بی حاصلی و دیگر هیچ/ نقد “لم یزرع”

باسمه تعالی
بی حاصلی و دیگر هیچ
لم یزرع

محمد رضا بایرامی
انتشارات کتاب نیستان
شخصیت ها:
– امل:خواهر سعدون
– طاهر: یکی از اهالی
– عماد: یکی از اهالی
– اسماعیل:سرباز
– معارج: سرگروهبان
– هیثم: هم بند و دوست سعدون
– خلیل:پدر سعدون
– سعدون: شخصیت اصلی
– حارس: برادر کوچک احلی
– احلی: معشوقه سعدون
– ایاد: برادر بزرگ احلی
– موحان:پدر احلی
– حمراء: مادر سعدون
– بشری: زن موحان
چکیده داستان:
«سعدون پسر جوانی از اهالی منطقه ای نزدیک دجیل عراق است. او در حین ابیاری نخلستان برای باز کردن راه اب مسیری طولانی را در طول نهر طی می کند. در نهایت به برکه ای می رسد که احلی به همراه برادرانش در ان شنا می کنند. این دیدار به دل بستن او به احلی می انجامد. اما پدر سعدون با این ازدواج مخالف است چون احلی سنی و سعدون شیعه است و این خواستگاری با مخالف طرفین مواجه می شود. دیدارهایی میان احلی و سعدون صورت می گیرد. اما سعدون که از ازدواج ناامید شده است سرخورده خود را برای سرباز معرفی می کند. در دوره سرباز به ستاد مامور می شود. با وقوع حادثه دجیل و کشتار شیعیان، سعدون متهم می شود که به ستاد نفوذ کرده است. او به همین اتهام زندانی می شود. در زندان با هیثم هم بند می شود. هیثم که در دوره اموزشی با او هم دوره بوده است به اتهام جاسوسی و هم صحبتی با یک ایرانی پشت بی سیم زندانی شده است. ارتش سعدون را به همراه عده ای به منطقه سورن می فرستد که نقطه خطرناکی است. در راه کامیون حامل انها منهدم می شود و تنها سعدون زنده می ماند. او که زخمی شده است شهر به شهر می رود و برای احلی نامه می نویسد که اگر حاضر به ازدواج با او است نشانه ای برایش بگذارد. از سوی دیگر خلیل به کاشت صیفی جات متهم می شود. اما موحان پدر احلی ضامن او می شود. خبر کشته شدن سعدون به خلیل می رسد و می گویند جسدی از او باز نگشته است. او مراسم ختمی برگزار می کند و از دولت ماشین هدیه می گیرد. خلیل برای ارامش دل مادر سعدون شکل قبری را می کند و در ان وسائل سعدون را دفن می کند. سعدون باز می گردد و با پدر مواجه می شود. پدر فرار او را اشتباه می داند و معتقد است این خانواده اش را به خطر می اندازد اما سعدون دیگر حاضر نیست به جنگ باز گردد. جدال ان و به کشته شدن سعدون به دست پدرش خاتمه می یابد و خلیل در بهت و حیرت و احساس گناه پسرش را در همان قبر دفن می کند.
احلی به سراغ خلیل می اید و م یگوید نامه ای از سعدون به دستش رسیده که در ان گفته مجروح است و به زودی خواهد امد. خلیل پاسخی برای پرسش مادر سعدون ندارد.»

درباره لم یزرع:
۱- ادبیات داستانی معاصر با پیروزی انقلاب اسلامی دوره ای جدید را اغاز کرد. این دوره جدید در طیف متنوعی از خصوصیات با ادبیات دوره پیش از انقلاب اسلامی متمایز بود. بخشی از این خصوصیات ذاتی و بخشی دیگر عرضی اند. ظهور طیف جدیدی از نویسندگان، معرفی موضوعات، مضامین و شخصیت های جدید و ظهور مخاطبان متفاوتی برای ادبیات داستانی از جمله این خصوصیات اند. یکی از ویژگیهای مهم این دوره حضور نویسندگانی است که از متن انقلاب و دفاع مقدس برخاسته بودند و نتیجه محافل و آموزه های جریان شبه روشنفکری نبودند. خصوصیت اصلی این طیف را می توان تجربی نویسی دانست. انچه این دسته از نویسندگان را به نوشتن برانگیخته بود تجربه مستقیم از وقایعی بود که در نوع خود بی نظیر بوده و شوق نوشتن و خواندن را در نویسنده و مخاطب بر می انگیخت. این نویسندگان نوعا نه شاهد دفاع مقدس که حاضر در میدان بودند. از همان دوران دو دسته مشخص از نویسندگان دفاع مقدس از این واقعه روایت کردند. گروهی از نویسندگان به عنوان بسیجی (داوطلب) به جبهه اعزام شده و گروهی دیگر تجربه دوران سربازی و خدمت اجباری خود را روایت کردند. تفاوت فضای زیستی و الزامات و قواعد ان در نوشته های این دو دسته از نویسندگان نیز ظاهر شد. خصوصیات نوعی روایت سربازان از جنگ؛ اطلاعات دقیق از تقسیمات و تجهیزات نظامی، شباهت تیپهای حاضر در جنگ، سیطره جبر در دوره خدمت، نسبت فرمان بر و فرمان ده و حفظ مراتب نظامی و دو گانه جنگ و زندگی است. “سرباز کارش فرمان برداریه” ص ۳۰۶٫ سرباز با انتخاب اختیار خود نیامده است . نوعا سرباز به کاری که می کند عشق نمی ورزد. اگر عشقی هم باشد بن مایه دینی نداشته صرفا از روی دل بستگی های ملی و وطنی است. خصوصیت دیگر ان است که سرباز یک مزدور است و به فرمانده اش علاقه ای ندارد. زیرا فرمانده مظهر تسلط و حکمرانی و تحکم است. نمونه این فرماندهان در فضای سربازی گروهبان معارج است که دچار نوعی بیماری دیگر ازاری است و از ازار سربازها لذت می برد و سربازان برای انتقام از او روی سرش گونی انداخته و او را طناب پیچ می کنند. نوع فرماندهان حاضر در این اثر اینگونه اند. در نقطه مقابل نویسندگانی که به عنوان بسیجی و تحت فرهنگ عاشورایی بسیجی وارد دفاع مقدس شدند، فضای متفاوتی را تجربه کردند. در این فضا رابطه مرید و مرادی میان فرماندهان و بسیجی ها، فرهنگ ایثار و شهادت، فضای ایمانی قوی، ارمان طلبی، اخرت گرایی و دنیا گریزی و تسلط نظام ایدئولوژیک بر رفتار کاملا مشاهده می شود. این تقسیم بندی میان نویسندگان با خصوصیات محتوایی و ویژگیهای فرمی در ادبیات داستانی دفاع مقدس تکمیل شد و اساسا دو دیدگاه و تفسیر متفاوت از دفاع مقدس را بدست داد.
۲- محمد رضا بایرامی دوران خدمت سربازی خود را در دفاع مقدس گذرانده است. او داستان نویسی را در همین دوره اغاز کرده است. مروری بر اثار این نویسنده که بخش عمده ای از کارش درباره جنگ و دفاع مقدس بوده است نشان می دهد، بایرامی نویسنده ای به شدت تجربی نویس است. اگر از طبیعت می نویسد فضای زیستی خود در اذربایجان را روایت می کند و اگر از جنگ می نویسد وامدار تجربه عینی خود از این دوره است. او در کارهای جنگی اش (هفت روز اخر، پل معلق) از تجربه جنگ گفته است. وامداری بایرامی از چنین تجربه ای اساسا افق تفسیری او از انسان و جهان و دفاع مقدس را مقید به فضای سربازی می کند. لذا تصویری که او از دفاع مقدس ارائه می دهد متاثر از فضای سربازی و بیشتر شبیه دیگر تجربیات در ادبیات جنگ در دنیا است. اگر خصوصیت اصلی دفاع مقدس را ظهور اندیشه و باور شیعی و انقلابی وارمانی در دوران دفاع مقدس بدانیم و نمایندگان ان را نیروهای ایثارگر، معتقد و مومن و ولایت پذیر بشماریم، تجربه و قلم بایرامی از پرداخت به چنین اشخاصی ناتوان است. افق شخصیت های او که درگیر تقدیر و جبر هستند اساسا راهی به کرانه های ارمانی و دینی و تجربیات قدسی ندارد. بنابر این سقف روایت بایرامی از دفاع مقدس کف معرفتی دفاع مقدس است. این کف گویای کسانی است که به اجبار به جنگ امده اند و صرفا فرمان بر هستند.
۳- مسئله دیگر قابل طرح ان است که چرا بایرامی به عنوان نویسنده ای تجربی نویس که به شدت وامدار تجربه زیستی خود است به سراغ موضوعی (شخصیت های عراقی) می رود که تجربه مستقیمی از ان ندارد؟ ایا این بدان معنی است که بایرامی گنجینه دفاع مقدس را خالی از موضوعات و موقعیت های ناب برای روایت می بیند؟ ممکن است اینگونه باشد. زیرا مروری بر اثار بایرامی نشان می دهد او به لحاظ ذهنی درگیر بحث جبر و تقدیر است و این تم را در بسیاری از اثارش تکرار کرده است. مسئله ای که نمی گذارد شخصیت های داستانی او افق بالاتری را تجربه کنند. شخصیت های او همواره دچار تردید و تزلزل اند و اساسا شخصیت های باورمند و دین گرایی که به تجربیات غیبی و قدسی دست یافته اند راهی به داستانهای بایرامی ندارند. از این رو، بایرامی که در ایستگاه تقدیر باقی مانده است احتمالا قادر نیست بسیاری از تجربیات ناب دینی صادر شده از شخصیت های قدسی دفاع مقدس را روایت کند. نوع نگاه بایرامی قادر به ارائه تحلیلی عمیق از انسان در ضمن شخصیت های داستانی نیست. زیرا شخصیت های بایرامی نه در وجه عقلی که بیشتر از وجه احساسی با عالم مواجه می شوند. خسارت های احساسی و عاطفی است که انها را به دوراهی تقدیر یا جبر می کشاند. بنابر این چون مستمسکی به عنوان دین دستاویز انها قرار نمی گیرد و البته قادر به حل عقلی این مسئله در کشمکشی ذهنی نیستند قادر به حل این مسئله نخواهند بود. اما باید دلیل رجوع بایرامی به جبهه عراق را در امر دیگری جستجو کرد. و ان چیزی جز تغییر دیدگاه درباره دفاع مقدس نیست.
۴- لم یزرع به صورت مشخص به “دشمن” پرداخته است. دشمنی که دران سوی خطوط نبرد قرار دارد و در طی هشت سال با ایران در جنگ بوده است. می توان ادواری را برای ظهور و بروز و توجه به دشمن در ادبیات داستانی دفاع مقدس در نظر گرفت:
– دوره نخست تمرکز بر جبهه خودی اصالت می یابد.
– دوره دوم تمرکز خود را بر پشت جبهه قرار می دهد.
– دوره سوم تمرکز خود را بر مفهوم زندگی در مقابل و در تضاد با جنگ قرار می دهد. زیرا تصور بر ان است که جنگ زایل کننده زندگی است.
– دوره چهارم تمرکز خود را بر جبهه دشمن قرار می دهد. دشمن نظامی که در حال جنگ است.
– دوره پنجم به مقوله زندگی دشمن در جبهه مقابل اختصاص می یابد.
تمامی این موارد در ذیل عنوان دشمن شناسی و ظهور و بروز ان در ادبیات داستانی دفاع مقدس قابل بررسی است. جریان سیاه نویس در ادبیات داستانی دفاع مقدس بنا به دلایلی چند بیش از جریان متعهد به دشمن توجه کرد.
– نخست انکه این جریان (ادبیات سیاه دفاع مقدس) گمان می کرد جنگ در جای دیگری برنامه ریزی می شود و خود جنگ فی نفسه واجد اصالت نیست. طرف های اصلی دخیل در جنگ سیاست مدارها هستند نه سربازان.
– دوم انکه گمان می شد جنگ تهی از معنی است. جنگ صحنه جبر و پوچی و بی سرانجامی است درباره چیزی که اصلش بی معنی است نمی شود معنی ساخت
– سوم انکه این جریان به شدت از جنبه های ایدئولوژیک جنگ پرهیز داشت بلکه ایدئولوژی را زاینده تضاد و در نتیجه جنگ می دانست. جنگ در این تعبیر صحنه باید ها و نباید ها است کشتن یا کشته شدن تنها انتخاب یک سرباز است که از قطعیت حکایت می کند. حال این ایدئولوژی یا از شریعت و دین نتیجه می گیرد یا از اصول حزبی.
– چهارم انکه زندگی در مقابل جنگ معنی پیدا می کند. این دو مفاهیمی متباین هستند. جنگ نه نفس زندگی که ویران کننده ان است. اثار حیات با جنگ از میان می روند و مرگ و نیستی و جراحت و اسارت جای ان را می گیرد.
– پنجم انکه تفسیر این جریان از دشمن ان است که با انچه درباره جنگ و ضدیت ان با زندگی امد، انچه هدف واقعی ادبیات است نه ضدیت با دشمن که ضدیت با خود جنگ و در ادامه ضدیت با عوامل کنتر کننده ان (سیاستمداران و فرماندهان) و در نهایت با مبانی فکری پدید اورنده جنگ (ایدئولوژی) است.
۵- اما سئوال این است که چرا بایرامی به جبهه عراق توجه می کند؟ ادبیات سیاه دفاع مقدس در طول چند دهه گذشته با ارائه قرائتی تلخ و سیاه از جنگ که برامده از نگاه غیر دینی و غیر مومنانه به جنگ است و تفسیری مادی از جنگ ارائه می دهد همواره، بر طبل خسارت ها کوبیده است. در این نگاه که ناشی از تفسیری از رنج و درد است، اساسا مواهب دنیایی اند که ملاک ارزشمندی تلقی می شوند. بنابر این باور به پاداش اخروی و مواعید الهی یا لذت اطاعت از خداوند در مقام عبودیت جایی ندارد. از این منظر هر انچه لذت و بهره دنیوی را از شخصیت سلب کند نامطلوب است و هر انچه زندگی دنیایی را تامین کند مطلوب شمرده می شود. با این وجود ادبیات سیاه دفاع مقدس بر یک نکته تاکید داشته و نتوانسته یا نخواسته بود ان را نقض کند و ان دفاعی بودن دفاع مقدس است. گرچه این طیف همواره دفاع را به دفاع از کشور و خاک تقلیل داده و دفاع از ارمانهای دینی جایی در اثارشان ندارد اما در اینکه کشور ایران مورد تهاجم واقع شد ظاهرا اتفاق داشتند. گرچه کانون منحله نویسندگان در نامه شان عملا علت اغاز جنگ را به ارمانهای انقلابی حکومت اسلامی نسبت داده و ان را زمینه ساز تجاوز عراق به ایران معرفی کردند. حق دفاع و مدافع بودن چیز است که ادبیات سیاه دفاع مقدس نتوانسته است تا کنون از ان عبور کند. گرچه این دفاع را “جنگ لعنتی” و “جنگ بی حاصل” نامیده و بعضا معتقد است “می جنگیم که جنگی نباشد” اما دفاع را حق قانونی ایران می دانسته است. گرچه این دفاع همانند خوردن مردار در حال اضطرار برای زنده ماندن باشد که کسی از ان لذت نمی برد اما ضامن حیات جسمانی انسان است. این طیف دفاع را به دفاع زا زمین و تجازو را به تجاوز نظامی تقلیل دادند. سطح نگاه این جریان به نحوی بود که قادر به تحلیل موقعیت جنگ ابتدایی نبودند و ان را نمی توانستند توجیه کنند. اما سوی دیگر غیر ایدئولوژیک کردن دفاع مقدس توسط این طیف تفسیری ضد اید ئولوژیک بود. زیرا ایدئولوژی در این دیدگاه زاینده تجاوز و تهاجم و جنگ تلقی می شود. دنیای ارمانی این جریان که دنیای بدون جنگ است، دنیایی بدون ایدئولوژی است. بایرامی در لم یزرع موقعیتی را طراحی میکند که در ادبیات داستانی دفاع مقدس تا کنون از مرز ان عبور نشده است. و ان چیز جز نفی ایدئولوژی دینی و انقلابی نیست. موقعیتی که این بار نفس ایدئولوژی را هدف قرار می دهد و بر این اساس ایران دخیل در جنگ هشت ساله تنها مدافع نبوده است بلکه با شعارها و ایدئولوژی انقلابی خود زمینه ها را برای اغاز جنگ فراهم کرده است. از این منظر ایران نه تنها مدافع نیست بلکه در اغاز و ادامه جنگ مقصر است.
۶- در این رمان، جنگی در جنگی دیگر تصویر می شود. عراق درگیر جنگ با ایران است اما در خود عراق نیز جنگی دیگر در جریان است. اگر جنگ ایران با عراق جنگ ایدئولوژی انقلابی با حزب بعث است، در عراق نیز گروهی به عنوان حزب الدعوه وجود دارند که شیعه انقلابی بوده و در مقابله با جنایات صدام و در دفاع از ایدئولوژی خود و انتقام جنایات صدام او را ترور می کنند اما در این کار ناموفق هستند. ترور صدام اتشی را روشن می کند که به کشته شدن صد و اندی زن و کودک و مرد بی گناه منجر می شود. بنابر این صورت تقابلی که در لم یزرع تصویر شده است همان تقابل ایدئولوژی شیعی انقلابی با حزب بعث است با این تفاوت که این بار این حزب الدعوه است که اغاز کننده و بر افروزنده این اتش است. البته در این رمان به این اشاره ای نمی شود که ترور کنندگان صدام تنها اعضای حزب الدعوه نبوده و مردم نیز با انها همراهی کرده اند. به نحوی تاریخ روایت می شود گویا حزب الدعوه از هیچ پشتوانه مردمی برخوردار نبوده است.
۷- اصل واقعه دجیل از یک واقعه حماسی به یک واقعه تراژیک و تقدیرگرایانه تحریف شده است. در حقیقت این همان رویکردی است که از حماسه و ایثار و باور دینی در دفاع مقدس ادبیات سیاه می سازد. در نگره ای کلان تر، با این دیدگاه اساسا واقعه ی عاشورا در سال ۶۱ هجری واقعه ای تراژیک است و نه حماسی که سرشار از درد و رنج و بدون هر گونه زیبایی و البته –نعوذا بالله- بی نتیجه است. در داستان اینگونه وانمود شده است که اهالی دجیل تا پیش از این زندگی خوبی داشته اند و مزاحمت خاصی از سوی صدام برای انها وجود نداشته است این زندگی جاری اهالی بوده است. اما انقلابی گری حزب الدعوه بسیاری از انها را به کشتن می دهد و انها را از حق حیات منع می کند. این تقدیر شوم گرچه توسط حزب بعث رقم می خورد اما عامل اصلی ان حزب الدعوه است. کاملا مشخص است تحلیلی که ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس درباره دفاع مقدس قادر به بیان ان نبود و ان گناهکار بودن اندیشه ایدئولوژیک در به راه انداختن جنگ های بی حاصل و از میان رفتن زندگی و قتل نفوس بود اینکه در این داستان روایت شده است و حزب الدعوه جانشین همین تفکر شده است. واقعه دجیل حایز چند خصوصیت است که همین موقعیت را تایید می کند:
– ویرانی و کشتار عظیمی در دجیل رخ داده است که موقعیتی مطلوب برای سیاه نویسان است. این جریان به دنبال موقعیت هایی با خسارت بالا است.
– کسانی که کشته شده اند و البته عامل شکل گیری این کشتار هر دو شیعه بوده اند.
– یک طیف (کشته شدگان) شیعیان غیر ایدئولوژیک هستند که با صدام و نظام او سرناسازگاری ندارند و خواهان زندگی اند و طیف دیگر (حزب الدعوه) شیعیان انقلابی و ماجراجو هستند که می خواهند از صدام انتقام بگیرند. در نهای هر دو طیف خسارت می بینند.
– در این موقعیت حزب الدعوه به نتایجی که در ترور می خواسته است دست نیافته است. شکست و موقعیت شکست برای سیاه نویسان ادبیات دفاع مقدس مطلوب است. بخصوص ادبیاتی که تقدیر را محور مضمونی خود قرار داده است بسیار مایل است با روایت توامان شکست و تقدیر، بر سیاهی این نتیجه بیفزاید.
– حزب الدعوه و حزب بعث هر دو مجموعه هایی ایدئولوژیک هستند. از این حیث با یکدیگر تفاوتی ندارند.
– کسانی که قربانی شده اند به هیچ کدام از طرفین تعلقی ندارند.
– این کشتار، طرف پیروز ندارد. عدم طرف پیروز جزو تم های رایج در ادبیات داستانی سیاه است. در این ادبیات چه کسی که جنگ را شروع کرده و چه کسی که دفاع کرده است هر دو خسارت دیده اند و هیچ یک پیروز نیست. تکیه کلام این رمان که دود اتش جنگ به چشم هر دو طرف می رود گویای همین نکته است.
۸- لم یزرع داستانی با گرایش واقع گرایی است. اما نه واقع گرایی دینی. با این توضیح که این واقع گرایی نه در اندیشه و مبنای دینی که نوعی واقع گرایی سیاه اندیش جبری را رقم زده است. نخستین خصوصیت این رویکرد توجه ان به تلخی ها ، خسارت ها و ویرانی ها است. تقریبا سرنوشت تمامی شخصیت های داستان با تلخی تمام می شود. سعدون کشته می شود. خلیل پسر خود را می کشد، اهالی دجیل کشته می شوند. این بدان معنی است که این رمان از میان واقعیت های موجود تنها طیفی را برای روایت گزینش کرده و بر انها متمرکز شده است که خسارت بار و ویرانگر هستند. نکته دیگر خصوصیت مادی این رویکرد است. در این رویکرد، جهان به عنوان امر مادی و فارغ از حقیقت قدسی روایت می شود. اساسا جنبه ملکوتی واقعیت و عوالم غیبی نادیده انگاشته می شوند. در جهان داستانی لم یزرع، عدل الهی، حکمت الهی، معاد، شریعت جایی ندارد. جهانی پر از بی راهه است که قدرت حاکم حکیمی بر ان تسلط ندارد یا اگر چنین قدرتی است انسانها را به سمت نیستی و تباهی می برد. این قدرت حاکمه انتخاب را از انسانها سلب کرده است و انسانها تنها بازیچه تقدیر شومی هستند که قادر به تغییر ان نیستند.
۹- از جمله نکات مهم ساختاری در این اثر تجربه ضعیف نویسنده از موضوع روایت است. ماده خام روایت قطعا تجربیاتی است که نویسنده به مدد تخیل انها را ساختار مند کرده بارور می سازد و روایت می کند. اما به نظر می رسد در این رمان اساسا با تجربه عمیق، غنی و نوی از عراق مواجه نیستیم. نویسنده در ابعاد مختلف این ضعف را به نمایش گذاشته است به نحوی که می توان با تغییر اسامی داستان را متعلق به ایران یا کشوری دیگر دانست. اداب و رسوم شخصیت ها، سبک زندگی، جغرافیا، کار و شغل شخصیت ها، باورها و تاریخ عراق، وضعیت سیاسی و امنیتی عراق در برهه تسلط حزب بعث و حتی توصیف و فضا سازی کار به شدت فقیر است. شخصیت ها واجد پسزمینه های عمیق فرهنگی، اقتصادی
، اجتماعی، علمی و تاریخی نیستند. همین نکته و عدم اطلاع نویسنده از این پسزمینه ها موجب شده است داستان در تحلیل و تعلیل برخی اتفاقات از جمله خواستگاری پسری شیعه از دختری سنی نتواند داستان پردازی کند و این مسئله که شکل دهنده انگیزه سعدون برای رفتن به جنگ است تنها با ذکر برخی احتمالات و موقعیت های بسیار اندک روایت شود. داستان از این حیث مخاطب را وارد ژرفنای فرهنگ و زمان و زمانه عراق و عراقی ها نمی کند. حتی به نظر می رسد این رمان در برخورداری از تجربه مشترک فرهنگ شیعی نیز ناکام است. شخصیت ها تنها نامی از شیعه بودن دارند و تنها نشانه شیعه بودن انها پوشیدن لباس مشکی و حضور در حسینیه است! این ضعف در تجربه در نثر و لحن و اصطلاحات نیز خود را نشان داده است. برخی تعابیر عربی به کار رفته در متن اعراب داشته و برخی دیگر اعراب ندارند. جالب انکه این تعابیر دارای اشکالات اعرابی و نحوی هستند.
۱۰- مسئله دیگر ساختاری، مقوله زاویه دید است. نویسنده که به لحاظ تجربی عملا تجربه غنی و زاینده ای از شخصیت های داستانی در اختیار ندارد و از سوی دیگر مضمون تکراری خود در “پل معلق” یعنی همان جبر را بار دیگر تکرار کرده است و حتی در خلق موقعیت نیز همین موقعیت (تبعید) را تکرار می کند. چرا که در پل معلق نادر صدیف که گرفتار تقدیر و جبر است خود را به منطقه جنگی در غرب تبعید می کند وهمین موقعیت برای سعدون در لم یزرع پدید می اید و با شکست در عشق و ممانعت پدر و اطرافیان خود را به جنگ تبعید می کند. این ضعف ها و البته عدم برخورداری از قصه داستانی پس تنش و جذاب موجب شده است نویسنده تلاش کند با بر هم زدن ترتیب توالی وقوعی حوادث و استفاده مکرر از فلاش بک و همچنین چندین زاویه دید اولا این ضعف ها را پنهان ساخته و چتری از نواوری ساختاری بر روایت خود بیفکند. در بخشهایی از داستان که در گیومه و به صورت« ایتالیک» امده است خود شخصا به داستان ورود می کند. محتوای این ورود ها قضاوت شخص نویسنده و جانبداری و نتیجه گیری از وقایع است. جدای از خروج داستان در این بخشها از کارکرد نمایشی و مستقیم گویی به نظر می رسد نویسنده که از انتقال محتوای داستان مطمئن نیست تلاش می کند خود در بازخوانی روایت داستان به جای مخاطب نتیجه گیری کند. اما این حضور اساسا هیچ محملی در روایت داستانی ندارد. مشخص نیست چرا باید نویسنده هر جا که مایل است به میانه روایت بیاید و تفسیر و تحلیل خود را از روایت بدست دهد. نکته دیگر در بخش زاویه دید، خطای نویسنده در بکارگیری زاویه دید دانای محدود در فلاش بک های متعدد روایت است. به نظر می رسد حداقل تا نیمه روایت، دانای محدود سعدون را دنبال می کند. سعدون که در اغاز روایت با هیثم در سلولی زندانی شده صرفا برای پر کردن وقت خاطرات اش را مرور می کند و انها را برای هیثم روایت می کند. اما متن این خاطرات که توسط سعدون در فلاش بک ها مرور می شود با زاویه دید دانای محدود روایت می شود و نه اول شخص . این در حالی است که در پایان فلاش بک ها اینطور وانمود می شود گویا هیثم مخاطب این خاطرات بوده است. در حقیقت داستان روایت سعدون از خاطراتش برای هیثم را نقل نمی کند بلکه مرور ذهنی سعدون بر خاطراتش را بیان می کند. اما داستان که شخص محوری اش را حداقل تا نیمه داستان سعدون قرار داده و او را دنبال می کند به یکباره در نیمه راه بیش از هر چیز به این دلیل که سعدون قصه جذابی ندارد و عملا برخی وقایع داستانی از چشم او پنهان بوده است روایت را با زاویه دید دانای کل روایت می کند.
۱۱- فلاش بک های متعدد که بعضا از نوع فلاش بک در فلاش بک است، بیش از ان که معرف روحیات سعدون باشد در مرور نخست روایت کار را بر مخاطب دشوار می سازد و مخاطب به راحتی قادر نیست خطوط اصلی روایت را فهم کند.
۱۲- داستان با موقعیت عشق سعدون به احلی اغاز می شود. اما این عشق چیست و در چه مرتبه ای قرار دارد. با وجود انکه عشق محرک اصلی سعدون و دلیل اصلی روایت داستان او است و اگر این عشق نباشد اساسا مسائل بعدی از جمله رفتن به جنگ منتفی خواهد شد، اما این عشق اساسا عمیق نیست. بلکه صورت و موقعیتی سطحی و نازل از عشق ارائه شده است که با مایه های جنسی همراه است. ادبیات داستانی ایران و جهان در شکل حرفه ای خود نمونه های متعددی از روایت عشق ان هم در معنای عمیق خود تولید کرده است. اما این عشق بیش از هر چیز به عشق در کتابهای عامه پسند شبیه است. سعدون احلی را در برکه ای در حال شنا ! می بیند و عاشق او می شود. توصیف احلی خالی از جاذبه های ظاهری و جنسی نیست. ضمن انکه این عشق تنها به چند دیدار و گفتگوهای معمولی منتهی می شود. دلیل ضعف موقعیت عشق از یک سو به سعدون بر می گردد. او شباهتی به عاشق ها حتی نوع بازاری ان ندارد. عاشق هایی که در عشق شان جدی هستند و حاضرند هر کاری برای ان بکنند. سعدون اندکی پس از این عشق و با شنیدن پاسخ منفی از طرف پدرش به راحتی از خیر ان می گذرد و خود را به سرباز تبعید می کند. جالب است که در این دوران تنها نامه ای به احلی می نویسد و مسئله عشق که قرار است بسیار مهم باشد در طول دو سال در او حرکت و تصمیم جدیدی ایجاد نمی کند. او عاشقی است که قائل به تقدیر است و طبعا چنین روحیه مسالمت جویانه و از پیش تسلیم شده ای در مقابل وقایع نمی تواند توجه مخاطب را به خود جلب کند. در واقع باید گفت سعدون واقعا عاشق نیست. از طرف دیگر، او اندک مبارزه ای برای رسیدن به عشق اش نمی کند و به راحتی میدان را خالی می کند و تسلیم می شود. از نکات دیگری که سطحی و بازاری بودن این عشق را تایید می کند توصیف معشوق به عنوان یک جسم و بدن است. در حقیقت انچه موجب علاقمندی سعدون به احلی شده است بدن او است نه دست مایه های عالی انسانی و روحی. در حقیقت این عشق به بدن است که با نگاه به تصویر بی پرده احلی دائما تکرار می شود. جالب این است که این عشق انقدر برای سعدون اهمیت دارد که گویا انگیزه اصلی او برای زندگی است. به تعبیری داستان تلاش دارد با تصویر عشق و جنگ، عشق را به عنوان نماد زندگی در مقابل جنگ قرار دهد و اینطور القا کند که عشق می تواند بهانه ای برای مردن باشد اما جنگ چنین جایگاهی ندارد.
۱۳- نکته دیگر ساختاری پاره پاره کردن بی دلیل ساختار روایت است که منطق مشخصی ندارد. در حالی که در فصول اغازین روایت، به سرعت فلاش بک ها با زمان حال تقطیع می شود در ادامه شاهدیم که این فلاش بک ها بعضا چندین فصل را به خود اختصاص می دهد بدون انکه به زمان حال بازگردد. چه دلیلی برای این تقطیع وجود دارد؟ به نظر می رسد این تقطیع و پس و پیش کردن زمانی حتی در ایجاد معمایی قوی و تامل در چرایی و چیستی وقایع نیز ناکام است. داستان نه از انتها که از میانه اغاز می شود. زمانی که سعدون در زندان است. در حالی که منطق ایجاد معما و تعلیق ایجاب می کند داستان از پایانی اغاز شود که دشوارترین لحظه برای سعدون است. در حقیقت این روایت از میانه اغاز شده به گذشته می رود و سپس ادامه ماجرا را در دنباله زمان حال پی گیری می کند. ضمن اینکه این شکست زمانی قادر نیست خصوصیات روحی انسانی که در وضعیت بغرنج روحی قرار گرفته است را نمایشی کند.
۱۴- نکته دیگر مضمونی داستان تقابل سازی میان زندگی و جنگ است. هیثم که به اتهام ارتباط با ایرانی ها دستگیر شده است با بی سیم چی ایرانی گفتگو می کند و گفتگوها از فحش های ایدئولوژیک اغاز می شود و بعد به مسائل خصوصی و باصطلاح زندگی می رسد. این تمی است که سیاه نویسان دفاع مقدس از جمله “مجید قیصری” در “دیگر اسمت را عوض نکن” بارها بدان پرداخته اند. در این دیدگاه بهانه های ایدئولوژیک که زاینده جنگ هستند بهانه های واهی اند و سربازان زمانی که با یکدیگر مواجه می شوند ترجیح می دهند با کنار گذاشتن این اختلافات عقیدتی به نقاط مشترک یکدیگر توجه کنند که نتیجه ان نفی جنگ و نفی دشمنی دشمن است. داستان در این تقابل سازی عملا انگیزه ها ایدئولوژیک جنگ را واهی وغیر حقیقی می داند و معتقد است باید به زندگی و نقاط مشترک توجه داشت.
۱۵- اما تصویری که از جنگ در اثار داستانی سیاه دفاع مقدس ارائه می شود منحصر در تلخی ها است. در این نگاه اهمیتی ندارد مدافع یا متجاوز باشی شروع کننده جنگ باشی یا خیر انچه اهمیت دارد ان است که جنگ همراه با ناملائمات است و هر دو طرف را ویران می کند. این ویرانی امری مقدر است. در این تحلیل اساسا تفاوتی میان ایثارگری و تجاوز وجود ندارد. این نگاه بهره ای از لذات معنوی و ارزش های الهی و حتی انسانی نبرده است. گرچه این ادبیات خود را مدافع ارزش های انسانی می داند اما عملا بدان پایبند نیست. چرا که حتی با فرض مدافع بودن، هر مدافعی که برای دفاع از ارزشهای خود ایثار می کند لذت و افتخاری بیش از رنجی که عایدش شده است بدست می اورد. اما در نگاه ادبیات سیاه گویا اساسا هیچ افتخاری وجود ندارد. این همان مبنایی است که بر اساس ان از دفاع مقدس به جنگ “بی حاصل” یاد می شود.
۱۶- یکی از مضامین اصلی کار “تقدیر” گرایی است. اما این تعبیر در داستان با تعابیر دیگری از جمله “تصادف” و “شانس” همراه شده است. به نظر می رسد نویسنده و به تبع ان شخصیت سعدون اساسا معرفت دقیقی نسبت به همین مفهوم نیز ندارند. معادل سازی های صورت گرفته برای تقدیر گویای این عدم اشراف است. زمانی که از تصادفی بودن امور یا شانسی بودن ان صحبت می کنیم اساسا وجود علت مشخص برای وقایع را نفی کرده یا از ان اظهار بی اطلاعی می کنیم. بدون علت بودن با تقدیر کاملا متفاوت است. زیرا در تقدیر مقدری وجود دارد که ان را رقم می زند. در تقدیر قدرت حاکمه ای وجود دارد که تلخی ها را به کام شخصیت می ریزد اما در فرض تصادف همه چیز به پای شانس ریخته می شود. این تخلف اصطلاحی گویای ان است که اساسا نویسنده با موضوعی که محور تفسیرش از هستی است اشنا نیست و مبانی حکمی و کلامی ان را نمی داند. ضمن انکه اگاهی اندک شخصیت ها ی داستان های بایرامی با علوم معقول و منقول و عدم اعتقاد انها و باور عمیق انها به مسائل دینی موجب می شود مسئله تقدیر، نه به درستی گشوده و طرح شده و نه راهی برای حل منطقی ان وجود داشته باشد. بارها سعدون در مواجهه با اتفاقات اعلام می کند که از این وقایع سر در نمی اورد. یعنی اساسا تحلیلی درباره وقایع ندارد چه رسد به انکه بخواهد انها را تقدیر بداند. زیرا اعتقاد به تقدیر اعتقادی راسخ است. خود تقدیر هیچ گاه تبدیل به مسئله داستانی نشده است زیرا شخصیت واکنشی نسبت به تقدیر نمی خواهد انجام دهد و اساسا مقابل ان قرار نمی گیرد بنابر این تقدیر یک طرف کشمکش نیست. دیگر انکه شخصیت اساسا نمی خواهد چیستی تقدیر و چرایی ان را درک کند بلکه صرفا به این امر مجهول قناعت می کند.
۱۷- مکمل حضور نویسنده و گفته های صریح و تفسیری و جانبدارانه اش درباره شخصیت ها حضور اثر بایرامی در این داستان است. هیثم و سعدون در سلول خود بخشی از کتاب پل معلق (الجسر المعلق) را پیدا می کنند. فارغ از اینکه اساسا چنین واقعه ای غیر منطقی است زیرا این داستان اساسا در ان دوره نوشته نشده بوده است! و اینکه چه نیازی به حضور داستان نویسنده در داستان نوشته شده اش است، این نکته حائز اهمیت است که وجود داستان پل معلق در سلول گویای همانند سازی وضعیت این دو سرباز با سرباز ایرانی در داستان پل معلق است. این بدان معنی است که مهم نیست در کدام جبهه باشی در هر جبهه ای باشی چه حق و چه باطل این تقدیر وجود دارد و این جنگ مخرب اثارش را بر سربازها و مردم باقی می گذارد.
۱۸- گرچه سعدون سرباز ارتش عراق است اما شیعه است. در حقیقت در این کار دو قسم شیعه به تصویر کشیده شده اند. شیعه انقلابی (حزب الدعوه) و شیعه ای که اساسا صلح طلب است. سعدون نماینده شیعه قسم دوم است که با ارمان ها و اموزه ها و ارزش های شیعی بیگانه است. حتی باید گفت او عملا اعتقادی به برخی اصول دینی ندارد و یا به انها باور نداشته است.
۱۹- از جمله نکات مهم در تحلیل معنایی این داستان توجه به موانعی است که سعدون را از رسیدن به احلی باز می دارد. انگونه که در داستان گفته می شود –و البته نمایش داده نشده است- اختلافات مذهبی و رسم و رسوم مانع از این ازدواج شده است. ایده سعدون ان است که همه مسلمانیم و اینها مانعی برای ازدواج و بهانه ای برای اختلاف افکنی نیست. اما “امل” خواهرش در برابر این تحلیل معتقد است سیاستمدارها هم همین حرفها را می زنند اما در عمل خلاف ان را انجام می دهند(ص ۹۴) این بدان معنی است که سیاستمدارانی که جنگ را اغاز می کنند و مقصر اصلی در شروع جنگ و خسارتهای ان هستند عملا اختلافات مذهبی را بهانه جنگ قرار می دهند. پس این منطق که دو مسلمان می توانند با هم ازدواج کنند، مکمل ان منطق است که دو مسلمان با هم جنگی ندارند. پس باید انگیزاننده های جنگ را که همان تلقی مذاهب است از میان برد.
۲۰- عشق همانطور که در نگاه سعدون بالاتر از جنگ است و برای عشق می توان مرد اما برای جنگ سیاستمدارها نمی توان مرد، عشق بالات راز باید و نبایدهای مذهبی است. این نگاه کاملا مادی گرایانه است.
۲۱- در حالی که در اثر چند بار به ماه محرم اشاره شده است و از حسینیه یاد شده است گویا فرهنگ عاشورایی هیچ جایی در اندیشه سعدون و دیگر اهالی دجیل ندارد. سعدون رویکردی کاملا ضد جنگ دارد و هیچ چیزی را بهانه مناسبی برای جنگ نمی داند این با قیام امام حسین علیه السلام چگونه قابل جمع است؟ حتی بالاتر از این در قرینه سازی های صورت گرفته سعدون و پدرش لباس سیاه پوشیده اند و در شب که ماه هم نمی تواند راه را روشن کند، یکی از عوامل این بی راهگی همان لباس سیاه عزای امام حسین است(ص ۷۵) در صحنه ای دیگر، پیراهن سیاه سعدون مانع از این است که احلی را پیدا کند، او ارزو می کند کاش پیراهن سفیدش را پوشیده بود (ص ۱۰۳) اینها قرینه بر ان هستند که ضدیت با ایدئولوژی و سبب سازی ایدئولوژی برای جنگ در این نگاه قطعا به نقد و نفی قیام اباعبدالله نیز خواهد انجامید زیرا این قیام کاملا ایدئولوژیک بوده است.
۲۲- نویسنده همانطور که خود علت برخی امور را نمی داند و درگیر تردید و جبر گرایی است اساسا هر اندیشه مطلقی را نیز نفی می کند. نویسنده در پاراگرافی که مستقیما به بیان اندیشه اش پرداخته است م یگوید “فقط کله شق ها و حقه بازها هستند که می گویند هیچ تردیدی ندارند.” ص ۱۱۳٫ این جمله بیش از انکه تایید کننده تردید باشد هر صاحب یقینی را که از مرحله تردید گذشته است حقه باز می داند! لذا شکاکیت وعدم قطعیت از تم های پنهان این اثر است که در اثار داستانی سیاه دفاع مقدس بارها تکرار شده است.
۲۳- بایرامی در پل معلق با ظهور عشقی جدید برای نادر صدیف او را به ظاهر از جبر خارج می کند. اما در این داستان پا را فراتر گذاشته است و ناکامی و تباهی سعدون را در راهی که پایانش به دست او نیست و قادر به حل ان نیست رقم می زند. نکته مهمی که وجود دارد ان است که این تقدیر گرایی و عملا اعتقاد به اینکه شخص قادر نیست چیزی را عوض کند، اساسا نوعی انفعال و تسلیم و نا امیدی مطلق را برای سعدون رقم می زند به این معنی که اساسا دیگر مهم نیست مدافع باشی یا مهاجم. ایده ای که حداقل دفاع را برای مدافع ثابت می کرد در این رمان تبدیل به ایده مسالمت مطلق می شود. چون معتقد است مدافع قادر به تغییر تقدیر نیست پس بهتر است که دست از دفاع هم بشوید و تسلیم تقدیر شود. این نهایت زبونی شخصیت است که حتی ارزشهای عام انسانی چون ایثار و رشادت و فداکاری را نیز زیر سئوال می برد. بایرامی در این داستان از ادبیات ضد جنگ و ادبیات سیاه جنگ فراتر رفته و ایده ادبیات ضد دفاع را مطرح می کند.”انگار هیچ فایده ای ندارد مقاومت!” ص ۱۴۲٫ “مقاومت بی فایده است” ص ۱۵۰
۲۴- داستان به نحو واضحی به لحاظ ساختاری دو پاره است. در پاره اول مسئله عشق مطرح می شود و اینکه سعدون قادر نیست بخاطر اختلافات مذهبی و رسم و رسومات به احلی برسد اما بخش دیگر و قسمت مستقل دیگر داستان ماجرا اتهامی است که به سعدون به واسطه شیعه بودن و اهل دجیل بودن زده می شود و او پس از ماموریت به منطقه سورن از مرگ نجات پیدا می کند اما در نهایت به دست پدرش کشته می شود.
۲۵- همانطور که مردم دجیل تقاص چیزی را پس می دهند که در ان دخیل نبوده اند سعدون هم تقاص چیزی را پس می دهد که دخالتی در ان نداشته است. در حقیقت مردم دجیل گرفتار حزب الدعوه و رژیم بعث شده اند. و قربانی جدال بی حاصل میان ان دو. زیرا حزب الدعوه به مقصودش نرسیده است. اما در این میان تقصیر این حزب از رژیم بعث بالاتر است زیرا اغاز کننده ترور و تهاجم بوده است و حزب بعث در پاسخ به این تهاجم اقدام به کشتار مردم کردها ست. ” ولی ما چه کره ایم؟! تاوان چی رو باید پس بدیم؟ شما می دونید؟ من که نمی دونم.” ص ۱۷۳
۲۶- از جمله نکات محتوایی این اثر نگاه بدون ارمان سعدون و شخصیت های داستانی است. اینها شیعه هستند اما شیعه بدون ارمان. انها به زندگی معمول و با حوایج معمولی خود کرده اند و هر گونه تغییری که این زندگی را از جریان عادی خود خارج کند ناپسند است. “محافظه کاری قتلگاه انقلاب است” مقام معظم رهبری. اما زندگی بدون ارمان انها چگونه است. این زندگی در خوردن، خوابیدن و عشق ورزی مادی خلاصه شده است. و البته سازش در مقابل ظلم و عدم قیام و دفاع از حق به بهانه تقدیر شوم. حتی بالاتر از این عشق هم برای سعدون تبدیل به ارمان نشده است زیرا با اعتقاد به تقدیر عملا تلاش کافی برای مبارزه در راه عشق از خود نشان نمی دهد.
۲۷- در ص ۱۹۸٫ جمله امیر المومنان درباره حجاج و اینده مردم عراق به نفع تقدیر گرایی تصرف می شود. گویا حضرت با پیش بینی اینده و این تقدیر محتوم انها را از هر گونه حرکتی نهی می کند در حالی که حضرت نتیجه عمل را پیش بینی می کند تا به حرکت در ایند. این نشان می دهد نویسنده عملا دانش کافی را نه درباره تقدیر دارد و نه قادر است تفسیر صحیحی از منابع دینی داشته باشد.
۲۸- نویسنده در تک گویی های خود که جای جای رمان را اشغال کرده است علاقه وافری به فلسفه بافی دارد. مدام نویسنده تلاش می کند با ارائه نغز گفتارهایی تحلیل خود از جهان را همیشگی و مطلق جلوه دهد. اما این نغز گفته ها نوعا خالی از نگاهی عمیق و بیشتر فلسفه بافی است. “نرسید و می دانست هم که نمی رسد و می فهمید که دیگر بی فایده است. و همین است که هست و همیشه این جمله وقتی گفته می شود که شنیده نمی شود.” ص۲۲۲
۲۹- عماد شخصیتی است که از واقعه دجیل اسیب دیده است و او هم سئوالات امثال سعدون را تکرار می کند. ” به چه گناهی کشته شدند؟ گور پرد همه سیاست مدارها همه شون دو دو دنبال قدرتند حتی اگه از دین و خدا و پیغمیر حرف بزنند حرص و شهوت قدرت دارند ما رو چه کار به حزب الدعوه؟ اصلا می دونیم چه کاره اند چرا تاوانش رو باید از ما می گرفتند؟”ص ۲۴۱ . مشخص است که کلیت سیاست مدارها و اساسا اسلام سیاسی متهم به سوء استفاده از دین شده است. رسما و صریحا عما از زبان خود ودیگران حزب الدعوه را رد می کند. عماد در صفحه ۲۴۵ رسما در وجود خداوند و عدل الهی تردید می کند؟ این گویای ان است که بطن تردید و اعتقاد به تصادفی بودن عالم و رنج انسان به انکار عدل الهی و حکمت و حاکمیت خداوند بر هستی منجر خواهد شد!
۳۰- خلیل هم درگیر تقدیر است. در این اثر شاهد کاراکتر های مختلف نیستیم. گویا تمامی شخصیت ها از جمله سعدون، هیثم، عماد، خلیل همگی درگیر تقدیر هستند.
۳۱- این تقدیر گرایی و تسلیم در مقابل ظلم کار را به جایی می کشاند که خلیل سعدون را می کشد. دلیل او برای این کار ان است که می گوید باید سعدون خود را تسلیم کند. سعدون با فرار از سربازی خود و خانواده اش را به خطر انداخته است. اما در ادامه روایت، ذهنیت سعدون نشان می دهد حتی اگر او توسط پدرش هم کشته نمی شد توسط جوخه اعدام حزب بعث کشته می شد. (ص ۳۲۰)
۳۲- تقدیر در اندیشه بایرامی نوعی حرکت دوری است که هیچ گاه به مقصد نمی رسد و مقصد همان اغاز است. او به بی نتیجه بودن جنگ معتقد است: “گویی سرنوشت هر سفری همین است که تمام بشود ما با بازگشت به نقطه اغاز. طوری که انگار رفتنی در کار نبوده و راهی هم طی نشده است.و همین است که هست و کاری اش هم نمی شود کرد.” ص ۳۱۹٫

در پایان باید متذکر شد، نوع واکنش جامعه ادبی و بخصوص جوایزی چون جایزه ادبی جلال آل احمد و جایزه شهید غنی پور به این رمان محل تامل است. این رمان در بهترین فرض ها جزو اثار ضعیف بایرامی در قیاس با داستانهای دیگرش ارزیابی می شود. اما اینکه جوایز ادبی با سطحی نازل از تحلیل یا بی توجهی به بن مایه های فکری اثر، این رمان را به عنوان اثر برگزیده دولتی جمهوری اسلامی معرفی کرده یا ان را در ذیل اندیشه و فکر شهید و شهادت ارزیابی می کنند موجب نگرانی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *