نامه ای به جناب علیرضا کمری/ نقد پرسمان یاد و چند پیشنهاد

بسم الله الرحمن الرحیم

فرهیخته گرانقدر
جناب آقای علیرضا کمری
با سلام
از خداوند متعال برای شما برادر فاضل و ارجمند توفیقات الهی و توجهات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را خواستارم.
چندی قبل در بازدید از نمایشگا کتاب بیست و یکم کتابی از شما با عنوان “پرسمان یاد” که به گفتارهایی در باب خاطره نگاری و خاطره نویسی جنگ و جبهه دفاع مقدس اختصاص یافته را تهیه نمودم. پیش از آن، خبر رونمایی این کتاب که توسط انتشارات صریر منتشر شده، اعلان شده بود. و طبعا از آنجا که همواره آثار قلمی تان را دنبال کرده و از آن بهره برده ام، هر اثر جدیدی که دریچه ای تازه بر اندوخته های علمی و تاملات نظری تان می گشاید غنیمتی ارزشمند خواهد بود. پیش از این، در ارزیابی کتابی از حقیر با عنوان “جستاری در اصطلاح شناسی و مبانی ادبیات داستانی دفاع مقدس” از نگاه موشکافانه و خیرخواهانه تان بهره بردم. از این رو، قلم و نظر جنابعالی اجمالا بر بنده پوشیده نیست و معتقدم منظرگاه حقیر نیز بر شما پنهان نمانده است. بیش از یک دهه پژوهش در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس به بنده اموخته است کار در این حوزه ی بی پیشینه، پر مخاطره بوده، به ندرت می توان افرادی را یافت که قلم و قدمشان را وقف اندیشه در چند و چون آن نمایند. پس نفس حضور چنین افرادی که خود، محصول پیچیده زایش فرهنگی – هنری انقلاب اسلامی و توفیقات رحمانی اند از هر یافته علمی و گزاره نظری بالاتر است. چرا که این افراد کم تعداد، به واسطه سلوک عملی به مدارج علمی دست یافته اند و اگر نگاه تیز بین و آینده نگری در ادبیات دفاع مقدس وجود داشته باشد این مهم را فهم می کند که تکثیر این افراد زمینه ساز نشر معارف و ارزشهای دفاع مقدس خواهد بود.
با وجود چنین صبغه و سابقه ای در آشنایی با عوالم علمی و عملی جنابعالی و اینکه همواره به عنوان مخاطب آثار علمی تان پرسشها، تفسیرها و نقدهای متعددی را در سر می پرورانده ام، زمینه نوشتن این متن را کتاب اخیرتان (پرسمان یاد) فراهم آورد. لذا مطالبی را در سه بخش تقدیم خواهم کرد. نخست درباره کتاب و روش علمی و بیانی آن، دوم، درباره متن جلسه ششم از پانزده جلسه موجود در کتاب و سوم درباب ضرورت های امروز و آتی ادبیات دفاع مقدس.
۱- درباره “پرسمان یاد”
۱-۱- آنگونه که در “آغاز سخن” و “پیشگفتار” این کتاب آمده و متن نیز بدان ارجاع دارد، کتاب حاضر نتیجه نشست اعضای “شورای خاطره سازمان ادبی و هنری – بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس” با شما در طول پانزده جلسه و در طول زمانی تقریبا نه ماه است. نفس برگزاری چنین جلساتی به عنوان یک اتفاق در حوزه ادبیات دفاع مقدس از نشر مشروح آن به صورت کتاب بسیار با اهمیت تر است. این اهمیت را در جهات متعددی می توان تحلیل کرد. نخست آنکه چنین جلساتی که بنا است در آن سئوالات مشخصی ناظر بر نیازها و ضرورت های علمی و عملی روزآمد در حوزه خاطره نگاری مطرح شود، متوجه نیازی کاربردی است. این نزدیکی نظر به عمل و پرداخت به سئوالاتی که بن بست ها و گره های موجود را باز می کند به هدف دار شدن تحقیق و توجه محققان ممحض این حوزه که امکان دارد تمرکز علمی و توجه به سلسله مراتب موضوعات و انتقال به مناشی و مبانی سئوالات علمی، آنها را از دایره مسائل وقوعی موضوع مورد توجه غافل نماید، منجر می شود. دیگر آنکه، چنین جلساتی به واسطه نوع مخاطب و شیوه پرسش و پاسخ، مستعد به چالش کشیده شدن یک مسئله بدیهی یا نظری اثبات شده است. اما سومین وجه کارآمدی این شیوه، تسهیل و تنقیح زبانی است که بخصوص شما در آثارتان از آن بهره می برید. و این سومی در قیاس با دو خصوصیت پیش گفته از اهمیت بالاتری برخوردار است. تحلیل و بررسی زبان منتخب شما در آثار علمی تان خود مجال موسعی را می طلبد. علاقه وافرتان به واژه سازی و ابداع ترکیب های جدید واژگانی برای مفاهیم مفروض، عملا موجب شده وجه ادبی اغلب اثارتان در کنار وجه علمی آن ظرفیت های جدیدی را برای کاربست برخی اصطلاحات فراهم نماید و در عین حال، موانعی را پیشاروی فهم دقیق و صریح مطالب علمی ایجاد نماید. این خصوصیت، موجب نوعی سخت خوانی و یا ویژه خوانی در آثارتان بوده است. به نحوی که فهم محتوای علمی این آثار در درجه نخست باید با توفیق فهم تکثر واژگان، معنای اصطلاحات ابداعی و تفکیک و تسلط بر معنای مورد نظرتان در هر استعمال همراه باشد. برگزاری چنین جلساتی با فرض حضور مخاطب مستشکِل و فعال می تواند گوینده را ناگزیر به استخدام واژگانی نماید که فی المجلس مخاطب را با خود همراه سازد و بعضا حضور مخاطبان فعال می تواند به نقد و تحلیل استخدام این واژگان در حد ضرورت و نیاز منجر شود. لذا این جلسات به صورت ویژه، هم فرصت مناسبی برای خوانندگان اثار شما و هم تجربه مغتنمی برای شخص شما فراهم می اورد تا با برداشته شدن فاصله میان خواننده مفروض و نویسنده و حضور در محضر مخاطب موجود، میزان توانایی ادبیات استخدام شده تان را در ارتباط با مخاطب بیازمایید.
۱-۲- تردیدی در این نیست که کتاب حاضر کتابی پژوهش محور است. در نتیجه در پی پاسخ گویی به پرسشهایی است که در حوزه موضوعی پژوهش مطرح خواهد بود. اما شکل طرفینی -بلکه بین الاطراف- این جلسات ترکیب و ترتیب علمی خاص خود را بر جلسات و در نتیجه متن کتاب تحمیل می کند. پذیرفتنی است اگر شخص شما در صدد تبئین این مفاهیم و موضوعات می بودید –چنانکه در طول سالیان پژوهش اینگونه بوده اید- ساختاری منسجم و مبتنی بر غرض مشخص و سئوالات معینی را طرح و تبئین می نمودید. اما به نظر می رسد اغراض علمی و عملی حاکم بر این جلسات بین پرسندگان و پاسخ دهنده متفاوت است. همانطور که در “اغاز سخن” امده است اعضای شورای خاطره سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس در پروسه ای که بیش از هر چیز ناظر بر مناصب اجرایی و عملی است به سلسله سئوالاتی توجه نموده اند. در این بخش آمده است این گروه «در مسیر انجام و اجرای اموری چون سیاست گذاری، برنامه ریزی، نظارت و کارشناسی اثار رسیده از سراسر کشور در حوزه ی خاطره دفاع مقدس، و نیز در دیدار با نویسندگان، کارشناسان و مدیران ادبیات دفاع مقدس در نشست های فصلی استانی، به ضرورت طرح مباحث نظری در این حوزه» پی برده اند. انچه روشن است اینکه کار تئوری پرداز ادبیات دفاع مقدس و سئوالاتی که با ان مواجه است و غایتی که برای این سئوالات فرض نموده با سئوالاتی که در حوزه سیاست گذاری و برنامه ریزی یا نظارت و نقد اثار ادبی دفاع مقدس مطرح می شود کاملا متفاوت است. به تعبیری نقطه عزیمت این گروه بیش از انکه نظری باشد عملی و کاربردی است. البته می توان متصور شد منشا این تحیر عملی یا اساسا فقدان تئوری نظری یا عدم توانایی ان مجموعه در اتخاذ مبنای مختار از میان مبانی یا اساسا نااشنایی با مباحث نظری این حوزه باشد. اما به هر حال، این خواست و غرض که در صدد باز کردن گره های کارشناسان و تصمیم گیران در حوزه عمل و برنامه است با خواست و غرض شما در طول این جلسات تعارض داشته است. در طول جلسات بارها به این مهم اشاره کرده ایدکه دیدگاهتان “تجویزی” نیست و صرفا به توصیف موضوع از منظر “هستی شناختی” می پردازید و بحث از باید و نباید و شیوه نامه های اجرایی را به اهلش وا می گذارید. تکرار این تذکر دقیقا به همین تفاوت نگاه و غرض باز می گردد. و این سئوال را به نحو جدی تری به ذهن متبادر می نماید که ایا بحث ثبوتی در حوزه ادبیات دفاع مقدس مقدم است یا بحث اثباتی؟ ایا بحث هستی شناختی در این حوزه مقدم خواهد بود یا بحث تجویزی؟ انچه مهم به نظر می رسد ان است که ظاهرا گروه مخاطب شما تفکیک لازم را در این باره صورت نداده و اساسا نقطه عزیمت انها در پرسش گویای ان است که ضرورت های نظری صرف را تماما درک نکرده اند. لذا این سئوال مطرح خواهد شد برای چنین پرسشگرانی -که در جای خود باید پاسخی درخور داشته باشند تا در مقام عمل و سنجش به خطا نیفتند- چه نیازی به طرح مقولات نظری صرف وجود دارد؟ و طرح این مباحث چگونه انها را از حیرت در مقام عمل خارج می سازد؟ ایا ورود به مباحث غیر تجویزی برای این گروه که اساسا به اشتباه یا خطا نیاز خود را نیازی نظری پنداشته اند ضروری است؟ ایا ضرورت دارد افرادی چون شما نتیجه مطالعات علمی تان را در سطحی تجویزی و نازل تر از انچه در مباحث نظری باید طرح شود برای این گروه – که تعدادشان اندک نبوده و با مسائل واقعی مواجه اند- بیان نمایید؟
۱-۳- مطلب گذشته، موضوع با اهمیت دیگری را در ذهن تداعی می کند و آن ترکیب و جنس افرادی است که در این جلسات شرکت کرده اند. در پیشبرد مطلبی علمی در شکل مقاله یا رساله علمی انچه اولویت های نظری را موجب می شود نسبت و مناسبت هر سئوال در مقایسه با فرضیه اولیه پژوهش است. این در حالی است که روش گفتگو در “پرسمان یاد” گرچه با تنقیح مجموعه سئوالات – و البته به نظر می رسد بدون توجه به غربال انها و دسته بندی مشخص انها صورت گرفته است- همراه است اما حاضران جلسه، در مقام پرسشگر نیز در ان موضوعیت دارند. این موجب شده سر رشته مطالب و پیوست و ارتباط موضوعات مطرح شده و حتی ثبوتی و اثباتی بودن بحث در اغراض متفاوت پرسندگان دچار چالشها و بلکه عدم رویه مشخص شود. انچه موید این مطلب است مبدا شکل گیری چنین پرسشهایی است. شورای خاطره سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس، مجموعه ای در درجه نخست کاری است تا علمی. از انجا که در شورای داستان این مجموعه عضویت داشته و دارم، می دانم شکل گیری چنین شوراهایی عموما با شان مشورتی انها برای سازمان مربوطه همراه است. دستور کار چنین شوراهایی دقیقا در سازمان های مذکور روشن نیست و حتی نمی توان رویه مشخصی از اهداف خاص مانند سیاست گذاری یا افق نگری را به نحو تخصصی در این شوراها لحاظ کرد. این موجب شده بستر شکل گیری این شوراها و اهداف و اغراض و برنامه های شوراها در چنین سازمانهایی مبهم بوده و بعضا عدم دقت یا معیارهای غیر روشن در تعیین ترکیب چنین شوراهایی مزید بر علت شده بستر علمی و انسانی لازم برای شکل گیری و پرسشگری در این حوزه فراهم نمی اید. بلکه اساسا چنین شوراهایی جایی برای پرسش نیست. بلکه مفروض ان است که با وجود برخی مبانی باید بر اساس ان برنامه ریزی یا سیاست گذاری صورت گیرد. همه اینها گفته شد تا یاد اور شوم نقطه عزیمت و کانون شکل گیری سئوالات و ترکیب پرسندگان تا حدودی به جای انکه فرصت افرین باشد چالش زا و فرصت سوز بوده است.
۱-۴- اما نگاهی به نتیجه انچه در “پرسمان یاد” امده است موید بندهای پیشین است. از سویی اعضای شورا -از روی تواضع علمی یا بیان حقیقت امر- در توصیف انچه موجب شگل گیری این جلسات شد آورده اند: « سپس به چینش و گزینش و دسته بندی ان ها [پرسش ها] پرداختیم و سرانجام مشکل خویش بر پیری کار آزموده عرضه کردیم تا ایشان راه بر ما بگشاید.» این منظرگاه گویای ان است بیش از ان که بتوان انتظار گفت و گو در این جلسات داشت باید منتظر گفت و شنود یا پرسش و پاسخ بود. پرسندگان از همان اغاز با این فرض که همانند دانش اموزان پرسشگر باید پاسخ قطعی پرسشهای خود را از استاد بخواهند با این جلسات مواجه شده اند. این موضع و نسبت و مناسبت میان این گروه و حضرتعالی باب گفتگو را در معنای واقعی آن تا حدودی مسدود کرده است. انچه مطرح است پرسش و پاسخ است. زیرا گفتگو در معنای واقعی ان در جایی شکل می گیرد که هر دو سوی بحث مبنای خاص خود را داشته باشند یا حد اقل یکی از طرفین قادر به نقد دقیق آراء گفته شده باشد. صحت و سقم و روش شناسی و مبانی نظر طرف مقابل را به چالش بکشد. گرچه نفس پرسشگری -بخصوص در جایی که به فردی خبره و اهل فن عرضه شود- پسندیده و راهگشا است. شاید به همین دلیل باشد که در ذیل عنوان کتاب هم از اصطلاح “گفتار” استفاده شده است. لذا انچه مخاطب این کتاب می تواند بدان امید داشته باشد ان است که شما برخی مسائل پیش گفته که در مقالات و کتبتان امده است را با فرض مخاطب موجود پرسشگر و با زبانی ساده تر بیان کنید و با قطع نظر از برخی مبانی به نتایج یافته های تان بپردازید. لذا انتظار نمی رود بحث شما و مبانی تان به نقد کشیده شده و اساسا در چنین جلساتی مبانی مختلف در تقابل با یکدیگر طرح شوند و سره از ناسره باز شناخته شود. این می تواند به عنوان نقطه نقصی بر این جلسات باشد. چرا که ازموده بودن در مسائل یک حوزه تنها با ورود افراد خبره به عنوان مخاطب و چالش مناسب و علمی در این زمینه مطرح می شود. طبیعی است طرح بحث برای کسانی که خود صاحب مبنا نبوده و تنها صاحب سئوال هستند نمی تواند ارزشهای علمی و نتایج و یافته های ناب نظری گوینده را مشخص نماید. اما حداقل انتظاری که از فرد پرسشگر می شود ان است که پرسشهای مطرح شده با فهم دقیق مطلب گوینده، طرح مناسب و به جای سئوال و پیشبرد بحث از این جهت است. از این رو حتی اگر مخاطبان این جلسات، تئوری پرداز نباشند. انتظار می رود به عنوان مخاطبان فعال، قدرت مدیریت بحث و سئوالات را داشته و به ایضاح بحث کمک نمایند. اما مرور بحثها نشان می دهد جز در مواردی محدود، سئوالها دقیق، به جا و اولویت دار نیست.
۱-۵- اما سوی دیگرِ مخاطب چنین بحثهایی را شخص شما می دانم. بدیهی است به عنوان کسی که سالها در حوزه خاطره پژوهی کار کرده، تازه هایی برای گفتن داشته و در طراز علمی بحث در مرزهای نظری این حوزه قرار دارد، شایسته است خود به انتخاب چنین مخاطبانی همت گمارده و ترکیب انها را انتخاب نمایید. چه بسا فهم مشکلی که مسبب تشکیل چنین جلسه ای شده است از سوی شما زودتر و عمیق تر شناخته شده باشد. برای کسانی مانند شما نیازی نیست در چنین شوراهایی حضور داشته باشید تا به فقدان راهکارهای مناسب در حوزه عمل متوجه شوید. گمان بنده بر این است که تجربه محدود شورای مذکور به علاوه گستره نگاه مسئله شناس شما موجب شده است این مسائل را با گوشت و پوست خود درک کرده و نسبت به ضرورت حل ان دغدغه مند باشید. این بدان معنی است که اتفاقا انتظار می رود نقطه عزیمت برای حل این مسائل از سوی کسانی چون شما اغاز شود. نیل به چنین اصلی بدان معنی است که ترکیب این جلسه یا جلسات مشابه به انتخاب شما صورت خواهد گرفت و ملاحظات علمی و عملی در این باره در نظر گرفته خواهد شد.
۱-۶- با وجود کثرت منابع – در اغاز سخن ادعا شده صدها جلد کتاب چاپ شده داخلی در زمینه وجود دارد- انتظار می رود کسانی مخاطب چنین بحثهای تخصصی باشند که در حوزه خاطره پژوهی – و نه خاطره نگاری- دارای تالیفات متعدد یا مقالات علمی پژوهشی باشند. منابع مختلف را دیده و مبانی متفاوت را در نظر داشته باشند. چرا که گرچه برخی از سئوالات حوزه نظری خاطره پژوهی در ذهن “خاطره نگاران” نیز وجود دارد اما صلاحیت علمی تدوین و پرسش از سئوالات در بحثی نظری از انِ “خاطره پژوه” است. می توان به جای ترکیبی از مستعمین که تالیفات قابل توجهی در این زمینه نداشته یا حتی در برخی موارد، اساسا ورود تخصصی به این حوزه ندارند، جمعی از صاحبنظران و مدرسان دانشگاه را برای چنین جلساتی در نظر گرفت. این به نظر می رسد بیش از انکه دغدغه اهل سئوال باشد – چنانکه باید باشد- می تواند جزو دغدغه های ممدوح حضرتعالی به حساب بیاید. طبعا ارائه نظر در این حوزه، جز با نقد دقیق اهل نظر ممکن نخواهد بود. لذا بیش از هر پرسنده ای خود صاحب نظر دغدغه عیار سنجی نظرش را داشته مشتاق به ارائه است. اهمیت این مطلب زمانی روشن خواهد شد که بدانیم رویکردهای مختلف بحث از رویکرد ساختار شناسی گرفته تا روانشناسی، جامعه شناختی و فلسفه مضاف خاطره نگاری و شناخت انواع ان و پیشینه و مطالعات تطبیقی میان تجربیات انقلاب اسلامی و ادبیات جهان انقدر حوزه موسعی را پوشش می دهد که بعید است کسی بتواند به نحو جامعی در همه این جوانب به اجتهاد و اخذ مبنا برسد. حتی در این صورت نیز شایسته است در هر بحث به فراخور رویکرد و موضوع بحث، افراد مطلع و متخصص در ان رویکرد به عنوان مخاطب و متخصص دعوت شوند.
۱-۷- امکان دارد برگزاری چنین جلساتی به خصوصیت فردی شما نیز بازگردد. از انجا که می دانم اهل تظاهر علمی و در معرض قرار دادن خود نیستید. در نتیجه طبیعی است مورد مراجعه قرار می گیرد و این اهل مراجعه و جمع مراجعه کننده هستند که به اندازه بضاعت و توان خود از چنین جلساتی توشه می گیرند. تا انجا که می دانم – و البته فوایدی بر این کار مترتب بوده است- سالها است گوشه خلوتی را در حوزه هنری برگزیده اید و حتی بر خلاف واقعیت تلخ رکود پژوهش در حوزه هنری به صورت فردی به مطالعه و تحقیق مشغولید و بارها و بارها متنهای علمی تان را منقح نموده و پس از چندی به صورت کتاب عرضه می نمایید. این خلوت البته ضرورت کار علمی و تولید علمی است و شاید همین باشد که شما را به عنوان فردی ممحض در تولید علم در حوزه خاطره نگاری شاخص ساخته است. با این وجود احساس می شود عرضه علم و در معرض قرار گرفتن در مقابل نقد ان هم به صورت دائمی و در عالی ترین وزان علمی برای هر پژوهشگری سازنده است.
۱-۸- از جمله مواردی که در کتاب کمتر به چشم می خورد تقسیم بندی های علمی لازم در هر بحث علمی است. هر بخش با شماره جلسه و تاریخ برگزاری ان اغاز شده است. اینکه تاریخ جلسه چه بوده یا دقیقا در کجا برگزار شده چندان اهمیتی ندارد. انچه از اهمیت برخوردار است موضوعاتی است که باید به عنوان سرفصل مشخص شود یا توسط تدوین کننده جلسات در جای جای بحث ذکر گردد. گرچه ماهیت این جلسات قدری سیال است و شاید بتوان گفت هر چه جلسه از لحاظ نقد علمی چالشی تر بوده و اشراف و اطلاعات حاضران بیشتر باشد سیالیت ان افزایش می یابد، با این وجود می توان مدیریتی بر پرسشها و پاسخها داشت. این هماهنگی میان پاسخگو و پرسشگر به نحو تمام در این کتاب دیده نمی شود. بعضا پرسشها منحرف کننده بحث هستند و رشته بحث از موضوع اصلی به موضوعات کم اهمیت تر یا غیر ضرور منحرف می شود. البته این نقص تا حدودی در فهرست بندی اجمالی و تفصیلی کتاب مرتفع شده است اما روشن نیست چرا در متن چنین تفکیک و تمایزی صورت نگرفته است.
۱-۹- این کتاب خود به عنوان گزارش جلسات نظری، مصداق نوعی مستند نگاری علمی است. در نتیجه می توان مصداق بارز بسیاری از حرفهایی که برای ان تئوری پردازی شده است را در همین کتاب و شاکله گزارش گیری ان جست. از این منظر این کار کاملا جای نقد جدی دارد. اگر در مستند نگاری علمی انتقال ذهن و زبان گویندگان باشد، پرسندگان همانند خاطره نگارانی هستند که قرار است از شخص شما ذهنیت و یافته های علمی تان را کشف کنند و به ما فی الضمیرتان دست یابند. به نظر می رسد چنین مدیریتی به نحو دقیقی صورت نگرفته است و عملا حضور افرادی که ذهنیات مختلف داشته اغراض و دواعی مختلفی را دنبال می کنند بیش از انکه به کشف ذهنیت شما به عنوان مرجع علمی انان منجر شود خود تبدیل به چالشی شده است. چالشی که منشا ان فهم سئوال کنندگان است نه دشواری مطلب! انچه بنده از تاکید شما بر انتقال ذهن و زبان گوینده خاطره برداشت می کنم ان است که در چنین جلساتی لازم است متن گفته های شفاهی بارها مورد دقت قرار گیرد و حتی توسط یکی از حاضرین مرجع و منبع یابی شود. این متن نیازمند ارجاعات متعدد از گفته های شما به منابعی است که خود تالیف نموده اید یا بدان اشاره دارید. گرچه در خلال بحث به این گه گاه اشاره می شود که فلان بحث را در فلان کتاب گفته اید. اما این گفته ی مجمل، ثمره علمی چندانی برای کسی که گفته های شما را در این جلسات دنبال می کند ندارد. حتی لازم بود رزومه ای از کسانی که در این جلسه حاضرند بیان شود تا مرتبه علمی و عملی انها مشخص شود. ایا افرادی تازه کارند؟ ایا صاحب کرسی نظریه پردازی اند یا مقالات و کتبی را در این زمینه تالیف کرده اند؟ ایا صرفا با خاطره نگاری اشنا هستند یا ورود نظری به مباحث دارند؟ حتی لازم بود انگونه که در پیشگفتار آمده است مجموعه ای از سئوالاتی که هندسه معرفتی بحث را مشخص می کند در پیشگفتار بیاید تا مشخص شود این مباحث با تصور چه سئوالاتی صورت گرفته است؟ این سئوالات چگونه ترکیب شده و اولویت بندی شده اند. زیرا همانگونه که واضح است طرح سئوال و لحاظ نسبت و مناسبت سئوالها با هم از اهم مباحث پیشینی نظری در این حوزه است. همچنین لازم است از مجموع اصطلاحات ابداعی یا پیشنهادی شما در کتاب، اصطلاح نامه ای گرد اید تا به صورت مختصر و روشن تعریف شما از هر یک از این اصطلاحات در معرض قضاوت و دید مخاطب کتاب قرار گیرد. چرا که بدون چنین اصطلاح نامه ای با وجود کثرت و قرابت اصطلاحاتی که بعضا در کنار هم به کار می روند، فهم و همراهی با متن دشوار می نماید.

۲- درباره “خاطره داستان های جنگ؛ ظهور یک رخداد گفتمانی در ایران پس از جنگ”
۲-۱- نکته نخستی که باید بدان توجه داشت اینکه بحث از خاطره -داستان می تواند در دو رویکرد مورد توجه قرار گیرد. نخست انکه این بحث با محوریت خاطره و با رویکرد تبیینی در نسبت خاطره و داستان طرح و تحلیل شود و غرض آن نیز تبئین صلاحیت و حدود و مرزهای خاطره با داستان است. در این صورت غرض اصلی و موضوع اصلی، “خاطره” است و اگر بحثی از “داستان” به میان می اید، بیشتر برای تبیئن خاطره و کاربست داستان یا ظرفیت های داستانی محتمل برای جذابیت و کاربرد بیشتر خاطره است. طبعا این رویکرد در این جلسه بیش از هر چیز محوریت یافته است. دلیل این امر را می توان دو چیز دانست. نخست انکه موضوع جلسات، خاطره پژوهی و خاطره نگاری است. طبعا با این موضوع، بحث از “داستان” بحثی فرعی و تبعی خواهد بود و آنچه از اصالت و اهمیت برخوردار خواهد بود “خاطره” است. به تعبیری، خاطره غرض اصلی بحث است و نهایت بحثها به خاطره می انجامد. دلیل دوم انکه عموم کسانی که در این جلسات شرکت کرده اند خاطره پژوه یا بیشتر خاطره نگارند. در این ترکیب نشانی از داستان نویس ها و داستان پژوه ها یا حتی روایت پژوه ها دیده نمی شود. طبعا با این رویکردِ موضوعی و افراد حاضر، بحث از داستان بحثی تبعی خواهد بود. اما نتیجه این مقدمات ان است که رویکردی که غایت را در “داستان” می بیند مغفول واقع شده است. توضیح انکه این دو قالب هم در مصادیق به شدت به یکدیگر نزدیکند و هم مبانی مشترکی در روایت میان انها وجود دارد. لذا همواره خاطره و داستان با یکدیگر تعامل داشته و به یکدیگر شبیه شده و از ابزار مشترک بهره گرفته اند. اما نقطه عزیمت و نقطه مقصد کجاست و کجا باید باشد؟ طبعا هنگامی که موضوعیت خاطره مطرح می شود به داستان به عنوان یک مقوله اجنبی و حاشیه ای توجه می شود که باید با احتیاط بدان نزدیک شد و مراقب اثار ضد استنادی ان در بحث خاطره بود. اما با رویکردی که داستان را غایت می داند جنبه تعاملی و تزایدی میان این دو افزایش می یابد و نگاهی فرایندی پدید می اید. این نگاه به ضرورت بالندگی خاطره و تغییر یک نوع به نوع عالی تر روایی اش که ماندگار تر، فلسفی تر و غنی تر است توجه می شود. چنین رویکردی که در این جلسات اخذ شده اثارش را بر مقوله داستان بر جا گذاشته است.
۲-۲- همانطور که انظار می رود ترکیب افراد حاضر در بحث و عدم لحاظ مقدمات تصوری و تصدیقی درباره “داستان” موجب شده در شرایطی که درباره مقوله خاطره، حداقل پنج جلسه در سلسله جلسات بحث شده است، به یکباره بحث “داستان” به میان کشیده می شود در حالی که به نظر می رسد جلسه، استطاعت کافی را برای طرح مسائل و بیان تعاریف در این باره ندارد. طرفه انکه حتی داستان به عنوان یک اصطلاح در مقابل اصطلاحات متعددی که از تفکیک خاطره کار، خاطره گو، خاطره نویس و … خبر می دهند تعریف نشده است و بدون توجه به انکه داستان چیست؟ ارکان و جوانبش کدامند؟ ایا تفکیک میان اجزا، عناصر، ارکان، جوانب و ابزار مقدور است؟ کارکرد داستان چیست و انواع ان کدامند، گویا جلسه همه اینها را مفروض داشته و به یکباره به بررسی تعامل خاطره و داستان و چیستی نسبت میان این دو می پردازد و اینکه اساسا خاطره می تواند داستانی شود یا خیر؟ طبعا با چنین رویه ای به نظر می رسد تنها یک قسم مفروضات مشهور از داستان در ذهن شرکت کنندگان در جلسه وجود دارد و به این مشهورات بسنده شده است.
۲-۳- اصل اساسی بحث ان است که ذهن و زبان صاحب خاطره – در مبنای شما- باید تحفظ شود و اضافه کردن “عناصر” داستانی ما را از اصل روایت دور می سازد. زیرا داستان حوزه خلاقیت است و اغراض جدیدی وارد متن می شود که دیگر ملتزم به ذهن و زبان صاحب خاطره نیست. اما چنین ضرورتی در دخل و تصرف و باصطلاح خلاقیت به ماهیت داستان و تعریف ذاتیات ان در قیاس با خاطره باز می گردد که اثبات نشده است. تعبیر “عناصر” داستان و ورود ان به خاطره با نوعی اجمال علمی مضر همراه است. مراد از عناصر داستان چیست؟ ایا عناصر داستان با عناصر خاطره متفاوتند؟ چه تفاوتی میان عناصر داستان و ابزار داستان و جوانب چهارگانه داستان و کارکرد و کاربرد داستان و درونمایه داستان و ارکان و اجزاء داستان وجود دارد؟ دقیقا چه چیزی و به چه نحوی چنین تاثیری را در خاطره خواهد داشت؟ طبعا اگر امکانات گونه های داستان، انواع ان، رویکردها ومکاتب مختلف را در نظر بگیریم چنین حکمی جز کلی گویی نخواهد بود.
۲-۴- از جمله مبادی بحث از نسبت خاطره و داستان و اینکه وزان قالبی با عنوان خاطره- داستان چیست، تعیین چیستی داستان و نسبت ان با واقعیت است. این دو مقوله حقیقتا بدون لحاظ پرسشهای جزیی و رویکرد مناسبی در بحث به سرانجام نخواهد رسید. زمانی که از چیستی “داستان” سخن به میان می اید، انتظار می رود شناختی از ماهیت روایت در معنای عام ان وجود داشته باشد. علاوه بر ان، شناختی از قالبهای روایی و انواع پر اهمیتی چون رمان که مولود شرایط فکری و فرهنگی غرب اند پدید اید، همه اینها در کنار ضرورت وجود دانش کافی درباره چیستی داستان مطلوب انقلاب اسلامی که از ان به “داستان آرمان طلب واقع گرای شیعی” یا تعابیر دیگری یاد شده است معنی می یابد. پس نفس چنین نسبت سنجی میان خاطره و داستان بدون توجه به این مبانی و لوازم نظری اساسا بی معنی خواهد بود. زیرا این سئوال پدید خواهد امد که دقیقا خاطره با کدام نوع داستانی نسبت سنجی می شود. بدون اخذ مبنا و موضوع و جهت برای بحث چنین نسبت سنجی عملا غیر ممکن خواهد بود. همچنین در تعیین چیستی ادبیات داستانی مطلوب انقلاب اسلامی که برگرفته و همسوی با واقعیت جریان ادبی پس از انقلاب است و زاده و منتج از مصادیق پدید امده در این مدار است، قطعا یکی از عناوین قابل بحث، چیستی واقعیت و نسبت و مناسبت این جریان ادبی با مفهوم واقعیت است. تنها با تعیین دقیق مراد از داستان واقع گرا – که می تواند یکی از اقسام داستان متاثر از انقلاب اسلامی باشد- است که می توان از خاطره – داستان یاد کرد. انچه روشن است اینکه بحث حاضر در این بخش با ذکر کلی گویی ها یا تکیه بر برخی اصول موضوعه غیر شفاف یا غیر متقن انجام پذیرفته است.
۲-۵- از مجموع مطالبی که به عنوان لایه های خاطره بیان شده است چند مرحله استنباط می شود:

از میان این پنج مرحله که اختصاص به خاطره دارد و مراحل و اغراض داستان نویسانه بدان وارد نشده است، حسب فرض، همچنان موانعی دیده می شود که میان کلام و متکلم، یا میان معنی نهایی متن و ذهن مرجع روایت، یا میان معنی نهایی متن و واقعیت رخ داده فاصله می اندازد. می توان این فواصل را میان هر یک از این پنج مرحله مانعی برای شکل گیری تام و تمام غرض خاطره گویی فرض نمود و طبعا به میزانی که این فواصل زیادتر باشد خاطره از غرض خود دورتر خواهد شد. گرچه این غرض نهایی دست یابی به ذهن و زبان خاطره گو در نظر گرفته شده است اما می توان ان را تا واقعیت و رخداد بیرونی که مرجع زبان خاطره گو است نیز امتداد داد. نکته ای که در این بخش وجود دارد ان است که تمامی این فواصل در پنج مرتبه فوق اساسا بنابر معیار منتخب در بحث جلسه ششم داستانی نیستند با این وجود کارکردی ضد خاطره پیدا می کنند. بنابر این پیش و بیش از میزان مدخلیت روایت داستانی در نقض اهداف خاطره نگاری باید از کیفیت زبان و موانع پیش روی خاطره نگاری در دست یابی به غرض نهایی ان سخن گفت.
۲-۶- گوینده محترم به صورت مکرر در خلال بحث از غیر تجویزی بودن رویکرد خود دفاع کرده است. دلیل این تکرار را باید در پرسشهای حضار و نیازی که حضار را به این جلسه کشانده است جست. در حالی که در مبنای مختار گوینده، هدف اصیلی برای خاطره در نظر گرفته می شود و اموری مخدوش کننده این اصالت فرض می شوند گوینده از زیر بار حکم به قبح شکستن این اصالت شانه خالی می کند و می گوید:« البته من نمی خواهم بگویم این کار نباید بشود و قبیح است دارم نقد می کنم این عمل را از حیث استناد در گزاره متن های تاریخی.»
۲-۷- گوینده محترم در ادامه بحث و در اشاره به سابقه ادبی کردن (داستانی کردن) رویدادها و زندگی نامه های داستانی به تحریفاتی که در واقعه عاشورا شده ست و همچنین نفوذ اسرائیلیات در متون دینی تفسیری و حدیثی یاد می کند. و این روند را نتیجه جاذبه داستان خواهی، داستان شنوی، داستان گرایی می داند که در نتیجه مانع از دیدن اصل می شود. ظاهرا این بخش تبیئن کننده دواعی است که بر اساس ان در طول تاریخ چنین رخداد مشئومی رخ داده است و البته در زمان کنونی نیز می تواند جریان داشته باشد. طبیعی است که این موضع گیری از جنس صدور حکم و تجویز است زیرا گوینده حد اقل در این بخش نمی تواند بگوید من در این باره قضاوت نمی کنم و نمی گویم نباید این تحریفات بشود یا نشود! با این وجود از انجا که موضع بحث خاطره داستان در عصر جدید است نمی توان با طرح نمونه های تاریخی که اساسا نمونه های ضعیف و غیر قابل دفاع در این زمینه هستند درباره نسبت خاطره و داستان سخن گفت. چرا که نه دواعی داستان گویی در این دوره ها نسبتی با دواعی پیچیده داستان گویی در زمانه کنونی ما دارد و نه ساختارها انگونه که امروزه بالیده رشد کرده اند در زمانه گذشته مطرح بوده اند. فارغ از همه اینها طرح نمونه های ضعیف تاریخی در تلفیق تاریخ و زندگی نامه با عناصر داستان تداعی کننده نوعی مغالطه در اثبات مطلوب است. ایا می توان با این مقدمات ثابت کرد هر گونه داستان خواهی و داستان شنوی و داستان گرایی و هر روتوش زیبایی از جنس داستان مانع از دیدن اصل شده است؟ ایا اساسا تعبیر “روتوش” برای فرایند پیچیده ای که داستان متکفل ان است تا اندازه ای سهل انگارانه و تقلیل گرایانه نیست؟ اصالتی که از ان یاد شده است اصل خاطره نویسی است یا اصلی است فراتر از این قالب؟ طبعا اگر طرح این مقوله (اصالت و اعتبار تاریخی خاطرات) به عنوان “اصل” تنها در چارچوب خاطره نویسی معنی داشته باشد کسی که خاطره را بدین نحو تغییر می دهد باید متعهد و مقید به اصل قالب مطلوب خود باشد نه اصلی که خاطره نویس مقید و متعهد به ان است. بدیهی است اصول خاطره نویسی اصل مقدس تمامی قالبهای ادبی نیست. بنابر این نمی توان تمام قالبهای روایی را به دلیل عدم رعایت چنین اصلی به تحریف اصل و عدول از اصل به عنوان یک نقص متهم کرد. چرا که بدین منوال اگر چنین بحثی با احتساب اصول داستان نویسی و مبانی فلسفی ان پیش برده شود خاطرات عموما متهم به عدول از این اصل خواهند شد!
۲-۸- به وضوح می توان در پیشبرد بحث نوعی اصالت بخشی به تاریخ و خاطره را مشاهده کرد. طبعا دیدگاهی که غایت بحث در خاطره نویسی را ذهن و زبان راوی می داند منجمد در واقع است و نهایت تلاش خود را در ثبت ذهن و زبان راوی می داند. در حالی که نقطه اعلای هنر روایی توجه به حکمت وقایع است. زیرا خاطره بما هو خاطره ارزش و اعتبار خود را از واقع می گیرد و حال باید دیگر چرا واقع ارزشمند و خواستنی و دانستنی است. چرا در قصص قران کریم حتی به روال خاطره و تاریخ نگاری هم عمل نشده است و شخصیت، زمان، مکان و جزئیات همگی طفیلی امری دیگرند. دلیل این امر توجه به حکمت و فلسفه وقایع است. لذا ضرورت دارد غایت قصوای بحث از خاطره نیز مورد تامل قرار گیرد.
۲-۹- تلقی موجود در خلال بحث ان است که کارکرد داستان صرفا زیبا سازی و تاثیر عاطفی بر مخاطب است. گویا داستان غایت خود را تاثیر بر مخاطب می داند و طبیعی است این معیار داستان را به عوام گرایی متهم خواهد ساخت که در صدد جذب حداکثری قشری است که اعماق و غنای تاریخی مطلوب آنها نیست. بلکه سرگرمی و جذابیت را در داستان می جویند. چنین کارکردگیری از داستان، تقلیل گرایانه است. زیرا گمان شده است با چنین کارکرد عاطفی از داستان، مخلوط به ارمان گرایی است. بدین معنی که فارغ از چیستی واقعه در صدد تحمیل ارمانهای از پیش تعیین شده بر مخاطب است. اما به واقع، ادبیات داستانی ملقمه ای از حس و تعقل است. ترغیب عواطف –گرچه هدف اصلی داستان نیست و ان را می توان هدف واسط داستان دانست- تنها جنبه کارکردی داستان نیست. بلکه دست داستان از سوی دیگر در انچه خاطره مدعی ان است مبسوط تر و بسیار دقیق تر عمل می کند. خاطره به واقعیت خارجی می پردازد یا شواهد و قرائن و مستندات را بیان می کند. اما داستان در اعماق وقایع به دنبال چیستی و چرایی و فلسفه تاریخ است. بنابر این متهم ساختن داستان به عاطفه گرایی و جلب عواطف و عبور از اصول، از دقت علمی برخوردار نیست.

۳- ضرورت های امروز و آتی ادبیات دفاع مقدس
۳-۱- ادبیات دفاع مقدس چه به عنوان تعلق موضوعی یا مضمونی، وابسته و پیوسته به دفاع مقدس است. مشرب و خاستگاه این ادبیات بزرگترین و قدسی ترین واقعه ای است که در طول تاریخ معاصر ایران رخ داده است. این واقعه زاینده جریانی نو در داستان نویسی و خاطره نویسی بوده است. به نظر حقیر یکی از خصوصیات وقایع مهم در تاریخ سیاسی اجتماعی همین زایندگی و تاثیر انها در هنر و بخصوص روایتگری است. به تعبیری همانطور که وقوع دفاع مقدس جریانی را در روایت و روایتگری پدید اورد که با ظهورات مختلفی از جمله حضور نویسندگان جدید، معرفی موضوعات و مضامین نو و ارزشی و خصوصیات ساختاری ابداعی همراه بود، چنین واقعه ای هم اکنون نیز می تواند و باید چنین زایشی را داشته باشد. در غیر این صورت این واقعه دچار مرگ شده است.
۳-۲- یکی از مسائل مهمی که در امر پژوهش ادبیات دفاع مقدس مغفول واقع شده است بررسی تاثیر دفاع مقدس و زمینه ها و علل و اسباب ان و همچنین مراتب و انواع ان در ادبیات بوده است. همچنان که می دانیم دفاع مقدس به صورت یکسان و همانندی بر انواع مختلف ادبی و روایی تاثیر نگذاشته است. کاملا واضح است که تاثیر دفاع مقدس بر خاطره نویسی بنیادین تر، بومی تر، عمیق تر و با اثار چشمگیر تری بوده است. به تعبیری انگونه که دفاع مقدس خاطره نویسی را تحت تاثیر جریانی خود قرار داده است حتی در مهمترین و پیشروترین گونه ادبیات داستانی –ادبیات داستانی دفاع مقدس- چنین تاثیری را بر جای نگذاشته است. تحلیل این امر به تحلیل دواعی اولین نویسندگانی که درباره دفاع مقدس نوشته اند و نحوه تاثیر گذاری این واقعه بر انان باز می گردد. شناخت این تعامل و تاثیر دفاع مقدس در شکل گیری گونه های ادبی کمک خواهد کرد که وضعیتی که اکنون در ان به سر می بریم را به نحو دقیق تری بشناسیم. و اینکه برای اینده چه برنامه ریزی باید داشته باشیم.
۳-۳- پیوست عمیق میان خاطره و داستان در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس فرصتی استثنایی است. گرچه برخی خاطره نویسی دفاع مقدس را تهدید و رقیبی برای ادبیات داستانی دفاع مقدس و حتی ادبیات داستانی به نحو عام ارزیابی می کنند و بعضا تصمیمات، مدیریت ها و سیاست گذاری ها نیز به این امر دامن زده است، اما در مجموع باید خاطره نویسی را فرصتی برای ادبیات داستانی دفاع مقدس و انقلاب اسلامی دانست. این فرصت ناظر بر ارتباط طولی میان این دو قالب است و اینکه هدف مشترکی در پایان برداری قرار دارد که ابتدای ان خاطره و انتهای ان داستان است.
۳-۴- اگر رابطه طولی میان خاطره و داستان فهم شود و سیر تحول روایتگری متاثر از دفاع مقدس ترسیم شود فهم این نکته که ادبیات داستانی دفاع مقدس و به تبع ان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی از مسیر خاطره نویسی دفاع مقدس خواهد گذشت چندان دشوار نخواهد بود. در حقیقت سیر طبیعی رشد و تکون ادبیات داستانی در ایران اسلامی و حتی تولید نظریه و دست یابی به مکتب ادبی شناخته شده در دنبال کردن مسیری محقق می شود که این مسیر روند بومی تحول و رشد و تکون در ادبیات کشور را می سازد. در حالی که در طول تقریبا صد سال تلاش شد تا نسخه های غربی برای تحول و رشد در ادبیات داستانی توصیه شود و عموما ادبیات داستانی روندی ترجمه ای و تقلیدی و کاملا خودباخته را طی کرد تا شاید بتواند مکاتب ادبی غرب را بومی سازی کرده یا حد اقل ان را تکرار کند، تجربه ادبیات داستانی دفاع مقدس با تکیه بر تجربه قدسی و دینی و بن مایه روایی این امید را داد تا بتوان روایتی بومی و دینی تولید کرد.
۳-۵- بر اساس ترسیم هرم نسبت سطوح روایی و قوالب روایی، دست یابی به قوالب و سطوح پیچیده نیازمند گذر از قوالب ساده تر است. تجربه عالم داستان به عنوان عالمی پیچیده و دست یابی به قالب رمان ایرانی اسلامی به عنوان جهانی موسع و عمیق نیازمند دست یابی به تجربیات سطوح پایین تر و قوالبی است که به مهارت در بکارگیری تخیل در ساخت جهان داستان و روایت از ان نیازی نیست.
۳-۶- انچه امد اقتضا می کند تحقیقات میان رشته ای در فهم خاطره و داستان و ارتباط و تعامل این دو با یکدیگر صورت گیرد. در وضعیت موجود دو دسته تحقیقات- گرچه تنک، سطحی، ترجمه ای و مصداقی و نه بنیادین- در حوزه خاطره و داستان صورت می گیرد. بعضا مرزهای از پیش قطعی تلقی شده ای که بین این دو قالب لحاظ شده است موجب شده محققین هر قالب تنها به داشته ها و بایسته ها و چیستی های ان قالب بپردازند. این میان این دو قالب دیواری ساخته است که فهم تعامل میان این دو را که سهم سازنده ای در ادبیات دفاع مقدس دارد نادیده می انگارد. دواعی از این دست که برخی خاطرات دفاع مقدس “رمان دفاع مقدس” خوانده می شوند نیز بن مایه های تحلیلی دقیقی نداشته بیشتر به نظریه پردازی های انتزاعی و ارمانی نزدیک است. طرح مطالعات میان رشته ای نیازمند طراحی سئوالات و مسائلی است که به صورت مشترک می تواند دغدغه خاطره و داستان باشد.
۳-۷- خاطره و داستان دو قالبی اند که بیش از هر چیز از ضعف پژوهش و تئوری پردازی رنج می برند. جز جناب شما که تلاش وافری در فهم چیستی و کارکرد خاطره انجام داده اید، جریان پژوهشی قابلی در این عرصه شاهد نیستیم که به تولید فکر بینجامد. امر پژوهش در حوزه داستان اگر از این هم محجور تر نباشد بهتر نیست. بخصوص انکه بدانیم در جدال میان ادبیات داستانی موجود و مبانی ترجمه ای و وارداتی ان و ادبیات داستانی مطلوب و موعود، موضوع دوم کاملا محجور است. انچه درباره ان صحبت می شود تکرار فلسفه داستان و تئوری های غربی ان است. اساسا اینکه ادبیات داستانی مطلوب و موعود انقلاب اسلامی چیست و چه باید باشد جایگاهی در مجامع دانشگاهی ما نداشته و فقدان مقالاتی در این باره شاهد گویای این مدعا است. انچه می تواند این خلا را تا اندازه ای جبران کند حرکت از سوی خاطره به سمت داستان است.
۳-۸- انچه مسلم است اینکه خاطره نگاری بسیار کمتر از ادبیات داستانی مشوب به پیش فرض ها و القائات علمی و عملی ادبیات غرب است. از سویی تجربه ادبیات داستانی –حتی متعهد- در کشورمان مشوب به چنین القائاتی است. بنابر این، ضروری است با تحفظ بر تجربیات علمی و عملی در حوزه خاطره، زمینه علمی و عملی برای استقبال از ادبیات داستانی موعود انقلاب اسلامی فراهم شود. این بدان معنی است که در عمل خاطره به سمت خصوصیات و مولفه های داستانی حرکت کرده و جهان خاطره به جهان بی کران داستان وارد شود. از سویی نیاز است این حرکت مستمر ولو بطئی با تئوری پردازی مناسب صورت گیرد.
۳-۹- متاسفانه اصل تعامل خاطره با داستان و پیوست ها و عناصر مشترک غیر قابل انکار این دو و امکان حرکت از خاطره به سوی داستان که حرف درست و به جایی بود در تجربه ادبیات داستانی دفاع مقدس تبدیل به جریان سفارش زندگی نامه های داستانی شد. امری که بیش از انکه رشد دهنده خاطره و تقویت کننده خلا های نظری و عملی داستان نویسی دفاع مقدس باشد بیشتر فرایندی تحمیلی را اغاز کرد که از فقر تئوریک رنج می برد و واماندگان از داستان نویسی و جاماندگان از خاطره را به سمت این قالبی مبهم و بعضا مغلوط پیش برد. لذا این تجربه اساسا کمکی به یافت و تجربه داستان نویسی انقلاب اسلامی نکرد.
۳-۱۰- انچه بنده را به ذکر این مقولات تکراری و اشنا واداشت متعین شدن کار بر روی این موضوعات پژوهشی برای اشخاص معدودی همانند شما است. در روش اجرای چنین پژوهشهایی لازم است از هر دو حوزه خاطره نگاری و داستان کسانی که تحقیقاتی انجام داده و دغدغه تولید تئوری داشته یا در عمل خواهان بستر سازی مناسب برای حرکت ادبیات از حوزه مستند نگاری به حوزه ادبیات مخیل هستند حاضر باشند. برگزاری جلساتی با حضورت علاقمندان به خاطره توسط شما این ایده کهنه را در ذهن بنده بار دیگر تازه کرد که می توان با برگزاری جلساتی مشابه با حضور خاطره پژوهان و داستان پژوهان این دو قالب را از افق های ادبیات داستانی انقلاب اسلامی به یکدیگر نزدیک کرد و نحوه تحول و تطور خاطره را در مسیر داستانی شدن تئوریزه نمود.

و من الله التوفیق
احمد شاکری
مرداد ۱۳۹۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *