از سرگردانی حقیقت تا گم بود حجّت

نقد و نظری بر داستان کوتاه” گوساله سرگردان” نوشته مجید قیصری
ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و رویکرد واقع گرایانه (رئالیسم)
همانطور که پیش از این امد، رویکرد واقع گرایانه تقریبا رویکرد رایج و ثابت در بخشی از جریان ادبیات داستانی معاصر ایران- چه پیش و چه پس از انقلاب اسلامی- بوده است. اما توجه به واقع گرایی و تمرکز اثار داستانی پس از انقلاب اسلامی بر این رویکرد خود محل تامل است. در دوره جدید ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رویکردهای رمانتیک و شکل گرا در ادبیات داستانی همسو با انقلاب اسلامی مورد اقبال واقع نشد. بلکه این جریان جدید بر بستر واقع گرایی شکل گرفت و رشد پیدا کرد. واقع گرایی جدید که برخاسته از جهان بینی دینی و ارزشهای انقلابی بود، نگرش متفاوتی از آنچه پیش از این به عنوان رئالیسم در ادبیات داستانی معاصر ایران شناخته شده بود به دست داد. چنین تفاوتی بخصوص در ساحت های موضوعی غیبی و نگاه ارزش مدار به واقعیت و پذیرش ارزشهای مطلق در ارتباط انسان با جامعه، موجب شد، اصطلاحات جدیدی برای این رویکرد وضع شود.
از جمله مهمترین دلایل تمرکز ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بر بستر واقع گرایی را باید زمینه های موضوعی شکل گیری ادبیات داستانی در این دوره دانست. تردیدی در این نیست که دیدگاه و جنبش فکری اسلامی محرک اصلی جریان انقلاب اسلامی و پیروزی آن در سال ۵۷ بوده است. اما ادبیات همانند پرنده ای است که آشیانه خود را بر سرشاخه ها می سازد نه بر بن درخت. ادبیات همواره متاثر از وقایع جزیی و حوادث عینی است. ادبیات داستانی نیز در این دوران از این امر مستثنی نبوده است. وقایعی چون انقلاب ۵۷ و حوادث منجر به ان و پس از چند ماه، اغاز دوره هشت ساله دفاع مقدس، موضوعات و وقایع متعددی را در اختیار نویسندگان انقلاب قرار دادند. انقلاب و دفاع مقدس با گستره و تنوع وعمق حوادث و وقایع خود و با معرفی شخصیت هایی که تا کنون ادبیات داستانی به خود ندیده بود داستان ها را مسخر خود ساختند. گرایش اولیه داستانها به این مقولات نوپدید، موضوعی بود. طبیعی است این موضوعات بیرونی، تصویری واقع گرایانه را می طلبند. انقلاب اسلامی ظهور برخی ارمانها و اموزه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعی در طول چندین قرن بوده است. ظهور چنین ارمانی به معنای تحقق ان در جهان واقع، افق متصور –آرمانی- برای جامعه اسلامی در طول چندین قرن بود. طبعا جامعه ای که در زیر فشارهای سیاسی و اعتقادی قرار گرفته بود و به یکباره تمامی ارمانهای خود را مجسم می یافت به سوی واقع گرایی تمایل پیدا می کرد. آرمان محقق شده نیازی به ادبیات ایده آلیستی نداشت. زیرا ایده در ضمن انچه محقق شده بود بوجود امده بود و پرداخت به واقعیت و جزیی نگری درباره ان عین ایده تلقی می شد.
از سوی دیگر، یکی از انگیزه های اصلی ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس – بخصوص در دهه ۶۰ و در ارتباط با دفاع مقدس- ثبت واقعه تاریخی دفاع مقدس و انقلاب و جوانب ان بود. برون داد انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر و به نسل های اینده کشور از مجرای هنر محقق می شد. بنابر این هنری که بتواند چنین رخدادی را با ابعاد متنوع اش به تصویر بکشد لزوما تصویری مطابق با واقعیت ارائه خواهد داد. بنابر این باید گفت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی از جریانی تاریخی و بر پایه زمینه های تاریخی و موضوعات تاریخی شکل گرفته است. البته ابعاد چنین واقعیتی از نگاه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی وسیع تر از انچه ادبیات غرب با عنوان رئالیسم می شناخت رخ نمود. در حقیقت واقعیت تجلی انوار الهی و محل ظهور و مشاهده عالم غیب تلقی می شد. از این جهت، ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، با چنین رویکردی، از عالم غیب و شهود یاد کرد.
چنین گرایشی به واقعیت، زیرگونه های ادبیات داستانی انقلاب را نیز تحت تاثیر قرار داد. از جمله پرداخت به موضوعات تاریخی که به واسطه اهمیت شخصیت های قدسی و مورد احترام جامعه در اولویت مضمونی قرار داشت از چنین نگرشی تاثیر گرفت. در حقیقت گونه داستان تاریخی و داستان انقلاب و داستان دفاع مقدس، هر سه از یک دیدگاه واقع گرا حکایت می کردند. اما به لحاظ ظرف زمانی و مکانی متعلق های متفاوتی داشتند. تلقی از واقعیت و برخی محدودیت ها در هر دو ساحت مشترک بود. از جمله تاثیر عالم غیب در عالم شهادت و نحوه نمایش انسان قدسی و عمل قدسی، حرکت بر مسیر ارمان و مضمون گرایی در داستان از نقاط اشتراک این دو جهان به شمار می امد. جهان داستانی انقلاب اسلامی در محدوده ای از جهان بینی اسلامی و باید و نبایدهای دینی تعریف می شد. و این امر برخی ضوابط ادبیات غرب، از جمله سکولاریسم و اومانیسم را بر نمی تافت. با این وجود، پرداخت به زندگی اولیاء و معصومین با محذورات و قیود دیگری نیز همراه بود. بنابر این تجربه ورود به حوزه های تاریخی تجربه ای سترگ تر نسبت به داستانهایی با فضای معاصر به حساب می ایند و نوعی آزمودگی و خبرگی را می طلبد. شاید به همین دلیل برخی نویسندگان پس از تجربه آموزی در حوزه های دیگر روایت وارد داستان تاریخی شدند.
از این رو، ادبیات داستانی پس از انقلاب در بستری از ادبیات واقع گرا شکل گرفته است. تا جایی که برخی از پژوهشگران در تعریف و تبئین مکتب داستانی پس از انقلاب از “واقع گرایی” به عنوان مشخصه این مکتب یاد کرده اند. بر این اساس، فراتر از نمونه های موجود و زمینه های شکل گیری ادبیات داستانی پس از انقلاب و تعهدات تاریخی و مضمونی اش، ادبیات داستانی پس از انقلاب در جوهره خود در محدوده ادبیات واقع گرا تعریف می شود. حال از انجا که فرض اولیه پژوهش در این زمینه، مضاف الیه را ادبیات داستانی انقلاب اسلامی خلاصه نمود و با انضمام واقع گرا بودن این جریان ادبی، مضاف و رویکرد پژوهشی (انسان شناسی) نیز در محدوده زمینه واقع گرایی تعریف خواهد شد.
حوزه مسائل مرتبط با واقع گرایی در حیطه ادبیات داستانی دفاع مقدس
ادبیات داستانی دفاع مقدس، در تاریخچه ادبیات داستانی معاصر ایران، در طول ادبیات انقلاب و برجسته ترین گونه ان تلقی می شود. این نسبت طولی را هم می توان در مقایسه و نسبت سنجی رابطه میان دفاع مقدس و انقلاب اسلامی ۵۷ جست و هم در زیرساخت های ادبی و روایی ان جستجو کرد. تردیدی در این نیست که دفاع مقدس، واقعه ای در جهت حراست از ارزشهای انقلاب اسلامی و بخصوص حاکمیت دین بر کشور به رهبری حضرت امام، ارزیابی می شود. به نحوی که می توان مهم ترین سبب اغاز دفاع مقدس و تجاوز نیروهای بعث به ایران اسلامی را پیروزی انقلاب و تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی در ایران دانست. اما این رابطه طولی موضوعی جهت اثبات وامداری و بلکه جزیی بودن ادبیات داستانی دفاع مقدس در برابر کلیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، کافی نیست. ادعای مشهور و رایج در این زمینه، مانعیت دفاع مقدس از شکل گیری ادبیات داستانی انقلاب، پس از بهمت ۵۷ است. برخی بر این اعتقادند که وقوع جنگ تحمیلی مانع از ان شد که اولویت موضوعی و سیاسی و اجتماعی انقلاب اسلامی ۵۷ به روایت های داستانی راه پیدا کند و تمامی توجه نویسندگان جریان ادبی انقلاب اسلامی متوجه دفاع مقدس شد. این توجیه بر اساس تقسیم بندی موضوعی ادبیات داستانی به ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس ترسیم شده است که سست ترین تقسیم بندیهای صورت گرفته در دوره پس از انقلاب اسلامی است. در این تقریر، انقلاب اسلامی به جنبه سیاسی ان که منجر به جابه جایی قدرت و حاکمیت شد فروکاسته می شود و پایان انقلاب با پیروزی ان قرین می شود! در ا ین تقریر، سنت ادبیات انقلاب اسلامی( انقلاب ۵۷) با بروز دفاع مقدس با گسستی اساسی مواجه می شود و حتی تا سالها پس از قبول قطعنامه(تا اواخر دهه ۸۰ ) سنتی با عنوان ادبیات داستانی انقلاب وجود ندارد. مگر در دوره ای که با اغاز جشنوراه داستان نویسی انقلاب چنین جرقه ای دوباره زده شد. اما در تقریر مضمونی، ادبیات داستانی انقلاب، کلیتی است که ظهورات ان با یکدیگر متفاوت است. ادبیات داستانی دفاع مقدس یکی از ظهورات ادبیات داستانی انقلاب خواهد بود و به سنت ادبی انقلاب تعلق خواهد داشت. با این تقریر، تعبیر گسست افرینی ادبیات داستانی دفاع مقدس درباره ادبیات داستانی انقلاب از اتقان لازم برخوردار نیست. بلکه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در نخستین و برجسته ترین ظهور خود در قالب ادبیات داستانی دفاع مقدس شکل گرفت.

پیوست بنیادین ادبیات داستانی دفاع مقدس با کلیت ادبیات داستانی انقلاب، از ژرف ساختی واحدی نشات گرفته است. با اغاز جنگ تحمیلی، جریان ادبیات داستانی دفاع مقدس شکل گرفت و اکنون، عمری بالغ بر سه دهه تولید ادبی و نقد و پژوهش را سپری کرده است. ادبیات دفاع مقدس عنوان پرشمار ترین و متنوع ترین گونه ادبیات داستانی پس از انقلاب اسلامی را به لحاظ تولیدات به خود اختصاص داده است. بنابر این تامل در ژرف ساخت های این گونه می تواند مبنایی برای تحلیل فرصت ها و اسیب های متوجه کلیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی به دست دهد.
همانطور که بیان شد، زمینه فعالیت و خلاقیت در ادبیات داستانی انقلاب و دفاع مقدس بر پایه واقع گرایی بنا نهاده شد. جایگاه واقع گرایی در ادبیات داستانی پس از انقلاب را باید فراتر از الزامات تاریخی و مقتضیات برون متنی دانست. رویکرد واقع گرایانه حکایت از بن مایه ای فلسفی در معارف اسلامی دارد. مجموعه اثاری که در این حوزه تولیدشد، تماما از ژرف ساخت مشترکی بهره نبردند. بلکه جریانی به صورت رسمی پس از قبول قطعنامه اعلام وجود کرد که روایت متفاوتی از واقعیت جنگ ارائه می داد. این جریان که از ان به ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس و ادبیات داستانی ضد جنگ یاد شده است، در لایه های زیرین خود، از باورهای متفاوتی نسبت به ادبیات همسو و حماسی دفاع مقدس نشات گرفته بود. امری که حقیقت ان در نزد برخی از تحلیلگران ادبیات داستانی مغفول ماند و بر همین اساس، گونه ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس را یکی از اعضاء خانواده ادبیات دفاع مقدس و حداکثر نماینده سلیقه ای متفاوت در حوزه داستان دفاع مقدس ارزیابی کردند. اما بررسی ژرف ساخت های این گونه ادبی نشان می دهد، این جریان را باید زیر مجموعه جریان ادبیات داستانی مدرن غربی قرار داد.
مسئله شناسی جریان ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس در گستره ژرف ساخت متن روایی
ژرفت ساخت ها همان مبانی و پیش فرض ها ی مولف برای بنا نهادن جهان داستانی است. «مولف برای ساخت یک داستان باید پیشاپیش به پرسش های کلی در باب هستی و ایدئولوژی و مانند ان پاسخ دهد. این پاسخ ها، پیش فرض های او در ساخت جهان تخیلی داستان و مبانی اوست.» این مبانی در سه ساحت معرفت شناسی، هستی شناسی و ایدئولوژی قابل شناسایی اند:
این پژوهش بر ان است که با طرح مهمترین پرسشهای مبنایی در سطح ژرف ساخت ادبیات داستانی دفاع مقدس، به نقد و تحلیل ژرف ساخت داستان “گوساله سرگردان” از مجید قیصری بپردازد. در این بخش در دو ساحت، می توان به تحلیل ژرف ساخت اثر کوتاه گوساله سرگردان پرداخت، در سطح نخست، با بررسی آراء نظرات مجید قیصری در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس، بن مایه های فکری جهان داستانی این نویسنده قابل تحلیل خواهد بود. گرچه در این شیوه دیدگاههای شفاف و صریح نویسنده درباره دفاع مقدس و کارکرد و هدف ادبیات داستانی در روایت ان در ضمن گفتگوها امده است، اما از انجا که متن ادبی و ساختار ان، به نحو ضمنی و در لایه های زیرین خود مبانی روایت را مورد توجه قرار می دهد، شایسته است مبانی و ژرف ساخت های ناظر بر داستان از متن داستان و دلالتها و ساختار روایی ان استنباط شود. بنابر این، در ساحت دیگر، با بررسی داستان “گوساله سرگردان” از این نویسنده، مبانی کلان این اثر داستانی کوتاه را تحلیل و بررسی خواهیم نمود.
نمودار کلی دسته بندی ژرف ساخت متن روایی:

پرسشهای هستی شناسانه ژرف ساخت متن روایی گونه ادبیات داستانی دفاع مقدس:
گستره هستی شناسی و مسائل ان، می تواند به تمامه در گونه ادبیات داستانی دفاع مقدس ظهور یابد. در این بخش مهم ترین شبهاتی که بر هستی شناسی گونه ادبیات داستانی دفاع مقدس مترتب شده و حدود این گونه و ارزشهای متعالی ان را در این قالب به مخاطره انداخته است مطرح می شود. باید توجه داشت، برخی از این شبهات ره اورد تکنیک و فرم داستانی و برخی نتیجه شبهات اعتقادی و فلسفی اند. توضیح انکه ادبیات داستانی وارداتی غربی، لوازم معرفت شناسانه و هستی شناسانه ای را در قالب فرم های داستانی و مکاتب ادبی معرفی نمود که بخشی از این لوازم به لایه های زیرین ادبیات داستانی دفاع مقدس وارد شد و هویت دینی این گونه نو ظهور را به مخاطره افکند. بعد هستی شناسی نیز خود به سه شاخه تقسیم می شود: خداشناسی، جهان شناسی و هستی شناسی.

در قسم انسان شناسی ادبیات داستانی دفاع مقدس، مهمترین عناوین شناختی و ماهوی انسان بدین ترتیب است: اغاز و سرنوشت انسان، ازادی و اختیار انسان، فردیت انسان، خوداگاهی انسان ، انسان کامل.

سومین و اخرین قسم از مبانی کلان (ژرف ساخت متن روایی) ایدئولوژی است. در این بخش هفت مورد از مشخصات اسلام از نظر ایدئولوژی از نگاه استاد شهید مرتضی مطهری بیان می شود :
۱- زندگی گرایی: «اسلام آخرت‏گرايى را در متن زندگى‏گرايى قرار داد. از نظر اسلام راه آخرت از متن زندگى و مسئوليتهاى زندگى دنيايى مى‏گذرد.»
۲- همه جانبگی: « همه‏جانبگى از جمله امتيازات اسلام نسبت به اديان ديگر است، و به تعبير درست‏تر از جمله ويژگيهاى صورت كامل و جامع دين خدا نسبت به صورتهاى ابتدايى، جامعيت و همه‏جانبگى است. منابع چهارگانه اسلامى كافى است كه علماى امت نظر اسلام را درباره هر موضوعى كشف نمايند. علماى اسلام هيچ موضوعى را به عنوان اينكه بلاتكليف است تلقى نمى‏كنند.»
۳- تقدم حق جامعه بر فرد: «آنجا كه ميان حق جامعه و حق فرد تعارض و تزاحم افتد، حق جامعه بر حق فرد و حق عام بر حق خاص تقدّم مى‏يابد. حاكم شرعى در اين موارد تصميم مى‏گيرد..»
۴- قداست دفاع از حقوق: « دفاع از حقوق- اعم از حقوق فردى و حقوق اجتماعى- و مبارزه با متجاوز، واجب و مقدس است»
۵- اصلاح جویی و مبارزه دائم با فساد: « اصل امر به معروف و نهى از منكر در اسلام اصلى است كه به تعبير امام باقر عليه السلام پايه و استوانه ساير فرائض اسلامى است. اين اصل مسلمان را در حال يك انقلاب فكرى مداوم و اصلاح‏جويى جاودان و مبارزه پيگير و ناآرام با فسادها و تباهيها نگه مى‏دارد.»
۶- ضدیت با ضد اراده: « اراده كه قوّه مجريه عقل است نيز محترم است؛ از اين رو «بازدارنده» ها كه در زبان اسلام «لهو» ناميده شده است حرام و ممنوع است.»
۷- ضدیت با ضد عقل:« اسلام عقل را نوعى طهارت و زوال عقل را نوعى «مُحدَث» شدن تلقى مى‏كند؛ لهذا عروض جنون يا مستى نيز همچون بول كردن يا خوابيدن، وضو را باطل مى‏سازد.»

اما پیش از تحلیل ژرف ساخت های داستان گوساله سرگردان، لازم است مفهوم واقع نمایی در ادبیات داستانی و رویکردهای مختلف ان بیان شود. گوسال سرگردان، اثری واقع گرا یا غیر واقع گرا است؟ پاسخ به این پرسش نیازمند بازشناسی مفهوم واقع گرایی در ادبیات داستانی و آراء موجود در این زمینه است.

واقع گرایی و جوانب آن در ادبیات داستانی پس از انقلاب
پیش از هر چیز لازم است مفهوم “واقع گرایی” در ادبیات داستانی پس از انقلاب روشن شود. چرا که این کلمه برابر نهاد واژه “رئالیسم” در ادبیات داستانی جهان است و تکثر معانی اراده شده از این اصطلاح و تفاسیر مختلف از ان و بعضا تعارض برخی مفاهیم با برخی دیگر، اخذ مفهوم دقیق و مناسب با ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را دشوار ساخته است و تفکیک این معانی و تحدید دقیق اصطلاح بکار رفته و جوانب ان در تعبیر ترکیبی واقع گرایی در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ضروری است. پیشاپیش باید توجه داشت که مفهوم واقع گرایی ناظر بر دو مفهوم ” واقعیت” و ” واقعی” است. اساسا از انجا که رئالیسم با عالم واقع سروکار دارد از یک مقوله ارتباطی در ادبیات پرده بر می دارد و آن را تفسیر می کند. از این رو، ماهیت رئالیسم برخاسته از پرسشی فلسفی – چنانکه این اصطلاح نیز از فلسفه وارد ادبیات شده است- درباره چیستی واقعیت، وجود واقعیتی بیرون از ذهن و امکان شناخت ان توسط انسان است.
در مجموع چند معنی برای واقع گرایی قابل تصور است:
۱- واقع گرایی به معنای ماده گرایی(ماتریالیسم)، در مقابل دیدگاه الهیون که واقعیت را اعم از ماده و فراماده می داند. در این رویکرد، چیزی جز ماده اصالت ندارد. چه داستان، مشخصا به واقعیت بیرونی مادی توجه کند و آن را در داستان تصویر نماید و چه واقعیتی را به صورت ذهنی بسازد. در صورت دوم نیز تنها صورتهای ذهنی مخیل حکایت از امور مادی می کنند.

۲- واقع گرایی به معنای امر محقق، در مقابل امر مخیل: در این رویکرد، واقع گرایی به معنای بازتاب امر بیرون از ذهن است. در مقابل امری که کاملا برساخته ذهن بوده یا با ترکیبی از ذهنیت و تصرفات ذهنی در واقع ساخته شده باشد. و در هر دو صورت، چه واقعیت مادی باشد یا اعم از مادی و غیر مادی باشد. بر این اساس داستان واقع گرا پایبندی دقیقی به واقعیت دارد و از انجا که هر گونه ابداع و خیال ورزی با این پایبندی منافات دارد، مناقض قواعد واقع گرایی شناخته و ارزیابی می شود.

۳- واقع گرایی به معنای آنچه “واقعا هست”، در مقابل “آرمان گرایی” به معنای انچه باید باشد. در این رویکرد، نویسنده به واقعیت مجسم و موجود بسنده می کند. نویسنده تلاش دارد زندگی را با تمامی ابعادش تصویر کند. واقعیت در این دیدگاه با تمامی صفات و اثارش نشان داده می شود. بلکه نویسنده می کوشد بر ابعاد تیره اش تاکید ویژه ای داشته باشد. در این دیدگاه جزیی نگری و جامعیت در نظر گرفته می شود. اما در رویکرد ارمان گرایی، واقعیت تعین یافته دستچین شده یا اساسا بر پایه انچه نویسنده مطلوب می دارد تغییر یافته روایت می شود. بنابر این واقع گرایی با اقسام پیشین قابل جمع است. داستان واقع گرا یا تنها به امر غیر مخیل می پردازد یا امر مخیل را نیز روایت می کند. همچنین داستان یا تنها با نگاهی مادی به روایت از جهان می پردازد و یا جهان روای خود را اعم از بعد مادی و غیر مادی قرار می دهد.

۴- واقع گرایی به معنای انچه هست ، در مقابل رمانتی سیسم، به معنای انچه در نزد ما مطلوب است. در این رویکرد، واقع گرایی به معنای بسنده کردن به انچه هست و عدم دخالت احساسات و عواطف و قضاوتهای شخصی، در حالی که رمانتیک ها از مجرای ذهنیت خود با واقعیت مواجه شده و این ذهنیت را دقیقا در روایت دخالت می دهند. رابطه این بند با بند قبلی عام و خاص من وجه است.
۵- واقع گرایی در مقابل وهم. در این رویکرد، واقع گرایی به معنای روایت در حدود وقوعی واقعیت عینی است. در مقابل روایت وهمی، روایتی است که جهان دیگری غیر از جهان واقع می سازد. حدود این جهان و قواعد ان با جهان واقع متفاوت است. مانند داستانهای فانتزعی و تمثیلی.

۶- رئالیسم بر مبنای دیدگاه فیلسوفان اسکولاستیک قرون وسطی: « نگرش خاص واقع گرایان مدرسی در قرون وسطی مبتنی بر این اصل است که کلیات گونه ها مجردات اند که واقعیات راستین اند، و نه جزئیات که اشیای غیر مجردی هستند که با قوه حس انسان ادراک می شوند»
۷- واقع گرایی تعالی گرایانه، در مقابل واقع گرایی به معنای تحقق پذیری. « در این تقریر از واقع گرایی واقع گرایان دایره موجودات را اعم از محسوسات و موجودات قابل مشاهده حسی می دانند و دایره واقعیت را گسترده تر می شمارند.»
با بررسی این تقسیمات به نظر می رسد تنها قسمی که در مقابل ادبیات داستانی انقلاب اسلامی قرار می گیرد، قسم اول است که در آن، مراد از واقع گرایی ، ماده گرایی است. از آنجا که در این دیدگاه واقعیت به ماده فروکاسته می شود و این دیدگاه مبتنی بر نگرشی غیر الهی و منکر عالم غیب است در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی جایگاهی نخواهد داشت. اما در وقوع برخی جوانب دیگر تقسیمات فوق در ادبیات واقع گرای انقلاب اسلامی تردیدی نیست. در حقیقت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نسبت به دیگر اقسام لا بشرط است. زیرا ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در پرداخت به موضوع خود و تاسیس جهان داستانی مستقل وهمی ازاد است. بدین صورت که داستان در قالب تمثیلی و با تعیین قواعد درونی بنا نهاده شود. همچنین ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، مخالف استفاده از تخیل در حوزه روایت خود نیست. بلکه اجمالا هم دخالت تخیل در روایت وقایع تاریخی را مطلوب و ممکن می داند. گرچه در هر یک از این اقسام نیز مطلق تخیل ورزی و مطلق وهم گرایی و مطلق ارمان گرایی مورد نظر نیست.
در مجموع با بررسی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و نسبت ان با واقع گرایی، می توان به قواعدی اشاره نمود. این قواعد حدود بود و نمود انسان را در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی تعیین می نماید.
مولفه های واقع گرایی در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی:
۱- تعهد به تعینات تاریخ ساز: میزان تعهد، تناسب با میزان تعین دارد. داستان می تواند در خاستگاه تاریخی خود کاملا بر روایت مستند نگار و خاطره منطبق باشد. چنین تطبیقی به معنای عالی ترین نحو تعهد است. اما در مراتب دیگر تعینات، از تعهد به تاریخ به واسطه رقت تعین کاسته می شود.
۲- تعهد به نظام مضمونی حاکمیت حق: بر اساس جهان بینی دینی، نظام هستی (هست های عالم وجود و به تعبیر دیگر واقعیت ها) نظام احسن و نظام حق است. هر چه در گستره جهان هست شده است تابع چنین نظامی است. برخی از ایات قران کریم ناظر بر قواعد نظام هستی از این منظر است. چنین تعهدی موسع ترین گستره را در بین قواعد ادبیات داستانی واقع گرای انقلاب اسلامی معرفی می نماید.
۳- تعهد به عالم و امور فراماده: بر اساس جهان بینی اسلامی، مراتبی از عوالم در هستی تعریف شده است که عالم فوق برای عالم دانی خود غیب محسوب می شود و عالم دانی برای مرتبه بالات را خود شهادت به حساب می اید. این عوالم بر هم تاثیر می گذارند. همچنین در دیدگاه اسلامی برای هر موجودی در عالم مثال و عقل نمونه ای وجود دارد. در این دیدگاه انسان واجد روح و فطرتی الهی است.
۴- تعهد به زیبایی شناسی دینی: در این دیدگاه، ارزش مندی امور در محاسبه نسبت انها در طریق حق تعیین می شود. دنیا منزلگاه موقتی است که سرای ابدی را در پی خواهد داشت و انسان در این مسیر تعالی به حیات معقول می رسد. از این رو، سختی ها و مرارت های ظاهری در دنیا، برای انسان موحد و مومن، از انجایی که صبغه ای وجه اللهی در عمل و نیت او پدید می اورد عین زیبایی و لذت است.

واقع گرایی اسلامی، مقوم حیثیت آلی و استقلالی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی
پیش از این به حیثیت آلی و استقلالی در ادبیات داستانی به نحو عام – و ادبیات داستانی انقلاب اسلامی به نحو خاص- اشاره شد. مجموعه تعابیری که از اصطلاح واقع نمایی استنابط می شود، بر اساس نحوه بازنمون امر بیرونی و نسبت جهان داستان با جهان واقع شکل گرفته است. کیفیت و کارکرد وصف واقعی یا واقع گرا برای ادبیات داستانی به واسطه سنجش ان با واقعیت ممکن خواهد بود. چنین تلقی ای با حیثیت آلی ادبیات داستانی که به آن خصوصیت ایینه وارگی می دهد همخوانی دارد. در رویکرد انسان شناسی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، همانطور که حیثیت آلی خاصیت انعکاسی ادبیات داستانی را در مواجهه با ذو التصویر توصیف می کند و این انسان است که در اینه ادبیات، منعکس می شود، واقعیت نیز ظرف بود و نمود چنین انسانی در فرایند انعکاسی ادبیات داستانی خواهد بود.
انسان به معنای موجودی کنش گر موضوع ادبیات داستانی است. از این جهت وصف کنشگری برای موضوع قرار گرفتن انسان در داستان مدخلیت دارد. از این رو، پرسشهایی چند در این بخش مطرح خواهند بود:
۱- حوزه کنش انسان در ادبیات واقع گرای انقلاب اسلامی چیست؟
۲- غایت کنش انسان در ادبیات داستانی واقع گرای انقلاب اسلامی چیست؟

بررسی مفهوم واقع نمایی در داستان کوتاه “گوساله سرگردان”
این داستان کوتاه، اخرین داستان از مجموعه ای به همین نام است که شامل هفت داستان کوتاه است. همچنین، این داستان، بلند ترین داستان این مجموعه به شمار می اید. گفتنی است این داستان، پیش از چاپ در مجموعه “گوساله سرگردان”، در مجموعه ای به نام “قصه های ۸۴، که حاوی مجموعه ای از چند داستان کوتاه از چند نویسنده ایرانی، به انتخاب مصطفی مستور است به چاپ رسیده بود.
خلاصه داستان:
ذبیح به همراه گردانی برای عملیاتی در حوالی کرکوک عراق به راه می افتند. در یکی از روستاهای میان راه به تصمیم هادی فرمانده گردان گروهی چهارده نفره برای عملیات انتخاب می شود. این گروه موظف است با نفوذ به روستایی که عراقی ها مهمات شیمیایی را در ان انبار کرده اند این پایگاه را نابود کند. در میانه راه ذبیح به دره پرت می شود و قوزک پایش در می رود. با رسیدن به روستای مورد نظر گروه متوجه می شوند پایگاه با نورافکن هایی مراقبت می شود. بنا به دلایلی که برای ذبیح چندان معلوم نیست عملیات به تعویق می افتد. هادی از ذبیح می خواهد که در روستا بماند و تحرکات عراقی ها را در پایگاه ثبت کند و انها بعدا به او ملحق خواهند شد. کاک رحیم، که بلد کرد این گروه است با ذبیح می ماند و از او پذیرایی می کند. او ذبیح را پیش حکیمی در روستایی نزدیک می برد و حکیم پای ذبیح را معالجه می کند. در روستا ذبیح ماجرای سوزانده شدن ماموستای ده توسط سربازان عراقی را می شنود و مطلع می شود جنازه ماموستا مفقود شده است. همچنین بعد از این اتفاق گاو و گوساله ماموستا اواره شده اند و گه گاه به پایگاه عراقی ها هم می روند. ذبیح در موتور خانه ای متروک سکنی می گزیند و صدای گنجشک ها و جیرجیرکها را می شنود. او در خواب می بیند که گاو به موتور خانه امده است و دست او را لیس می زند. سپس پیرمردی به موتورخانه می اید و گاو را از انجا بیرون می برد. پس از بهبودی نسبی ذبیح به دیده بانی پایگاه می رود. او از کنار خانه ای می گذرد که کاک رحیم بعد ها به او می گوید خانه ننه کژال است. از این خانه صدای اواز زنی به گوش می رسد.
در دهمین شب سکونت ذبیح در روستا او شاهد ورود سه سرباز عراقی به کلبه و اب بازی انها در چشمه است. چند سرباز عراقی در کمین عده ای ناشناس کشته می شوند و کاک رحیم از اینکه خون سرباز عراقی به نام انها نوشته شود نگران است. او از ذبیح می خواهد فرار کند. ذبیح کاسه گلی ای را که سر قبر ماموستا پیدا کرده است گم می کند.
سربازها به روستا می ایند و ذبیح خود را از دید انها مخفی می کند. سربازها ابادی را محاصره می کنند. ذبیح متوجه می شود ریش سفیدهای ابادی به سراغ افراد پایگاه رفته اند تا از انها بخواهند از شیر گاو ننوشند. انها از این مسئله نگرانند.
سربازها گاو را می کشند و گوساله هم ناپدید می شود. کاک رحیم معتقد است کشته شدن گاو کار دو پتیاره است. در پایان ذبیح در نوشته هایش ذکر می کند که جز کلاغها و سربازها کسی در روستا باقی نمانده است.
ایا گوساله سرگردان داستانی واقع گرا است؟
هر داستانی مواد و مصالح خود را از جهان واقعی اخذ می کند. این مواد و مصالح یا در ساختاری تخیلی صورتی تغییر یافته می یابند و یا به ترتیب و کیفیت بیرونی در روایت منعکس می شوند. از این رو، نمی توان با استناد به مصالح واقعی همه داستانها، انها را واقع گرا نامید.
داستان گوساله سرگردان فضایی واقعی – در مقابل تخیلی و وهمی- را در مقابل مخاطب به تصویر می کشد. یکی از مهمترین معیارها در مقوله رئال استفاده از زاویه دید و نسبت راوی با جهان داستان است. در گوساله سرگردان با سه واسطه میان مخاطب و جهان داستانی مواجه هستیم. نخست نویسنده ای که کسی جز مجید قیصری نیست. نفر دوم کسی است که دفتر چه خاطرات روزانه ذبیح را در موتورخانه روستایی سوخته پیدا کرده است. گرچه او راوی این داستان نیست اما با حضور و روایت بخشی کوتاه در مقدمه داستان بر این مطلب تاکید می ورزد که بنابر قرائنی که او شاهد بوده است صاحب دفتر چه ذبیح است و تمامی نوشته هایش را او نوشته است و از سوی دیگر از کشف دفترچه سخن می گوید. اشاره به او در بازگشت به روستا و وضعیت روستا مبنی بر نیافتن هیچ موجود زنده ای در ان، تاییدی بر ادعای ذبیح در یادداشتهایش است. واسطه سوم ذبیح است. شیوه استفاده شده توسط واسطه دوم و سوم استفاده از زاویه دید اول شخص و روایت گزارشی است. باید بر زاویه دید اول شخص، که ذاتا زاویه دیدی واقع گرا است تاکید کرد. در این زاویه دید راوی با ادعای تجربه بی واسطه از جهان داستان، هر گونه واسطه- می توان نامش را وساطت وهم و خیال و تصرفات بیرونی و مداخلات خلاقانه نویسنده گذاشت- را از داستان نفی می کند. در این زاویه دید شخص راوی اول شخص سند روایت قرار می گیرد. اما رویکردی که در این زاویه دید استفاده شده است رویکرد گزارشی است. در رویکرد گزارشی، نویسنده تنها به دیده ها و شنیده هایش بسنده می کند. نویسنده از خود تفسیری بر واقعه اضافه نمی کند و سعی می کند درباره نادانسته هایش قضاوتی ارائه نکند. به همین دلیل، نادانسته هایش را در قالب سئوالاتی متعدد با مخاطب در میان می گذارد. نکته سوم درباره زاویه دید روش یادداشت نویسی روزانه است. این روش نیز به نحو مضاعفی بیان کننده جنبه استنادی و واقع گرایانه این داستان است. در شیوه یادداشت نویسی، راوی با فصل بندی های زمانی، نفس نوشتن را موضوع داستان خود قرار می دهد. یعنی نوشتنی که در شرایط زمان و مکان خاص رخ می دهد. این توضیحات نفس نوشتن را نیز موضوع فضای واقعی روایت قرار می دهد. اینگونه نیست که راوی دور از واقعه و در شرایطی ذهنی به روایت بپردازد. بلکه در میان واقعه و در حین رخ داد ان به روایت ان می پردازد. بنابر این سه مولفه برای واقع نمایی داستان به لحاظ انتخاب راوی اهمیت دارد:

از دیگر مولفه های واقع گرایی در این داستان کوتاه، تاکید بر جزیی نگری، یافتن مستندات روایت از سوی راوی و صداقت راوی است. هر سه این مولفه ها در گفته های ذبیح دیده می شود . بنابر این با روایتی مواجه هستیم که مدعی واقع گویی و واقع گرایی است. گرچه این ادعا، با بیانی غیر داستانی بنا شده است. توضیح انکه نوع زاویه دید و روش یادداشت نویسی در این اثر همواره مخاطبی را برای راوی مفروض داشته است که تلاش دارد صداقت خود را به او اثبات کند. اما اثبات این صداقت نه با فرایند معلل سازی روایت که با مستند ساختن ان همراه است. این دقیقا تفاوتی است که ارسطو نیز میان تاریخ و دارم یافت. داستان گوساله سرگردان با اقرار صریح و تاکیدهای مکرر راوی تلاش دارد مخاطب را قانع کند که انچه از زبان راوی می شنود چیزی جز واقعیت نیست. اما این روشی نیست که داستان با ان واقعی بودن متعلق خود را ثابت می کند. داستان به واسطه ساختار خود و معلل و باصطلاح واجب الوجود بالغیر دانست متعلق روایت، به ان تحقق می بخشد. بنابر این روایت داستانی نیازمند به هیچ سند یا ارجاع فرامتنی یا قسم و تعهد راوی نیست چنانکه بدون این امور نیز خللی بر واقع گرایی داستان ایجاد نمی شود. این مطلب گویای ان است که شیوه روایت و انتخاب زاویه دید در گوساله سرگردان شیوه ای سهل و طبعا پایین دست نسبت به شیوه داستانی است و ساختارهای داستانی و شیوه نمایشی و علی چندان در ان جدی گرفته نشده است. وقایع نه به واسطه معلل بودن یا تبئین شرایط امکانی انها واقعی جلوه داده می شوند بلکه همه اینها بر عهده زاویه دید اول شخص یادداش روزانه نویس و تاکید و قسم راوی گذاشته شده است. در این بخش گوساله سرگردان تا حدود زیادی مسیر خود را از روایت داستانی جدا کرده است.
از نکات دیگر در واقع گرایی گوساله سرگردان حفظ مرزهای خیال، خواب، وهم و مشهودات و ملموسات حسی است. روایت های غیر واقع گرا عموما روایت های به شدت ذهنی و درونی هستند به نحوی که نمی توان مرز میان مشهودات بیرونی و تخیلات را در انها یافت. اما ذبیح اصرار فراوانی دارد تا این دو امر را از هم تفکیک کند. لذا قبل از اینکه خواب خود را بیان کند به صراحت از اینکه درباره خوابش صحبت می کند سخن می گوید:« خواب تکان دهنده ای دیدم هر چند که می گویند خواب بعد از ظهر خواب صادقی نیست.»
از سوی دیگر، نویسنده با خروج از ساختارهای داستانی مبتنی بر نظام علی و طرح پیش برنده مبتنی بر طرح مسئله و گره گشایی، عملا عنصر وحدت بخش و سازمان دهنده ای برای روایت بر نگزیده است. داستان گوساله سرگردان، داستان دیده ها و شنیده های ذبیح نیست. زیرا گزارش نویس موظف به روایت دیده ها و شنیده های خود است. و گزارش داستان نیست. در شکل گزارشی، چینش و نظم وقایع فدای زیاده گویی ها و اضافه گویی های راوی می شود. زیرا نفس گزارش به معنای بیان هر انچه به دید و نظر گزارشگر امده است می باشد و طبیعی است ممکن است برخی از این دیده ها ارتباط معنای و ساختاری مشخصی با هم نداشته یا اساسا کنشی مرتبط و معنی داری را در راوی موجب نشوند. از این رو، گوساله سرگردان پر از فصلهایی است که بود و نبود انها تاثیری در اصل ماجرا ندارد. به عنوان مثال صحنه جا انداختن پای ذبیح توسط حکیم چه ارتباطی با مسئله احتمالی و چه ارزش داستانی دارد که با جزئیات بیان شده است؟
از مجموع این نکات چنین برداشت می شود که داستان و راوی ان ادعای واقع گرایی دارند. معنای واقع گرایی ان است که انچه راوی بیان داشته است قطعا اتفاق افتاده است. این بدان معنی است که دایره ای از وجودات توسط راوی درک شده و ارائه شده اند. اخبار راوی صادق است. اما سئوال این است که چه اموری واقعی قلمداد شده اند؟ ایا این واقع گرایی با حق گرایی همراه است؟ تردیدی در این نیست که برخی از امور از نظر ذبیح دلیل روشنی ندارند یا او قادر به کشف دلیل انها نیست. اموری چون چیستی گاو، یا دلیل غیب شدن ماموستا، اینکه چرا گاوها نظر کرده اند و چرا سربازان نباید از شیر انها بخورند، اینکه چرا گوساله پس از کشته شدن گاو غیب شده است… . اما در این تردیدی نیست که با کنار هم گذاشتن برخی وقایع، نسبتی علی بین انها برقرار می شود. و این کشف علیت بیان گر ژرف ساخت داستان و مبانی اندیشه گی نویسنده در لایه های پنهان متن است. تردیدی در این نیست که رابطه ای بین کشته شدن گاو و نابودی روستا وجود دارد. تردیدی در این نیست که نقش ان دو پتیاره در داستان در کشته شدن گاو و ورود سربازان موثر بوده است. این بدان معنی است که نویسنده با کنار هم قرار دادن برخی وقایع- گرچه تلاش کرده است درباره تک تک انها اظهار نظری از سوی راوی (ذبیح) صورت نگیرد- حقیقتی را در پس این واقعیت های به ظاهر مبهم بیان کرده است.
در بینش اسلامی، واقعیت گرایی با حقیقت گرایی همراه است. این حق هم در عالم تکوین وجود دارد.« خلق السموات والارض بالحق» و هم در حوزه تشریع و ارسال رسل و انزال کتب وجود دارد.« له دعوه الحق»، «لقد جائت رسل ربنا بالحق». حال حقیقتی که در این روایت امده است چه نسبتی با حقیقت دینی و حقیقت دفاع مقدس دارد؟ تحلیل این امر می تواند در شناسایی این اثر در حوزه ادبیات دفاع مقدس یا ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس موثر باشد. زیرا بنیان ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس بر ندیدن برخی حقایق یا وارونه جلوه دادن انها یا ارائه امور موهوم به جای حقایق بنا شده است.
یکی از مولفه های حقیقت گرایی و واقع گرایی دینی در ادبیات داستانی مربوط به شخص راوی است. البته در اثاری که با زاویه دید دانای کل نوشته می شوند، راوی تعین و تشخصی نخواهد داشت، اما در داستانهایی که با زاویه دید اول شخص- که زیاد هم هستند- روایت می شوند، به صورت خاص، راوی متعین و مشخص داستان میزانی برای تعیین حقیقت جویی داستان است. ادبیات داستانی غرب مدرن، ادبیات داستانی تردید است. نگاه تجربه گرا و حس گرای فلسفه غرب، نگاهی شکاک و نسبت گرا به واقعیت است. در حوزه امور ماورایی این دیدگاه عملا از انجا که ابزاری برای رسیدن به امر غیبی و درک ان قائل نیست در اصل امر غیب تردید می کند.
شخصیت ذبیح، با وجود ظاهر دینی- ذبیح نماز می خواند، با خداوند سخن می گوید و محاسبه نفس می کند، شخصی مردد و مشکوک است. او در حوزه جهان بینی فردی کم اطلاع از مبانی و معتقدات دینی و زود باور است و در حوزه اراده درونی فردی است که به فرار از میدان و ترس گرفتار است. « ترسی که از وقتی وارد این جا شده ام دست از سرم بر نداشته.» ذبیح از تحلیل شرایطی که در ان قرار گرفته است ناتوان است و دائما سئوالهای بی پایان خود را درباره اینده اش، تصمیم هادی(فرمانده گردان) و اتفاقاتی که در اطرافش می ا فتد و قادر به فهم انها نیست مطرح می کند. این تردید و جهل او در دغدغه همیشگی اش در یافتن گمشده هایش کاملا مشهود است. او شانس را یکی از حقایق تعیین کننده در روابط تکوینی این عالم می داند:« این چهارده نفر را چه بنامم؟ خوش شانس یا چیز دیگری.»، « حالا که شانس و پا و کاک رحیم و خدای رحیم به من نظر دارندچه بگویم؟»
بنابر این شخصیت ذبیح، شخصیتی نیست که بتواند حقایق دفاع مقدس را دریابد، هم بدان جهت که توانایی تحلیل شرایط داستان را ندارد و دیگر انکه به لحاظ روحی جهان، ایینه ترس و تردید و جهل اوست. بنابر این قضاوت و روایت چنین فردی از واقعه ای که قرار است برخی امور فرامادی را در جهان داستان تثبیت کند قابل پذیرش نیست.
یکی از وجوهی که برخی محققین و منتقدین – و البته خود نویسنده در ضمن گفتگویی درباره این داستان – بدان اشاره کرده اند جنبه نمادین این داستان است. بر اساس این ادعا داستان گوساله سرگردان بازخوانی امروزی از داستان ناقه صالح و عذاب قوم پس از کشته شدن این حیوان توسط معاندان و منکران نبوت صالح علیه السلام است. در این دیدگاه، این داستان حقیقتی قرانی را که در قران کریم درباره انبیاء الهی و وعده صدق خداوند در نزول عذاب امده است بازسازی کرده است. از این رو، این داستان نه تنها دینی و معنوی که قرانی نیز می باشد.
تردیدی در این نیست که حقایق قرانی درباره زندگی و رسالت انبیاء جزیی از ساختار فکری و نظام تکوین و تشریع است. از این رو هر گونه بازخوانی از قصص قرانی باید مطابق با معیارهای قرانی باشد و استفاده از برخی شخصیت های قصص قرانی نمی تواند ملاک دینی یا قرانی بودن اثری به حساب اید. بخصوص درباره نویسنده ای که درباره دفاع مقدس با صراحت اعلام می کند جنگ واجد لذتی نیست و هیچ چیزی در اخر جنگ نیست و اخر جنگ باخت است و به همین دلیل سید الشهداد[نعوذا بالله] همه تلاشش را کرد که نجنگد. به تعبیر این نویسنده، امام حسین علیه السلام نمی خواسته است به این هیچ برسد اما ایشان را مجبور کرده اند!
ناقه صالح ایتی از ایات الهی بود. در اینکه برخی از حیوانات نظر کرده اند تردیدی نیست. نمونه هایی در زندگی انبیاء دیده شده است. از سگ اصحاب کهف گرفته تا ناقه پیامبر اکرم یا اسب امام حسین علیهم السلام. اما گاوی که در داستان گوساله سرگردان امده است، نظر کرده کیست؟ حجت را به که تمام کرده و اساسا واجد چه حجتی است؟ ناقه صالح به فرمان او نباید ذبح می شد و از چرا و اب منع می شد و فرمان صالح فرمان خداوند است. اما اصل ننوشیدن سربازان از شیر گاو ماموستا از کجا امده است؟ جالب است که پیرمردان معتقدند ماموستا- که حالا کشته شده- راضی نیست سربازان شیر گاو را بنوشند! وعده عذاب در قوم صالح با هشدار صالح مبنی بر اسیب نرساندن به ناقه همراه بود، اما طبق کدام سنت الهی یا اتمام بینه و حجت با کشته شدن گاو، زمین و زمان در این داستان به هم می اید و روستا از سکنه خالی می شود؟
چنین ادعاهایی در داستان نه تنها مبنای دینی نداشته بلکه ناشی از برداشتی کاملا عوام پسندانه و سطحی از معارف قرانی است که تنها صورت را حفظ کرده و معنای این قصص را فراموش کرده است. نویسنده با طرح اموری از این دست و از جنس ادعای گم شدن ماموستا یا گوساله تلاش دارد از این دو شخصیت عناصری قدسی بسازد و به داستان رنگ و بوی قدسی بدهد. اما امر قدسی امری نیست که بدون علت رخ دهد یا در نزد برخی تصادفی جلوه کند، بلکه امری است که از اراده تکوینی و قواعد تشریعی تبعیت می کند و حکایت گر امر غیبی است. گم شدن گوساله ماموستا نشانه چیست؟ اعجاز یا امر قدسی؟! جالب است که در این روستا، پیرمردهای روستا به جای انکه به حال سربازان ارتش بعث و تجاوزگری انها و انبار کردن مهمات شیمیایی فکری کنند و با فساد مبارزه کنند، تنها ماموریت خود را این می دانند که به سربازان هشدار دهند از شیر گاو نخورند! و جالبتر انکه بلا نه بر سر سربازان که بر سر اهالی روستا می اید و انان بدون انکه گناهی کرده باشند روستا را ترک می کنند؟ این تقریر از عذاب چه تناسبی با حکمت الهی و قصص قرانی دارد؟
از جمله مبانی دیگراین داستان و نمونه های دیگر ادبیات سیاه دفاع مقدس، تاکید بر اسیب های جنگ است. اسیب هایی که از منظر انسانی- اومانیستی- خودی و غیر خودی نمی شناسد و همه را نابود می کند. این نمایش از اسیب جنگ که در ان حق و باطل مشخص نمی شود، در پایان بندی این داستان به نحو بارزی مشهود است.
در مجموع به نظر می رسد، داستان گوساله سرگردان را نمی توان نمونه ای از ادبیات داستانی واقع گرای حقیقت طلب دفاع مقدس قلمداد کرد. گرچه برخی از منتقدان این داستان بدون توجه به لایه های زیرین ان و تحلیل دقیق ساختار ان، این داستان را جزو ادبیات داستانی اعجازی دفاع مقدس دانسته اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *