دیالکتیک به جای دیالوگ

«ادبیات جنگ، ادبیات ضد جنگ» یکشنبه این هفته در دانشگاه خوارزمی با حضور دکتر حمید عبداللهیان، دکتر احمد شاکری و دکتر محمد حنیف از منتقدان ادبی و پژوهشگران ادبیات برگزار شد. نشستی که به همت انجمن اندیشه و قلم، دانشگاه خوارزمی و انجمن مطالعات صلح ایران برگزار شده بود و به رویارویی دو روایت و گفتار از دفاع‌مقدس و ادبیات آن انجامید.
ادبیات سیاه دفاع‌مقدس
نشست با سخنرانی احمد شاکری شروع شد. شاکری که در سخنانش بسیار دقیق می‌نماید و از «پاورپوینت» برای ارائه مباحثش استفاده می‌کند، از تعریف ادبیات ضد دفاع‌مقدس که او آن را «ادبیات سیاه دفاع‌مقدس» می‌نامد، سخن گفت. او ابتدا برای تعریف ادبیات سیاه دفاع مقدس سه حوزه را از هم تفکیک کرد؛ اول، اصطلاح‌گزینی، دوم، تقسیم‌بندی و سوم نسبت‌سنجی این گونه با گونه‌های دیگر ادبیات.
بحث شاکری که رنگ و بوی فلسفی و منطقی داشت، با برشمردن انواع اصطلاحات برای نامیدن ادبیات دفاع‌مقدس و ادبیات سیاه دفاع‌مقدس همراه شد. البته او تاکید کرد که دعوا در این حوزه نه بر سر اسامی، بلکه بر سر «ماهیت» و حقیقت ادبیات دفاع‌مقدس و جنگ است و در ادامه سعی کرد «مقومات ذاتی» ادبیات دفاع‌مقدس و ادبیات سیاه دفاع‌مقدس را احصا کند.
او به تقسیم‌بندی‌های فرضی گوناگونی اشاره کرد که برای ادبیات جنگ می‌توان متصور بود؛ تقسیم‌بندی موضوعی، تقسیم‌بندی زمانی (یعنی ادبیات دوره جنگ و بعد از جنگ)، تقسیم‌بندی مضمونی و محتوایی و تقسیم‌بندی ترکیبی. تقسیم‌بندی منتخب شاکری، همین تقسیم‌بندی ترکیبی ادبیات جنگ است. او بر اساس این تقسیم‌بندی این‌گونه درباره شروط ادبیات دفاع‌مقدس توضیح داد: ادبیات دفاع‌مقدس اولاً موضوعی است و به جنگ می‌پردازد. ثانیاً مضمونی است و نسبتی با حقیقت جنگ دارد. لذا هر چیزی که درباره جنگ نوشته شود ادبیات دفاع‌مقدس نیست و هر چیزی که از ارزش‌ها حکایت کند ادبیات دفاع‌مقدس نیست.
شاکری مقومات ادبیات دفاع‌مقدس را برشمرد که حق است، قدسی است، واجد ثبوت است و واجد اثبات است. به اعتقاد شاکری نگاه مضمونی بسیار اهمیت دارد و با این نگاه تعدادی از آثار تولید شده درباره جنگ از حوزه ادبیات دفاع‌مقدس خارج می‌شود چرا که این داستان‌ها از حقیقت قدسی دفاع‌مقدس حکایت نمی‌کند.
او به تعاریف گوناگون ادبیات جنگ از نگاه منتقدان گوناگون اشاره کرد. تعاریفی که شاکری انتقادات خودش را به آن مطرح کرد. به نظر شاکری این رویکرد که اساساً جنگ ضد انسانی است و به همین دلیل ادبیات هم اساساً ضدجنگ است، یک رویکرد صلح کلی و خلاف آیات و روایات اسلامی است و دچار مغالطه است. چرا که در نگاه اسلامی یا حق با باطل می‌جنگد یا باطل با باطل. بنابراین در جایی که حق حضور داشته باشد ضدیت با جنگ معنا ندارد.
شاکری دفاع‌مقدس ما را دارای مبانی و غایات خاص می‌داند و ادبیات دفاع‌مقدس را به تبع آن متفاوت با ادبیات جنگ در دنیا تلقی می‌کند. لذا او ادبیات ضدجنگ در ایران را هم خاص می‌داند، چرا که در واکنش به دفاع‌مقدس تولید شده است.
او در نهایت مولفه‌های ادبیات داستانی سیاه دفاع‌مقدس را برشمرد؛ قهرمان‌گریزی، دوگانه ادبیات دوران جنگ و پس از جنگ، ادعای تحلیلی بودن به جای تهییجی بودن، آسیب‌شناسی کردن (درحالی‌که کارکرد ادبیات آسیب‌شناسی نیست، چون ادبیات اِخبار نمی‌کند، القاء می‌کند)، حرکت به سمت ادبیات جهانی و ایدئولوژی‌زدایی، تقدس‌زدایی، دشمن‌گرایی و دشمن‌انکاری و دشمن جلوه دادن دوست، ضدیت با فرماندهان جنگ، تمرکز بر ویرانی‌ها، غفلت از آخرت، تقدیرگرایی (مانند داستان لم‌یزرع، پرسه در خاک غریبه و…)، شکاکیت، احساسی‌گرایی، تمرکز بر موقعیت فرار و شکست، دوگانه‌سازی زندگی و جنگ، موقعیت سربازی در مقابل بسیجی و…

اشتراکات ادبیات جنگ ایران و آمریکا
محمد حنیف سخنرانی‌اش متفاوت بود. هم مدعیاتش متفاوت بود و هم شکل ارائه‌اش. او متنی را از رو خواند که روایتی داستان‌گونه از سیر ادبیات جنگ در آمریکا و ایران بود و سعی کرد شاخص‌های مشترکی برای آن بیابد. در واقع بر خلاف شاکری که مبنای دفاع‌مقدس را متفاوت از جنگ‌های دیگر می‌داند، او می‌خواهد اثبات کند که ویژگی‌های درونی جنگ و ادبیات جنگ مشترک است. او سخنش را با شعری از ملک‌الشعرای بهار آغاز کرد:
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او / که تا ابد بریده باد نای او
ز غول جنگ و جنگبارگی بتر / سرشت جنگباره و بقای او
او سپس تاریخچه ادبیات ضدجنگ در جهان، آمریکا و ایران را با اشاره به مصادیق آن تشریح کرد که پرداختن به آن در قالب این گزارش مطلوب و ممکن نیست. لذا از آن چشم‌پوشی می‌کنیم و سخنان حمید عبداللهیان را گزارش می‌کنیم و سپس به بحث‌هایی که سخنان شاکری در میان سخنرانان و حضار برانگیخت، می‌پردازیم.

همه آثار ما سیاه نیستند
عبداللهیان نیروهای جنگ هشت ساله را به چهار گروه بسیجی‌ها، سپاهی‌ها، ارتشی‌ها و سربازها تقسیم کرد و گفت در ادبیات جنگ این چهار گروه را مشاهده می‌کنیم. او به حالات عرفانی فرماندهان جنگ ما اشاره کرد و گفت نادیده گرفتن آن خیانت به جنگ است. او گفت: در مقابل سربازان اجباری بودند که مثلاً یکی از آنها هفت تا از دندان‌هایش را در یک ردیف کشید که معافیت بگیرد و بعد از معافیت گرفتن، صمیمی‌ترین دوستش در جبهه شهید شد و او به همین دلیل منقلب شد و داوطلب شد که به جنگ برود!
او در نقد سخنان شاکری به این موضوع اشاره کرد که طبق سخنان شاکری همه داستان‌نویس‌های ایرانی سیاه نوشته‌اند و هیچ سفیدی باقی نمی‌ماند. او به تمجید از نوشته‌های «احمد محمود» پرداخت و گفت با اینکه ظاهراً ضدجنگ است اما هر چه از آن فاصله می‌گیریم می‌بینیم واقعیت‌های جنگ را به خوبی بیان کرده است و همه گروه‌ها را بی‌طرفانه تصویر کرده است.
عبداللهیان جعل عنوان دفاع‌مقدس را به این دلیل دانست که ما مجبور به جنگ شده بودیم و جنگ فی نفسه خواستنی نیست. او قائل است که آثاری که بعد از جنگ درباره جنگ نوشته شد به لحاظ تکنیکی مطلوب‌تر هستند و تصویر داستان‌های دهه شصت ایده‌آلیستی است. او در نقد سخنان شاکری گفت آدم‌های داستان‌ها باید خاکستری باشند، نه سیاه و سفید تا مخاطب با آن همذات‌پنداری کند.
عبداللهیان بر رویکردهای مختلف درباره ادبیات دفاع‌مقدس تاکید کرد و گفت نمی‌توان مانند آقای شاکری درباره آثار قضاوت کرد و دسته‌ای از آثار خوب داستانی را سیاه خواند.

رویارویی دو گفتار
اما آنچه را پس از این در جلسه رخ داد می‌توان دیالکتیک دو نوع گفتار نامید که چندان سعی در مفاهمه و همزبانی با یکدیگر ندارند. گفتار اول متعلق به شاکری است. این گفتار نوعی گفتار فقهی و منطقی است. چنانچه او در بخش پرسش و پاسخ جلسه بر مبانی فکری و عقیدتی و اخلاقی که باید حاکم بر ادبیات باشد سخن گفت و حنیف در مقام گفتار دوم، اصرار داشت که واقعیت‌هایی را به‌زعم خودش متذکر شود که با عنایت به آن‌ها می‌توان جلوی هر جنگی را گرفت. حنیف فی‌المثل به یک حکایت اشاره کرد که می‌توان جان کلام او را در این خصوص دریافت. او ماجرایی را بیان کرد که زمانی رادارهای روسیه نشان دادند که چند موشک اتمی از طرف آمریکا به سمت روسیه در حال حرکت است. اگر در همان لحظه فرمان حمله موشکی متقابل از طرف روسیه صادر می‌شد، جهان دچار یک جنگ اتمی می‌شد. اما چند دقیقه بعد معلوم شد که این موشک‌ها ناشی از اختلال راداری بوده‌اند و حمله‌ای در کار نبوده است. ظاهراً حنیف از این ماجرا می‌خواهد جهان‌بینی‌ای استخراج کند که اساساً جنگ‌ها ناشی از صدفه و لج‌بازی متقابل هستند و می‌توان با زبان دیپلماسی جلوی جنگ را گرفت و این درباره جنگ هشت‌ساله ما هم صادق است و ما می‌توانستیم جلوی جنگ را بگیریم. حنیف قائل است که ادبیات ضد جنگ در ایران به همین موارد باید اشاره کند و عملیات‌های لورفته‌ای را مثال زد که جان هزاران نفر از جوانان ما را گرفت.
شاکری در جواب حنیف گفت با منطق شما امام حسین؟ع؟ هم می‌توانست با مذاکره جلوی جنگ را بگیرد و این کار را نکرد! البته حنیف بلافاصله از دفاع حمایت کرد و گفت من دفاع را انکار نمی‌کنم. اما شاکری هم به سخنان اولیه حنیف اشاره کرد و گفت: شما گفتید انقلاب با شعارهای خودش درباره صدور انقلاب کاری کرد که صدام به ایران حمله کند. این حرف کانون منحله نویسندگان است و بسیار غلط است.
یکی از واکنش‌های حضار به سخنان شاکری این بود که باید روی بحث‌های تکنیکال صحبت کنیم. چراکه ادبیات ایدئولوژیک (مانند ادبیات شوروی) هیچ‌گاه در طول تاریخ موفق نبوده است. اما شاکری در پاسخ به او قرآن و قصص قرآنی را پیش کشید و آن را مبنای ادبیات دانست و ادبیات شوروی را مطلوب ندانست . موضوعی که با انکار یکی از حاضران همراه شد و او گفت نقد ادبی نمی‌پذیرد که قرآن میزان و معیار درستی و غلطی آثار ادبی باشد. شاکری در واکنش به این گفته، بیان کرد که شما قائل به این هستید که نقد ادبی سکولار است و ما چنین اعتقادی نداریم. شاکری با این بیان تلویحاً عدم توافق در مبانی و عدم امکان گفت‌وگو را اعلام کرد.

دیالکتیک به جای دیالوگ
می‌توان گفت آنچه در این جلسه مفقود بود گفت‌وگو بر اساس مبانی مشترک بود. از طرفی شاکری، نتوانست مبانی خودش را به صورت معیارهایی ملموس و زمینی برای ادبیات دفاع‌مقدس نشان دهد و با کسانی که او آنها را سکولار می‌داند وارد مخاطبه شود. گویی او خودش باورش شده که حقیقتاً می‌توان در عالم خارج سکولار و منقطع از عالم قدس بود! از طرف دیگر کسانی که بر معیارهای تکنیکی تاکید می‌کردند نتوانستند با افق معنایی و مبنایی شاکری همراه شوند و به همین دلیل ادبیات را فارغ از هرگونه ایدئولوژی دانستند. چیزی که در میان روشنفکران قرن هجدهمی و لیبرال و به‌ویژه روشنفکران جهان سومی مرسوم است. اما سویه سیاسی بحث هم قابل مشاهده بود و نمی‌توان بحث را صرفاً ادبی دانست. چنان که هر کس بر مبنای اطلاعات سیاسی خودش قضاوتی از دفاع‌مقدس داشت و بالطبع این قضاوت به تلقی او از ادبیات دفاع نیز سرایت می‌کرد و اتفاقاً این نگاه سیاسی در میان مخالفان شاکری و از جمله حنیف که به نظر غیرسیاسی و تکنیکی می‌رسد پررنگ‌تر بود.
دو سر این قطب گویی قصد «دیالوگ» ندارند و باید منتظر بود و دید از دل «دیالکتیک» و تضاد این دو گفتار آیا راه سومی برای ادبیات و فرهنگ ما بازخواهد شد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *