد ادبیات داستانی انقلاب و چهره های مرتبط با ان که داعیه دار ارمانهای انقلابی و اسلامی هستند نیز در کانون چنین فرایندی باید از مسیر دشوار نویسنده محوری به سمت معیار گرایی و اصول گرایی ادبی سوق داده شوند. حرکت در این مسیر برای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی امری گریز ناپذیر خواهد بود. در هر دوره و دهه ای از اغاز حکومت اسلامی شاهد ظهور چهره هایی جدید در این حوزه بوده ایم که به واسطه اثار شان مورد توجه قرار گرفته اند و به واسطه اثار یا اراءشان مورد تقلید نویسندگان نسل بعد از خود قرار گرفته اند. اما این مسیر نمی تواند تا ابد ادامه پیدا کند. زیرا تجربه نشان داده است، نویسنده محوری جای وزن و موزون را در ترازوی ادبیات داستانی انقلاب جابه جا خواهد کرد. زیرا از انجا که هیچ نویسنده ای تمامیتی از ادبیات داستانی انقلاب را حمل نمی کند خود در معرض خطا، نسیان یا اشتباه قرار میگیرد. و نویسنده محوری می تواند مجرای ورود معیارهای غیر اصیل را به حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی باز کند. ادبیات داستانی انقلاب در طول عمر نه چندان بلند خودشاهد ریزش ها و رویش های متعددی بوده است. چه بسا نویسندگانی که در نمایش حماسه های دفاع مقدس قلم زده و پس از یک یا دو دهه زبان به تردید و سیاه نمایی باز کردند. و چه بسا نویسندگانی که داستان های شان در دهه اغازین انقلاب زبان مستضعفان و ارمانهای انقلابی شمرده می شد و در دهه های بعد به عناصر ادبیات سکولار غرب تمسک جستند. ایا این تجربه ها کافی نیست تا از معدن وجودی نویسندگان نامی ادبیات داستانی انقلاب و منتقدان این حوزه زر را از مس جداسازیم؟
از سوی دیگر به نظر می رسد عدم جداسازی ارزشهای اصولی بر اساس معیارهای انقلاب همانطور که نویسندگانی را در محور توجه قرار داده است از سوی دیگر مایه ای برای افتراق در حوزه ادبیات داستانی فراهم کرده است. این افتراق میان این یا ان نویسنده و این نویسنده و ان منتقد بعضا دامنه گسترده تری از تابعان و شاگردان و علاقمندان و مریدان هر یک را وارد بازی قهر و اشتی و حمایت و محکومیت یکی له یا علیه دیگری می کند. ریشه این عامل چیزی جز نویسنده محوری و به هم امیختن سره از ناسره نیست.
این مقدمه علی القاعده نگارنده را از اظهار نظر مستقیم و ناپخته درباره یک نویسنده پرهیز می دهد که اظهار نظری می تواند نوعی نقض غرض تلقی شود. اما با توجه به موضوع ویژه نامه ماهنامه داستان –که امیدوارم به ماهنامه ای وزین و پیشگام در این عرصه تبدیل شود- شخصیت جناب اقای امیر حسین فردی است، گمان می کنم شایسته باشد از منظری هر چند کوتاه به این نویسنده توجه نمایم.
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم امیر حسین فردی یکی از تاثیر گذارترین شخصیت های ادبیات داستانی انقلاب در ایجاد جریان داستانی بوده است. بسیاری از نویسندگان در حوزه های موضوعی دیگری تاثیر گذاری خود را ثابت کرده اند. به عنوان مثال، سید مهدی شجاعی با اثار متقدمش درباره معصومین رویکرد جدیدی را در حوزه ادبیات روایی و داستانی معرفی کرد و در این حوزه پیشگام و تاثیر گذار بود. محمد رضا سرشار در حوزه نقد ادبی در طول چند دهه به نقد عالمانه جریان شبه روشنفکری داستان نویسی پرداخت و تا حدود قابل توجهی در تعیین مرزهای ادبیات داستانی انقلاب با غیر ان موفق عمل کرد. شهریار زرشناس، در حوزه نقد مکاتب ادبی، جزو معدود نامهای پرکار و تاثیر گذار به حساب می اید.
اما امیر حسین فردی را باید شخصیتی جریان ساز معرفی کرد. بر خلاف جوهره ادبیات داستانی که فردی و شخصی است، امیر حسین فردی را همیشه با جریان و نویسندگانی می شناسیم که او را از مسجد جواد الائمه همراهی کرده اند. جریانی که کماکان و با ریزش و رویش هایی همواره حلقه ای را در اطراف او ایجاد کرده اند. در حقیقت معتقد هستم امیر حسین فردی نه به واسط اثارش – که البته درجای خود انها هم قابل تامل اند- که به واسطه این خصلت تاثیر قابل توجهی در ادبیات داستانی پس از انقلاب گذاشته است. انچه امیر حسین فردی را در این امر مهم یاری رسانده است به ویژگیهای شخصیت او باز می گردد. امیر حسین فردی نظریه پرداز و تئوریسین ادبیات داستانی انقلاب نیست. حتی شاید نتوان او را پایه گذار جریان نقد ادبی دانست. اما قطعا بخش عمده ای از نویسندگانی که در حوزه ادبیات داستانی انقلاب زاییده شدند، رشد پیدا کردند و به شهرت رسیده اند این توفیق را مدیون امیر حسین فردی اند. امیر حسین فردی قابله نویسندگان ادبیات داستانی انقلاب است.
اکنون در سنین کهنسالی او به نظر می رسد امیر حسین فردی خود نیز دریافته است که این ویژگی یک فرصت و تهدید است. نسلی که او در مسجد جوادالائمه پرورش داد در یک مسیر راه نپیمودند. از داستان نویس شبه روشنفکر گرفته تا نویسنده ادبیات سیاه دفاع مقدس و نویسندگان متعهد به ارمانهای انقلاب، همه این تیپ ها را می توان در میان خروجی های جریان جوادالائمه مشاهده کرد. طبیعی است انچه امیر حسین فردی از ان جمع مسجدی انتظار داشت در همه نویسندگان اش محقق نشد. چنانکه امروزه نیز چنین احتمالی درباره کسانی که تحت مدیریت او در کسوت مدیریت مرکز افرینشهای ادبی حوزه هنری قرار دارند می رود. به نظر می رسد هر جریانی در حوزه ادبیات داستانی انقلاب که بخواهد نویسندگانی را پرورش دهد با این معضل روبرو است. معضلی که ناشی از خلا نظریه و نقد و دانش های بنیادین ادبیات داستانی است. امیر حسین فردی را باید به واسطه راندن شاگردانی که ایده او را در ادبیات داستانی متعهد انقلاب دنبال نکردند ستود. گمان نگارنده بر این است که ادبیات بیش از انکه نیازمند شخصیت های جامع باشد نیازمند فکر جامع است. ضرورتی ندارد از یک مدیر موفق بخواهیم نویسنده باشد یا از یک نویسنده انتظار داشته باشیم نظریه پرداز یا منتقد باشد. اما ضرورت دارد برای نجات حیات معنوی ادبیات داستانی انقلاب همه این تخصصها را بر سر یک سفره بنشانیم. تا همه دست ها را بر یک کاسه برند. تحقق این نگاه امری دشوار و البته فتح الفتوح ادبیات داستانی پس از انقلاب است. به نظر می رسد چنین مدیریتی کاری است که رهبر معظم انقلاب در سطحی بسیار عالی تر انجام می دهد و از تمامی ظرفیت ها برای اعتلای انقلاب اسلامی بهره می برد.
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ.
و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد و از نعمتى كه خدا بر شما ارزانى داشته است ياد كنيد: آن هنگام كه دشمن يكديگر بوديد و او دلهايتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شديد. و بر لبه پرتگاهى از آتش بوديد، خدا شما را از آن برهانيد. خدا آيات خود را براى شما اينچنين بيان مى‏كند، شايد هدايت يابيد. (۱۰۳)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *