دفاع مقدس در ادبیات داستانی سیاه، تحریف شده است

به گزارش خبرنگار حوزه کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، احمد شاکری در راستای منویات مقام معظم رهبری در سخنرانی اخیرشان پیرامون تحریف دفاع مقدس، یادداشتی را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داد.

متن این یادداشت به شرح زیر است:

مقام معظم رهبری، در مراسم تجلیل از پیشکسوتان دفاع مقدس در ضمن بیانات مهمی به ادبیات دفاع مقدس و اهمیت، کارکردها و برخی مولفه‌های آن اشاره کردند. به این مناسبت دو تعبیر مهم درباره ادبیات دفاع مقدس را که در قالب کلید واژه :سرچشمه جوشنده»[۱] و «دست‌های تحریف گر»[۲] بیان شده‌اند مورد مداقه قرار خواهیم داد.

نکته‌ای که پیش از پرداخت به این بیانات باید بدان توجه کرد ظرف‌هاضمه فضای ادبی – هنری کشور و ظرفیت تئوری پرداز ان در مواجهه با چنین بیاناتی است. از جمله افتخارات ادبیات معاصر اشنایی رهبر و عالی ترین مقام کشوری با ادبیات به نحو جدی و حرفه‌ای است. این موهبت البته برای کسانی که با شعر و ادبیات داستانی و خاطره و مستند نگاری اشنایی ندارند شاید چندان به چشم نیامده یا قابل درک نباشد. اما به شهادت اهل شعر و ادبیات و انبوهی از گفته‌ها و تقریظ‌ها و نوشته‌ها، رهبری معظم نه تنها مخاطبی جدی و پی گیر و خواننده‌ای حرفه ای، که در مقام کسی قرار دارند که موضوعا و تخصصا در برخی حوزه‌های ادبیات ورود داشته و با کارکردها، تاریخچه و ظرفیت‌های ادبیات در ایران و جهان اشنا هستند. با چنین صبغه و سابقه ای، فرمایشات و بیانات معظم له در مناسبت‌های مختلف درباره باید‌ها و نبایدهای ادبیات، خاصه ادبیات دفاع مقدس و بخصوص ادبیات روایی دفاع مقدس در رتبه‌ای فراتر از اظهار نظر‌های معمول، که در تراز راهبرد گزینی برای هنر و ادبیات انقلاب باید مورد مداقه و توجه قرار گیرد. با این وجود نحوه مواجهه طیف‌های مختلفی از جمله مدیران ادبی و هنری، جامعه هنرمندان و نویسندگان و مجامع علمی و پژوهشی با این بیانات نوعا شتابزده، سطحی و غیر روش مند بوده است. در حالی که انتظار می‌رود این بیانات در ساختارهای مشخصی با مطالعات انضمامی و پژوهشهای مبنایی به سطح تئوری‌های مدون و نظریات مجدِّد تبدیل شود، فضای هنری و ادبی کشور چنین ظرفیتی را از خود بروز نداده است. در نمونه‌ای مشخص، با وجود کثرت تقریظ‌های صورت گرفته از سوی معظم له و نکاتی که به اختصار و اجمال درباره ادبیات تراز در انها بیان شده، همچنان‌هاضمه ادبیات روایی در کشور از مرحله معرفی و کشف مصداق در استناد به این تقریظ‌ها به مرحله کشف معیار و مولفه‌های بایسته ادبیات و هنر متعهد حرکت نکرده است. مشخصا مجامع علمی و مراکز پژوهشی و اهالی نظر در تفصیل، تدوین، تفسیر و تبویب انچه به اجمال در این بیانات و تقریظ‌ها امده مسئول خواهند بود.

بیانات اخیر مقام معظم رهبری از دو جهت زمانی و موقعیتی از اهمیت بسزایی برخوردار است. نخست انکه در چهلمین سالگرد شروع دفاع مقدس بیان شده است و نگاهی فرانگر، تحلیلی، اسیب شناسانه و افق اندیش را در معرض دید قرار می‌دهد. دیگر انکه این بیانات تنها به مخاطب خاصی اختصاص ندارد. موضوعاتی است که همگان باید بدان توجه نمایند. اما دو کلید واژه در این بیانات از اهمیت ویژه‌ای خاصه در حوزه ادبیات دفاع مقدس برخوردار است. در یادداشتی که می‌اید تلاش شده تفسیر و تحلیل ادبی این کلید وا ژه‌ها خاصه در حوزه ادبیات روایی دفاع مقدس تا حد مقدور بیان شود. فهم اهمیت این کلید واژه‌ها در گرو معرفی تاریخچه این مفاهیم در ادبیات روایی دفاع مقدس، سعه و گستره تاثیر این مفاهیم در شرایط کنونی ادبیات روایی دفاع مقدس و اثار و نتایج انها در تامین و تثبیت اینده ادبیات روایی دفاع مقدس، بلکه ادبیات روایی معاصر و فراتر از آن، هنر و ادبیات ایرانی اسلامی است.

مقام معظم رهبری در بخشی از بیانات خود ادبیات دفاع مقدس را نه گونه‌ای هم عرض با گونه‌های دیگر که ان را در طول گونه‌های پس از خود، سرچشمه انها و زاینده گونه‌های دیگر می‌شمارند. به تعبیری باید ادبیات دفاع مقدس را از چارچوب گونه ادبی موضوعی خارج کرد و ان را در سعه یک فراگونه مورد مطالعه قرار داد. این موضوع از جایگاهی راهبردی در ادبیات روایی معاصر برخوردار است. توضیح انکه ادبیات روایی و خاصه ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دوره جدیدی را تجربه کرد. ورود به این دوره جدید البته مقوله‌ای است که کمتر پژوهشگری درباره اصل ان تردید داشته یا ان را انکار نماید. گرچه درباره مولفه‌ها، چیستی و اثار و ابعاد این تقسیم بندی اختلاف نظر‌هایی وجود داشته و دارد. جناب اقای محمد رضا سرشار در “ادبیات داستانی ایران پس از انقلاب اسلامی” به تفصیل برخی اورده‌ها و تفاوت‌های ادبیات داستانی پس از انقلاب با دوره پیشین را بیان داشته است. ادبیات روایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی متاثر از انقلاب اسلامی، مبانی و ارزشهای ان شکل گرفت. این دوره با گسستی از تجربه ادبیات داستانی پیش از انقلاب اسلامی که عموما در سیطره ادبیات چپ مارکسیستی یا ادبیات لیبرال غرب گرا بود شکل گرفت. بنابر این بیش از هر چیز متاثر از تجربه ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی بود. نویسندگان این جریان نه پرورش یافته جریانهای پیش از انقلاب و نه متاثر از نظریات ادبی شناخته شده که بیش از هر چیز و اصالتا برامده از فرهنگ انقلاب اسلامی بودند. بایکوت جریان شبه روشنفکر در دهه اغازین انقلاب اسلامی عملا راه را برای ظهور و تجربه اندوزی نسل نویسندگان انقلاب اسلامی گشود. بنابر این تجربه مستقیم و بی‌واسطه به اقتضای عمیق بودن، بکر بودن و ارزشهای روایی نویسندگان جریان انقلابی را ناگزیر به روایت می‌ساخت. این ناگزیری در درجه نخست از نفس تجربه‌ای نشات می‌گرفت که در نوع خود در طول تاریخ ایران بی‌نظیر بود. ارمان‌هایی محقق شده بودند، شخصیت‌هایی عمیق که تا پیش از این کمتر دیده شده بودند ظهور کردند و تحولات عمیقی در زندگی و منش انها رخ داده بود. پس از نوزده ماه از پیروزی انقلاب اسلامی و با اغاز دفاع مقدس، عملا نسل جوان نویسندگان انقلاب به موضوع دفاع مقدس پرداختند. موضوعی که در طول تاریخ انقلاب اسلامی طولانی ترین و عمیق ترین تجربه مشترک را رقم زد. و مضامین و معارفی را به نمایش گذاشت که نمونه و بدیلی در موقعیت‌های دیگر به ان وسعت برایش نمی‌توان معرفی کرد. بنابر این بخش عمده‌ای بلکه حداکثر توان ادبیات روایی پس از انقلاب اسلامی معطوف به دفاع مقدس شد. تا کنون و با گذشت بیش از چهار دهه از اغاز دفاع مقدس و بیش از سه دهه از پذیرش قطعنامه همچنان ادبیات دفاع مقدس کما و کیفا پیشاپیش گونه‌های دیگر ادبی قرار گرفته است. به نحوی که می‌توان ان را در جنگ واقعی تهاجم فرهنگی و تقابل جریان متعهد و جریان شبه روشنفکری در حوزه ادبیات خط شکن دانست. اما ایا این گونه که در تلقی عام و تقسیمات ادبیات داستانی گونه‌ای “موضوعی” تلقی می‌شود چگونه و چرا باید به عنوان فرا گونه معرفی و تفسیر و جای شناسی شود؟

یکی از موضوعاتی که بخصوص در دو دهه اخیر اذهان اهالی ادبیات روایی را به خود مشغول داشته است نسبتی است که میان ادبیات داستانی دفاع مقدس و ادبیات داستانی انقلاب اسلامی برقرار است. این تلقی در برخی نظرات وجود دارد که این دو گونه‌ای هم عرض هستند. برخی نگرانی‌ها درباره پرداخت موکد به ادبیات دفاع مقدس و غفلت از ادبیات انقلاب اسلامی نیز به این اسیب شناسی دامن می‌زند. در این نگاه این دو حداکثر گونه‌هایی تلقی می‌شوند که هم عرض بوده و در برهه‌ای از ادبیات انقلاب اسلامی در مقابل یکدیگر صف ارایی می‌کنند. با این توضیح که ادبیات دفاع مقدس و پرداخت بیش از اندازه به ان نگاهها را از ادبیات انقلاب اسلامی یعنی ادبیاتی که به موضوع انقلاب اسلامی ۵۷ بپردازد منصرف ساخته است. بنابر این متهم اصلی در نپرداختن به ادبیات انقلاب اسلامی ادبیات دفاع مقدس است. در مقابل این نظر، ایده دیگری وجود دارد که این دو گونه را نه در عرض هم که در طول یکدیگر قلمداد می‌کند. بر این اساس نگاه موضوعی به این گونه‌های ادبی بسیار محدود کننده بلکه منشا اشتباهات راهبردی است. تردیدی در این نیست که دفاع مقدس، دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی و ایران اسلامی بوده است و این دو واقعه به لحاظ مبانی، ارزشها و ارمانها با یکدیگر همپوشانی دارند. بنابر این ادبیات دفاع مقدس نه تنها در مقابل ادبیات انقلاب اسلامی نیست بلکه در طول ان و تامین کننده و تمهید کننده مقدمات ان است. به تعبیری برای نیل به ادبیات انقلاب اسلامی وقوع دفاع مقدس و ظهور ادبیات دفاع مقدس فرصتی مغتنم و بی‌نظیر محسوب می‌شود. توضیح انکه نوشتن از انقلاب اسلامی به مراتب و به دلایل متعدد از نوشتن درباره دفاع مقدس دشوار تر است. این دشواری تا حدودی به نفس این موضوعات باز می‌گردد. پیچیدگی‌های انقلاب و افراد و سلایق و نحله‌های شرکت کننده در ان و صیرورت و حیات انقلاب در طول چهار دهه اخیر نوشتن از ان را دشوار می‌کند. در حالی که دفاع مقدس حداقل به واسطه سطح دشمن شناسی سهل تر روایت ساده تری را اقتضا می‌کند.

اما سئوال این است که ایا تجربه ادبیات روایی دفاع مقدس تجربه‌ای صرفا گونه‌ای است که دامنه تاثیر و حرکت و صیرورت ان صرفا در چارچوب یک گونه محدود می‌شود؟ به نظر می‌رسد ادبیات دفاع مقدس بیش از ان که صرفا تجربه‌ای در گونه‌ای خاص از ادبیات و خاصه ادبیات روایی باشد، در ابعاد و جهات مهمترین تجربه‌ای موثر و عمیق و سازنده در حوزه ادبیات دینی و ادبیات داستانی متاثر از انقلاب اسلامی است. به نحوی که اثار و ثمرات و نتایج و یافته‌هایش فراتر از گونه خاص دفاع مقدس زاینده گونه‌های متعدد خواهد بود. یکی از دلایلی که این ادعا را تایید و تثبیت می‌کند به تعریف ادبیات روایی دفاع مقدس باز می‌گردد. واقعیت ان است که مفهوم دفاع مقدس به هیچ وجه مقید به واقعه‌ای زمانی و مکانی نیست. انچه ماهیت این ادبیات را رقم می‌زند خصوصیت قدسی و رویکرد قدسانی ان در نگاه به عالم است. انچه به عنوان اصلی ترین یافته این ادبیات باید تلقی شود ان است که بر خلاف ادبیات چپ و ادبیات لیبرال نگاهی قدسانی به عالم دارد. در تعریف ارزشها و ارمانها ایمان و باور به عالم غیب در ان موج می‌زند و همین است که جوهره ادبیات روایی متعهد را خواهد ساخت. به بیانی ادبیات روایی دفاع مقدس محط و محمل مکتب ادبی پس از انقلاب اسلامی است و به مقتضای تجربه‌ای که نویسندگان در این زمینه داشته اند توانسته است در مراتبی این مکتب را ظاهر نماید.

نکته دیگری که در این باره محل توجه است صیرورت و شدن‌های ادبیات روایی معاصر در تجربه مستمر ان در پرداخت به موضوعات متعدد است. واقعیت ان است که اینده ادبیات روایی در کشور و افق‌های اینده ان کاملا نیازمند استفاده از تجربه ادبیات روایی دفاع مقدس است. سیر کمالی ادبیات روایی معاصر به سمت ادبیات مطلوب یا متوقع لازم است از تجربه ادبیات روایی دفاع مقدس عبور کند. عدم توجه به ریزش‌ها و رویش‌ها و ظرفیت‌ها و استعدادهای فعلیت یافته ادبیات دفاع مقدس عملا تجربیات اینده ادبیات در کشور را به نقطه اغاز باز خواهد گرداند و ناکامی‌های گذشته را مضاعف خواهد ساخت. به تعبیری ادبیات دفاع مقدس به مثابه سرچشمه‌ای است که اب حیات را در رگ‌های ادبیات کشور به جریان در می‌اورد نخست بدان سبب که این گونه از تقدم زمانی نسبت به گونه‌های متاخر برخوردار است. دیگر انکه میزان تجربه اندوخته در این گونه بیش از هر گونه دیگری است و بالاخره اینکه ظهور و بروز ادبیات دفاع مقدس ان را در سعه‌ای فراتر از گونه‌ای موضوعی قرار داده است. دفاع مقدس بیش از انکه نامی برای گونه‌ای موضوع محور باشد عنوانی برای ادبیاتی مضمون محور است که با موضوعات مختلف سازگاری دارد.

کلید واژه مهم دیگری که در بیانات مقام معظم رهبری امده است مقوله تحریف و تحذیر از دست‌ها و انگیزه‌های تحریف گر است. این کلید واژه در صورت تبئین، تفصیل و تفسیر، قادر است مهمترین مجاری اسیب ادبیات روایی دفاع مقدس را اشکار سازد.

می توان مقوله تحریف را در دو شاخه شاخص و پر اهمیت ادبیات مستند نگار و ادبیات خلاقه داستانی شناسایی کرد. همانطور که ادبیات مستند نگار و واقع گو ممکن است به دام تحریف واقعیات دفاع مقدس بیفتد. ادبیات خلاقه داستانی نیز در کارکرد خاص خود می‌تواند به نوع دیگری از تحریف دامن زند. با این توضیح که تحریف در ادبیات داستانی پیچیده تر، تاثیر گذار تر، عمیق تر و بنیادین تر است. باید به این نکته متفطن بود که تلقی واقع گویی در خاطره نویسی و امکان صدق و کذب در گزاره‌های ان و صورت انشایی گزاره‌ها در ادبیات داستانی و در نتیجه عدم اتصاف گزاره‌ها در ان به صدق و کذب ممکن است به این نتیجه منتهی شود که اصل تحریف در خاطره جدی و محقق و در حوزه داستان غیر قابل فرض و دور از ذهن است. اما دقت در کارکردهای ادبیات داستانی حاکی از ان است که ادبیات داستانی با کارکرد خاص خود در القای هدف نمایشی اساسا خود را بی‌نیاز از صدق و کذب می‌داند. لذا نمی‌توان در ان از کاذب بودن سخن گفت. داستان معنا را در جان مخاطب می‌نشاند و ان را ایجاد می‌کند بدون انکه ادعای مستند گویی داشته باشد. این خصوصیت نحوه مواجهه با اثار داستانی تحریف گر را نسبت به اثار مستند نگار از پیچیدگی‌های بیشتری برخوردار می‌کند. داستان لزوما به شخصیت خاص یا واقعه تاریخی اشاره نمی‌کند. بنابر این نمی‌توان با انکار حضور تاریخی شخصیت داستانی یا انکار وقوع حادثه داستانی به نحو تاریخی نسبت به ان واکنش نشان داد و تاثیر ان را مرتفع ساخت. در حالی که در اثار مستند نگار کافی است مستندات مخدوش شده یا راوی از اعتبار خلع شود همین کفایت می‌کند تا خاطره یا روایت مستند نگار از تاثیر بیفتد. به همین سبب است که جریان شبه روشنفکر در طول چهار دهه گذشته تلاش بسیاری در شکل گیری، توسعه، تثبیت و رونق بخشی به جریانی با عنوان ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس بوده است.

در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس ابزارهای متعددی در انچه باید به واقع از ان به بحران تحریف دفاع مقدس یاد کرد بکار گرفته شده و دخیل بوده اند. اولین رکن جریان تحریف کننده پژوهشهای سکولار در مجامع علمی و دانشگاهی اند. پژوهشهای سکولار اساسا هیچ توجهی به حقیقت دفاع مقدس نداشته و عملا ارزش‌ها مبانی دینی و ارمان‌های انقلابی را در پژوهشهای ادبی دخیل نمی‌داند. در نتیجه چنین حساسیت زدایی که زاییده نگاه کاملا ترجمه‌ای و وابسته است ادبیات دفاع مقدسی مورد تقدیر و ترویج واقع می‌شود که با این مبانی اندیشه‌ای بیگانه است و ادبیاتی مورد تقبیح قرار می‌گیرد که به حقیقت دفاع مقدس و واقعیات جاری در ان ملتزم و متعهد است. عامل دیگری که در شکل گیری جریان تحریف گر در ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس تاثیر داشته است نقد ادبی غیر متعهد است. واقعیت ان است که سکوت در مقابل ادبیات تحریفگر که در طول دهه‌های اخیر به یک رویه تبدیل شده است به ادامه حیات ادبیات سیاه دفاع مقدس دامن زده است. بعضا سیاست تساهل و تسامح در مبانی و ایده درست فهمیده نشده جذب حداکثری عملا جریان داستان نویس و منتقد متعهد را نیز در مقابل این جریان تحریفگر دچار انفعال ساخته است. به نحوی که در همین ایام و با وجود تحذیر مقام معظم رهبری درباره تحریف و دست‌های تحریفگر و میان فهرست‌های منتشر شده درباره بهترین اثار داستانی و روایی دفاع مقدس مشخصا اثار تحریفگر دفاع مقدس و سکولار تبلیغ می‌شوند. همچنین عوامل دیگری چون جشنواره‌های شبه روشنفکری و عدم تخصص مسئولان و سیاست گذاران ادبی در تقویت جریان تحریف گر در حوزه داستان نویسی موثر بوده اند.

نکته‌ای که باید بدان توجه داشت اینکه “تحریف” در ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس در مراتب و در جات مختلف و بر اساس مبانی فکری متفاوت صورت گرفته است. تحریف لزوما و ضرورتا ناشی از انگیزه اگاهانه نویسنده نیست. بلکه بعضا تحریف با نااگاهی درباره لوازم روایت داستانی محقق می‌شود. اما در مجموع اغراض و دواعی مختلفی به تحریف منجر می‌شوند. از جمله، ضدیت و عناد با اصل جمهوری اسلامی که خاصه در اثار برخی نویسندگان نسل پیش از انقلاب قابل شناسایی است. تحریف دفاع مقدس در اثار این گروه از مخالفت و عناد انها نسبت به اصل انقلاب اسلامی و ارزشهای ان نشات می‌گیرد. انگیزه دیگر ضدیت با مطلق جنگ و ترویج ایده صلح مطلق است. برخی نویسندگان جریان سیاه نویس دفاع مقدس متاثر از فضا و مبانی ادبیات ضد جنگ در جهان و در نتیجه کج فهمی و بدفهمی با شعار جذاب “مخالفت با جنگ” و “صلح طلبی” دست به تحریف دفاع مقدس زدند. نتیجه این مبنا گزینی نه مخالفت با مطلق جنگ که مخالفت و کریه انگاری نسبت به مصداق موجود تاریخی ایران اسلامی یعنی دفاع مقدس هشت ساله بوده است. انگیزه دیگری که برخی نویسندگان را به سمت تحریف دفاع مقدس متمایل ساخت، تلاش برای دست یافتن به روایت‌های داستانی با مخاطب حداکثری جهانی بود. این طیف با این مبنا که پرداخت به ارزش‌ها و حقایق دفاع مقدس برای مخاطب جهانی امری نامانوس است گمان کردند راه جهانی کردن این ادبیات کتمان یا کم رمق سازی حقیقت نورانی دفاع مقدس است. گروهی دیگر به داعی نواوری دست به هنجار شکنی زدند. این طیف به دنبال اتهام جریان شبه روشنفکر به ادبیات متعهد مبنی بر شعار نویسی و کلیشه نویسی گمان کردند رهایی از کلیشه‌ها به معنای جدا کردن ادبیات دفاع مقدس از شخصیت‌های قدسی و مضامین عالی است. این گروه به دام دو گانه ادبیات دولتی و ادبیات ازاد افتادند و گمان کردند ادبیات متعهد معادل ادبیات حکومتی و سفارشی است و مردمی نویسی به معنای پرداختن به نقاط سیاه جنگ و پرهیز از ادبیات حماسی است. لذا روح حماسه که حقیقت دفاع مقدس را ساخته است در این اثار تحریف شد.

اما همانطور که بیان شد تحریف لزوما دایر مدار قصد نویسنده نیست. چه بسا در ادبیات مستند نگار دفاع مقدس و ادبیات داستانی دفاع مقدس از سوی جریان متعهد به ارزشها و مبانی دفاع مقدس و همدل و هم سوی با ان نیز تحریف‌هایی صورت گرفته است. این تحریفها در هر دو شق تحریف به زیاده و نقصان قابل ارزیابی است. شاید یکی از چالش برانگیز ترین موضوعاتی که در ادبیات مستند نگار و تا حدودی قالبهای زندگی نامه و زندگی نامه‌های داستانی مطرح بوده است پرداختن به شخصیت واقعی و تاریخی و حدود و ثغور بیان اطلاعات از زندگی چنین شخصیتی است. از سویی با روایتهایی مواجه هستیم که به دلیل ملاحظات متعدد فرهنگی، فقهی، اخلاقی و حتی سیاسی قادر نیستند همه چیز را درباره شخصیت بیان کنند. به تعبیری ادبیات روایی متعهد حتی در صورت دانستن همه چیز درباره شخصیت- که خود محل تردید است- مجاز به بیان همه دانسته‌ها نیست و نمی‌تواند حریم شخصیت تاریخی را مخدوش سازد و سر او را اشکار نماید. گرچه این موضوع را نمی‌توان حقیقتا تحریف دانست اما در اینکه تمامی شخصیت بازگو نشده و بخش منتخب و مجازی از زندگی شخصیت بیان شده است اثار و لوازمی را در پی خواهد داشت. همچنان که خاصه در برخی اثار مستند نگار دفاع مقدس شاهد بزرگ نمایی‌های غیر ضرور و بعضا طرح غلوامیز وقایع و اشخاص هستیم. این بیش از هر چیز به دلیل تجربه اندک راوی در بکارگیری ابزارهای روایی یا بی‌اعتمادی به تاثیر گذاری روایتی است که در حال انجام ان است. واقعیت ان است که شهدا و جانبازان و سرداران دفاع مقدس ان گونه که بوده اند و ان گونه که زیست کرده اند جایگاه بسیار رفیعی دارند. همانگونه که تخفیف و تقلیل دفاع مقدس و شخصیت‌های انها امری نابخشودنی است، غلو درباره انها نیز مقوله‌ای ناپسند ارزیابی می‌شود.

انچه در پایان باید بدان اشاره شود ضرورت تئوری پردازی بر پایه فرمایشات و تقریظ‌ها و مکتوبات مقام معظم رهبری است. به واقع مقولاتی چون خصوصیت فراگونه‌ای ادبیات دفاع مقدس و دست‌های پیدا و پنهان تحریف در قالبهای مختلف ادبی از جمله مقولاتی هستند که باید مورد پژوهش جدی قرار گیرند.

پی‌نوشت:

[۱] ادبیّات دفاع مقدّس هم یک گونه‌ی ادبی در قبال سایر ادبیّات نیست؛ یعنی این جور نیست که ما ادبیّات حماسی داریم، عشقی داریم، اجتماعی داریم، پلیسی داریم، یکی هم حالا مثلاً دفاع مقدّس؛ نه، دفاع مقدّس یک سرچشمه است، انواع و اقسام ادبیّات را می‌شود از آن انتزاع کرد و استفاده کرد و از آن میجوشد. مثل یک چشمه‌ی جوشنده است که انواع و اقسام ادبیّات را میشود خلق کرد در آن؛ میشود متنهای عالی تاریخی، اجتماعی، سیاسی، عشقی، خانوادگی را از روی ادبیّات دفاع مقدّس و آنچه برای دفاع مقدّس تولید میشود ایجاد کرد. https://farsi.khamenei.ir

[۲] دست تحریف با انگیزه به دنبال شبهه‌افکنی است…. تحریف در کمین است، دستهای تحریف‌گر در کمینند. همان

نویسنده باید خود را قربانی کند/رنج‌های عدم ارتباط با جامعه سنتی

به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی رمان «مرغ غریب عشق» نوشته نصرالله قادری، عصر دیروز دوشنبه ۳۱ شهریور با حضور احمد شاکری، فرزانه فخریان، نویسنده اثر و ابراهیم شمشیری مدیر انتشارات سروش در سالن اجتماعات خبرگزاری مهر برگزار شد.

قادری در ابتدای این‌مراسم در پاسخ به این‌سوال که چرا این‌کتاب را نوشته، گفت: منزل ما جایی است که یکی از نقاشی‌های دیواری، تصویر چهره شهید شاه‌آبادی است و ما هر روز که از خانه بیرون می‌آمدم، همدیگر را می‌دیدیم و با هم گفتگو داشتیم. او می‌گفت چرا من را نمی‌نویسی؟ و من هم می‌گفتم شما آخوندی و باید اتفاق جالبی در زندگی‌ات پیدا کنم که بنویسمت! در نتیجه یک‌روز این‌اتفاق افتاد و من شروع به نوشتن کردم. این‌توضیح را هم بدهم که چرا از لفظ آخوند استفاده می‌کنم. ما لفظ روحانی نداریم. روحانی برای عالم مسیحیت است و ما آخوند داریم.

شاه‌آبادی بین خود آخوندها هم غریب است و ناشناخته باقی مانده است. یعنی به او نگاهی معمولی و عادی می‌شود؛ در حالی‌که او آخوندی بود که ریاضی می‌دانست و مسلط به مکالمه ۳ زبان خارجی بود. او کسی بود که معنی عشق را درک می‌کرد؛ زن را به خوبی فهمیده و با مادر، همسر و دخترش، رابطه عجیب و بسیار خوبی داشته استوی افزود: برای نوشتن کتاب،‌ شروع به گردآوری اطلاعات کردم و مدارک زیادی جمع کردم. داستان را هم از میدان ژاله شروع کردم و تا جزیره مجنون که محل شهادت شهید شاه‌آبادی است پیش رفتم. وقتی ۲ فصل اول کتاب را نوشتم، آن را به آقای شاه‌آبادی پسر شهید تحویل دادم تا مطالعه کند که گفت متن سخت و دشواری شده است. قرار شد همسر، پسر و خواهر این‌شهید هم ۲ فصل اول را مطالعه کنند و ۱۵ روز بعد نظرشان را بگویند. ۲ روز بعد تماس گرفتند و گفتند همین‌مسیر خوب است؛ ادامه بدهید! در نتیجه برای نوشتن کتاب فعلی،‌ روزی ۱۸ ساعت زمان گذاشتم.

در ادامه نشست، فرزانه فخریان معاون فرهنگی انتشارات سروش، علت نامگذاری کتاب را جویا شد که قادری گفت: در بیشتر کتاب‌های من، نام عشق به چشم می‌خورد. عشق،‌ برای من همه هستی است. شاه‌آبادی مثل یک مرغ‌ که در ادبیات ما بار معنایی مثبتی دارد، است. اما چون فضای فعلی جامعه و مخاطب ما، نسبت به طیف آخوند، گار دارد، این‌مرغ به‌نظر من غریب است. اما این‌غربت دوچندان است چون شاه‌آبادی بین خود آخوندها هم غریب است و ناشناخته باقی مانده است. یعنی به او نگاهی معمولی و عادی می‌شود؛ در حالی‌که او آخوندی بود که ریاضی می‌دانست و مسلط به مکالمه ۳ زبان خارجی بود. او کسی بود که معنی عشق را درک می‌کرد؛ زن را به خوبی فهمیده و با مادر، همسر و دخترش، رابطه عجیب و بسیار خوبی داشته است. با وجود همه امتیازات، این‌شهید غریب است. به‌همین‌خاطر بود که نام کتاب را «مرغ غریب عشق» گذاشتم.

قادری در ادامه گفت: متاسفانه در فضای مجازی، معاندان و دشمنان، از شهید شاه‌آبادی باعنوان فاشیست یاد می‌کنند. در حالی‌که اصلا این‌گونه نبوده است. او یک مرغ غریب است. چون به باور سنتی ما، روح اموات شب‌های جمعه در قالب مرغان و پرندگان به پرواز درمی‌آیند و در طلب فاتحه و خیرات، روی بام و دیوار خانه‌های ما می‌نشینند.

در بخش بعدی این‌نشست، شاکری گفت: در دفاع مقدس طیف‌های گوناگونی وجود دارند؛ نوجوانانی که مراحل اخلاقی و ایمانی را طی کرده‌اند یا کسانی مانند شهید شاه‌آبادی که از سبقه علمی و فضیلت برخوردار بوده‌اند. نوشتن از این‌افراد توفیق و عنایت خاص می‌خواهد. نوشتن درباره چنین شخصیت‌هایی که با عالم غیب سرو کار دارند، کار سخت و دشواری است، چون عالم غیب را کسی ندیده و اگر نویسنده بخواهد واقعیت را بگوید، همین کار را دشوار می‌کند. درنتیجه نویسنده مدام در معرض تحلیل و نقد اطرافیانی است که شخصیت شهید را می شناسند؛ چراکه هرکسی ضلعی از شخصیت شهید را دیده و راضی نگه‌داشتن همه، کار دشواری است.

وی افزود: یکی از لوازم ادبیات داستانی و درام، حرکت است و بدون حرکت، روایتی به وجود نمی‌آید و آن‌چیزی که حرکت را به وجود می‌آورد، نیاز است. در پی وقوع مساله‌ای ناگزیر به حرکت می‌شود و در مقابل این‌حرکت موانع و کشمکشی وجود دارد. نکته مهم دیگر این‌که کار روی شخصیت‌های قدسی، دشوار است. همه این‌موارد برای نویسنده مانع‌تراشی می‌کنند. انگیزه‌ای که باعث می‌شود نویسنده سراغ چنین‌شخصیتی برود، ارکان تاثیرگذاری است که در موضوع وجود دارد که خود، موضوع و سر فصل بحثی است که در آن بپرسیم در جریان ادبیات روایی کشور، ذائقه مخاطب به چه سمتی حرکت می کند و نویسنده چه‌طور بر ذائقه نویسنده تاثیر می‌گذارد؟

ما در مقطعی از زمان زندگی می‌کنیم که در دانشگاه‌ها، کرسی‌های مناظره و نهادهای مختلف، رویکردی در قبال دفاع مقدس وجود دارد؛ رویکردی که بر پوچی تاکید دارد، سیاه اندیش و منکر امر قدسی است. اما آقای قادری در این‌کتاب، به روایت ساحت قدسی پرداخته و از پرداختن به آن هم هیچ ابایی ندارداین‌منتقد در ادامه گفت: نوع مخاطب‌شناسی که در حوزه ادبیات روایی در کشور ما وجود دارد، این است که نوع اقبالی که به ادبیات مستندنگار و احترامی که به شخصیت‌های تاثیرگذار وجود دارد، کار نویسنده را برای تاثیرگذاری تسهیل می‌کند. بنابراین طبیعی است که بسیاری از نویسندگان بزرگ رمان‌نویس ما عملا به شخصیت‌های تاریخی و واقعی رو بیاورند. نقد ما در این‌جلسه، نقد شهید و شخصیت او نیست، بلکه نقد روایتی است که نویسنده از شهید دارد. گزاره‌هایی که به کار می‌رود باید از این‌حیث دیده شود که خود فرآیند و سیروریتی دارد که آیا نویسنده برای روایت یک‌شخصیت مصالح لازم را در دسترس دارد و در ادامه از چه نوع قالبی برای روایت استفاده خواهد کرد؟

اگر عالم قدس را از ادبیات حذف کنیم، چیزی برایش باقی نمی‌ماند

شاکری گفت: برخی از مسائل و موضوعات در طول ادبیات روایی از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. این‌کار و کارهای مشابه و انبوهی از کارهای مشابه در ادبیات روایی دینی قرار گرفته‌اند و شاید اگر مهمترین مساله را برجسته‌تر کنیم، آن مساله باید روایت قدسی باشد. یعنی مساله‌ای پیچیده‌تر از این نیست و جزو مولفه هویت‌ساز ماست. یعنی اگر ما عالم قدس را از ادبیات حذف کنیم، چیزی باقی نمی‌ماند. اگر ما بتوانیم این را فهم کنیم و به این‌مساله دست پیدا کنیم، بعید نیست به مکتب انقلاب اسلامی هم دست پیدا کنیم.

امر غیبی در کتاب «مرغ غریب عشق» دو شان دارد، هم عالم پس از مرگ است و هم مربوط به زیست معنوی شهید. در این که این‌کار موفق بوده و توانسته این قله را فتح کند و در این نمایش خرق عادتی کند، دامنه بحث گسترده است. در این‌زمینه مهم است بدانیم نگاه نویسنده به ادبیات دینی چیست و چقدر موفق شده که این‌نگاه را به سرانجام برساند. رویکرد نگارش اثر، قابل تحسین است. ما در مقطعی از زمان زندگی می‌کنیم که در دانشگاه‌ها، کرسی‌های مناظره و نهادهای مختلف، رویکردی در قبال دفاع مقدس وجود دارد؛ رویکردی که بر پوچی تاکید دارد، سیاه اندیش و منکر امر قدسی است. اما آقای قادری در این‌کتاب، به روایت ساحت قدسی پرداخته و از پرداختن به آن هم هیچ ابایی ندارد. او تلاش کرده در این‌کتاب به ساحت شهید شاه‌آبادی نزدیک شود.

شاکری در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به انتخاب راوی اول‌شخص برای بیان داستان، گفت: «مرغ غریب عشق» ظاهرا با روایت اول شخص و از زبان شهید روایت می‌شود. اما در ادامه بنا به موقعیت‌ها دست به دست می‌شود. در انتها و فصل آخر زاویه دید تغییر می‌کند و پای کاتب به میان می‌آید که همان‌نویسنده است. کاتب از اثر خود دفاع می‌کند؛ به‌این‌ترتیب که عنوان می‌کند، من فقط نویسنده‌ام و چیزی که گفتم، همان‌چیزی است که شاه آبادی روایت کرده است.

نویسنده رمان «انجمن مخفی» ادامه داد: اگر کاتب، میرزابنویس است، چه‌دلیلی دارد از روایت دفاع کند. فصل پایانی کتاب، خطابه و دفاعیه است. به‌نظرم این‌که کاتب کار خود را توجیه کند، غیرمتداول است. اما نویسنده برای این‌کار دلیل دارد و علتش این است که می‌داند به‌خاطر این‌گونه نوشتن، مورد پرسش قرار خواهد گرفت. این در صورتی است که می‌توانست با قلم ساده‌تری به بیان روایت بپردازد و یا ضمن روایت، به توجیه و کارکرد خود بپردازد. در این‌زمینه اگر راوی توانسته بود توجیه را به‌خوبی انجام دهد، دیگر نیازی به فصل پایانی نبود.

اگر به سنت ادبیات قرانی رجوع کنیم، می‌بینیم که همواره از این‌گونه مسائل با تمثیل صحبت می‌کند. یعنی خود ماجرا را نمی‌گوید بلکه تمثیلی برای آن می‌آورد. اما به‌نظرم داستان «مرغ غریب عشق» سرشار از خطبه‌هاست و نیاز به خواب‌گزار ندارد. یعنی خطابه است و استدلال می‌کند. بنابراین اگر نیاز به خواب‌گزار باشد مربوط به مورد دیگری استوی افزود: اگر بپذیریم، مطالب پیش‌رویمان خواب هستند، باید از الزامات خواب پیروی کنند. پس دلیلی ندارد در بسیاری از جهات، شاید و باید کنیم. چون خواب منطق خودش را دارد. بسیاری از نویسندگان رویاپردازی می‌کنند اما این‌کارشان به آن‌معنا نیست که شیوه روایی‌شان هم رویاپردازانه باشد. بنابراین اگر یک‌داستان‌نویس یک رویا را روایت می‌کند، شیوه‌هایی هم برای روایتش وجود دارد. در این‌کتاب، راوی شهید شاه‌آبادی است اما همه رویای جاری در کتاب،‌ توسط نویسنده دیده شده است. در واقع این‌رویا، ساخته ذهن نویسنده است. به‌عبارتی به‌نظر می‌رسد کتاب،‌ طراحی نویسنده و نتیجه تجربه و تحقیق اوست در حالی‌که خواب، جایی است که خواب دیده می‌شود اما آقای قادری، نزدیک به دوهزار صفحه مصاحبه درباره شهید شاه‌آبادی خوانده و سپس این‌کتاب را نوشته است.

شاکری با طرخ این‌پرسش که چرا داستان باید به شکل رویا بیاید، گفت: این‌محور مهم بحث است. چون در رویا زمان تجریدی است. تا به حال، داستانی ندیده‌ام که تجربه زمان تجریدی را منتقل کند. شاه آبادی در لحظه های آخر زندگی همه این‌رمان را در چند لحظه می‌بیند. او شاهد است و به مقام شهادت رسیده است. اما به نظر من، دست ادبیات از انتقال تجربه این‌زمان متراکم کوتاه است. بخشی از رمان نزدیک به رویا است و بخشی نیست. کل رویایی هم که شاه‌آبادی دارد می‌بیند، مربوط به زمان حضورش در قتلگاه است. در آن مرحله می‌پذیریم رویا است چون امکان تجربه آن نیست. پس نمی‌تواند واقعی باشد و اتفاقات بیان‌شده، قابل درک نیست و نزدیک به رویا هستند و شاید رمزنگار بخواهند. اگر به سنت ادبیات قرانی رجوع کنیم، می‌بینیم که همواره از این‌گونه مسائل با تمثیل صحبت می‌کند. یعنی خود ماجرا را نمی‌گوید بلکه تمثیلی برای آن می‌آورد. اما به‌نظرم داستان «مرغ غریب عشق» سرشار از خطبه‌هاست و نیاز به خواب‌گزار ندارد. یعنی خطابه است و استدلال می‌کند. بنابراین اگر نیاز به خواب‌گزار باشد مربوط به مورد دیگری است.

قادری طرفدار اسلام رحمانی است

این‌منتقد ادامه داد: شهید شاه‌آبادی در قتلگاه افتاده، خودش را می‌بیند و فیلم زندگی در مقابلش به نمایش درآمده است. آن‌چیزی که شاه آبادی روایت می‌کند چیست؟ فیلم است؟ یا آن چیزی که در فیلم می‌بیند با تحلیل خود برای ما روایت می‌کند؟ اما راوی چیزی بیشتر از فیلم را روایت می‌کند. به نظر من آقای قادری طرفدار اسلام رحمانی است. این نگاه رحمانی در زندگی کودکانه، اهل شادی و بازی و … دیده می‌شود. یعنی او تلاش دارد ذهنیت تیپیک را برای تغییر ذهنیت مخاطب در ذهن او به وجود بیاورد.انبوهی از روایت‌های کتاب، توجیه هستند. بهانه اصلی روایت در این‌کتاب، بیان مانیفست، اعتقادات، مبانی فکری و خلق و خوی فکری شهید شاه‌آبادی است. به میزانی که به درون این‌شخصیت پرداخته شده، به بیرون او پرداخته نشده است. ترتیب وقایع هم گویا خیلی جزو دغدغه نویسنده نبوده‌اند که حتما تقویمی و با توالی زمان جلو برود. حتی در بیان تقویمی به‌طور مشخص قصد بیان وجود ندارد و تاکید بر اتفاقات بیرونی نیست. محور داستان درونیات و درون‌نگری است و شاید نتوان آن را زندگینامه دانست. البته شاید این، خلاف عادت باشد. دلیلش هم این است که شاید پنهان‌ترین وجه شخصیت، وجه درونی اوست.

وی گفت: اطلاعات زیادی از شخصیت شهید شاه‌آبادی در کتاب نیست. وی با بیان اینکه اطلاعات زیادی از شخصیت شهید وجود دارد که در کتاب نیامده است، ادامه داد: شاه آبادی شخصیتی بود که پرمراوده بود و در مقاطع مختلف، مناصب مختلفی را عهده دار بوده است. اما شخصیت‌های فرعی از داستان‌های او حذف شده و تعداد محدودی از افراد باقی مانده‌اند. چرا؟ جواب این سوال به نوع نگاه ما به شخصیت‌پردازی، نگاهمان پرداختن به شخصیت است یا معرفی شخصیت برمی‌گردد؟

شاکری در قسمت پایانی سخنان خود به آغاز شکوهمند کتاب و خرده روایت‌های زیاد در انتهای آن اشاره کرد و گفت: نکته‌ای که کنار خرده‌روایت‌های انبوه کتاب به چشم می‌خورد، تصاویر دست نوشته‌های ریز و نامفهوم شهید است؛ تصاویری که نه سند محسوب می‌شوند و نه ویژگی داستانی دارند. این در صورتی است که عمق ادبیات برای بیان، بیشتر از تصاویر است. در ضمن، درج عکس نیز مخالف رویکرد رویاپردازی و رویا است.

در ادامه این نشست، قادری با بیان اینکه یک شیوه ثابت برای منتقدین ما وجود دارد که طبق آن، باید برای نوشتن فقط اپیک، دراماتیک و … بود. در غیر این‌صورت، منتقد می‌گوید فلان‌اثر ضعیف است چون در هیچ‌کدام از این‌قالب‌ها جا نمی‌گرفت. در حالی‌که می‌توان در یک‌رمان شیوه اپیک دراماتیک و … داشت و آن‌چنان که من انجام می‌دهم، یعنی شاعرانه، دراماتیک و در عین حال اپیک بود. به همین دلیل است که در این‌کتاب، خطابه وجود دارد.

وی افزود: در این‌رمان دو مفهوم به‌صورت مبسوط توضیح داده شده‌اند. ابتدا این‌که همه آن‌چه که هست رویا است. در این‌زمینه تصور من این است که می‌توانستم مثل رمان «آخرین وسوسه مسیح» بنویسم که همه متن کار، همان‌رویایی است که مسیح (ع) روی چلیپا می‌بیند. در جهان عناصر _ نه اجزای رمان _ چیزی به نام غافلگیری هم وجود دارد. روایت هم تعریف مشخص خود را دارد؛ همین‌طور خواب‌گذاری. آیا روایت رمان، قدسی است و آیا کاراکتر ما، واقعی است یا تخیلی؟ این‌ها هم سوالات مهمی هستند. بحث آقای شاکری از این‌جا شروع شد که چون من، در کتابم، یک کاراکتر واقعی دارم، کارم بسیار سخت است. به تعبیر خودم نوشتن درباره این‌عزیزان یا حضرات معصومین (ع) کاری سخت و معادل راه‌رفتن در میدان مین است. به‌همین‌دلیل یعنی به‌خاطر سختی‌اش آن را دوست دارم. من عاشق راه‌رفتن روی میدان مین هستم اما مطلقا در داستانم از چیزی دفاع نمی‌کنم. من هرگز دفاع نمی‌کنم و می‌دانم که نباید به‌طور مستقیم از چیزی دفاع کنم. یعنی مطلقا به شعاردادن در داستان باور ندارم. علتش هم این است که یک اصل اساسی را قبول دارم و آن‌اصل از این‌قرار است که مامور به انجام یک‌وظیفه هستم. من مسئول نتیجه نیستم. فقط باید وظیفه‌ام را انجام دهم و بنویسم. آن‌کسی هم که قرار است من را قضاوت کند، از من به‌قدر وسع‌ام توقع دارم. اگر سخن من از دل برآمده باشد، لاجرم بر دل می‌نشیند.

رمان من اپیزودیک است

می‌گویند ما شخصیت حقیقی مان را وقتی می‌بینیم که حضرت عزارائیل بیاید و به همین دلیل است که در فرهنگ عامه وقتی یکی در حال مرگ است، یکی باید بالای سرش باشد، چرا؟ چون عزرائیل به شکل خود آدم می‌آید و وقتی او را می‌بینی وحشت می‌کنی و ممکن است با دهان کج بمیری و همه می‌فهمند جهنمی هستی. خب، برخی نویسندگان این‌مساله را هضم نمی‌کنند و کاراکتر را فقط تک‌ساحتی و تک‌شخصیتی می‌بیننداین‌کارگردان تئاتر همچنین در پاسخ به نقد شاکری درباره تغییر زاویه دید داستان، گفت: این‌بخش تئوریکِ کار من است. این‌رمان یک طرح اپیزودیک دارد. به‌این‌ترتیب علاوه بر شخصیت‌های داستان، خود نویسنده هم به روایت می‌پردازد. هر اپیزود هم حلقه اتصال است؛ حلقه اتصال معنایی و تصویری. رمان با شهادت شخصیت اصلی شروع می‌شود و این‌شخصیت به ۳ قسمت تقسیم شده است؛ آدمی که در قتلگاه و در خون افتاده، آدمی که روی درخت نشسته و آدم دیگری که ورای این‌دوست. اعتقاد ما بر این است که انسان از یک جسم و یک روح تشکیل شده است. متاسفانه ما حتی به اندازه قدیم هم ادراک نداریم که انسان، فقط جسم و روح نیست. بلکه جان هم دارد. روح عامل حرکت و گرمای بدن است. اما آن‌چه می‌ماند جان یا اسم است. برای همین است که همه تلاش می‌کنند اسمی از آن‌ها به جا بماند. حتی اگر در طول حیات‌مان چیزی از ما نماند، حداقل اسمی روی سنگ قبرمان حک می‌شود. بنابراین، انسان متشکل از جسم، روح و جان است. خب من با کاراکتری روبرو هستم که ۳ وجه دارد و در این‌جا می‌خواستم به جان این‌شخصیت بپردازم.

قادری گفت: من برای مخاطب عام می‌نویسم. کتاب هم مثل تئاتر است که به اشتباه می‌گویند هنر خواص است. فقط یک نوع تئاتر آزمایشگاهی داریم که برای مخاطب خاص است. تئاتر از بدو تولدش در یونان ۲۰ هزار تماشاگر داشته اما منویات اشتباه حزب توده در ایران باعث شد همه فکر کنند تئاتر برای خواص است. به‌هرحال در نوشتن کتاب،‌ من سعی می‌کنم همان‌طور که مادر مرحومم می‌فهمید، بنویسم. یعنی اگر شخصیت مرده،‌ باید مخاطب بفهمد و بداند او بناست چه‌طوری صحبت کند. نقطه اصلی تعلیق هم همین‌جا شکل می‌گیرد.

وی ادامه داد: رمان، نمایشنامه و فیلم روساخت دارد، که در آن، باید همه با من نویسنده همگام شوند. اما ژرف‌ساخت هم دارد. چرا من در جایی می‌نویسم که انسان نمی‌میرد بلکه مرگ را میمیراند؟ چون تعبیر قرآن این است که انسان مرگ را می‌چشد. این را آقای شاکری یک‌طور تعبیر می‌کند، علامه طباطبایی یک‌جور دیگر. هرکس بسته به دانش‌اش از این‌مسائل برداشت می‌کند. ما در روساخت یک‌چیز را متوجه می‌شویم؛ اینکه من بعد از مرگ نمی‌میرم و ادامه دارم. در رمان من، همان‌ابتدا شخصیت می‌گوید که مرده و این، چیز خیلی پیچیده‌ای نیست. طبیعی است آدم مرده نتواند حرف بزند. بنابراین کاتبی که حرف می‌زند و غافلگیری را انجام می‌دهد، در انتهای کار این‌وظیفه را به انجام می‌رساند که در ادبیات به آن، جهان تجلی می‌گویند و نظریه‌اش توسط جیمز جویس پایه‌گذاری شده است. جهان تجلی برای جهان مسیحیت است و من نمی‌توانم این‌نظریه را آن‌طور که جویس می‌گوید، روی شخصیت یک آخوند پیاده کنم.

وی افزود: هر کاراکتری دو شخصیت دارد؛ یکی شخصیت کاذب و دروغین و دیگری شخصیت حقیقی. می‌گویند ما شخصیت حقیقی‌مان را درست موقعی می‌بینیم که حضرت عزارائیل بیاید و به همین دلیل است که در فرهنگ عامه وقتی یکی در حال مرگ است، یکی باید بالای سرش باشد، چرا؟ چون عزرائیل به شکل خود آدم می‌آید و وقتی او را می‌بینی وحشت می‌کنی و ممکن است با دهان کج بمیری و همه می‌فهمند جهنمی هستی. خب، برخی نویسندگان این‌مساله را هضم نمی‌کنند و کاراکتر را فقط تک‌ساحتی و تک‌شخصیتی می‌بینند؛ یعنی همان‌شخصیت کاذب و ساختگی را. در حالی که شخصیت ما، متکثر است و بسته به سیر عمرمان، به‌طور دائم در حال تغییر است تا به آن شخصیت حقیقیِ لحظه مرگ برسد.

قادری در بخش دیگری از سخنان خود گفت: نویسنده‌ای که درست می‌نویسد باید بتواند در شخصیت کاراکترش حلول کند. اگر زندگی برخی نویسندگان را بخوانیم، متوجه می شویم که در شخصیت حلول کردند و یکی شدند. آیا شخصیتی را که او ارائه می دهد مانند کاراکتر واقعی است؟ با خواندن شرح حال ارنست همینگوی می‌توان فهمید چرا او وقتی «پیرمرد و دریا» را می‌نوشت، در حالی که صدها کیلومتر دورتر از دریا بود، دچار دریارزدگی شد و کارش به بیمارستان کشید. به خاطر این‌که در شخصیت کاراکتر داستانش حلول کرده بود. حتی نویسنده ای که کاراکتر قصه‌اش مثل شهید شاه‌آبادی، ما به ازای درونی نداشته باشد، باید از جایی گرفته شده باشد. می‌خواهم به این‌جا برسم که در فصل آخر کتاب،‌ مطلقا در پی دفاع و توجیه نبوده‌ام. فصل آخر داستان براساس غافلگیری پیش رفته و در پی پاسخ به اولین‌پرسش است؛ یعنی این‌که چگونه این‌کتاب نوشته شد و چرا خوانش آن، نیاز به خواب‌گزاری دارد.

از عدم ارتباط با جامعه سنتی‌مان رنج می‌بریم

این مدرس تئاتر گفت: تعبیر من از خواب‌گزار، مانند حضرت یوسف (ع) یا امام جعفر صادق (ع) نیست. شما همان‌طور که خواب می‌بینید، آن را برای پدر یا مادر خود تعریف می‌کنید و او هم برای شما تعبیرش می‌کند. اشکال کار این‌جاست که ما نیاز به ارتباط با جامعه سنتی‌مان داریم و از این‌عدم ارتباط رنج می‌بریم. به عبارتی نمی‌دانیم در جامعه سنتی ما، یک پدر و مادر پیر، خواب را به درستی تعبیر می‌کنند. این علمی است که در جهان آرکائیک ما وجود دارد ولی متاسفانه این‌فضا و جهان آرکائیک را دنیای بدون منطق و وحشی تصویر کرده‌اند.

نویسنده کتاب «آناتومی ساختار درام» در ادامه سخنانش، درباره شخصیت کاتب در کتاب «مرغ غریب عشق» گفت: کاتب حرف خود را می‌زند. این‌جا شیوه، روایت برای روایت است. روایت برای روایت فقط شکل شرقی داشته و مختص ایرانیان است. در ایران هم این‌کار، فقط در آن‌چه که نوشته شده مربوط به دنیای تئاتر است. روایت برای روایت یعنی روایتی وجود دارد که نویسنده برداشت و روایت خود را ازآن می گوید. شیوه روایت برای روایت بر گرفته از نقالی و شاهنامه‌خوانی ما است.

دراماتیک‌ترین اثر نمایشی جهان که امتحانش را به تاریخ پس داده، مربوط به شکسپیر است. روبروی تماشاگر می‌ایستد و می‌گوید این‌صحنه کوچک را دشت بزرگ و بازیگر کم را هزاران سرباز فرض کنید! این تکنیک استفاده کردن از جهان اپیک استقادری ادامه داد: خواب اساسا از قانون واقعیت پیروی نمی کند. نویسنده جابه جا تاکید می کند که من در بیداری خواب می‌بینم. به لحاظ تکنیکی در بیداری خواب دیدن چیست؟ هنر اساسا به وجود نمی‌آید مگر اینکه تقلید و تخیل صورت گرفته باشد. برای وجود آمدن رمان، یک علت صوری، یک علت مادی، علت فاعلی و یک علت غایی دارید. علت غایی به ادراک مخاطب بر می‌گردد. اماعلت‌العلل به وجودآورنده اثر، علت فاعلی است که باید خصایصی داشته باشد که یکی از خصایص آن، نویسنده است؛ که باید یا با جهان تخیل پیش برود، یا با جهان رویا و نه با جهان خیال. چون خیال وهم است و متاسفانه در این‌زمینه، ترجمه غلط تخیل، بار معنایی خیال و فانتزی برای ما تداعی می‌کند.

نویسنده نمایشنامه «هنگامی که آسمان شکافت» درباره کتاب «مرغ عشق غریب» گفت: تمام کلیت اثر در یک‌نقطه به وجود می‌آید. به لحاظ تکنیکی می‌گوییم ناخودآگاه جمعی؛ من مطلقا هرچه بنویسم با ناخودآگاه خود می‌نویسم. من با ناخوداگاه می‌نویسم، چون این‌مساله نه وراثتی است و نه می‌توان آن را به کسی آموزش داد. بلکه در ذهن همه مخاطبین است و نیازی به تعبیر ندارد. دراماتیک‌ترین اثر نمایشی جهان که امتحانش را به تاریخ پس داده، مربوط به شکسپیر است. روبروی تماشاگر می‌ایستد و می‌گوید این‌صحنه کوچک را دشت بزرگ و بازیگر کم را هزاران سرباز فرض کنید! این تکنیک استفاده کردن از جهان اپیک است.

وی با اشاره به دو بخش اصلی کتاب «مرغ عشق غریب» گفت: گام اول رویا است که ما مجاز هستیم مراحل این رویا را بگوییم. آیا نویسنده تجربه مرگ را داشته یا نه؟ در جلسه مطرح شد که نویسنده اصرار دارد به جای ما ببیند و در این زاویه دید که به جای ما بینید، چون عاشق‌پیشه است مجاز است این کار را کند. اما از منظر من، نوشتن خون‌ریزان رواست. نویسنده باید خود را قربانی کند. این را می‌گویند جنون مقدس. جنون دیوانگی نیست. طبیعتا کاراکتر قصه من جنون مقدس دارد و طبیعتا من که در او حلول کردم با این‌جنون مقدس پیش می‌روم و دیدگاه و منظر او به منزله دیدگاه فرازمینی نیست.

قادری درباره تجربه مرگ گفت: آیا یک انسان می‌تواند این‌مساله را تجربه کند و دالان معروف مرگ را پشت سر بگذارد؟ آیا می‌تواند در ۱۵ دقیقه بمیرد و زنده شود؟ این‌امر امکان‌پذیر است. شیخ بهایی در یکی از آثارش می‌گوید روح‌تان آن بخشی است که باعث حرکت و گرمانی بدن‌تان می‌شود. می‌شود این‌گرما را از تن بیرون آورد و روی رخت‌آویز، آویزان کرد. یعنی به راحتی می‌توان مرد؛ همان‌طور که شب‌ها می‌میریم و صبح زنده می‌شویم.

زمان پس از مرگ امری متافیزیکی است

نویسنده کتاب «وین راه بی‌نهایت» در پاسخ به این سوال که «شاه‌آبادی در کتاب، چه‌چیزی را روایت می‌کند؟ ایا آن فیلمی را که می‌بیند روایت می‌کند یا ….» گفت: اگر تجربه دیدن مرگ را داشته باشید، همه‌چیز ۳۶۰ درجه است. زمان گذشته، حال و آینده همه یک‌زمان هستند و به این‌زمان از لحاظ تکنیکی، متافیزیک می‌گوییم. از منظر یک دانشمند روح‌شناس غربی،‌ فقط طی ۳۰ ثانیه همه زندگی‌تان را می‌بینید. چه‌طور می‌شود همه این‌ها را با جزئیات دید؟ تجربه در این‌زمینه به ما کمک می‌کند. ما در بیداری خود، همزمان به چیزهای مختلف و برنامه‌هایمان فکر می‌کنیم. اما در عالم پس از مرگ، زاویه دید، ۳۶۰ درجه است و زمان در آن‌جا معنی ندارد. چون روح بسیط است.

وی گفت: من به عنوان نویسنده از مخاطب دعوت می‌کنم شخصیت را از زاویه دید من ببیند. در رمان «مرغ غریب عشق» شخصیت‌های دیگر از اطراف شاه‌آبادی حذف نشده‌اند و او با همه آن‌ها مراوده دارد؛ محافظ، ماموستا و … . ستیز هم در این‌کتاب، امری ماهوی است. این ستیز تصاعدی است. یعنی براساس رابطه علت و معلولی قرارداد جهان رمان، پیش می‌رود.

داستان شهید شاه‌آبادی را بدون در نظر گرفتن مسائل فنی و تکنیکی، و تمام آن‌چیزی را که باید از نقطه شروع تا پایان بنویسم، در ۲۴ ساعت نوشتم و در تمام این ۲۴ ساعت، شهید شاه‌آبادی کنار من نشسته بود. با تمام وجود او را می‌دیدم. و این‌ می‌شود همان‌بحث حلول نویسنده در کاراکتر.

ادبیات اردوگاهی یک فرصت مغتنم برای شناخت دشمن است

جنگ ما هویتش را از ایدئولوژی می‌گیرد و اگر آن را بگیریم چه فرقی با جنگ ژاپنی‌ها در جنگ جهانی دوم می‌کند. ایدئولوژی اگر از این جنگ برداشته شود، دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند. اگر اسلام، مکتب اهل بیت و ولایت فقیه برداشته شود، اولین سؤالی که مطرح می‌شود این است که این جنگ حق است یا نه. به همین خاطر تعبیر نویسندگان سیاه دفاع‌مقدس جنگ بی‌حاصل است
احمد محمدتبریزی
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: هشت سال دفاع‌مقدس و حضور آزادگان در اردوگاه‌های بعثی، دستاورد مهمی برای ادبیات کشور داشت که بعد‌ها عنوان «ادبیات اردوگاهی» را به خود گرفت. آزادگان پس از بازگشت به میهن، دست به قلم بردند و خاطرات و اتفاقات دوران اسارت‌شان را نوشتند. انتشار این کتاب‌ها برای مردمی که خیلی از اتفاقات اردوگاه‌ها باخبر نبودند، جذابیت‌های زیادی داشت و به همین خاطر این زیرگونه ادبی از ادبیات دفاع مقدس خیلی زود مخاطبان خودش را پیدا کرد. در این سال‌ها و با افزایش توجه به حوزه خاطره‌نگاری، کتاب‌های خواندنی و ارزشمندی در گونه ادبیات اردوگاهی منتشر شده که به لحاظ تاریخی و ادبی اهمیت زیادی دارد. برای بررسی بهتر و دقیق‌تر وضعیت ادبیات اردوگاهی با «احمد شاکری» از نویسندگان و منتقدان ادبی کشور گفت‌وگویی انجام دادیم تا بیشتر با جزئیات این زیرگونه ادبی آشنا شویم. شاکری نقش ایدئولوژی در دفاع‌مقدس و توجه به فرهنگ مقاومت را یکی از اصل‌های اساسی و مهم در ادبیات دفاع‌مقدس می‌داند که باید به آن توجه کرد.

آیا می‌توان زیرگونه‌ای به نام ادبیات اردوگاهی را گونه ادبیات دفاع‌مقدس تعریف کرد؟

ادبیات دفاع‌مقدس با تعارف متنوعی گاه به معنای ژانر موضوعی و گاه به معنای ژانر مضمونی و گاه به معنای ژانر حقیقت‌گرا یاد می‌شود. این گونه ادبی در ذیل خودش قالب‌های متنوعی دارد و خودش تقسیم به زیرگونه‌هایی می‌شود و موضوعات فرعی‌تری در ذیل این موضوع قرار می‌گیرد.

در اینکه تقسیم‌بندی ادبیات دفاع‌مقدس به زیرگونه‌هایی مثل ادبیات اردوگاهی به معنای آورده‌ای برای ادبیات دفاع‌مقدس خواهد بود و چنین تقسیم‌بندی یک هویت ویژه‌ای به ادبیات زیرژانری خواهد داد یا نه، برای تعیین این باید به تعیین ملاک‌های گونه‌ای و ژانری در ادبیات توجه کنیم. معیار‌هایی که بر‌اساس آن‌ها ژانر‌های ادبی شکل می‌گیرند، بسیار متنوع هستند. بیش از هر چیز این معیار‌ها و دسته‌بندی‌ها درصدد نظم‌دهی و موضوع‌دهی برای کار‌های پژوهشی است. باید خیلی دقت کنیم، چون تعبیر ادبیات اردوگاهی به نظر می‌رسد وامدار ادبیات جنگ در جهان است.

این را باید خیلی مراقب باشیم که اصطلاحاتی که از ادبیات جهانی وام می‌گیریم، ما را دچار محدودیت‌ها و مقیداتی در ژانر تولیدشده در ادبیات دنیا نکند.

خوانش آثار در گونه ادبیات اردوگاهی چه آورده‌ای برای مخاطب دارد؟

ادبیات اردوگاهی از یک جهت به لحاظ ژانری واجد یک ویژگی نسبتاً ممتاز دارد. یکی از محور‌های اینگونه درباره دشمن و دشمن‌شناسی است. در زیرگونه‌های دیگر ادبیات دفاع‌مقدس مواجهه مستمر، بی‌واسطه و شفاف بین جبهه خودی و دشمن ندارید.

به‌خصوص در جبهه جنوب که خط مقدم فاصله‌ای را بین جبهه خودی و دشمن برقرار می‌کند. تماس رودررو و چهره به چهره و مستمری وجود ندارد و افراد فقط از حضور دشمن آگاه هستند.

در جبهه غرب نیز اگرچه این خطوط تا حدودی محو است و جریان منافقین در شهر‌ها حاضر بودند، با این وجود موقعیتی که بحث اردوگاه و حضور اسرا را برای ادبیات فراهم آورد از یک جهت مغتنم و بی‌نظیر است. چون در اردوگاه این حضور مستمر و در مدت چندین سال این مواجهه و هم‌نشینی دائمی بین اسرا و دشمن برقرار است. از جهت دیگر این مواجهه بدون پرده‌پوشی است. چون در جبهه غرب و منطقه کردستان هم این مواجهه بوده و جبهه نفاق هویت خودش را آشکار نمی‌کرد. این یک فرصت مغتنمی برای شناخت دشمن در اختیار ادبیات داستانی دفاع‌مقدس قرار می‌دهد.

شاید این پرسش مطرح شود که آیا چنین موقعیتی ارزش افزوده‌ای به ادبیات دفاع‌مقدس خواهد داد؟ که باید پاسخ داد به نظر می‌رسد، اینگونه است. حتی در نگاه عالی‌تر ما در شناخت جبهه حق، نیازمند شناخت جبهه باطل هم هستیم. این خیلی مهم است.

یکی از راه‌های شناخت خود، شناخت دشمن است. شناخت دشمن از این جهت حائز اهمیت است که جنگ ما جنگ ایدئولوژیک است.

اگر دشمن را آنگونه که واقعاً است، بشناسیم در ایمان مخاطب روایت داستان می‌تواند بسیار مؤثر باشد. تفاوت دفاع‌مقدس با جنگ‌های دیگر دنیا این است که در کشور‌های دیگر انسان‌ها قربانیان قدرتخواهی، استعمارگری و زیاده‌طلبی فرماندهان هستند.

به همین خاطر یکی از مجاری خیلی مهم در ادبیات ضدجنگ در جهان و در ادبیات سیاه دفاع‌مقدس در کشورمان تأکید بر همین است. آن‌ها دائماً تلاش دارند بگویند جبهه خودی دشمن را نمی‌شناسد یا فکر می‌کند می‌شناسد و بعد از اینکه با آن مواجه می‌شود، می‌بیند دشمن آن چیزی که فکر می‌کند، نیست یعنی دچار جهل مرکب است. به همین خاطر ادبیات سیاه مثلاً در «نگهبان تاریکی» نوشته آقای قیصری همین است.

در این داستان جبهه خودی را در یک موقعیت بدون جنگ با دشمن مواجه می‌کند و نیروی خودی متوجه می‌شود با دشمن جنگ ندارد، چون اصلاً اختلافی ندارد یا در داستان «کاتب» از همین مجموعه باز همین ماجرا تکرار می‌شود و شخصیت کتاب پی می‌برد دشمنی که با آن می‌جنگیده اهل فکر، فرهنگ و نوشتن است. ما اگر نتوانیم دشمن را آنگونه که واقعاً بوده در ادبیات‌مان نشان بدهیم، قطعاً مجرایی برای اختلال در نظام فکری و تأثیرگذاری ادبیات پدید می‌آید. چون تردید در دشمن بودن دشمن، تردید در اصل مواجهه است.

وقتی فکر مخاطب متزلزل بشود که این دشمن است یا نه، قطعاً نتیجه‌اش این خواهد بود که جنگ با چنین دشمنی دیگر حق نیست، چه برسد به اینکه مقدس باشد، بنابراین اولین نتیجه‌اش این است که دفاع دیگر دفاع مقدس نیست. ادبیات اردوگاهی چنین فرصتی را در اختیارمان قرار می‌دهد.

ادبیات اردوگاهی را می‌توان به معنای حضور اسرا و آزادگان ایرانی در عراق و بالعکس یاد کرد. نویسندگان عراقی نیز در بازه زمانی که در اردوگاه‌های ایران اسیر بودند، کتاب‌هایی نوشتند که اهمیت زیادی دارد. البته آسیب‌هایی هم وجود دارد که پرداختن به ظواهر امر است. یعنی نوع زیست و زندگی در اردوگاه ظواهری دارد که به شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌ها مربوط می‌شود و یک باطنی دارد که اهمیتش بسیار بیشتر از ظواهر است.

در‌این‌باره کار‌های خوبی انجام شده و شاید مهم‌ترین کاری که در این مقطع باید صورت بگیرد و تا حدودی در حال انجام است، جمع‌آوری خاطرات است، چون خاطرات در معرض زوال، نسیان و خطاست.

سنین آزادگان در حال بیشتر شدن است و این خطر وجود دارد که این خاطرات فراموش شود یا با از دنیا رفتن آزادگان غیرقابل دستیابی باشد.

اینکه هر آزاده‌ای دست به قلم ببرد و خاطراتش را بنویسد را یک امر مثبت می‌دانید یا منفی؟

این سؤال به سیاست‌های کلی و کلان در حوزه ادبیات مستندنگار دفاع‌مقدس برمی‌گردد. قطعاً آن چیزی که ضروری است، ثبت خاطرات است، اما ثبت خاطرات به معنی انتشار خاطرات نیست؛ یعنی ترغیب کسانی که صاحب خاطره هستند به نوشتن امری ضروری است. اگرچه هرآنچه نوشته شود، منتشر نشود.

همانطوری که هرآنچه به یاد می‌آید نباید نوشته شود. نکته‌ای که در این زمینه صورت می‌گیرد این است که ثبت خاطره و بازآفرینی آن یک فن است. از جهاتی ممکن است ساده‌تر از فن داستان‌نویسی به نظر برسد، اما باز یک فن است؛ یعنی هرآن کس که چیزی را به یاد می‌آورد و آن را می‌نویسد لزوماً راوی خاطره نیست.

اینکه چگونه باید چنین اتفاقی بیفتد را می‌توان فرایند‌های مختلفی برایش پیشنهاد کرد که یکی از آن‌ها که ساده‌ترینش نیز است، واگذاری روایت خاطره و نوشتن آن به صاحب خاطره است، البته فرایند‌های مطمئن‌تر و هنری‌تر مثل مصاحبه‌هاست و اینکه از یک نویسنده بخواهند که او خاطره را بازنویسی کند یا حتی در بازیابی خاطره با سؤال و هدایتی که می‌کند مصاحبه‌شونده را کمک کند. البته آموزش صاحبان خاطره که خودشان بنویسند یک گام است. به نظر می‌رسد هر آن چیزی که روایت می‌شود، لزوماً قابل چاپ نیست و هر آن چیزی که قابل چاپ است، لزوماً در قالب خاطره قابلیت چاپ ندارد، یعنی باز در سیاست‌های کلان ادبیات روایی کشور، کسانی که سیاستگذاری می‌کنند باید به این مقوله توجه کنند چه بخشی یا چگونه بخشی از ادبیات مستندنگار ما در قالب روایت داستانی بیان شود.

چیزی که ما کم و بیش در طول این سال‌ها با آن روبه‌رو بودیم، تکرار و شکل‌گیری کلیشه‌هاست. کلیشه‌ها در ابتدا کلیشه نیستند اتفاقاً نوآوری محسوب می‌شوند، ولی با تکرار تبدیل به کلیشه می‌شوند. حالا شاید دلیل این تکرار، ناتوانی راویان از نوآوری در روایت است یا به معنای تکراری بودن موضوع مربوط شود، یا به معنای عمق کم اندیشگانی و فکری باشد و یا به معنای قرارگرفتن در دایره کلیشه‌های قبلی است.

مثلاً کافی است که یک اثر روایی داستانی مثل «دا» به توفیقی برسد.

دیگر سیل آثاری که سعی می‌کنند از روی آن کلیشه موفق تقلید کنند به یک دوره جدیدی از کلیشه‌ها دامن می‌زند. متأسفانه نوع کتابسازی‌ها هم در این زمینه کم نیست.

اگر بخواهیم ادبیات اردوگاهی خودمان را با این زیرگونه ادبی در کشور‌های دیگر مقایسه کنیم، به لحاظ محتوایی چه تفاوت‌هایی می‌توانیم قائل باشیم؟

باید این را در نظر بگیریم که جنگ ما جنگ ایدئولوژیک بود. وقتی از ایدئولوژی یاد می‌کنیم، منظورمان ایدئولوژی انقلاب اسلامی است که یک ایدئولوژی دینی و شیعی است.

در مقابل این ایدئولوژی، جنگ‌هایی قرار دارند که در آن منافع شخصی و منافع گروهی قرار دارند که صرفاً در دفاع از کشور محدود می‌شود. رزمندگان در وصیتنامه‌هایشان در سبک و سلوک زندگی و شعار‌ها و سرودهایشان اگر حرف از فرمانده بود، حضرت امام بود، اگر حرف از توسل بود، امام حسین (ع) بود، اگر شعار و سربند بود نام ائمه معصومین بود اگر بحث از کرامت و معجزه بود اهل‌بیت بود و اگر حرف از هدف بود راه کربلا و قدس بود.

در لایه‌لایه و جوانب دفاع‌مقدس ما انقلاب، دین، اسلام و سلوک معصومین مدنظر است.

وقتی می‌گوییم ایدئولوژی یعنی ماهیتی اینچنینی داشته است، حتی در نقطه مقابل وقتی ارتش بعث را می‌بینیم چرا برانگیخته می‌شود که با جمهوری اسلامی مواجه شود.

دقیقاً یکی از اهدافش خطری است که از جانب فکر انقلابی در جمهوری اسلامی احساس می‌کند. اتفاقاً نقطه مقابلش در ادبیات ضدجنگ و سیاه این است که می‌گوید ایدئولوژی‌ها راه‌اندازان جنگ هستند یعنی جنگ را ایدئولوژی‌ها به وجود می‌آورند.

کتاب «لم یزرع» آقای بایرامی را بخوانید، می‌بینید همین مسئله را گوشزد می‌کند. همچنین کسانی مثل آقای قیصری، دهقان و غلامی وقتی داستان می‌نویسند تنها چیزی که از دفاع‌مقدس نشان نمی‌دهند، ایدئولوژی است. این‌ها می‌گویند جنگ یک مقوله انسانی است. در این نگاه هیچ تفاوتی میان شما و دشمن وجود ندارد. کافی است شخصیت اصلی داستان در جیب دشمنی که او را کشته عکس او را همراه زن و بچه‌اش ببیند و همین کافی است که جنگ برایش جهنم شود، چون آدمی را کشته است. کسانی که با عنوان ادبیات جهانی و انسانی نگاه می‌کنند حرفشان همین است.

ادبیات جهانی یعنی نه ادبیات غیرایدئولوژیک، بلکه حتی ادبیات ضدایدئولوژیک؛ یعنی می‌گویند باید ایدئولوژی انقلابی را از جنگ بیرون بیاوری تا جهانی شود تا مردم و جهان حرف ما را بفهمند.

این دقیقاً نقطه مقابل فرمایشات بزرگان ما و مقام‌معظم رهبری است. جنگ ما هویتش را از ایدئولوژی می‌گیرد و اگر آن را بگیریم چه فرقی با جنگ ژاپنی‌ها در جنگ جهانی دوم می‌کند. شاید حتی اگر ایدئولوژی را برداریم جنگ جهانی دوم به لحاظ وسعت بیشتر خسارت داشته و افراد بیشتری اسیر شدند و برخی اسرا به اردوگاه‌های کار اجباری رفتند و فشار بیشتری را تحمل کردند.
ایدئولوژی اگر از این جنگ برداشته شود،
دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند. اگر اسلام، مکتب اهل بیت و ولایت فقیه برداشته شود، اولین سؤالی که مطرح می‌شود این است که این جنگ حق است یا نه. به همین خاطر تعبیر نویسندگان سیاه دفاع‌مقدس جنگ بی‌حاصل است.

با نگاهی به کتاب‌های اسرای کشور‌های دیگر می‌بینیم فرهنگ مقاومت در ادبیات اردوگاهی شاخصه مهمی است که نمونه‌اش را در کتاب‌های دیگر نمی‌بینیم. چقدر قائل به این فرهنگ مقاومت هستید؟

از میان عناوینی که برای ادبیات دفاع‌مقدس لحاظ می‌شود، ادبیات مقاومت و ادبیات پایداری است. پایداری اشکال، مراتب و موقعیت‌های مختلفی دارد.

همانطوری که مادری فرزندش شهید شده همین پایداری را حس می‌کند. این پایداری برای همسر یک جانباز هم است. رزمنده در حال مقاومت هم است و یکی از اشکالش که آشکارتر از بقیه است، به حضور آزادگان در اردوگاه‌های دشمن مربوط می‌شود.

مقوله مقاومت و پایداری در فرهنگ شیعی چیزی فراتر از تحمل است. ممکن است در فرهنگ‌های دیگر هم وقتی اسیری به دست دشمن می‌افتد به امید اینکه روزی خانواده و فرزندانش را ببیند، مقاومت کند یا یک سرباز برای لو ندادن اطلاعات شکنجه‌ها را به جان بخرد و چیزی نگوید، اما آن چیزی که در فرهنگ شیعی مطرح است، بالاتر از این موارد است. موردی که در فرهنگ شیعی مطرح است را تمام حرفش را حضرت زینب (س) می‌زند که می‌فرماید: «ما رایت الا جمیلا.»

این تحملی نیست که بگوییم چاره‌ای ندارم و تحمل می‌کنم. چون در این تحمل ممکن است ادبیات سیاه زائیده شود. فرهنگ مقاومت و شیعی است که می‌گوید این تحمل برایم موضوعیت دارد و این تحمل در‌های رحمت را بر من می‌گشاید. این لذتی فراتر از رنج می‌شود. امر پارادوکس نمای رنج لذتبخش می‌شود.

در فرهنگ شهادت، اسرا و جانبازان ما حاضر نیستند به حالت طبیعی برگردند و این را غنیمت و لذت معنوی می‌دانند. این نیاز به اعتقاد معاد دارد و امام حسین (ع) و حضرت عباس را می‌خواهد. این‌ها نباشد آن رنج قابل درک نیست.

این فراتر از مقاومت است. در روایات ما آمده جهاد دری از در‌های بهشت است. خدا برای اولیای خاص خودش باز می‌کند و اولیای خاص خدا هستند که مشتاق به جهادند و اشتیاق به شهادت دارند. مثل سردار سلیمانی که از بازماندگان شهداست و امضا جمع می‌کرد و دعا می‌خواند تا من هم شهید شوم. این فراتر از تحمل کردن است.

از کتاب‌هایی که در این زمینه خوانده‌اید برایمان معرفی کنید؟

از میان کار‌هایی که خوانده‌ام «زندان‌الرشید» خوب است. زندان‌الرشید یک روایت خیلی جزیی‌نگری دارد. ممکن است مقداری برای برخی منتقدان سؤال‌برانگیز باشد که چطور با این جزئیات به خاطر آمده و با جزیی‌نگری خیلی به ساحت داستان نزدیک شده است. فکر کنم این کتاب جایزه جلال را هم برد.

کتاب «من زنده‌ام» خانم معصومه آباد نیز به نظرم خوب است. کار خانم آباد به خاطر بکر بودن این موضوع جذابیت‌های زیادی دارد. حضور یک زن در اردوگاه‌های ارتش بعث خیلی به نظرم موضوع جالب و نادری است. درباره حضور زنان در ادبیات اردوگاهی موضوعات و مسائل دیگری قابل طرح است.

«تکرار» می‌تواند به شناخت عمق دفاع مقدس کمک کند

سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: ادبیات دفاع مقدس به ویژه در بخش خاطره‌نگاری به خاطر وجود راویان متعدد در بخش‌هایی شاید مشابه باشد، ولی به خاطر وجود زاویه دید‌های مختلف از طراوت و تازگی برخوردار است. احمد شاکری از نویسندگان و منتقدان ادبی در گفتگو با «جوان» به جزئیات مفهوم واژه «تکرار» در ادبیات دفاع مقدس می‌پردازد و از فرصت‌ها و تهدید‌های ممکن در این حوزه می‌گوید.

مفهوم «تکرار» در گونه‌های مختلف ادبی چه تفاوت‌هایی با هم دارند و چگونه تعریف می‌شوند؟
کلیدواژه «تکرار» اگر محور پژوهش در ادبیات دفاع مقدس باشد مجموعه‌ای از سؤالات و پرسش‌های بسیار ریزی را پدید می‌آورد. در تاریخچه ادبیات داستانی پس از انقلاب هم محور برخی شبهات بوده است. در اینجا باید دو ساحت از هم جدا شوند. یک ساحت مربوط به هنر و یک ساحت مربوط به مستندنگاری و تاریخ است. هنر در ذات خودش به دنبال ابداع و نوآوری است و یکی از وجوه جذابیت آثار هنری همین نوآوری است که تعابیر مختلفی برایش به کار برده می‌شود و نوآوری را نتیجه نگاه هنرمندانه شخص می‌دانند؛ یعنی هنرمند دارای درک، تحلیل، تفسیر و احساس بالاتری است و با آن چیزی را درک می‌کند که دیگران کمتر درک کرده‌اند؛ بنابراین محصولی که ارائه می‌کند برای مخاطبان نو است. این نو بودن معمولاً در موضوع، رویکرد و پرداخت است. مقوله تکرار در هنر و ادبیات از این جهت یکی از پایه‌های اصلی هنر و ادبیات مخیل است. مقوله مستندنگاری‌ها، چون کارکردش با هنر متفاوت است مقوله تکرار برای آن به شکل دیگری تعریف می‌شود. در سطحی از مستندنگاری که شامل گزارش و یادداشت‌های روزانه است، فردی که می‌نویسد و تجربه‌ای که از سر گذرانده موضوعیت دارد. حتی اگر فرد دیگری در موقعیتی مشابه باشد و در آن موقعیت افراد دیگری هم حضور داشته باشند می‌توانند همان را روایت کنند. در مستندنگاری‌ها تأکید بر این است اگر فردی خاطره‌ای را از موضوعی روایت کرد، اگر افراد دیگری هم در آن صحنه حاضر بودند می‌توانند شروع به نوشتن کنند. اگر غرض ثبت تاریخی واقعه باشد این تکرار به معنای تقویت سند روایت است و این تکرار استناد را تقویت می‌کند. کسانی که دنبال ثبت وقایع و تاریخ شفاهی هستند باید به دنبال تقویت و تکرار و تعدد مراجع باشند. یعنی تلاش کنند راویان متعددی را پیدا کنند و اگر روایت مشابهی داشته باشند به نفع‌شان است، چون به عنوان پشت هم عمل و یک مقوله را اثبات می‌کنند. خاطره‌نگاری‌ها گاهی از پوسته خودشان بیرون می‌آیند. خاطراتی که از پوسته خودشان درمی‌آیند و در خاطره‌نگاری جنگ با آن مواجه هستیم با خاطره صرف مواجه نیستیم. چیزی که خاطرات می‌خواهند بیان کنند بیان واقع و ثبت تاریخی‌شان نیست و به کارکرد‌های داستانی نزدیک شده‌اند. در حوزه ادبیات مخیل نوآوری و ابداع یک خصوصیت ممتاز قابل طرح است. اما نکته این است چرا بحث تکرار در فضای ادبی ما مطرح می‌شود؟ اصطلاح تکرار یک سابقه و نسبی دارد به ویژه در ادبیات داستانی و روایی دفاع مقدس. اگر ۴۰ سال را بررسی کنیم ادبیات دهه ۶۰ وقتی تمام می‌شود و جریان نو و متفاوتی در ادبیات داستانی شکل می‌گیرد که به دنبال شیوه دیگری از روایت است.

آیا خطر «تکرار» و «یکنواختی» به خاطر شباهات مضامین ادبیات دفاع مقدس را تهدید می‌کند؟
جنگ یک گنج است. می‌دانیم قاطبه کسانی که در جبهه بودند با چه داعیه‌ای رفتند و از چه پس‌زمینه تاریخی و اعتقادی قوت گرفتند. داعیه اولشان اسلام‌خواهی، حق‌طلبی و مبارزه با ظلم بود. مراد رهبر از جنگ یک گنج است این است که حد و مرز‌های موضوعی نه تنها ادبیات و هنر را به تکرار نمی‌رساند بلکه آن را به بلوغ و زایش مضاعف متوجه می‌کند. الان ادبیات روشنفکری وجود «ممیزی» را مانع بلوغ ادبیات می‌داند و در صورتی که ادبیات در بی حد و مرزی به بلوغ نمی‌رسد بلکه چارچوب‌ها به ادبیات بلوغ می‌دهد. آزادی‌خواهی لیبرالی در ادبیات دفاع مقدس ما بوده و ادبیات سیاه نوعی ادبیات لیبرال است که دوست دارد حد‌ها را بگذراند. ادعا و شعار ادبیات شبه‌روشنفکری در نوآوری، آن‌ها را به انکار ارزش و واقعیت کشاند. اشکال ادبیات سیاه دفاع مقدس این بود که چرا همه واقعیت را نمی‌گویید و همه شخصیت‌ها خوبند و نتیجه داستان‌تان همیشه امیدبخش و مؤید دین است. آن‌ها در داستان‌هایشان روی موقعیت‌های تیره، دردها، رنج‌ها و آسیب‌های جنگ تمرکز کردند و همین موجب شد واقعیت بزرگ دفاع مقدس تحریف شود. واقعیت بزرگ این است که جنگ ما دفاع مقدس بود. حتی در مجامع دانشگاهی هم واژه دفاع مقدس را به کار نمی‌برند و از لفظ جنگ تحمیلی سخن می‌گویند و این واقعیت بزرگ را به بهانه اینکه دنبال نوآوری هستیم قربانی کردند. این جریان سیاه‌نویس ادبی را با همین تفکر نوآوری در موضوع، محتوا، پیام و فرم دنبال کرد. ادبیات لیبرال در کشورمان ادبیات غیرمتعهد است. این‌گونه نیست که تعهدی نداشته باشد بلکه بیشتر تعهدش به نویسنده و هنر و فرم است. محتوا را با فرم تاخت زدند و برای رسیدن به نوآوری و ساختار‌های جدید، محتوا و مغز اتفاق را کنار گذاشتند. گریختن از تکرار و حرکت به سمت نوآوری وظیفه ادبیات داستانی متعهد است. بررسی اینکه مجاری خروج ما از تکرار و ورود ما به ساحت نوآوری در ادبیات داستانی خیلی مهم است. جنگ یک گنج است تنها به این معنی نیست که فقط به دفاع مقدس بپردازیم. ما موضوعات خیلی مختلفی داریم. الان در معرض تروریسم اقتصادی هستیم و یک دفاع مقدس را پیش می‌بریم. ما باید از تجربه ادبیات دفاع مقدس این را یاد بگیریم و بدانیم خروج از تکرار به معنای دست شستن از عقاید نیست. پس یک وجه تکرار این است تلاش کنیم حوزه‌های گونه‌ای ادبیات انقلاب را افزایش بدهیم و تنوع ببخشیم. تجربه ادبیات دفاع مقدس سکویی برای پرش ما به سمت تولید ادبیات در گونه‌های دیگر باشد. در پرهیز از تکرار ما علی‌القاعده به جریان نقدی نیاز داریم که با سنجه‌های دقیق برون‌رفت از تکرار را برای ما تبیین و تشریح کند. در شرایط فعلی نویسنده‌ها متحیرند که چگونه بنویسند تا از چنبره تکرار خارج شوند. درباره دفاع مقدس خیلی نوشته شده، ولی همه این‌هایی که نوشته شده در مقابل عمقی که دفاع مقدس دارد خیلی ناچیز است. همه آنچه نوشته شده نمی‌تواند عمق این واقعه را نشان دهد. نویسنده اگر متوجه عمق موضوع نباشد گمان می‌کند، چون زیاد نوشته شده موضوع ته کشیده است. نکته دیگر اینکه پرداختن به یک موقعیت با محوریت دو شخصیت به معنی تکرار نیست. شاید موقعیت‌ها در یک داستان تکراری باشد، ولی زاویه دید‌ها تفاوت دارد. همان‌طور که کتاب «من زنده‌ام» به اسارت یک دختر نوجوان در زندان‌های رژیم بعث می‌پردازد شاید چند موضوع دیگر با همین تجربه روایت و پرداخت شود. در طول جنگ موارد این‌چنینی داشتیم و شاید ۱۰ کتاب دیگر با همین سرگذشت دربیاید. آیا این به معنای تکرار است؟ موقعیت شاید تکراری باشد، ولی خیلی از جنبه‌ها و تفاوت‌ها می‌تواند آن را از تکرار خارج کند و مهم‌ترین آن آدم‌هاست. آدم‌ها مثل هم نیستند. اگر به عمق شخصیت‌ها نزدیک شویم حضور این شخصیت‌ها در موقعیت‌های تکراری، داستان تکراری نمی‌سازد. داستان‌ها و خاطرات قوی با تأثیر زیادی که می‌گذارند ممکن است به تکرار دامن بزنند. مثلاً اگر فیلم خوبی ساخته یا داستان خوبی نوشته شود دیگر نویسندگان و کارگردانان را به سمت تکرار و تقلید می‌برد. از یک جهت خوب و از یک جهت بد است. مثلاً وقتی «دا» نوشته شد نوع تأثیری که گذاشت آثار به این سمت بروند. این نقطه توقفگاه خوبی نیست و آن جریان خلاق پژوهش و نقد می‌تواند کمک کند و سکوی پرشی درست کند.

الان ما به حد خوبی در روایت و پردازش خاطرات دفاع مقدس رسیده‌ایم یا روی یک نقطه متوقف شده‌ایم و قرار نیست اتفاق بزرگ‌تری بیفتد؟
اگر قالب‌های روایی را بخواهیم با هم مقایسه کنیم در تاریخ شفاهی تکرار نوعی تأکید مطلوب است. در یک افق کلی‌تر خاطره چقدر ظرفیت برای روایت دارد و اگر بخواهیم با داستان مقایسه کنیم، می‌بینیم ظرفیت خاطره‌نگاری برای روایت از انسان‌ها محدود است. چون خاطره نمی‌تواند به عمق وجودی شخصیت‌ها برود. خاطره‌نگار درون خودش را روایت می‌کند، ولی درون دیگران را نمی‌تواند بگوید. خاطره باید حتماً از واقعیت بگوید و اگر یک خاطر‌ه‌نگار بخواهد ذهنیت خودش را در دوره دفاع مقدس روایت کند باید چیز‌هایی را بگوید که آن زمان به آن فکر می‌کرده است. محدودیت‌هایی که خاطره را تهدید می‌کند جزو لوازم خاطره‌نگاری است، در قیاس خاطره‌نگاری و داستان، خاطره‌نگاری محدود و محکوم به حدود و مراتبی از تکرار است. محکوم به این است که تا جایی می‌تواند پرواز کند پس ناگزیر به تکرار هم هست. چون داستان‌نویسی سقفی ندارد تکرار درونش معنی ندارد. چون اوج پروازش بی‌نهایت است و چیزی نیست که در مورد جهان داستانی به ذهن داستان‌نویس نرسد. در حالی که خاطره‌نگار در فهم جهان واقعی با محدودیت مواجه است. یک خاطره‌نگار همه چیز را نمی‌تواند بفهمد تنها چیز‌هایی که دیده و شنیده و درک کرده را ثبت می‌کند، ولی داستان‌نویس هیچ محدودیتی ندارد. همین محدودیت ناگزیر مراتبی از تکرار را موجب می‌شود. این معضل تا حدودی در خاطره‌نگاری وجود دارد. باید خیلی دقت کرد تکرار از چه جهتی و در چه سطحی است. وجه مهم‌تری که می‌بینیم نتیجه عملیاتی نکردن ظرفیت‌های خاطره است. یعنی از تمام ظرفیت‌های خاطره‌نگاری استفاده نکرده‌ایم و با وجود فعال کردن این ظرفیت‌ها دچار مراحلی از تکرار در خاطره‌نویسی شده‌ایم. بخشی به ضعف خاطره‌گو‌ها و خاطره‌نگاران برمی‌گردد. اگر کسی بخواهد در این زمینه خاطره‌نویسی کند می‌تواند با حفظ کردن حدود خاطره‌نگاری، ابداع هم کند. این مهارت‌ها و شناخت خاطره‌نگاران ما از خاطره و ظرفیت‌هایش دست و بالشان را بسته است. این عرصه جای پرواز برای مراحل عالی‌تر دارد. خاطره‌نگاری پرونده‌اش در کشور ما بسته نشده و نباید هم بسته شود. چون هنوز ظرفیت دارد. در قیاس کلی بین خاطره و داستان اوج پرواز داستان و رمان است. برای اینکه محدودیت‌ها موجود و مفروض در خاطره‌نویسی را پشت سر بگذاریم ضرورتش این است که در خاطره نمانیم و باید به ساحت رمان برویم. اگر می‌خواهیم محدودیت‌های ذاتی خاطره موجب تکرار نشود باید به حوزه رمان وارد شویم. راهکاری که قابل بیان است به حوزه‌های سیاستگذاری ربط دارد. مدیریت‌های فرهنگی و ادبی کشور در مورد گذشته، حال و آینده چشمش باز نیست. تجربه‌های غلط گذشته را تکرار می‌کنند، راجع به حال نمی‌دانند که وضعیت موجود ما در سطح ملی چیست، چون پژوهش و مقایسه‌ای صورت نمی‌گیرد، در مورد آینده هم ذهن‌شان خالی است و همین موجب می‌شود ندانند کی، چگونه و چطور باید پوسته خاطره دریده شود و از دلش پیله پروانه داستان به دنیا بیاید. بالاخره یک زمانی باید این اتفاق بیفتد.

به نظرتان الان زمان رخ دادن این اتفاق است؟
این زمان قطعی نیست و تدریجی است. یک روز و یک سال نیست ممکن است دو دهه طول بکشد. تدریجی بودنش به معنای بی‌برنامه بودنش نیست. این تدریج رخ داده، ولی نمونه «دا» و تکرارش نشان می‌دهد این تدریج موجب رخوت و کندی هم شده است که این برنامه‌ریزی خیلی دقیق می‌خواهد و خیلی شناخت از ظرفیت خاطره و داستان می‌خواهد. تئوری درباره داستان مطلوب انقلاب اسلامی می‌خواهد. دریدن این پوسته و پیله و اینکه خاطره را به دامن رمان بیندازیم ممکن است حتی نتایج معکوس داشته باشد. وقتی تئوری در مورد ادبیات داستانی انقلاب نداشته باشید، ارتقا دادن قالب خاطره به قالب داستان ریسک بالایی دارد. این خطر ممکن است خاطره‌نویسی ما را که زیادی پاک مانده است در دام ادبیات سیاه بیندازد. این خیلی خطرناک است. در این ره رهزن‌های مختلفی هستند. الان وضعیت بلبشویی داریم و هیچ‌کس صاحب کاری و هیچ مجموعه‌ای بالای سر کار نیست. چشم بینا و برنامه‌ریز کلیت ادبیات ما را در سطح ملی رصد نمی‌کند و افق بلندمدت و کوتاه مدتی ندارد. دانشگاه‌هایمان کمکی در این زمینه نمی‌کنند. با این حال خاطره‌نگاران ما فهمیده‌اند باید به حوزه داستان نزدیک شوند و حداقل الان می‌دانیم این نکته وجود دارد.

در گونه‌های ادبیات دفاع مقدس مجموعه‌هایی مثل خاطرات و زندگینامه‌های شهدای مدافع حرم منتشر می‌شود که سبک روایی‌اش تفاوتی با قبل ندارد. این جریان می‌تواند به طراوت و تازگی ادبیات دفاع مقدس کمک کند؟
این هم خیلی قابل بحث است و فرصت‌هایی درون دارد. حرکت ما از خاطره به داستان تنها حرکت فرمی و قالبی نیست بلکه حرکت موضوعی و مضمونی هم هست. در حرکت از نقطه خاطره دفاع مقدس تا نقطه رمان انقلاب یک‌سری موضوع و قالب‌های واسط و میانی وجود دارد. خاطره‌نویس به مرحله‌ای به نام زندگینامه داستانی می‌رسد. یعنی ما نه به خاطره و نه به زندگینامه راضی هستیم و نه می‌توانیم ادعای داستان داشته باشیم این قالب واسط قرار است در همین حد نماند. پس در این مسیر قالب‌های واسطه می‌خواهیم که در حرکت تدریجی ما را به رمان برساند. به موضوعات واسط هم نیاز داریم. یعنی نمی‌توانیم یک دفعه از تجربه ادبیات داستانی و خاطره‌نگاری دفاع مقدس رمان سیاسی بیرون بکشیم. باید این تجربه امتداد پیدا کند. از ادبیات دفاع مقدس نمی‌توان دیگر گونه‌های ادبی را بیرون کشید. به نظر می‌رسد ورود ما به ادبیات مدافعان حرم گونه‌ای برای واسط شدن باشد. این هم چیزی است که پژوهشی راجع به آن ندیدم. چون در مدیریت ما توجهی به آن نمی‌شود. چیزی که موجب شد ادبیات مدافعان حرم شکل بگیرد بیشتر اقتضائات موجود اجتماعی است. فکری که بخواهد تابع سیاست کلی در ادبیات باشد این را رقم نزده، به هر حال فرصتی است. شهدای مدافعان حرم هم به فرآیند و هم هویت ادبیات دفاع مقدس نزدیک هستند. به موقعیت پیچیده‌تری هم نزدیکند که خیلی جالب و قابل بحث است. شما را به تقابل کاملاً ایدئولوژیک از جنس تقابل اسلام که یکی اسلام اصیل و یکی اسلام ظاهری است نزدیک می‌کند. این خیلی دشوار است. نوشتن از داعش قطعاً خیلی دشوارتر از ارتش بعث است. چون داعش یک مجموعه تفکر متعصب، متهجر و متصلب است که قرائتی از اسلام دارد که فرد را به عملیات انتحاری می‌کشاند. در ارتش بعث چند نفر عملیات انتحاری انجام دادند؟ اصلاً چنین چیزی نداشتند و از انتحار و اشتهاد می‌ترسیدند، ولی در اینجا قضیه پیچیده‌تر است. گونه ادبیات دفاع مقدس به لحاظ پیچیدگی و تجربه فرم چقدر آمادگی دارد وارد گونه ادبیاتی شود که مربوط به مدافعان حرم است؟ این مسئله در حوزه ادبیات انقلاب اسلامی هم محل تردید واقع شده است. دفاع مقدس یک مرز جغرافیایی و یک مرز تعیین‌کننده حق و باطل دارد، اما مرز‌ها در ادبیات انقلاب اسلامی به همین راحتی است و فقط یک طیف انقلاب کردند؟ خیلی پیچیده است. آیا ما تجربیات لازمی در ادبیات دفاع مقدس فراهم کردیم تدوین و تقریر شده و به شبهاتش پاسخ داده شده و توانسته‌ایم از سختی‌های دفاع مقدس در ادبیات بربیاییم که حالا می‌خواهیم درباره موضوع پیچیده‌تری، چون انقلاب و مدافعان حرم بنویسیم؟ این به معنی ننوشتن نیست بلکه به این معناست که آگاهانه بدانیم وارد عرصه پیچیده‌تری شده‌ایم. کسی که در عرصه ساده‌تر دچار انحراف و معضلات ادبیات سیاه دفاع مقدس شده در اینجا به مراتب اولی در معرض چنین تهدیدی است و چه کسی متوجه این اتفاق در کشور است؟

دشمن شناسی، رکن ادبیات داستانی دفاع مقدس

گفت‌وگو با احمد شاکری که آثاری با محوریت فلسفه داستان‌نویسی دفاع مقدس در دست انتشار دارد
تعداد قابل توجهی از مهم‌ترین آثار ادبیات داستانی جهان به جنگ مربوط می‌شود، به آنچه در جبهه نبرد یا پشت آن می‌گذرد، به تأثیر این رویداد دهشتناک بر آدم‌ها، شهرها، زندگی‌ها، سرنوشت‌ها.
خادم| از آنجا که داستان به معنای مدرن و امروزی آن قدمت چندانی در ایران ندارد و تا پیش از سال ۱۳۵۹ هم جنگی مستقیم و همه‌گیر -مانند آنچه در دوران دفاع مقدس رخ داد- نداشته‌ایم، آثار ادبیات داستانی جنگ ما به طور کلی از این سال به بعد و با آغاز جنگ تحمیلی در ایران پا گرفت. این گونه ادبی که به ادبیات دفاع مقدس معروف شد، امروز پس از گذشت حدود ۴ دهه و تولید انبوهی آثار داستانی، برگزاری جایزه‌های ادبی مختلف با محوریت دفاع مقدس و پوست‌اندازی و رسیدن آن به نسلی که خودشان به طور مستقیم جنگ را تجربه نکرده‌اند، نیاز به بررسی و تحلیل دارد. احمد شاکری، نویسنده، پژوهشگر ادبی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی مجموعه‌ای را در دست انتشار دارد که نخستین دفتر آن به زودی وارد بازار خواهد شد. با او که در آثار در دست انتشار و نگارشش به طور ویژه به فلسفه ادبیات داستانی دفاع مقدس و کندوکاوی در آن پرداخته است، دراین‌باره گفتگو کرده‌ایم.

دشمن‌شناسی در ادبیات دفاع مقدس‌
می‌شود گفت ادبیات جنگ در ایران از جوان‌ترین شاخه‌های ادبی است و این نوپدید بودن، چیزی است که شاکری در ابتدای سخنش به آن می‌پردازد و اضافه می‌کند: با آغاز کارم با عنوان عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی حوزه تمرکزی را برای مطالعه و پژوهش انتخاب کردم. وقتی پژوهشگری به این حوزه وارد می‌شود با انبوهی از مسائل و موضوعات پژوهشی روبه‌رو می‌شود که نوپدید است. به نظر می‌رسد پرداختن به موضوعات پژوهشی در حوزه ادبیات دفاع مقدس فارغ از مبانی و مبادی علمی آن‌ها راه به جایی نمی‌برد و این موجب شد که در پژوهشگاه، بحثی با عنوان هندسه معرفتی تأسیس شود تا در پی آن ساحت‌های معرفتی و پژوهشی و ساحت‌های کلان موضوعات پژوهشی شناسایی شود. در این زمینه مجموعه‌ای با عنوان کلی «دشمن‌شناسی در ادبیات داستانی دفاع مقدس» در دست انتشار است. عنوان اختصاصی دفتر اول آن «شناخت‌شناسی»، دفتر دوم «روایت‌شناسی» و عنوان سوم «جریان‌شناسی» است.

ضد جنگ نه، سیاه‌نویسی
ضد جنگ گونه‌ای است که به آثاری که در مذمت جنگ نوشته شده‌اند اطلاق می‌شود، اما نویسنده رمان «انجمن مخفی» که برای این اثر برنده جایزه شهید حبیب غنی‌پور هم شده است، تعبیر ضد جنگ را برای آثاری در این زمینه که در ایران نوشته می‌شوند مناسب نمی‌داند. او این آثار را «ادبیات سیاه دفاع مقدس» می‌نامد و می‌گوید: اساسا برای پاسخ‌گویی به بسیاری از پرسش‌ها از جمله پرسش از شخصیت و چیستی آن در ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس و در ادبیات داستانی دفاع مقدس، ضمن اینکه انسان‌شناسی دینی و الهی به عنوان یک رشته مضاف باید به حوزه ادبیات وارد شود، لازم است یک جنبه فنی و روایی نیز مدنظر قرار گیرد، یعنی ادبیات چگونه شخصیت را می‌شناساند و می‌شناسد. در توجه به این موضوع، نظر ما به فرم و ساختار و سازوکار ادبیات به عنوان صورت و هیئت روایی جلب شد؛ بنابراین سؤال این‌گونه مطرح شد که ادبیات داستانی چیست یا به تعبیری داستان چیست، و بعد از شناختن چیستی داستان و ابزار‌ها و امکانات و نحوه معرفت‌شناسی داستان، متوجه این شدیم که اگر داستان این‌گونه تعریف شد، حالا شخصیت چگونه وارد ادبیات داستانی دفاع مقدس می‌شود. این مبدأ ما بود برای ورود به بحث فلسفه داستان.

شاکری ادامه می‌دهد: شناخت ادبیات دفاع مقدس منوط به شناخت فلسفه داستان است. ما تاکنون در ۲ ساحت در ذیل فلسفه داستان کار کرده‌ایم. نخست «فلسفه داستانِ داستان» که نتیجه‌اش کتابی حدودا هشتصدوبیست‌صفحه‌ای است. مرادمان از داستانِ داستان چیزی است که فورستر آن را story می‌داند، یعنی جنبه‌ای در هر اثر روایی یافت می‌شود که کارش داستان‌گویی است. فلسفه داستانِ داستان، فلسفه داستان نیست، بلکه فلسفه جنبه داستان‌گو از هر داستان است، چنان‌که رمان داستان می‌گوید، داستان کوتاه داستان می‌گوید، سینما هم داستان می‌گوید و نمایشنامه هم همین‌طور. در مرحله بعد متوجه «فلسفه ایده اولیه» شدیم. این هم به متنی بالغ بر ۶۰۰ صفحه انجامید. مباحث این‌چنینی به ما اجازه می‌دهد با مبانی فلسفه اسلامی، تبیین فلسفی و ماهیت‌شناسانه از این جوانب داشته باشیم.

این مدرس داستان‌نویسی خاطرنشان می‌کند: در اینجا می‌شود وارد آن دعوای تا حدودی قدیمی در این حوزه شد که آیا فرم جهت است یا جهت‌مند. یعنی به تعبیری وقتی می‌گوییم ادبیات داستانی دفاع مقدس، ادبیاتی است که به مناسبت موضوع قدسانی‌اش به آن ادبیات دفاع مقدس می‌گوییم، یا نه، ادبیات دفاع مقدس حتی در ساختارش هم تفاوت‌هایی با دیگر گونه‌ها دارد.

دشمن را باید فهمید یا درباره‌اش قضاوت کرد؟
«دشمن رکن انکارناپذیر وقوع یک جنگ است. هر جنگی بین ۲ طرف شکل می‌گیرد. به نظر من یا بین باطل و باطل است، یا بین حق و باطل که در دفاع مقدس ما بین حق و باطل بود. بررسی اینکه دشمن در ادبیات داستانی ما چگونه نمایش داده شده است خیلی جالب است. از سویی، نمایش دشمن از این جهت که نمایش ضد است، به نمایش جبهه خودی هم می‌انجامد. ضمن اینکه نمایش دشمن می‌تواند به نمایش فکر و ایدئولوژی و جهان‌بینی یا هستی‌شناسی دشمن بینجامد.» شاکری با طرح این مسئله می‌گوید: یک محور بحث در حوزه دشمن‌شناسی در حوزه ادبیات دفاع مقدس، شناخت‌شناسی است. در این پژوهش درباره این صحبت می‌شود که اساسا معرفت پیشینی چه تأثیری در فهم دشمن در روایت داستانی دارد، و معرفت پسینی چگونه حاصل می‌شود. راجع به این صحبت می‌شود که آیا اساسا همذات‌پنداری با دشمن امکان دارد و اگر امکان دارد آیا ضرور است یا نه. به تعبیری، ما غیر از اینکه دشمن را روایت می‌کنیم آیا باید در مقاطع یا مراحلی اجازه نزدیک شدن مخاطب را به دشمن بدهیم، به حدی که همانند او احساس و ادراک کند یا همسو و همدل با دشمن بشود یا نه. چون همواره در ادبیات داستانی دفاع مقدس ما با حریمی با دشمن مواجهیم، هیچ‌وقت با او همدل نمی‌شویم و همین موجب می‌شود که ما دشمن را آن‌گونه که دارد زندگی را تجربه می‌کند تجربه نکنیم و نفهمیمش. ما همیشه به عنوان قاضی و قضاوتگر به دشمن نگاه می‌کنیم، نه آن‌گونه که دشمن است و دارد فکر می‌کند و میل و عاطفه دارد. آیا این ضرورت دارد؟ به تعبیری، آیا ما مثلا در ترسیم روایت عاشورا که در آن هم دشمن حضور دارد، می‌توانیم روایتی داشته باشیم که در آن از منظر دشمن به موضوع نگاه کنیم؟

دشمنی که سیاه‌نویس‌ها ترسیم می‌کنند
این پژوهشگر اظهار می‌کند: در بحث روایت‌شناسی، فارغ از چگونه شناخته شدن دشمن، فهم لایه‌ها و جوانب داستانی در شناخت دشمن اهمیت دارد. اگر شما تاریخ ادبیات دفاع مقدس را مرور کنید، می‌بینید که از دهه ۷۰ به بعد، توجه نویسندگان به جبهه مقابل جلب شد. یعنی گفتند تا به حال از جبهه خودی می‌گفتیم، حالا ببینیم آن طرف چه خبر است. جریان سیاه‌نویس دفاع مقدس تمرکز خود را بر روایت از دشمن قرار داد. برای اینکه آن اندیشه مطلق را که ما حق هستیم و در مقابل جبهه باطل قیام کردیم و جنگیدیم، متزلزل و تصویر ما از دشمن را مخدوش کند. وقتی من روایتی در جبهه دشمن ارائه بدهم شما دشمنی‌تان با چنین دشمنی کاسته می‌شود. آقای قیصری، آقای بایرامی و آقای دهقان همین کار را انجام می‌دهند؛ یعنی یکی از مجاری ادبیات سیاه که با آن جنبه و حقیقت قدسانی جنگ سر نزاع دارد همین است.

او می‌افزاید: محور دیگر، جریان‌شناسی است؛ یعنی بعد از اینکه دانستیم دشمن چگونه شناخته و چه درجه‌هایی از معرفت به دشمن در ما حاصل می‌شود و روایت با ابزارهایش چگونه این کار را انجام می‌دهد، نوبت این می‌شود که ببینیم مثلا در ۴ دهه گذشته، دشمن چه بروز و ظهوری در ادبیات داشته است و چرا.

انتقاد احمد شاکری از «جشنواره هنر آسمانی»/ مسئله جریان نفوذ در ادبیات داستانی طلاب!

احمد شاکری با انتقاد از هفتمین جشنواره «هنر آسمانی» گفت: مسئله جریان نفوذ در ادبیات داستانی طلاب، بغرنج‌تر از موضوعات مشابه و جریان‌های همانند در ادبیات داستانی کشور است.

انتقاد احمد شاکری از «جشنواره هنر آسمانی»/ مسئله جریان نفوذ در ادبیات داستانی طلاب!
به گزارش خبرگزاری فارس، هفتمین جشنواره چند روز پیش «هنر آسمانی» برگزیدگان خود را شناخت. این برنامه با حضور آیت الله اعرافی مدیر حوزه‌های علمیه و جمعی از فضلای حوزه علمیه و هنرمندان حوزوی برگزار شد.

بر اساس این گزارش، احمد شاکری از نویسندگان کشورمان در راستای برگزاری این جشنواره یادداشتی را در اختیار خبرگزاری فارس قرارداده است که در ادامه می‌خوانید.

برگزاری جشنواره‌های هنری از سوی حوزه‌های علمیه باید نوید بخش و امیدوار کننده باشد. چرا امیدوار کننده نباشد؟ در حالی که حوزه‌های علمیه کانون معارف وحیانی و میراث دار صدها سال فقاهت، تزهد، میدان داری در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بوده‌اند. حوزه‌ها محور تولید و تبلیغ و تبئین تئوری انقلاب اسلامی بوده‌اند. حوزه علمیه مرجع و ملجأ جویندگان راه حق و فرو غلتیدگان در شبهات دوره آخر الزمان هستند. بنابر این حق این است که برآوردن سخنی از دهان دین در قالب هنر، بیش و پیش از هر کسی درخور شأن حوزه‌های علمیه و فضلای آن است.

با پیروزی انقلاب اسلامی و ضرورت بکارگیری هنر و همراهی آن با معارف، مبانی، ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب اسلامی و خانه تکانی بسیاری از رشته‌های هنری از جمله مهمترین رشته‌های وارداتی چون سینما و داستان، این احساس نیاز به نحو فزاینده‌ای قوت یافت که چه سنخی از هنرمندان قادرند مسیر طولانی دست یابی به هنر تراز انقلاب اسلامی را کوتاه کنند. ادبیات داستانی و سینما هر دو قالب‌های وارداتی و ترجمه‌ای بودند که در طول ده‌ها سال پس از ورود به ایران همچنان در حوزه نظر و عمل تحت سیطره جریان‌های چپ مارکیست و لیبرال غرب گرا قرار داشتند.

این ذهنیت در مجامع انقلابی قوت گرفت که برون کشیدن آوای خوش آهنگ انقلاب و کلام آسمانی آن از دهان‌هایی که برای ده‌ها سال برای تحقیر و تکذیب و تمسخر ارزش‌های دینی کمر همت بسته بودند ناممکن است.

اگر رکن «هنرمند» در تولید هنر تعیین کننده باشد. بنابر این هنر دینی و هنر انقلابی باید از مصدر اعتقاد و التزام به ایمان و پایبندی و علاقه به انقلاب اسلامی صادر شود.

دو پیشنهاد اساسی که در طول قریب به چهار دهه، مجرای سیاست گذاری‌ها، برنامه‌ریزی‌ها و تشکیل ساختارهای آموزشی و اجرایی متعدد شدند، آموزش و تربیت دینی هنرمندان و تعلیم و آموزش هنری دینداران بود.

به نظر می‌رسید مسیر میان بر در روش دوم، پرورش هنری کسانی باشد که با متن و بطن معارف دینی عجین شده و با آموزه‌های آن خو گرفته‌اند. این طیف کسانی جز دانش آموختگان علوم حوزوی نبودند. بر همین اساس بود که از دهه ۶۰، ایده آموزش هنری- به صورت خاص داستانی- طلاب علوم دینی قوت گرفت.

اما اکنون و پس از گذشت سال‌ها، وضعیت ادبیات داستانی قم و به صورت خاص دانش آموخته‌های حوزه علمیه مطلوب نیست و صداهایی از مجامع داستانی طلاب قم و بلکه برخی شهرهای دیگر شنیده می‌شود که با آنچه بانیان این بنا ان را قصد کرده بودند بسیار متفاوت است. گرچه در میان فضلای جوان و برخی پیشکسوتان حوزوی می‌توان نام‌های تاثیر گذاری را برگزید که در هنر و بخصوص ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نوآور، تاثیرگذار و مومن و متعهد به ارزش‌های انقلابی بوده‌اند. اما وضعیتی که طیف موثری از داستان نویسان طلبه همسو با جریان داستان نویس شبه روشنفکر رقم زده‌اند، خطیر، پیچیده، بغرنج، تا حدودی ناشناخته و خطرناک برای آینده ادبیات داستانی کشور است که کمتر کسی بدان اهمیت داده، از چند و چون آن با خبر بوده یا در صدد تغییر و اصلاح آن برآمده است.

مسئله جریان نفوذ در ادبیات داستانی طلاب، بغرنج تر از موضوعات مشابه و جریان‌های همانند در ادبیات داستانی کشور است.

نخست بدان دلیل که کمتر دیده شده و رصد می‌شوند. در حالی که بوده و هستند. دوم آنکه این جریان با انتساب خود به بدنه فاضل، موجه و معتمد حوزه‌های علمیه و در بی خبری و بی اطلاعی مدیرانی که از چهره‌ها و شخصیت‌های عالی علمی و اخلاقی و انقلابی حوزه‌های علمیه‌اند، حاشیه امن و اعتبار کاذبی کسب کرده است. فقدان جریان نقد ادبی قوی متعهد به ارزش‌های انقلاب، بی تفاوتی طیفی از نویسندگان انقلاب، بی توجهی مدیران کلان ادبی به مقوله نقد و عدم برنامه ریزی منسجم برای رصد جریان‌های جاری ادبیات داستانی کشور در بی موضعی کلی جریان ادبیات انقلاب نسبت به چنین مجامعی تاثیری بسزا داشته است. سوم آنکه این شبکه خود را نه در جایگاه انقلابی که بالاتر، مصدر و مفسر معارف دینی و انقلابی معرفی می‌کند و این لایه نفاق، جنبه‌های پنهان تخطی از ارزش‌ها و انحرافات فکری و هنری را بیش از پیش مخفی خواهد کرد.

چهارم آنکه، این جریان و بخصوص چهره‌های نام آشنای آن که از دانش آموختگان بعضاً سطوح عالی علوم حوزوی هستند، قرائت شبه دینی از مبانی شبه روشنفکری ارائه کرده و مدعای خود را با تفاسیر غلط و مبانی شبه علمی از میان آیات و روایات و بعضا مضامین فلسفی و عرفانی همراه می‌سازند. به نحوی که پاسخ گویی به شبهات وارداتی این گروه، جزو معضلات جدی حال و آینده بر سر راه جریان متعهد به ارزش‌های انقلاب و دفاع مقدس خواهد بود.

چرایی عدم تحقق برخی اهداف پیش بینی شده در ایده آموزش داستان به طلاب علوم دینی معلول علل متعددی است که مجال کنونی برای بیان آن بسیار مضیق است. اما می‌توان اجمالا به اهم علل این ناکامی نسبی اشاره کرد:

* عدم توجه به مبانی نظری هنر و کم کاری‌های حوزه‌های علمیه در تبیئن زیر ساخت‌های فکری، فلسفی، فقهی، کلامی و معارفی ادبیات داستانی.

* کنار نهادن برخی مرز بندی‌ها میان جریان ادبیات متعهد و جریان شبه روشنفکری و تصور خود ایمن پنداری در مواجهه با این جریان.

* مراودات بی حد و مرز با نویسندگان و منتقدان نام آشنا و بعضا گم نام جریان شبه روشنفکری و میدان داری افراد این جریان در برنامه‌های ادبی و داستانی محافل و مجموعه‌های مختلف حوزوی.

* اعطای کرسی‌های آموزشی و تربیتی در حوزه ادبیات داستانی به برخی مدرسان شناسنامه دار جریان شبه روشن‌فکر.

* واگذاری و عدم نظارت کافی بر عملکرد مجموعه‌های دخیل در حوزه ادبیات داستانی و صحنه گردانی برخی چهره‌های نام آشنای وابسته به جریان شبه روشنفکری در طول سالهای متمادی.

* عدم برخورداری از تئوری مشخص در راه اندازی مجموعه‌های ادبی و نظارت دقیق، عمیق و قاطع این مجموعه‌ها.

مجموعه این دلایل موجب شده تا جمعی از طلاب داستان‌نویس حوزه‌های علمیه در حالی که پیش بینی می‌شد گره‌های جریان ادبیات متعهد به انقلاب اسلامی را باز کنند، خود تبدیل به معضلی بزرگ برای جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و گرهی کور بر گره‌های گذشته شوند. کسانی که در نظر و عمل تفاوتی میان آنها و جریان شبه روشنفکری نیست. همان علایق، همان سلایق و همان مبانی را دارند و مصداق «عالم متهتک» هستند. کتاب‌های آنها نیز به دلیل محتوای نامناسب ممیزی شده یا اجازه چاپ نمی‌گیرند. ناشران این طیف از میان شناخته شده‌ترین ناشران جریان شبه روشنفکر هستند.

کتابهای‌شان در جشنواره‌های مسئله دار با رویکرد شبه روشنفکری نامزد شده یا برگزیده می‌شوند. عضو انجمن‌های شناخته شده و آشنای جریان شبه روشنفکری‌اند. گفته‌ها و مبانی و موضع گیری شان همسو و هم جهت با جریان شبه روشنفکری در تضعیف باورهای دینی و تخریب ارزش‌های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. به شاگردیِ برجسته ترین مدرسان جریان شبه روشنفکر وابسته افتخار و مباهات می‌کنند و در مجموع با پیوندهای قابل احصاء به شبکه جریان شبه روشنفکری گره خورده‌اند. به نحوی که در غفلت متولیان امر، شبکه آموزشی و ترویجی خود را توسعه داده و برخی قلم‌های نا آشنا را نیز با خود همسو و همراه می‌سازند.

تردیدی در این نیست که متن حوزه و مدیران ارشد آن که از فضلای شناخته شده، متدین، انقلابی و اندیشمند هستند، با اعتماد به مدیران میانی هنری، و واسپاری مسئولیت‌ها در حوزه‌های تخصصی، از جزئیات و لایه‌های جریانی که ظهور و بروز آن گه گاه در برنامه‌ها و جشنواره‌ها و محافل داستانی حوزوی وجود دارد اطلاع ندارند. در نتیجه این بی اطلاعی، حیثیت معنوی حوزه علمیه در شبکه‌ای از جریان نفوذ، به پای جریان ادبی ریخته می‌شود که اساساً با مبانی حوزوی و ارزش‌های آن در تقابل است.

کوتاه‌ترین راه این است که از متولیان امر درخواست کنیم برخی از آثار داستانی پرده در داوران جشنواره هنر آسمانی را بخوانند. قلم پرده دری که از بیان اروتیسم ابایی ندارد. یا اندیشه‌ای که در صدد ارائه نمایشی بی منطق از اسلام است. چگونه می‌تواند در مسند قضاوت و داوری جشنواره هنری نهاد مقدسی چون حوزه‌های علمیه قرار گیرد؟

ماجرای نهضت مشروطه در «انجمن مخفی»

کتاب «انجمن مخفی» ماجرای نهضت مشروطه و ریخته شدن خون شیخ فضل الله نوری با رأی دادگاه رسمی، تقابل در اندیشه سیاسی اسلامی ناب و التقاطی را در قالب داستانی ترسیم کرده است.

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، کتاب «انجمن مخفی» نوشته احمد شاکری در ۴۷۹ صفحه از سوی انتشارات سوره مهر راهی بازار کتاب شده است.

بیان داستانی و استفاده از رمان برای بررسی تاریخ، از روش‌هایی است که هر چند در ایران کم سابقه است، اما در کشور‌های اروپایی، روسیه، آمریکا و حتی کشور‌های شرق آسیا، شناخته شده و متداول است.

به عبارت دیگر، رمان‌های سیاسی و اجتماعی بسیاری را پس از پیروزی انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب روسیه می‌توان برشمرد که علیرغم ظاهر داستانی، به علت پرداختن به مباحث عمده سیاسی و بیان منسجم و کم نظیر از اجتماع وحوادث سیاسی، اجتماعی، یکی از منابع تحقیق پژوهشگران تاریخ محسوب می شوند.

رمان «جنگ و صلح» از نمونه‌هایی است که تحلیل صرف ادبی آن، حقیقتا ظلم به نویسنده است؛ هر چند به لحاظ ادبی نیز نقاط قوت بسیاری دارد. در ایران، به موازات آنچه در تاریخ نگاری و مستندنگاری شاهدیم، به جز چند نمایشنامه و داستان کوتاه، رمان تاریخی وجود ندارد. در حافظه تاریخی ما، داستان مشروطه، مشروطه مشروعه، ریختن خون شیخ فضل الله نوری با رأی دادگاه رسمی، تقابل در اندیشه سیاسی اسلامی ناب و التقاطی به وجود آورده و تجربه‌ای شد گران سنگ برای آیندگان که تا اندیشه خالص اسلامی محور قرار نگیرد این ره به جایی نخواهد رسید بلکه قربانی آن فقط پاسداران دین خواهند بود.

در کنار پرداخت پژوهشی، بیان داستانی توانمند از آن حادثه، به فهم مفاهیم ذیل آن کمک بیشتری خواهد کرد که این کتاب داستان به همین قصد نگاشته شده است.

کتاب حاضر ماجرای نهضت مشروطه و ریخته شدن خون شیخ فضل الله نوری با رأی دادگاه رسمی، تقابل در اندیشه سیاسی اسلامی ناب و التقاطی را در قالب بیان داستانی ترسیم کرده است.

در بخشی از کتاب «انجمن مخفی» می‌خوانیم:

مدرسه خان تکیه است، بازارچه، عزاخانه. گنبد تکیه خان از سر بازارچه، مثل عمامه‌ای سیاه، برسرمدرسه نشسته است. سیاه و بلند وبزرگ. بازارچه آشنا غریب شده از همیشه شلوغ‌تر است. پر از رفت و آمد و نقل‌های جورواجور. حکایت شمایل خوانی سال قبل سرزبان هاست. قصه تفنگ و شوشکه قزاق‌ها زودتر از خودشان آمده است…

بسم‌الله‌… تسلیم می‌شوم. هرچه تقدیر می‌خواهد پیش بیاید، پرده کنار می‌رود. چارچوب در کوتاه است، سقف بلند، سر خم شده را بالا آورده‌ام. الحمدلله‌… نور به داخل پستو می‌دود. زرد و لرزان و رمنده، به گنبدک بلندش، به خلوت سکوتش. الرحمن الرحیم‌… به نقش‌های درهم و ردیف‌های آجری‌اش. به انبوه زره و خود و شمشیر و سپری که پای دیوار انتظار روز موعود را می‌کشند. ایاک نعبد… پشته‌ای از آهن که بوی سرد زنگار می‌دهد. بوی گرم صمغ. گویا سال‌هاست که بر تن مجاهدی ننشسته‌اند، گرد جنگی به خود ندیده‌اند. این‌سو بویی عتیق در سرم می‌پیچد. بویی مجهول، زنده؛ و لا‌الضالین…

مشرف شوید. خوف نکنید!

سایه‌های بلند و کشدار بالای سرمان طواف می‌کنند. چشم، آن‌ها را دنبال می‌کند. نور هم پرده روی دیوار رنگ می‌گیرد، بزرگ است. زنده و رنگارنگ و شلوغ است. سرتاسر دیوار را پوشانده. پاهایم سستی می‌کند. زانوهایم تاب این سنگینی را ندارد. بوی صمغ می‌دهد. این‌طرف، خیمه‌های سبز و سپید است. کشته‌هایی که در پیشانی‌شان نور است جلوی خیمه‌ها در یک صف بر زمین خوابیده‌اند. زانو می‌زنم. محمد‌علی، صورت به صورت پرده، بر بالین کشته‌ها زانو زده است. صورتشان را نوازش می‌کند. سرش را پیش می‌آورد. تک‌تکشان را صدا می‌کند. با نام و کنیه و سلام. انگار می‌خواهد از خواب بیدارشان کند. می‌خواهد بگوید بلند شوید، مگر نمی‌بینید امام را که یکه و تنها در میان نقش ایستاده است. زن‌ها شیون و شین می‌کنند. بچه‌ها به چادر مادر‌ها پناه برده‌اند. امام میان پرده ایستاده، آرام و باوقار. نمی‌توان به هیبتش خیره شد. سرش میان دایره نور است.

کوچک‌سازی ساختار حجیم، پرهزینه، کرخت و اداری حوزه هنری قله‌ای که مدیر جوان باید فتح کند

احمد شاکری از نویسندگان و منتقدان کشورمان در گفت‌وگو با خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس درباره تغییرات مدیریتی در حوزه هنری اظهار داشت: «محسن مؤمنی شریف، رئیس حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، صندلی خود را به محمدمهدی دادمان می‌سپارد.» این خبری است که نمی‌توان به آن بی‌تفاوت بود. این البته اختصاصی به نویسندگان حوزه هنری، کارمندان و مرتبطین آن مجموعه ندارد. اهمیت این خبر حتی وسیع‌تر از گستره طیف هنرمندان انقلاب اسلامی است. شاید به همین دلیل است که از چندی قبل که زمزمه‌های پایان مدیریت آقای مؤمنی به گوش رسید، بار دیگر، «امید»ها و «نگرانی»‌هایی در ذهن و زبان اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات جاری شد. و با قطعی شدن این «تغییر»، یادداشت‌هایی در تمجید و تجلیل از آقای مؤمنی و نقدهایی در تحلیل و آسیب‌شناسی مدیریت ده ساله ایشان بر حوزه هنری منتشر شد.

* در مدیریت‌های «انتصابی» لحاظ بسترهای موجود «انتظار»، شرط اصلی برای پذیرش «تغییر» و «کارآمدی» آن خواهد بود

شاکری با بیان اینکه طبعاً اکنون زمانی است که باید از یک سو آقای «مؤمنی» را از حوزه هنری بدرقه کرد و از مدیر جوان این مجموعه آقای «دادمان» استقبال کرد، گفت: اما تجربه مواجهه با تغییر، از نظر اهمیت، کم از نفسِ تغییر نیست. زیرا هر تغییری ولو به صلاحدید مدیران عالی چنین مجموعه‌ای در بستری از «انتظار»ها، «شایستگی»ها و «بایستگی»ها رخ می‌دهد. بخصوص در مدیریت‌های «انتصابی» لحاظ بسترهای موجود «انتظار»، شرط اصلی برای پذیرش «تغییر» و «کارآمدی» آن خواهد بود. مروری بر بخشی از یادداشت‌های منتشره در برخی خبرگزاری‌ها و فضای مجازی گویای آن است که گویا بخشی از بدنه فرهنگی و هنری کشور اساساً انتظاری برای تغییر ندارد یا در بیان صریح آن دچار خود دچار مجامله شده است.

تردیدی در این نیست که مدیریت‌های فرهنگی در برهه خاص و بسیار حساس کنونی میراث‌دار نهضت عظیم اسلامی و فرهنگ برآمده از جهاد و استقامت شهیدان انقلاب و دفاع مقدس بوده

*وجود برنامه مشخص اجرایی کوتاه مدت و بلند مدت تعیین کننده است

وی در بخش دیگری از سخنانش به چند نکته اشاره کرد و ابراز داشت: در ارزیابی مدیران اجرایی و فرهنگی بیش از آن که بررسی احوالات شخصی و سبقه اخلاقی تعیین‌کننده عملکردها و صلاحیت‌های مدیریتی باشد، وجود برنامه مشخص اجرایی کوتاه مدت و بلند مدت تعیین کننده است. تردیدی در این نیست که مدیریت‌های فرهنگی در برهه خاص و بسیار حساس کنونی میراث‌دار نهضت عظیم اسلامی و فرهنگ برآمده از جهاد و استقامت شهیدان انقلاب و دفاع مقدس بوده، نقطه امید مظلومان عالم و تمهید کننده افق چشم انداز چهل ساله دوم انقلاب اسلامی خواهند بود. به میزان حوزه نفوذ و امکانات مدیریتی، این حساسیت و مسئولیت و زمان شناسی و برنامه‌ریزی بیشتر خواهد شد.

وی گفت: مجموعه «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» مرکزی با سابقه است که نقطه امید جریان فرهنگی متعهد به ارزش‌های انقلاب اسلامی محسوب می‌شود. بدیهی است با اتکا به این سابقه پر اهمیت، توفیقات چنین مجموعه‌ای ابعادی ملی و سازنده خواهد داشت و بی‌برنامه‌گی‌ها و ضعف مدیریت‌ها، خسارتی ملی و فرصت سوز به حساب می‌آید. این موضعی نیست که به توان تنها با توصیف «شخص» و نه «سمت» و «مدیریت» درباره آن قضاوت کرد.

شاکری ضمن بیان اینکه تجربه و عملکردها، نشان داده برخی ملاحظات، در نقد جریان خودی و انقلابی به خصوص زمانی که با انواع «مصلحت سنجی»‌های موردی و مقطعی یا دائمی همراه می‌شود، تا جلوی «تخریب» و «ریزش» نیروهای انقلاب را بگیرد، عملاً مانع عبرت‌آموزی از تجربیات پرهزینه و زمان‌بری شده است گفت: بی‌توجهی به آن، فروافتادن در تکرار آن، عدم فهم مجرای خروج و رهایی از آن، تجربه‌های آتی و پسین را تهدید می‌کند. این البته مقوله‌ای است که کلیت نقد را در فضای کنونی به بیان حداقل‌ها یا کتمان واقعیت‌ها یا مداهنه کشانده است. این نوع نگرش، سوی دیگر واکنش صفر یا صدی را می‌سازد که خروجی هیچ یک به رشد فرهنگ، هنر و ادبیات کشور نخواهد انجامید. در حالی که «تمجید» برآمده از «تحلیل» که قرین با «نقد» و «آسیب‌شناسی» است تاثیر ماندگارتری خواهد داشت.

* فضای هنر و ادبیات کشور نیازمند عقلانیت مبتنی بر پژوهش و تحقیق است

به گفته وی، فضای هنر و ادبیات کشور نیازمند عقلانیت مبتنی بر پژوهش و تحقیق است. به نظر می‌رسد با گذشت چهل سال از عمر با برکت انقلاب اسلامی کنش‌ها و واکنش‌های «احساسی» و «هیجانی» در سطح مدیریت فرهنگی و هنری کشور باید جای خود را به «تحفظ بر ارزش‌ها»، «بصیرت انقلابی» و «عقلانیت» دهد.

تغییرات در سطح عالی مدیران هنری باید از روی «ضرورت» صورت گیرد. ضرورتی که تشخیص آن، خود نیازمند ارزیابی‌های دقیق و پژوهش‌های روزآمد است.

نویسنده کتاب «باران نیمروز» با اشاره به این مطلب که در سطح مدیریت هنری، که از جمله حساس‌ترین و دشوارترین نوع مدیریت‌ها در کشور است و به واقع با «انسان» و «هنر» دست به گریبان است، این مقوله از اهمیت بیشتری برخوردار است، توضیح داد: اکنون دوره‌ای است که به مدد گذر از چهل سالگی انقلاب اسلامی می‌دانیم «تعهد» و «تخصص» با یکدیگر قابل جمع هستند و توفیق هنر و ادبیات انقلاب اسلامی در گرو هر دو است. لازم است رفتن یک مدیر و آمدن مدیری دیگر، فراتر از خوش آمد و بد آمدها، یا رفاقت‌ها و نا آشنایی‌ها بر مدار عقلانیت مورد قضاوت قرار گیرد. بدیهی است تغییرات در سطح عالی مدیران هنری باید از روی «ضرورت» صورت گیرد. ضرورتی که تشخیص آن، خود نیازمند ارزیابی‌های دقیق و پژوهش‌های روزآمد است.

وی به لزوم تغییرات و تأثیرات آن اشاره کرد و بیان داشت: همراهی مخاطبان مجموعه‌های هنری و ادبی درباره تغییرات کلان در سطوح مدیریتی این مجموعه‌ها نیازمند اقناع و ایجاد فضای همدلی و همراهی است. پاسخگویی به مخاطبان و مرتبطین یک مجموعه لنگرگاه مطمئنی برای ایجاد «اعتماد» و افزایش «مشارکت» در حل مشکلات خواهد بود. بهترین زمان و عمل برای پاسخگویی و تسهیل کار برای مدیر جدید در چنین تغییراتی «شفاف سازی» و «پاسخ گویی» مدیران پیشین است.

* جامعه هنری و ادبی، جامعه‌ای تیز بین، حساس و مطالبه‌گر است

شاکری در بخش دیگری از سخنانش با تاکید بر اینکه جامعه هنری و ادبی، جامعه‌ای تیز بین، حساس و مطالبه‌گر است، افزود: بهترین وداع و بدرقه برای مدیریت هنری هر مجموعه‌ای، استقبال از نقدها، استماع آنها و احتمالا دل جویی از هنرمندانی است که به هر دلیل مورد فشار قرار گرفته‌اند. این زمینه‌ای خواهد بود تا هنرمندان با اعتماد به «مجموعه»ها همچنان خود را عضو مجموعه‌های هنری بدانند و خود را جزوی از ارکان حل مشکلات محسوب کنند.

خانه تکانی در مجموعه‌هایی که دچار معضلات ساختاری هستند ضروری است

نویسنده کتاب «آنچه اتفاق خواهد افتاد» با بیان اینکه دو گانه‌های «شهرت»، «گمنامی» یا «تجربه‌مند» و «جوان» چندان کمکی به حل مشکلات نخواهد کرد، عنوان داشت: این دوگانه ها به صورت اختصاصی بر «فرد» تمرکز یافته‌اند و این یکی از مشکلات پایدار در مدیریت‌های فرهنگی کشور است. اینکه با رفتن و آمدن افراد نه تنها مدیریت‌های میانی و احتمالا مرتبطین، که ساختارها دستخوش تغییر می‌شوند. گرچه ضرورت خانه تکانی در مجموعه‌هایی که دچار معضلات ساختاری هستند ضروری است، اما آنچه اهمیت دارد، سیستم و ساختاری است که به صورت هدفمند و بر اساس ره‌یافت مشخص برای بازه‌ها و افق‌های کوتاه مدت و بلند مدت طراحی شده است. طبعا در چنین ساختارهایی تغییر افراد، به تغییر «همه چیز» نمی‌انجامد. دوگانه «شهرت»، «گمنامی» یا «تجربه‌مند» و «جوان» نوعا به گزاره‌هایی مشخص می‌انجامند. این گزاره‌ها سرشار از افسوس و حیف‌شدگی درباره رفتن افراد مشهور هستند و در سوی دیگر با نوعی «بلا تکلیفی» یا «ببینیم بعدا چه خواهد شد» درباره روی دیگر سکه همراه‌اند.

* بازگشت مؤمنی شریف به عرصه نوشتن/ طی ۱۰ سال شاهد خدمات، توفیقات و البته فرصت‌سوزی‌ها و خطاهایی در حوزه هنری بودیم

وی به برخوردهای روزهای گذشته رسانه‌های با تغییر مدیریتی در حوزه هنری اشاره کرد و آن را بعضا سطحی، احساسی و غیر پژوهشی دانست و اضافه کرد: این امر نتیجه‌اش جز دمیدن به نوعی بلاتکلیفی درباره آینده، خوش بینی صرف به آینده و اکتفا به محسنات مدیریت قبلی و کتمان مقاطع و نقاط قابل نقد آن نیست.

وی با اشاره به دوره ۱۰ ساله مدیریت محسن مؤمنی شریف در حوزه هنری ابراز داشت: آقای مؤمنی علی القاعده پس از مدیریت حوزه هنری به جایی باز خواهند گشت که بدان تعلق دارند. نوشتن داستان و تعلق به قلم برای این نویسنده که از دیرباز در حوزه رشد کرده و مدارج ترقی را پیموده و در نهایت به مدیریت این مجموعه راهبردی و معظم منصوب شدند دور از انتظار نیست. اگر به ۱۰ سال قبل بازگردیم، در نوع خود بسیار امید بخش بود. چرا که چهره‌ای انقلابی و هنرمند و آشنا با کاستی‌ها و ظرفیت‌های حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی سکان‌دار این مجموعه مهم می‌شد. اکنون شاید غم بسیاری در رفتن ایشان از این مجموعه به پای شادی انتصاب ایشان به این منصب در ده سال گذشته نرسد. در طول ۱۰ سال گذشته شاهد خدمات، توفیقات و البته فرصت سوزی‌ها و خطاهایی در این مجموعه بوده‌ایم.

این نویسنده با اشاره به نقدهایی که طی سال‌های گذشته بر عملکرد حوزه هنری داشته عنوان کرد: گرچه در طول این مدت، حتی یک بار از سوی جناب مومنی برای بیان نقد دعوت نشده و درخواستی در این باره نشنیده‌ام. سال گذشته در جلسه‌ای که به درخواست مجموعه‌ای ادبی، خدمت مدیریت حوزه هنری رسیدیم فضای بسته جلسه و برخی کم تحملی‌ها ما را از گفتن برخی پیشنهادها منصرف ساخت!

* نکاتی که باید در دور جدید فعالیت‌های حوزه هنری مورد توجه باشد/ هنر پیشگام انقلابی عزمی راسخ، توکلی خاص به الطاف الهی، اعتقادی ژرف به مبانی دینی و انقلابی، صبری بلند و سینه‌ای فراخ برای تحمل سختی‌ها و بالاخره نگاهی بلند مدت می‌طلبد

شاکری در بخش دیگر گفت: اکنون تغییر حاصل شده در مدیریت حوزه هنری را بهانه‌ای برای فهرست کردن برخی ضرورت‌ها و پیشنهادها دانسته به بخشی از اهم آنچه بدون آن، حوزه بر مدار گذشته خواهد گشت را بیان می‌کنم؛ مقام معظم رهبری «محافظه کاری» را قتلگاه انقلاب دانسته‌اند. در همین وزان می‌توان انتظار داشت محافظه کاری قتلگاه هنر انقلابی است. نمی‌توان با محافظه کاری و بسنده کردن به وضعیت موجود و تسامح در مبانی به استقبال هنر انقلابی رفت. با وجود رویش‌های جدید و حضور جوان‌های انقلابی در حوزه‌های مختلف هنری، صدایی که از برخی هنرمندان بعضا با سابقه به گوش می‌رسد «محافظه کاری» است. هنر پیشگام انقلابی عزمی راسخ، توکلی خاص به الطاف الهی، اعتقادی ژرف به مبانی دینی و انقلابی، صبری بلند و سینه‌ای فراخ برای تحمل سختی‌ها و بالاخره نگاهی بلند مدت می‌طلبد.

آینده مجموعه حوزه هنری را نه تنها مدیر جوان و انقلابی آن که مشاورانی خواهند ساخت که موقعیت‌ها را تفسیر می‌کنند

* انتخاب مشاوران به معنای انتخاب راه است

نویسنده کتاب «عقل قادر به حل همه مسائل نیست» با بیان اینکه مدیریت مجموعه‌ای چون حوزه هنری که متکفل رشته‌های مختلف هنری است بدون مشاوره دقیق، پژوهش مستمر و آگاهی از پیچ و خم‌های هر رشته هنری قطعا غیر ممکن و محکوم به شکست است، اظهار داشت: شاید نتوان کسی را شناسایی کرد که در فضای همه هنرهای مد نظر حوزه هنری تنفس کرده باشد و افراد، آثار، مبانی، تاریخچه، موقعیت‌ها و موانع آنها را بشناسد. این تنها یک معنی دارد و آن داشتن گروه مشاوران است. اما این پایان کار نخواهد بود. زیرا انتخاب مشاوران به معنای انتخاب راه است. در نتیجه آینده مجموعه حوزه هنری را نه تنها مدیر جوان و انقلابی آن که مشاورانی خواهند ساخت که موقعیت‌ها را تفسیر می‌کنند و تصویری از حال و آینده و ضرورت‌ها و الزامات عمل و برنامه ریزی در هر شاخه هنری ترسیم می‌کنند.

* هیچ تحول عمیقی رخ نخواهد داد مگر آنکه جوان‌های با انگیزه و انقلابی جای نسل گذشته را بگیرند/ کار دشوار مدیر جوان حوزه هنری

این نویسنده با تأکید بر جوانگرایی و دیگر الزمات موجود در مسیر جدید حوزه هنری گفت: جوان‌گرایی به معنای تأکید و تمرکز بر سن افراد نیست. با این وجود هیچ تحول عمیقی رخ نخواهد داد مگر آنکه جوان‌های با انگیزه و انقلابی جای نسل گذشته را بگیرند. دور کردن برخی افراد از مناصبی که چند دهه با آن خو کرده‌اند کار دشوار مدیر جوان حوزه هنری خواهد بود.

* کوچک سازی ساختار حجیم، پرهزینه، کرخت و اداری حوزه هنری باید در اولویت باشد

شاکری در خصوص برنامه‌ریزی و گام‌های صحیح گفت: اگر قرار باشد مهمترین و نخستین اقدام برنامه ‌ریزی در مجموعه‌ای چون حوزه هنری را بر شمریم، چیزی جز تنظیم سند چشم انداز در حوزه‌های مختلف هنری است. سندی که به صورت علمی بتواند وضعیت هنر و ادبیات کشور و الزامات و ضرورت‌های آن را در بازه‌های کوتاه مدت و بلند مدت شناسایی کند و برای تحقق آن برنامه‌ریزی و شبکه سازی کند.

از جمله قله‌هایی که مدیر جوان متدین حوزه هنری باید به فتح آن نایل شود کوچک‌سازی ساختار حجیم، پرهزینه، کرخت و اداری حوزه هنری است. این ساختار فربه اساساً قدرت مانور لازم را برای حرکت در وضعیت پر آشوب کنونی فرهنگی و ادبی کشور ندارد.

وی با بیان اینکه حوزه هنری خانه هنرمندان است. در حالی که در شرایط کنونی عملاً ساکنان این خانه کارمندان و کارکنان بخش‌های اداری آن هستند، تصریح کرد: از جمله گردنه‌های سخت و دشواری که در طول ۴۰ سال گذشته در مقابل مدیریت‌های هنری قد برافراشته، جذب حداکثری و دفع حداقلی و نحوه تحقق آن و الزامات علمی و عملی آن است. این فرایند بسیار پیچیده و حساس را باید با دقیق‌ترین جراحی‌ها مقایسه و تشبیه کرد.

شاکری با این پرسش که چگونه می‌توان با حفظ و تأکید بر مبانی فضای هنری و هنرمندان را به نحو فعال و سازنده‌ای مدیریت کرد، گفت: تاریخچه ادبیات داستانی کشور سرشار از تجربه‌های تلخ در این باره است. چه بسیار مدیرانی که رویای مدیریت هنرمندان استخوان خرد کرده را در سر می‌پرورانده‌اند و پس از مدتی دریافتند خود مدیریت می‌شده‌اند و طیفی از بهترین هنرمندان متعهد را ترک گفته و اعتبار و بودجه مجموعه شان را پای مجموعه‌ها و افراد جریان شبه روشنفکر ریخته‌اند.

* رویکرد غالب مجموعه‌های هنری در کشور بخصوص در جریان متعهد توجه به «تولید» است

مولف کتاب «تجربه خطا نمی‌کند» گفت: مقوله دیگری که دوره مدیریت آقای «دادمان» را به دورانی پر چالش بدل خواهد کرد، ایجاد توازن در ساحت‌های هنری بر اساس اولویت بندی ضرورت‌های کنونی است. می‌توان به جرات گفت، رویکرد غالب مجموعه‌های هنری در کشور بخصوص در جریان متعهد توجه به «تولید» است. این توجه انحصاری که نتیجه شناخت ناقص ارکان تاثیر گذاری هنر و جایگاه آن در فضای فرهنگی کشور است، ارکان مهم دیگری چون «نقد»، «پژوهش» و «آموزش» را به محاق برده است.

وی ضمن بیان اینکه آقای «دادمان» میراث‌دار مجموعه‌ای هستند که در پرورش مربی و مدرس در حوزه «داستان نویسی» کار ویژه‌ای صورت نداده است و مجموعه پژوهشی‌اش، کم کار و کم بازده است، گفت: ایجاد جایگاه ارزشمند برای هنر و ادبیات انقلاب اسلامی و تقابل با جریان‌های ترجمه‌ای وارداتی سکولار جز با تحکیم مبانی، تئوری پردازی و تعمیق فهم از هنر امکان‌پذیر نیست. حوزه هنری مجموعه‌ای برآمده از انقلاب، برای انقلاب و برای هنرمندان انقلاب است.

رگ و پی حوزه هنری نیازمند شور و شوق انقلابی و عمل مومنانه است.

*رگ و پی حوزه هنری نیازمند شور و شوق انقلابی و عمل مومنانه است/درب‌های حوزه هنری و اتاق‌های مدیران آن به معنای واقعی برای هنرمندان انقلابی باید گشوده شود

وی افزود: تفاوت سلایق و اتحاد در مبانی خصوصیت نیروهای هنری انقلاب اسلامی است. مدیریت چنین مجموعه‌ای بسیار بیش از گفتن و عمل کردن نیازمند شنیدن است. درب‌های حوزه هنری و اتاق‌های مدیران آن به معنای واقعی برای هنرمندان انقلابی باید گشوده شود. رگ و پی حوزه هنری نیازمند شور و شوق انقلابی و عمل مومنانه است.

شاکری در پایان خاطر نشان کرد: تردیدی در این نیست که چشم امید مقام معظم رهبری به عنوان همراهی امین و پدری دلسوز به حوزه هنری است. چنانکه تقریظ های ایشان بر برخی کتابهای حوزه هنری حاکی از همین علاقه و اشتیاق و امید است. در پایان برای آقای «مومنی شریف» آرزوی توفیق دارم. زحمات ایشان در طول دوره مدیریت‌شان عندالله ماجور باشد. همچنین برای آقای «دادمان» که برخاسته از نسل آگاه و انقلابی کنونی هستند حسن توفیق آرزو می‌کنم.

تغییر مساله و پارادایم جهان در فراگیری جهانی کرونا

به گزارش خبرگزاری شبستان، نشست علمی «کرونا و احتمال تکینگی در ادبیات داستانی»،‌ به همت گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و با حضور و ارائه دکتر مهدی کاموس و همچنین اعضای هیات علمی گروه ادبیات اندیشه در تهران برگزار شد.

در این نشست علمی مهدی کاموس به عنوان ارائه دهنده بحث با بیان مقدمه‌ای درباره تکینگی فناوری به عنوان تحول در زندگی انسان پس از رشد شتابان و سریع فناوری و پیشی گرفتن هوش مصنوعی بر هوش طبیعی انسان، به هویت کرونا و سپس احتمال تکینگی در ادبیات پرداخت.

نویسنده کتاب مبانی زندگینامه داستانی در باره هویت کرونا گفت:« مسئله اساسی این است که ما هنوز با هویت کرونا آشنا نشده‌ایم. یعنی الان به سادگی نمی‌توانیم بگوییم دقیقا کرونا چیست و چه هویتی دارد. آنچه که معلوم است، کرونا به یک بی‌سوالی و خلأ در حوزه تفکر جهان، پایان داد و باعث ایجاد نوعی چالش فکری در جهان شده است. متفکرهای دنیا در این چند ماه انگار که موضوعی نداشته‌ باشند و موضوع جدیدی یافته‌اند، به مسئله کرونا پرداخته‌اند و همچنان درباره آن می‌گویند. به عبارت دیگر، کرونا مسئله و الگو را در جهان عوض کرده است. یعنی با پاندمی کرونا، پرابلم جهان تغییر کرده، پَترن تفکر یا به عبارت بهتر پارادایم مسلط جهان عوض شده است. از این‌رو، ما از درک چیستی این مسئله هنوز عاجزیم و نتوانستیم به درستی چیستی این مسئله را درک کنیم؛ کمااینکه تقریبا همه جهان در این وضعیت قرار دارند.»

کاموس با مقایسه چالش دین و اخلاق دوران کرونا با رنسانس ادامه داد:«می‌خواهم توجه کنیم که الان نظریه‌های مهم جهان به چالش کشیده شده‌اند. مثلا چامسکی می‌گوید بحث نئولیبرالیسم به انتهایش رسیده یا اینکه فوکویاما دیگر نمی‌تواند اثبات کند پایان تاریخ اتفاق افتاده است. زیرا، دیگر لیبرال دموکراسی حل کننده مسائل جهان نیست. هابرماس می گوید ما باید به جهل خودمان در برابر جهان اعتراف کنیم. چنانچه آلن دوباتن بر جهل بشر و نقصان انسان متکبر تاکید می‌کند. کسی مثل ژیژک کرونا را کیفر غارت طبیعت از سوی بشر می‌داند و به دنبال نوعی کمونیسم جدید جهانی در مقابله با ملی گرایی، نژادپرستی و در نهایت مقابله با غلبه اقتصاد بر اخلاق و سلامت مبتلایان به کروناست.»

برگزیده نخستین جشنواره ادبی خاتم درباره شرایط برخاسته از تاثیرات فراگیری کرونا گفت:« در شرایطی که قرار داریم مسئله جهان از یکسو به سمت ابزورد و تفکر پوچی می‌رود، و از سوی دیگر به سمت تفکر معنویت‌گرا حرکت می‌کند.

در بُعد یاس و ناامیدی و درماندگی، پاندمی کرونا انسان غفلت‌زده را مرگ آگاه کرده؛ از مرگ آگاهی به مرگ اندیشی رسانده و این مرگ اندیشی در هر دو گروه معتقد و منکر به آخرت را به طور جدی و ملموس می‌بینیم. در واقع، چه افرادی که به زندگی پس از این دنیا اعتقاد دارند و چه آنهایی که اعتقاد ندارند؛ الان با مسئله «زندگی» روبرو نیستند؛ با مسئله «مرگ» روبرو هستند، با مسئله «تنهایی» روبرو هستند.

از بُعد دیگر در کنار این تفکر ابزورد و این تفکر نیهلیسم منفی و خسته کننده، تفکر معنویت‌گرا مطرح است که دو سر طیفش وجود دارد؛ از نیایش‌های مقطعی، ناگزیر و از روی ترس تا استغاثه‌های مشتاقانه فردی و جمعی آخرالزمانی! نمونه‌اش اجرای ترانه نماز یا نیایش است که اخیرا چهار سلبریتی بزرگ موسیقی جهان اجرا کردند؛ یعنی بوچلی، سلن دیون، لیدی گاگا و دیگری که آمدند چهار نفری یک موسیقی را اجرا کردند که در خانه بمانیم به نام نماز، نیایش و از سوی دیگر تفسیرهای آخرالزمانی اسلامی و مسیحی که داریم. می‌شود گفت همه اینها در پاسخ به مسئله پاندمی کرونا، دستشان بالاست. نشانه‌‌اش هم این است که تمام فیلسوفان، تمام دولتمردان، تمام متألهان جهان، تمام روحانیون جهان، امروز یک چیز می گویند اما فردا یک چیز دیگر می‌شود. آن‌وقت، یک چیز دیگر می‌گویند، پس فردا یک چیز دیگرتر می‌شود. حالا شاید ما بگوییم این از ویژگی‌های دوران آخرالزمانی است یا از ویژگی های دوران بحران است، آن یک بحث دیگری است.»

هویت کرونا و مسئله بشر در جهان و ادبیات داستانی

مهدی کاموس در نشست علمی «کرونا و احتمال تکینگی در ادبیات داستانی»،‌ در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت:« شاید هویت کرونا در حال ساخته شدن است و شاید دیگرانی دارند این هویت را می‌سازند. ولی الان کرونا به عنوان «مسئله شر» در دنیا مطرح و شناخته شده است. مسئله، سردرگمی در برابر شیوع شر در یک جبهه به نام جهان است. پس مسئله جهل، ناتوانی، شکست غرور انسان مدرن، تنهایی، درماندگی و ناامیدی است. به خاطر همین است که در ادبیات می بینیم طاعون کامو به عرصه نشر برگشت می‌کند، در انتظار گودو بکت دوباره برگشت می‌کند. زیرا بحث اینست که به هر حال زندگی با شر چه رابطه ای می‌تواند برقرار کند. زیرا، مسئله بازگشت شر، عینی و وحشت در جهان مطرح شده است. البته برای معتقدان به آخرالزمان مسئله، انتظار و امید پس از یک دوره وحشت در جهان مطرح است.

رمان هایی که الان در جهان مطرح شده‌اندعبارتند از رمان قرنطینه لوکلزیو که درمورد آبله است، طاعون در مورد بیماری طاعون اثر کامو، عشق سال‌های وبا از مارکز یا اخیرا رمان روزگار آلودگی از پائولو جوردانو است.

الان می‌بینم بسیاری از رمان نویسان جهان شروع کرده‌اند در این باره رمان بنویسند یا مجموعه داستان های دسته جمعی می‌نویسند. مثلا در ایتالیا الان روبرتو پروچی دارد رمان می نویسد. شصت نویسنده عامه پسند مثل مارک لوی در فرانسه دارند یک مجموعه داستان می نویسند.»

احتمال تکینگی زودرس در جهان و ادبیات داستانی

کاموس پس از بحث درباره تکینگی، درباره واکنش ادبیات داستانی به هویت کرونا گفت:« بار دیگر تکنولوژی پیوند خود را با جهانی شدن نشان داده و چه بسا، تحمیل کرده است و فضای زندگی را تغییر داده، به خصوص فضای آموزش، حمل و نقل و خدمات را تغییر داده است. اصولا تغییرات اساسی در جهان با تغییر در آموزش، ارتباطات و حمل و نقل شروع‌ می‌شود.

کرونا پیش بینی های مربوط به ۲۰۳۰پیشرفت فناوری و در فاز بعدی سلطه فناوری در ۲۰۴۵ یا ۲۰۵۰ را سرعت بخشیده است. در واقع جهان دارد به نوعی به تکینگی خودش نزدیک می‌شود. در تفکرات و مطالعات آینده، ریموند کرزویل، نظریه «تکینگی فناوری» را مطرح می کند. یعنی دوره‌ای که با پیشرفت لگاریتمی فناوری، هوش مصنوعی بر هوش انسانی برتری می‌یابد و جهان وارد مرحله جدیدی می‌شود. حمل و نقل‌ها و نوع ارتباطات تغییر می‌کند. خدمات الکترونیک می‌شوند. خدمات از طریق ربات‌ها انجام می‌شوند. اینترنت اشیا همگانی می‌شود. ربات‌ها وارد زندگی روزمره می‌شوند، آوارتارها وارد می‌شوند، احتمالا انسان وارد سکند‌لایف می‌شود و اینها ادبیات خاص خودش و داستان خودش را می آفریند و ادبیات داستانی دچار تکینگی می‌شود.»

واکنش حداقلی و حداکثری ادبیات داستانی به کرونا

دبیر تاریخ شفاهی ادبیات کودک و نوجوان ایران در واکنش حداقلی و حداکثری ادبیات داستانی به کرونا ادامه داد:« واکنش حداقلی حوزه نشر شاید به سمت ادبیات اینتراکتیو و تعاملی برویم، شاید به سمت خودانتشاری برویم. چنانکه، در حوزه محتوا، زبان جدید پدید آمده. در بحث فرم، کمیک استریپ‌ها دوباره مطرح شده‌اند، ادبیات مینی مالیستی دوباره مطرح شده‌است. در ژانرهای ادبیات،الان شاید زندگینامه نویسی، یادداشت نویسی، خاطره جمعی نویسی، رشد سریعتری داشته باشند اما رمان در پس این ماجرا شکل می‌گیرد.»

مهدی کاموس درباره احتمال تکینگی در ادبیات داستانی با سرعت یافتن نقش فناوری در تولید روایت‌های داستانی گفت:«در عرصه تغییر ماهیت روایت و داستان، شاید به تکینگی در ادبیات داستانی برسیم و فناوری، روایت داستانی را برعهده بگیرد! شاید به سمت تغییر مراجع روایت از واقعیت بیرونی و واقعیت تخیلی به واقعیت سایبری و سلطه واقعیت مجازی در روایت‌ها برویم و احتمال دارد ساخت داستان‌ها و روایت‌ آنها به دست ماشین‌ها یا آواتارهای داستان‌نویس بیفتد و ادبیات داستانی به سوی داستان‌های بدون نویسنده برود، چنانکه «اوبر»، «اسنپ» و غیره به عنوان تاکسی اینترنتی، ‌هیچ ماشینی ندارند و «علی بابا» فروشنده بلیط هواپیمایی هیچ هواپیمایی ندارد؛ داستان، نیز با رخداد تکینگی، ناشر و نویسنده مشخصی نداشته باشد. چه بسا، انسان‌های دوستدار داستان، به لطف هوش مصنوعی خود بهترین نویسنده داستان منحصر به فرد خود باشند یا هوش مصنوعی و ربات‌ها داستان نویس‌های آینده شوند. چنانکه در ۲۰۱۹ رمان کوتاهی ربات نوشته، برنده جایزه ادبی هوشی شینیچی ژاپن شد و در مسابقه نیویورک تایمز، مخاطبان تفاوت داستان کوتاه انسان نوشته و ربات نوشته را تشخیص ندادند. از سوی دیگر شرکت نریتیو ساینس امریکا، مدعی تولید داستان بدون نویسنده انسانی است.»

در ادامه این نشست دکتر احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه به طرح بحث پرداخت و گفت: از ارائه جناب اقای کاموس و اطلاعاتی که در این باره در اختیار قرار دادند سپاسگزاریم. این دومین جلسه ای است که درباره ادبیات و کرونا در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار می شود و بر این موضوع صحه می گذارد که کار علمی در این باره تا چه حد ضروری و تا چه میزان مغفول واقع شده است. لذا لازم است جهت بسط مطالب و طرح دیدگاههای مختلف در این باره این نشست ها ادامه یافته و مجامع علمی دیگر نیز به بحث وارد شوند.

جناب اقای کاموس در چهار بخش مطالبشان را ارائه کردند. نکته نخست این است که در پیشبرد این بحث مبانی ان، روش شناسی ان و علوم مرتبط با ان شناخته شوند. دامنه این بحث به مقوله فلسفه هنر، فلسفه ادبیات، زیبایی شناسی، اینده پژوهی کشیده شده است. لذا این بحث زمانی روشن خواهد شد که در حوزه فلسفه ادبیات درباره چیستی، غایت، علت فاعلی، قاعده مندی ادبیات، ابداع در ادبیات، نقش قوه خیال در شکل گیری ادبیات سخن گفته شود. اینکه ایا دوران تولید ادبیات زمانی به پایان خواهد رسید و ابداعی وجود نخواهد داشت؟

نکته مهم دیگری که به بحث جناب اقای کاموس بر می گردد موضع ما در طرح این بحث و ارتباط ان با هدف گذاری در بحث نظری و کارکردگزینی درباره ان است. تقریبا با ورود مباحث جدید از غرب به کشورمان از مشروطه شاهد این بوده ایم که نه تنها مبانی نظری ترجمه شده اند، بلکه تلاش شده است تجربه غرب درباه هنر و ادبیات و موضع غرب محور پژوهش قرار گیرد. غالبا موضع و وضعیت ایران لحاظ نشده است. سئوال این است که موضع اقای کاموس در این بحث چیست؟ من در طرح بحث ایشان موضع ایرانی اسلامی و برگرفته از حکمت دینی را مفقود دیدم. یعنی مبانی که ایشان در بحث بکار بردند و منابعی که بدان ارجاع دادند و تجربیاتی که به عنوان شاهد مثال بیان کردند همگی برامده از تفکر و زیست غرب بود. بنابر این حتی اگر مجموعه شواهد و دلایل ارائه شده در بحث صحیح باشد این نه تنها بازتابی از رخدادهای کنونی در فضای ادبی کشور اعم از تولید کنندگان، تجربه ادبی و مصرف کنندگان و مخاطبان ادبیات داستانی ایران اسلامی نیست، بلکه اساسا نوع پیش بینی وقایعی که در دهه های آتی رخ خواهد داد با انچه در جامعه کنونی ما رخ می دهد متفاوت است. این نکته بسیار اهمیت دارد که گاه ما وضع موجود را تشریح و تعریف می کنیم و اینگونه گمان می شود که اگر این وضعیت ادامه یابد موقعیت هایی را در اینده در پی خواهد داشت. گاه وصف ما از اینده در نسبت با برنامه ریزی ما از انچه توقع می رود و مطلوب است صورت می گیرد.

نکته دیگر ان است که موقف این بحث مسئله کرونا نیست. به تعبیری مقوله کرونا به نظر می رسد نمی تواند موقف مناسبی برای نتیجه گیری درباره این بحث باشد. اصل این بحث که امکان پیشی گرفتن تکنولوژی و هوش مصنوعی از هوش انسانی است مربوط به زمان فعلی نیست و پیش از این هم مطرح بوده است. اما نحوه طرح بحثی که در این جلسه توسط جناب اقای کاموس مطرح شد اینگونه بود که به نظر میرسید ظهور مسئله کرونا به عنوان نشانه قابل اعتنا در تحقق این وعده قلمداد شده است. به نظر می رسد اگر قرار باشد درباره تکینگی صحبت شود لازم است مجموعه دلایل متعددی در این باره گرداوری شود و مولفه ها و عوامل بسیار زیادی درباره ان جمع اوری گردد. خب شاید البته به دلیل ضیق وقت جناب کاموس تنها به چند اثر یا چند تئوریسین غربی اشاره کردند که به نظرم اینها برای اثبات بحث یا طرح جدی احتمالی بودن ان کافی نیست. علاوه بر این، تاکید بر اینکه با بروز بیماری ناشی از ویروس کرونا عملا جهان به سمت پوچی رفته است و اثار داستانی سیاهی چون طاعون البر کامو و در انتظار گودو، عشق سالهای وبا مطالعه شده است این دلایل کافی نیستند. با امار مطالعه چند رمان نمی توان مواجهه ادبیات با کرونا را با دامنه جهانی اش تحلیل و قضاوت کرد. به تعبیری در ارائه جناب کاموس ادله نوعا اخص از مدعی هستند. بلکه در نقطه مقابل شاهد بوده ایم که موجی از توجه به خداوند و عامل غیبی در جهان شکل گرفته است و ویروس کرونا ابهت پوشالی تکنولوژی مدرن را بر باد داده است. ناتوانی انسان مدعی امروزی را اشکار ساخته است. بنابر این اگر بخواهیم از این واقعه نتیجه بگیریم باید بپذیریم انسان از تکنولوژی و اختراعات خود نا امید شده است و به ضعف خود پی برده است نه اینکه تکنولوژی را مرجع نیازهای خود بیابد تا جایی که اساسا هوش مصنوعی را بر هوش طبیعی تفوق دهیم.

نکته دیگری که مطرح کردند این بود که در مجله نیویورک تامیز و تجربه ای مشابه در ژاپن داستانهایی توسط رباتها و هوش مصنوعی نوشته شده است که مخاطبان قادر به تشخیص انها از داستانهایی که انسان نویسنده اش بوده نشدند. لازم است این تجربیات دقیقا تحلیل شوند. این بیان کلی قادر نیست چیزی را ثابت کند. باید دید ماهیت اثاری که خلق شده تا چه حد خلاقه و ابداعی بوده و از ارزشهای هنری برخوردار بوده. و اینکه اساسا این داستانها توسط چه کسانی قضاوت شده اند. ایشان به نمونه ای از پیش بینی هوش مصنوعی دربازه کلمات پر تکرار متن اشاره کردند که این دلیل هم اخص از مدعا است. چرا که اساسا هنری چون ادبیات را نمی توان تنها با تکرار کلمات قضاوت کرد.

ضمن انکه دلایل متعددی در این باره و جود دارد که داستان نویسی خلاقه توسط هوش مصنوعی غیر ممکن است و زمانی نخواهد رسید که هوش مصنوعی از انسان در این زمینه پیشی بگیرد. زیرا نوشتن داستان نیاز به شناخت انسان دارد. و هیچ دو انسانی در طول تاریخ دقیقا شبیه به هم نبوده اند. چه انها که امده اند و رفته اند و چه انسانهایی که هنوز متولد نشده اند. با این حساب چگونه می توان ادعا کرد هوش مصنوعی انسان را به تمامه می شناسدف جهان و اسرار ان را که هنوز درصد کوچکی از ان برای بشر کشف شده است می شناسد و زمانی می رسد که دیگر انسان داستانی نخواهد نوشت؟ مگر می توان از مجهول داستان نوشت؟ دلیل دیگر بر ضد این ادعا ان است که هوش مصنوعی حداکثر قادر است بر اساس نمونه های موجود و توجه به قواعد و اسلوب های مشترک دست به نواوری بزند. این بدان معنی است که اگر این نمونه ها نبودند اساسا هوش مصنوعی قادر به روایت نبود. دیگر انکه برخی شخصیت ها و برخی موقعیت ها اساسا هنوز وارد روایت نشده اند برخی فرم ها در اینده می ایند و اکنون موجود نیستند پس نمونه ای ندارند که رباتها بر اساس ان داستان بنویسند و این انسان است که باید انها را وارد ادبیات کند. دلیل دیگر بر ضد این مدعا این است که امکان پیشی گرفتن ربات از انسان در نوشتن داستان به معنای کشف قواعد هنر روایت و به تعبیری فرمولیزه کردن روایت داستانی و هنر داستان است. چنین چیزی غیر قابل تحقق است. هنر از این جهت که زاینده است هنر است. هنر اگر در قالب فرمول به تمامه در اید اساسا دیگر هنر نیست.

علاوه بر این با ادعایی که در جلسه مطرح شد می توان از ادبیات داستانی هم فراتر رفت و در تمامی هنر ها مدعی شد زمانی خواهد رسید که رباتها و هوش مصنوعی از انسان پیشی می گیرند و اساسا مقوله هنر از دست انسان خارج می شود. کسی که چنین ادعایی می کند انسان را در معنای واقعی خود نشناخته است و جهان را با پیچیدگی هایش تصور نکرده است. ایا می توان ادعا کرد ما با فرمولیزه کردن شعر حافظ از ربات می خواهیم برای ما شعر حافظ بسراید؟! قیاس هنر داستان با شطرنج که در ان کامپیوتر های پیشرفته در بازی شطرنج از اساتید این رشته پیشی گرفته اند قیاس مع الفارق است.

اما چندان موافق پیشنهادی که در انتهای بحث ارائه شد نیز نیستم. اگر نگاه ما به فرایند تحولات غرب باشد و نگاه من عندی و بومی به ادبیات داستانی و داشته هایمان نداشته باشیم در حقیقت باید تسلیم تصویری شویم که دراینده از ادبیات جهانی ارائه می شود. نهایت کاری که با این فرض می توانیم انجام دهیم ان است که ما موقعیت هایمان را وارد ادبیات داستانی کنیم تا در نهایت در کامپیوتری که قرار است در اینده برای انسانها داستان بنویسد این موقعیت ها نیز وجود داشته باشد. این موضعی انفعالی است که با پذیرش برتری هوش مصنوعی بر هوش انسانی تفوق پیدا خواهد کرد.

در پایان اعضای گروه ادبیات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به نقد و بررسی سخنان این نشست علمی پرداختند.

مراد از داستانِ داستان، جنبه داستان‌گوی هر اثر داستانی است

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کتاب «فلسفه داستان داستان» نوشته دکتر احمد شاکری، عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به چاپ رسید. اخبار اتمام این پژوهش از چهار سال قبل رسانه‌ای شد. اکنون این پژوهش ارزشمند به عنوان اولین دفتر از مجموعه تحقیقات فلسفه ادبیات به بازار امده است. آنچه در ادامه خواهید خواند گفت وگویی است با دکتر احمد شاکری نویسنده کتاب «فلسفه داستان داستان» تا با این اثر بیشتر آشنا شویم.

سلام.

شما چند سالی است که در عرصه پژوهش و به صورت خاص، در موضوع ادبیات داستانی دفاع مقدس اشتغال داشته اید و کتاب “جستاری در اصطلاح شناسی و مبانی ادبیات داستانی دفاع مقدس” و “درباره مانایی و میرایی” به همین حوزه تمحض اختصاص دارند. چه ضرورتی موجب شد به حوزه فلسفه ادبیات بپردازید.

سلام علیکم؛ با عرض تبریک به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان و آرزوی قبولی طاعات و عبادات مومنان، همانطور که فرمودید، حوزه تمحض حقیر به مدت یک دهه گذشته گونه ادبیات داستانی دفاع مقدس بوده است. یعنی آنچه هدف و مقصود است برای بنده دست یابی به مولفه های ماهوی این گونه ادبی و حرکت به سمت نظریه پردازی درباره آن است. البته این خود هدف و مقصد نهایی نیست. گرچه دست یابی به نظریه ای در این باره با بهترین پیش بینی های علمی عمر کامل پژوهشی یک فرد را به خود اختصاص خواهد داد. بلکه چنین حرکت عظیمی با توجه به داستان های تولید شده انبوهی که در این زمینه صورت گرفته و لوازم علمی و مبادی علمی و حکمی فراوان مورد نیاز برای دست یابی به تعیین ماهیت این گونه، به معنای واقعی کلمه باید توسط یک جریان پژوهشی صورت گیرد. اما چنین هدفی خود در قیاس با هدف عالی تر دست یابی به نظریه ادبی انقلاب اسلامی به مثابه تکه ای از پازلی بسیار عظیم تصور می شود. که هدف عالی و قصوی نیز همین است. بدین معنی که ما هم با رویکرد پسینی و تجربه چهل و اندی سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هم با رویکرد پیشینی عقلی- فلسفی بتوانیم تصویر دقیق و درستی از ادبیاتی که انقلاب اسلامی پایه گذار ان بوده در شکل عالی و ترازش بدست دهیم.

این امر یعنی دست یابی به نظریه ادبی انقلاب اسلامی البته موضوعی نا آشنا در حوزه پژوهش و حتی در اذهان اهالی ادبیات نبوده و نیست. به صورت فی الجمله درباره آن احساس نیاز می شده است با وجود آنکه ممکن است برخی ضرورت ها و کارکردهای آن در نزد همگان شناخته نشده یا الزامات و مقدمات دست یابی به آن کاملا معلوم و مشخص نباشد. اما ادبیات معاصر و بخصوص ادبیات متعهد اذعان به این داشته که دست یابی به نظریه ادبی انقلاب اسلامی یکی از ضرورت ها است. گرچه این اذعان در طول چهار دهه گذشته بعضا در پساپشت اولویت های زمانی یا موضوعی به فراموشی سپرده شده یا در حد یک ارزوی مطلوب و متوقع باقی مانده است. انچه البته اهمیت دارد این است که نهاد یا مرکزی که باید برای رسیدن به چنین قله ای برنامه ریزی کند و ان را از تصور ذهنی اجمالی بیرون اورد مراکز علمی و بخصوص دانشگاهها بوده اند. اینجا بحث مفصلی می تواند مطرح شود که کارنامه مجامع دانشگاهی ما در تاسیس نظریه ادبی انقلاب اسلامی بخصوص در حوزه روایت و بالاخص در حوزه ادبیات داستانی نوین چه بوده است. تا چه میزان موسس و مبدع و تولید کننده بوده اند و به چه میزان نگاه ترجمه ای و بازتولیدی در ان ها تقویت شده است. عوامل کم کاری یا بلکه انحراف از این هدف اصیل و ارزشمند چه بوده است. فی الجمله می توانیم بگوییم در این زمینه دانشگاههای ما توفیق چندانی نیافته اند و اس و اساس مشکلات همان نگاه سکولار و ترجمه ای و تنبلی و کم کاری علمی است.

خب، بنابر این وقتی انسان به این قله بلند و به ظاهر سخت و دست نایافتنی نگاه می کند علی القاعده با هر مضاعتی نمی تواند به ان نزدیک شود. دست یابی به نظریه ادبی انقلاب اسلامی چنان بار بزرگی است که حتی برخی از اعاظم ادبیات نیز هنوز ادعایی درباره ان ندارند. لذا اولین قدم برای حرکت در این زمینه توجه به مبادی فکری فلسفی ان است. اولین اصلی که هر پژوهشگری را متوجه خود می کند ان است که ادبیات و بخصوص ادبیات داستانی انقلاب اسلامی، یعنی چیزی که با ارزش ها مبانی و اهداف انقلاب اسلامی همسان است در همه گونه ها پیشرفت متوازنی نداشته است. پیشرو این حرکت با گونه ادبیات داستانی دفاع مقدس است. با وجود چند صد داستان بلند و هزاران داستان کوتاه ، محققی که بخواهد در این زمینه تحقیق کند ناگزیر است به این گونه توجه نشان دهد. بنابر این در میان تجربه های محقق ادبیات داستانی انقلاب اسلامی انتظار می رود در ادبیات داستانی دفاع مقدس بیشترین مولفه های گونه ای و بلکه مولفه های مکتب ادبی انقلاب اسلامی یافت شود. حرکت بنده با اقرار به این اولویت بود. اما قریب به ده سال گذشته و در خلال کار روی موضوع “ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس” و ماهیت و تقسیم بندی های ان، به این نکته متوجه شدم که بدون توجه به مبانی هر مسئله ای نمی توان پیشرفتی در ان داشت. زمانی که از ادبیات داستانی دفاع مقدس صحبت می کنیم قیود متعددی را بکار می بریم. مرحله هایی را جلو می اییم که بدون توجه به چیستی انها در هر مرحله قادر نخواهیم بود درباره چنین گونه ای سخن گوییم. از جمله این مبانی چیستی داستان است. یا همان در معنای کلی اش فلسفه داستان. ما نمی توانیم لزوما با حرکت طابق النعل بالنعل بر اساس تعاریف موجود و البته متفاوت تولید شده بنیانهای فکری مان درباره ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را بنا نهیم و از ان کارکردها، اهداف و جهات مناسب با انقلاب اسلامی را انتظار داشته باشیم. تا ندانیم داستان چیست، نتوانیم در قیاس ادبیات داستانی نوین، پیشینه ادبیات روایی کهن در کشورمان، ادبیات داستانی مطلوب را تعریف کنیم اساسا نوبت به گونه دفاع مقدس نخواهد رسید. شما می بینید بسیاری از اختلافهایی که در فضای ادبیات داستانی کشور میان جریانهای مختلف وجود دارد و بعضا جلوه های سیاسی و عقیدتی نیز پیدا می کند در بطن و متن خود به ماهیت ادبیات باز می گردد. اینها سئوالاتی است که در فلسفه ادبیات باید بدان پاسخ داد.

البته رگه هایی از علایق و دقت های فلسفی در دو کتاب مذکور بخصوص “درباره مانایی و میرایی” دیده می شود. انجا بحث مفصلی درباره “ایده اولیه” وجود دارد که با رویکرد فلسفی در صدد بیان چیستی این مقوله است. اما سئوال این است که چرا “فلسفه داستان داستان”، و نه “فلسفه داستان”؟

دقیقا این انتخاب جزیی نیز در صدد پرداخت و توجه به ریشه ها است. نکته این است که شما وقتی در حوزه روایت سخن می گویید یک جنس مشترکی در تمامی انواع روایی وجود دارد. به تعبیری اگر داستان نوین و نمونه تام و تمام ان یعنی “رمان” را با “خاطره” یا حتی “تاریخ” مقایسه کنید می بینید اینها ریشه های مشترک و جنس مشترکی دارند به نحوی که می توان همه انها را روایت دانست. در منطق اینگونه است که شما در تعریف هر مقوله ای باید از توجه به جنس ان اغاز کنید. بنابر این فهم چیستی “داستان” منوط به شناخت جنس عالی، فصل و عوارض ان است.

سئوال این است، زمانی که از داستان یاد می کنیم دقیقا از چه چیزی یاد می کنیم. چه عامل یا عواملی رمان را از دیگر قالب ها و انواع ادبی ممتاز می کند؟ کارکردها، غایت، مولفه ها، عناصر، ارکان، و اجزاء رمان چیست؟ در صورتی که بدون تفکیک خاصی میان جوانب متعدد رمان بخواهید دست به تعریف بزنید با معادله ای پیچیده مواجه خواهید بود. به تعبیری باید این معادله را ساده سازی کنید. در این ساده سازی که من از ان به فرایند روش مند “تقصیر” یاد کرده ام و تقریبا ۱۵۰ صفحه از کتاب حاضر را به خود اختصاص داده است به این نکته توجه شده است که چگونه می توان قالبی چون رمان را ساده سازی کرد و از نتایج این ساده سازی در تعریف این قالب بهره برد.

خلاصه اینکه در نتیجه این ساده سازی شما به ساختارها و اسکلت های اصلی تری می رسید که بنیان قالبهایی چون رمان و داستان کوتاه بر ان بنا شده است. یکی از مهمترین این جوانب و ساختار ها جنبه “داستان” است

بد نیست همینجا درباره این عنوان یعنی “داستان داستان” توضیح دهید به نظر می رسد عنوانی است که کژ تابی دارد. چرا “فلسفه داستان“ نه؟

البته ترجمه ای که در پشت جلد این کتاب امده است این اجمال یا ابهام را توضیح می دهد. مراد ما از داستان داستان، در حقیقت جنبه داستان گوی هر اثر داستانی است. پس “داستان” نخست به ویژگی “جنبه بودگی” اشاره دارد و “داستان” دوم به نوع یعنی “ادبیات داستانی” نظر دارد. توضیحات تفصیلی با مرور اراء مختلف درباره واژه گزینی برای این جنبه در متن کتاب امده است. برخی ان را “قصه” و برخی “داستان” دانسته اند.

موضوع دیگری که درباره چنین کتابی مطرح است مخاطب خاص ان است. این کتاب همانند اثار دیگر پژوهشی در ۵۰۰ نسخه منتشر شده است. ایا به نظر شما مخاطبان این اثر بیشتر از شمارگان فعلی ان هستند؟ ایا این کتاب برای اهل ادبیات قابل استفاده است؟

باید میان مخاطب موجود و متوقَّ تفاوت قائل شد. البته کتابهای پژوهشی کتابهایی نیستند که مخاطب عام داشته باشند. بیشتر انتظار می رود اهل نظر و کسانی که در این زمینه دغدغه دارند از چنین اثاری استقبال کنند. حتی می توان گفت نویسندگان نیز نوعا مخاطب چنین کتابهایی نیستند. زیرا نوع دغدغه و سطح مسئله مندی نویسندگان متوجه این مبانی نیست. نویسندگان اگر هم به مبانی نظری توجه دارند بیش از هر چیز به واسطه کارکردی است که در افرینش برای ان قائل هستند. یعنی تا مسئله ای عملا و عینا در اثر داستانی شان کارکرد نداشته باشد چندان بدان توجه نشان نمی دهند.

اما عرضم در تفکیک مخاطبان موجود و متوقع بدین خاطر بود که خب مخاطب موجود این اثر به نظر حقیر گروهی خاص از اهالی ادبیات و گروهی از دانش اموختگان ارشد و دکتری دانشگاه هستند. این البته دلایلی ویژه دارد که مخاطب چنین کارهایی را کمتر نیز خواهد کرد. از جمله این دلایل ورود واژگانی است که اهالی دانشگاه چندان با ان مانوس نیستند. بخصوص واژگانی که بیش تر در اصطلاحات حوزوی کاربرد دارد و برای نوع دانشجویان و اساتید حوزه ادبیات اشنا و مانوس نیست. دلیل دیگر به ساخت و بافت دانشگاهها باز می گردد. به نظر می رسد مخاطب ساختنی باشد. اینگونه نیست که گمان کنیم مخاطبانی موجود و حاضر و اماده هستند و این کتاب را خواهند خواند. چرا که در برهه هایی بخصوص در حوزه های تاسیسی و نوپدید باید مخاطب ایجاد شود. شما به سنت دانشگاهی نگاه کنید. کتابهای منبع توسط اساتید در سالهای متمادی درس داده می شوند. در حوزه های علمیه نیز همینطور است. کتابها تدریس و مباحثه می شوند و اینگونه است که مخاطب مطلوب اثار علمی اندک اندک رشد پیدا کرده توسعه می یابد و ایجاد می شود. علاوه بر این به نظر می رسد بسترهای اموزشی نیز مانع بزرگی بر سر تولید علم در کشور هستند. همه می دانیم که نوعا مدرک گرایی افتی برای تولید علم است. دانشجویان نوعا فرصت و تمرکزی برای مطالعه منابع نظری ندارند. دغدغه های متفاوت مانع از این می شود که واقعا طالبانه به دنبال علم باشند. اساتید نیز نوعا ترجیح می دهند از منابعی استفاده کنند تا کمتر به دردسر بیفتند. همه اینها به علاوه روح وابستگی و ترجمه ای در دانشگاهها البته مانعی برای ورود منابع نظری است. با این وجود و ذکر این موانع و شرایط البته گریزی نیز از تولید علم نیست.

از تولید علم یاد کردید. انچه در “فلسفه داستان داستان” امده است تا چد حد ابداعی و نواورانه است؟

طبعا بنده نمی توانم دراینباره قضاوت کنم. این باید توسط اساتید و مخاطبان این کتاب تعیین شود. اما تمرکز اصلی بنده در این اثر و باقی اثار تولید بوده است. گرچه غالب منابع دیده شده است اما هم موضوع به لحاظ پژوهشی و هم استدلالها و روش پاسخ گویی به انها از نظر بنده تا حد زیادی ابداعی است. تا کنون کتاب مستقلی به این صورت راجع به جنبه داستان روایت نوشته نشده است. شما نگاه کنید. کسی مثل فورستر در “جنبه های رمان” تنها چند صفحه را به این موضوع اختصاص داده است. تا کنون کتاب مستقلی درباره جنبه داستان در حجمی بالغ بر ۸۱۵ صحفه نوشته نشده است. این خود یعنی توجه به موضوع به صورت متمرکز و تولید دانش در این باره. البته این به معنای اتقان و درستی تمامی مطالب این کتاب نیست. طبعا زمانی که در عرصه ای نواوری می شود مجالی برای نقد و نظر پدید می اید. بخشی از مبانی نقد شده و برخی رد شده و برخی دیگر پذیرفته می شوند. این روندی است که علم کاملا بر اساس ان پیشرفت می کند.

پس تلاش این بوده است که از منظر حکمی به تولید مبنا اقدام شود. این رویه به معنای کنار گذاشتن مبانی ترجمه ای و غربی نیست. بلکه به معنای تفلسف در موضوع و تولید دانش در ان است. خصوصیت دیگری که با این موضوع ارتباط دارد، سطح بندی مطالب در این کتاب است. خواننده ای که برای اولین بار با این کتاب مواجه می شود شاهد کثرت پانوشت های ان است. به تعبیری سطح اول کتاب همان متنی است که در کل کتاب مباحث با پیش می برد. در این بخش به ندرت مستقیما از نقل قول دیگر اهالی نظر استفاده شده است و نقل قول ها همگی یا غالبا به پانوشت ارجاع شده. اما سطح دوم پژوهش در پانوشت ها پی گرفته می شود. در حقیقت در این بخش توضیحات تکمیلی، ایراد شبهات به متن اصلی و پاسخ شبهات بیان می شود. این تلاشی است که در اثار دیگر بنده از جمله “درباره مانایی و میرایی” نیز شاهد ان هستید. یعنی پیشبرد بحث و ترغیب مخاطب به تامل اجتهادی در این باره. شاید بیشترین تلاش در این بخش ان بوده که شبهه قابل توجهی از قلم نیفتد الا اینکه در این بخش امده و جوابی دریافت کرده است.

نکته دیگر ان است که به جهان ادبی انقلاب اسلامی و اثاری که بخصوص در ادبیات داستانی دفاع مقدس نوشته شده اند نیز توجه شده. یعنی بحث صرفا نظری و ذهنی و بیرون از تجربه عملی ادبیات داستانی متعهد نیست. در خلال بحث اگر مثال و نمونه ای نیاز بوده است تلاش شده این نمونه از میان اثار داستانی معاصر ایرانی انتخاب شود. این اثار در دسترس بوده و به تجربه ادبیات داستانی بومی ما نزدیک تر است. بنابر این چنین تطبیقی می تواند مخاطب را به صورت مصداقی و کاربردی به بحث نزدیک کند.

درباره “فلسفه ایده اولیه” نیز که ظاهرا به ناشر تحویل شده است توضیح دهید

بله، در شکل کلان و کلی، مد نظر است مجموعه دفاتری فلسفه های مضاف به جوانب ادبی ان شاء الله کار شود. دفتر اول “فلسفه داستان داستان” و دفاتر بعدی “فلسفه ایده اولیه”،”فلسفه پیرنگ”،”فلسفه زاویه دید” و عناوین دیگری از این دست خواهد بود. البته در ترتیب بندی این دفاتر علی القاعده باید فلسفه ایده اولیه بر فلسفه داستان داستان مقدم باشد. چرا که ایده اولیه شکل بنیادین تری از داستان است. اما باید اذعان کنم چیزی که اکنون به دنبال ان هستیم در سالهای گذشته به صورت مشخص برنامه ریزی نشده بود. به تعبیری ضرورت ها و شرایط نیز در انتخاب این عناوین دخیل بوده اند. فلسفه ایده اولیه نیز در نوع خود کار ابداعی است. این کتاب حدودا ۶۷۰ صفحه حجم دارد و ۱۴۲ مولفه برای ایده اولیه برشمرده است. این در حالی است که در منابع موجود بیش از هفت یا هشت مولفه برای این مقوله شمرده نشده است.