بدون درک امروز نمی توان از عاشورا نوشت

خادم| قرن‌هاست روایت‌ها می‌شود از واقعه‌ای که در روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در سرزمینی به نام کربلا رخ داد. ماجرایی که بار دراماتیک فوق‌العاده‌ای دارد؛ یک طرف ۷۲ نفر که قرار نیست زیر بار بروند و با خلیفه بیعت کنند و در طرف دیگر لشکری چندهزارنفره که حمایت خلیفه و کیسه‌های زر و حکم حاکم شرع را پشت سر و در جیب دارند و دستگاه تبلیغاتی‌ای که افکار عمومی را علیه آن ۷۲ تن جهت داده است و اگر کسی هم به روایت رسمی شک دارد، جرئت بروز ندارد تا اینکه سرها را بریده می‌بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت… . حرارت این روایت برای شیعیان هیچ‌گاه کم نشده است. علاوه بر شکل سنتی سوگواری برای امام حسین(ع) و دیگر شهیدان کربلا مانند مقتل‌خوانی و روضه‌خوانی، در سال‌های اخیر فیلم‌ها و داستان‌هایی با نگاه به این واقعه ساخته و نوشته شده است، اما به نظر می‌رسد ظرفیت آن چند‌ساعت و البته روزهای پیش و پس از آن، چنان‌که روایت شده است، بسیار جای پرداخت دارد. اساسا وقایع و شخصیت‌های تاریخی همیشه دستمایه خوبی برای نویسندگان بوده‌اند و می‌شود اسامی رمان‌های معروف و ماندگار بسیاری را فهرست کرد که بر زمین این وقایع بنا شده است. در گفت‌وگویی که با دکتر احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی و عضو هیئت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی، داشتیم، در مورد وضعیت ادبیات داستانی عاشورایی صحبت کردیم.

به نظر شما داستان‌های عاشورایی با توجه به ویژگی‌های مذهبی و تاریخی و حماسی‌شان در ذیل چه نوع یا گونه ادبی‌ای قرار می‌گیرند؟
موضوع داستان‌های عاشورایی می‌تواند در ذیل داستان‌های آیینی، تاریخی، دینی و در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی جا بگیرد. این تقسیم‌بندی‌های گونه‌ای ادبیات اهمیت بالایی دارند و نباید از آن غافل شد؛ چراکه می‌تواند به ما نشان بدهد که وقتی راجع به دسته‌ای از داستان‌ها صحبت می‌کنیم، این دسته یا گونه در کجای ساختار کلی ادبیات داستانی قرار می‌گیرند و چه نسبتی با گونه‌های دیگر دارند. به عبارتی اگر چنین تقسیم‌بندی‌ای را لحاظ نکنیم ممکن است در مورد برون‌داد ادبیات داستانی معاصر، تجربه داستان‌نویسی و انتظاراتی که از ادبیات داریم به خطا بیفتیم.

چه می‌شود که وقایع تاریخی و به طور مشخص این واقعه در برهه‌هایی از طرف نویسندگان بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع دوره ادبیات انقلاب اسلامی، گرایش به ادبیات دینی و به خصوص مضامین عاشورایی پررنگ می‌شود. البته در دهه ۶۰ به واسطه توجه نویسندگان متعهد به موضوعاتی چون دفاع مقدس، عملا موضوع عاشورا به‌عنوان موضوعی تاریخی کمتر مورد توجه قرار گرفت. بلکه عاشورا به عنوان بن‌مایه هویتی دفاع مقدس همیشه مورد توجه بوده است. یعنی یکی از کلیدواژه‌ها و بن‌مایه‌های هویت‌بخش در ادبیات دفاع مقدس ما همین توجه به واقعه عاشورا و جنبه الگودهی و الگوبخشی این حماسه و ذکر و یاد حضرت ابی‌عبدا…(ع) و یاران ایشان و الهام‌بخشی آن‌ها برای شخصیت‌های حاضر در دفاع مقدس بود. اما در دهه‌های اخیر، به صورت مشخص در دهه ۸۰ و ۹۰، شاهد توجه بیشتری به مقوله عاشورا و داستان‌های تاریخی هستیم. نمونه‌هایی مانند «شماس شامی» از آقای مجید قیصری، «نامیرا» نوشته آقای صادق کرمیار و نوشته‌ای چون «پس از بیست سال» به قلم آقای سلمان کدیور، داستان‌هایی هستند با محوریت واقعه سال ۶۱ هجری که البته هریک با زاویه‌ای به این موضوع پرداخته‌اند و مورد توجه و اقبال هم بوده‌اند. غیر این‌ها نیز داستان‌های متعددی به صورت کوتاه و بلند نوشته و ارائه شده‌اند. نکته‌ای که وجود دارد این است که این اقبال و توجه به این واقعه تاریخی، بی‌ربط به تجربه ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به خصوص ادبیات دفاع مقدس و ادبیات مرتبط با پیروزی انقلاب اسلامی نبوده است و نیست و جریان تاریخی‌نویسی را باید در ادامه فرایند تطور و حرکت ادبیات انقلاب اسلامی ارزیابی کرد.

به نظر می‌رسد قداست این واقعه و نیز شرح مکرر آن -اینکه همه تقریبا با جزئیات می‌دانند در آن روز و آن جغرافیا چه گذشته است- نوشتن درموردش را سخت می‌کند. چه موانعی بر سر راه نویسنده‌ای است که می‌خواهد رمان یا داستانی درباره این واقعه بنویسد؟
در هر بعدی از ادبیات مانند ادبیات نوین، رمان، داستان کوتاه، ادبیات متعهد پس از انقلاب و… که می‌توانیم قیود متعددی را برای آن برشماریم، موانعی وجود دارد و این‌طور نیست که نوشتن داستان در غیر از ادبیات عاشورایی و در غیر از موضوعات آیینی و دینی و تاریخی و نوشتن داستان با موضوعات کاملا آزاد واجد موانعی نباشد، به‌خصوص برای نوشتن در حوزه ادبیات داستانی انقلاب، یعنی با رویکرد و مبانی و ارزش‌های انقلاب قطعا موانع پرشماری در مقابل نویسنده است. بنابراین در بررسی اینکه چه بازدارنده‌هایی در خلق و تولید ادبیات عاشورایی تصورپذیر است، باید موانعی را هم که در قالب‌ها و گونه‌های بالادستی است لحاظ کنیم؛ اگرچه نوشتن راجع به عاشورا موانع مضاعفی را برای نویسنده رقم می‌زند. در مورد قداست موضوع باید در نظر داشت که آن چیزی که در آن قداست وجود دارد مربوط به شخصیت‌های قدسی است که در رأس آن‌ها ائمه معصوم(ع) و کسانی قرار دارند که تالی‌تلو معصوم هستند؛ مانند پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) که معصوم‌اند و همین‌طور حضرت زینب(س) و حضرت ابوالفضل(ع) که تالی تلو معصوم هستند. پرداخت به این‌ها قطعا مشکلاتی دارد و این مشکلات هم نه از طرف آن حضرات که مشکل ماست. ما نمی‌توانیم عِلما و عملا به ساحت نورانی معصوم نزدیک شویم، بنابراین درک دقیق و جامعی از این وجودات نورانی نداریم. اما نکته‌ این است که یاد‌کردن شما از واقعه عاشورا همیشه به معنای پرداختن به این حضرات نیست. یعنی در «نامیرا» شخصیت اصلی آقای کرمیار [نویسنده کتاب] فردی است که اساسا در بدو داستان گرایش به رویکرد عثمانی‌مسلکی دارد و به لحاظ سیاسی همسو با حضرت
ابی‌عبدا…(ع) نیست. در «پس از بیست سال» نیز شخصیت اصلی کسی است که در شام و تحت حکومت اموی بزرگ شده است. در «شماس شامی» هم راوی و شخصیت اصلی هر ۲ رومی هستند و شخصیت اصلی فرستاده روم است و اصلا مسلمان نیست. بنابراین نیازی نیست در ادبیات عاشورایی شخصیت اصلی حضرت ابی‌عبدا…(ع) یا تالی تلو معصومان و حضرات قدسی باشند. پس دینی بودن شخصیت‌ها لزوما مانع خلق ادبیات عاشورایی محسوب نمی‌شود. حتی عمر سعد می‌تواند شخصیت اصلی ادبیات عاشورایی باشد. مشکل دیگری که ذکر شد این است که مردم می‌‌دانند. اتفاقا به نظر می‌رسد با وجود تعدد منابر و تکثر مقتل‌خوانی‌ها، مردم عموما زوایای مهمی را که در تواریخ موجود است، نمی‌دانند. مشهوراتی وجود دارد اما اصلا این‌گونه نیست که مردم تاریخ صدر اسلام، تاریخ دوره خلفا، تاریخ دوره امامت حضرت ابی‌عبدا…(ع) و تاریخ اموی را بدانند. تاریخ انباشته از حقایق و ناگفته‌هایی است که مردم نمی‌دانند. اما حتی اگر فرض بکنیم روایت داستانی می‌خواهد به واقعه عاشورا بپردازد، طبعا در مورد این واقعه مقاتل معدود هستند و بسیاری از اتفاقات را مردم می‌دانند. در این‌گونه موارد هم به نظر می‌رسد که باز دانسته‌های مردم به معنای محدودیت نویسنده داستان‌های عاشورایی در روایت نیست. اساسا نویسنده می‌‌تواند به ابعادی از واقعه اشاره کند که در تاریخ نیست. محدودیت‌های متعدد دیگری نیز وجود دارد، مانند آنچه در حوزه بحث‌های تئوریک ادبیات و مکتب‌های ادبی و آموزش و تخیل و تجربه قرار می‌گیرد و توضیحش در این فرصت نمی‌گنجد.

می‌دانیم که برخی کشورها از حوادث تاریخی‌شان بسیار بهره‌برداری و آن‌ها را در قالب ادبیات یا سینما به دنیا عرضه می‌کنند. اما ما نتوانسته‌ایم با ادبیات یا سینما این واقعه را بیرون از مرزهای کشور و شیعیان گسترش دهیم و توجه‌ها را جلب کنیم. ازآنجاکه تجربه نشان داده است که به سفارشی‌نویسی و سفارشی‌سازی هم نمی‌شود خیلی امید بست، فکر می‌کنید چرا این‌گونه است و راهکار چیست؟
به نظر من باید طرف مقایسه و جهت آن با دقت ملاحظه شود. رمان در جهان به شکل نوینش ۴۰۰ سال عمر دارد. وقتی هم می‌گویید ادبیات جهان، ده‌ها کشور اروپایی، آمریکای لاتین، شرق دور و… را در برمی‌گیرد و همه این‌ها در حوزه رمان وارد شده‌اند، دانشگاه‌ها و مراکز علمی‌شان تئوری‌پردازی‌ و نقد کرده‌اند و با یک دنیا ایده و فکر و اندیشه و خلاقیت مواجه هستند. تاریخ ادبیات نوین در کشور ما آن‌طوری که بعضی آغازش را مشروطه دانسته‌اند، ۱۰۰سال است و به نظر من تاریخ عملی ادبیات دینی به نحو نوین در کشور ما پس از پیروزی انقلاب است. همه عمر ادبیات متعهدمان ۴۰ سال است و باید دقت بکنیم چه چیزی را با چه چیزی مقایسه می‌کنیم. با‌این‌حال در اینکه ما در ابتدای راه هستیم و با ادبیات جهان فاصله داریم و نتوانسته‌ایم به زبانی مشترک نزدیک شویم که تاریخ خودمان را ثبت و نمایشی بکنیم و مبانی فکری و اندیشه‌ای خودمان را در قالب ادبیات و داستان بیاوریم، تردیدی نیست. اگر بخواهیم مسئله را در حوزه ادبیات تاریخی لحاظ بکنیم، به نظر می‌رسد که یک نویسنده تجربه خودش را می‌‌نویسد، حتی اگر بخواهد از تاریخ بنویسد. بنابراین این‌گونه می‌نماید که پله یا معبر و دریچه ما برای ورود به ادبیات تاریخی، همین ادبیات معاصر است. یعنی ما نمی‌توانیم تجربه مناسبی در عرصه ادبیات معاصرمان، ادبیاتی که به موضوعات کنونی می‌پردازد، نداشته باشیم، بعد برویم به سراغ ادبیاتی که به ۱۰۰۰ سال پیش می‌پردازد. این کاملا واضح است که معادله در ادبیات و رمان تاریخی بسیار پیچیده‌تر از رمانی است که به مسائل امروز می‌پردازد؛ نویسنده‌ای که اکنون خودش را درک نکرده است، چطور ممکن است برود در پسِ قرون و مردم و فرهنگ و زبان و آداب و رسوم و جغرافیای گذشته را بشناسد؟ بنابراین ادبیاتی می‌تواند در پرورش تاریخ موفق باشد که بتواند ادبیات داستانی معاصر موفقی داشته باشد. ما هنوز در حوزه تولید کارهای خوب ادبیات انقلاب ضعیف هستیم. در حوزه ادبیات دفاع مقدس کارهای خوبی انجام شده است ولی همچنان راه‌هایی باقی مانده است. از چنین ادبیات و چنین جریانی با این پشتوانه تجربی نباید انتظار داشت که وقتی به زمانی می‌پردازد که مربوط به سال ۶۱ هجری است، واقعا بتواند تاریخ را نمایش دهد. به نظر من اگر غالب کارهایی را که در این زمینه نوشته شده است، با آثار خوب جهانی مقایسه کنیم، می‌بینیم خیلی عقب هستیم. این کارها بیشتر گزارش‌های ساده تاریخی است و از آن پیچیدگی و غنا کمتر بهره‌مند است. روی‌هم‌رفته دلایل عقب‌ماندگی را باز باید در ادبیات معاصر جست‌وجو کنیم و موانعی که باعث شده است در ادبیات دفاع مقدس و انقلاب و ادبیات کنونی خودمان ناموفق باشیم، این‌ها باید جمع‌آوری و برایش برنامه‌ریزی شود تا در افقی بالاتر بتوانیم به ادبیات تاریخی هم توجه کنیم. حرف من به این معنا نیست که راجع به عاشورا ننویسیم، بلکه به این معناست که هر آنچه سرمایه ما را برای ادبیات عاشورایی فراهم می‌کند، مرتبط به ادبیاتی است که راجع به دفاع مقدس یا انقلاب نوشته‌ایم. ما باید بین این‌ها پل بزنیم.

به گفته شما ۴۰ سال از انقلاب و ادبیات متعهد ما می‌گذرد، اما از طرفی می‌توانیم وسیع‌تر به این قضیه نگاه کنیم. ادبیات در ایران ریشه‌ای کهن دارد. یک پشتوانه ادبی شاخص ما شاهنامه فردوسی است که ۱۰۰۰سال از آن می‌گذرد و اتفاقا چون اثری حماسی است خیلی می‌تواند به نوشتن در مورد واقعه عاشورا که آن را نیز حماسه دانسته‌اند کمک کند. می‌شود از چنین پشتوانه‌هایی چشم پوشید و فقط ۴دهه اخیر را مبنا قرار داد؟
به لحاظ تاریخی چنین پشتوانه‌ای وجود دارد، ولی پشتوانه باید لحاظ شود، به کار گرفته شود، در سنت ادبی دیده شود تا به ادبیات کمک کند. اولا ادبیات داستانی و ساختار روایی نوین تفاوت‌های عمده‌ای با ساختارهای روایی منظوم دارد و البته مشابهت‌هایی هم دارد. این هم موضوع محل بحث و دامنه‌داری است که آیا چیزی که الان با عنوان ادبیات داستانی در کشور ما وجود دارد نتیجه، محصول یا معلول ادبیات کهن ماست یا نیست که نوعا نظر صحیح این است که ادبیات ما در گسست با ادبیات کهن به وضعیت امروز رسیده است. ادبیات در کشور ما به‌شکل امروزی مقوله‌ای وارداتی است، نه نتیجه تطور صحیح ادبیات کهن و تبدیل و تکامل آن به شیوه داستان‌نویسی. بنابراین ما نوعا در رمان‌نویسی‌مان به ادبیات کهنمان بی‌اعتنا هستیم و بلکه برخی از مبانی فکری و هنری آثاری مثل شاهنامه را علنا کنار می‌زنیم. حال اینکه این روند چگونه اصلاح‌پذیر است و دانشگاه‌ها و تئوریسین‌های ما چگونه کار کرده‌اند و نویسندگان ما چقدر به آن ادبیات گذشته ما نزدیک شده‌اند، موضوعاتی است که بحث دیگری می‌طلبد.

آرمان‌خواهان دیروز، سکولارهای امروز؛ چالش جدید در ادبیات انقلاب

احمد شاکری معتقد است: مسئله خطرناکی که آرمان‌خواهی را با چالش روبرو می‌کند،‌ نه چالش گفتمان سکولار که چالش گفتمانی است که ظاهراً قرائتی از انقلاب در آن موجود است اما به هیچ وجه آرمان‌خواه نیست و از آن عدول کرده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انقلاب اسلامی در حالی چهلمین سالگرد پیروزی خود را پشت‌سر گذاشت و قدم به دهه‌ پنجم حیات خود نهاد که اگرچه دشمنان گمان‌های باطلی در سر داشتند اما دوستانش در سراسر جهان، امیدوارانه آن را در گذر از چالش‌ها و به‌دست آوردن پیشرفت‌های خیره‌کننده، همواره سربلند دیده‌اند. در چنین نقطه عطفی، رهبر انقلاب با صدور «بیانیه‌ گام دوم انقلاب» و برای ادامه‌ این راه روشن، به تبیین دستاوردهای شگرف چهار دهه گذشته پرداخته و توصیه‌هایی اساسی به‌منظور «جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ» ارائه فرموده‌اند.

بیانیه‌ «گام دوم انقلاب» تجدید مطلعی است خطاب به ملت ایران و به‌ویژه جوانان که به‌مثابه منشوری برای «دومین مرحله خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی» خواهد بود و «فصل جدید زندگی جمهوری اسلامی» را رقم خواهد زد. این گام دوم، انقلاب را «به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنا فداه) هست» نزدیک خواهد کرد. با توجه به اهمیت این بیانیه و لزوم تبدیل این بیانیه از گفتار به یک گفتمان و الگوی اجرایی، اولین جلسه از سلسله نشست‌های راهکارهای تحقق بیانیه گام دوم در حوزه فرهنگ، هنر و ادبیات با محوریت شعر و داستان با حضور احمد شاکری نویسنده و منتقد، پدرام پاک‌آیین کارشناس فرهنگی و رضا اسماعیلی شاعر در باشگاه خبرنگاران پویا برگزار شد. در این نشست که با همکاری انجمن قلم ایران و خبرگزاری تسنیم، برگزار شد، به موضوعات مختلفی از جمله تجلی آرمان‌خواهی در ادبیات چهار دهه گذشته ایران، چرایی لزوم پرداختن به آرمان در ادبیات انقلاب در چله دوم، ویژگی‌های روایت آرمانی و… پرداخته شد که می‌توانید مشروح آن را در اینجا و اینجا بخوانید. در بخش سوم این نشست که در ادامه منتشر می‌شود، موضوع چرایی لزوم حمایت‌ها برای خلق اثر داستانی آرمان‌گرا مورد بررسی قرار گرفت. همچنین چالش‌های جدید پیش‌روی هنر و ادبیات انقلاب نیز طرح شد که شاکری در این زمینه معتقد است: مسئله خطرناکی که آرمان‌خواهی را با چالش روبرو می‌کند،‌ نه چالش گفتمان سکولار که چالش گفتمانی است که ظاهراً قرائتی از انقلاب در آن موجود است اما به هیچ وجه آرمان‌خواه نیست و از آن عدول کرده است. مشروح بخش سوم به این شرح است:

*اسماعیلی: با توجه به ظرفیت‌هایی که در سال‌های اخیر در حوزه خاطره‌نویسی به ویژه خاطره‌نویسی دفاع مقدس شاهد هستیم؛ اعم از ارائه محتوا، استقبال مخاطبان، تأیید مقام معظم رهبری با انتشار تقریظ‌ها و … و همچنین ضعف‌هایی که در حوزه رمان‌ شاهد هستیم، آیا می‌توانیم این اداعا را داشته باشیم که ما در خاطرات شاهد یک روایت آرمانی هستیم؟

شاکری: البته تعریف روایت آرمانی در خاطره متفاوت با رمان است. خاطره قالب مادون رمان است. صورت آرمانی خاطره هیچ وقت به صورت مرتبه آرمانی رمان نمی‌رسد؛ البته در خاطره هم شکل آرمانی را به دست نیاوردیم هرچند جهشی پس از انتشار «دا» و برخی دیگر از آثار رخ داد.

رسیدن به روایت آرمانی نیاز به تأمین مصالح دیگر ظرفیت‌ها دارد. در مورد حمایت دولتی باید توجه داشت این است که حمایت دولتی مسئله ما نیست، در طرح سوال اساساً دوگانه دولت و غیر دولت دوگانه‌ای نیست که نمی‌توان چندان به آن اعتماد کرد. در ادبیات رایج وقتی بحث دولت مطرح می‌شود، نوعاً دولت به معنای حاکمیت در نظر گرفته می‌شود و معمولاً نیز کسانی به دولت می‌تازند که ادبیات مردمی و غیر دولتی را پیگیری می‌کنند. از نظر این دسته از افراد، دولت یعنی همان حاکمیت،‌ حاکمیت یعنی جمهوری اسلامی؛ لذا وقتی این را مطرح می‌کنند که آیا دولت باید حمایت کند یا نه؟ دقیقاً حمایت حاکمیت از ادبیاتی را تعبیر می‌کنند و مدنظر قرار می‌دهند که ارزش‌های شناخته شده و رسمی به دنبال آن هست. در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که آیا جریان سکولار و جریانی که آرمان‌های دینی را دخالت نمی‌دهند، توانسته‌ از حمایت‌های دولتی بهره ببرد؟ تجربه نشان داده که این نوع جریان‌ها گاه بیشتر از جریان‌های متعلق به انقلاب از حمایت دولت استفاده کردند و از طرف دیگر، از حمایت‌های معنوی و مادی از آن سوی مرزها نیز برخوردار بودند؛ حمایت‌هایی که هیچ‌گاه جریان انقلاب از آن بهره نبرده است.

*اسماعیلی: آقای پاک‌آیین بر لزوم حمایت‌های دولتی در تولید و خلق رمان آرمانگرای انقلاب تأکید دارند. آیا فکر می‌کنید که اصلاً می‌توان در سایه حمایت‌های دولتی رمانی با چنین ویژگی‌هایی خلق کرد؟ اگر بله، چرا در سال‌های گذشته به رغم وجود این حمایت‌ها و مراکزی که به این امر می‌پردازند، آثار متعددی در این تراز منتشر نشده است؟

شاکری: اصل حمایت امری است غیر قابل اجتناب. حتماً حاکمیت باید حمایت کند، اما مسئله و پرسش اصلی موضوع حمایت نیست، بلکه شکل حمایت است. کسانی که حمایت دولتی را نقد و یا روشنفکرانی نقض می‌کنند، معمولاً درباره متعلق، شکل و نوع و فرایند حمایت است؛ به ویژه آنچه بر آن معمولاً تأکید می‌کنند حمایت دولت و عدم حمایت در بحث ممیزی است. سفارش‌نویسی نیز موضوع دیگری است که در این زمینه مطرح می‌کنند.

آنچه اهمیت دارد، مراتب است. حتماً دولت باید حمایت کند و حتماً متعلق حمایتش نیز نباید تنها رمان باشد. دانشگاه‌ها در تولید و تبیین مکتب، رسانه‌ها، جریان‌های نقد و … نیز باید در کنار دولت به حمایت از ادبیات آرمان‌خواه انقلاب برآیند.

نکته این است که ما الان با سه جریان مواجهیم؛ نخست این است که وقتی آرمان‌خواهی را به عنوان موضوع و مسئله برای حوزه ادبیات فرض می‌کنیم، آنچه عوض نشده انقلاب اسلامی و جریان جاری است. بیانیه گام دوم نیز به همین نکته اشاره دارد که انقلاب ما تغییر نکرده است؛ انقلاب ما از انقلابی که در بهمن ۵۷ رخ داد، عوض نشده است، همان آرمان‌ها را دارد. حتی بیانیه تأکید دارد که فارغ از جریان‌های زاویه‌دار، مردم یعنی بدنه جامعه تغییر نکرده است، اما مسئله اصلی اینجاست که قلب برخی از مسئولان قلبی نیست که در بهمن ۵۷ و دوران دفاع مقدس بود.

آرمان‌خواهان دیروز، سکولارهای امروز؛ چالش جدید ادبیات انقلاب

مسئله خطرناکی که آرمان‌خواهی را با چالش روبرو می‌کند،‌ نه چالش گفتمان سکولار که چالش گفتمانی است که ظاهراً قرائتی از انقلاب در آن موجود است اما به هیچ وجه آرمان‌خواه نیست و از آن عدول کرده است. این امر متعلق به جریان مرددی است که آقای اسماعیلی با احتیاط از آن با عنوان روشنفکری دینی به عنوان قبیح کلمه یاد کردند. این‌ها افراد و جریان پرنفوذ و پرتأثیری هستند که قطعاً از جریان ادبیات متعهد فاصله گرفته و همراه جریان سکولار شده‌اند ولی ظهور آنها، نمود ضد انقلاب نیست. خیلی از این‌ها جزو پیشگامان انقلاب و دفاع مقدس بودند، به نظرم این گروه نفاق را در حوزه ادبیات دامن می‌زنند و فتنه‌های ادبی دقیقاً اینجا شکل می‌گیرد.

فتنه ادبی در راه است؟

فتنه معمولاً در جایی شکل می‌گیرد که باطل به خود صورت حق می‌دهد. الان مشکل ما با جریانی است که زمانی خودش بسیجی و انقلابی بوده، اما امروز گرایش‌های آشکار سکولار دارد اما مبانی خود را فریاد نمی‌زند. این موجب شکل‌گیری فتنه ادبی می‌شود که تشخیص آن حتی برای برخی از خواص نیز راحت نیست. به عنوان مثال، آرمان اعتقادی و اسلامی تبدیل به آرمان انسانی شده است؛ یعنی من و تویی که در دفاع مقدس در برابر هم قرار گرفتیم، بیش و پیش از آنکه حق و باطل باشیم، انسان هستیم؛ بیا درباره ارزش‌های انسانی با هم حرف بزنیم، این در حالی است که آرمان در بیان امام(ره) در قالب یک ایدئولوژیک مدون مطرح می‌شود، می‌فرمایند که جنگ ما جنگ اسلام و کفر بود.

مشکل ما با رژیم شاه به این دلیل بود که رژیمی فاجر و فاسق بود، این در حالی است که ما می‌بینیم یکی از مراکز انقلابی رمانی مربوط به این برهه منتشر می‌کند که نویسنده‌اش با صراحت اعلام می‌کند که ما در حق شاه بی‌انصافی کردیم! این چگونه با گفتمان امام(ره) جور در می‌‌‌آید؟ خطری که در درجه اول آرمان‌خواهی را تهدید می‌کند، دور ماندن ما از ارزش‌هاست.

*تسنیم: آقای پاک‌آیین فکر می‌کنید براساس بیانیه گام دوم انقلاب، برای هنر آرمان‌گرا چه ویژگی‌هایی می‌توان برشمرد؟

*پاک‌آیین: بیانیه گام دوم انقلاب سه منظر دارد؛ نخست تبیین دوباره آرمان‌های انقلاب اسلامی است. دیگر، بازخوانی کارنامه انقلاب و سوم، نقشه راه در ۴۰ سال دوم. این بیانیه نیاز به تفسیر نظری دارد و باید عیاری برآمده از خود بیانیه برای تفسیر آن داشته باشیم.

در عین اینکه باید از تبدیل این بیانیه به یک متن تشریفاتی و بالادستی معمول مراقبت کنیم و مانع از انزوای آن شویم، باید جلوی تقلیل‌گرایی نسبت به آن را نیز بگیریم. این بیانیه سند فقه فرهنگی و سیاسی ماست و نباید از آن دو قطبی هنر برای هنر یا هنر برای آرمان که یک دو قطبی منسوخ و غیر واقعی است، استنباط شود. هنر آرمانگرا وقتی مؤثر است که بیشترین ظرفیت انگیزشی و تأثیر در مخاطب و بالاترین درجات جوهر هنری را داشته باشد؛ به همین دلیل باید دقت کرد که مدیران حوزه فرهنگ برای حمایت از تولید آثار آرمان‌گرا دچار کمیت‌گرایی نشوند؛ زیرا تناسب میان کمیت و کیفیت در حوزه فرهنگ بسیار پیچیده و در برخی مواقع غیر ممکن است. عدد و رقم و آمار در بسیاری از مواقع در فرهنگ منسوخ است و این ماهیت فرهنگ است؛ زیرا طرح ایده حتی یک خطی نیازمند تأمل و گذشت زمانی طولانی است.

داشتن نگاه حداکثری؛ لازمه رسیدن به هنر تراز انقلاب

نکته دیگر این است که برای دست‌یابی به فرهنگ و هنر تراز گام دوم انقلاب ناگزیریم که به فرهنگ نگاه حداکثری داشته باشیم. این نگاه، فرهنگ را از سطح اقتصاد و سیاست خارج و به یک نظام فکری غالب تبدیل می‌کند.

از سوی دیگر، بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی بر جوان‌سازی تأکید دارد. جوان‌سازی به معنای نوگرایی در کنش‌گران و فرایندهاست. ما می‌دانیم که بین جوان و آرمان وثیق‌ترین و قوی‌ترین پیوند وجود دارد؛ هرجا جوانان در عرصه‌ای حضور داشتند، نقش آرمان در آنجا پررنگ‌تر بوده است.

پیام دیگر این بیانیه اجتماعی‌سازی دانش، معنویت، اخلاق و فرهنگ است. برداشت من از اجتماعی‌سازی در اینجا، عمومی‌سازی است که مردم نه تنها براساس سیاق این بیانیه مخاطب مسائل کشورند، بلکه مدیران آن نیز هستند. تشخیص بسیاری از مسائل به مردم از جمله نخبگان علمی و فرهنگی به ویژه جوانان سپرده شده است. یکی از لوازم جوان‌سازی و اجتماعی‌سازی، بسط تفکر شبکه‌ای بین نیروهای جبهه فرهنگی انقلاب است. باید شبکه‌های شکل‌گرفته در ساحت‌های فرهنگ و معنویت بتوانند ظرفیت اقدام جمعی و ساختارمند را فراهم کنند.

آرمان‌گرایی جزوی از هویت ملت ایران است

آرمان‌گرایی مورد تأکید مقام معظم رهبری در این بیانیه تنها یک لفظ نیست، بلکه هویت ملت ما را تشکیل می‌دهد. فرهنگ، هنر و رسانه‌ای که بخواهد در تراز این بیانیه رفتار کند، باید در شرایط فعلی صبر انقلابی را در بین آحاد جامعه ترویج دهد؛ زیرا در نگارش این بیانیه علاوه بر کارنامه‌خوانی انقلاب و ارائه نقشه راه آینده، به شرایط حال حاضر جامعه نیز توجه شده است.

بیشتر بخوانید
ویژگی‌های رمان تراز انقلاب اسلامی/ چرا ادبیات داستانی در زمینه آرمان‌خواهی تهی‌دست است؟

کاسبی شبه‌هنرمندان از نهادهای فرهنگی/ آیا رمان آرمان‌گرای انقلاب در سایه حمایت‌های دولتی متولد می‌شود؟

ما در مقابل حملات نرم دشمن با بهره‌گیری از صبر انقلابی است که می‌توان جامعه را مصون داشت. حمایت و تقویت فرهنگ و هنر آرمان‌گرا باید براساس قرائت‌های مقام معظم رهبری صورت گیرد، زیرا قرائت‌های دیگری هم وجود دارد که در جهت تحریف مبانی آرمان‌گرایی است و منتقدان فرهنگی و هنری باید با نور افکندن بر خطوط تحریف و انحراف تابلوی راهنما در مسیر اصیل انقلاب اسلامی باشند.

انتهای پیام/

کتاب داستان «مهاجر کوچک» محمدرضا سرشار نقد و بررسی می‌شود

کتاب داستان «مهاجر کوچک» محمدرضا سرشار
– کد خبر: ۸۶۹۱ – تاريخ انتشار : ۱۳۹۸/۵/۱۳|۱۳:۴۵ سرویس : کتاب و ادبیات
کتاب داستان «مهاجر کوچک» نوشته محمدرضا سرشار به همت معاونت پژوهش و آموزش حوزه هنری نقد و بررسی می‌شود.
به گزارش پایگاه خبری حوزه هنری، نشست نقد و بررسی کتاب داستان «مهاجر کوچک» نوشته محمدرضا سرشار با حضور نویسنده اثر و احمد شاکری نویسنده و منتقد ادبی روز سه‌شنبه ۱۵ مرداد ساعت ۱۴:۳۰ در ساختمان «الف» معاونت پژوهش و آموزش حوزه هنری برگزار می‌شود.

علاقه‌مندان برای شرکت در این نشست می‌توانند در تاریخ و ساعت ذکر شده به حوزه هنری به نشانی خیابان سمیه نرسیده به پل حافظ مراجعه کنند.

«مهاجر کوچک» داستانی درباره جنگ تحمیلی برای نوجوانان است که چاپ اول آن در سال ۱۳۶۰ صورت گرفت و طی سالیانی که از انتشارش می‌گذرد، با انتشار چاپ یازدهم آن مجموع شمارگان قبلی‌اش به ۱۷۷۲۰۰ نسخه می‌رسد.

این کتاب موفق به دریافت شش جایزه در سطح کشور شده است که می‌توان به برنده لوح زرین و دیپلم افتخار از نخستین جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان بهترین کتاب داستان منتشره در باره دفاع مقدس برای نوجوانان در دهه اول انقلاب اشاره کرد. مهاجر کوچک یکی از ده کتاب برگزیده دهه نخست پس از پیروزی انقلاب، به انتخاب مشترک مجله‌های کیهان بچه‌ها و سروش نوجوان است.

سرشار در این کتاب تلاش نوجوانی را نشان می‌دهد که در جنگ پدر و مادرش را از دست داده است. این داستان به نوجوانان یاد می‌دهد که چگونه تنها و بی پشتیبان در برابر مشکلات بایستند و با تلاش و صبر و بردباری نتیجه کارهایشان را ببینند.

کتاب داستان «مهاجر کوچک» برگزیده دومین جشنواره ادبی بنیاد حفظ آثار برنده جایزه نخست اولین سمینار رمان جنگ در ایران است. همچنین این اثر برنده لوح زرین دستخط حضرت امام خمینی(ره) کتاب برگزیده بیستمین سالگرد دفاع مقدس شده است.

گفتنی است، نشست نقد و بررسی کتاب داستان «مهاجر کوچک» نوشته محمدرضا سرشار با حضور نویسنده اثر و احمد شاکری نویسنده و منتقد ادبی روز سه‌شنبه ۱۵ مرداد ساعت ۱۴:۳۰ در ساختمان «الف» معاونت پژوهش و آموزش حوزه هنری برگزار می‌شود.

انتهای پیام/

دانشجویان توان خرید کتاب پژوهشی ۱۰۰ هزار تومانی را ندارند

خبرگزاری میزان- نویسنده کتاب «عریان در برابر باد» گفت: برخی از کتاب‌هایی پژوهشی که عموما کتاب‌های جدید و نوآورانه‌ای هستند صرف اقتصادی برای خریدار ندارند برای مثال کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای که قیمت تمام شده آن حداقل ۱۰۰ هزارتومان است، خرید آن برای برخی دانشجویان سخت است.

دانشجویان توان خرید کتاب پژوهشی ۱۰۰ هزار تومانی را ندارند/با طولانی شدن زمان چاپ کتاب‌ها مواجه شدیماحمد شاکری نویسنده کتاب «انجمن مخفی» در گفت‌وگو با خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان درباره طولانی شدن پروسه چاپ کتاب توسط انتشاراتی ها گفت: طولانی شدن پروسه تولید و چاپ یک کتاب که این روزها بیش از هر زمانی دیگری شاهدش هستیم تاثیرات بدی بر روی برخی کتاب‌ها به ویژه کتب نقد و پژوهشی می‌گذارد.

وی در همین راستا ادامه داد: البته این مسئله بیشتر در حوزه کتاب‌هایی که به نقد جامعه ادبی می‌پردازند باز می‌گردد. این کتاب‌ها به دلیل اینکه برهه زمانی با موضوعیت مشخصی را نقد می‌کنند، موجب می‌شود که کتاب تنها در فرصت خاصی زمان برای انتشار داشته باشد تا تاثیر لازم را بگذارد اما با طولانی شدن و در صف ماندن برای انتشار، ارزش خود را از دست می‌دهد لذا زمان برای برخی کتب از اهمیت خاصی برخوردار است و چنانچه به این مهم بی توجهی شود کار نویسنده بی اثر خواهد بود.

شاکری لزوم توجه به نویسندگان آثار پژوهشی را امری مهم قلمداد کرد و افزود: اتخاذ تدابیری کاربردی در حوزه فرهنگ برای کتاب‌های پژوهشی باید در صدر قرار بگیرد. فراهم کردن شرایط مناسب برای نویسندگان و فعالان عرصه نگارش پژوهشی ضروری است.

این پژوهشگر تصریح کرد: وقایع و رخداد‌های حوزه نشر و افزایش قیمت کاغذ متوجه قشر پژوهشگران نیز شده است، افزایش طول دوره انتظار برای چاپ کتاب خصوصا کتاب‌هایی که در حوزه پژوهش به رشته نگارش درآمده نویسنده را دلسرد و کم کار خواهد کرد.

شاکری ادامه داد: در این میان افزایش قیمت کتاب فشار زیادی به خریداران این نوع کتاب‌ها که عموما دانشجویان و قشر پژوهشگر و محصل هستند وارد می‌کند و این امر باعث می‌شود خریداران این کتاب توانایی خرید نداشته باشند و ترجیح بدهند تا از کتابخانه‌ها استفاده کنند.

وی قیمت تمام شده برخی کتب پژوهشی را بسیار بالا دانست و ابراز کرد: برخی از کتاب‌هایی پژوهشی که عموما کتاب‌های جدید و نوآورانه‌ای هستند صرف اقتصادی برای خریدار ندارند برای مثال کتاب ۸۰۰ صفحه‌ای که قیمت تمام شده آن حداقل ۱۰۰ هزارتومان است، خرید آن برای برخی دانشجویان سخت است و به همین خاطر خریداری نمی‌کنند به همین خاطر نشر این نوع کتاب ها برای ناشران صرفه اقتصادی ندارد و به همین دلیل از تولید آن سر باز می‌زنند.

شاکری پیرامون موضوع تبلیغات و تاثیر آن بر جامعه ادبی خاطرنشان کرد: تبلیغات معنا و ابزار متنوعی را در بر دارد، تبلیغات برا‌ی کتاب و جذب مخاطب عموما کم است، اما در حوزه کتاب‌های پژوهشی به علت خاص بودن محتوای این نوع کتاب‌ها شرایط متفاوتی را برای تبلیغ نیازمندیم چراکه در حوزه پژوهش با یک جریان مستتر و ناپیدا و ضد تبلیغ همراه هستیم اما علاوه بر این این روزها نوع سیاستگذاری‌ها و نوع بی اهمیت شمردن‌ها و کم‌توجهی‌ها و ورود افراد غیر پژوهشگر به این حوزه موجب شده جریان ضد تبلیغ بیشتری در این حوزه نمود پیدا کند.

«بعد از پایان» نقد و بررسی شد

در سی‌اُمین جلسه نقد کتاب کتابخانه پیروزی؛

نشست نقد و بررسی کتاب «بعد از پایان» نوشته فریبا وفی، با حضور نویسنده اثر و احمد شاکری، منتقد ادبی در کتابخانه پیروزی تهران برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران، سی‌اُمین جلسه نقد کتاب کتابخانه پیروزی تهران با بررسی کتاب «بعد از پایان» نوشته فریبا وفی، با حضور نویسنده اثر، احمد شاکری، منتقد ادبی و جمعی از علاقه مندان به کتابخوانی روز یکشنبه ۳۰ تیرماه برگزار شد.

در ابتدای نشست فریبا وفی، نویسنده این کتاب گفت: ایده نگارش این کتاب از سال ها قبل در ذهن من بود و بلاخره بعد از دو سال تلاش به نتیجه رسید.
وی که این اثر یازدهمین کتابش محسوب می شود در خصوص عنوان کتاب، اظهار داشت: اگر چه این امر سلیقه ای است اما در این داستان بعد از کلی جستجو، بخش هایی از زندگی کشف می شود و «بعد از پایان» به همین دلیل انتخاب شده است.
احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی، استمرار در برگزاری جلسات نقد و بررسی کتاب را از نقاط قوت کتابخانه پیروزی دانست و در خصوص کتاب «بعد از پایان» اظهار داشت: داستان سرشار از خاطره های پراکنده ای است که مشخص نیست دقیقا باید چه مساله ای را برای چه کسی حل کند. همچنان که مشخص نیست حضور شخصیت هایی مانند منظر، رویا، نسرین، اسد، فاطمه، سوری، مریم، آیسان و … تا چه حد در داستان ضروری است.
– این داستان به شیوه خاطره نگارانه روایت شده است البته با چاشنی تحلیل خود و دیگر شخصیت ها. یکی از برجستگی های بعد از پایان توانایی نویسنده در تحلیل افکار خو و کنشهای شخصیت ها در طول روایت است. این حاکی از قدرت تحلیل ذهنی و شناخت شخصیت ها توسط نویسنده است. با این وجود روایت داستان بیش از انکه دغدغه نمایشی داشته باشد شیوه روایی را انتخاب کرده است. داستان فاقد شخصیت محوری تاثیر گذار و طرح داستانی منسجم است. رویا(راوی داستان) چند روزی را با منظر همراهی می کند و در این سفر با شخصیت های متعددی مواجه می شود. در حالی که ضرورت های نمایشی برای ورود رویا به داستان تامین نشده است و او ناگزیر به همراهی منظر نیست. گرچه منظر در این جهت واجد انگیزه ای بالاتر است اما او نیز قادر به ایفای نقش به ع نوان شخصیت اصلی داستان نیست. چرا که منظر انگونه که خود بدان تصریح می کند اساسا نمی داند برای چه به این سفر امده و چه باید بکند! این سرگردانی مخاطب را در خوانش این داستان پس می زند و جذابیت ان را کمرنگ می سازد. پیشرفت طرح داستانی نیز صرفا منطبق بر وقوع حوادث است نه طرحی منسجم برای حل مسئله ای مشخص. در نتیجه راوی خود را مقید می داند همراهی این دو شخصیت را در هر موقعیتی گزارش کند. فقدان طرح داستانی عملا این روایت را به خاطره تشبیه کرده است که قادر نیست تحول شخصیت ها و درونمایه نهایی را نمایشی کند.
– مسئله دیگر ساختاری در بعد از پایان کثرت فلاش بک ها در خط روایی است. البته چنین شیوه ای در روایت های درونی و رویکردهای روان کاوانه در ادبیات مدرن دیده می شود. اما تنوع و کثرت فلاش بک ها در این تابع ضرورت های ساختاری و شخصیت پردازانه نیست. گویا راوی خود را موظف می داند به هر بهانه ای خاطره ای از گذشته را به مخاطب یاد اوری کند حتی اگر کارکردی در جریان حال داستان و پردازش شخصیت ها نداشته باشد.

– از جمله محورهای قابل بحث درباره این رمان ادبیات زنانه است. البته دراین باره پرسشهای نظری جدی وجود دارد و تئوری شناخته شده ای درباره ادبیات داستانی زنانه انقلاب اسلامی در دسترس نیست. بعد از پایان را از جهات متعددی می توان ذیل ادبیات زنانه روشنفکری جای گذاری کرد. بعد از پایان اخرین داستان نویسنده زنی است که کارنامه داستان نویسی اش از توجه و اهتمام او در روایت زنان حکایت می کند. ضمن انکه اغلب شخصیت های داستانی را زنان تشکیل می دهند و نشانه هایی چون گریز از طراحی منسجم و توجه بیش از حد به جزئیات و پرداخت به امور عادی زنان که کمتر در ادبیات مردانه روایت می شوند موید جای گیری این رمان در ادبیات زنانه است.
– بعد از پایان را می توان در ضمن گونه ادبیات مهاجرت تحلیل و بررسی کرد. ادبیات مهاجرت از جمله گونه هایی است که توسط جریان داستان نویسی روشنفکری در دهه های پس از پیروزی انقلاب اسلامی شیوع یافت. در این گونه ادبی یا با شخصیت هایی مواجه هستیم که در جستجوی سرزمین ارمانی خود کشور را ترک کرده اند و یا در صدد مهاجرت هستند. یکی از مولفه های مهاجرت دوگانگی است. مهاجران البته نمی توانند در غرب زندگی کاملا ایده الی داشته باشند زیرا از یک سو به ایران وابسته اند و از سوی دیگر ازادی لازم را برای زندگی در ایران نمی یابند. انچه زمینه های مهاجرت طیف روشنفکر را در چنین داستانهایی پدید اورده است مجموعه ای از عوامل چون شرایط اجتماعی و سیاسی، تحولات فرهنگی، بروز جنگ است. در گونه ادبیات مهاجرت شخصیت های رانده شده از متن اجتماع در ضمن محافل و گعده های شبانه از محرومیت ها و دغدغه های خود می گویند و انقلاب اسلامی و فرهنگ دینی را مهمترین مانع حضور خود در کشور قلمداد می کنند. بعد از پایان نیز بر پایه این موقعیت روایت شده است. منظر زنی پنجاه ساله است که پس از سالها مهاجرت به سوئد به ایران امده است. اما بازگشت او به ایران نه برای ماندن که برای حل مسئله اسد است. روایت به نحو اشکاری به مقایسه شخصیت منظر به عنوان زنی روشنفکر و شخصیت های دیگر می پردازد. این مقایسه با تحسین منظر و فرهنگ و تمدن غربی همراه است. در حالی مشکل منظر در پایان داستان حل می شود که گویا زندگی برای زنان ایران همچنان متوقف شده است و حتی زنان تحول خواه که به سنت ها پشت می کنند قادر به نجات خود نیستند.
– از دیگر مضامین کاملا برجسته در بعد از پایان رویکرد فمنیستی در شناخت زن و جایگاه و هدف ان است. بعد از پایان نه با ارزشهای بومی و مبانی انسان شناختی حکمی و حتی واقعیت های موجود اجتماعی و فرهنگی که با عینک فمنیسم غربی به مقوله زن در ایران اسلامی نگاه کرده است. انچه برای شخصیت های این داستان مطلوب است “ازادی” از قید و بند هایی است که سنت و فرهنگ ایرانی و اسلامی بر انها تحمیل کرده است. در حالی که وضعیت زنان در حوزه های مختلف در شرایط پس از انقلاب اسلامی پیشرفت چشمگیری داشته است و چهره های درخشان و ممتازی در میان زنان ظاهر شدند که در تحولات سیاسی و اجتماعی و در دوران دفاع مقدس در مقام مادران و همسران ایثارگران نقش افرینی کرده اند، چنین شخصیت هایی اساسا جایی در بعد از پایان ندارد. این رمان با داعیه بیان واقعیت های زنان چشم خود را بر واقعیت بزرگی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بسته است و انسان را نه در مقام معنوی و ملکوتی اش و زن را نه در جایگاه رفیع دینی اش که تنها در مقام نازل مادی با تمایلات حداقلی به نمایش گذاشته است. ادبیات زنانه با داعیه بیان واقعیت ها و ناگفته ها شکل گرفت. اما به نظر می رسد بعد از پایان چشم خود را بر درخشان ترین تجارب زیستی زنان در چهار دهه گذشته بسته است و با گزینش شخصیت هایی که با دوری از تعالیم دینی و فرهنگ اسلامی دچار چالش شده اند راهکاری برای زن مسلمان ایرانی ندارد.
– باید توجه کرد نگاه این رمان به مقوله زن، فرهنگ و سبک زندگی چیست؟ شخصیت ایده ال این داستان که در نهایت نیز حرکت داستانی با تغییری در او شکل می گیرد منظر است. فاطمه همان زندگی گذشته را دارد. همسر احمد، خواهر احمد، رویا و نسرین همانند گذشته اند. این منظر است که می تواند در طی سفری در نهایت به تحولی در زندگی اش نزدیک شود. منظر زنی کاملا روشنفکر است که هیچ نشانه ای از اعتقادات و باورهای دینی و همسویی و همدلی با انقلاب اسلامی و موقعیت هایی چون دفاع مقدس در او دیده نمی شود. او و زنانی که گردش جمع شده اند سلوکی غربی دارند و کاملا غرب ستایانه درباره سوئد و زندگی در ان صحبت می کنند. بدون توجه به این واقعیت که در کشوری چون سوئد ۵۴ درصد متولدین نامشروع اند بنابر این زندگی در چنین فرهنگی نمی تواند مایه مباهات بوده و به عنوان نسخه ای برای زنان ایران اسلامی معرفی شود. نشانه های غیر قابل انکاری در متن دیده می شود که شخصیت های داستان با رفتاری کنایه امیز با ارزش های دینی و اداب شرعی مواجه می شوند. منظر در امامزاده کشف حجاب می کند و توجهی به تذکر دیگران ندارد. او به مدت هفت سال با مردی رابطه داشته بدون انکه با او ازدواج کرده باشد. تحقیر زنان سنتی از جمله مادر رویا کاملا دیده می شود:” از او چیز یاد می گیری(سوری) نه از من که پرنده کورم. خودش هم باور کرده بود که پرنده کور است. گفت نفهمیدم کی شوهر کردم و برای چی از زندگی هیچ چیز نفهمیدم دلم به شما دو تا خوش بود. انگار این م زیادی ام بوده گفتند لیاقت همین را هم نداری بفرما بیرون مرخص.»ص۹۳٫

در بخش دیگری از این برنامه حاضران در جلسه به بیان نقطه نظرات خود پیرامون کتاب پرداختند.
فریبا وفی، نویسنده کتاب در این جلسه اظهار داشت: به اعتقاد من نویسنده هر آنچه را می خواسته بگوید، در کتاب قید کرده و نباید توضیحات نویسنده به اثر سنجاق شود. توجه به جزئیات و مساله زنانه در جای خود مهم است و به اعتقاد من اتفاقات درونی و زیر پوستی مهم تراز اتفاقات بیرونی هستند.

این نویسنده پیشکسوت در مورد اینکه آیا از تجربه زیستی در این داستان استفاده شده است یادآور شد : همین طور است چون که من معمولا از چیزهایی که می شناسم، می نویسم. به همین دلیل است که در داستان های من، اتفاقات درشت پیدا نمی کنید و بیشتر سعی می کنم تصویرگر جهان زنانه باشم.
احمد شاکری در بخش پایانی سخنانش گفت: البته باید توجه داشت نقد ما در این جلسه متوجه متنی است که مقابل ما است. طبعا شیوه کامل تری از نقد باید در دستور قرار گیرد که در ان جهان داستانی نویسنده بر پایه مقایسه و تحلیل اثار داستانی متعدد او مورد بررسی قرار گیرد. باید توجه داشته باشیم که در این جلسه ما درصدد فهم این داستان و تحلیل ان بر اساس مبانی حکمی بودیم. این به معنای نقد نویسنده نیست. چرا که چنین جلسه ای قدرت و توانایی لازم را برای نقد نویسنده ندارد. فهم ما از این اثر که بر ضدیت با سنت تاکید دارد یا نسبت به انقلاب اسلامی و ارزشهای ان معترض است برامده از متن است و به معنای اعتقاد نویسنده نیست.
همچنین باید توجه داشته باشیم تعدد سلایق و حتی مبانی در جامعه اسلامی امری پذیرفته شده است. اما این به معنای پذیرش این مبانی در نقد یک داستان نیست. علی القاعده نقد نمی تواند پذیرای در مبنای متضاد و نتایج معکوس انها باشد. اینکه چه اثر می تواند منتشر شود موضوع این جلسه نیست و علی القاعده ساختارهای نظارتی در وزارت ارشاد باید بدان پاسخگو باشند. انچه ما می توانیم بر ان تکیه کنیم مبنای فلسفه اسلامی در شناسایی واقعیت مطلق و پای بندی و تعهد به حقیقت است. چیزی که به نظر می رسد در این اثر کمرنگ بوده است.

نشست نقد و بررسی کتاب «بعد از پایان» با تقدیر از فریبا وفی، نویسنده اثر و احمد شاکری، منتقد ادبی پایان یافت.

ویژگی‌های رمان طراز انقلاب اسلامی

احمد شاکری معتقد است: بخشی از بدنه مدیریت فرهنگی ما به جای اینکه از سطح انتظار برای دریافت بیانات رهبر انقلاب در مورد آثار عبور کند و به استخراج مبانی بپردازد، همچنان در مرحله انتظار برای تقریظ‌ها و بیانات مانده است.
۳۰ تير ۱۳۹۸ – ۱۰:۴۱ فرهنگی ادبیات و نشر نظرات
ویژگی‌های رمان طراز انقلاب اسلامی/ چرا ادبیات داستانی در زمینه آرمان‌خواهی تهی‌دست است؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انقلاب اسلامی در حالی چهلمین سالگرد پیروزی خود را پشت سر گذاشت و قدم به دهه‌ پنجم حیات خود نهاد که اگرچه دشمنان گمان‌های باطلی در سر داشتند اما دوستانش در سراسر جهان، امیدوارانه آن را در گذر از چالش‌ها و به دست آوردن پیشرفت‌های خیره‌کننده، همواره سربلند دیده‌اند. در چنین نقطه‌ی عطفی، رهبر انقلاب با صدور «بیانیه‌ گام دوم انقلاب» و برای ادامه‌ این راه روشن، به تبیین دستاوردهای شگرف چهار دهه گذشته پرداخته و توصیه‌هایی اساسی به‌منظور «جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ» ارائه فرموده‌اند.

بیانیه‌ «گام دوم انقلاب» تجدید مطلعی است خطاب به ملت ایران و به‌ویژه جوانان که به‌مثابه منشوری برای «دومین مرحله‌ی خودسازی، جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی» خواهد بود و «فصل جدید زندگی جمهوری اسلامی» را رقم خواهد زد. این گام دوم، انقلاب را «به آرمان بزرگش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) هست» نزدیک خواهد کرد. با توجه به اهمیت این بیانیه و لزوم تبدیل این بیانیه از گفتار به یک گفتمان و الگوی اجرایی، اولین جلسه از سلسله نشست‌های راهکارهای تحقق بیانیه گام دوم در حوزه فرهنگ، هنر و ادبیات با محوریت شعر و داستان با حضور احمد شاکری نویسنده و منتقد، پدرام پاک‌آیین کارشناس فرهنگی و رضا اسماعیلی شاعر در باشگاه خبرنگاران پویا برگزار شد. در این نشست که با همکاری انجمن قلم ایران و خبرگزاری تسنیم، برگزار شد، به موضوعات مختلفی از جمله تجلی آرمان‌خواهی در ادبیات چهار دهه گذشته ایران، چرایی لزوم پرداختن به آرمان در ادبیات انقلاب در چله دوم، ویژگی‌های روایت آرمانی و … پرداخته شد. شاکری در این زمینه معتقد است که انقلاب اسلامی همانند اتفاقات تأثیرگذار در جهان، روایت خود را پدید آورد و زمینه‌ساز ظهور روایت از آرمان در ادبیات شد. پاک‌آیین نیز در این نشست، بیانیه گام دوم انقلاب را جزو اسناد فقه فرهنگی آینده انقلاب دانست و بر ایجاد نگاه حداکثری در حوزه فرهنگ تأکید کرد و گفت: لازمه ایجاد این نگاه حداکثری این است که در مجموعه نظام اسلامی به تعریفی روشن از فرهنگ و هنر و جایگاه آن دست پیدا کنیم.

مشروح بخش نخست این نشست را می‌توانید در ادامه مشاهده کنید:

اسماعیلی: عنوان ثابت برنامه راهکارهای تحقق بیانیه گام دوم در حوزه فرهنگ است. این جلسه موضوع «آرمان‌خواهی در چله دوم انقلاب» با محوریت آثار ادبی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در واقع هدف، سنجیدن وضع موجود با وضعیت آرمانی و موعود است. برای اولین پرسش به این موضوع بپردازیم که راهکارهای تحقق محورهای فرهنگی بیانیه گام دوم در عرصه ادبیات چیست؟ آیا ادبیات ما در ۴۰ سال گذشته توانسته موضوع آرمان‌خواهی را پررنگ کرده و همزمان با جریان مردم در انقلاب، به آن بپردازد؟ چه توفیقات و چه کاستی‌هایی در این زمینه داشته‌ایم؟

شاکری: پیشاپیش باید گفت که بیانیه گام دوم بیانیه بسیار مهم و جزو منابع بالادستی است که سیاست‌های کلی را در حوزه‌های مختلف ترسیم می‌کند. نکته‌ای که انتظار می‌رود صورت گیرد، نحوه مواجهه مخاطبان این بیانیه با این متن در تشریح و تحلیل آن است. مخاطب چنین بیانیه‌ای گستره جامعه ایران با تمام جوانب است؛ لذا در حوزه فرهنگ مفادی که این بیانیه مؤید آن است، باید تبدیل به سیاست‌های مشخص و برنامه‌ها شود.

لزوم تبدیل بیانیه گام دوم به الگوی اجرایی

ابتدا چند نکته درباره این بیانیه؛ اول اینکه این بیانیه که به قلم رهبر معظم انقلاب تنظیم شده مؤید به عمل ایشان هم هست؛ به خصوص در حوزه فرهنگ، ادبیات و کتاب. با انطباقی که میان نظر و عمل وجود دارد، ایده ایشان حوزه‌های نظری را روشن می‌کند و عمل ایشان مؤید و مفسر نظر ایشان است. به عنوان مثال در حوزه فرهنگ وقتی بحث بر سر این است که در ۴۰ سال گذشته چه چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای برای آینده ترسیم کرده‌ و چه توفیقاتی در این مدت داشتیم؟ در این زمینه می‌توان از تقریظ‌هایی که ایشان بر آثار مختلف نوشته‌اند، اشاره کرد. نوع و جنس آثاری که ایشان بر آنها تقریظ نوشته‌اند و بیانات و نکاتی که راجع به آنها می‌نویسند، مؤید همین نظر است. نکته دیگر این است که باید چنین بیانیه‌ای وارد سیاست‌های کلی و چرخه‌ای از اندیشه‌ورزی، تصمیم‌گیری و اجرا شود و به طور کلی باید تبدیل به الگویی شود که در این الگو بتواند به نحو اجرایی مورد استفاده قرار گیرد.

گاه بیانات رهبر انقلاب در حوزه فرهنگ حتی از سوی جبهه فرهنگی انقلاب هم فهم نمی‌شود

نکته سوم این است که این بیانیه بخشی از منظومه نظری مقام معظم رهبری را شکل می‌دهد؛ بنابراین توجه به این بیانیه در صدد فهم بیشتر آن و تقریب مفاد و مفاهیمی که در آن ذکر شده،‌ نیازمند توجه به منظومه فکری مقام معظم رهبری در مجموعه گفتارها، مکتوبات، سخنرانی‌ها، ملاقات‌ها و … است. بهترین مفسر برای این بیانیه، دیگر بیانات رهبر معظم انقلاب است. نکته دیگری که بیانیه را از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌کند، این است که با وجود مرجعیت سیاسی و دینی ایشان به عنوان عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی برای رهبر انقلاب، مبانی که ایشان در حوزه فرهنگ بیان می‌کنند چندان مورد فهم و توجه قرار نمی‌گیرد؛ این موضوع را حتی گاه می‌توان از سوی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی نیز دید. به تعبیری، اختلاف قرائت‌ها و برداشت‌ها در حوزه فرهنگ از بیانات رهبر معظم انقلاب مشخص است. ما باید تلاش کنیم تا در پرداخت به بیانیه گام دوم و در مواجهه با آرای مقام معظم رهبری مرجعیت علمی و سیاست‌گذاری فرهنگی به نحو دقیق و تام در شؤن و زیرمجموعه‌های فرهنگی کاملاً شناخته و فهم شود. رهبر انقلاب در برخی از حوزه‌های فرهنگ مانند ادبیات داستانی، مستندنگاری، فیلم و … فارغ از بیان کلیات، وارد جزئیات هم شده‌اند. بخشی از این اختلاف قرائت‌ها که می‌تواند مانع هم‌دلی و یکپارچگی میان نیروهای جبهه فرهنگی انقلاب می‌شود، این است که موضع و افق دید رهبر انقلاب به درستی درک نشده است. اگر بیانیه گام دوم به عنوان مرجع معرفی و تبیین نشود و تفسیر درستی انجام نشود، همچنان مکتوم باقی می‌ماند و اثربخشی لازم را ندارد.

یکی از مسائلی ما که با آن مواجه هستیم، این است که به نظر می‌رسد بخشی از بدنه مدیریت و کسانی که انتظار می‌رود تحلیل مناسبی از این کنش‌ها در عمل و نظر مقام معظم رهبری ارائه کنند، در مواجهه حداقلی نسبت به گفته‌ها و نوشته‌ها و بیانات رهبر انقلاب هستند. این نوع مواجهه، عالمانه و اندیشه‌ورزانه نیست؛ در حالی که ایشان مؤلفه‌های کلی را در حوزه ادبیات و فرهنگ فرموده‌اند.

دلیل ورود رهبر معظم انقلاب به تقریظ‌ها چیست؟ به نظر می‌رسد که یک دلیل این است که آن بدنه‌ای که باید مفاهیم کلی را از بیانات ایشان و محکماتی که در آرای امام(ره) و متفکران انقلابی آمده،‌ نتوانسته‌اند استخراج کنند و این نشانه ضعف اندیشه‌ورزی است. در بحث‌های تعلیم و تعلم هم وجود دارد که کسی که در مقام تعلم نیازمند مثال است، کسی است که قدرت تحلیل فکری و ذهنی کامل برای درک مطلب ندارد. به نظر می‌رسد که جامعه مخاطب این بیانات که نخبگان هم هستند، نتوانستند به نحو درست و دقیقی در مواجهه حتی ذکر مصادیق، از آن عبور کرده و به استنباط مبانی کلی نائل شوند؛ به همین دلیل بخشی از بدنه مدیریت فرهنگی ما به جای اینکه از سطح و اینکه منتظر بیانات و نوشته‌های ایشان در مورد آثار باشد، عبور کند و به استخراج مبانی بپردازد و براساس آن، به استنباط و تشخیص آثار خوب بپردازد، همچنان در مرحله انتظار برای تقریظ‌ها و بیانات جزئی مانده است. این غلط است. از این جهت بیانیه گام دوم به طیف اندیشه‌ورز کمک خواهد کرد که با فهم این مفاد کلی، به سمت استخراج مؤلفه‌ها پیش روند.

نکته دیگر، مقام معظم رهبری پنج مقطع را در این بیانیه پرداخته‌اند و سیر انقلاب اسلامی در مقایسه این مقاطع ترسیم شده است. یکی از این مقاطع، مربوط به پیش از انقلاب اسلامی است. شکوفایی انقلاب، پس از پیروزی انقلاب، زمان کنونی که منظرگاهی است که ما ایستاده‌ایم و آینده انقلاب پنج مقطعی است که در این بیانیه به آن پرداخته شده است.

اسماعیلی: همانطور که اشاره کردید رهبر معظم انقلاب در حوزه فرهنگ دغدغه‌مند هستند و اگر ضرورت بدانند وارد مصادیق هم می‌شوند. ما در سال‌های اخیر این را کاملاً در حوزه‌های شعر و داستان دیده‌ایم. ایشان بارها ویژگی‌های ادبیات طراز انقلاب اسلامی را به روش‌های مختلف مثل تقریظ و … بیان کرده‌اند. دیدگاه‌های رهبر معظم انقلاب در حوزه ادبیات اظهر من الشمس است. ایشان درباره شعر معتقدند که در شعر در حال رشد هستیم. اما در حوزه ادبیات داستانی ما هنوز به نقطه آرمانی نرسیده‌ایم و این موضوع را رهبر معظم انقلاب بارها اعلام کرده‌اند. چرا در حوزه ادبیات داستانی به ویژه رمان تهی‌دست هستیم و چه باید بکنیم که این بیانیه در این حوزه محقق شود؟

شاکری: رهبر معظم انقلاب در بند اول بیانیه می‌فرمایند که «انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگ‌ترین و مردمی‌ترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّه‌ی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده…». در مفاد دیگر این بیانیه نیز بحث آرمان مطرح شده است: «بی‌شک فاصله‌ی میان باید‌ها و واقعیّت‌ها، همواره وجدان‌های آرمان‌خواه را عذاب داده و می‌دهد». به نظر می‌رسد مقوله آرمان بحث مهمی است؛ نه تنها در بیانیه گام دوم که در دیگر بیانات رهبر معظم انقلاب نیز قابل رؤیت است. آنچه رهبر انقلاب به آن تأکید دارند، صورت جدیدی از آرمان‌خواهی را ارائه می‌کنند که از آن می‌توان به «آرمان‌خواهی واقع‌گرایانه» تعبیر کرد که البته با ایده‌ئالیسم متفاوت است؛ یعنی جمهوری اسلامی در ۴۰ سال خیانتی به آرمان‌ها نداشته و متعهد به آن بوده، ضمن آنکه برنامه‌ریزی و تمایل برای رسیدن به این آرمان‌ها، جامعه و انقلاب را از واقعیت‌های موجود دور نکرده است؛ لذا قضاوت ما راجع به وضعیت موجود وجود دارد و البته به این نیز بسنده نمی‌کنیم و برنامه‌ای برای رسیدن به آرمان‌ها وجود دارد. در آرمان‌خواهی واقع‌گرایانه وضعیت موجود و پتانسیل آن برای نیل به نقطه آرمانی لحاظ می‌شود. در این بخش، مسئله اول این است که آرمان چیست و نحوه تحقق به آن چگونه است؟

انقلاب زمینه‌ساز ظهور روایت از آرمان در ادبیات

نکته جالب که مفهوم آرمان را به عنوان یک مؤلفه در انقلاب اسلامی به ادبیات پیوند می‌زند، این است که انقلاب زمینه‌های ظهور روایت از آرمان را در ادبیات فراهم آورد. روایت از آرمان، روایت از صورت آرمانی زندگی که مطلوب هنر و ادبیات است. چرا انقلاب اسلامی این را پدید آورد؟ انقلاب عملاً به واسطه همین خصوصیت آرمان‌خواهانه و توجه به آرمان، مسبب شکل‌گیری روایتی از آرمان هم شد. شاید لازم باشد در جای خود فصل مشبعی باز شود که آرمان‌خواهی در ادبیات پیش از انقلاب مثلاً در جریان چپ وجود داشت، چگونه بود و چه تناسبی با فرهنگ و باورهای مردم داشت؟ نکته اینجاست که وقایع بزرگ در جهان مانند انقلاب‌ها، جنگ‌ها و … روایت از خود را نیز پدید آورده‌اند. به نظر می‌رسد جنس ادبیات پدید آمده پس از انقلاب اسلامی با جنبه آرمانی این دو واقعه به نوعی گره خورده است. روشنفکرانی که جریان ادبیات به ویژه در حوزه ادبیات داستانی را پیش از انقلاب در دست داشتند، در آغاز و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نتوانستند روایت نو و بومی از این دو واقعه ارائه کنند. چرا؟ چون هویت آرمانی دینی این دو واقعه مورد قبول آنها نبود.

بیشتر بخوانید
بیانیه گام دوم و «آرمان‌خواهی واقع‌گرایانه»/ آرمان‌خواهی در ادبیات پیش و پس از انقلاب چگونه بود؟

قوجق: نقدهای سیاسی، رمق ادبیات انقلاب را می‌گیرد/ آرزویی به نام «رمان انقلاب»

انقلاب ما با تأکید بر آرمان‌هایی شکل گرفت. انقلابی که واجد آرمان‌های متعالی و دینی است، خود ظرفی برای روایت فراهم می‌کند. درست است که غایت انقلاب رسیدن به آن آرمان‌ها بود، اما در حرکت به سمت آن آرمان‌ها و تحقق آنها، صورت‌های متنازلی از آن آرمان‌ها را نیز عملاً محقق کرد. در انقلاب اسلامی ظهور نسل جدید آرمان‌خواهی را می‌بینید که می‌خواهد حماسه و فرهنگ عاشورا را زنده کند، اما در کنش‌گری و حرکت به آن سمت، خود مراتبی از آن آرمان را مجسم می‌کنند. به عبارت دیگر، آرمان‌خواهی تحقق مراتبی از آرمان را به دنبال داشته است و وقتی آرمان در مراتبی محقق می‌شود، خود پدیدآورنده روایت آرمان‌خواه است. جنس انقلاب و دفاع مقدس جنس وقایعی بود که با الهام از واقعه تاریخی عاشورا شکل گرفت.

بیانیه گام دوم؛ فقه فرهنگی انقلاب

پدرام پاک‌آئین: بیانیه گام دوم انقلاب یکی از اسناد فقه فرهنگی در آینده خواهد بود. در این بیانیه شاهد نوعی آینده‌نگاری فرهنگی هستیم. به نظر می‌رسد که این بیانیه نیاز به اصل نظری دارد و به منزله معماری فرهنگی دهه پنجم انقلاب می‌توان از آن استفاده کرد. با توجه به تأکیدی که در این بیانیه بر حکمت و اخلاق به منزله راهبرد همه حرکات در کشور وجود دارد، من اینطور استنباط می‌کنم که از نظر رهبر انقلاب فرهنگ زیرساخت مجموعه تصمیمات حاکمیت هست و در سایر سخنان و رهنمودهای رهبر انقلاب نیز این رویکرد مشهود است.

این نگاه حکم می‌کند که ما باید نگاه حداکثری به فرهنگ داشته باشیم. گاهی دیده می‌شود که مسئولان فرهنگی سخن از پیوست فرهنگی می‌کنند، می‌گویند برای فلان اقدام نیاز به پیوست فرهنگی است، در حالی که در انقلابی که همه ارکانش فرهنگی است و فرهنگ، متن و میدان اصلی است، پیوست فرهنگی معنی ندارد چرا که فرهنگ پیوست و ضمیمه اقدامات نمی‌تواند باشد.

نکته مهم این است که باید به فرهنگ نگاه حداکثری داشت، این نگاه فرهنگ را از سطح سیاست و اقتصاد بودن خارج و به یک نظام فکری غالب در همه حوزه‌های تصمیم‌گیری تبدیل می‌کند. به نظر می‌رسد که لازمه این نگاه حداکثری این است که در مجموعه نظام اسلامی به تعریفی روشن از فرهنگ و هنر و جایگاه آن دست پیدا کنیم. ضعف معناشناسانه موجب گنگ بودن مفهوم فرهنگ و در نتیجه آسیب‌شناسی آن در بسیاری از حوزه‌ها از جمله تهاجم فرهنگی و ولنگاری فرهنگی شده است.

در جامعه ایرانی فرهنگ مفاهیم متعددی دارد که درک و ترسیم یک ویژگی مشترک با این لفظ را با مشکل روبرو کرده است. در حوزه فرهنگ باید بین نخبگان فرهنگی و توده‌های مردم به یک وفاق منطقی و قابل قبول دست پیدا کنیم.

بدون شک همه دولت‌های پس از انقلاب اسلامی با چالش فرهنگی روبرو بوده‌اند. تا زمانی که نگرش کلان اجتماعی به مقوله فرهنگ واقعی نشده و جایگاه فرهنگ به شیوه صحیح طراحی نشده باشد، نمی‌توانیم به مجموعه انتظارات و بایسته‌هایی که بیانیه گام دوم انقلاب در مقوله فرهنگ مطرح می‌کند، دست یابیم؛ بنابراین پایه سیاست‌گذاری در حوزه فرهنگ، ایجاد حداکثر توافق هم در سیاست عالی سیاست‌گذاران و هم در دستگاه‌های حاکمیتی و خصوصی و بین مردم و هنرمندان است. تحقق این هدف نیازمند فرایندی است که همه این فعالان بتوانند در آن مشارکت کنند.

نمی‌توان توقع داشت که در جامعه فرهنگی تفاوت دیدگاه بین مدیران وجود نداشته باشد اما می‌توان توقع داشت که سلیقه‌های متفاوت به هدف واحد معطوف شوند و این هدف واحد را باید در بیانیه گام دوم جست‌وجو کرد.

چرا روشنفکران دینی در زمینه آرمان‌خواهی درجا می‌زنند؟

در بیانیه گام دوم شاهد هستیم که بر اخلاق و معنویت و تجلی این دو عنصر در فرهنگ تأکید شده است. سال‌هاست که در عرصه جهانی و جهانی‌سازی شاهد جدایی دین از فرهنگ هستیم، در حالی که دین و آیین روزگاری در فرهنگ عمومی و آثار فرهنگی و هنری ما جای داشت. یکی از وظایف مدیر فرهنگی صیانت از هویت معنوی و اخلاقی فرهنگ و جلوگیری از گسست هویتی هنرمندان و انقطاع بین هویت دینی و هویت فرهنگی ماست. ایفای این وظیفه لوازمی دارد؛ یکی از این لوازم خود مدیر فرهنگی است. ما باید شاخص‌هایی برای انتخاب و ارتقای مدیران فرهنگی در دست داشته باشیم که مهمترین آنها انسان فرهنگی است. مدیر فرهنگی باید استراتژیست فرهنگی باشد و جایگاه فرهنگ در جمهوری اسلامی را فهم کرده باشد. چرا در مدیریت یک بیمارستان این دقت وجود دارد که مدیر، پزشک یا متخصص حوزه مدیریت درمان باشد، اما در مدیریت فرهنگی گاهی این دقت و ملاحظه وجود ندارد؟

*اسماعیلی: در سال‌های اخیر احساس می‌شود که روشنفکری دینی ما از آرمان‌ها فاصله گرفته و دچار انفعال فرهنگی شده‌اند. نمونه‌ای از آن را می‌توان در پیوند روشنفکران دینی با سلبریتی‌ها در سال‌های اخیر دید. چرا روشنفکران دینی ما در حوزه آرمان‌خواهی درجا می‌زنند و به سمت فرهنگی می‌غلطند که ما قبل از انقلاب شاهد آن بوده‌ایم؟ برای پیش‌گیری این روند چه باید کرد؟

شاکری: وقتی به بیانات رهبر انقلاب در ۴۰ سال اول نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که پنج مقطع را ایشان در مجموع در نظر داشته‌اند. آن چیزی که ما در مورد آرمان‌خواهی به عنوان یک هدف و محرک در انقلاب اسلامی شاهد بوده‌ایم، به این وقایع و وقایع پس از آن رنگ و بوی دیگری داده است. آنچه ادبیات را به آرمان‌خواهی متصل می‌کند، این است که موضوع متفاوتی را برای روایت می‌سازد. جنس انقلاب اسلامی به واسطه مؤلفه آرمان‌خواهی دینی، علت مادی متفاوتی را برای روایت پدید آورد که در دل آن، روایتی از آرمان شکل گرفت. پس از انقلاب، آنچه بیش از هر چیز پدیدآورنده یک دوره جدید برای هنر و ادبیات ما بود، آشنایی ما با فرم روایی نبود، آنچه زاینده روایت از انقلاب بود، خود انقلاب بود. این ماده خام خود ماده جهت‌بخش است و ادبیات را هم جهت می‌دهد، اما جهتی که به ادبیات می‌دهد، جهتی است که موضوع به قالب می‌دهد. وقتی ما درباره آرمان به صورت فکری و نظری صحبت می‌کنیم، مفاهیمی را برای آرمان برمی‌شماریم، اما وقتی ادبیات می‌خواهد روایتی از آرمان داشته باشد، آرمان صورت ملموس به خود می‌گیرد. داستان بخش محقَق آرمان را نشان می‌دهد. آنچه ادبیات انقلاب را از غیر آن متمایز می‌کند، این است که انقلاب ما جلوه‌ای از مراتبی از آرمان‌ها را محقق کرد و این تحقق چون صورتی از تجربه عملی برای جامعه ما فراهم آورد، موادی را برای روایت فراهم آورد؛ وگرنه واقعه عاشورا و ارزش‌های دینی در تاریخ ما وجود داشت چرا سبب‌ساز نشد برای روایت‌هایی به این شکل؟ چرا ما مستندنگاری‌مان متوجه دفاع مقدس شد؟ چون دفاع مقدس تجسم عینی و عملی مراتبی از آرمان‌هاست. روایت از آرمان یا ادبیات آرمانی مرهون تجربه انقلاب اسلامی است. اگر انقلاب آرمان‌خواه نبود، هیچ‌وقت ادبیات متفاوتی هم پدید نمی‌آمد.

بیشتر بخوانید
سایه سنگین سیاست بر ادبیات انقلاب/ شاعر انقلاب نه حمایت شد و نه کسی دستش را گرفت

اسرافیلی:‌ پسر خاله‌ها و پسر عمه‌ها را مدیر فرهنگی می‌کنند

رمان مطلوب انقلاب اسلامی چه ویژگی‌هایی دارد؟

مسئله مهم در آغاز روایت از انقلاب این است که آیا داستان صرفاً روایت از این آرمان است و روایت ابزار است یا خود موضوعیت دارد؟ ما می‌خواهیم روایتگر این آرمان‌ها باشیم. داستان روایت آرمانی از یک آرمانی است یا تنها روایت از یک آرمان است؟بحث آرمان‌خواهی به دو ساحت متفاوت و متداخل مربوط می‌شود. در کنار آرمان‌خواهی دفاع مقدس و انقلاب اسلامی، نگره‌ای تشکیل شد که روایت این آرمان اگر آرمانی نباشد می‌تواند این آرمان را نشان دهد؟ انقلابی داشتیم که به توصیف رهبر انقلاب، ۴۰ سال پرافتخار بود. آنچه از این ۴۰ سال برای آینده می‌ماند، موضوعیت این اتفاقات در ضمن روایت‌هاست. روایت‌ها هستند که تاریخ را زنده نگاه می‌دارند و مجسم می‌کنند. آنچه انتظار می‌رود سرمایه ما برای ۴۰ سال دوم باشد، ۴۰ سال اول است؛ و آن چیزی که این سرمایه را ثبت می‌کند و بالاتر از ثبت تاریخی، نمایش می‌دهد روایت از آن است. آیا به تعبیری ما باید برای روایت از این آرمان، باید به روایت آرمانی هم برسیم یا خیر؟ این مسئله‌ای است که ما در این مدت به دنبال آن بوده‌ایم و معمولاً از آن اینطور یاد می‌شد که رمان مطلوب انقلاب اسلامی چیست؟

*اسماعیلی: فکر می‌کنید کتاب‌هایی که رهبر انقلاب بر آنها تقریظ نوشته‌اند، روایت آرمانی از این آرمان‌هاست؟

شاکری: بله، دقیقاً. چرا تقریظ‌های ایشان در حوزه رمان منتشر نمی‌شود؟ چرا آثار مشخصی را معرفی می‌کنند؟ چرا دست روی مستندنگاری خصوصاً در حوزه دفاع مقدس گذاشته‌اند؟

بیانیه گام دوم و «آرمان‌خواهی واقع‌گرایانه»/ آرمان‌خواهی در ادبیات پیش و پس از انقلاب چگونه بود؟

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ اولین جلسه از سلسله نشست‌های «راهکارهای تحقق بیانیه گام دوم در حوزه فرهنگ، هنر و ادبیات» با محوریت شعر و داستان با حضور احمد شاکری نویسنده و منتقد، پدرام پاک‌آیین کارشناس فرهنگی و رضا اسماعیلی شاعر با همکاری انجمن قلم ایران و خبرگزاری تسنیم در باشگاه خبرنگاران پویا برگزار شد.

رضا اسماعیلی که مدیریت این جلسه را به‌عهده داشت، ضمن طرح پرسش‌هایی به موضوع آرمان‌خواهی در ادبیات پس از انقلاب اسلامی و جنس آرمان‌خواهی در ادبیات چله دوم انقلاب پرداخت. شاکری هم در همین رابطه ضمن اشاره به برخی از نکات مطرح‌شده در بیانیه گام دوم انقلاب؛ ضمن اشاره به اختلاف قرائت‌ها از بیانات رهبر معظم انقلاب درباره مسائل فرهنگی طی سال‌های گذشته گفت: این اختلاف قرائت‌ها گاه مانع هم‌دلی نیروهای جبهه فرهنگی انقلاب می‌شود.

انقلاب؛ زمینه‌ساز ظهور روایت از آرمان در ادبیات

او همچنین در ادامه به تفاوت آرمان‌ها در ادبیات پیش و پس از انقلاب اسلامی پرداخت و ادامه داد: نکته جالب که مفهوم آرمان را به‌عنوان یک مؤلفه در انقلاب اسلامی به ادبیات پیوند می‌زند، این است که انقلاب زمینه‌های ظهور روایت از آرمان را در ادبیات فراهم آورد. روایت از آرمان، روایت از صورت آرمانی زندگی که مطلوب هنر و ادبیات است. چرا انقلاب اسلامی این را پدید آورد؟ انقلاب عملاً به‌واسطه همین خصوصیت آرمان‌خواهانه و توجه به آرمان، مسبب شکل‌گیری روایتی از آرمان هم شد. شاید لازم باشد در جای خود فصل مشبعی باز شود که؛ آرمان‌خواهی در ادبیات پیش از انقلاب مثلاً در جریان چپ وجود داشت، چگونه بود و چه تناسبی با فرهنگ و باورهای مردم داشت؟ نکته اینجاست که در تمامی جهان اگر نگاه کنیم، وقایع بزرگی که تأثیرگذار بودند مانند انقلاب‌ها، جنگ‌ها و… روایت از خود را نیز پدید آورده‌اند. به‌نظر می‌رسد جنس ادبیات پدیدآمده پس از انقلاب اسلامی با جنبه آرمانی این دو واقعه به‌نوعی گره خورده است. روشنفکرانی که جریان ادبیات به‌ویژه در حوزه ادبیات داستانی را پیش از انقلاب در دست داشتند، در آغاز و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نتوانستند روایت نو و بومی از این دو واقعه ارائه کنند، چرا؟ چون هویت آرمانی دینی این دو واقعه مورد قبول آنها نبود. انقلاب ما با تأکید بر آرمان‌هایی شکل گرفت. انقلابی که واجد آرمان‌های متعالی و دینی است، خود ظرفی برای روایت فراهم می‌کند. درست است که غایت انقلاب رسیدن به آن آرمان‌ها بود، اما در حرکت به‌سمت آن آرمان‌ها و تحقق آنها، صورت‌های متنازلی از آن آرمان‌ها را نیز عملاً محقق کرد.

این عضو انجمن قلم ایران گفت: در انقلاب اسلامی ظهور نسل جدید آرمان‌خواهی را می‌بینید که می‌خواهد حماسه و فرهنگ عاشورا را زنده کند، اما در کنش‌گری و حرکت به آن سمت، خود مراتبی از آن آرمان را مجسم می‌کند، به‌عبارت دیگر، آرمان‌خواهی تحقق مراتبی از آرمان را به‌دنبال داشته است و وقتی آرمان در مراتبی محقق می‌شود، خود پدیدآورنده روایت آرمان‌خواه است. جنس انقلاب و دفاع مقدس جنس وقایعی بود که با الهام از واقعه تاریخی عاشورا شکل گرفت.

پاک‌آئین نیز در ادامه این نشست، بیانیه گام دوم را یکی از اسناد فقه فرهنگی دانست و اضافه کرد: در این بیانیه شاهد نوعی آینده‌نگاری فرهنگی هستیم. به‌نظر می‌رسد که این بیانیه نیاز به اصل نظری دارد و به‌منزله معماری فرهنگی دهه پنجم انقلاب می‌توان از آن استفاده کرد.

دو روایت ناکام از پایداری یک جشنواره ادبی

به گزارش خبرنگار مهر، هفته گذشته و در آستامه برگزاری هفدهمین دوره جایزه ادبی قلم زرین، خبرگزاری مهر با انتشار دو یادداشت به نقد رویکردهای این جایزه پرداخت. در این دو یادداشت مواردی انتقادی از رویه حاکم بر این جایزه ادبی نقل شده و درباره راهی که این جایزه به آن منتهی می‌شود هشدار داده بود. متعاقب انتشار این دو یادداشت روز گذشته احمد شاکری سرداور بخش ادبیات داستانی این جایزه در یادداشتی به مطالب مندرج در این دو متن واکنش نشان داد. با وجود اینکه این یادداشت حاوی اتهاماتی ناروا علیه خبرگزاری مهر و تحریریه فرهنگی آن است اما عطف به باور این رسانه به درج نظرات مختلف درباب مسائل فرهنگی، متن آن را به صورت کامل برای خوانش و قضاوت مخاطبان خود منتشر می‌کنیم:

خبرگزاری مهر در سیزدهم تیرماه سال جاری و تنها یک روز مانده به برگزاری آیین اختتامیه هفدهمین جشنواره قلم زرین، یادداشتی با عنوان “متر و شاقول قلم زرین از کدام جنس است؟ ” به قلم محمد حقی مدیر نشر کتابستان معرفت منتشر کرد. این خبرگزاری پیش از این با انتشار یادداشتی بدون ذکر نام نویسنده، با عنوان “قلم زرین جریان ساز ادبیات متعهد انقلاب اسلامی؟ ” در ۱۱ تیر ماه، به برگزاری جشنواره قلم زرین واکنش نشان داده و آن را در رسیدن به اهداف مد نظر خود ناکام ارزیابی کرده بود. نگارنده، که در دوره هفدهم، سرداوری بخش داستان بزرگسال این جشنواره را بر عهده داشته، از فرصت پدید آمده در پی طرح موضوعاتی چند در این دو یادداشت استقبال کرده، نکاتی را بیان می دارد.

استقبال از نقد و مواجهه آگاهانه، منصفانه و روشنگرانه در قبال آن، از جمله کم بود ها و گم بودهای واقعی حوزه ادبیات داستانی بخصوص از سوی مدیران و برنامه ریزان و مسئولان دولتی و غیر دولتی آن است. شکل گیری پرسشگری و اهتمام به پاسخگویی، فارغ از توافق یا عدم توافق طرفین یا اطراف بحث، زمینه را برای شکل گیری گفتگوی سازنده و پویا و خروج از حاشیه پردازی و حاشیه سازی و بنا نهادن منطق علمی فراهم می آورد. جا دارد رسانه ها و خبرگزاری ها مسائل اصیل و اولویت دار حوزه ادبیات، بخصوص کارکردها و اهداف بر زمین مانده جریان ادبیات داستانی متعهد را در جریانی قوی، از مسئولان ذی ربط مطالبه نمایند. گرچه نوعاً اشتغال رسانه ها به موضوعات مناسبتی، عدم برخورداری از پشتوانه علمی و پژوهشی، عدم ارتباط گیری موثر و سازنده با محیط های علمی و دانشگاهی، محفل گرایی، کم کاری، عادت زدگی و نگاه سطحی و ژورنالیستی از سویی و عدم پاسخگویی برخی مدیران و برنامه ریزان و سیاست گذاران حوزه ادبیات داستانی از سوی دیگر این فرایند را با چالشهای جدی مواجه ساخته است.

جشنواره‌ها تنها یکی از برنامه های متصور و متوقع در حوزه ادبیات داستانی در کشورند که به دلایلی که در جای خود باید بدان پرداخت، در کلیت فضای ادبی کشور به برجسته ترین، پرشمارترین، و اولویت دار ترین برنامه ادبی تبدیل شده اند. لذا مسئله شناسی تکثیر و تنوع جشنواره های ادبی در کلیت خود مقوله ای مهم است که باید با پژوهشی جدی در بازه زمانی چند ده ساله و گستره مکانی ایران اسلامی به اسیب شناسی ان پرداخت. ضمن انکه فلسفه جشنواره های ادبی ان هم در فضای فرهنگی جمهوری اسلامی و با نگاهی به معضلات حال و آینده ادبیات در کشور، خود نیازمند بازنگری و تئوری پردازی است. به نظر می رسد از رسمی ترین جایزه ادبی کشور یعنی جایزه کتاب سال و جایزه جلال ال احمد تا خردترین جشنواره های استانی و موضوعی، دچار بحران هویت به دلیل عدم تعیین دقیق کارکردها و اهداف متناسب با واقعیت های موجود ادبیات کشورند. این سرگردانی و تحیر در مخاطبان و طبعاً منتقدان این جشنواره ها نیز مشاهده می شود. زیرا این طیف نیز، نوعاً تنها بر اساس انتظارات و توقعات محدود خود به سراغ جشنواره ها رفته تئوری متوازن و مشابهی در تبئین جشنواره های ملی و بومی ندارند. منطقی است که در چنین شرایط بلاتکلیفی که مجموعه های دولتی و غیر دولتی، خصوصی و شبه خصوصی، توش و توان و سرمایه مادی و معنوی خود را صرف برگزاری جشنواره ها می کنند، اینگونه توقع شود که جشنواره بیش از آنکه باید و شاید، حل المسائل حوزه ادبیات در کشور است. در حالی که طرح مطالبات متعدد و سرریز مسائل خرد و کلان حوزه ادبیات-بخصوص ادبیات داستانی- بر سر جشنواره ها نتیجه یک خوش بینی مفرط درباره کارکرد جشنواره ها یا غفلت درباره علل و اسباب مسائل مختلف در این حوزه است. بنابر این جشنواره ها می توانند به عنوان یک تکه از پازلی چند ده قطعه ای مورد مطالعه قرار گیرند در این صورت است که می توان دقیقاً کارکردهای جشنواره را در نقد واقعی آن دخیل کرده و سهم هر یک از ارکان ادبیات در کشور را در پرسشگری ملحوظ داشت. نتیجه این تفکیک و تمایز، آن خواهد بود که معضلات جریان ادبیات در کشور از جمله مقوله نشر اعم از” قیمت کاغذ و زینک و جوهر و چاپ و… و. ” به حساب جشنواره نوشته نشود. جناب حقی به اقتضای فعالیت و حوزه کاری شان به عنوان ناشر در یادداشت “متر و شاقول قلم زرین از کدام جنس است؟ ” از زاویه نشر به این مسئله توجه کرده و ابعاد دیگر را نادیده گرفته اند. هر یک از حوزه های نشر، ترجمه، توزیع و حتی تبلیغ، مسائل خاص خود را دارند و حتی جشنوار ها در مهمترین کارکرد خود یعنی تبلیغ اثار، مبسوط الید و در تاثیر خود تام و تمام نیستند. واضح است که به عنوان مثال حتی با معرفی چند ده اثر از میان چند هزار اثر به عنوان نامزد بخش داستان در جشنواره ای چون قلم زرین –که امری غیر معقول و غیر متداول است- انتظار نمی رود مشکلات نام برده در پیشانی یادداشت ایشان حل شود. نکته دیگری که در همین بخش از یادداشت بر آن تاکید شده، خطر آثار ترجمه ای است.

البته معضل وفور آثار ترجمه ای غیر همسو با فرهنگ و ارزشهای ملی و دینی مسئله ای جدی برای ادبیات داستانی کشور قلمداد می شود. اما معیار اصیلی که این معضل را با اهمیت می سازد جهت فکری و فرهنگی است که در آثار داستانی دنبال می شود. مشکل جریان متعهد به انقلاب با اثار ترجمه ای صرفاً ترجمه ای بودن ان نیست. چه بسا اثار ترجمه ای که ارزشهای انسانی و الهی را ترویج می دهند. معضلِ معیارِ پیش گفته، هجمه به فرهنگ و اندیشه ملی و دینی است. با لحاظ این ملاک، نه تمامی اثار ترجمه ای مطرود و نه تمامی اثار تالیفی مقبول خواهند بود. هدف جایزه قلم زرین حمایت و معرفی بهترین اثر تالیفی متعلق به جریان متعهد به انقلاب و دفاع مقدس است نه تمامی یا حتی عمده یا بخشی از این اثار. سازوکار جشنواره های ادبی برای داوری در میان اثار منتشره در هر سال و انتخاب بهترین اثر از میان انها است. این سازوکار واجد محدودیت هایی در معرفی برخی، بلکه اغلب، چه رسد به تمامی اثار منتشره متعهد در طول یک سال دارد. کاملاً بدیهی است انتخاب اثاری به عنوان نامزدهای یک دوره، نفی ماعدا نکرده به معنای غیر متعهد بودن یا کاملاً بی ارزش بودن اثار معرفی نشده در میان نامزدان یا اثار غیر برگزیده نیست. اما حمایت از اثار تالیفی همسو با جریان فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی نه باسازوکار برگزاری جشنواره و اعلام اسامی نامزدهای بخشهای ان که سازوکارهای دیگری در حوزه تبلیغ و توزیع و جریان نقد می طلبد.

مطلب دیگری که در این یادداشت مغفول واقع شده مفهوم “حمایت” است. حمایت مراتب، انواع و متعلقی خواهد داشت. طبعاً معرفی دو اثر در بخش داستان بزرگسال به عنوان اثار تقدیری، در جهت حمایت از ادبیات متعهد ارزیابی می شود. اما این انتظار که جشنواره ای چون قلم زرین، از دهها اثر تولید شده در جریان ادبیات داستانی انقلاب حمایت کرده و آنها را به عنوان نامزد یا برگزیده معرفی کند امکان پذیر نیست. نتایج اعلام شده در جشنواره قلم زرین نه تنها ” مهر بطلانی بر این ادعا [تقویت ادبیات] و هرسال هم بدتر از سال قبل. ” نیست، بلکه دقیقاً جشنواره ای چون قلم زرین ایینه صاف و بی إعوجاجی از وضعیت موجود در ادبیات کشور به نمایش می گذارد. جشنواره قلم زرین در معرفی نامزد ها، اعلام نتایج، بسنده کردن به تقدیر و عدم معرفی برگزیده، تلاش داشته تا واقعیت ادبیات داستانی را بدون حب و بغض و بدون دخالت جهت گیری های سلیقگی یا اغراق بازتاب دهد. اینکه اثار داستانیِ ناشری متعلق به جریان داستان انقلاب اسلامی به سمت ادبیات زرد تمایل پیدا کرده است و از حداقل های وجوه فنی و محتوایی لازم برای معرفی در مقام تقدیر یا برگزیده محروم شده، سیاست گذاری ان ناشر یا مجموعه مربوطه را مورد سئوال قرار می دهد. اینکه موسسه ای در بی اطلاعی از مبانی ادبی انقلاب اسلامی و با فاصله گرفتن از معیارهای اصیل ادبیات انقلاب مرزهای اعتقادی را مخدوش می سازد واقعیتی است که عدم معرفی چنین اثاری در جشنواره قلم زرین بازتاب دهنده انها است. انچه ادبیات داستانی امروز بدان نیازمند است ارائه تصویری واقعی از وضعیت موجود است. بر این اساس حتی عدم معرفی اثری در یک دوره از جشنواره به عنوان برگزیده خود قضاوت مشخصی درباره اثار داستانی سال مورد بررسی است.

نویسنده یادداشت می اورد: «این وسط، حاکمیت، تشکیلاتی را مورد حمایت قرارداده و بودجه دولتی در اختیارشان می‌گذارد که از این نویسنده و اثر و ناشر حمایت کند.» طبق اعلام ریاست هیئت مدیره انجمن قلم، نهایت حمایت مالی وزارت ارشاد از این جشنواره که یکی از پایدارترین جشنواره های ادبی است و برایند نظر جمعی حدوداً سیصد نفر از نویسندگان و شاعران متعهد انقلاب اسلامی است از سی میلیون تومان تجاوز نمی کند. و این مبلغ بسیار کمتر از هزینه ای است که برای برگزاری حداقلی چنین جشنواره ای در پنج بخش و با حضور بیش از پانزده داور و بررسی صدها اثر نیاز است. همین بودجه اندک نیز، نه برای مطلق حمایت از ناشران و نویسندگان، که صرفاً برای برگزاری جشنواره و اهدای جوایز به برگزیدگان ان در نظر گرفته شده است. اشنایی و مرور فعالیت های انجمن قلم ایران نشان می دهد برخی برنامه های این انجمن از جمله طرح انتشار اثار پیشکسوتان، اساساً با بدعهدی ارشاد عملاً با اختلال مواجه شده است. اگر بتوان مصداقی برای کم کاری مجموعه هایی که ردیف بودجه دولتی داشته و امکانات بیشتری از مجموعه انجمن قلم دارند نام برد، قطعاً بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان در صدر این فهرست خواهد بود. کافی است میزان حق الزحمه داوری و مبلغ جایزه تعلق گرفته به برگزیدگان جایزه جلال ال احمد را با تقدیری های قلم زرین مقایسه کنید. یا حق الزحمه دبیر جایزه قلم زرین را با حق الزحمه دبیر اجرایی و علمی جایزه جلال بسنجید تا مشخص شود چه مجموعه هایی باید درباره حمایت های دولتی و بودجه های بیت المال پاسخگو باشند.

در ادامه یادداشت، نویسنده پس از عبور از مقدماتی مخدوش، جشنواره قلم زرین را متهم به بی انصافی کرده مدعی می شود: «متر و شاقول حضرات از کدام جنس است!؟ از بین شش هزار بررسی ادعایی فقط ۵ کتاب یعنی اینکه در ادبیات ایران خبری نیست که نیست؟» نویسنده با قطعی تصور کردن پیش فرض خود مبنی بر اینکه در اثار داستانی سال ۹۷ تعدادی بیش از ۵ اثر صلاحیت معرفی داشته اند داوری بخش داستان را مخدوش می داند، در حالی که برای مدعای خود هیچ دلیلی اقامه نمی کند. بلکه تنها تلاش دارد با یک مقایسه کمّی بی مبنا، مخاطب را قانع کند که حتماً از میان شش هزار اثر بیش از پنج کتاب ارزش نامزد شدن یا برگزیده شدن را دارند! منطق “انصاف” در بیان گوینده ان است که باید نسبتی میان اثار منتشره و اثار تقدیر شده یا نامزد شده وجود داشته باشد. مثلاً اگر در یک سال شش هزار اثر دیده شده باشد باید یک صدم انها (۶۰ اثر) نامزد جشنواره شوند! اما این نسبت سنجی با چه منطقی قابل دفاع است؟ نویسنده یادداشت به این مهم بی توجه بوده است که ملاکهای انتخاب و گزینش در جشنواره ای که می خواهد بهترین ها را معرفی کند با ملاکهای عام ارزش گذاری اثار متفاوت است. جشنواره نه تنها به دنبال اثار برتر است بلکه حداقلهایی را برای انتخاب اثر چه در بخش نامزد ها و چه در بخش تقدیر یا برگزیده اعلام می کند. اثار متعددی در طول سال منتشر می شوند که ممکن است خواندنی بوده، از سلامت نسبی فکری و هنری برخوردار باشند یا حتی فروش بالایی را نیز به خود اختصاص دهند، اما در فهرست نامزدهای جشنواره قرار نگیرند. بر اساس مبنای نویسنده یادداشت، اگر جشنواره ای نامزدی را در بخشهایی اعلام نکند یا با معرفی نامزد، برگزیده ای نداشته باشد. یا به جای معرفی برگزیده تنها به تقدیر از اثری اکتفا کند فاقد معیار مشخص و انصاف در امر قضاوت و داوری است! بر این اساس انچه بر عملکرد داوران صحه می گذارد و فرایند داوری را تایید می کند معرفی قطعی اثاری به عنوان نامزد و برگزیده و اعلام فهرست بلند بالایی از نامزدهای داستانی است. در حالی که انچه اولاً جشنواره مکلف به ان است اساساً تطبیق معیارها و روش های فکر شده و مبانی نقد بر اثار و رتبه بندی اثار و سپس معرفی اثری است که رتبه مورد نظر را احراز کرده باشد. بنابر این دقیقاً عدم معرفی اثری به عنوان برگزیده یا محدود بودن نامزدها، دقیقاً حاکی از کاربست دقیق معیارها و انتخاب ها است.

جشنوره قلم زرین به عنوان جشنواره ای غیر دولتی و مستقل از امکانات محدودی برای تهیه اثار منتشره در هر سال برخوردار است. با این وجود اصل اولی در داوری، تلاش برای تامین و مرور تمامی اثار در هر بخش از جمله داستان بزرگسال بوده است. این جشنواره، هر ساله با انتشار فراخوانی در رسانه های عمومی از شخصیت های حقیقی و حقوقی درخواست می کند اثار منتشره در ان سال را به دبیرخانه انجمن ارسال نمایند. در رویه ای دائمی، قلم زرین به این روش اکتفا نکرده و ضمن نامه نگاری با برخی ناشران از انها به صورت مکتوب و رسمی تقاضا می کند تا اثار چاپ اول شان را جهت داوری در اختیار دبیرخانه جشنواره قرار دهند. حتی در سال جاری جشنواره تلاش کرد با رایزنی با نهادهایی چون کتابخانه های عمومی کشور دسترسی بیشتری به منابع منتشره در سال ۱۳۹۷ داشته باشد که موفق بدان نشد. داوران در هر یک از بخشهای پنج گانه قلم زرین علاوه بر فراخوان پیش گفته با مرور فهرست منتشره تفکیکی خانه کتاب در بخشهای مختلف تلاش می کنند، اثاری که احتمال موفقیت انها در جشنواره می رود را جهت خرید تنظیم کنند. قرائنی چون ناشران معتبر و حرفه ای، نویسندگان شناخته شده، گونه های ادبی پر مخاطب و پیشرو و هر قرینه معتبر دیگری که راه را برای حضور اثار در مرحله بعد باز کند در این بخش لحاظ می شود. در مرحله بعد، اثار خریداری شده طی سه مرحله داوری می شود. مرحله ریزش اولیه، مرحله داوری توسط دو داور که با تکمیل فرم های داوری همراه است. و مرحله سوم که در ان در صورت موافقت دو داور، داور سوم –و در شرایطی داور چهارم- اثار را مطالعه کرده درباره رای نهایی گروه داوری و انتخاب نامزدها، تقدیری ها و برگزیده احتمالی گفتگو می شود. تمامی مراحلی که با حضور داوران رقم می خورد با گفتگوهای جدی و فنی درباره اثر همراه بوده و صرفاً به نمرات برگه های ارزیابی اثار اکتفا نمی شود. داوران بخش داستان در اصرار برای دیده شدن حداکثری اثار داستانی منتشره در سال ۱۳۹۷، حتی خلاف رویه مرسوم در چنین جشنواره هایی که با اتمام مهلت فراخوان، اثری را به گردونه داوری وارد نمی کنند، تا اوایل خرداد پذیرای آثاری بودند که توسط ناشران به دبیرخانه جشنواره ارسال شد. این همه، به انضمام حدوداً پنج ماه کار و صرف وقت برای خواندن هزاران صفحه داستان، همگی در جهت تامین نتیجه قابل دفاع صورت گرفته است. لذا گروه داوری بخش داستان بزرگسال می تواند با اطمینان ادعا کند و خوشنود باشد، بهترین های سال ۱۳۹۷ را که نزدیکترین قرابت را با ادبیات متعهد انقلاب اسلامی دارد به مخاطبان جایزه قلم زرین معرفی کرده است.

آقای حقی در یادداشت خود آورده است: «آیا می‌شود امسال دوستان جسارت به‌خرج داده و اسم کتاب‌های بررسی شده و معدل کسب نموده از نظر آنها و ملاک این انتخاب را بیان کنند تا کمی راه نفس باز شود!؟» همانطور که بیان شد به قطع هیچ کتابی از چشم داوران دور نمانده است و در یکی از مراحل داوری دیده شده است. همچنین گروه داوری بخش داستان بزرگسال امادگی دارد، ملاکهای خود را در داوری اثار به بحث گذاشته و از انها دفاع کند. نگارنده متن که از حیث تجربه و سابقه کوچکترین عضو گروه داوری بوده است اثاری را در حوزه مبانی ادبیات داستانی دفاع مقدس و فلسفه داستان منتشر کرده که گویای منظومه فکری این قلم است. ضمن اینکه مدعی خروج گروه داوری قلم زرین از حدود علمی باید در این زمینه اقامه دلیل کند. اما متن هر دو یادداشت مورد اشاره تنها به اتهام زنی به جشنواره قلم زرین و طرح ادعاهای بی مبنا بسنده کرده اند. همچنین انتشار برگه های ارزیابی و ریز نمرات هر یک از داوران در هیچ جشنواره ای از جمله قلم زرین مرسوم نبوده، بلکه معقول نیز به نظر نمی رسد. این نه به دلیل محافظه کاری یا غیر قابل دفاع بودن نمرات، بلکه بدان سبب است که انچه در نتیجه داوری ها تعیین کننده است تنها نمرات نیستند. بلکه دلایل و شواهد متنی و گفتگوهای اقناعی دو یا سه طرفه در حقیقت، تکلیف آثار نهایی را روشن می کنند. طبعاً این استدلالات و ادله و شواهد متنی هستند که در نقد و داوری تعیین کننده اند و نمرات برگه های ارزیابی به اندازه کافی گویا نبوده بعضاً ممکن است موجب سوء تفاهم شوند. بنابر این، گروه داوری بخش داستان هفدهمین جشنواره قلم زرین امادگی خود را برای برگزاری جلسات نقد درباره اثار نامزد در بخش داستان و حتی مهمترین اثار داستانی منتشر شده در طول سال با مشارکت ناشران و مجموعه های ادبی اعلام می دارد. اما به راستی ایا قلم زرین راه نفس ناشران و نویسندگان را بسته است!؟ یا این بی برنامگی و سیاست های یک بام و دو هوای مدیران ادبیات است که راه تنفس ادبیات متعهد را بسته است؟ ایا جشنواره قلم زرین گلوی ادبیات را می فشارد یا این ادبیات شبه روشنفکری و جریان نفوذی تابع ان هست که با آلوده و مسموم ساختن فضای ادبیات داستانی، حیات معنوی این شجره طیبه را تهدید می کنند؟ ایا انتخابهای بخش داستان جشنواره هوا را از ادبیات داستانی و ناشران و نویسندگان ان دریغ داشته است یا جریان منفعل سکولار بی دغدغه حاکم بر دانشگاهها و محافل علمی که نه تنها پشت ادبیات متعهد را به لحاظ نظری خالی کرده بلکه عملاً با تیغ تئوری های اومانیستی در مقابل ادبیات متعهد صف ارایی کرده اند؟ ایا قلم زرین با انتخاب سالم ترین اثار داستانی حیات نویسندگان و ناشران متعهد را تهدید کرده است یا مجموعه برگزار کننده جایزه جلال ال احمد و کتاب سال و جشنواره هایی از این دست هستند که نشان دار ترین چهره های روشن فکری را در مقام هیئت علمی و داور به خدمت گرفته است و با برگزیدن اثار سیاه دفاع مقدس و سکولار بی تعهد تیشه به ریشه ادبیات متعهد زده و برای شبه نویسندگان روشنفکر رزومه سازی می کنند؟ ….

قلم زرین جشنواره ای متعهد به ارزشهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. در طول ادوار هفده گانه خود نیز تلاش داشته بر این مسیر استوار بماند گرچه خود را منزه از خطا نیز نمی داند. اما تعبیر “جشنواره حاکمیتی” که در یادداشت جناب محبی امده، تعبیری دوپهلو است که عموماً از سوی طعن زنندگان جریان شبه روشنفکری بر مجموعه ها و نهادهای انقلابی استفاده می شود. جشنواره قلم زرین مفتخر است اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی را سرلوحه فعالیت و انتخاب خود قرار داده است. قلم زرین در دفاع از این ارزشها نه مجامله کرده و نه مسامحه می کند. اما قطعاً در این مسیر مستقل عمل کرده و به هیچ نهاد یا ارگانی وابسته نبوده به گروه و نویسنده یا موسسه ای نان قرض نداده، ملاکهای اصیل خود را در انتخاب به کار می گیرد. در نقطه مقابل، جشنواره های شبه روشنفکری که شعار عوام فریبانه جشنواره های غیر حاکمیتی یا بر حاکمیتی را فریاد می زنند به شهادت تاریخ، بیشترین امکانات را از دولتهای وقت همسو با خود دریافت کرده و از امکانات مادی و معنوی که از ان سوی مرزها در اختیارشان قرار داده می شده بهره برده اند. جشنواره قلم زرین بر خلاف ادعای دهان پر کن جشنواره های شبه روشفکری که خود را جشنواره های مردمی و مورد حمایت نویسندگان و اهل ادبیات معرفی می کنند یکی از مردمی ترین جشنواره های ادبی کشور است. قلم زرین نه با ترکیبی از نویسندگانی که تعدادشان از انگشتان دو دست تجاوز نمی کند شکل گرفته و نه همانند جشنواره هایی که همانند بوته های خودرو، عمری یک ساله دارند استقرار یافته، که در طول قریب به هجده سال، برایند دانش و ارمان بیش از دویست عضو نویسنده، شاعر و هنرمند خود را بازتاب داده است و بر اساس ارزشها و مبانی مشخص، اعلام شده و قاطع مسیر خود را ادامه داده است.

اما انتشار یادداشت جناب حقی، مدیر جوان و دلسوز نشر خوش نام و خوش آتیه کتابستان معرفت عقیب یادداشت “قلم زرین جریان ساز ادبیات متعهد انقلاب اسلامی؟ ” از نویسنده ای بی نام، محل تامل است. نویسنده بی نام با تعابیری چون «به پسند هیئت مدیره انجمن»، «داوران این جایزه و منطق حاکم بر داوری آنها، نوعی تفکر بسته و البته بدون استراتژی و مبتنی بر سلیقه صرف اعضایی از درون ترکیب آن خودنمایی می‌کند و حاصل چنین اتفاقی البته دهان کجی به ضروریات و بایسته‌های تقویت جریان انقلابی نشر و نیروهای جوان و فعال و آینده ساز ادبیات داستانی در ایران است.» مجموعه ای از اتهامات بی پایه و مبنا را متوجه جشنواره قلم زرین ساخته است. به نحوی که بر مخاطب متن روشن می کند نویسنده بی نام ان بیش و پیش از انکه در صدد نقد عالمانه جشنواره باشد کین جویانه و بد دلانه در صدد تخریب جشنواره است. این در حالی است که همین نویسنده و نویسندگان بخش کتاب و ادبیات خبرگزاری مهر با اغوش باز اخبار ریز و درشت محافل و جشنواره های روشنفکری را بازتاب می دهند و خود را متعهد به ان می دانند. رویکرد خبرگزاری مهر و سوگیری ان در بخش کتاب و ادبیات در مواجهه با جریان ادبی متعهد انقلاب اسلامی در سالهای اخیر از چشم اهالی نظر پوشیده نبوده و نیست. انچه این نویسنده بی نام بدان تاخته است البته جزو افتخارات جشنواره قلم زرین است. چرا که طیف شبه روشنفکر، پایداری بر ارزش ها و آرمان ها و مطالبه تعهد انقلابی و ایدئولوژیک از ادبیات را “تفکر بسته” می دانند. این گروه رویگردان از ارزشها و پشیمان از درک و حضور در برهه های حساس انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، کانون عزیمت خود را رها شدگی ادبیات داستانی از ایدئولوژی می دانند. در حالی نویسنده این متن نه تنها داوران بخش داستان که هیئت مدیره و انجمن قلم را متهم به سلیقه گرایی می کند که ادبیات متعهد با پیوستی که با باورهای عمیق دینی و قطعیات مبانی حکمی و معارفی دارد دقیقاً مبتنی بر اصول خدشه ناپذیر حرکت می کند و این جریان پشیمان شبه روشنفکری است که با دلدادگی و وادادگی به مبانی غربی به دنبال پسند و سلیقه ذائقه غربی حرکت می کند.

واقعیت تلخ این روزهای ادبیات متعهد که نمونه هایی مشابه نیز برای ان قابل شمارش است، قرار گرفتن خبرگزاری مهر در تحت مدیریت مجموعه ای حاکمیتی چون سازمان تبلیغات اسلامی است. شنیده شدن و تبلیغ مبانی ادبیات داستانی شبه روشنفکری و سیاهی لشکر جریان تهاجم فرهنگی و طعن و ریشخند به جریان ادبیات متعهد در ناآگاهی، غفلت، بی ارادگی یا سوء مدیریت، مدیران وقت سازمانها و نهادهای انقلابی بیماری مزمنی است که خسارت های فراوانی را بر جریان ادبیات متعهد وارد ساخته است.

ادبیات داستانی که تاریخ خود را از یاد ببرد، دوباره سیلی می‌خورد

سرداور داستان بزرگسال جشنواره قلم زرین گفت: در حال حاضر ادبیات ما در گسستگی با تجربه انقلاب خود قرار دارد. ادبیات داستانی که تاریخ خود را از یاد ببرد، دوباره سیلی می‌خورد.

شاکری: ادبیات داستانی که تاریخ خود را از یاد ببرد، دوباره سیلی می‌خورد
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس،‌ نشست خبری جایزه قلم زرین، صبح امروز در خبرگزاری فارس با حضور رحیم مخدومی دبیر هفدهمین جایزه قلم زرین، احمد شاکری، رضا اسماعیلی، محمود پوروهاب و احمد عربلو و همچنین تنی چند از خبرنگاران رسانه‌ها در خبرگزاری فارس برگزار شد.

احمد شاکری در این نشست اظهار داشت: اشتهای مدیرانی که افقی برای سیاست‌گذاری در زایش و تکثر جشنواره‌های ادبی ندارند موجب می‌شود نه تنها فرصت‌های جدیدی را برای ادبیات پدید نیاورند بلکه این زایش تبدیل به آسیب شده و جشنواره‌های ادبی با نوعی جهت‌دهی جریان‌های ادبی و غفلت از مبانی مشکلاتی ایجاد کرده‌اند.اگر به معنی جشنواره آن هم معنای لغوی آن توجه کنیم درمی‌یابیم کمتر جشنواره‌ای به واقع جشنواره بوده است.

* قلم زرین، جشنواره‌ای است که واجد ثبات قدم و استمرار بوده و در میان جشنواره‌هایی که می‌شناسیم به جریان ادبیات متعهد نزدیک است

وی ادامه داد:‌ تأثیرگذاری جامعه مخاطب و دقت در انتخاب همه ملاک است، اما تصور ما از جشنواره این است که از سویی به این سمت سوق می‌دهد که جشنواره‌هایی برگزار شود و از سویی موجب می‌شود نویسندگان نسبتی با جشنواره پیداکنند، اما چرا باید جشنواره تأسیس شود و چه کارکردی دارد؟ یکی از توفیقات قلم زرین این است که جشنواره‌ای است که واجد ثبات قدم و استمرار بوده است و در میان جشنواره‌هایی که می‌شناسیم به جریان ادبیات متعهد نزدیک است.

* قربانی چهره‌ها هستیم

شاکری تأکید کرد: بارزترین کاری که انجمن قلم از سال ۸۰ تا ۹۸ انجام داد همین فعالیت مستمر بود که برگزار کرد؛ اما یک نکته درباره تقدیر از چهره ادبی سال مطرح می‌کنم. چرا باید در جشنواره‌ای که ۱۵ داور در ۵ گروه آثار را بررسی می‌کنند خبر تقدیر چهره فرهنگی سال بخش اعظم جشنواره را تحت الشعاع قرار دهد؟ متأسفانه ادبیات ما قربانی چهره‌ها می‌شود، معرفی چهره سال کماً و کیفاً بخشی حاشیه‌ای برای جشنواره محسوب می‌شود و نه اصل در حالی که در دوره‌های گذشته از زمان دو ساعت و نیم برگزاری یک اختتامیه نیم ساعت به معرفی آثار و دو ساعت به تقدیر از چهره سال اختصاص می‌یابد چرا جشنواره‌ها را مقوله‌ای حاشیه‌ای می‌سازیم.

این دوار گفت:‌همه چهره‌های فرهنگی برای ما ارجمند هستند، ولی سیاست جوان‌‌گرایی و گام دوم، الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت کجاست؟ عمر ادبی برخی از افراد در حال تمام شدن است اما چرا استعدادها را در نمی‌یابیم؛ کجا باید این استعدادها دیده شوند؟‌آیا بعد از ۵۰ سال؟

به گفته وی، قلم زرین تنها جشنواره‌ای است که مؤید به نظر نویسندگان است و ثبات قدم دارد جایزه جلال و کتاب سال که نماینده گفتمان انقلابی و سیاست‌های رهبری باید باشند تبدیل به جشنواره‌ای در برخی بخش‌ها شده‌اند که به شکل سکولار شده و بر خلاف انقلاب و دفاع مقدس پاسدار را معرفی می‌کنند.

* هیات مدیره انجمن قلم امکان وتو نظرات داوران را دارد

وی ادامه داد: آئین‌نامه‌ها و اساس‌نامه‌ها هیچ کارکردی ندارند، کار را افراد می‌کنند، اما نکته‌ای که قلم زرین را برجسته می‌کند و موفقیتش روزافزون است اینکه در انتخاب داوران دقت دارد. دقت هیأت مدیره که حتی امکان وتو هم دارد بسیار بالاست یعنی اگر داوران اثری انتخاب کنند و منافی اصول باشد، وتو خواهد شد این در واقع سوپاپ اطمینانی لحاظ شده تا از خطوط و اهداف عدول نشود در طول این سال‌ها البته دوره‌هایی بود که انتخاب‌ها به ارزش‌ها نزدیک بود و دوره‌هایی تخطی شد. اما ادعای جشنواره‌ها در توفیق باید سنجیده و راستی‌آزمایی شود.

شاکری تأکید کرد: چرا کتابی که برگزیده می‌شود در محافل دانشگاهی دیده نمی‌شوند، باید نقد صورت گیرد تا بدانیم چه تأثیرگذاری داشته‌اند، و اگر توفیق داشته اثبات می‌کند که جشنواره تأثیرگذار بوده است.

وی به موضوع فقدان پژوهش اشاره کرد و با بیان اینکه وقتی حوزه پژوهش کار خود را خوب انجام ندهد این بار روی دوش جشنواره می‌افتد گفت:‌قلم زرین یکی از موفق‌ترین جشنواره‌های غیردولتی است که در مسیر مستقیم انقلاب و برگزاری منظم سالانه خود ثابت‌قدم بوده است.

وی نکاتی را مورد توجه قرار داد و گفت:‌در تحلیل هر مقوله‌ای از جمله ادبیات داستانی نباید آن را جزیره‌ای منفک از آفرینش‌های ادبی ببینیم در تحلیل اینکه ادبیات داستانی چه وضعی دارد هم خواننده کتاب باید نظر بدهد و هم پژوهنده باید وارد میدان شود و همه نظرات تجمیع گردد لذا بخش پژوهش و داوری‌ها حائز اهمیت است. بیشتر از پژوهش اما نقد اهمیت دارد.

وی با بیان اینکه ما نقد پیش از چاپ یا نداریم یا کم است،‌گفت: نقدها نوعا دقیق و همه‌جانبه‌نگر نیست موردی، موضوعی و محدودند اصولی و مبنایی نیستند، بعضا نقدها دچار سلیقگی هستند یا در جهت تقویت نویسنده و ناشر بوده و همه آنچه را که باید نمی‌گویند و در نقد رسانه‌ها آنچه می‌بنیم یادداشت‌نویسی است در واقع نقدی وجود دارد نقد ساختارمند نمی‌بینیم دارای مجلات تخصصی نقد نیستیم پس آثار برگزیده جشنواره‌ها کجا باید دیده و معرفی شود؟‌اعتبار این انتخاب کجا باید سنجیده شود؟ چند مجله تخصصی نقد داریم و …

* تئوری‌پردازیی در نقد نداریم/ ادبیات داستانی ملی به معنای واقعی کلمه فاقد متولی است

شاکری به غلبه نقد شفاهی بر مکتوب هم اشاره کرد و با بیان اینکه منتقد حرفی می‌زند و در فضا گم می‌شود اما نقد مکتوب ماناست، تصریح کرد: ما امروز شاهدیم اغلب نقدهای موجود سکولار هستند اساساً ارزش‌های آرمانی انقلاب در آن پژوهیده نمی‌شود و نسبتی با ادبیات متعهد ندارد. در این مسیر آقایان دستغیب، سرشار و مرحوم زنوزی فعال بودند و در دوره‌آی درخشیدند و نقد متعهد را دنبال کردند ولی ما امروز چه تعداد منتقد حرفه‌ای داریم نوعا نظردهندگان نویسنده هستند و تعداد کمی از آنها مجموعه نقد چاپ شده دارند. متأسفانه رسانه‌ها نیز به این افراد میدان می‌دهند ولی ما تئوری‌پردازیی در نقد نداریم و وقتی این‌ها نباشد طبیعتاً رسوباتش در ادبیات نمایان می‌شود و ادبیات ما به ورطه فرم‌زدگی نازل می‌رسد. ادبیات ما از اهدافش دور می‌شود و از تجربیات خود می‌برد. در حال حاضر ادبیات ما در گسستگی با تجربه انقلاب خود قرار دارد. ادبیات داستانی که تاریخ خود را از یاد ببرد دوباره سیلی می‌خورد.

وی در بخش پایانی سخنانش گفت:‌ادبیات داستانی ملی به معنای واقعی کلمه فاقد متولی است و به حال خود رها شده هر چند مراکز متعدد ادعای مدیریت ادبیات ملی را دارند اما نه شناخت و نه اطلاعات کافی و نه رصد ملی دارند حتی سند و برنامه نیز ندارند.

وی به نکته دوم اشاره کرد و گفت:‌نوعاً‌جشنواره‌ها مدعی کشف استعدادها و چهره‌های جوان هستند اما این ابتدای راه است و تربیت و حفظ استعداد از کشف مهمتر است. زیرا بعضا جریان متعهد استعدادهایی را کشف می‌کند که بعدها سر از محافل شبه روشن‌فکری در می‌آورد علت هم بی‌موضعی و تساهل مفرد جریان متعهد در معرفی خود است ما می‌ترسیم از مبانی سخن بگوییم و آنها را به کار ببندیم. حفظ استعداد در این جریان بسیار مهم است ولی نکته دیگر آموزش در آثار داستانی است که نمود آن مشخص می‌شود.

* خاطره نگاری‌ها آبروی ادبیات داستانی را حفظ کرده است

وی در پایان گفت: توفیق ادبیات تاریخی و ضعف تجربی از نکات دیگر است اما یک پیشنهاد می‌کنم و آن اینکه در جشنواره قلم زرین بدین واسطه که رقابت رمان با مجموعه داستان کوتاه قرار می‌گیرد و عموما در این مواجه داستان کوتاه با جهان رمان قابل رقابت نیست پس باید رقابتی دیده شود تا این دو از هم از مجزا باشند. اما در بحث ضعف تجربه باید عنوان کرد که، آنچه ادبیات ما را در دوره جدید رقم زد نه تکنیک آموزشی بود و موردی از این دست، بلکه نویسنده در بستر و کوران انقلاب قرارگرفت از تجربه معنوی غنی و در نتیجه و به روایت پرداخت، دلیل اینکه خاطره نگاری‌ها آبروی ادبیات داستانی را حفظ کرده وصل بودن به تجربه است. در حالیکه ادبیات داستانی تهی از تجربه غنی است و ضعف تجربی در آن مشهود است باید برای آن برنامه داشته باشیم.

انتهای پیام/

ادبیات داستانی متعهد در پیچ تاریخی

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، احمد شاکری از نویسندگان و منتدقان ادبی کشور طی مقاله‌ای مبسوط، مروری بر ادبیات داستانی سال ۱۳۹۷ به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب داشته است.

این مقاله در ادامه می‌آید؛

ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در حالی وارد چهل و یکمین سال خود می‌شود که تاریخچه‌ای پر فراز و نشیب را پشت سر گذاشته است و ثروتی عظیم را به بهایی گزاف برای حال و آینده ادبیات داستانی متعهد به ارمغان آورده است.

با آغاز فصل تابستان، جشنواره‌های ادبی به عنوان یکی از فعال‌ترین چرخه‌های تبلیغی- حمایتی کار خود را آغاز می‌کنند. اولین جشنواره ملی ادبیات را انجمن قلم ایران با عنوان جشنواره قلم زرین برگزار می‌کند و یکی از آخرین جشنواره‌های مستمر سالیانه جایزه شهید حبیب غنی پور است.

جشنواره‌های ادبی را به لحاظ تکثر و تنوع شان باید از جمله برنامه‌های ثابت جریانهای مختلف ادبی در کشور اعم از جریان شبه روشنفکر و جریان متعهد به حساب آورد. جشنواره‌ها که خود بستری برای رقابت آثار داستانی‌اند در رقابتی بزرگتر، تقابل جریان‌های ادبی را در کشور آشکار می‌کنند و به مبانی، سلایق و رویکردهای مختلف ادبی نمود و ظهوری اشکار می‌بخشند.

نگارنده در این یادداشت پس از آسیب شناسی اجمالی جشنواره‌های ادبی، در بُعدی کلان‌تر، مهمترین چالش‌ها و فرصت‌های ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را مرور کرده است.

فرآیندهای انتخاب و گزینش، که عموما در خلال داوری جشنواره‌ها و جوایز ادبی در طول سال انجام می‌پذیرد، در فضای ادبیات داستانی معاصر، جایگزین ساختارهای پژوهشی و نقد شده است.

جشنواره‌ها و جوایز ادبی با تنوع و تکثر چشمگیرشان در موضوعات، مبانی، روش‌های داوری، ترکیب داوران، مخاطبان هدف، میزان و نوع تقدیر و بالاخره آثار برگزیده، جامعه را به موجودیت ادبیات داستانی کشور در طول بازه زمانی یک ساله توجه می‌دهند. آثار برگزیده جشنواره‌ها در مدارج مختلف و حتی برگزیده نشدن یا نامزد نشدن آثاری در این رخدادها، گویای وضعیت ادبیات داستانی در بازه زمانی مورد بررسی است. اما ساختارهای معیوب ادبیات داستانی معاصر و رشد و توسعه نامتوازن ارکان ادبیات داستانی در کشور، اهمیت وافر به رکن تولید و چشم پوشی و بی توجهی به ارکان دیگرِ تئوریک و انتقادی، موجب شده تا مقوله‌ای به نام جشنواره‌ها، نوعا کارکردهای چندگانه‌ای پیدا کرده و از هویت اصلی خود خلع شوند.

در نتیجه، جشنواره‌های ادبی که نتیجه سیاست تبلیغی و جشنواره ساز مجموعه‌های دولتی و غیر دولتی بوده‌اند، نه تنها نوعا قادر به حل مسائل ادبیات داستانی نیستند، بلکه به معضلی برای جریان ادبیات داستانی تبدیل شده اند. برخی از علل این ناکارامدی در جشنواره‌ها بدین قرار است:

اول اینکه جشنواره‌های ادبی در کشور، نوعا در اظهار، اعلام، بیان و تبیین فلسفه وجودی خود ناتوان‌اند. جشنواره‌ها با داعیه انتخاب شایسته یا شایسته‌تر پا به میدان گزینش و انتخاب می‌گذارند. در حالی که نوعا منتَخَب جشنواره‌ها، بدون توضیح دقیقی در چرایی انتخاب، مبانی گزینش و نسبت اثر یا اثار منتَخَب با دیگر آثار، مورد تقدیر قرار می‌گیرند. واضح است علت انتخاب و معیارهای گزینش، از اصل معرفی اثرِ برگزیده، مهم تر است. زیرا فارغ از مجموعه، نهاد یا موسسه برگزار کننده جشنواره‌های ادبی، این معیارهای اصیل و دقیق هستند که ارزش و اعتبار اثر برگزیده را مشخص می‌کنند.

جشنواره‌ها نوعا تافته جدا بافته‌ای از جریان تئوری پردازی، نقد و حتی تولید و آموزش هستند. به همین دلیل، با وجود هزینه‌های مادی و معنوی که برای برگزاری آنها صرف می‌شود، قادر نیستند اثر برگزیده یا اثری که صلاحیت برگزیده شدن را نداشته، در جای معین خود تثبیت کنند. این البته بیش از هر چیز، به سردرگمی مخاطبان جشنواره‌ها و بی اعتبار شدن نتیجه جشنواره‌ها منجر خواهد شد.

دوم اینکه ترکیب داوران جشنواره‌های ادبی را نوعا نویسندگان و نه پژوهشگران و منتقدان شناخته شده تشکیل می‌دهند. این البته محصول نگاهی است که از مخاطب ادبیات داستانی آغاز شده و تا مدیران فرهنگی و سیاست‌های کلی حوزه ادبیات داستانی نفوذ یافته است. همان نگاهی که در ورزش یا سینما به اصالت بازیکن و بازیگر تعبیر می‌شود و اینگونه تلقی می‌شود که ورزشکار یا بازیگر حرفه‌ای لزوما تحلیلگر یا منتقد توانایی برای رشته خود نیز هست و می‌تواند در این باره تئوری پردازی کرده، دست به داوری و انتخاب بزند. این بدان معنی است که در چرخه‌ای باطل که کمتر گسستی در ان مشاهده می‌شود، نویسندگان، پدید آورندگان ادبیات داستانی‌اند و خود نیز ناقد و تحلیلگر و تئوری پرداز آن محسوب می‌شوند. چرخه‌ای بسته که هیچ گاه حقیقتِ نقد، به عنوان رشته‌ای تخصصی، بدان راه ندارد و قادر نیست با مجامع علمی و تئوری پرداز در حوزه ادبیات داستانی تعامل برقرار کند.

نوعا قشر نویسنده‌ای که داوری جشنواره‌ها را بر عهده دارند از آن جهت که علماً و عملاً داستان نویس اند، قادر نیستند نتایج داوری‌ها را در ضمن دیدگاهی تئوریک و انتقادی دسته بندی یا تبئین کنند. لذا حداکثر چیزی که جامعه ادبی در طول یک سال در نتیجه اعلام داوری‌ها از ان مطلع می‌شود، آثاری است که به ادعای جشنواره‌ها، جزو بهترین‌های سال گذشته‌اند. اما صدها اثری که هیچ گاه برگزیده نشده و نخواهند شد، در محاق قرار خواهند گرفت. نتیجه این سرگردانی، إجمال علمی و إنتخاب مبهم، آن است که جامعه ادبی تلاش می‌کند تا به قدر مشترکی میان جشنواره‌های ادبی برسد و این را حاکی از إجماع ادبی، بر یک یا چند اثر انتخابی قلمداد کند.

این قدر مشترک، که استقلال و اعتبار جوایز ادبی را مخدوش می‌سازد، معیاری کمّی است که تعداد جوایز کسب شده یک اثر را ملاک اطمینان بخشی در صحت انتخابها قلمداد می‌کند.

سوم اینکه، قرار گرفتن جشنواره‌های ادبی بر مسندی که ذاتا به نقد و پژوهش ادبی اختصاص دارد، نوعا با حاشیه أمنی برای برگزار کنندگان همراه است. در برخی جشنواره‌های ادبی اساسا نام داوران اعلام نمی‌شود و در دیگر موارد که داوران معرفی می‌شوند، موسسه یا مجموعه برگزار کننده جشنواره، خود و داوران را ملزم به پاسخ گویی و توضیح درباره فرایند داوری و گزینش نمی‌داند.

جدای از اعتراض‌های جسته و گریخته نویسندگان آثاری که در گردونه داوری به کناری نهاده می‌شوند، داوری جشنواره‌ها نوعا بدون معارض و معترض برگزار می‌شود. بیش از همه بدان سبب که بیان و مبنایی برای انتخاب‌ها اعلام نمی‌شود و در صورت بیان نیز، فرآیند نسبی و مقایسه‌ای آثار همه چیز را موکول به بررسی تمامیت اثار منتشره در طول یک سال می‌کند. این به معنای پنهان شدن سلایق در پس دعاوی است که هیچ گاه مورد پرسش قرار نمی‌گیرند.

چهارم انکه، جشنواره‌ها به واسطه ماهیت تبلیغی- حمایتی شان تحت فشارِ انتخاب و برگزیده کردن هستند. کمتر جشنواره‌ای در دوره‌ای که کتاب مناسبی برای انتخاب و برگزیدن نمی‌یابد، در مقابل فشارها مقاومت می‌کند. این تلقی چه در جشنواره‌ها، برگزار کنندگان و داوران آن و چه در مخاطبان چنین جشنواره‌هایی قوت گرفته که گویا جشنواره‌ای که به معرفی برگزیده اقدام نمی‌کند، جشنواره‌ای شکست خورده یا مغرض است.

معمولا عدم معرفی اثری به عنوان برگزیده، نه شکست ادبیات داستانی در طول یک سال، که شکست جشنواره تلقی می‌شود. حتی در صورت مقاومت جشنواره‌ای در عدم معرفی اثری به عنوان برگزیده در طول یک سال، تکرار عدم معرفی برای چند سال پیاپی، قطعا به مرگ جشنواره و اُفت مخاطبان ان منجر خواهد شد. این فشار مضاعف بر گزینش، که بیش از هر چیز از مبنای مقایسه‌ای بودن گزینش میان آثار ناشی می‌شود، نتیجه گیری واقعی از هویت ادبیات داستانی در بازه مورد داوری را مخدوش خواهد کرد. بر خلاف جشنواره‌ها، کتابها و مقالات پژوهش محور، ناگزیر به انتخاب نیستند.

پنجم اینکه جشنواره‌های ادبی –بخصوص آن دسته که آثار چاپ شده را مورد داوری قرار می‌دهند- در مدعای خود تمام نیستند. چنین جشنواره‌هایی به دلایل متعدد قادر به رصد و ارزیابی و بررسی تمامی آثاری که در طول سال منتشر می‌شوند نیستند. حتی در صورت دسترسی به سامانه‌های اطلاع رسانیِ چاپ و نشر، تهیه تمامی کتابها و مرور –ولو اجمالی- آنها مقدور تمامی جشنواره‌ها نیست. اینجاست که ناگزیر، معیارهای دیگری برای ریزش آثار داستانی مطرح می‌شود. در صد خطای این معیارها این احتمال را تقویت خواهد کرد که نویسنده‌ای ناشناس از انتشاراتی ناشناس یا نه چندان معتبر با احراز این قرائن اولیه از گردونه داوری‌ها کنار رود.

اما همه یا برخی از این اشکالاتِ مرتبط به جشنواره‌های ادبی، می‌تواند مورد اغماض قرار گیرد. مشکل اصلی انجاست که جشنواره‌ها در غیر جایی که باید باشند قرار می‌گیرند و بنا است خروجی را رقم بزنند که برای آن ساخته نشده‌اند. واقعیت آن است که جشنواره‌ها با تمامی تنوع در دیدگاهها مخاطبانی دارند. از دیدگاههای مصرح یا غیر مصرحی دفاع می‌کنند. بر پایه مبانی فکر شده یا سلایق شخصی یا صنفی یا محفلی دست به قضاوت می‌زنند. اینها همه می‌تواند در ذیل تکثیر و تکثر ادبیات پذیرفته شود. تنها در زمانی که در حوزه‌ای دیگر و کاملا متمایز از جشنواره‌های ادبی و کارکردهایشان، حوزه نقد و پژوهش به درستی کارش را انجام دهد.

یکه تازی جشنواره‌ها در حوزه‌های غیر مرتبط ساختاری با آنها و دست اندازی به حوزه‌های دیگر توسط داورانی که سابقه و تجربه و دانشی در پژوهش و نقد ندارند به نوعی تحریف تدریجی در تاریخ ادبیات داستانی معاصر منجر خواهد شد. این تحریف زمانی قوت می‌گیرد که شاهد باشیم در طول چند دهه گذشته و بخصوص پس از رونق گرفتن جشنواره‌های مختلف ادبی، مراکز دانشگاهی و پژوهشی نیز در شناخت واقعیت ادبیات داستانی معاصر زحمت پژوهش واقعی را تحمل نکرده و عملا در انتخاب موضوعات پژوهشی خود در حوزه ادبیات داستانی به نحو عام یا ادبیات داستانی گونه‌ای عملا به یافته‌ها و گفته‌های جشنواره‌های ادبی اکتفا می‌کنند. واقعیت غیر قابل انکار در محافل دانشگاهی که باید رسمی ترین محافل تولید علم در کشور باشند، آن است که غالب دانشجویان تحصیلات عالی، به تبع اساتید دانشگاه، زحمت مرور تاریخی اثار داستانی را متحمل نمی‌شوند.

تصویری که این طیف از ادبیات داستانی دارند بیش از هر معیاری، متوجه آثار برگزیده جشنواره‌های داستانی در کشور است. به بیانی دیگر، جشنواره‌ها که نوعا آثار سال گذشته را بررسی می‌کنند، ماده خامی را فراهم می‌‌آورند که در چرخه‌ای تکرار شونده، موضوع پژوهش‌های ادبی را می‌سازد و این چرخه به بازتولید شهرت و برند سازی از آثار منجر می‌شود. اما واقعیت چیز دیگری است. حتی اگر بپذیریم انتخاب‌های جشنواره‌ها نتیجه کاربست معیارهای اصیل، دقیق و فکر شده توسط داوران است، خیل آثار دیگری در کلیت ادبیات داستانی کشور نادیده گرفته می‌شوند و در ارزیابی‌ها و تحقیقاتی که صورت کلی ادبیات داستانی را در یک یا چند دهه می‌سازند جایی نخواهند داشت.

بی راه نیست که به یاد آوریم، انتخاب چند اثر داستانی سیاه دفاع مقدس توسط برخی جشنواره‌های متمایل به جریان روشنفکری چگونه محافل بی خبر و معمولا دنباله رو دانشگاهی را به تبئین و تشریح این شبه گونه وارداتی غیر اصیل متمایل ساخت و چگونه کرسی گفتمان رسمی ادبیات داستانی دفاع مقدس را به رویکرد سیاه نویس سپرد.

مروری بر چالش‌ها و فرصت‌های ادبیات داستانی انقلاب اسلامی

اهمیت یافتگی و باور به ادبیات داستانی: رأس المال کار در حوزه ادبیات داستانی ایمان و باور به اهمیت و تاثیر گذاری این مقوله در حال و اینده فرهنگ و حتی مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است. متاسفانه عقب ماندگی ادبیات داستانی در کشور و تولد آن در الگوی ترجمه‌ای و و ابسته، عملا جدایی و بیگانگی بزرگ تاریخی را میان این حوزه و مردم بوجود آورد.

انقلاب اسلامی با جریان قوی فرهنگی خود توانست طیف گسترده‌ای از مردم را با ادبیات داستانی و برخی هنرهای دیگر آشتی دهد. اما همچنان اهمیت و میزان قابلیت این حوزه درک نشده است. نشانه بارز این عقب ماندگی عدم توجه و عدم شناخت مسئولان فرهنگی و حتی ادبی کشور از واقعیت ادبیات داستانی متعهد است.

از جمله پیامهای آشکار تقریض‌های مقام معظم رهبری بر آثار روایی و مستند نگار و سفارشهای مکرر ایشان در ملاقاتهای حضوری با نویسندگان و مدیران مبنی بر کار در حوزه داستان نویسی و بخصوص رمان اهمیت این حوزه در تاریخ سازی انقلاب اسلامی است. ادبیات داستانی در ایران و حتی در جمع اهالی فرهنگ انگونه که در دنیا شناخته شده و محل رجوع و مطالعه است، به درستی درک نشده است.

اقبال مدیران فرهنگی به آثار پر رنگ و لعاب و پر خرج سینمایی و کم توجهی به ادبیات داستانی حاکی از همین تصور غلط است. طبیعی است تا اهمیت داستان و رمان در کشور و بخصوص در نزد مدیران وسیاست گذاران درک نشود عزمی برای حمایت و هدایت این جریان وجود نخواهد داشت. و تا ادبیات داستانی اصلاح نشود، سینما نیز در تولید متن به بلوغ نخواهد رسید. تا ادبیات داستانی اصلاح نشود مقوله کتاب و کتابخوانی به سامان نخواهد شد.

موجودیت کنونی ادبیات داستانی معلول و مسبَّبِ علل و اسبابی در طول تاریخچه ادبیات داستانی معاصر است. خام اندیشی است اگر وضعیت ادبیات داستانی در یک سال را معلول علل قریب ان و شرایط ادبیات داستانی در آن سال یا حتی سالهای نزدیک به آن قلمداد کنیم. خطای بزرگتر ان است که به ذکر معلول بسنده کرده و از علل بروز آسیب‌ها غفلت ورزیم. علل تهدید کننده و فرصت بخش در لایه‌های ادبیات داستانی وجود دارند. برخی از آنها فعلیت می‌یابند و برخی دیگر مستعد بروز و ظهور و تاثیر گذاری بر ادبیات در زمان مناسب‌اند.

برخی تاثیری فوری و برخی دیگر اثاری بطئی و بلند مدت خواهند داشت. بنابر این ذکر وضعیت ادبیات داستانی در مانند بازه زمانی یک ساله، نیازمند پژوهشی دو سویه است. اینکه چه عواملی در شکل گیری شرایط موجود موثر بوده اند و دیگر آنکه وضعیت موجود، خود به عنوان علت، چه شرایطی را برای آینده نزدیک یا دور ادبیات رقم خواهد زد. رویارویی هویتی ادبیات متعهد و روشنفکر واقعیت مستمر و غیر قابل انکار ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. جریان روشنفکری در حوزه ادبیات داستانی با آثار، مبانی و تربیت یافتگان نسل اول آن، در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری ادبیات متعهد نیز امتداد یافته است.

سیل ترجمه آثار داستانی، منابع نظری و کرسی‌های نقد و نظریه ادبی در دانشگاهها که هیچ گاه در کلیت خود انقلابی نبوده اند همواره جریان ادبیات متعهد را به چالش کشیده است. نکته دیگر، تنوع چشمگیر عللی است که بر جریان ادبیات داستانی کشور تاثیر می‌گذارند. رویه متداولی که توسط رسانه‌ها دنبال شده و ذهنیت ادبیات داستانی معاصر را از موجودیت خود سامان می‌دهد، به واسطه عدم تعمیق نظری، مسئله شناسی و روش شناسی علمی عموما بر برخی از این علل تمرکز کرده و برخی از مهمترین علل تاثیر گذار بر ادبیات داستانی معاصر را مسکوت می‌گذارد.

این ذهنیت نه تنها بر اشخاص دخیل در ادبیات داستانی تاثیر می‌گذارد و از ابشخور فکری آنها تغذیه می‌کند، بلکه ذهنیت برنامه ساز و سیاست گذار مدیران ادبیات داستانی را نیز تحت سیطره و کنترل خود قرار می‌دهد. چرخه‌ای از تولید و مصرف مسائل با دیدی ژورنالیستی که به درجا زدن ادبیات یا انحطاط آن خواهد انجامید.

ادبیات داستانی مقوله‌ای چند بعدی و پیچیده و نه بسیط و ساده است. از جمله مقدمات هر سیاست گذاری و برنامه‌ریزی یا هدایت و برنامه‌ریزی در این زمینه برخورداری از افقی فرانگر، ملی و موسع است. تاثیر گذاری در حوزه استراتژیک ادبیات داستانی به عنوان مولِد و زادگاه هنرهای روایی دیگر نیازمند شناخت ارکانی است که این حوزه را در کلیت خود شکل می‌دهند. در طول دهه‌های گذشته، عدم تحلیل و درک درست درباره چیستی و چگونگی و سهم هر یک از این ارکان در ادبیات داستانی معاصر موجب شده تا چند رکن بیش از دیگر ارکان مورد توجه قرار گیرد. در نتیجه عدم توازن رشد و بلوغ ارکان مختلف عملا برنامه ریزی‌ها را ناکام گذاشته یا تاثیر انها را حداقلی قرار داده است. زمانی که از ادبیات داستانی سخن به میان می‌اید منظور تنها تولید داستان و رمان و معضلات نشر و توزیع نیست. ارکانی چون: نقد، پژوهش، مدیریت، اموزش، تبلیغ، توزیع، تولید، نشر، ترجمه، اقتباس همگی در ساخت ادبیات داستانی معاصر نقش داشته و دارند.

تصور و اذعان به چنین تنوع و پراکندگی در ارکان ادبیات داستانی معاصر مقدمه‌ای برای تامل در بنیان نهادن تئوری متوازنی در رشد هماهنگ تمامی این ارکان است. کافی است بدانیم سرمایه گذاری مادی و معنوی بسیار در طول چهل سال گذشته در حوزه رمان نویسی بر پایه این تصور که زمان و زمینه برای تولید رمان از موضوعاتی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس اماده است و جهان تشنه شنیدن از این دو واقعه است بدون توجه به ارکانی چون نقد و پژوهش، عملا روند رو به رشد و امیدوارکننده جریان ادبی انقلاب اسلامی را که شعار احیای ارزش‌های اسلامی و آرمانهای انقلابی را فریاد می‌زد در مقاطعی دچار تحجر و کندی ساخت.

ادبیات داستانی خلاقه بدون جریان نقد ادبی متعهد دچار انحراف می‌شود و بدون پژوهشهای بنیادین و مسئله محور به بلوغ نخواهد رسید. ضعف این دو رکن مهم زمینه‌ها را برای حضور پر رنگ جریان شبه روشنفکر و تاثیر گذاری ان بر جریان نوظهور ادبیات داستانی متعهد فراهم اورد. در این رویارویی، جریان نقد روشنفکری وابسته و ترجمه‌ای ادبیات متعهد را از زایش روز افزون ارزش‌های انقلابی بازداشت.

مطالعات استراتژیک ادبیات داستانی ملی: ادبیات داستانی در طی چهار دهه تجربه‌های متعدد مدیریتی و تولید در حوزه‌های موضوعی را پشت سر گذارده است. وضعیت آموزش داستان در زمان حاضر با انچه در چهار دهه گذشته وجود داشت تفاوتهای اشکاری دارد. تعداد داستان نویسان و علاقمندان به داستان به نحو روز افزونی قابل شناسایی است. فرصت‌ها و تهدیدهای مختلفی در ارکان ادبیات داستانی در تاریخ انقلاب قابل شناسایی است.

هرگونه برنامه‌ریزی و تصمیم برای حال و آینده نیازمند شناخت دقیق و تحلیل گذشته ادبیات داستانی و تصور دقیقی درباره جبهه بندی جریان شبه روشنفکر و متعهد در حوزه ادبیات داستانی و ارکان متعدد آن است. در این صورت است که می‌توان برنامه‌ریزی دقیقی به معنای ملی برای آینده داشت. انگونه که نگارنده به تجربه و مطالعه دریافته تا کنون هیچ مرکز مطالعات استراتژیکی در این باره شکل نگرفته است. مرکز یا دفتری که فارغ از کارهای اجرایی و برنامه‌های روزمره زمین و زمینه ادبیات داستانی در کشور را با تمامی پراکندگی و البته استعداد‌ها و تهدیدها شناسایی کند.

معضل بزرگ مدیریتی در ادبیات داستانی کشور اندیشه و اطلاع محفلی و برنامه‌ریزی و هدف گذاری ملی است. مدیران نا آشنا بیش از انکه دغدغه‌ای برای شناخت وضعیت موجود ادبیات داستانی داشته باشند اشتهای سیری ناپذیری به دیده شدن و اجرای برنامه‌هایی دارند که قادر نیست ظرفیت‌های ملی را فعال سازد. این در حالی است که واقعیت ادبیات داستانی موجود و آینده کشور نه توسط مدیریت‌ها در مراکز شناخته شده دولتی که در شهرستانهای کوچک و بزرگ و در شبکه‌ای پیچیده و پنهان از آموزش، تولید، نقد و تبلیغ ساخته می‌شود.

سند چشم انداز ادبیات داستانی متعهد: حوزه ادبیات داستانی به تبع دیگر حوزه‌های فرهنگی و هنری در فرایندی بطئی و دیربازده آثار و ثمرات برجسته خود را اشکار می‌سازند. داستان مقوله‌ای است که از سویی به فراز و فرود شرایط اجتماعی و سیاسی وابسته است، از سویی با انسان سروکار دارد و از سوی دیگر پیچیده‌ترین تکنیک‌های روایی را برای نمایش انسان به کار می‌‌گیرد.

به همین سبب نتیجه بخشی برنامه‌ها امری نسبی و مقطعی و متناسب با شرایط موجود و آینده ادبیات داستانی کشور خواهد بود. از جمله خلاهای جدی در سطح سیاست گذاری و برنامه‌ریزی داستان، فقدان چشم انداز فکر شده و برنامه‌ریزی شده برای این مقوله است.

انگاره مبهمی در این باره وجود دارد که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی قادر است ارزش‌ها و آرمانهای ان را منعکس سازد. اما نه تنها این هدف به صورت دقیق مشخص نیست بلکه برنامه مشخص زمان بندی شده‌ای برای نیل به ان نیز در مجموعه‌های متولی ادبیات داستانی دیده نمی‌شود.

گویا تولید و تنقیح و توسعه مکتب ادبی انقلاب اسلامی برای برخی مدیران تبدیل به آرزویی شده است که تنها باید منتظر فرا رسیدن ثمر دهی آن در زمان نا مشخص باشند. این آسیب جدی خود معلول عللی متعدد است. چرا که سند نگاری در سطح ملی برای مقوله‌ای چون ادبیات داستانی که در کشاکش تبدیل و تحول از مقوله‌ای ترجمه‌ای و کاملا اومانیستی به مقوله‌ای دینی و انقلابی است نیازمند مطالعات و تحقیقات پسینی درباره تاریخ ادبیات انقلاب اسلامی و مطالعات پیشینی و اینده پژوهانه درباره آینده آن است. عدم تعیین، نقطه گذاری و هدف گذاری دقیق اینده ادبیات داستانی مجالی برای برخی مدیران فراهم آورده تا در نوع هرج و مرج مدیریتی از ادبیات داستانی متعهد ظرفیت سوزی کنند و هر از گاهی با ریل گذاری غلط آن را از مسیر اصلی و درست منحرف سازند.

همگرایی جریان ادبیات داستانی متعهد: در طول چهار دهه از عمر ادبیات داستانی انقلاب اسلامی حداقل سه نسل از نویسندگان به ادبیات معاصر معرفی شده‌اند. نسل اول در گسست ادبیات پیش و پس از انقلاب اسلامی و با ظرفیتی که انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به لحاظ تجربی و اجتماعی فراهم اورد وارد میدان داستان و رمان شدند. این نسل رشد خود را از جهتی مرهون بایکوت انقلاب اسلامی توسط نویسندگان شبه روشنفکر بودند. اما همواره تقابل دو جریان اصلی ادبیات شبه روشنفکر و ادبیات متعهد به میدان تولید داستان و رمان ختم نمی‌شده است. بلکه در لایه‌ای پنهان‌تر نویسندگانی از هر دو جریان به اردوگاه جریان دیگر متمایل شده یا کاملا کوچ کرده‌اند.

این تغییر و تبدیل و استحاله و توبه یکی از واقعیت‌های قطعی ادبیات داستانی پس از انقلاب است که خود ظرفیت‌ها و تهدیدهای جدی را برای ادبیات متعهد پدید آورده است. فرایندی که هیچ گاه در طول چهل سال قطع نشده است و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. از جمله تبعات پیدا و پنهان این رفت و آمدها میان دو جبهه فرهنگی و ضد فرهنگی جابه جایی خطوط و مرزهای تقابل فرهنگی بوده است.

دغدغه جریان ادبیات انقلاب اسلامی از آغاز این بوده است که تا حد مقدور از نویسندگان شبه روشنفکر سلیم القلب یا همسو با اندیشه‌های ملی و میهنی در تقویت جریان خود کمک گیرد. در دهه شصت سفارش تولید رمان به برخی از این نویسندگان یکی از برنامه‌های رایج دفاتر و مجموعه‌های متولی ادبیات داستانی بود. این سیاست بر بن مایه فکری بنا نهاده شده بود که معتقد بود می‌تواند نویسندگان شبه روشنفکر را کنترل و مدیریت کند و تولید داستان بیش از انکه مرهون فاعل هنرمند آن باشد معلول موضوع ارزشمند یا ضد ارزشی آن است.

توفیقات در جذب نویسندگان شبه روشنفکر کمتر از انتظار بود. بخصوص انکه این جذب تنها محدود به حوزه تولید داستان و رمان نبود و مقولاتی چون پژوهش و آموزش داستان نویسی ساحت‌های نوپدید و جدیدی بودند که حساسیت کمتری درباره آنها وجود داشت و برخی نهادها با شعار بی جهت بودن تکنیک عملا امکانات خود را به پای این اساتید ریختند و نهادهایی جولانگاه مدرسان شبه روشنفکر و تئوریسین‌های ترجمه‌ای آمده از غرب شدند. تجربه نشان داده است کوچ نویسندگان متعلق به جریان انقلاب اسلامی یا برآمده از آن یا منسوب به آن به جریانهای شبه روشنفکری بیش از میزان جذب نویسندگان شبه روشنفکر به این جریان بوده است.

بده بستان‌ها، تاثیر و تاثرات و تعاملات که امری غیر قابل انکار در فضای داستانی کشور بوده است زمینه اصلی این ریزش‌ها را فراهم آورده است. امری که مسبب اصلی ان را می‌توان غفلت جریان فرهنگی و ادبی کشور نسبت به موضع دشمن فرهنگی و مداهنه و مسامحه درباره آن دانست.

جریان ادبیات داستانی متعهد با نگرش‌ها و سلایق و سیاست‌های متنوع حاکم بر ان روش‌های مختلفی را در مواجهه با جریان شبه روشنفکر برگزیده است.اما می‌توان گفت مهمترین مسئله تمامی این روش‌ها عدم برخورداری از تئوری فکر شده انقلابی در این مواجهه است.

این ضعف اندکی بعد دامن گیر جریان متعهد نیز شد. زیرا مسئله مواجهه با نویسندگان جریان روشنفکر اکنون به مسئله‌ای درونی و خانوادگی در این جریان بدل شده بود. جایی که تمایل علمی و عملی برخی نویسندگان منسوب به انقلاب اسلامی به جریانهای شبه روشنفکری به صورت پیدا و پنهان پر رنگ می‌شد. مسئله جدی ادبیات داستانی متعهد که باید آن را یکی از پیچیده‌ترین و مهمترین مسائل این چند دهه دانست حفظ هویت جریان متعهد به انقلاب اسلامی و ترسیم خطوط قرمز آن و در عین حال نحوه مواجهه با نیروها و نویسندگان زاویه دار و بریده است. مسئله زمانی شکل حادتری به خود گرفت که بی موضعی و انفعال و محافظه کاری از یک سو و سیاست‌های متناقض از سوی دیگر هویت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و جریان ان را تهدید می‌کرد. جریان ادبیات داستانی انقلاب بخصوص با ظهور جریان سیاه نویس که بخشی از پیشازان ان را نویسندگان متعهد گذشته تشکیل می‌دادند با این چالش به نحو جدی مواجه شد که با این طیف پشیمان از ارزش‌ها و آرمانها چه باید کرد.

سیاست شناخته شده غالب نهادهای انقلابی تلاش برای جذب این نویسندگان به امید تحول و بازگشت انها از مسیر انحرافی و کوچ کامل آنها به جریان روشنفکری و جلوگیری از تضییع هزینه‌های مادی و معنوی صرف شده برای این نویسندگان بود. ایده مکمل مسامحیِ دیگر، آن بود که نگه داشتن این افراد نه به غرض و امید بازگشت آنها به اردوگاه ادبیات انقلاب اسلامی که به بهانه بدتر نشدن وضعیت آنها یک ضرورت استراتژیک است.

جریان ادبیات انقلاب طبعا برای نگاه داشتن این افراد زاویه دار و حفظ هویت و نام انقلابی خود ناگزیر شد مرحله به مرحله خطوط قرمز خود را کمرنگ کرده یا آنها را اشکار نکند. این در مدت زمانی نه چندان طولانی انقدر این خطوط قرمز را موسع ساخت که هویت اصلی جریان داستان انقلاب را تهدید می‌کرد و پارادوکسی اشکار را شکل می‌داد.

این بلاتکلیفی و فقدان تئوری منطبق بر حرکت انقلابی و متناسب با مبانی انقلاب اسلامی وضعیت ادبیات داستانی پس از انقلاب را به سمت فتنه‌های ادبی سوق داد. نفوذ جریانهای مسموم و زاویه دار در نهادهای انقلابی نتیجه چنین مسامحه‌ای بود که بر اساس آن جریان انقلاب اراده کافی را برای اخراج برخی نویسندگان از بدنه خود نداشت بنابر این تخم نفاق را در بدنه خود اشراب کرد. آنچه در پی این تصمیم رخ داد حضور چهره‌های نفوذی در ادبیات داستانی انقلاب بود که با استفاده از کم دانشی و بی ارادگی مدیران و برخی منتقدان و چهره‌های ادبی انقلاب اسلامی عملا رطب و یابس را به هم امیختند. در نتیجه این فتنه ادبی، جریان جدیدی آغاز شد که به اندازه جریان شبه روشنفکریِ شناسنامه دارِ ضد دین و ضد انقلاب، شناخته شده و واضح و اشکار نبود و نسبتی هم به جریان ادبیات داستانی متعهد انقلابی نداشت.

حضور و تقویت این شبه جریان که به مثابه کاتالیزوری برای استحاله ادبیات داستانی انقلاب اسلامی عمل می‌کرد عملا وضعیت را برای جریان انقلابی بغرنج تر ساخت. جریانی که به ظاهر متعلق به برخی نهادهای دولتی و انقلابی است و با مجموعه‌های ظاهر الصلاح کار می‌کند و در عین حال رفیق گرمابه و گلستان جریان شبه روشنفکری نیز هست. کتابهایش را در شناخته شده ترین ناشران روشنفکری چاپ می‌کند. حضور مستمری در جشنواره‌های این جریان دارد و ابایی از همنوایی و همسویی سیاسی و ادبی با شبه روشنفکران ندارد.

آموزش: در پیش از چهار دهه گذشته، اعتقاد راسخ و سنت رایجی درباره اموزش داستان در کشور وجود نداشت و تاثیر و تجربه آموزشهای کارگاهی و روشهای عملی اموزش بر اندک نویسندگان کشور معلوم نبود. اما کثرت مراکز و محافل اموزش داستان نویسی و تنوع خیره کننده روشها و مبانی در دهه‌های اخیر غیر قابل انکار است.

این بدان معنی است که یکی از علل موثر در شکل گیری ادبیات داستانی معاصر و دخیل در نواقص و کاستی‌های آن در حال و آینده، امر آموزش داستان است. تا جایی که نگارنده تفحص کرده است هیچ پژوهش دقیق و جامعی از گستردگی مراکز آموزش داستان در کشور، مبانی نظری، روشهای عملی، مدرسان و مخاطبان و نتایج آموزشهای کارگاهی و نظری انجام نشده است. مجموعه‌هایی چون بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان که در بُعد ملی وظیفه‌ای جز تحقیق و پژوهش و گردآوری اطلاعات در این زمینه ندارند عملا با خرده کاری خود به مجموعه‌ای آموزشی تبدیل شده و عملا فرصت سیاست گذاری را در این زمینه از دست داده‌اند.

سیل کتاب‌های ترجمه آموزش داستان نویسی و روشهای بعضا عجیب و قریب پیشنهادی آنها، به انضمام ورود بی حساب و کتاب و قاعده و قانون افراد به حوزه آموزش داستان، بدون وجود و ورود مرجع مشخصی در تایید صلاحیت علمی، عملی و اخلاقی، در کنار اشتیاق وافر هنرجویان داستان نویسی و بی اطلاعی آنها از فضای ادبی کشور، وضعیت بغرنجی را رقم زده است. تردیدی نیست که مدرسان داستان و مراکز آموزشی باید در قبال سهم خود در ساخت ادبیات داستانی معاصر پاسخگو و مسئول باشند.

پیروی بی چون و چرا و غرب ستایانه برخی کارگاههای آموزش داستان از روش‌های ترجمهای که موفقیت عملی و بازده قطعی آنها هیچ گاه مورد ارزیابی قرار نگرفته، خسارت‌های زیادی را اولا بر ادبیات داستانی کشور تحمیل کرده است و ثانیا خسارت‌های مالی و معنوی را بر گرده هنرجویان غالبا جوان این مراکز که امیدهای خود را در نویسندگی از دست می‌دهند، قرار داده است.

حلقه مفقودی که غالب این کارگاهها را درگیر خود ساخته عدم تناسب مبانی، روشها و راهکارها با اهداف ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است. بکارگیری روش‌ها و مبانی سکولار در تربیت داستان نویس متعهد انقلابی از جمله پارادوکس‌های رایج در این فرایند است.

پارادوکسی که جریان ادبیات متعهد به ارزش‌های انقلاب همچنان و پس از گذشت چهار دهه تدبیری برای آن نیندیشیده است. نسل اول مدرسان داستان جریان ادبیات متعهد اکنون به دوره کهنسالی رسیده یا از جهان رخت بر بسته‌اند. در مقابل جریان شبه روشنفکر که با زاد و ولد موسسه‌های رنگارنگ و استفاده از امکانات دولتی و غیر دولتی در حال تکثیر و معرفی نسلی از مدرسان جوان هستند، برخی نهادهای انقلابی همچنان بر استفاده از مدرسان شناخته شده شبه روشنفکر اصرار می‌ورزند. اینده ادبیات داستانی در کارگاههای آموزش داستان ساخته می‌شود و کارگاهها بازتاب دهنده و تکثیر کننده نگاه مدرسان‌شان هستند.

شرایط کنونی ادبیات داستانی به نحوی است که کثرت بی سابقه دوره‌های آموزشی و کارگاهی داستان و روشهای متنوع مطرح در این زمینه، به انضمام کتب ترجمه و تالیفی که تعداد آنها بالغ بر دویست عنوان است همه شرایط جدیدی را برای ادبیات داستانی رقم زده است به نحوی که به نظر می‌رسد آینده ادبیات داستانی، بخصوص ادبیات داستانی متعهد، مرهون تلاشهای کنونی در زمینه آموزش داستان باشد.

طبیعی است در این شرایط بهترین شیوه برای تربیت نسل جدید نویسندگان داستان بخصوص نویسندگان متعهد، برگزاری دوره‌ها و کارگاههای داستان نویسی باشد. مروری بر تجربه‌های گذشته موفق و ناموفق آموزشی نشان می‌دهد. تربیت داستان نویس متعهد جدای از وضعیت هنرجو و میزان قوت و استحکام اعتقادات و باورهای دینی و سبک و سلوک زندگی، تا حد زیادی به مبانی آموزشی باز می‌گردد. این روش‌های آموزش و مبانی ادبی هستند که به ذهن و قلم هنرجو جهت می‌دهند و قادرند او را در یکی از جریان‌های ادبی وارد سازند. در این زمینه همانطور که شخصیت و اعتقادات هنرجو به تنهایی کافی نیست، به نظر می‌رسد اموزش مبانی داستان بر اساس ارزش‌های دینی نیز کافی نباشد بلکه این دو به صورت توامان کارگر خواهد افتاد.

جریان ادبیات داستانی متعهد، پیرو سیاست رایج خود مبنی بر تولید ادبیات خلاقه، توجه لازم را به مبانی شکل گیری داستان صورت نداد. گرچه تجربه آموزش داستان در برخی مجموعه‌های انقلابی همواره در طول دهه‌های گذشته ادامه داشته است و طول برخی کارگاههای آموزشی در این نهادها به قریب به سه دهه می‌رسد، با این وجود همچنان خلاهای متعددی در حوزه اموزش وجود دارد که اهم ان از این قرار است: گم بود اطلاعات کافی درباره مجموعه‌ها و مراکز اموزش داستان در سراسر کشور، عدم نظارت بر حوزه اموزش و رهاشدگی کامل ان توسط نهادهای دولتی، تمرکز بر کتابهای ترجمه‌ای اموزشی داستان و غفلت از تالیف کتابهای بومی مبتنی بر داشته‌های ادبیات بومی و تجربه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و مبادی حکمی و فلسفی ان، بکارگیری مدرسان غرب زده و زاویه دار با ارزش‌های انقلاب اسلامی در مجموعه‌های متعلق به جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، غفلت از پرورش مدرسان جوان و توانای داستان نویسی، کم کاری علمی درباره تئوری بومی اموزش داستان و بایسته‌ها و مولفه‌های ان، حضور متنوع مدرسان بی صلاحیت و ترویج روش‌های ناکارامد در اموزش داستان، بلاتکلیفی هنرجویان دوره‌های داستان نویسی در ورود به فضای حرفه ای.

نقد ادبی: مقوله دیگری که آشکارا بر ادبیات داستانی و بخصوص رمان نویسی تاثیر گذاشته، نقد ادبی است. این مقوله در دو بُعد سلبی و اثباتی قابل بررسی است. در دوره کنونی و پس از دوره نسبتا درخشانی که با نقدهای آقای محمد رضا سرشار همراه بود، اساسا جریانی با عنوان نقد ادبی متعهد قابل شناسایی نیست. وقتی از جریان نقد ادبی سخن به میان می‌اید دقیقا ابعاد گسترده و تاثیر گذاری، پویایی و استمرار ان مد نظر است. اندک چیزی که بعضا رسانه‌ها بدان می‌پردازند از جنس یادداشت نویسی‌هایی در توصیف، معرفی و تحلیل اثار داستانی است.

یادداشتهایی که از کشف و فهم مسائل ادبی نوعا ناتوان بوده و ساختار مناسب و لازم را جهت بررسی دقیق و کامل اثر در اختیار ندارند. در بخشی دیگر محافل دانشگاهی و مجلات علمی پژوهشی ادبی انباشته از نقد و بررسی رمانها و داستانهای ایرانی اند. با این توضیح که این تولیدات اولا نوعا برای اهالی دانشگاه تولید شده و توسط همان قشر مصرف می‌شود و اساسا مخاطبی فراگیر یا جدی در میان نویسندگان داستان ندارد. ثانیا مبانی استفاده شده در این نقدها عموما ترجمه‌ای بوده در ذیل نقد سکولار جای می‌گیرند.

در فقدان جریان نقد متعهد و حضور منتقدانی که به صورت تخصصی به این حوزه ورود پیدا کنند، فضای ادبیات از پراکنده گویی‌ها و اظهار نظرهای شخصی و بعضا سلیقگی انباشته شده است. نقدهایی که نوعا یا مبتلا به مبانی نظری غربی اند، یا در پیدا و پنهان خود با تعهد در ادبیات به مخالفت می‌پردازند و مطالبه گر ارزش‌های حاکم بر ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نیستند. در این خلا ناشران و موسسه‌ها و برخی نهادها به تولید نقدهای جانبدارانه، سفارشی، تبلیغی، کم مایه و محفلی می‌پردازند.

نقدهایی که وظیفه نخست شان رونق فروش آثار این یا ان موسسه و انتشاراتی است. در این شرایط نقد مستقل، انقلابی و مطالبه گر که وامدار هیچ مجموعه‌ای نیست جایی در معادلات ادبیات داستانی معاصر نخواهد داشت. نتیجه نخست ضعف در جریان نقد، عدم مواجهه نویسنده با واقعیت متنی خواهد بود که تولید کرده است. آسیب‌هایی که بعضا در تاریخ ادبیات داستانی تکرار می‌شوند چون هیچ گاه جزو مطالبات جریان نقد نبوده‌اند. نتیجه دیگر ضعف نقد، عدم تعامل درست و دقیق ساحت پژوهش با ساحت آفرینش است.

جریان نقد، کاتالیزور اندیشه و عمل در حوزه ادبیات داستانی است. این منتقد است که باید یافته‌های پژوهشی را در قالب نظریه و تئوری و قواعد به نویسنده عرضه کند و همو است که باید یافته‌های خود از آخرین اثار داستانی را به عنوان موضوعات و مسائل پژوهشی به محافل علمی معرفی نماید. کم کاری یا انحراف جریان نقد ادبی ان خط ارتباطی را مختل و منسد خواهد کرد.

همه اینها به انضمام مسئله پیش گفته ورود غیر متخصصین نقد رد حوزه‌های اظهار نظر و نقد ادبی و طرح مطالبات کم اهمیت یا بی اهمیت، استنباط غیر دقیق و غلط از آثار داستانی، مجامله و مداهنه درباره آثار داستانی، عدم دانش کافی در حوزه‌های معارفی و حکمی اسلامی، ترس و تردید در اظهار عقیده و مخف ی کردن حقیقت اثر، بده بستان‌های محفلی در تصویری که از ادبیات داستانی به نویسنده و مخاطبان ارائه می‌شود موثر بوده است.

پژوهش: جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در گسستی با ادبیات داستانی پیش از انقلاب پا گرفت. اما باید این گسست را فرصتی مقطعی ارزیابی کرد که با اغاز دفاع مقدس تقویت شد. ادبیات انقلاب اسلامی که ریشه در تجربه دینی عمیق و ارمان خواهانه داشت با دستمایه قرار دادن عالم جدید و انسان جدید انقلابی حرکت جدیدی را پایه گذاری کرد. اما تولید داستان به تنهایی قادر نبود ادبیات انقلاب اسلامی را استحکام بخشد و اینده رو به رشد ان را تضمین نماید. ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نیازمند بستری بود که در ان فهم شده، نقد شود و پیوست معنی دار و عمیقی با بن مایه‌های فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی برقرار نماید. اما فرایند پر شتاب تولید ادبیات –بخصوص ادبیات گونه ای- در طول دوران دفاع مقدس در دهه‌های پس از ان نیز دنبال شد.

در نتیجه آثار داستانی تولید شده در فضای سکولار دانشگاهی و با مبانی ادبیات داستانی غربی مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفتند و ان چه موجب تمایز ادبیات داستانی انقلاب از ادبیات ترجمه‌ای قبل از انقلاب تلقی می‌شد به نحو واژگونی موجبات سرخوردگی ادبیات انقلاب را فراهم اورد. تقسیم بندی‌های رایج محافل دانشگاهی درباره ادبیات داستانی دفاع مقدس که بر پایه ان ادبیات داستانی دهه ۶۰ متهم به شعاری گرایی و ایدئولوژی زدگی می‌شوند و تعهد در ادبیات به ادبیات تبلیغی و دولتی تقلیل داده می‌شود از ثمرات تقابل دانشگاه غرب زده با ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بوده است.

نتیجه ورود محافل علمی و دانشگاهی به آثار تولید شده در حوزه ادبیات انقلاب اسلامی تایید و تحریک شبه گونه‌ای از ادبیات داستانی جنگ است که باید آن را ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس دانست. تلاش محافل دانشگاهی در اقبال و تمجید از آثار داستانی سیاه دفاع مقدس که با رویکردی اومانیستی، ارزش‌های اصیل انقلاب را از جهان داستان حذف کرده و ایدئولوژی انقلابی را مسبب ایجاد جنگ می‌دانند به تثبیت جایگاه دانشگاهی و تئوریک ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس بلکه تبدیل ان به گفتمان رسمی جمهوری اسلامی بدل شد! این در حالی است که پژوهش در مبانی حکمی و فلسفی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی می‌توانست ضمن معرفی الگوی بومی در تحلیل و نقد و ارزش‌گذاری و فهم ادبیات داستانی، ظرفیت‌های بی پایانی را برای روایت از معارف دینی مهیا نماید.

به قطع می‌توان گفت سنگر فتح نشده ادبیات داستانی متعهد، در دوران معاصر دانشگاهها هستند و حضور معدود چهره‌های فاضل و علاقمند به انقلاب اسلامی و ادبیات تحول خواه آن نتوانسته است این جریان غالب را تغییر دهد.
ادبیات گونه‌ای: از جمله مسائلی که ادبیات داستانی معاصر را تحت تاثیر قرار داده و فرصت‌ها و البته تهدیدهایی را موجب شده، نگاه گونه محور موضوعی به ادبیات است. نگاهی که از ادبیات در گونه‌های موضوعی حمایت کرده و به تولید، تبلیغ، حمایت و توزیع آن همت می‌گمارد. تجربه تاریخی ادبیات داستانی چهار دهه گذشته نشان می‌دهد ادبیات معاصر ایران اسلامی نیز همانند تجربه جهانی ادبیات، متاثر از رخدادهای عظیم ملی بوده است.

رخدادهایی چون پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هشت ساله. تاثیر پذیری ادبیات از وقایع مهم اجتماعی و سیاسی فرصتی برای ادبیات داستانی و زایایی ان ایجاد می‌کند. بخصوص که موضوعاتی از این دست دریچه‌ای به سوی مضامین و درونمایه‌های بلند و متعالی و حیات معقول ارزیابی می‌شوند. تجربه چهل ساله ادبیات انقلاب اسلامی، بیشترین همت و توان خود را مصروف ادبیات دفاع مقدس کرد. نتیجه این تلاش و برنامه ریزی، رشد و توسعه این گونه از ادبیات در کشور در ابعاد کمی و کیفی بود.

اما تجربه گونه موضوعی ادبیات، محدود به حدود موضوع بوده، باید به عنوان سکویی برای جهش و حرکت ادبیات به گونه‌های دیگر ارزیابی شوند. به نظر می‌رسد نه تنها ادبیات داستانی دفاع مقدس در طول چند دهه گذشته بر این گونه در سالهای اخیر تاثر گذاشته، بلکه بر شکل گیری گونه‌های دیگر نیز تاثیر گذار بوده است.

ادبیات داستانی دفاع مقدس در تجربه ابتدایی خود تلاشی برای دست یابی به داستان نویسی متعالی بر پایه ارزش‌های دینی و آرمان‌های انقلاب اسلامی بود. تولید چنین آثاری با این نگره قدسی مهمترین نشانه‌های شکل گیری دوره‌ای جدید در ادبیات داستانی معاصر تلقی شد. اما این تجربه موضوعی همسو با تعالیم و ارزش‌های دینی بخصوص از دهه هفتاد شمسی و در تعامل با جریان روشنفکری و تحت تاثیر کلیت تجربه ادبیات جنگ در جهان با رویکردی به نام ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس مواجه شد.

بروز این رویکرد، ثمرات علمی و عملی مهمترین گونه موضوعی برآمده از انقلاب اسلامی را که باید به سمت فرا موضوع و استنباط و استخراج قواعد کلی مکتب ادبیات انقلاب اسلامی حرکت می‌کرد مخدوش یا معطل ساخت. تجربه دینی نویسی، که با حضور شخصیت‌های داستانی دیندار، پرداخت به امر قدسی، ظهور ایدئولوژی در لایه‌های ادبیات داستانی، و همسخنی با مبانی حکمی و فلسفی اسلامی شکل گرفته بود در ارتجاع نویسندگان ادبیات سیاه دفاع مقدس، تسامح مدیران وقت مجموعه‌ها و نهادها در جهت عدم خط کشی میان نویسندگان دفاع مقدس، ضعف جریان نقد متعهد و وادادگی محافل دانشگاهی سکولار، عملا به عنوان تجربه‌ای شکست خورده، شعاری، تاریخ مصرف دار، تبلیغی و تهییجی معرفی شد.

چنین تلقی از تجربه گونه موضوعی دفاع مقدس تنها بر آثار داستانی دفاع مقدس در سالهای اخیر تاثیر نگذاشته، کلیت تجربه ادبیات دینی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. در نتیجه، فرایند شکل گرفته در سالهای اخیر در پرداخت به انقلاب اسلامی و تولید رمانها و داستانهایی با محوریت و موضوعیت این تجربه تاریخی نیز متاثر از کلیت ادبیات داستانی چهل ساله دفاع مقدس بوده است.

تئوری فرایند حرکت بیناگونه‌ای و فراگونه‌ای ادبیات داستانی و حرکت بیناقالبی و فراقالبی ادبیات که به طرح چگونگی و چیستی تعامل میان خاطره و داستان می‌پردازد از جمله گم بود‌های نظری در شرایط کنونی است که قطعا تاثیرات خود را در حوزه برنامه‌ریزی و عمل و تولید نیز خواهد گذارد.

دیگر عامل پنهان تاثیر گذار بر شرایط کنونی ادبیات داستانی کشور، ارتباط و نسبت دو قالب «داستان کوتاه» و «داستان بلند» است. در نگاهی کلی، تعداد جشنواره‌های ملی و غیر ملی، موضوعی و غیر موضوعیِ با محوریت داستان کوتاه بسیار بیشتر از جشنواره‌های رمان و داستان بلند است. جشنواره‌های داستان کوتاه نوعا با آثار خلاقه نوقلمها و نویسندگان غیر حرفه‌ای ادبیات داستانی رونق می‌گیرد.

آثاری که پیش از چاپ مورد ارزیابی و داوری قرار می‌گیرند و پله‌ای برای ترقی، شهرت، دیده شدن و رزومه سازی قلمداد می‌شوند. لحاظ اینکه داستان‌های کوتاه در سنت رایج کارگاه‌های نقد و داستان نویسی از اقبال بیشتری برای طرح برخوردارند و بدنه آموزشی ادبیات داستانی بر پایه کار و مهارت اندوزی بر محور داستان کوتاه بنا شده است، اهمیت بیشتر این قالب و دلیل احتمالی قوت نسبی آن نسبت به داستان کوتاه را اشکار می‌کند.

این در حالی است که جوایز ادبی که به مجموعه داستانهای مستقل از یک نویسنده پرداخته و در شاخه‌ای مستقل به آن جایزه دهند بسیار کم شماراند. آنچه واقعیت ادبیات داستانی را بخصوص در جشنواره‌ها می‌سازد، رقابت داستانهای کوتاه و داستان‌های بلند در برخی جشنواره‌های رسمی در بخش مشترک است که دیده نشدن داستان کوتاه را در رقابت با داستان‌های بلند در پی خواهد داشت.

تجربه کوتاه نویسی که با سنت و سابقه شاعرانگی در ادبیات فارسی قرابت بیشتری دارد، موجب رشد کیفی این قالب در کشور شده است. بر این اساس، ارزیابی و تحلیل وضعیت ادبیات داستانی بخصوص در بخش داستان بلند و رمان و بررسی معضلات و کاستی‌های ان بدون لحاظ پیشینه و موجودیت داستان کوتاه نویسی به عنوان تجربه معمول هنرجویان داستان نویسی و برنامه مستمر کارگاههای نویسندگی عملا مقدور نخواهد بود.

بخصوص زمانی که بدانیم مولفه‌هایی چون جامعیت نگاه و جنبه معقول رمان (طرح) در شرایط کنونی ادبیات ایران با چالشهای جدی مواجه شده است. قالب رمان مهمترین رکن ادبیات داستانی هر کشوری را می‌سازد. تجربه برگزاری کارگاههای رمان نویسی و تاثیر ان بر وضعیت موجود رمان و داستان بلند در کشور، می‌تواند از جهاتی نوید بخش و هشدار دهنده باشد. تردیدی در این نیست که داستان نویسان برای نوشتن رمانی موفق، مشکلات متعددی خواهند داشت. رمان، قالبی پر زحمت، زمان بر و فرسایشی است که نوشتن آن نیازمند ذهنی دقیق، ساختار مند و متمرکز است. شرایط اقتصادی و اجتماعی موجب شده تا کمتر نویسنده‌ای به صورت حرفه‌ای بتواند وقت خود را صرف نوشتن داستان بلند یا رمان کند. ضمن انکه شرایط نشر و اقتصاد حاکم بر آن، عملا پاسخگوی وضعیت اقتصادی اندک نویسندگان حرفه‌ای نیست. در نتیجه می‌توان تصور کرد چنین نویسندگانی ناگزیر به انتشار یک کتاب در طول یک سال خواهند بود.

طیف دیگری از این نویسندگان برای جبران این نقیصه تن به سفارش نویسی می‌دهند که شرایط تولید اثری خلاقه را به مراتب برای انها سخت تر می‌کند. این ضیق زمان و فشار اقتصادی عملا دقت‌ها در خلاقیت و بردباری‌ها در بازنویسی‌های مکرر را از میان خواهد برد.

رمان نویسان غالبا در خلوت خود و بدون مشارکت ذهن دیگری به خلق داستان می‌پردازند و بسیاری از آنها تا مرحله پیش از چاپ اساسا منتقد یا مشاوری غیر از خود برای کارشان نخواهند داشت. این همه، اصل ضروری و غیر قابل تردید بازنویسی و اصلاح را تحت تاثیر قرار خواهد داد. بدتر از آن اینکه طیف وسیعی از رمان نویسان حتی پس از انتشار آثارشان نیز از فرصت نقد دقیق و همه جانبه و منصفانه اثرشان نیز محروم خواهند ماند و در مواردی به جهل مرکب دچار شده و اشتباهات خود را در آثار بعدی نیز تکرار خواهند کرد. در این شرایط، طرح تاسیس کارگاههای تولید رمان، چند سالی است به صورتی جدی تر در دستور کار برخی موسسات و نهادها و مجموعه‌ها قرار گرفته است.

گرچه برگزاری چنین کارگاههای نوعا پرخرجی که تضمین قطعی برای تولید آثار ارزنده در اختیار متولیان قرار نمی‌دهند مقدور تمامی مراکز نیست. می‌توان به روشنی دریافت، برگزاری چنین کارگاههایی از نظر اقتصادی برای ناشرانی که حق التالیف نویسندگان را نیز به سختی می‌پردازند رویایی دست نایافتنی است.

از سوی دیگر، جز نویسندگان نوقلم که هنوز خود را در مرحله شاگردی داستان نویسی می‌دانند دیگر نویسندگان نیمه حرفه‌ای و حرفه‌ای اساسا مخاطب چنین کارگاههایی نیستند. در نتیجه حتی با برگزاری چنین کارگاههایی نوعا طیف نوقلم از ان متاثر خواهند شد و چنین کارگاههایی قادر نخواهد بود حداقل در مدت زمان اندکی تاثیری بسزا در حوزه ادبیات داستانی و بخصوص رمان نویسی بر جای گذارد.

تجربه اندوزی برای داستان نویسی: عامل دیگر تاثیر گذار بر وضعیت رمان نویسی در کشور مقوله “ضعف تجربه” است. رمان روایتگر زندگی است و تجربه غنی و اصیل و دقیق از زندگی است که می‌تواند ماده خام و حتی فرم و ساختار داستان را تامین کند. مهمترین عامل در شکل گیری و تقویت و ماندگاری جریان ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تغییر شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه بود به نحوی که به صورت جبری غالب مردم و بخصوص نویسندگان را در معرض و در کانون اتفاقات و تغییرات بزرگ قرار داد.

در بُعدی کلان تر، اتفاقاتی چون انقلاب‌ها و جنگ‌ها، فارغ از جنبه‌های ارزشی شان به همین دلیل پدید آورنده ادبیاتی غنی و در نتیجه رمانهای ماندگار بوده‌اند. ادبیات داستانی دفاع مقدس در تعریفی گونه‌ای میان ادبیات داستانی موضوعی انقلاب و برهه زمانی وقوع آن فاصله انداخت. پس از قبول قطعنامه و با آغاز سالهای دهه هفتاد مهمترین تغییری که در شرایط اجتماعی به وقوع پیوت فاصله گرفتن از شرایط جنگی و اغاز شرایط عادی زندگی بود. شرایط جنگی به عنوان شرایط ویژه، به ادبیات داستانی دفاع مقدس بارور بود و شرایط دوران آتش بس، عملا ان تجربیات غنی را از دسترس جویندگان دور ساخت. لذا در این دوره، روایت از دفاع مقدس به عنوان موضوعی ماضی و متعلق به زمان گذشته جای، تجربه مستقیم دفاع مقدس را گرفت.

درباره ادبیات داستانی موضوعی انقلاب اسلامی نیز شروع رمان نویسی به صورت یک جریان به دهه هشتاد باز می‌گردد که با توجه به فاصله زمانی طولانی تا دوره وقوع انقلاب اسلامی، تجربه‌های مستقیم بیش از پیش از دسترس خارج شد.

در دوره حاضر و دهه‌های پس از دفاع مقدس انگاره زندگی عادی در ذهنیت نویسندگان رسوب کرد. گویا تجربه نابی برای نوشتن وجود ندارد انگونه که ذهن و ضمیر و احساسات نویسندگان را درگیر خود کند. توجه به امور تاریخی و ماضی در رمان نویسی در سالهای اخیر نتیجه این انگاره است. اما باید میان این انگاره و واقعیت تمایز قائل شد. واقعیت ان است که اندیشه عادی بودن زندگی و خالی بودن ان از دستمایه‌هایی برای تولید رمان بیش از انکه حاکی از واقعیت باشد نتیجه نوع نگاهی است که در سطح باقی می‌ماند. به تعبیری بیش از انکه بعد زمانی وقایعی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بر اثار نویسندگان نسل حاضر تاثیر بگذارد بعد معرفتی و زیبایی شناسانه انها را اسیر خود ساخته است.

اینکه در اکنون چیزی برای نوشتن وجود ندارد. این انگاره به انضمام زیست تکرار پذیر و عادت‌های زیستی نویسندگان همه موجب شد تا نویسندگی به جای انکه از سرچشمه تجربه‌ای غنی بجوشد، بتراود و جاری شود، دست به دامان فرم و زبان شود. از جمله مهمترین دلایل اثبات کننده عقب ماندگی رمان نویسی معاصر به سبب ضعف و کم مایگی تجربه، توجه مخاطبان به خاطراتی است که نویسندگان و راویان انها اندک تجربه‌ای در داستان نویسی ندارند. این روایت‌های مستند نگار تمامی موفقیت یا بخش بزرگی از موفقیت خود را مرهون غنای تجربی خود هستند. پیشتازی خاطرات از داستان‌ها هم از جهتی علاقه مخاطبان ادبیات را اشکار می‌کند و هم بر ضعف بنیادین تجربی ادبیات داستانی تاکید می‌ورزد. حتی رونق و موفقیت نسبی زندگینامه‌های داستانی بیش از انکه به بعد داستانی انها مربوط باشد به اتکای انها بر تجربیات غنی بر می‌گردد.

رمان تاریخی: مسئله دیگری که ادبیات داستانی معاصر را تحت تاثیر خود قرار داده، ورود نویسندگان به موضوعات تاریخی و رونق گرفتن “رمان تاریخی” است. برخی از شاخص ترین رمانهای منتشره در سال گذشته در این گروه تقسیم بندی می‌شوند.

تجربه ادبیات داستانی دفاع مقدس و پس از ان رونق گرفتن ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و فاصله گیری زمانی ادبیات داستانی دهه اخیر با برخی وقایع مهم ایران معاصر به انضمام بن مایه‌های فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی بخصوص الهام گیری از تاریخ انبیاء و امامان علیهم السلام همگی موجبات رونق رمان تاریخی را فراهم آورده و به نظر می‌رسد این روند سیر رو به رشدی در آینده داشته باشد. نکته‌ای که در توجه به این گونه نوعا از سوی نویسندگان و برنامه ریزان و مدیران فرهنگی مورد غفلت قرار می‌گیرد حوزه تخصصی رمان تاریخی و مسائلی است که به صورت مضاعف در این حوزه وجود دارد. بخصوص پرداخت به برخی موضوعات پیش گفته از جمله ورود به تاریخچه و زندگی و سلوک شخصیت‌های قدسی و امامان از دشواریهای نظری و مشکلات عملی بیشتری برخوردار است. با این وجود، کم اهمیت انگاشتن این مسائل موجب شده تا تاریخی نویسی به عنوان گزینه‌ای مناسب برای هنرجویان و نویسندگان غیر حرفه‌ای معرفی شود.

مروری بر آثار داستانی سال گذشته گویای ان است که ضعف تحقیقات تاریخی یا بسنده کردن به تحقیقات تاریخی و کم توجهی به بن مایه‌های اعتقادی و اجتهاد در تاریخ مرزهایی را در نمایش و روایت معصومین علیهم السلام در نوردیده است. عرفی سازی از شخصیت‌های قدسی معصومین و عدم شناخت ابعاد وجودی این شخصیت‌ها از جمله آسیب‌های این گونه ادبی ارزیابی می‌شود.

جابه جایی نسل‌ها: اکنون، ادبیات داستانی شاهد جابه جایی نسل‌ها است. ظهور ادبیات داستانی پس از انقلاب اسلامی به عنوان جریانی نوپدید مرهون معرفی نسل جدیدی از نویسندگان انقلاب بوده است. نویسندگانی که به مدد تجربه بی واسطه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و گشایش فضای جدید برای هنر انقلاب اسلامی حداقل دو دهه پر کار را رقم زدند. برخی از بهترین آثار چهل ساله در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس در دو دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی تولید شدند.

اما این روند چالاک و پر شتاب در این نسل در دو دهه بعد رو به کندی و رخوت نهاد. نشانه‌ها و دلایل متعددی بر این افول پس از رونق ادبی قابل شناسایی است. عمده نویسندگان این نسل با انتشار اثاری در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس کار خود را آغاز کرده یا به شهرت رسیدند.

نویسندگانی چون: نرگس آبیار، منیژه آرمین، یعقوب آژند، حبیب احمد زاده، امیر حسین فردی، محمد رضا سرشار، راضیه تجار، محسن مومنی، احمد دهقان، نادر ابراهیمی، ناصر ایرانی، سید محمود گلابدره‌ای، قاسمعلی فراست، حسین فتاحی، سمیرا اصلان پور، محمد رضا بایرامی، احمد دهقان، جواد جزینی، مصطفی جمشیدی، زهرا زواریان، کامران پارسی نژاد، ابراهیم حسن بیگی، عبدالمجید نجفی، مجتبی رحماندوست، مجید قیصری، جمشید خانیان، مصطفی خرامان، جهانگیر خسروشاهی، اکبر خلیلی، حسین خورشیدی، محسن مخملباف، سید مهدی شجاعی، غلامعلی رنجبر گلمحمدی، رضا رئیسی، مصطفی زمانی نیا، زهرا زواریان، کامران سحر خیز، رضا شیرازی، حمید رضا شاه ابادی، علی اصغر شیرزادی، اکبر صحرایی، داریوش عابدی، سعید عاکف، سهیلا عبدالحسینی، محمد علی علومی، غلامرضا عیدان، داوود غفارزادگان، مهرداد غفار زاده، حسن فرهنگی، محمد رضا کاتب، صادق کرمیار، حمید گروگان، محمد علی گودینی، رحیم مخدومی، محمد کاظم مزینانی، علی موذنی، علی اکبر والایی، داوود امیریان، کاوه بهمن، محمود اکبر زاده، حسن خادم، طاهره ایبد، حسن بنی عامری و … . عوامل متعددی در به حاشیه رفتن این نسل از داستان نویسان متعهد بخصوص در تولید آثار داستانی خلاقه و رمان موثر بوده است.

عواملی چون: چرخش فکری و ادبی برخی از این نویسندگان و کوچ آنها به قافله نویسندگان شبه روشنفکر، اشتغال به فعالیت‌های دیگر غیر ادبی و ادبی از جمله نقد، پژوهش و مدیریت ادبی-فرهنگی، سترونی ادبی و ناتوانی از زایش و نواوری داستانی، ابتلای به تکرار شدگی در آثار ادبی، ورود به حوزه‌های غیر خلاقه یا کمتر خلاقه از جمله زندگی نامه‌های داستانی سفارشی یا رمان نویسی سفارشی، عدم توفیق در جذب مخاطب و باقی ماندن در چرخه اقتصادی نشر به عنوان نویسنده پر مخاطب، عدم توفیق در جلب نگاه مجامع ادبی و جشنواره‌ها، روی اوری به فرم نویسی و ساختار شکنی، خلوت گزینی و شهرت گریزی، در پیاده شدن برخی از این نویسندگان از قطار پر شتاب تولید رمان متعهد موثر بوده است.

مروری بر نامهای تاثیر گذار از میان نویسندگان رمانهای قابل توجه در حداقل یک دهه گذشته نشان می‌دهد نام بسیاری از این نویسندگان جایی در فهرست چند ده تایی نویسندگان موفق ده ساله اخیر جایی ندارد. بخشی از این اسامی به صورت خود خواسته یا قهری از گردونه جدی پیشتازی در تولید رمان انقلاب اسلامی دور افتاده اند.

برخی از جهان رخت بر بسته اند و از تعدادی از زندگان این فهرست طولانی تنها نام چند اثر باقی مانده است. این جابه جایی نسل‌ها که با فراموشی برخی نویسندگان و اثار در تاریخ ادبیات داستانی معاصر همراه است به خودی خود امری طبیعی است. تاریخ و حافظه عمومی مخاطبان ادبیات نام اندک نویسندگان و اندک آثاری را در خود جای می‌دهد. این البته نافی تاثیر گذاری نسلی از نویسندگان در تاریخ ادبیات داستانی انقلاب و پیشتازی آنها در برهه‌ای خاص نیست. زمانی جابه جایی نسل‌ها به مسئله ادبیات داستانی معاصر تبدیل می‌شود که تجربه ادبیات دینی و انقلابی و دفاع مقدس همزمان با فراموشی نام نویسندگان ان از یادها زدوده شود.

تبدیل و تبدل نسل‌ها نباید به فراموشی تجربه جریانهای ادبی در گذشته‌ای نه چندان دور منجر شود. نسل جدید نویسندگان و چهره‌هایی که در صف نخست نواوری و خلاقیت قرار دارند را عموما کسانی تشکیل می‌دهند که دفاع مقدس را به چشم ندیده اند و از انقلاب جز تصاویر ارشیوی و خاطرات شفاهی ندیده و نشنیده اند. تجربه ادبیات داستانی دهه شصت که می‌توان ان را مواجهه نسل انقلاب با ادبیات انقلابی نامید، در دهه‌های بعد توسط طیف شبه روشنفکر مورد بازنگری، باز بینی و نقد قرار گرفت. اکنون به نظر می‌رسد طیفی از نویسندگان جدی نسل کنونی داستان نویس، با گسست معرفتی- تجربی نسبت به ادبیات انقلاب و دفاع مقدس مواجه شده‌اند.

گسستی که مسئولیت آن نه بر دوش نویسندگان پر تلاش دهه شصت و هفتاد که بر ذمه کسانی است که با بی توجهی نسبت به مطالعات راهبری ادبیات داستانی دو دهه آغازین پس از انقلاب اسلامی و کم توجهی نسبت به تبئین و تفسیر و تحلیل دقیق این اثار و بی اعتنایی به تئوری پردازی درباره ادبیات داستانی نوپدید در ایران اسلامی زمینه‌های عبور غیر منصفانه از تجربه ادبیات داستانی دهه شصت و هفتاد را فراهم اوردند.

تفاوت نسل اخیر با نسل گذشته ان است که نسل حاضر با نفس دفاع مقدس مواجه نبوده و از آن تجربه مستقیمی ندارند بلکه از سویی با روایت‌های مستند دفاع مقدس و انقلاب اسلامی مواجه هستند و از سوی دیگر میان دو واقعه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و روایت‌های داستانی خود از این موقعیت‌ها تجربه روایت‌های متعددی را شاهد بوده‌اند.

این نسل اخیر نه محصول بی واسطه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس که محصول توأمان این دو واقعه و روایت‌های داستانی از آنها هستند. رویکردهای زاویه داری چون ادبیات سیاه دفاع مقدس تبدیل به حجابی زیبایی شناسانه و معرفت شناسانه برای نسل جدید در نوشتن از دفاع مقدس و انقلاب اسلامی شده است. این نسل برای عبور از روایت‌های کلیشه‌ای و نو اوری درباره گنجینه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی مطابق با دیدگاه مشهور از ادبیات دهه شصت گذر کرده و راه خروجی برای نواوری جز در غلتیدن به ادبیات شبه روشنفکرانه نمی‌یابند.

در این برهه تاریخی که باید از آن به پیچ تاریخی مهم برای ادبیات داستانی نوپای انقلاب اسلامی یاد کرد احیای تراث غنی ادبیات داستانی ناب انقلاب اسلامی و دفاع مقدس از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. بدون تردید یکی از اهرم‌های مهم و مجاری تنفس ادبیات متعهد مقوله مستند نگاری‌ها و کتب خاطرات است. میدان دادن به خاطره نویسی انقلاب و دفاع مقدس که کمتر از داستان دچار انحرافات فکری و روایی شده است و برنامه‌ریزی برای الحاق ان به روایت داستانی می‌تواند گره گشای آینده ادبیات داستانی متعهد ایران اسلامی باشد.

انتهای پیام/